.
#نوحه
#حضرت_علی_اکبر
#شب_هشتم_محرم
#سربند
یاشهید الشهدا یاغریب الغربا
صاحب قلب منی ساکن کرببلا
تا به عشقت گرفتار شدم
در غم تو عزادار شدم
آبروی دو عالم حسین
با تو من آبرو دار شدم
از ازل تا ابد بوده ام باحسین
السلام علیک یا غریب یاحسین
***
#حضرت_علی_اکبر_نوحه
هم شبیه مرتضی
هم خودِ پیمبر است
هم علی بن حسین
هم علی اکبر است
شیری از نسل مولا علی
خیبری کرده بر پا علی
دست به شمشیر و ذکر لبش...
یاعلی یاعلی یاعلی
بین میدان چو سر میزند هر طرف
بانگ جانم علی میرسد از نجف
شد دوتا فرق سرت
یاعلی والدی
حرف بزن با پدرت
یاعلی یاولدی
زخم شمشیر روی ابرویت
خاکی و خونی است گیسویت
خیر نبیند الهی علی
آنکه زد نیزه بر پهلویت
بین اعضایت افتاده است فاصله
دشمنم در غمت میکند هلهله
#عبدالزهرا ✍
.👇
.
#واحد
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر
یوسفم دیدی چطور کار تو هم کشید به صحرا...
دستِ شمشیر با سخاوت جسمت و بخشید به صحرا!
مثل یه تسبیح پاره از زمین باید جَمِت کرد!
روز و شب گریه به وضعیت جسمِ مُبهمِت کرد!
تورو کشتن
جلو چشام با اینهمه شمشیر
زدن دوتا هدف رو با یک تیر!
هم تو زمین خوردی و هم من
میدونستن
میسوزه از غم جگرش بابا
میمیره بعد از پسرش بابا
که وحشیانه تو رو کُشتن
میمیره مادرت لیلا
علیِ اکبر بابا
علی جانم علی جانم
یوسفم گرگای صحرا کردن آخر اربااربات
میشه تعداد یه لشکر رو شمرد از روی زخمات!
دست خالی برنگشته یک نفر از پیش جسمت
از تو هیچ چیزی نَمونده دیگه بابا غیرِ اِسمت!
با اینکه تو
شبیه ترین بودی به پیغمبر
ریختن سرت تموم این لشکر
برای غارت و تَصَرُّف
مثِ خیرات
جلو چشای گریون بابا
تن تو رو میون این صحرا
به هم دیگه کردن تعارف
امان از این غم عظمی
علیِ اکبر بابا
علی جانم علی جانم
✍ #بهمن_عظیمی
مشابه سبک زیر خوانده میشود
👇
.
#واحد
#حضرت_علی_اکبر
#شب_هشتم_محرم
#سربند_امام_حسین
ما کسی رو از تو بهتر نداریم
یه امام حسین که بیشتر نداریم
مارو از درِ خونهت جدا نکن
جایی رو به غیر این در نداریم
ای که به یک گوشه نگات آقا
سنگ سیاه و مثل در کردی
یه نیم نگاهی هم به ماها کن
از اون نگاها که به حر کردی
یا اباعبدالله ، نعم الارباب
به علیِ اکبرت ، منو دریاب
****
#حضرت_علی_اکبر_واحد
یه جوون حاصل عمر پدره
حاصل خون دل یه مادره
هر غمی یه اثری داره ولی
اثره داغ جوون رو جگره
اقای ما اگه دلش میسوخت
دلش برای پسرش میسوخت
داغ علی طوری سوزوندش که
آبم میدادن جگرش میسوخت
ولدی یا ولدی ____ ای علی جان
......
هر چی میبوسمت آروم نمیشم
چه کنم ای پسرم من پدرم
تا که جسم پاره پاره تو دیدم
تکه تکه شد تموم جگرم
خوش قد و بالا ی حرم بودی
فدات بشم چه ریز ریزی تو
میخوام تورو بغل کنم اما
دست می زنم بهم میریزی تو
ولدی یا ولدی ____ ای علی جان
.....
چی شده چشاتو وا نمیکنی
چرا باباتو نگاه نمیکنی
هر چقدر که التماست میکنم
یه بارم بابا صدا نمیکنی
پاشو بابا باز منو یاری کن
مضطر شدم برام یه کاری کن
اومده عمه بین نامحرم
پاشو علی آبرو داری کن
ولدی یا ولدی ____ ای علی جان
#عبدالحسین ✍
👇
.
|⇦•نگاهت کردم اما.....
#قسمت_اول #روضه وتوسل به حضرت علی اکبرعلیه السلام اجرا شده شبِ هشتم محرم ۱۴۰۱به نفس کربلایی سید رضا نریمانی
●━━━━━━───────
شب هشتممحرمه..شب، شبِ علی اکبره..اومد اجازه ی میدان گرفت. ابی عبدالله بدونچون وچرا گفت:برو. روایت میگه ابی عبدالله اصلاً معطل نکرد. همچین که علی اکبر اومد گفت: بابا جان ! علی اکبر یه نگاهی به ابی عبدالله کرد،صدا زد بابا! دارم می بینم اینقدر غریبی و تنهایی ."فریدٌ لا ناصِرَ لَک وَ لا مُعین روحی لِروحِکَ الفِداوَ نَفسی لِنَفْسُکَ الْوِقا" جونم فدات بابا!
«همچین که مادرمون فاطمه اومد پشت در مسجد، دید بالا سر علی شمشیر کشیدن. گفت: می ایستم تا علی نیاد نمیرم. همچین که علی از مسجد اومد بیرون دست علی رو گرفت. گفت:جونم فدات علی جان! ..»
علی اکبر رفت میدان، رزم می کرد رجز می خوند.. شیخ جعفر شوشتری میگه: ابی عبدالله دم درِ خیمه ایستاده بود همینجوری قد و بالای علی اکبر رو نگاه می کرد.
ای جونم علی! الهی قربونت برم مراقب باش. همچین که شمشیر میزد ابی عبدالله می گفت: آی قربون شمشیر زدنت. همچین که به اسب می تازوند می گفت: آی قربون اسب تازوندنت...
از بزرگان شنیده شده اما جایی نیومده ..ابی عبدالله به علی اکبر اذن داد بهش گفت برو میدان علی جان! اجازه میدم بری به شرط اینکه چند قدم جلو چشم بابات راه بری. میخوام یه بار دیگه جمالت رو ببینم، راه رفتنت رو ببینم، قدم زدنت رو ببینم، قد و بالات رو ببینم. رفت میدان چشم ابی عبدالله دنبال علی اکبره.. راوی میگه تا ابی عبدالله دل از علی نمی کند هیچ ضربه ای بهش نمی خورد. هنوز زخمی به بدن علی نخورده.. مقتل میگه:"ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِيهِ وَ قَد أَصابَتٌه جِراحاتِ كَثيرَةٌ وَ قَالَ يَا أَبَت الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي" بابا!سنگینی سلاح اذیتم میکنه،بابا! تشنگی داره اذیّتم میکنه جگرممیسوزه.گفت: بابا! "فَهَلْ إِلَى شَرْبَةٍ مِنَ الْمَاءٍ سَبِيلٌ" یه کم آب هست به علیت بدی؟"أتَقَوّىٰ بِها عَلى الأعَداء"آب بخورم جونم بیشتر میشه. "فَبَکَی الحُسَینُ عَلَیهَ السَّلام" تا این حرف رو زد ابی عبدالله شروع کرد گریه کنه "وَ قال يا بُنَيَّ یعَزَّ عَلى مُحَّمَدٍ وَ عَلى عَليٍ وَعَلی أَبیک أَنْ تَدْعَوهُم فَلا يُجِيبوك "خیلی برا بابات و پیغمبر وعلی سخته چیزی ازشون بخوای نتونن بهت بدن. یه درخواستی بکنی نتونن جوابت رو بدن.. یاد چی افتادی؟ یه درخواستیم بی بی پشت در داشت اما علی نتونست جواب بده..
"وَ تَسْتَغيثُ بِهِم فَلا يَغيثوك يا بُني هاتَ لِسانَك" بابا! زبونت رو بده "فَأخَذَ بَلَسانِهُ فَمَصَّه"ابی عبدالله زبانش روگذاست تودهان علی. "وَ دَفَعَ إليهِ خاتَمَه" انگشترش رو در آورد "وقال: خُذ هذَا الخاتَمُ فی فیک"بابا این انگشترو بگیر تو دهنت بزار. وَ ارْجِع إِلى قِتالَ عَدوِّك"به میدان برگشت جنگ نمایانی کرد. "وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ حتی قَتَلَتَ" دویست نفر رو به درک واصل کرد.
یکی گفت: داغ این بچه رو به دل باباش میذارم. ایستادین این داره همه تون رو میکُشه... با نامردی نیزه اش رو به پهلوی علی اکبر زد...یه ضربه ام به فرق علی اکبر زد. همه شمشیرهارو در آوردن هرکی با هرچی دستشه میزنه. همچینکه خونها از فرق علی جاری شد جلو چشمای اسب روگرفت. خودش رو انداخت روگردن اسب، اسب رَم کرد داخل لشگر زد دیگه چشمای اسب جایی رو ندید رفت وسط میدان اون نامردا میدونی چی کار کردن ؟"ثُّمَ أَحاطوا بِه" دورش رو گرفتن،"فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِمْ اِرْباً اِرْباً"
نگاهت کردم اما درهمی تو
لای لخته خونها مبهمی تو
تو را قطعه به قطعه چیدم اما
چرا هرجور میچینم کمی تو
سرت را ابن مجلم ها شکستن
وپهلوی تورا با پا شکستن
جوانم مُرد و کنارم کِل کشیدن
سر پیری غرورم را شکستن
مشوراضی که با خِجلت بگردم
در این صحرا به صد زحمت بگردم
زمان بردنت دلشوره دارم
نیوفتی از هوا دورت بگردم
کنارت عمر من سر آمد اکبر
زِخیمه عمه مُضطر آمده اکبر
زِجا برخیز تا برخیزم از جا
دوباره حرف مَعجر آمده اکبر
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
ــــــــــــــــــ
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#سید_رضا_نریمانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
#قسمت_پایانی
#روضه_حضرت_علی_اکبرعلیه السلام اجرا شده شبِ هشتم محرم ۱۴۰۱به نفس کربلایی سید رضا نریمانی
●━━━━━━───────
*نشست کنار بدنِ علی اکبر گفت: علی جان! ...*
نگاه مختصری کن به چشمهای ترم
که جان سالم از این مَهلکه به در ببرم
لبی تکان بده پلکی بهم بزن بابا
نفس بکش علی اکبر نفس بکش پسرم
نفس بکش پسرم تا که من (فَزع) نکنم
و پیش خندهی این قوم نشکند کمرم
خودت بگو بدنت را چگونه جمع کنم
پُر از علی شده خاکِ تمام دور وبرم
کنارِ جسم تو باید به دادِ من برسد
تو این همه شده ای، من هنوز یک نفرم
*سکینه دم درِ خیمه ایستاده دید از دور بابا داره میاد چشمای بابا برگشته، نمیدونم دیدی یانه؟ این چشم سفید میشه آدم دیگه میره تو حال احتضار. دید ابی عبدالله یه دست به کمره چشما برگشته، چهار نفرم زیر یه عبا رو گرفتن. دونفرم زیر بغلای حسین روگرفتن .هی ابی عبدالله زمین میشینه، بلندش می کنن لشگریا دارن هلهله می کنن کف میزنن ...*
لشکرِ کوفه و شام اِستاده
به تماشای شَه و شَهزاده
*یهمرتبه دیدن ابی عبدالله خودش رو انداخت رو عبا، دیدن یه نفر از دم خیمه دوان دوان داره میاد..وامحمدا، واعلیا..کیه؟صدا زنونه است. زینب داره میدوه یهو ابی عبدالله فرمود: صدای چیه ؟صدا زینبه.. عباس برو جلو زینب رو بگیر...*
خیز و از جا آبرویم را بخر
عمه را از بین نامحرم ببر
*یهو ابی عبدالله صدا زد حسنم حالا میفهمم توکوچه ها چی کشیدی...تازه کسی زینب رو نزده فقط ابی عبدالله دید زینب داره میدوه. نیا زینب!.. *
شنیدم فریادت رو اومدم
شبیه مرغ پر کنده شدم
کنار جسم تو زانو زدم
علی جانم
آه ای بابا، سخته اما
هر جوری شد، خودمو میرسونم
جون میدم با، دیدنِ تو
پسرِ نیمه جونم
روی زانوت خودمو تا
بدنت میکشونم
تو ارباً اربا شدی و بابا
کنار جسمت میوفتم از پا
مگه چجوری تو رو زدن که
هر قسمت از تو، افتاده هر جا
شبیه تسبیحِ از هم جدا
تنت پاشیده زیر دست و پا
نمیشه جمعت کرد روی عبا
علی جانم
آه ای بابا، پیش جسمت تیکه تیکهات
مثل بارون میبارم
نیزهها رو دونه دونه
از تنت درمیارم
لَخته لَخته، خونو از تو
دهنت درمیارم
دچار آه و فریادم نکن
اسیر داغ اولادم نکن
پاشو بابا دشمن شادم نکن
علی جانم
آه ای بابا، صورتم رو صورت تو
تا که اومد جون دادم
هلهله شد، بین دشمن
تا به هق هق افتادم
نیزه خورده، پهلوی تو
مادر اومد به یادم
بازم یه کوچه، پر از ارازل
بازم یه مقتول، هزارتا قاتل
شکسته پهلوت، شکسته بازوت
پاشو که کارم، خورده به مشکل
ــــــــــــــــــ
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#سید_رضا_نریمانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
AudioCutter_narimani-1401-shab8 (1).m4a
3.5M
.
🏴 #محرم۱۴۰۲
#زمینه #شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر علیه السلام
#داوود_قاضی #احسان_نرگسی ✍
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
توو خیمه ها غوغاست / میره توو میدون ماه ۲
گل میریزن زن ها به پای / جوون ثارالله
وسط خیمه وایساده - میگردن خواهرا دورش
بغلش میکنه زینب - میگه عمه به قربونش
سه ساله میره آغوشش - میگه حرفاشو توو گوشش
حسین میبینه پیغمبره انگار به جای جوونش
داره میره به میدون ،// پسر ارشد شاه
میره تا که بخونه // اشهد ان علی ولی الله
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
اشهدمو خوندم / تا توو میدون رفتی ۲
پشت قدم هات میبارم / چه لحظه ی سختی
عصای پیری بابا - داری میری علی یارت
برو میدون جوون من - برو خدا نگهدارت
فقط یک کمی آروم تر - قدم بردار عزیز من
دیگه انگاری داره که خزونی میشه این بهارت
حال من و نگاه کن // ای شبیه پیمبر
خدا کنه که پهلوت // نشه شبیه پهلوی مادر
(خدا کنه که فرق سرت نشه شبیه سر حیدر)
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
می باره توو خیمه / چشا مثلِ بارون ۲
ماه شب تارِ حسینه / افتاده توو میدون
پیکرش روی خاک افتاد - ارباً اربا علی اکبر
دست و پا می زنه پیش - چش بابا علی اکبر
دوره شد وسط میدون - افتاد از پا علی اکبر
پخش شده مثل آینه توی این صحرا علی اکبر
یه کاری کردن آخه // دیگه نمیشه پا شه
بدن غرق خونش // چجوری توی عبا جاشه ؟
.
👇
.
|⇦•درود اهل کرامت...
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شبِ هفتم محرم ۱۴۰۱به نفس سید مهدی میرداماد
●━━━━━━───────
درود اهل کرامت به بنده ی کَرَم است
حرم سلام رساند به زائر حرمت
خدا چنان عَلمت کرده در جهان وجود
که هست مملکتش زیر سایه ی عَلمت
جهنم است به چشم بهشتیان درحشر
دلی که نیست در آن سوزی از شرار غمت
اگر شود زِ غمت اشک آب دریاها
به قطره قطره ی خونت قسم کم است
به وقت مرگ بیا پا به دیده ام بگذار
هزار جانِ گرامی فدای یک قدمت
بعید نیست ببخشی گناه حرمله را
اگر به خونِ علی اصغرت دهد قَسمت
(جای دیگه ای شاعر گفته :
ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش
از بس که کَرَم دارد و آقاست حسین)
«کربلا کربلا این دل تنگم عقده ها دارد
گوییا میل کربلا دارد»
*هیچکس برا بچه مثل مادر نمیشه. مگهمادر دلش میاد خار به پای بچه اش بره ...سلامخدا به رباب..چه جوری از بچه اش گذشت. عشق حسین چه میکنه...
وقتی به مادر موسی امر شد و قرار شد فرزند یه روزه اش رو تو سبد روی آب روان بذاره. مادر مگه به این راحتی دل میکنه. خدا تو قرآن ببین برا این مادر چه کرده.به احترام این مادر وحی بر دلش نازل شد" وَ أوحَیٰ إِلی اُمِّ موسی" برای اینکه یه مادر نگران نشه. چند تا جمله این مادر رو آرومکرد.
"و رَبَطْنا عَلى قَلْبِها "تازه غیر از اینا بازم آرومش کرد. قول داد خدا ضمانت کرد
"إِنَّا رَادًّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ"هم برش میگردونیم همپیامبرش می کنیم هم زنده تحویلت میدیم.بعد قرآن یه حرفی زده، قبل از اینکه بچه ات رو تو سبد رو آب روان بذاری"أَنْ أَرْضِعِيهِ"بچه ات رو اول سیرابش کن، شیرش بده. این یه مادر بود، تازه بچه یه روزه کجا شیش ماهه کجا، دل کندن از بچه ی یه روزه راحتره، اما شیش ماه رو شیش ماه شیرش دادی، بغلش کردی، بوش کردی،انگشتاش رو لمس کردی، لباش رولمس کردی، چشماش رو دیدی.....
اما یه مادری توکربلا نه وحی براش اومد.نه آرومش کردن. اماچی شد از بچه اش گذشت. از وحی بالاتر حُبُّ الحُسین بود.
بعضی نقلها نوشتن رباب نشست ته خیمه گفت: نرم جلو شاید حسین من رو ببینه سرش رو از خجالت بندازه پایین. خجالت آقام رو نبینم.نیومد جلو. "رادًوه إلیه" کجا برگردونی؟کجا بهتراز سینه ی حسین.. بذار بچه ام رو سینه ات بمونه. ای جانم فدای این مادر...
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
ــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_علی_اصغر
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر
#سید_مهدی_میرداماد
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
AudioCutter_Seyed Mehdi Mirdamad - Muharram 1401 Shab 7 - 1.mp3
5.02M
.
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شبِ هفتم محرم ۱۴۰۱به نفس سید مهدی #میرداماد
●━━━━━━───────
حضرت وسط میدانه یه نگاه کرد به طرف چپ یه نگاه کرد به طرف راست، دید عباس یه طرف، قاسم و علی اکبر یه طرف ، حجت خدا تنهاست صدا بلند کرد "هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی"
اما تا فرمود: "هَلْ مِنْ ناصِرٍیَنْصُرُنی" صدای هلهله ی دشمن بلند شد. دشمن گفتن حسین دیگه تنها شده، غریب شده. از اون طرف صدای هلهله بلند شد از این طرف صدای ضجّه ی زنها بلند شد. ابی عبدالله دید صدای زنها بلند شد با همه ی سختی رفت به طرف خیمه که زنها رو آرومکنه. آمد داخل خیمه دید غوغا مال یه نقطه است همه دور یه گهواره دارن گریه می کنن. فرمود:" نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیر" اینجام باز رباب جلو نیومد. بچه رو دست عمه اش داد.خانم شما بچه رو ببر بده به آقام ابی عبدالله. آمد بچه رو گرفت.
مرحوم دربندی میگه:وقتی حسین تو میدون گفت:"هَلْ مِنْ ناصِرٍیَنْصُرُنی" اول خدا گفت: لبیک، بعد پیغمبر جوابش رو داد لبیک، بعد امیرالمؤمنین گفت لبیک، بعد مادرش زهرا گفت لبیک، بعد داداشش حسن گفت لبیک، مرحومدربندی میگه جمیع انبیا و اولیا لبیک گفتن. حتی ابدان شهدا لبیکگفتن. مقتل میگه تا حسینگفت:"هَلْ مِنْ ناصِرٍیَنْصُرُنی" ابدان مجروح شهدا تکون خورد. شهدامگفتن: لبیک. آخرین کسی که کربلا گفت لبیک ..میدونی کی بود؟ دیدن بچه داره دست و پا میزنه خودش رو از گهواره میخواد بندازه پایین... بابا منم هستم اینجا ابی عبدالله بچه رو برداشت رفت تو دل لشکر.. حسین اومده میدون. نوشتن نه لباس رزم پوشید نه شمشیر و سپر بست، با لباس پیغمبر و عبا و عمامه ی رسول خدا به میدان رفت .اینقدر دستش رو برد بالا یعنی بچه امخیلی حال نداره....
امیر المؤمنین فرمود:حسین من مظهر عزّت خداست.حسینمنحاجت از کسی نمی خواد. ابی عبدالله به کسی رو نمی زد. تو سن خردسالی هم از کسی حاجت نمی خواست امیرالمؤمنینمیگه: حتی از جدّش پیغمبر چیزی نمی خواست.
اما کربلا قصّه فرق داره برا خودش نخواست.کاری کردن بچه اش رو بیاره روی دست.."يا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُوني فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْل" ای قوم، اگه به من رحم نمی کنید،به این طفل خردسال رحم کنید.
امام سجاد علیه السلام فرمود: گریه ی ما برای تیر نیست، برای شهادت نیست، برای بلا نیست، درد ما برای نیزه و شمشیر و سه شعبه نیست. پس گریه ی ما برای چیه؟ حضرت فرمود: روضه ی ما به خاطر هتک حرمته، گریه ی ما به خاطر بی ادبی وجسارته.
کجا بهحضرت جسارت کردن، بی ادبی کردن؟ حسین داشت حرف می زد نذاشتن حرف زدنش تموم بشه. یهو دید بچه داره دست وپا می زنه. یه نگاه کرد، "فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ..."
یه نگاه کرد دید این بچه میخواد دست وپا بزنه. حضرت بند قنداق رو باز کرد بچه ام راحت دست و پا بزنه..
اینقدر مصیبت سنگین بود حسین نگاه کرد به آسمون ،خون رومی پاشید به آسمون داری میبینی باهام چه می کنند....ای حسین....
ــــــــــــــــــ
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#سید_مهدی_میرداماد
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
Seyed Mehdi Mirdamad - Muharram 1401 Shab 7 - 2.mp3
4.11M
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شبِ هفتم محرم ۱۴۰۱ به نفس سیدمهدی میرداماد
.
|⇦•سلام خدا و رسولش....
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت علی اکبرعلیه السلام اجرا شده شبِ هشتم محرم ۱۴۰۱به نفس سید مهدی میرداماد
●━━━━━━───────
السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ...
أَلسَّلامُ عَلى عَلِىٍّ الْکَبیر
سَلامٌ عَلی آلِ یاسین و طاها
سَلامٌ عَلی آلِ خَیرِ البَرایا
سلام خدا و سلام رسولش
به ماهی که همتا ندارد به دنیا
اگر در فضائل جَمیلُ الثَنایا
اگر در خصائل کَریمُ السَّجایا
به صورت حمید است و محمود و احمد
به سیرت علی است و عالی و اعلی
به هنگامۀ کارزار است حیدر
به هنگام ذکر و مناجات، زهرا
*عجب آقاییه،همپیغمبره، هم امیر امیرالمؤمنینِ،هممادرش زهراست.بی خود نبود حسین کنار بدنش اونجوری افتاد، تموم شد همه گفتند پدر و پسر با هم رفتند.*
حسین است در عِلم و حِلم و سِیادت
شده عین عباس ساقی و سقّا
*بعد از اباالفضل ستون خیمه ها علی اکبر بود. بعد از اباالفضل سقایت برا علی اکبر بود. اکه عباس نبود علمدار علی اکبر میشد.
عباس ستون خیمه ها بود، علمدار بود، نگهبان خیمه ها بود، اما علی اکبر ستونِ خود حسین بود. وقتی زمینخورد حسینم زمین خورد....
شیخجعفر شوشتری تصریحکرده حسین علیه السلام یه ساعتِ مرگ داشت، یه ساعت شهادتِ داشت. مرگش همون جا بود که رسید بالا سر بدن علی اکبر... شهادتش هم تو گودال بود...
اول شهید از بنی هاشم علی اکبره.آمد مقابل پدر ایستاد اصحاب یکی یکی رفتن.."إِسْتَأْذَنَ أَبَاهُ.."شیخمفید وشیخ حر عاملی تصریح عجیبی دارند میگن هر شهیدی اومد اجازه بگیره حتی اصحاب، حتی غلامِ سیاه، حضرت به راحتی به هیچ کس اجازه نداد.
اما علی اکبر تا گفت برم، حضرت فرمود: برو پسرم .. اما میخوای بری قبلش یه ذره جلو بابات راه برو قد و بالات رو ببینم..
در سعادت یه پدر همینکه فرزندش صالح باشه ..عصای دستش باشه..علی اکبر میخواست کربلا برا باباش عصا باشه یه جوری زدنش زمین، باباشم زمینخورد..
امام صادق علیه السلام فرمود:از سعادت یه پدر اینِ که فرزند پسرش خوش قد و بالا بشه شبیهش بشه..
ــــــــــــــــــ
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر
#سید_مهدی_میرداماد
#حضرت_علی_اکبر
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
Seyed Mehdi Mirdamad - Muharram 1401 Shab 8 - 1.mp3
5.1M
.
|⇦•طاقت بیار علی.....
#قسمت_پایانی #روضه_علی_اکبر علیه السلام اجرا شده شبِ هشتم محرم ۱۴۰۱به نفس سید مهدی میرداماد
●━━━━━━───────
حضرت علی اکبر دوبار به میدان رفت .. بار اول ابی عبدالله با حسرت نگاش کرد دست به محاسنش گرفت. حسین هی بلند میشد هی مینشست.. هی دستاش رو فشار میداد هی میرفت خیمه..
علی اکبر رفت میدان ..بعضیا نوشتن صد و بیست نفر رو به هلاکت رسوند..اما یهو متوجه نکته ای شد. دید داره شمشیر میزنه ولی شمشیر نمی خوره، نیزه میزنه ولی زخمها بهش اثر نمی کنه..دلیلش چیه ؟ همینجور که داشت می جنگید برگشت پشت سر نگاه کرد دید باباش داره میدون رو نگاه می کنه...فهمید هنوز حسین دل نکنده. فهمید باباش می خواد یه بار دیگه بغلش کنه.. گفت الان میام بابا... عطش رو بهانه کرد برگشت. مگه نمی دونست توخیمه آب نیست چرا گفت :
"الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي..؟!" می خواست یه بار دیگه باباش رو ببینه و بغل کنه، می خواست دل بکنه. آمد، ابی عبدالله رو بغل کرد. ابی عبدالله فرمود: "هاتَ لِسانَک" ابی عبدالله زبانش رو تودهانش گذاشت. یهو اومد عقب قربون لبای تشنه ات بابا. تو که از بچه ات تشنه تری..
برا بار آخر فرستادش میدان. مقتل نوشته دیگه نگاه حسرت نبود. "نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ"دیگه حسین نا امید شد..
علی اکبر دوباره رفت میدان. مرحوم مقرّم نقل می کنه تو نبرد دوم هفتاد، هشتاد نفر رو به درک واصل کرد. گفتن این یه نفری همه ی لشگر رو به خاک انداخت. چیکار کنیم؟ محاصره اش کردن، گفتن باید غافلگیرش کنیم. اسمش علیِ باید مثل علی فرقش رو بشکافیم.. یه شمشیر به فرقش زدن دستش رو انداخت گردن اسب، اسب تعلیم دیده است، بلدِ چیکار کنه، تو عرب اگه سوار زخمی بشه دست میندازه گردن اسب، اسب میفهمه سوار زخمیه برمی گرده عقب..علی اکبر دست انداخت گردن اسب، خون سرش چشمای اسب رو گرفت، اسب برنگشت اشتباهی رفت وسط لشگر دشمن.. حسین داره نگاه می کنه دید وسط میدون گردو خاک شد..شمشیرا بالا میره پایین میاد..
راویِ اینجا سکینه است. مرحوم شیخ مفید میگه: سکینه خانم گفت کنار بابام ایستاده بودم دست بابام رو گرفته بودم. بابام هی میرفت تو خیمه هی میومد بیرون، یهو از وسط میدون صدای علی بلند شد"يا ابَتا عَلَيكَ مِنّى السَّلامَ" سکینه میگه دیدمچشمای بابام سفید شد مثل محتضر می لرزید..حسین... ابی عبدالله سریع رفت طرف میدان ..*
طاقت بیار علی
یه کم دیگه زنده بمون، بابات داره میاد
طاقت بیار علی
از زیر تیغ و نیزه ها، صدات داره میاد
از خیمه هم صدای خواهرت داره میاد
*عبارت مقتل میگه:"اِرْباً اِرْبا" برای علی اکبر اومده .."اِرْباً اِرْبا" برا ابی عبدالله نیومده برا ابی عبدالله "مُقَطَّعُ الاَعْضاء" اومده. معنای فارسی هر دو قطعه قطعه شده است. اما چرا "اِرْباً اِرْبا" رو عرب آورده؟! چون معناش میشه قطعه قطعه شده ی نامنظم.. یعنی پخش شده تو صحرا ..اما "مُقَطَّعُ الاَعْضاء" یعنی قطعه قطعه، منظم ..
چه جوری علی اکبر پخش شد؟
وقتی ابی عبدالله رسید دید همه دارن میزنن.. هر تیکه ی بدن یه جا افتاده..
برا علی اکبر وقت نداشتن چون عباس می رسید، حسین می رسید.اما کربلا توگودال برا ابی عبدالله این نبود برا حسین وقت داشتن سه ساعت نشستن دونه دونه، قطعه قطعه اش کردن...*
علی اکبرم! دیگه نداره میوه ای درخت آرزوم
علی اکبرم! وقتی که جسم بی جونت افتاده روبه روم
چی اومده سر تو؟ چی اومده سر من؟
داره میخنده دشمن به اشکِ خواهرِ من
سرت یه جا افتاده تنت یه جا افتاده
چقدر علی اکبر تو کربلا افتاده
قطعه قطعه بدنت موی مرا کرد سفید
عمر سعد به زمین خوردن من میخندید
می خواستم عالم پُر از نامِ علی باشد
حالا به روی خاک یک عالم علی دارم
ــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر
#سید_مهدی_میرداماد
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
Seyed Mehdi Mirdamad - Muharram 1401 Shab 8 - 2.mp3
5.29M
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شبِ هشتم محرم ۱۴۰۱ به نفس سیدمهدی میرداماد
.
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر
🔸من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم
🔸صبحم زستاره سحرم دست کشیدم
زبان حال آقامون ابی عبدالله
🔸از داغ ابالفضل گرفتم به کمر دست
🔸با داغ علی از جگرم دست کشیدم
شاعر: سید رضا موید
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیر کرد...
نمیدونم جوان دارید یا نه...
الهی کسی داغ جوانش رو نبینه...
میدونی بالاترین لذت پدر و مادر در دنیا چیه...
بالاترین لذت پدر و مادر اینه که خدا فرزندی بهشون بده...
با دستانشون فرزند رو بزرگ کنن...
جوون بشه...
درمقابلشون راه بره...
وقتی به قدو بالای جونشون نگاه میکنن لذت میبرند...
اما سخت ترین لحظه هم..
برا همچین پدر و مادری زمانیه که..
داغ جوانشون رو ببینند..
قربان غریبیت برم حسین..
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیرکرد..
قرآن کریم میفرماید:
یعقوب نبی میدونست پسرش زنده است..
میدونست یوسفش سالمه..
بلاخره هم به یوسفش رسید..
اما در فراغ فرزندش آنقدر گریه کرد چشماش نابینا شد...
جانها فدای ابی عبدالله..
جانها فدای جوان ابی عبدالله..
شهزاده علی اکبر..
اومد کنار ابی عبدالله صدا زد:
بابا اجازه میدان بده..
حضرت بدون معطلی فرمودند پسرم علی جانم..
میخوای بری برو بابا..
اما قبل ازرفتن بزار خوب نگاهت کنم علی جانم..
🔸من نگویم مرو ای ماه برو
🔸لیک قدری ببرم راه برو
بذار برای بار آخر.
قد و بالات رو نگاه کنم علی جان..
🔸برو میدان ولی آهسته برو
🔸دیدن عمه ی دل خسته برو
تا اهل حرم فهمیدند علی اكبر می خواد بره میدان..
همه از خیمه بیرون اومدند..
دور علی اکبر رو گرفتند شروع به گریه کردن..
لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه
هی صدا میزدنند:
إرحَم غُربَتَنا
به غربت ما رحم کن علی
وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک
انقده برا جنگیدن عجله نکن..
آخه ما طاقت دوریت رو نداریم..
دور علی اکبر رو گرفتند نمیزارند بره میدان..
بلاخره ابی عبدالله اومد صدا زد:
رهاش کنید...
فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله
رهاش کنید علی اکبرم دیگه شهید در راه خداست..
هر طوری بود وداع کرد رفت به سمت میدان..
اما چه رفتنی..
دیدند ابی عبدالله داره خیره خیره به جوانش نگاه میکنه..
تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت
انگار ابی عبدالله داره میمیره از فراغ جوانش..
🔸گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
جوانم علی...
🔸نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
صدا زد:
خدایا تو شاهد باش..
فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ
خدایاشاهد باش شبیه ترین مردم به پیغمبر رو دارم به میدان میفرستم..
رفت به سمت میدان..
یا صاحب الزمان..
جنگ نمایانی کرد..
خیلی از این نانجیبا رو به درک واصل کرد..
برگشت صدا زد بابا..
يَا أَبَتِ الْعَطَش قَدْ قَتَلَنِي
بابا دارم از تشنگی میمیرم..
فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام
ابی عبدالله به گریه افتاد..
فرمود عزیز دلم..
علی جان طاقت بیار بابا..
خیلی زود به دست جدت رسول خدا سیراب میشی..
برگشت به سمت میدان...
طولی نکشید..
صدای ناله اش بلند شد یا ابتاه..
بابا به دادم برس..
افتاد روی اسب..
بعضی مقاتل نوشتند..
مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه..
رفت وسط قلب لشگر دشمن..
چه کردند با علی اکبر..
حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله..
دور تا دور علی اکبر رو گرفتند..
تصور کن...
یکی با شمشیر میزنه...
یکی با نیزه میزنه...
یکی با سنگ میزنه...
فَقَطَعوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً
بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کردند..
ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند.. کنار بدن علی جانش..
ولی دیگه پاها رمق نداره..
(فجلس علی التراب)
روی زمین نشست..
دید جوونش رو قطعه قطعه کردند..
🔸نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی
🔸زمانه کشت مرا لحضه ای که داغ تو دیدم
خدایا حالا حسین چکار کنه..
سر جوانش رو به دامن گرفته..
هی صدا میزنه..
ولدی علی..
دید جواب نمیده..
دوباره صداش زد..
ولدی علی..
علی جواب نمیده..
دلش طاقت نیاورد..
سر رو به سینه چسباند
دلش طاقت نیاورد.
یدفعه دیدند..
وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّه
ِ
ابی عبدالله صورت به صورت علی جانش چسباند..
هی صدا میزنه.
عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا
علی جان بابا..
اُف بر این دنیا بعد از تو علی..
🔸سپه كوفه و شام استاده
🔸به تماشاى شه و شهزاده
🔸شه روی نعش پسر افتاده
🔸همه گفتند حسین جان داده
حالا حسین میخواد علی جانش رو به سمت خیمه ها ببره..
هرکاری کرد دید رمق در بدن نداره..
یه نگاه به سمت خیمه ها..
🔸جوانان بنی هاشم بیاید
🔸علی را بر در خیمه رسانید
🔸خدا داند که من طاقت ندارم
🔸علی را بر در خیمه رسانم
.
.
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر
#شور
شاه زادهی حرم...
چن قدم راه برو مقابل چشمای بابات
شاه زادهی حرم...
پسرم آروم برو به حق گریه های بابات
تو که رفتی پشت سرت خداخدا کردم
و با حسرت قدو بالا تو نگا کردم
برا اینکه زنده برگردی حرم بابا
نمیدونی چقدَر برات دعا کردم
دعا کردم
ازم دور شدیّ و نشنیدی هرچی صداکردم
دعا کردم
نمیدونی دم حرم چه روضه ای به پا کردم
دعاکردم۳
واغربتا واغربتا واغربتا علی جان واغربتا
ای مؤذن حرم
پاشو یک بار دیگه اذون بگو برای بابا
ای مؤذن حرم
نفسی بزن که آروم بشه گریه های بابا
چه بلایی بود که مرکب اشتباهی رفت
بمیرم برات که تو قلب سپاهی رفت
چقدَر زدن ترو با کینهی حیدر
بمیرم برات علی چشات سیاهی رفت
قدت تا شد
خدا نگذره از اونکه زد و فرق سرت واشد
قدت تاشد
مگه چه جور زدن که بدن تو ارباارباشد
قدت تا شد۳
واغربتا...
شاه زادهی حرم
تو زمین خوردی و بابا شده بیچاره علی جان
شاه زادهی حرم
تو به هم ریخته شدی یا چشم من تاره علی جان
پسرم عجب تن مختصری داری
روی خاکا پدر محتضری داری
قاتلت با خنده و طعنه به من میگه
پدر خسته ببین چه پسری داری...!
زمینگیرم
چقد صدات کنم یا ولدی من پدر پیرم
زمینگیرم
جوان من اگه عمه نیاد همین جا می میرم
زمینگیرم
پاشو ترو خدا عمه دویده بین نامحرم
زمینگیرم
#محمدعلی_قاسمی_خادم ✍
.👇
.
#شور
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر_شور
آقایی و آقا زاده
لیلایی و لیلا زاده
مجنون ابن مجنونتم
جوونیم و مدیونتم
قدو قامته ، تو قیامته حسین
به اشارته ، استجابته حسین
دنیا یه نماز ، بدهکاره به ما
با اذان تو ، به امامته حسین
کرم علی اکبر ، محترم علی اکبر
بهشت پایین پای حرم علی اکبر
قاصره از مدح تو قلم علی اکبر
فدای مادر تو مادرم علی اکبر
یاعلی اکبر…
آیینه ی پیغمبری
هم یقین دارم حیدری
هم حسینی و هم حسن
چارتا روحی در یک بدن
شیر کربلا، روپرو بال عقاب
۱۲۰ نفر ، میکشه علی الحساب
باشه مابقی، طلب حرامیان
روز رجعت، پسر ابوتراب
شرف علی اکبر هر طرف علی اکبر
ای نوه ی شاه لوکشف علی اکبر
بدون شک رزم تو گرفت در این عرصه
صد آفرین از سمت نجف علی اکبر
یاعلی اکبر …
#امیر_طلاجوران ✍
#حضرت_علی_اکبر
👇
.
#نوحه
#حضرت_علی_اکبر
#شب_هشتم_محرم
اکبرم اکبرم
ای پاره ی جگرم
ستاره ی سَحَرم
تازه جوانم آرام جانم
شبیه روی ماهِ خاتم الانبیا
افتاده در خاک و خون می زند دست و پا
(جانم علی علی جان علی جان علی جان)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از داغت از داغت
خمیده کمرِ من
ای گلِ پرپر من
تازه جوانم آرام جانم
شبیه روی ماه خاتم الانبیا
افتاده در خاک و خون می زند دست و پا
(جانم علی علی جان علی جان علی جان)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چه گویم چه گویم
جواب مادرت را
سکینه خواهرت را
تازه جوانم آرام جانم
شبیه روی ماه خاتم الانبیا
افتاده در خاک و خون می زند دست و پا
(جانم علی، علی جان، علی جان، علی جان)
#مهدی_خرازی✍
👇