eitaa logo
افـ زِد ڪُمیـلღ
1.5هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
5هزار ویدیو
205 فایل
"بہ‌نام‌اللّہ" اِف‌زِد‌⇦حضࢪٺ‌فاطمہ‌زهࢪا‌‌‌‌‹س› ڪمیل⇦شهید‌عباس‌دانشگࢪ‌‌‌‌‌‹مدافع‌حࢪم› -حࢪڪٺ‌جوهࢪه‌اصلۍ‌و‌گناه‌زنجیࢪ‌انسان‌اسٺ✋🏿 ‌‹شهید‌عباس‌دانشگࢪ› ڪپۍ؟!‌حلالت‌ࢪفیق💕 -محفل‌ها https://eitaa.com/mahfel1100 -مۍشنویم https://daigo.ir/secret/1243386803
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از توییتر انقلابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بنده خدا بعد از سال ها زندگی در آمریکا اومده کشور خودش زندگی کنه، در واقع مهاجرت کرده ایران! حالا کسی کسی حرفش رو باور نمیکنه! کاش یه راهی بود برای اینکه اونایی که میخوان مهاجرت اول برن ببینن تا آیندشون رو خراب نکنن 🗣 احمد قصری 🇮🇷 @twtenghelabi
وقتی‌بمیرم.تلگرام.روبیکاو... دیگہ‌توصفحہ‌ام‌عکسی‌نمیزارم لایک‌بشہ‌وکامنت‌بزارن♥️ گوشی‌ام‌خاموش‌میشہ‌هیچ‌پیامی ازدوست‌آشنانمیاد... پس‌چی‌میمونہ؟!🤔 ← قرآنی‌کہ‌وقتی‌زنده‌بودم‌خوندم ← پنج‌وعده‌نمازی‌کہ‌میخوندم ← حجابم‌رورعایت‌کردم ← دروغ‌نگفتم‌تهمت‌نزدم ← کارهای‌خوبی‌کہ‌کردم ← همه‌کارهای‌که‌اینجاانجام‌دادم ← درقبرآنلاین‌خواهدبود چقدرحواسمون‌به‌لحظاتمون‌تواین‌دنیا هست‌رفیق؟🙂💔
بهم‌گفت:ڪہ‌چی!؟ هی‌جانباز_جانباز... شھید_شھید؛💔 میخواستن‌نرن...! ڪسےمجبورشون‌ڪرده‌بود؟! گفتم:چرا اتفاقاً... مجبورشون‌ڪرده‌بودن.(: گفت:ڪی! گفتم:همونـےڪہ‌تونداریش. گفت:من ندارم!؟چیو...! گفتم:.
پوستر بازی امروز . . 19:30🇮🇷🔥🐆
این عکس خیلی حرف توشه ! این عکس نشون میده در هر حالتی میشه نماز خوند ؛پس با آوردن بعضی بهونه ها فقط خودمونُ مسخره کردیم ...💔
افـ زِد ڪُمیـلღ
پوستر بازی امروز . . 19:30🇮🇷🔥🐆
طبیعیه من دیگه فوتبال رو نمیبینم چون خیلی استرس میگرفتم؟ 😂
وای بالاخره تموم شد🥲♥ خدایا شکرت 🙌🏻😍♥
یاعلی مدد یا حسین امشب زیباترین صدای ورزشگاه بود ایران سرزمین حلال زادگان تبرییییکک😍✋🏻
هدایت شده از خبرگزاری پلیس نایین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚽️ ضربات پنالتی دیدار ایران _ سوریه ━═━⊰❀🚨❀⊱━═━ 📲 کانال خبری پلیس نایین را دنبال کنید               👇👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2253193546C9269a51dda معاونت اجتماعی فرماندهی انتظامی نایین☝️☝️
افـ زِد ڪُمیـلღ
دل تنگ دلیل منطق چرا میشناسد مگر؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کی بود می‌گفت مردم بی دین شدن و دین نمی‌خوان 🤨🤨🤨 الکی نیست که ایران شیعه خانه امام زمان جانمونِ❤️❤️ نماز جماعت اونم تو قطر اونم قبل شروع بازی تیم ملی .... ای جانم هموطن❤️ دست خدا به همراهتون✨ ✍|دلتنگ|⁦♡ @deeltangy
افـ زِد ڪُمیـلღ
^بترسید‌از‌نسل آیـنده‌ایران‌ما🗿🌱!
-بزرگى گفت: هرگز لبخند رو ترک نکن شاید کسی عاشق این لبخنده.. ❤️‍🩹:)
حب‌الوطن‌من‌ایمان♥️.. آقامهدی‌باغیرت((:
😂✌🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨یڪ جلوه ز نور اهلبیٺ اسٺ ✨ٺڪبیر سرور اهلبیٺ اسٺ... ✨بنـــــامـ خدایی ڪہ اهلبیٺش را افرید 🎩رمان 💞 قسمت ۱۸ عاطفه و ایمان کنار هم نشسته بودند.. عاقد_ دوشیزه محترمه مکرمه.. خانم عاطفه صادقی.. فرزند حسین.. آیا وکالت دارم.. شما را به عقد دائم.. شاداماد ایمان شریفانی.. فرزند رضا.. به صداق یک جلد کلام الله مجید.. آینه و شمعدان.. و ١١٠ سکه تمام بهار ازادی.. دربیاورم..؟ آيا وکیلم..؟! سمیه_ عروس خانم.. گلش رو که چیده عاقد بار دوم خواند.. نرجس_عروس خانم.. میخواد قرآن بخونه ایمان.. آرام قرآن را برداشت.. و به عاطفه داد.. عاطفه چشمانش را بست.. و پر استرس.. انگشتش را.. روی ورقه های قران گذراند.. و آرام.. لای قران را باز کرد.. عاقد برای بار سوم.. خطبه را خواند چشمان عاطفه پر اشک شده بود.. و آرام.. کلمات قرآن را.. زمزمه میکرد.. _ با توکل به خدا و اهلبیتش با اجازه پدر و مادرم و داداش عباسم، بله نگاهش از آینه.. به چشم همسرش..افتاد.. چشم ایمان می‌درخشید..ایمان هم بله را داد.. همه تبریک گفتند.. صلوات فرستادند.. دست زدند.. ایمان.. با ذوق.. جواب تبریک های.. همه را می‌داد سرور خانم جلو امد.. و با دادن هدیه به عروسش.. که دستبند طلایی بود.. او را در آغوش گرفت.. و گفت _آرزوم بود.. عروسم بشی و آرام او را بوسید.. عاطفه گونه سیب کرد و سرپایین انداخت زهراخانم هم جلو آمد.. و با دادن هدیه.. به دامادش.. که ساعت مچی مردانه بود.. گفت _خوشبخت بشین مادر مراقب همدیگه باشین ایمان خیلی سرحال و شاد.. جواب تشکر را داد.. همه کم کم جلو امدند.. هدیه ها را دادند.. عروس و داماد.. تشکری کردند و روی صندلی هاشان مینشستند.. مدام نگاههای عاشقانه شان.. در گردش هم بود.. ایمان.. آرام کنار گوش خانمش گفت _چطوری خانمم عاطفه با شرم.. نگاه ب پایین افکند _بخوبی آقامون.. خوبم ابراهیم و امین که بیرون از اتاق عقد بودند.. اما نفر اخر.. عباس بود.. نزدیک به ایمان رسید.. محکم و برادرانه.. دست ایمان را فشرد.. اخمش کمرنگ تر بود.. 💞ادامه دارد...