eitaa logo
احسان تبریزیان
1هزار دنبال‌کننده
152 عکس
121 ویدیو
12 فایل
این کانال جهت به اشتراک گذاشتن و نشر اشعار و معارف اهلبیت تشکیل شده است. نظرات شما یاری دهنده ماست...
مشاهده در ایتا
دانلود
نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی به دنیا می دهد بی تابیِ گهواره پیغامی غریبیِ پدر را می زدی فریاد با گریه گلویت غرق خون شد تا نماند هیچ ابهامی گلویت از زبانت زودتر واشد ، نمی بینم سرآغازی از این بهتر ، از این بهتر سرانجامی تو در شش بیت حق مطلب خود را ادا کردی چه لبخند پر از وحیی چه اشک غرق الهامی علی را استخوانی در گلو بود و تورا تیری چه تضمینی ، چه تلمیحی ، چه ایجازی ،چه ایهامی تورا از واهمه در قامت عباس می بیند اگر تیر سه شعبه کرده پیشت عرض اندامی الا یا قوم ان لم ترحمونی فارحمو هذا.... برید این جمله را ناگاه تیرِ نا به هنگامی چنان سرگشته شد آرامش عالم که بر می داشت به سوی خیمه ها گامی به سوی دشمنان گامی برایت با غلاف از خاک ها گهواره می سازد ندارد دفنت ای شش ماهه غیر از بوسه احکامی چه خواهد کرد با این حلق اگر ناگاه سر نیزه... چه خواهد کرد با این سر اگر سنگ از سر بامی... کنار گاهواره مادر چشم انتظاری هست برایش می برد با دست خون آلوده پیغامی
ناله ات در نفس باد، مکرّر گم شد گریه ی تو وسط خنده ی لشکر گم شد سوره ای بود سپاهم که تلاوت کردم آیه ای پشت سر آیه ی دیگر گم شد ماند از سوره فقط آیه ی ((بسم الله)) اش آه کوتاهترین آیه هم آخر گم شد دور خوردی می شش ماهه من دست به دست دست من تا که رسیدی می و ساغر گم شد دست من منبر فریاد غم انگیزت بود آه! یکمرتبه در خون تو منبر گم شد زوزه ی تیر سه شعبه همه را ساکت کرد لحظه ای بعد صدای علی اصغر گم شد قدمی سوی سپاه و قدمی سمت حرم از خجالت پدر پیر تو سردرگم شد کاش بر سینه ی بابای تو باشد سر تو گرچه گویند که در عصر دهم سر گم شد...
مگه من مادرِ چندتا پسرم که کشتنت؟ قربون دندونای شیریت برم که کشتنت هنوزم بعضی شبا خواب می‌بینم شیر می‌خوری هنوزم نمی‌شینه تو باورم که کشتنت هی می‌گفتم به خودم، عصای دستم اصغره پیر شدم، منو سر مزار جدّش می‌بره کاش می‌شد یه‌بار دیگه موی تو رو شونه کنم می‌میرم اگه یه شب گونه‌هاتو بو نکنم الهی هیشکی تو آغوش باباش شهید نشه الهی هیچ مادری تو دنیا ناامید نشه شما که به برق سکه‌های کوفه دل‌خوشین خودتون بچه ندارین مگه؟ بچه می‌کشین؟ هی می‌گن گریه نکن، داره می‌سوزه جیگرم هیشکی حالمو نمی‌فهمه، بابا یه مادرم هرکی خواست بخونه از من توی روضه یا کتاب اولش آه بکشه، بعد بگه بیچاره رُباب حرمله، غذای من یه عمره خون جیگره من نمی‌گذرم ازت، خدا هم از تو نگذره
زره پوشیده از قنداقه، بی‌شمشیر می‌آید شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر می‌آید به روی دست بابا آسمان‌ها را نشان كرده چقدر آبی به این چشمان بی‌تقصیر می‌آید! زبانش كودكانه‌ست و نمی‌فهمم چه می‌گوید ولی می‌خوانم از چشمش كه با تكبیر می‌آید به چیزی لب نزد جز آه، از لطف ستم اما نمی‌دانم چرا از دست دنیا سیر می‌آید! جهانی را شفاعت می‌كند با قطرهٔ اشكی كه از چشمش تو گویی آیهٔ تطهیر می‌آید بگو ای آخرین سرباز میدان، چند سالت بود؟ که با خون دارد از زخم تو بوی شیر می‌آید :: بخواب ای كودكم، لالا... كه سیرابت كند دشمن بخواب ای كودكم، لالا... كه دارد تیر می‌آید
بر فراز دست خورشید آفتاب دیگری‌ست هر علی از نور حیدر بازتاب دیگری‌ست فرق دارد با علی‌اکبر به میدان رفتنش اضطراب اهل خیمه اضطراب دیگری‌ست پاسخ لب‌های در حال تلظّی روشن است آب؟ نه اصغر به دنبال جواب دیگری‌ست.. تیر لالایی به گوش اصغرت خوانده رباب! تیر لالایی بخواند خواب، خواب دیگری‌ست داغ پیرش کرده، شاید هیچ‌کس نشناسدش آن کسی که بازمی‌گردد رباب دیگری‌ست
قراره زندگی‌هامون همش دور و برت باشه تموم زندگیم روضه‌س تا حرف اصغرت باشه صدا پیچیده تو خیمه صدای اصغره انگار رباب از غصه دلخونه بازم اصغر شده بیدار ببخش ای کودکم، مادر نداره قطره‌ی شیری تو که حال منو دیدی چرا آروم نمی‌گیری بابات تنها توو مِیدونه دلش پُر غُصه و درده صدات‌و بشنوه ای‌کاش صداش کن بلکه برگرده اجابت شد دعام، بابات نشد گریَه‌ت فراموشِش می‌خواد آبِت بده مادر! بخواب آروم توو آغوشِش چه سخته، روضه سنگینه حسین با کودکش اومد برای قطره‌ی آبی حسین به دشمنش رو زد چی شد اصغر شده خاموش چرا توو دشت غوغا شد گلوش خشکیده بود اما با تیر حرمله وا شد حسین و اضطرار ای وای چرا حیرونه توو این دشت اومد سمت حرم اما چرا هی اومد و برگشت
یه جوری دل منو سوزوندی که تا قیامت از دلم غم نمیره هر چی رو ببخشم و یادم بره خنده‌هات حرمله یادم نمیره شیرخوارم کاری به کار تو نداشت مثل من چشای بارونی نداشت تشنگی یه کاری کرده بود باهاش حتی واسه جون دادن، جونی نداشت یه روزِ خوش نبینی توو زندگیت شادیا برات عذاب شه حرمله ربابُ خونه خراب کردی چرا !؟ الهی خونت خراب شه حرمله حالا با چه رویی تا حرم برم ؟ جلوی خیمه نشسته مادرش غنچه که طاقت طوفان نداره نامسلمون به یه پوست بنده سرش جواب ربابُ حالا چی بدم ؟ نگه واسم یه گل پرپر آورد دلشوره دارم ازم سئوال کنه کِی علی‌م دندون شیری درآورد !؟ برای کشتن من نیازی نیست مثل شمری بره خنجر بیاره از گلوی پسرش با چه دلی ! یه پدر می‌تونه تیر در بیاره
ننوشتید زمین‌ها همه حاصلخیزند؟ باغ‌هامان همه دور از نفس پاییزند ننوشتید که ما در دلمان غم داریم؟ در فراوانی این فصل تو را کم داریم ننوشتید که هستیم تو را چشم به راه؟ نامه نامه «لَکَ لَبَّیک اباعبدالله» حرف‌هاتان همه از ریشه و بُن و باطل بود چشمه‌هاتان همگی از دِه بالا گِل بود بی‌گمان در صدف خالی‌شان دُرّی نیست بین این لشکر وامانده دگر حرّی نیست بی‌وفایی به رگ و ریشهٔ آن مردم بود قیمت یوسف زهرا دو سه مَن گندم بود؟! چه بگویم؟ قلمم مانده... زبانم قاصر... دشت لبریز شد از غربت «هَل مِن ناصِر» در سکوتی که همه مُلک عدم را برداشت ناگهان کودک شش‌ماهه علم را برداشت همه دیدند که در دشت هماوردی نیست غیر آن کودک گهواره‌نشین مردی نیست مثل عباس به ابروی خودش چین انداخت خویش را از دل گهواره به پایین انداخت خویش را از دل گهواره می‌اندازد ماه تا نماند به زمین حرف اباعبدالله عمق این مرثیه را مشک و علم می‌دانند داستان را همهٔ اهل حرم می‌دانند بعد عباس دگر آب سراب است سراب غیر آن اشک که در چشم رباب است رباب کمی آرام که صحرا پر گرگ است علی و خدای من و تو نیز بزرگ است علی پسرم می‌روی آرام و پر از واهمه‌ام بیشتر دل‌نگران پسر فاطمه‌ام
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد هیچ کس حدس نمی‌زد که چنین سر برسد پدرش چیز زیادی که نمی‌خواست، فرات! یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد؟! خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد؟ خون حیدر به رگش، در تب و تاب است ولی بگذارید به سن علی اکبر برسد شعله‌ور می‌شود این داغ دوباره؛ وقتی شیر در سینه‌ی بی کودک مادر برسد زیر خورشید نشسته، به خودش می‌گوید: تیر نگذاشت که آن جمله به آخر برسد
شاعر : آقا میلاد باربازی نغمه: با یارب یارب.... _______________________ عزیز بابا ای جونم فدات/چقدر دلتنگم واسه خنده هات/ چقدر آرومی قربون صدات/ علی جونم حالا دیگه، تشنه نیستی، خواب خوابی،روی دستم بابایی تورو تشییع میکنم من غریبونه تنهایی/ذکر تشییع تن تو، علی لالا لالالایی لالا علی جون، زخمت رو قربون از حنجر تو،هنوز میاد خون ____ چه بی اندازه شد دردم علی/ پر از خون شد دست سردم علی/ چه جوری خیمه برگردم علی، علی جونم بین خیمه، چشم به راهه،مادرتو،داره دیر میشه بابا خیلی راه نیست ،اما انگار ،جونی نیست تو این پاها چه کنم من،که غریبم،بین این دشت و صحرا غمم تو سینه،فقط همینه/ که حنجرت رو ،رباب نبینه ___________________________ 🔻 🆔@goosheye_oshagh