استاد رحیقی از پایه دوم و در راستای طرح تفصیلی و بلندمدت خویش دو برنامه آزاد و فراتر از برنامه درسی حوزه به مجموعه فعالیت خود اضافه کرد یکی طرح آموزش کلیاتی از علم رجال به صورت تطبیقی و کاربردی و دیگری طرح آموزش مباحث اخلاقی در یک نظام جامع که علامه حسن زاده آملی پیشنهاد آنرا داده بودند. طرح اول با محوریت جزوه ای جامع در رجال از استاد محمد جواد شبیری زنجانی فرزند آیت الله شبیری به معرفی کتب رجال پرداخته و آموزش مباحث رجال به صورت نظری و عملی و تطبیقی در طول یکسال انجام شد بنده و عده ای از طلاب در همان جلسات با کتب منبع و اصلی رجال و حدیث آشنا شدیم و در همان پایه دوم آنها را تهیه کردیم. در طرح دوم که همان طرح پیشنهادی علامه حسن زاده بود و برای اخلاق علمی در کنار اخلاق عملی یک سیر تعیین کرده بودند که از کتاب روایی ارشادالقلوب دیلمی شروع می شد و بعد از گذر از کتب مفتاح الفلاح شیخ بهایی، عدةالداعی ابن فهد حلی، طهارةالاعراق ابن مسکویه، قوت القلوب ابوطالب مکی و آشنایی با مبانی عمیق روایی و عقلی به دریای بیکران کتاب صحیفه مبارکه سجادیه ختم می شد. استاد رحیقی در این طرح،ابتدا پیشنهاد کردند که کتاب ارشاد القلوب تهیه و به شکل مطالعه شخصی خوانده شود و مشروط به اتمام این کار، تدریس مفتاح الفلاح را شروع خواهند کرد و با تشویق های ایشان عده ای از طلاب این کار را عملی کردند لذا بعد مدتی تدریس مفتاح الفلاح را شروع کردند. استاد برای اجرای این دو طرح سختی های زیادی را متحمل شدند و اخلاص عجیبی برای این کار داشتند با اینکه منزل ساده و قدیمی ایشان که تا آخر عمر تغییری هم نکرد در خیابان امامزاده ابراهیم قم بود و از آنجا تا مدرسه در زنبیل آباد خیلی راه بود و خود ایشان هم وسیله ای نداشتند ولی با همه این مشکلات ایشان بعد نماز صبح و در بین الطلوعین هر روز از منزل بیرون آمده و با هزینه شخصی دوبار تاکسی عوض می کردن تا به مدرسه برسند و ساعت 6 تا 7 صبح در حجره ای درس را به صورت نوبتی برگزار می کردند یعنی یک روز رجال و روز بعد مفتاح الفلاح . این برنامه تا آخر سال به صورت منظم ادامه داشت چه در سرمای زمستان و برف و باران و چه در غیر آن.بدون اینکه در قبال این زحمت،به ایشان هزینه ای پرداخت شود.
در سال چهارم هم با همان مجموعه از طلاب تدریس لمعه باب طهارت و صلات و.. را شروع کردند اینقدر دقیق و عمیق بحث می کردند که ذوق فقهی طلاب مستعد باز می شد. خدا شاهد است بنده علاقه ی اصلی ام به علوم عقلی بود و به علوم نقلی و فقه و اصول علاقه نداشتم اما چنان درس را موشکافی می کردند و بدون عجله و با دقت و تعمیق می خواندند که کم کم ذوق فقهی امثال بنده آشکار شد و تا سالیان سال ما را به تحقیق در مباحث منقول مثل فقه و اصول کشانید. یادم هست بعضی از طلاب کم حوصله بارها به دفتر مدرسه مراجعه کرده و از اینکه استاد درس را به کندی پیش می برد و محدوده درسی به اتمام نرسید شکایت کردند که با مخالفت عده ای از طلاب مواجه شد.
#استاد_رحیقی
#قسمت_دوم
ادامه دارد...
@ejtehadjame
*حدود ساعت ۱۰:۰۰*
بعد از تیراندازی، «یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن، در ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود:
«به گمانم حریف کشندهای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.
بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین(ع) حمله کرد اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزهها حمله را دفع کردند.
همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت.
بعد از عقبنشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیرانداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیرباران کردند که آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام(ع)، تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح، آن نفرات را ۵۰ نفر و ابن شهرآشوب ۳۸ نفر ذکر کردهاست.
اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت.
امام(ع) او را دعا کرد.
گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام(ع)حمله کنند. زهیر و ۱۰ نفر به آنها حمله کردند.
*حدود ساعت ۱۱:۰۰*
بعداز این حملات، امام(ع) دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد.
اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زندهاند نگذارند که کسی از بنیهاشم به میدان برود.
انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند.
بعضی «در مقابل نگاه امام(ع)» شهید شدند.
یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش میتوانستم وصیتهای تو را اجرا کنم.
مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».
یک بار، هفت نفر از اصحاب امام(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.
*اذان ظهر*
حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد.
چون که نوشتهاند، امام(ع) خطاب به اصحاب فرمودند:
یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم.
یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمیشود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر میکنی نماز شما قبول میشود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمیشود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد.
امام(ع) از شهادت حبیب متأثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو میگذارم.»
امام(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند.
نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»
*حدود ساعت ۱۳:۰۰*
۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند.
بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر(س) بود.
البته الفتوح، عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خواندهاست. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانهای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود:
«ای پسرعموهای من، بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.»
*حدود ساعت ۱۴:۰۰*
عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند.
عباس(ع) اجازه میدان خواست، اما امام(ع) او را مأمور رساندن آب به خیمهها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت، در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله(ع) سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام(ع) برای دومین بار، بعداز مرگ برادر عزیزش، گریه کرد و فرمود:
«اکنون دیگر پشتم شکست.»
#قسمت_دوم
@ejtehadjame
درباره جنبههای علمی اعم از حکمت و فلسفه و ادبیات و ریاضیات و نجوم و... و عرفان نظری و عملی و عبودیت و سیر و سلوک آن و... باید بزرگان این عرصهها و شاگردان پرورشیافته محضر ایشان، اظهار نظر فرمایند که هر یک از آنان، خود در این مباحث حجّیت دارند. اما آنچه که برای حقیر درسآموز بود، اینکه اساتید خود را بسیار با احترام و ادب نام میبرد، بلکه از همه بزرگان رشتههای مختلف به نیکویی و تجلیل یاد میکرد. وقتی از حضرات علامه شعرانی یا رفیعی قزوینی و یا فاضل تونی و یا الهیقمشهای و دیگران میگفت؛ با کمال ادب و اخلاص و بزرگی و القاب و عناوین خاص و با اعتقاد، عظمت کار و آثارشان را شرح میداد. میفرمود: «اینها زحمت کشیدند، سالها نزد بزرگان زانو زدند، خون دل خوردند تا این علوم و معارف را بهما رساندند.» چنانکه در کتابهای مختلف ایشان هم این قدرشناسی و ادب، نسبت به بزرگان و معاریف علم و دین فراوان مشهود است.
رعایت بیان و کلام درست، نقل مطالب دیگران با حفظ امانت و احترام، عبارتپردازیهای وزین و موزون، اخلاص و خاکساری نسبت به اهلبیت عصمت وطهارت(ع) و علمای بزرگ و شهدا، و در همه حال رعایت کمال تواضع و ادب و...، نه فقط در نوشتار بلکه در گفتار، حتی در بیان مباحث درسی و فرمایشات عادی بهخوبی مشهود و آموزنده بود.
از حُسن خلق آن بزرگ موارد بسیاری میتوان گفت، اما همیشه با افرادی که در کنارشان بودند خودمانی و صمیمی بودند و لحن رفیقانهای با شاگردان و علاقمندانش داشتند.
نکتهای که از ایشان، بیش از دیگر جلوهها، قابل فهم بود، اینکه، حاصل زحمات و یافتههای علمی خود را، به راحتی به دیگران بذل میکردند. و لذا از سوءبرداشتهای احتمالی افراد ضعیف، پرهیز نداشته و بسیاری از اسرار اذکار و اعمال و یافتههای علمی خود را، که شاید حاصل سالها تهذیب و مراقبت و کسب فیض از محضر علمای بزرگ بود، عرضه میداشتند.
در همین رابطه بدون اینکه اشارهای به توفیقات و مراتب خود داشته باشد، مکرر از نتایج مراقبتها و سیر و سلوک و آثار تهذیب نفس و احتیاطات بیان میکرد و گاهی که بعضی از پردههای کنار رفته برای دیگران را نقل میکرد، با حالت خاصی میفرمود: «آقاجان، ما انسانها موجودات عرشی هستیم، ولی قدر خود را نمیدانیم.»
خوشا به حالش که واقعا «عاش سعیداً و مات سعیداً»، آری، در فراق آن وجود عرشی، این شعرحافظ که بیت اول آن بیان حال حقیر، و بیت بعد در شأن اوست، مناسبت دارد:
اوقات خوش آن بود که با دوست بهسر شد
باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود
غروب این آفتاب درخشان علم و معرفت و حکمت و طاعت و تقوا و اخلاق محمدی(ص)را باید به ساحت مقدس حضرت ولی عصر(عج) عرض تسلیت گفت و نیز به پرچمدار انقلاب اسلامی،
رهبر فرزانهمان و به حوزههای علمیه و به همه خوشهچینان از خرمن علم و معرفتش، که در فقدان او سوگوارند.
دکتر علی خلسه
#قسمت_دوم
@avaymarefat
سپهبد شهید سلیمانی در وصف شهید محمد شیخ شعاعی گفته بود" شهید محمد شیخ شعاعی سمبل است در دین حقیقی و حقیقت دین، شهید محمد شیخ شعاعی سمبل است در روحانیت انقلابی، مجاهد و در قبول سخت ترین صحنه ها برای رسیدن به هدف، شهید محمد شیخ شعاعی فقط الله اکبرِ واحدش، فقط لا اله الا اللهِ واحدش، به هزاران سال عبادت میارزد".
" صوت مناجات شهید محمد شیخ شعاعی صوت عادی نبود، صدای مقاومت بود ایمان بود بیان اعتقاد قلبی بود؛ عارفی نمی توان پیدا کرد که مانند مناجات شهید محمد شیخ شعاعی در دل آب با پرودگار داشته باشد؛ شهید سمبل است در معنویت، رشادت، ایستادگی، جهاد و مقاومت".
پیکر مطهر شهید محمد شیخ شعاعی به همراه شهدای غواص کربلای چهار شناسایی شد و پیکر شهید در چند قدمی مزار شریف و مطهر سپهبد شهید قاسم سلیمانی دفن شده است.
#قسمت_دوم
زمان:
حجم:
15.47M
۲-بحثی مهم و کاربردی پیرامون #ولایت_فقیه
تفاوت عناوین #نبی، #رسول و #امام و #ولی و تأثیر آن در بحث #ولایت_فقیه و #حکومت_دینی
#قسمت_دوم
لزوم تدوین ادبیات عرب با محوریت قرآن و روایات:
عمده آن است که ﴿وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ یعنی چه؟ اگر ﴿وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ یعنی سوگند به مکه در حالی که تو در این مکه هستی و تو در این مکه حلول کردهای این منسجم هست سباق و سیاق مساعدند و هیچ محذوری هم ندارند و اما اگر کسی بگوید حِلّ به معنای حال استعمال نشده در صحاح اللّغة نیست در کتاب العین نیست، در اقرب الموارد نیست در مجمع البحرین نیست، در کتابهای لغت حِلّ به معنای حالّ استعمال نشده است چنین استدلال کند این استدلال ناتمام است؛ زیرا قرآن بعد از اینکه معجزه بودن آن ثابت شد بسیاری از علوم را باید از قرآن فرا گرفت قرآن را نباید بر صحاح و عین و مانند آن عرضه کرد و فتوا را از کتاب لغت گرفت. قرآن وقتی نازل شد که عرب ادبیات مدوّن نداشت، نحو مدوّن نداشت صرف مدوّن نداشت، معانی و بدیع و بلاغتهای ادبی معروف را نداشت؛ قرآن همه این علوم را به همراه آورد. ما قبل از نزول قرآن چه کتاب عربی مدوّن لغت داشتیم که بگوییم قرآن وقتی که حرف میزند باید برابر آن نکتهها و لغت سخن بگوید؟
#قسمت_دوم
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قسمت_دوم
برنامه ای جامع برای رشد متوازن طلبه در معنویت و علم و معیشت(۲)
زمان:
حجم:
3.83M
احکام شرعی آواز و ترانه (موسیقی):
#قسمت_دوم
✅ در اینکه ساز و آوازی مصداق حلال یا حرام باشد، مسائل زیادی دخالت دارد از قبیل:
👈 فضای آوازخوانی بسیار تعیینکننده است. خیلی از آوازها هستند که اگر در خلوت یا جمع خانواده گوش داده شوند، دستکم حرام نیست. اما همان موسیقی وقتی در فضای یک پارتی یا همایش بزرگ اجرا میشود، حس و حال حرام پیدا میکند.
👈 خواننده، محتوا، فرم و قالب ارائه نیز موثر است. ممکن است یک محتوا را خواننده خاصی بخواند، به یک تفکر خاص گرایش پیدا خواهد کرد یا معنای خاصی مییابد یا تاثیرش عوض میشود.
👈 تکرار هم است. گاه یک ترانه و آواز به عنوان تفریح یا مشغولیت چند بار گوش داده شود، اشکالی ندارد. اما اگر زیادهروی شود و پیوسته ذهن و دل آدمی به محتواهای بیفایده و غافلکننده مشغول باشد، تاثیرات عمیق و منفی میگذارد و ذهن و دل انسان را مادی میکند و در حد خیانت معشوقی مادی به عاشق دلبسته و حرفهای بیسر و ته تنزل میدهد. بیشک در این فضای ذهنی نه خدا برجسته میشود نه آخرت اهمیت مییابد و کرامت و ارزش انسان تجلی مییابد. مثل اینکه اگر سیگار را حرام هم ندانیم. اما ممکن است تکرار زیاد آن حرام باشد و آسیبهای جدی به ریههای شخص وارد سازد.
👈 در کل باید توجه کرد که انسان مؤمن اهل موسیقیهای بیسر و ته و هر آنچه که خوراک انسانهای غافل از خدا و آخرت باشد، نیست. که خداوند در وصف مومنان فرمود: «آنان از کارهای بیهوده رویگردان هستند.»
👈 ارائه مضامین مقدس مانند قرآن یا معارف دین یا مرثیه بر امام حسین(ع) در قالبهای سبک یا مناسب ترانههای نامشروع، حرام و مصداق گمراهی و بستن راه خداست. این کارها نه تنها مشروع نیستند که بر عظمت گناه میافزایند. گوش دادن به ترانههای فلان خواننده معلوم الحال، قطعا معصیتش کمتر از گوش دادن به مرثیهای است که در قالب ترانههای آن خواننده ارائه شده است. قرآن یا مرثیه اهداف اخلاقی انسانی و معنوی والایی دارند که نباید آنها را به قالبهای دون شأنشان آلود. به تعبیر مرحوم شیخ انصاری(ره) برخی از متدینین عقده غنا و مجالس ترانههای کذایی را دارند. نفس دنبال راهی برای ارضای خود میگردد. آنگاه در قالب تلاوت قرآن یا مرثیه بر امام حسین همان سبکها را به خدمت میگیرد تا نفس خود را ارضاء بکند.(العیاذ بالله)
راوی میگوید خدمت امام صادق(ع) رسیدم و عرض کردم آقا من گروهی را(مقصودش صوفیه بوده است.) دیدم که قرآن را با ادا و اصول خاصی میخواندند و به حس عجیبی میرفتند طوری که اگر چاقو بر شکمشان میکردی، متوجه نمیشدند؟! امام(ع) فرمودند: این چه بدعتهایی است که گذاشتهاند! آنها به این کارها امر نشدهاند. بلکه امر شدهاند که قرآن را با حزن بخوانند نه هیجانهای صوفیانه. قرآن با حزن نازل شده است با حزن هم بخوانید. همینطور در احوالات امام سجاد(ع) وارد شده که ایشان در اتاقی که مشرف به کوچه بود، قرآن تلاوت میکردند. به قدری با ملاحت و حزن معنوی میخواندند که رهگذران را میخکوب میکرد. همه میماندند تا گوش دهند و لذت ببرند. وقتی ایشان متوجه میشدند، تلاوت را قطع میکردند تا مردم متفرق شوند.
🌹 عزیران من کسی که با خداوند متعال صادق باشد، امید هدایت دارد اما کسی که با خدا مکر کند، گرفتار میشود و کارش سختتر میگردد. اگر خواستید خدای نکرده گناه کنید، آن را توجیه نکنید یا دنبال توجیهات مزخرف به نام شرع نباشید. صادق باشید. در دل ناراحت باشید و با شرمندگی ولو در دلتان به خداوند متعال بگویید که نفسم بر من غلبه کرده است. اما همان نفس را با مقدسات نیالایید. باعث و بانی پیدایش بدعتهای غلطی میشوید که تا قیام قیامت به پای شما نوشته میشود و هیچ وقت از این معصیتهای ظاهرا مقدس خلاصی و هدایت نخواهید یافت.🌹