eitaa logo
الی الحبیب
2.9هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
28 فایل
👇 «إلی‌الحبیب» 💠 اخبار 💠 بایدها و نبایدهای مداحی 💠 آداب و سلوکِ ستایشگری‌اهلبیت 🔻 خادم کانال: @setayeshgary
مشاهده در ایتا
دانلود
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت چهارم «من می‌خوابم، شما بخوانید...» وسط میدان، شیخ معرکه‌گردان است، مثل همیشه، تقریباً همه می‌شناسندش و او نیز همه را... به هرحال کلیدداری مراسم بین‌الحرمین، کم کسوتی نیست... اما ظاهراً گردِ سپیدِ نشسته بر سر و رویم مانع شده که در ابتدا مرا یادش بیاید... رو به سوی دیگری می‌کنم، همراه از یک ماشین پیاده می‌شوند، به سوی‌شان می‌روم: به‌به! اصحاب «بند ه‍ »! می‌گوید رحیم شرمنده‌مان نکن! از اوضاع می‌پرسد، در راه گزارشی می‌دهم... 💠💠💠 نگران آن‌هایی است که نرسیده‌اند، دائم تماس می‌گیرد، برخی در راه‌اند و برخی جواب نمی‌دهند یا خاموش هستند... چندنفر را من زنگ می‌زنم... گوشی را برمی‌دارد، نزدیک است... برنمی‌دارد، جواب نمی‌دهد و... حاج هم که دوباره عزم درس و بحث کرده، امروز امتحان دارد... تعداد مداحان دکتر دارد زیاد می‌شود! را با چندنفر از دور می‌بینم... اما در شلوغی گفت‌وگوها، با هم رودررو نمی‌شویم... برای که از سر صبح هرچه می‌گشتند کارتش پیدا نمی‌شد، بالاخره المثنی صادر می‌شود، البته بی‌عکس... برخی چند کارت داشتند و کارت برخی مفقود شده بود... و برخی هم... با کارت مشابه یک‌بار رفته و برگشت خورده... شارژش می‌کند که دوباره برود و بگوید هیچ کارت شناسایی همراه ندارد که مطابقت دهند! اصلاً بگو گفته بودند همراه خودتان هیچ چیزی نیاورید! بچه‌هایی که مسؤول توزیع کارت‌ها هستند، بعد اطمینان از افرادی که قطعاً نمی‌آیند، در حد توان کار دیگرانی را که کارت دست‌شان نرسیده یا مفقود شده یا... را راه می‌اندازند... یکی می‌گوید از ساعت نه به بعد شُل می‌کنند! باید دیرتر بروید... یک گوشه بچه‌های سازمان، آن‌طرف‌تر هوای‌نو، آن گوشه یکی دیگر، این‌طرف ... چیزی مثل دلال‌های ! اما این وسط نقش بی‌بدیل است، حکم سلطان را دارد! تو مایه‌های در ! کار آن دونفر مشهدی اتوکشیده را هم شیخ راه می‌اندازد... 💠💠💠 کم‌کم دارد جلوی درب خلوت‌تر می‌شود، هم که دیگر خیالش راحت شده، کسی زمین نمانده، و را که یاران باوفا و همراهان پرسوز و بی‌ساز، پردرد و بی‌دود و تا این‌جای کار کمک‌کارش بوده‌اند، راهی می‌کند تا از درب فلسطین بروند... شیخ را هم با کارت و با سفارش به خواندن «واجعلنا...» راهی می‌کنیم! از دور همراه چندنفر می‌رسند، هم هست، شاعر جوان مشهدی که اشعار زیادی برای امیر کار کرده است... میثم می‌شناسدش... ساعت گوشی را نگاه می‌کنم، نه و بیست‌ودو دقیقه را نشان می‌دهد! جا می‌خورم خیلی دیر کرده‌اند...، می‌گویم مگر قرار نیست بخواند؟! 💠💠💠 دیگر فرصتی نمانده، با کلی نگرانی، دل می‌کَنم و همراه میثم به سمت ورودی حرکت می‌کنیم... برمی‌گردم و خیابان را تا بالا برانداز می‌کنم مبادا کسی هنوز در راه باشد... هنوز یک دسته نسبتاً قطور، کارت در دست بچه‌های سازمان است... از کنارشان می‌گذریم و وارد محوطه ورودی می‌شویم... ساختمان حاج قاسم را به میثم نشان می‌دهم و‌ می‌گویم این‌جا هم برای جلسه جای خوبی بود، اما ظرفیتش کم است... به درب ورودی اصلی که باید تلفن همراه و سایر مخلفات را تحویل داد می‌رسیم... می‌خواهیم وارد شویم که می‌بینم مقابل درب همهمه‌ای است، شکار است که صندوق‌های امانات داخل پر است و امکان تحویل‌دادن وسایل نیست! یک‌نفر می‌گوید صبر کنید باید مسؤول این مینی‌بوس‌های دم درب بیاید، آن‌جا هم تحویل می‌گیرند و می‌گوید نیم‌ساعت هست که منتظریم بیایند... می‌روم داخل می‌بینم که حاج ، ، ، و فکرمی‌کنم هم در همین صف معطل‌اند... در همین گیرودار، در صندوق‌ها گشایشی می‌شود! و سربازی که آن‌جا هست شروع می‌کند به دریافت وسایل... وسایل چندنفر را یکی می‌کند، چند تلفن و دسته‌کلید و... شماره را که می‌گیرد، می‌گوید اگر هشتادوهشت را بزنند، کرج رفته هوا! 💠💠💠 در راه تهران، یادداشت‌های گوشی همین‌جا تمام می‌شود و دیگر باید بروم سراغ کاغذها و البته تاحدی هم حافظه و ذاکره... اما هم ایتا بیش از این برای این قسمت نمی‌کشد و هم من... دیشب را نخوابیده‌ام، از اخبار دیشب و اقتدار موشکی سپاه خوش‌حالم و به طور طبیعی نگران ادامه ماجرا... نماز صبح را در می‌خوانیم... آقای می‌گوید زودتر بنویسید که کمی هم بخوابید... من هم می‌خوابم، اما شما بخوانید... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت پنجم) «اولین گروه سرود پیرمردها!» گوشی میثم را هم می‌گیرم و‌ تحویل می‌دهم... پایین پله‌ها بساط چای و‌ پذیرایی مختصری به راه است، اما هیچ فرصتی برای توقف نداریم، وارد محوطه می‌شویم و با عجله به سمت درب ورودی حسینیه، جایی که اهالی کشوردوست و فلسطین به هم می‌رسند! هم‌زمان با حاج و تیم همراهش به جمعیت پشت درب می‌رسیم، آن‌طرف‌تر جماعتی بسیار بیش‌تر و متراکم‌تر در انتظار ورود هستند، از لابه‌لای جمعیت فلسطینی دوسه‌نفری به کنایه چیزی می‌گویند که بعله، ویژه‌ها و از این حرف‌ها... صدای قرآن جلسه بلند شده و این یعنی آقا آمده‌اند و ساعت نه‌ونیم را رد کرده... خیلی در اضطراب و التهاب رسیدن به جلسه هستم... افسوس عمیقی دارم که چرا زودتر نتوانسته‌ام به آغاز مراسم برسم... در همین حین از مداحان و نغمه‌پردازان خوب اهواز، فرزند شاعر پیش‌کسوت خوزستانی حاج می‌آید جلو و به حاج عرض ارادتی می‌کند، حاج رضا هم حسابی تحویلش می‌گیرد و به پدر سلام می‌رساند، مدح پدر و پسر را یک‌جا به‌جا می‌آورد... 💠💠💠 وارد محوطه ورودی حسینیه می‌شویم، کاپشن را در دستگاه می‌گذارم و خودم را دراختیار برادری که اقصی‌نقاط بدنت را به خوبی کندوکاو می‌کند! بعد از این خان، در یک عمل غافل‌گیرانه، برادر دیگری کارت‌های ویژه را می‌گیرد و خیلی جدی پس نمی‌دهد! برخی ناراحتی می‌کنند و جروبحث‌های مختصری شکل می‌گیرد... محلی نمی‌گذارد و فقط می‌گوید جا نیست! پشت درب ورودیِ بخش ویژه که با یک دیواره متحرک بسته شده، جمعیتی ازدحام کرده‌اند و در تلاش هستند برای ورود، یکی از افرادی که مقابل درب ورودی کارت‌ها را توزیع می‌کرد می‌بینم که کارت آویز بر گردنش را در دست گرفته، بالاوپایین می‌پرد و می‌گوید من از عوامل اجرایی هستم و مأمور مستقر در آن‌جا هم با آرامش لبخند معناداری می‌زند و فقط نگاه می‌کند... هم‌چنان صدای قرآن به گوش می‌رسد، امیدی به ورود از این بخش نیست، به سرعت خودم را از درب عمومی به انتهای حسینیه می‌رسانم و در گوشه‌ای عقب‌تر از آخرین ستون، کاپشنم را زمین پهن می‌کنم و وسط آن جاگیر می‌شوم... خیلی دمق هستم، برخلاف سال گذشته، نه آقا را می‌شود درست ببینم، نه اجراکنندگان را... طبیعتاً کنش‌ها و واکنش‌های پیرامون اجراها را هم... یادم می‌آید که از سال پیش مصوب شد، قبل از حضور آقا، در جمع انبوه حاضر، دو نفر پیش از رسمیت‌یافتن جلسه، بخوانند... اتفاقی که پارسال با اجراهای خوب و تثبیت گردید، امسال هم قرار بود پیش از آمدن آقا، و ، اجرا داشته باشند، اما نمی‌دانم چه شد که این اتفاق مبارک، علی‌رغم تصویب و قطعیت در جلسات رقم نخورد! در سفر اخیر به یزد، توفیق شد و در جمع آسمانی بشیر حضور یافتم، مداح خوش‌نفس و جوان یزدی، محور این جمع باصفاست، جماعتی از پیرغلامان که شاید برخی سواد رسمی نداشته باشند، اما سینه هر کدام، گنجینه‌ای از میراث کهن اشعار و نغمات اصیل و سنتی این دیار است که در مدتی کوتاه ده‌ها قطعه تصویری فاخر را در مناسبت‌های مختلف تولید کرده‌اند... اولین گروه سرود پیرمردها! محمدرضا می‌گوید در این مدت، دو تا عمل قلب باز داشته‌ایم و یک نفر هم دار فانی را وداع گفته! خداوند سایه همه بزرگ‌ترها را حفظ نماید، به‌ویژه این جمع به غایت نازنین و ارزشمند را... الآن که این کلمات را می‌نویسم، دوباره در راه یزد هستم، این‌بار برای همایش هیأتی‌های یزد و امیدوار که باز این گروه باصفا را زیارت کنم... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت ششم) «نام او را می‌بریم و پسته خندان می‌شود» تازه جاگیر شده‌ام و‌ دارم به سرعت کاغذهایم را تا می‌کنم و شماره می‌زنم که جمعی با هم از راه می‌رسند، حاج می‌زند پشتم و می‌گوید: «بنویس! بنویس! که دوباره مثل پارسال غوغا کنی!» از این سمت هم کارتم را پس گرفته و تحویلم می‌دهد!  درست نمی‌دانم چرا، اما خیلی خوشحال می‌شوم! حداقل کارتش به یادگار ماند! هم کنار روح‌الله، پشت سرم، سمت راست می‌نشیند... 💠💠💠 هوشمندانه و زیرکانه با شعری از آقا شروع می‌کند: «دلم قرار نمی‌گیرد از فغان بی‌تو سپندوار ز کف داده‌ام عنان بی‌تو ز تلخکامی دوران دلم نشد فارغ ز جام عیش لبی تر نکرد جان بی‌تو...» بعد هم سلام و عرض ادب و‌ مقدمه‌ای می‌گوید و دعوت می‌کند از اولین نفر: «در خدمت عزیزی هستیم از دیار کریمان، کرمان آقای ...» مجتبی پشت جایگاه قرار می‌گیرد، خوش‌ذوقی می‌کند و سلامش را در قالب دو بیت تقدیم آقا می‌کند: «جوابی خواهم از عرض سلامم که شیرین‌تر شود امروز کامم در این دیدار این خواندن بهانه است برای بوسه بر دست امامم» بعد با گفتن «سلام آقای من، سلام» ذوقش را کامل می‌کند و مَفصل اتصالی با مربع‌ترکیبی که می‌خواهد بخواند، ایجاد می‌کند؛ کاری که در همان ابتدا تشویق جمعیت را همراه دارد: «السلام آقای من، آقای مولادوست‌ها السلام ای جمع عاشق، ای تولادوست‌ها آمدم از شهر کرمان، شهر زهرادوست‌ها تا بگویم چند خط از مدح او با دوست‌ها باغ ما با ذکر یازهراء گلستان می‌شود نام او را می‌بریم و پسته خندان می‌شود» صدای «به‌به» جمعیت به گوش می‌رسد و لبخندی بر لب جمعیت می‌نشیند، با این بیت، در همان ابتدای کار دینش را به و پسته‌اش ادا می‌کند... «فاطمه وقتی تولد یافت، ایمان خلق شد نور او تابید، خورشید فروزان خلق شد اشک از چشمان او افتاد، باران خلق شد سوی خاک ما نظر انداخت، ایران خلق شد» این‌بار صدای به‌به‌‌گفتن‌ها بالاتر می‌رود... «روز میلاد پر از نورش جنان آمد پدید فاطمه پلکی به هم زد این جهان آمد پدید» صدای تشویق جمعیت به گوش می‌رسد و چند نفری هم بلندتر «احسنت» می‌گویند... «در پی ماهید اگر امشب زمین را بنگرید بر رکاب عالم هستی نگین را بنگرید در میان بهترین‌ها بهترین را بنگرید سجده شکر امیرالمؤمنین را بنگرید» تشویق‌ها ممتد شده و با هر بیت صدای «به‌به» و «احسنت» به گوش می‌رسد... شروع طوفانی‌ای بود... ادامه می‌دهد: «فاطمه چون مادرش پشت و پناه مصطفاست شأن او را بین که دستش بوسه‌گاه مصطفاست» بعدتر که متن کامل شعر را بررسی کردم و با نوشته‌هایم تطبیق دادم، دیدم این بخش در اجرا حذف شده: «قدر آیات خدا دارد فضیلت چادرش دست‌گیری می‌کند روز قیامت چادرش ذوالفقار مرتضی را داد قوت چادرش رنج و زحمت نه، به زن بخشید عزت چادرش عرشیان بوسه به خاک چادر او می زنند پیش او جبریل و میکاییل زانو می زنند» حالا یا خود حذف کرده تا زمان را مدیریت کند یا زیر تیغ کارشناسی حاج‌شیخ حذف شده...، به هر ترتیب با فراز بعدی ادامه می‌دهد: «گرچه شیرین است گاهی اعتراف عاشقی کار هر کس نیست در دنیا طواف عاشقی دست پروانه است همواره کلاف عاشقی مدعی دیگر مزن بیهوده لاف عاشقی فاطمه تنها یک عاشق دارد آن هم حیدر است مرتضی تنها یک عاشق دارد آن هم کوثر است» صدای تشویق به اوج می‌رسد و از هر گوشه صدای «به‌به» به گوش می‌رسد و در ادامه به صلواتی ختم می‌شود، هم حرفه‌ای عمل می‌کند و احساسات مخاطب را بی‌پاسخ نمی‌گذارد، تکرار می‌کند و از جمعیت جواب می‌گیرد: «فاطمه تنها یک عاشق دارد آن هم...» جمعیت پاسخ می‌دهند: «حیدر است» «مرتضی تنها یک عاشق دارد آن هم...» و باز پاسخ جمعیت: «کوثر است» نکته جالب حاشیه‌زدن‌ها و پیش‌بینی‌های است، دقیق و حرفه‌ای، کلمات مصرع‌های بعدی را پیش‌بینی می‌کند و زمزمه می‌کند... و گاه حاشیه‌ای هم می‌زند... مجتبی ادامه می‌دهد: «فاطمه دنبال رفع بی‌قراریِ علی‌است در نگاهش افضل‌الاعمال یاریِ علی‌است لذتش در زندگانی خانه‌داریِ علی‌است بهترین لحظه برایش خواستگاریِ علی‌است می‌رسد دستت به دامان علی با فاطمه سخت دلتنگ نجف هستی بگو...» و باز هم این بخش آخر را به نحوی ادا می‌کند که جمعیت ادامه دهند: «یا فاطمه» و با بیان فرازی از روایت امام صادق(ع) که در بحار نقل شده است، از وجه تلمیح شعر پرده‌برداری می‌کند: «من زار علی‌بن‌ابی‌طالب فکأنما زار فاطمة» و ادامه می‌دهد: «فاطمه پشت و پناه شیعیان حیدر است چادر او سایبان مردم این کشور است مکتب زهرای اطهر نور راه رهبر است مکتب زهرای اطهر حاج‌قاسم‌پرور است» باز هم صدای تشویق جمعیت بلند می‌شود...
| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت هفتم.یک) «حتی تو هم خسته شدی از این شعر!» قبل از دیدار، پیشنهاد داده بود که به یادآوری کنم و آقا که از بنیان‌گذاران این دیدار بوده‌اند، امروز در جلسه حاضر هستند و خوب است یادی از این عزیزان شود... هم در جلسه شورا مطرح کرده بودم و هم صبح که حاج احمد را بیرون بیت دیدم تأکید کردم... هم یادش نرفته: «حضرت آقا! امروز دیدار ماست، افتخار داریم بزرگوارانی از کهن‌کسوتان عرصه ستایش‌گری در جمع ما حاضر هستند...» اما اسم نمی‌برد و می‌گوید باید از همه ایشان تشکر کنم، بزرگواران، کهن‌کسوتان، سادات و... همه تک‌به‌تک... احتمالاً به خاطر ملاحظه حرف‌هایی که برخی از آقایان شورا با این پیشنهاد داشتند... شکرانه تشرف امروز یک صلوات بلند از جمعیت می‌گیرد و شاعر اشعار مجتبی رمضانی را که فراموش کرده بود معرفی کند، یادآور می‌شود: از کرمان... 💠💠💠 در ادامه هم از نفر بعدی دعوت می‌کند: با اشعاری از ، (!)، ... یادم می‌آید برای آخرین جلسه هماهنگی‌های قبل از اجرا که آمد، پای آسانسور، هم‌صحبت شدیم... از کار «میام حرم یا نه» یاد کردم و گفتم القاء این حس شک و تردید که با تکرار یک عبارت صورت گرفته، خیلی خوب از آب درآمده...: «شبا به یاد گنبدت پناه من تسبیح تربتت استخاره می‌کنم... میام حرم یا نه میام حرم یا نه میام حرم یا نه میام حرم یا نه میام حرم یا نه میام حرم یا نه میام حرم یا نه میام حرم یا نه میام حرم یا نه ناگهون تسبیح پاره شد آسمون پر از ستاره شد هیچ‌کسی نمی‌دونه تو این شب طولانی... میام حرم یا نه میام حرم یا نه میام حرم یا نه میام حرم یا نه میام حرم یا نه میام حرم یا نه آقا نگام بارونیه شبیه مردن یه زندونی‌ام خط به روی دیوار... نزار بشه یک‌بار نزار بشه ده‌بار نزار بشه سی‌بار نزار بشه صدبار نزار بشه یک‌سال سیصدوشصت‌وپنج روز سیاه ناگهون دیوار روسیاه شد یه اربعین با مادرم پیاده به کربلا میام حرم یا نه...» گفت این کار را از روی اثری از اقتباس کرده؛ فرزند و دبیر بخش شعر ... که او هم این قالب(فرم) را از یک شاعر ایتالیایی الهام گرفته... بخش‌هایی از شعر را شکسته‌بسته یادش بود و خواند، بعدتر جست‌وجو کردم و‌ یافتمش: «در اطراف خانه من آن‌کس که به دیوار فکر می‌کند، آزاد است آن‌کس که به پنجره، غمگین و آن‌کس که به جست‌وجوی آزادی است، میان چهار دیوار... نشسته می‌ایستد چند قدم راه می‌رود نشسته می‌ایستد چند قدم راه می‌رود نشسته می‌ایستد چند قدم راه می‌رود نشسته می‌ایستد چند قدم راه می‌رود نشسته می‌ایستد چند قدم راه می‌رود نشسته می‌ایستد چند قدم راه می‌رود... حتی تو هم خسته شدی از این شعر! حالا چه برسد به او که نشسته می‌ایستد... نه! افتاد...» گفت کارهای دیگری را هم در همین قالب و با همین فرم انجام داده، اما خودش هم معتقد بود کار متفاوتی شده و هیچ‌کدام مثل این از آب درنیامده‌اند... برایم دایره مطالعه و پی‌گیری و تلاشش جذاب بود، با شیطنتی که از او سراغ داشتم، چنین توقعی نداشتم... بگذریم... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت هفتم.دو) «چه خوبه این...» پشت جایگاه قرار می‌گیرد؛ قبل از اجرا خیلی نگران حرکت‌های اضافه دست‌هایش بود، زبان بدن پرتلاطمش! از آن زاویه که دید درستی نداشتم، اما بعدتر که فیلم‌ها و‌ عکس‌ها را دیدم، کت‌وشلوار مرتبی به تن کرده بود و دست‌هایش را محکم روی لبه‌های جایگاه ثابت کرده بود... البته تا جایی که امکان داشت! با همان ادبیات خودش عرض ادبی می‌کند: «سلام آقاجان! دست‌بوسیم...» به سبک آن‌چه بیش‌تر در آوازهای سنتی شنیده‌ام، یک آه و فغانی می‌کند و یک «آی» را تا می‌شود می‌کشد و ترجیع و تحریرش می‌دهد: «آاااااااااااااااااااااااااااااااای» و شروع می‌کند: «نور، زهرا شد و مُنوّر شد شب قدرِ نبی مُقدّر شد» بیت بعدی را جا می‌اندازد: «نه خدیجه به دامنش آورد بلکه زهراء خدیجه‌آور شد» احتمال می‌دهم آگاهانه است، شاید به‌خاطر نامأنوس‌بودن مضمون و واژگان! ادامه می‌دهد: «در زمان حیاتِ این خانم هیجده‌بار صبح محشر شد» دو بیت بعدی را جابه‌جا می‌خواند، این یکی را بعید می‌دانم آگاهانه باشد: «فاطمه در نسیم چون دَم زد نفس هر گُلی معطر شد آب در صورت تو خود را شُست بعد در فقه ما مُطهر شد» جمعیت واکنش نشان می‌دهد: «ماشاءالله... به‌به... و...» می‌گوید: «چه خوبه این...» تکرار می‌کند: «آب در صورت تو خود را شُست بعد در فقه ما مُطهر شد» دو بیت بعدی را هم نمی‌خواند: «تا که ناموس حق نزول کند چشم هر پنجره مّشجّر شد روز تکمیل خلقتِ زهراء خستگی از تن مَلَک در شد» احتمال زیاد می‌دهم حذف این دو بیت هم دقت‌نظر جوادآقای باشد... «هرکه نزدیک‌تر به فاطمه بود رتبه‌اش پله‌پله بهتر شد پسر فاطمه حسین شد و پدر فاطمه پیمبر شد فاطمه به خودش بلی گفت و علی از آن به بعد حیدر شد» که این مصرع آخر را هم تغییر می‌دهد: «علی از عشق یار حیدر شد» سه بیت پایانی را هم نمی‌خواند که البته به نظرم نباید هم می‌خواند: «مصطفی بعد بعثتش امّا فاطمه قبل خویش کوثر شد کفّه مردها که سنگین گشت فاطمه جلوه کرد، دختر شد با نبی و علی و اولادش فاطمه با همه برابر شد» البته مزیت ازحفظ‌خواندنش بود که شاید موجب جابه‌جایی و یا جاانداختن برخی ابیات هم شده باشد... شعر اول که شش بیتش را نمی‌خواند یا نمی‌تواند بخواند، از است که نامش در اسامی اعلامیِ نبود یا بهتر بگویم بود! 💠💠💠 دوباره با یک آاااااااااااااااااااااااااای کشیده، به شعر دیگری منتقل می‌شود؛ شعری از که اصلاً نامش در بین اسامی شاعران این اجرا نبود و حتی بعداً وب‌گاه‌ها و خبرگزاری‌هایی هم که اشعار دیدار را منتشر کردند به این شعر و شاعر اشاره‌ای نداشتند... بماند که به مناسبت همین یادداشت‌ها و‌ مراجعه و تطبیق اشعار، متوجه شدم چه‌قدر تعهد حرفه‌ای خبرگزاری‌ها برای انتقال و روایت صحیح و دقیق این اتفاق و قاعدتاً سایر اتفاقات مشابه، ضعیف و مخدوش است، کسی کاری ندارد که چه اتفاقی افتاده، بنا بر متنی که از قبل دریافت کرده‌اند، راوی آن چیزی هستند که باید اتفاق می‌افتاد! متن اشعاری را آورده‌اند که باید خوانده می‌شد! هر چند تیتر زده‌اند که «مداحان در بیت رهبری چه اشعاری را !» البته برای این‌که نام شاعر را بیابم خیلی کندوکاو کردم و‌ تاحدی همین امر باعث تأخیر انتشار قسمت هفتم شد... کانال متن شعر را همراه نام آورده است و جای دیگری ردی نمی‌یابم، جز آن‌که در بسیاری از خبرگزاری‌های معتبر و نامعتبر، این شعر به نام حاج ثبت شده است که «به صورت مستقیم از شبکه خبر در محکومیت جنایت صهیونیست‌ها در بیمارستان غزه شعری سروده و خوانده!» از این همه دقت، تعهد و امانت‌داری در انتشار اخبار، چارشاخ‌گاردان پاره می‌کنی... ابیات را هم که برانداز می‌کنم، شکّم بیش‌تر می‌شود که شعر از باشد، برای اطمینان به مراجعه می‌کنم: «ظاهراً این شعر سال ۹۵ سروده شده و طبیعیه تفاوت فضای شعر با سروده‌های الآن ایشون» خیالم جمع می‌شود... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت هفتم.سه) «بشین آقا! بشین آقا!» بعد از آن «آی» کشیده ادامه می‌دهد: «نمی‌ترسيم ما از داغ‌ها و تلخ‌كامی‌ها نمی‌ترسيم ما از های‌وهوی اين حرامی‌ها» باز هم دو بیت را نمی‌خواند: «نمی‌ترسيم از آل‌سگ و از آل‌بوزينه ز دندان‌های برهم‌قفل‌گشته از سر كينه نمی‌ترسيم از چنگال خون‌خوار يهودی‌ها يهودی‌های پنهان‌گشته در پشت سعودی‌ها» و با این بیت ادامه می‌دهد: «برای ما كه معلوم است حقه‌بازی اين‌ها نمی‌ترسيم هرگز از ترقه‌بازی اين‌ها» ظاهراً این همان بیتی است که حاج گفته بود نخواند و‌ خواند... بعد از دیدار در حیاط بیت گلایه می‌کرد که آخر کار خودت را کردی! بیت بعدی را هم رد می‌کند: «نمی‌ترسيم از دشمن، ز تهديد و ز تحريمش اگر دريای خون باشد، نمی‌گرديم تسليمش» و دو بیت بعد را می‌خواند: «نمی‌ترسيم از آتش، كه ما از نسل زهراييم و قطره‌قطره‌قطره ازپی‌هم، موج درياييم كه ما حقيم و هرگز از كف باطل نمی‌ترسيم شهادت افتخار ماست، از قاتل نمی‌ترسيم» حاج می‌گوید: «بنویس! بنویس رضا پشت سر من به‌به می‌گفت!» باز هم دو بیت را رها می‌کند... در واقع او گزیده‌ای از اشعار مختلف را انتخاب کرده برای اجرا و‌ تعهدی برای خواندن کامل اشعار ندارد، در این روش اگرچه هویت و انسجام شعر به‌عنوان یک اثر خلق‌شده توسط شاعر از بین می‌رود، اما شاید بتوان برای اجرا از چنین تعهدی چشم‌پوشی کرد و اجازه داد دست مداح برای انتخاب و ابتکار بازتر باشد و بتواند با انتخاب گل ابیات، اجرای ترکیبی جذاب‌تری داشته باشد که البته در این صورت هم باید چارچوب و‌ اصولی را با دقت رعایت کرد... حذف و اضافه‌های به قدری هست که اشاره به تمام آن‌ها و آوردن حذفیات، متن را از انسجام می‌اندازد و به همین جهت در ادامه، همه این تغییرات را نخواهم آورد... این‌جا یک لحظه به تنظیمات کارخانه برمی‌گردد و به عادت خودش در هیأت، ناگاه با همان شدت و هیجان گفت: «حالا» و بیت بعدی را خواند: «بترسيد از همين بغضی كه عمری در گلو داريم بترسيد از شهادت، چون كه آن را آرزو داريم» صدای به‌به جمعیت به گوش می‌رسد... «سر آل‌يهود، آن روز خواهم ريخت، دادم را بترسيد، آه! اگر آقا دهد حكم جهادم را» در وسط این شعر، سه بیت و‌ تنها سه بیت از شعر شانزده‌بیتی را می‌آورد: «گوش کن خطه سلمان به زبان آمده است صحبت از وعده صادق به میان آمده است مشت اول به سرت محکم و طوفانی بود ساعت حمله‌مان دست سلیمانی بود صحنه عین‌الاسد نقطه بسم‌الله است سیلی اصلی فرمانده‌مان در راه است» و دوباره با تکرار مصرعی که از آن‌جا قطع کرده بود، به ادامه شعر قبلی برمی‌گردد: «بترسيد، آه! اگر آقا دهد حكم جهادم را... چه پيروزی، چه مرگ، آل‌علی خوشبخت خواهد بود بدانيد انتقام ما ز دشمن سخت خواهد بود بدان بيت‌المقدس عاقبت آزاد خواهد شد بقيع آن روز با عشق علی آباد خواهد شد» ابیات پایانی این شعر را هم رها می‌کند تا با حسن استفاده از ذکر نام علی(ع) مجلس را به سرودی که از ابتدا قرار بود خوانده شود منتقل کند: «علی یاعلی، علی یاعلی، علی یاعلی...» فریاد می‌زند: «دست‌ها! من دستت رو ببینم...» و ادامه می‌دهد: «یگانه بانوی علی همیشه پهلوی علی به دنیا اومدی برای دیدن روی علی...» به ناگاه قطع می‌کند: «فرمودند وقت تمام است...، عذر می‌خوام...» از ابتدا قرار بود سرود بخواند که ناگهان زود دیر شد و وقتی برای سرود نماند... نمی‌دانم این‌که در اسامی اعلامی شاعران نام حاج آورده شد، تکرار همان اشتباه خبرگزاری‌ها بود یا آن‌چنان که خبرگزاری دیگری آورده، همین شعر پایانی منظور بوده! قبل از رفتن، با ادبیات متفاوتی خدمت آقا عرض ادب می‌کند: «ما از به شما عرض ادب می‌کنیم، بچه‌محلامون گفتن محضرتون سلام برسونیم و به ادبیات اونا می‌گم آقا ما فدایی شماییم، ببخشید...» آقا هم بی‌جواب نمی‌گذارند: «زنده باشید، موفق باشید، طیب‌الله انفاسکم» نمی‌دانم آن جلو چه اتفاقی می‌افتد، جمعیت نیم‌خیز می‌شوند... صدای آقا به گوش می‌رسد: «بزار بیاد...» عده‌ای دست می‌زنند! یکی صلوات می‌فرستد، حاج احمد پشت جایگاه قرار می‌گیرد و می‌گوید یک صلوات بفرستید... جمعیت انتهای حسینیه فریاد می‌زنند: «بشین آقا! بشین آقا!» از پچ‌پچ‌ها متوجه می‌شوم که علی‌رغم تدبیر محافظان، خودش را به آقا رسانده... اسم شاعران را اصلاح می‌کند و می‌گوید نه و ! البته نمی‌گوید کدام رحیمی؟ یوسف، داود، مهدی، علیرضا یا عباسعلی؟ که همه هستند و همه هم شاعر آیینی! ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت هشتم.یک) «آنان که هرگز خم نشدند جز در رکوع‌شان!» با حسن سلیقه، در هر بخش از اجرا یکی از مناسبت‌ها را مورد توجه قرار می‌دهد و این بار روز زن را: «به محضر همه بانوان، مادران و زنان این سرزمین، عرض ادب می‌کنم» بعد هم بانوان حاضر در جلسه را به نمایندگی از تمام بانوان کشور مورد خطاب قرار داده و تبریک ویژه این روز را به آنان می‌رساند و متقابلاً از جانب آن‌ها محضر آقا... و سپس با شعر زیبایی از ، تصاویری از حاج را مقابل چشمان‌مان می‌آورد که از مادری حضرت زهراء در جنگ می‌گفت و پیوندی زیبا برقرار می‌کند با حضرت زهراء(س) و مادران شهداء و روز مادر: «از جاری لطف آسمان‌ها می‌گفت از رحمت بی‌کران دریا می‌گفت در محضر مادر شهیدان، بااشک از مادری حضرت زهراء می‌گفت» بعد هم «به روح بلند حاج قاسم، همه شهداء، امام شهداء یک صلوات دیگری» از جمعیت می‌گیرد و دعوت می‌کند: «از از ... امروز مفتخریم عزیزانی از ، ، و مهمانان برنامه ما هستند...» را به‌عنوان خواننده نسخه عربی در لبنان معرفی می‌کند و شاعران اجرای امروز را هم و ... 💠💠💠 را در آخرین سفر لبنان دیده‌ام و با هم جلساتی داشته‌ایم، اهل مطالعه و تحقیق، علاقه‌مند به حکمت و عرفان، تشنه حقیقت... در آن سفر مشتاقانه صحبت‌های استاد را دنبال می‌کرد و سؤالات جدی داشت... اتفاقاً آن سفر هم‌زمان بود با روز میلاد حضرت زهراء و طبیعتاً دیدار با آقا... در بیروت بودیم که به حاج خبر دادند باید برای دیدار بخواند! سفر را نیمه‌کاره رها کرد و به سختی خودش را رساند به مراسم... آن شرایط دعوت را با الآن که مقایسه می‌کنم، احتمالاً خیلی جلوتریم! 💠💠💠 ناگهان در فاصله استقرار در جایگاه، از وسط جمعیت یک نفر فریاد می‌زند: «آقاجونم فدات!» پشت جایگاه قرار گرفته: «صلوا علی محمد و آل محمد...» تا صلوات جمعیت به انتها برسد، یک نفر دیگر بلند می‌شود: «حقا که تو از سلاله فاطمه‌ای با خنده خود به درد ما خاتمه‌ای زیباتر ازین نام ندیدم به جهان سیدعلی حسینی خامنه‌ای» و جمعیت صلواتی می‌فرستند... با خطبه‌ای عربی آغاز می‌کند سلامی محضر حضرت زهراء(س) تقدیم می‌کند: «...الصدیقة الشهیدة فاطمة المحدثة...» و سلامی هم محضر بقیةالله(عج): «و السلام علی صاحب‌الزمان واجعلناه من اعوانه و انصاره و الممهدین لدولته...» سلامی هم خدمت حضرت آقا: «اعطیتک السلام...» و با شعری در وصف رزمندگان مقاومت آغاز می‌کند؛ با شعری که در بیت اولش، آن را چیزی جز ابزار رساندن غربت آنان نمی‌داند، همانانی که در بیت‌های بعدی به‌عنوان «اهل‌الولایة» ازشان یاد می‌کند: «ما الشِّعرُ مِنّی سِوى مِرْسالُ غُربَتِهِمْ والشّانُ لی مِنهُمُ لَو کان لی شانُ رَبعی إذا مالَ بالأحْمالِ سالِکُهُمْ زادوا لهُ الحِملَ فالأثْقالُ میزانُ أهلُ الوِلایةِ مِلْءُ الرِّیحِ عَسْکَرُهُمْ جَمعٌ بلا رُتَبٍ والثَّوْبُ أکْفانُ تَخالُ أسْیافَهُم باللَّمحِ لَیّنَةً قُلْ ذا دَلیلٌ بأنّ الصَّیدَ ما لانُوا حَسْنا طلائعُهُم، حُسنَى طبائعُهُمْ ما زِیدَ فیهِم على الإحسانِ إحسانُ» آنان که هرگز خم نشدند جز در رکوع‌شان!: «لَمْ ینحنوا قَطُّ إلّا فی رُکوعِهِمُ لَولاهُ قیلَ هُمُ والطّودُ أقرانُ» آن‌ها و شهادت دوستان عاشقی هستند که شوق دیدار هم را دارند: «هُم والشَّهادَةُ خِلّانٌ یُشَوِّقُهُمْ سَعْیاً إلیها أحِبّاءٌ وخِلّانُ» به زیبایی، در لابه‌لای کلمات یادی از ، شیخ و می‌کند و ادامه می‌دهد: «قاداتُهُم شُهَدا، «عبّاسُ» سَیِّدُهُمْ و «الحَربُ» راغِبُهُم، والعِشقُ «رِضْوانُ» أمّا الفَصیحُ صَفیحُ الوَجْهِ أحسَنُهُمْ فی کَفّهِ النّصرُ شَهْدٌ مِنه ألوانُ» ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت هشتم.دو) «یک‌دوره فشرده ولایت فقیه در بیت رهبری» در ادامه انگار خطابش را به آقا متوجه می‌کند و یک‌دوره فشرده ولایت فقیه را در چند بیت خلاصه می‌کند و ارائه می‌دهد: «طابَتْ بهِ الشّامُ للقُدسِ الشَّریفِ کَما طابَتْ بِنورِ مُحَیّاکُم خُراسانُ وأنتمُ الأصلُ، یا ظلَّ الإمامِ وما لِلشَّمْسِ ظِلّانِ، لی فی ذاکَ بُرهانُ مَن لیلةَ القدرِ یَدعو فی الختامِ لَکُمْ یا لیتَ عُمری لِذاکَ الشّیبِ قُربانُ هذا الدُّعاءُ کتابٌ فیه علّمَنا کلَّ الولایةِ والمکتوبُ عُنوانُ یا وارثَ الشَّمسِ یا بنَ الطُّهرِ یابن علی أَفرِد لنا الظِّلَّ، إن الظِّلَّ أوطانُ» و تک‌بیت آخر این شعر را هم تقدیم حضرت زهراء(س) می‌کند: «فی مولِدِ النّورِ شَطرٌ واحدٌ وکَفى «وإنّ فاطمةَ الزهراءَ قرآنُ» آن‌جا که می‌خواند: «یا وارث الشمس! یا بن الطُّهر! یا بن علی!» احساس می‌کنی جنس کلمات به سیاق است! ناخودآگاه یاد تعابیر می‌افتی، پس از دیدار آقا: «عزیز ما، ای وصی امام عشق! آنان که معنای «ولایت» را نمی‌دانند در کار ما سخت درمانده‌اند، اما شما خوب می‌دانید که سرچشمه این تسلیم و اطاعت و محبت در کجاست... ما طلعت آن عنایت ازلی را در نگاه شما بازیافتیم، لبخند شما شفقت صبح را داشت و شب انزوای ما را شکست، سر ما و قدمتان که وصی امام عشق هستید و نایب امام زمان(ع).» 💠💠💠 در امتداد شعر قبل با خطاب قراردادن حضرت زهراء(س)، شعر دیگری را آغاز می‌کند: «کم انتظرتکِ... غیماً یرشحُ المطرا فهل تردّینَ مَنْ «کمْ کانَ مُنتظِرا»...! و کم أتیتکِ و الظلماءُ تخنقُنی فکنتِ -قبلَ السما- تُدْنینَ لیْ قمرا و کنتُ أهتفُ «یا زهراءُ» فی ظمَأی فتعبُرینَ کطیفٍ یُشبهُ النهَرا...! مددتَ کفیکَ... آلامُ الورى صغُرَتْ و ما سوى قلبکِ الحانی بهمْ کبُرا هُنا رحاکِ أحالتْ قمحهَا وطنا فکنتِ أشهى طعامٍ فی فمِ الفُقرا أفی سواکِ یصوغُ الشعرُ أشطُرَهُ و‌ أنتِ مَن فیکِ جاءتْ سُورةُ الشُعَرا...! أراکِ فی کلِّ شیءٍ وجـهَ عاطفةٍ و غیرَ وجهِکِ فی الأشیاءِ لستُ أرى أتیتُ زهراءُ و الأکدارُ تجرفُنی و ما سواکِ یزیحُ الهمّ و الکدرا أنا الذی... کلّما أُهدیکِ «فاتِحةً» تفتّحتْ مُدنٌ فی داخلی و قُرى فما «توضأتُ» إلا کنتِ «نافِلتی» و ما «توسّلتُ» إلا کنتِ لی «قدَرا»» در ادامه، جریان و شهیدان راه مقاومت را در سراسر جهان، امتداد راه حضرت زهراء(س) می‌داند: «أنتِ التی تمـلأ الدنیا مُقاوَمةً ما من شهیدٍ و إلا من دماکِ جرى» بعد هم را در امتداد همین مسیر یاد می‌کند: «و لم یکُن «قاسمٌ» إلا امتدادَ فِداً من بأسِ کفیکِ نالَ المجدَ و الظفَرا» مجدداً خطابش را مستقیماً به سوی آقا می‌کند و این منظومه فاطمی را کامل می‌کند: «و أنتَ یا سیدی من نسلِ فاطمةٍ أمرتَ للحُبَّ أن یسری بنا.. فسرى طریقُکَ الحقُّ قَـلَّ العابـرونَ بـهِ و لم یخب من بدرب الحقِّ قد عبرا فلمْ یخضوکَ إلا خیـبةً رجعـوا و لم تخضْ أنـتَ إلا عدتَ منتصرا کلٌ لهُ فی الهوى یا سیدی قـدرٌ و أحمدُ اللهَ إذ سـوّاکَ لی قـدَرا» عرض ارادت عاشقانه‌اش به آقا، رشک‌برانگیز است... به گمانم بیت آخر را نمی‌خواند: «آتیکَ من أرضِ نَصرِالله «عاملةٍ» بالحُبِّ مِن أهلِها و الحُبُّ سُلْطانُ» ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت هشتم.سه) «ملاقات نسخه‌های عربی و فارسی «سلام فرمانده» در حسینیه امام خمینی(ره)» بعد از انتشار «قسمت هشتم/دو»، یکی از دوستان تذکر می‌دهد که بیت آخر را خوانده و در فیلم منتشرشده هست: «آتیکَ من أرضِ نَصرِالله «عاملةٍ» بالحُبِّ مِن أهلِها و الحُبُّ سُلْطانُ» حیف بود نخوانده باشد! تا این‌جا اولین بیتی که جا انداخته‌ام، تا بعد... از جمعیت صلواتی می‌گیرد، سبک اجرا را تغییر می‌دهد و با یک سرود ادامه می‌دهد: «ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه...» یک لحظه در وسط فضای عربی خواندنش، به فارسی می‌گوید: «همه، همه، ماشاءالله!» و ادامه می‌دهد: «بروحی مَن لجمع الخلق أمّه دعا خیراً فکانت خیر أمه علیه الله صلى "کن" فکانت له الزهراء ابنته و أمه قد اجتمعا بها قبلٌ و بعدُ و بعد لرَبعها الجنّاتُ بعدُ فمنها القرب من ذی‌العرش قربٌ و عنها البعد عن ذی‌العرش بُعدُ و منها القرب لایحتاج وِردا و لکن فی طریق الحق وِردا تساقط فی رحى الملکوت وحیاً اذا فاحت على اللاهوت ورداً» دوباره از جمعیت هم‌راهی می‌خواهد: «ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه...» مجلس را گرم می‌کند: «ماشاءالله...» «ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه اذا فاحت على سبع صباها لألف زلیخة ردت صباها أراد قمیصَ یوسف مستجاباً فغنّى حین ألقاه صباها و ألقى فی جهنم من عصاها و أبرأ فی توسلها الکلیما و ألقت حینما ألقى عصاها فانجى باسمها موسى الکلیمَا و أنجى باسمها عیسى و حیّى لیرتقیَ السما حیّاً و حیّا و عازر فی الخلیل علیه نادى بفاطمة فعاد المیت حیّا بها لخلیله اسماعیل عاد و أفنت قوم فرعونٍ و عادا لها الرحمن والى من توالی و من عادته فالرحمن عادى رباعیاتُ منها الیمُّ یهدى و یمّ الصدر یمَّ الصدر یُهدى حکیمُ محکَمٌ یَهدی إلیکم و خیر الناس من بالقول یُهدى ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه...» در این‌جا وقتی می‌گوید «الختام... سلام یا مهدی...»، تازه ماجرا شروع می‌شود...، جمعیت با هم‌نوا می‌شوند: «لاخیر فی الحیاة من دون هواک و العین فداک یا شاغل روحی هل لی ان اراک سلام یا مهدی یا وعدنا الصادق... یا صادق الوعد سلام یا مهدی فی خط روح الله...  و الله انا علی العهد سلام یا مهدی» نقطه اوج اجرای جایی است که نسخه عربی را به نسخه فارسی‌اش پیوند می‌زند؛ جمعیت یک‌پارچه شور و شوق، در فضایی آمیخته از اشک و آه و لبخند، همه یک‌صدا می‌شوند: «سلام فرمانده! سلام از این نسل غیور جامانده سلام فرمانده! سیدعلی دهه‌نودی‌هاشو فراخوانده سلام فرمانده...» برکات «سلام فرمانده» هم‌چنان جاری است، رحمت به شیر پاک مادر ... که نمی‌دانم کی و کجا، کدام خیر را انجام داده بود که مستحق اجری چنین عظیم شد... باز هم تصویر آن جلو را ندارم و این افسوس جاری این دیدار است...، نمی‌فهمم چه شد، فقط صدای آقا به گوش می‌رسد: «اشکال نداره، بزار بیاد...» و بعد هم صدای تحسین‌شان: «احسنت، احسنت...» ظاهراً _عراقی خط را باز کرده! و از آن به بعد، یک‌به‌یک خدمت آقا می‌رسند... حسن تناسب را رعایت می‌کند و باز هم با شعر زیبایی از این بخش را به پایان می‌رساند و زمینه‌سازی می‌کند برای اجرای بعدی: «ماییم و شکوه نصر، ان‌شاءالله قدس است و شکست حصر، ان‌شاءالله یک جمعه نزدیک، نصلی فی القدس همراه امام عصر...» و از جمعیت پاسخ می‌گیرد: «ان‌شاءالله» باز هم مقید است به این حسن تناسب: «بگو یا مهدی!» جمعیت هم اجابت می‌کنند و نوای «یا مهدی»، حجم حسینیه را پر می‌کند... باز هم حاشیه می‌زند: «ای جونم...» ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت نهم/یک) «در حقوق زن طلب‌کاریم ما...» بعد از یادداشت قبلی آقا پیام دادند: «خط عرض‌ادب‌کردن حضوری را خود شکست و اول از همه بالا رفت. اتفاقاً یادش رفت بالا بره، یادش انداختند و به سمت آقا چون دوید، یکی از محافظ‌ها جلوش رو گرفت که آقا گفتند: «بذار بیاد»» تشکر می‌کنم و شِکوه: «از خسارت‌های انتهانشستن همین می‌شود... 😅» هم زیرپوستی هم‌دردی می‌کند و دل‌داری می‌دهد: «من چی بگم؟ ما هم مثلاً جلو بودیم در حالی که اکبر آقای روی پای راست و آقا روی پای چپ‌مان نشسته بودند! 😄» 💠💠💠 تماشای مراحل ساخت و بالاآمدن بنای یک شعر، لذت‌بخش است... در همان جلسه نهایی هماهنگی که چندباری در این سلسله یادداشت، ذکرخیرش شد، هم شعرش را آورده بود، اما نیمه‌ساز! بیت‌هایی هنوز ساخته نشده بودند، هرچند جای‌شان در نقشه ساختمان شعر او مشخص بود و می‌دانست که قرار است در این نقطه چند بیت مثلاً درباره سروده شود، گاهی هم تک‌مصرعی مانده بود تا بیت کامل شود... همان بنای نیمه‌تمام را که نشان داد، دل از همه ربود... حتم داشتم با یک بنای باشکوه و همه‌چیزتمام مواجه خواهیم شد، همین هم شد... دعوت می‌کند از برای شعرخوانی... شروع می‌کند: «بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیکم یا اهل بیت النبوة یا مولاتی یا فاطمةالزهراء اغیثینی آقاجان سلام علیکم...» از آقا اجازه می‌گیرد و با توصیف هنگامه میلاد حضرت زهراء(س) آغاز می‌کند: «شب اگر بی‌روح، اگر تاریک بود صبح دیدار خدا نزدیک بود آسمان محو تماشای زمین با چه ذوقی آمده روح‌الامین با خودش بیت‌الغزل آورده است عطری از روز ازل آورده است سوره‌ای آورده که منهاج ماست صبح میلادش شب معراج ماست جلوه‌ای از ذات ممدوح آمده از «نفخت فیه من روح» آمده وحی چون باران شد و بر خاک ریخت کوثری در ظرف «ما ادراک» ریخت» در این بین، ابیاتی هستند که در شعر اولیه انتشاریافته نیستند، مانند بیت بعد: «کوثر است و عز و مجد آورده است وه که قرآن را به وجد آورده است» با اشعاری غرق در تلمیح ادامه می‌دهد: «قصه شیرین «اعطینا»است او «قاب قوسین» است، «او ادنی»است او او کجا و مرزهای فهم ما غیر حیرت چیست از او سهم ما دست شاعر را پر از مضمون کند اهل‌بیت شعر را موزون کند» این بیت ظاهراً از همان ابیاتی است که چندبار مرمت شده تا با این قرائت اجرا شد: «دانه تسبیحش از الماس بود عقل کل در جامه احساس بود» به جای مصرع اول، یک‌جا آمده بود: «استعاره از خیالش، یاس بود» و یک‌جا هم به جای «خیال»، «حضور» آمده بود... مانند فضاسازی و چیدمان اجزای جایگاه هیأت که چندبار می‌چینی و خراب می‌کنی... و عاقبت هم آن‌چه نهایی می‌شود با همه قبلی‌ها فرق دارد و البته بهتر است! ادامه می‌دهد: «او نبوت را دلیل خاتمه است قصه‌ خلقت به نام فاطمه است» تشویق جمعیت بالا می‌رود و «احسنت» از هر گوشه‌ای برمی‌خیزد! «آیه تطهیر عین ذات اوست عشق از ذریه سادات اوست» این‌بار «به‌به» است که بر «احسنت» غالب شده! ««هل أتی» و «نور» و «قدر» و «کوثر» است دخترِ... نه مادر پیغمبر است» جلسه به وجد آمده و بعد از هر بیت واکنش نشان می‌دهند... باز هم صدای «به‌به» بلند است... «چیست دوزخ؟ شعله‌ای از قهر او چیست جنت؟ کوچه‌ای در شهر او در قیامت هم قیامت می‌کند او به لبخندی شفاعت می‌کند» باز هم تشویق حضار... «پیش او تکلیف فردا روشن است آرمان آفرینش، یک زن است نور عصمت جلوه تابنده‌اش زن اگر که اوست، مردان بنده‌اش او به نام زن اصالت می‌دهد چادرش عطر نجابت می‌دهد خلقت از دامان زن آغاز شد در مدینه زن تمدن‌ساز شد» این‌جا فرمایش آقا درباره موضع ما نسبت به مسأله زنان در مواجهه با غرب را که بارها مورد تأکید و تکرار قرار داده‌اند، به نظم درآورده است: «در حقوق زن طلبکاریم ما آی دنیا فاطمه داریم ما» این‌جا تشویق جماعت به اوج می‌رسد و «به‌به‌»های مکرر، مستی‌شان را افاقه نمی‌کند، به ناگاه صدای کف‌زدن در فضای حسینیه بلند می‌شود... عده‌ای لب می‌پیچانند و زیرلب غرولندی می‌کنند، عده‌ای هم انگار به لج این جماعت هم که شده، محکم‌تر کف دست‌های‌شان را بر هم می‌کوبند و خوش‌حالی از لب‌های خندان و چشم‌های گردشده‌شان بیرون می‌پاشد! ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت نهم/دو) «کربلا شهری کنار رود نیست...» نفسی تازه می‌کند و‌ ادامه می‌دهد: «کیستی ای ماه! ای بدر علی؟ کیستی ای علی؟ دست‌هایت تکیه‌گاه حیدر است لاله‌زار بوسه پیغمبر است از بهشت آمد جهاز ساده‌ات قبله مایل بود بر سجاده‌ات ما فقیریم و اسیریم و یتیم خانه‌ای داری، صراط‌المستقیم! خانه‌ای که شد خدا معمار آن گرم تسبیحش در و دیوار آن خانه‌ای که هم شهادت‌پرور است هم در آن هر روز، روز مادر است» در ضمن ابیات تشویق‌ها مداوم شده، اما این‌جا باز هم «به‌به»ها اوج می‌گیرد... «خانه‌‌ای کوچک هزاران راز داشت وصله‌های چادرت اعجاز داشت در دل تاریخ نورت جاری است انقلابت است تو ولایت را دژ عصمت شدی یک نفر بودی و یک امت شدی» ترکیب واژگان آشناست... آری! نوحه : «ای ! یافاطمةالزهراء! در بطن زمان جاری! یافاطمةالزهراء! هرچند ... یافاطمةالزهراء! تو مولایی! یافاطمةالزهراء!» کاملاً مشخص است که جهان اندیشه شاعر با این مضمون و مفاهیم مرتبطش درگیر بوده که تأثیرش را می‌شود در اتخاذ کلمات و‌ گزینش واژگان دنبال کرد... بیت بعدی که ظاهراً آن هم جزو بیت‌های نوساز این شهر شعر است، اوج می‌گیرد و با استقبال مخاطبان مواجه می‌شود: «ذوالفقار عشق را صاحب تویی پس علی‌بن‌ابی‌طالب تویی» فضای کلی شعر از این‌جا تغییر می‌کند: «ای مزارت قاصد پیغام تو آخرین ذکر شهیدان نام تو ای شروع خوش‌ترین فرجام‌ها فاطمه ای مادر گمنام‌ها» این‌بار صدای گریه جمعیت است که در فضا می‌پیچد... «با تو همراه رهایی می‌شوم خواب دیدم کربلایی می‌شوم» صدای گریه بلندتر می‌شود... «چاوشی پرسوز می‌خواند مرا کربلا هر روز می‌خواند مرا کربلا شهری کنار رود نیست کربلا در مرزها محدود نیست خاک او تلفیق عشق و رنج بود کربلا در کربلای پنج بود» اثر لهجه در شعر مشهود است و چه‌قدر به انس با این صدا نیاز داریم، آن‌جا که می‌خواند: «بسیجی عاشق کربلاست، و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نام‌ها؛ نه، کربلا حرم حق است و هیچ‌کس را جز یاران امام حسین راهی به سوی حقیقت نیست. کربلا! ما را نیز در خیل کربلاییان بپذیر؛ ما می‌آییم تا بر خاک تو بوسه زنیم و آن‌گاه روانه دیار قدس شویم.» هم‌چنان به هنرنمایی‌اش ادامه می‌دهد و مرثیه را به حماسه می‌کشاند: «از یمن پیچیده بوی کربلا تا گرفت آیینه سوی کربلا محور حق با یمن هم‌سو شده‌است کربلا دریای سرخ او شده‌است صبح را تا مرز شب آورده‌ایم کربلا را تا حلب آورده‌ایم می‌کشاند تا فراتش نیل را غرق خواهد کرد اسرائیل را» با یک جرقه، جمعیت یک‌پارچه فریاد می‌زنند: «مرگ بر اسرائیل مرگ بر اسرائیل مرگ بر اسرائیل...» ادامه می‌دهد: «کربلا شهری کنار رود نیست کربلا در مرزها محدود نیست کربلا گاهی میان غزه است سرگذشت کودکان غزه است کربلا در قلب‌های مردم است غزه آه! این کربلای چندم است» یادم هست که در جلسه قبل از دیدار، این مصرع این‌گونه بود: «! این کربلای چندم است»، همان‌جا تذکر داد که تعبیر مأنوس نیست و اصلاح شود... هم درجا اصلاح کرد: «غزه، آه! این کربلای چندم است» ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت نهم/سه) «دست نزن باشعور!» با غزه ادامه می‌دهد و به می‌رسد: «سیلی طوفان بر این کابوس باش در میان شعله‌ها باش» این مصرع را هم شاید برای تبلیغ کانال آورده! «سنگ این آوار را سجیل کن نقطه پایان اسرائیل کن زخم تو آغاز فتحی دیگر است خون غزه از همه رنگین‌تر است صبح آزادی هوایت عالی است حیف، جای حاج قاسم خالی است» این‌جا صدای گریه جمعیت بلند می‌شود و شانه‌ها به لرزش درمی‌آید... دستان من هم به لرزه افتاده‌اند... این ابیات را با اشک می‌نویسم... «بعد او ما هم در آتش زنده‌ایم هم‌چنان با خاطراتش زنده‌ایم» و از این بیت منتقل می‌شود به خاطره اجرای حاج در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با رهبر انقلاب در بیست‌وپنجم شهریور سال ۱۳۹۴؛ با حضور : «! یاد کن آن روز را خواندی از دل نغمه‌ای جانسوز را او همین‌جا، او همین‌جا گریه کرد «با نوای کاروان...» را گریه کرد یادتان می‌آید او این‌جا نشست؟ ساحلی در محضر دریا نشست؟ هرکه دید او را به حالش رشک برد تا شهادت محملش را اشک برد آشنا با گریه و درد است او با شهادت زندگی کرده‌است او» بعد از این تصویرسازی زیبا، آن هم با تکرار خاطره در همان صحنه خلق خاطره، خطاب را از به آقا برمی‌گرداند: «السلام ای محور هنگامه‌اش! ای همه حرف وصیت‌نامه‌اش دید آرامی، نشد آشفته او ای ستون خیمه‌ای که گفته او» با بغض می‌خواند: «یارت ای یار خراسانی چه شد؟ ای صبا! دست سلیمانی چه شد؟» صدای گریه جمعیت بلند و در هم آمیخته می‌شود... خطاب را به می‌کند: «ای نگین حلقه یک‌رنگ‌ها رفتی ای فرمانده دل‌تنگ‌ها در شکوه چشم تو دریای ما ای فراتر از دوقطبی‌های ما چشم‌هایت، مردم بیداری‌ات ای فدای رسم مردم‌داری‌ات ظلم را تشویش ناکامی تویی روح جمهوی اسلامی تویی! نام تو از قبل پر آوازه‌تر داغ تو این روزها شد تازه‌تر آه از دی‌ماه! از این آه سرد آه از دی‌ماه! از این ماه درد آه از بغضی که دارد مثنوی آه از ! باز پروانه فدای شمع شد بار دیگر جمع یاران جمع شد» این دو بیت اخیر، نشانه تکمیل و تکامل دائمی بنای این شعر است، واقعه‌ای که دوشب گذشته اتفاق افتاده، اثرش را در شعر امروز می‌بینیم... شعر خطاب به حاج قاسم ادامه می‌یابد: «جان‌فدا! با عشق جان دادی به ما راهِ رفتن را نشان دادی به ما ضرب در اخلاق بی‌پایان شدی تو فدای پرچم ایران شدی این حرم گفتی بهشت مردم است دست مردم، سرنوشت مردم است» شاید پشت پرده این بیت اخیر، اشاره‌ای نرم هم به انتخابات پیش‌رو داشته باشد...، امری که ضرورتش، این روزها بسیار بیش‌تر از گذشته احساس می‌شود... «فهم ما این است از فردای نور قله باشد استعاره از ظهور سرنوشت حق و باطل روشن است قله‌ انسان کامل روشن است اوج مقصود رسالت دیدنی‌است قله حق و عدالت دیدنی‌است قله را دیدیم، آن‌جا می‌رویم ما ز بالاییم و بالا می‌روم» عده‌ای دوباره خواستند دست بزنند، اما این‌بار فراگیر نشد و جمعیت همراهی نکرد، در این انتها بلند می‌گه: «دست نزن باشعور!» حاج را امشب در مشهد می‌بینم، به مزاح می‌گوید از ما چیزی ننوشتی! من هم به شوخی پاسخ می‌دهم، تقصیر بود، آن‌قدر شیطنت کرد که نوبت به شما نرسید! بدون تعارف، اجرای اوج جلسه بود، همه‌کاری کرد، اشک و لبخند و تحسین و تشویق و فریاد مرگ بر اسرائیل مخاطب، همه و همه را با خود همراه کرد... با این عوض‌کردن خطاب‌ها، مانند شمشیرزنِ دودستی که در هر چهارسو می‌رزمد، می‌چرخید و با شمشیر شعرش بر سینه احساس مخاطبان زخم می‌زد... اگر جلسه امروز هیچ اجرای دیگری نداشت، همین یک اجرا کفایت می‌کرد... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت دهم/یک) «نوحه‌خوانی ز اردبیلم من...» با شعر زیبایی از در مدح حضرت صدیقه(س)، به استقبال اجرای بعدی می‌رود: «تو آن رازی که تا روز جزا افشا نخواهد شد شب قدری تو! هرگز مثل تو پیدا نخواهد شد نه آسیه، نه حوا و نه مریم، تا قیامت هم، کسی هم‌رتبۀ صدیقۀ کبری نخواهد شد تو را کوثر لقب داده خدا؛ خیر کثیری تو به غیر از تو کسی تأویل أعطینا نخواهد شد فقیران و یتیمان و اسیران یک‌صدا گفتند: رقیب دست بخشایشگرت دریا نخواهد شد نه خورشید و نه مهتاب و نه فانوس و نه آیینه زمین روشن بدون زهرۀ زهرا نخواهد شد...» مداح آذری بخش ثابت و نانوشته دیدار مداحان با آقا است، امسال هم قرعه به نام افتاد، باز هم از ... دعوت می‌کند و شاعر اشعار را معرفی می‌نماید: در جایگاه قرار می‌گیرد و همان «بسم‌الله الرحمن الرحیم» را آهنگین و با پرده بالا شروع می‌کند... حاج می‌گوید: «شروع در ته‌ِتهِ صدا...» ابتدا با یک شعر فارسی شروع می‌کند: «فاطمه نوری از تبار خدا بوده پیوسته پای کار خدا فاطمه سرنوشت حیدر بود روی زهراء بهشت حیدر بود» «سرنوشت» را جای «رونوشت» می‌خواند... چند بیت را نمی‌خواند: «مرتضی را تمام سرمایه قبرش ایهام، قدرش آرایه خلق شد تا کتاب، خلق شود احمد و بوتراب، خلق شود کل هفت آسمان اسیرش شد چون صراط علی مسیرش شد هم قرار است حیدری بکند بر پدر نیز مادری بکند جان اسلام و روح دین مادر مادر مصطفاست این مادر» و با این ابیات ادامه می‌دهد: «من چه گویم خدا چنین گفته او به زهرایش آفرین گفته من به قربان جان جانانم از دیار غیورمردانم بر در فاطمه دخیلم من نوحه‌خوانی ز اردبیلم من» واژه ، همه حاضران، به‌ویژه آذری‌های جلسه را به وجد می‌آورد و صدای «به‌به» آمیخته با همهمه‌ای فضا را پر می‌کند... ادامه می‌دهد: «حُبّ زهرا تلاطم دل ماست فاطمه مادر قبایل ماست مدح مادر به مادری خوانم چندبیتی هم آذری خوانم» به زیبایی از ابیات فارسی به آذری منتقل می‌شود: «خلقتین شاهکاری زهرادی...» مصرع تمام نشده، «به‌به» جمعیت بالا می‌رود... «حیدرین افتخاری زهرادی...» باز هم تشویق جمعیت... دو بیت را رد می‌کند: «ظلمین اهلین ییخاندا زهرادی مرحبی سیندیراندا زهرادی سرترین آسماندا زهرادی برترین قهرماندا زهرادی» و با دو بیت آذری دیگر ادامه می‌دهد: «سنگریندن دوروب قیام ایلدی حجتین امته تمام ایلدی قوزیوب عرشه عفتین علمین تک نه عفت، ولایتین علمین» با یک بیت فارسی در این میانه ادامه می‌دهد: «ماحصل جان‌فدای حیدر شد یک‌تنه ایستاد و لشگر شد» باز هم تشویق جمعیت بالا می‌رود، صدای «احسنت» و همهمه‌ای به پا می‌شود... آذری ادامه می‌دهد: «حیدری مدح ائدنده زهرادی خیبری فتح ائدنده زهرادی حنجری خنجرین ایشین گوردی فاطمه حیدرین ایشین گوردی» و باز هم یک مفصل فارسی می‌زند: «الحق‌الحق که شاهکار است او مرتضی را چو ذوالفقار است او» این چیدمان ابیات فارسی لابه‌لای اشعار آذری، از هوش و‌ مخاطب‌شناسی شاعر حکایت دارد... «بیزده سنگرده همت ایلیروخ بیزده تجدید بیعت ایلیروخ سسلروخ مستدام یازهراء ای سراپا قیام یا زهراء» آخرین بیت این بخش را به فارسی می‌خواند و حال و هوای شعر را تغییر می‌دهد: «تو شدی ذوالمقام یازهراء تویی ختم کلام...» و از جمعیت: «یازهراء» را می‌گیرد... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸 (قسمت ده.دو) «آه آلاله هم اثر دارد...» از این‌جا به برخی مسائل روز می‌پردازد و با فضای انتقادی ادامه می‌دهد: «خواهم اینک کلام حق جویم دوسه‌بیتی ز دردها گویم ای عزیزی که روی کاری تو ای رفیقی که پست داری تو مردم ما همیشه یار اَستند همچو مقداد پای کار اَستند» این «اَستند» را همین‌جور «اَستند» می‌خواند و نه «هستند»... «بیش‌تر فکر درد ملت باش پی حل نیاز امت باش ز خودت ثبت کن نکواثری درس گیر از نصیحت پدری ما همه صاحبان فرداییم جملگی خادمان زهراییم ای به دنیای غرب حاکم‌ها زنده هستند حاج قاسم‌ها ظالمید و به ظلم خود سرخوش خوش مباش ای رژیم کودک‌کش گرچه هیزم‌شکن تبر دارد آه آلاله هم اثر دارد» و این مصرع اخیر را دوباره می‌خواند: «آه آلاله هم اثر دارد» لحن و سبک خوانش این ابیات، وقتی با لرزشی هم در صدا همراه می‌شود، ناخودآگاه یاد حاج می‌افتی... خطاب به آقا ادامه می‌دهد: «رهبرم... حضرت آقا! رهبرم، در میان این خون‌ها خوب دیدیم مرگ صهیون‌ها عمرشان رو به انزوال شده کم‌تر از بیست‌وپنج‌سال شده صهیون از زندگی خود زده است بیست سالش اضافه آمده است مرحبا بر یقین دینی‌تان... [یک «آقاجان!» هم این وسط می‌گوید...] داده بَر، نخل پیش‌بینی‌تان گر شما حکم انتقام دهید حکم و دستور بر قیام دهید کفر را یک‌به‌یک هلاک کنیم در تل‌آویو گرد و خاک کنیم» صدای فریاد جمعیت بالا می‌رود: «مرگ بر اسرائیل مرگ بر اسرائیل مرگ بر اسرائیل مرگ بر اسرائیل...» نمی‌دانم اشتباه می‌کند یا می‌خواهید اتصال را دوباره برقرار کند... این مصرع را این‌جا تکرار می‌کند: «گر شما حکم انتقام دهید...» و ادامه می‌دهد: «ما برای شما بسیم آقا پِی بیت‌المقدسیم آقا در همان‌جا به دعوت مهدی جمعه‌ای با امامت مهدی در صفوف جهاد می‌مانیم پشت مهدی نماز می‌خوانیم» صدای «ان‌شاءالله...» از جمعیت بلند می‌شود... سه بیتی را رد می‌کند: «از جهان ظلم و جور خواهد رفت نسل صهیون به گور خواهد رفت ما ولی شان و شوکتی داریم روی اسلام غیرتی داریم ما به میدان عشق جان دادیم هرچه بود احتیاج آن دادیم» و با این ابیات ادامه می‌دهد: «ما که پا پس نمی‌کشیم اصلاً برسانید بشنود دشمن با هم عهد برادری بستیم...» «تابع امر رهبری هستیم» را این‌گونه تغییر می‌دهد: «پشت سیدعلی‌مان هستیم» این مصرع را هم حسن ختام جلسه قرار می‌دهد و جمعیت را هم‌نوا می‌کند: «ما برای شما بسیم آقا پِی بیت‌المقدسیم آقا...» و جمعیت تکرار می‌کنند... که پایین می‌آید، یک نفر فریاد می‌زند و‌ جمعیت هم همراه می‌شوند: «ای رهبر آزاده! آماده‌ایم، آماده‌!» به کنایه و ملاحت می‌گوید: «باید بگید ای لشکر آزاده!» جمعیت ادامه می‌دهند: «خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست...» ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸 قسمت یازدهم٫یک «از مشهدم آن‌جا که پر از قدمت و ریشه‌است...» «از به محضر حضرت سلطان می‌رویم...» این جمله را می‌گوید و شعری را خطاب به حضرت رضا(ع) می‌خواند... بیت اول و آخر را کامل ننوشته‌ام، هرچه می‌گردم در فضای مجازی ردی از شعر نمی‌یابم... حدس می‌زنم این یکی باید از سروده‌های خود باشد... از خودش متن کامل شعر و شاعر را جویا می‌شوم... حدسم درست است: «بله، از نوشته‌های حقیر هست، کاملش رو باید پیدا کنم ولی ابیاتی که خوندم تقدیم می‌کنم» و لطف می‌کند و متن اشعار قرائت‌شده را ارسال می‌کند: «کسی که با جگر سوخته، به تو رو کرد خدا روا به دعای تو، حاجت او کرد به آشیانه باغ بهشت میلش نیست کبوتری که به گل‌دسته‌های تو خو کرد... [یک «آقا!» هم با همان لحن خودش این‌جا خرج می‌کند] تو آمدی به خراسان و قدسیان گفتند خدا به مردم ایران بهشت را رو کرد تو آمدی و نفس‌های قدسی‌ات ما را خداشناس و خداپیشه و خداجو کرد» بعد هم «به محضر آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) به محضر حضرت فاطمه معصومه(س) همه امام‌زادگان عظیم‌الشأن» عرض ادبی می‌کند و صلواتی می‌گیرد و را از مقدس به جایگاه دعوت می‌کند... 💠💠💠 در جلسات کارشناسی، پیش‌بینی جمع این بود که گُلِ کار امسال، اجرای خواهد بود... امیری که به دلایلی از اجرای سال قبل جا مانده بود، گزینه اول اجرای امسال بود... شروع می‌کند: «سلام علیکم» جواب سلامی می‌شنود و با دکلمه ساده کلمات شعری را از باب مقدمه می‌خواند: «از مشهدم آن‌جا که پر از قدمت و ریشه‌است تاریخچه عزت این خاک همیشه‌است در خطه ما نوکری خانه سلطان یک شغل شریف است، خودش منصب و‌ پیشه است این خاک چه دارد که خود سید ما هم دل‌بسته یاران خراسانی خویش است» مخاطب اگرچه خسته به نظر می‌رسد، اما واکنش نشان می‌دهد و «به‌به»ی می‌گوید... بعد از این مقدمه، یک شعر «مسمَّط» را آهنگین آغاز می‌کند... هنگام یادداشت‌برداری در جلسه، بیش‌تر ابیات و واژگان را ثبت کردم، اما خب طبیعی بود که چند کلمه‌ای هم جا مانده باشد و چند مصرعی ناقص شده باشند... برای تکمیل متن اشعار، عجیب بود که در فضای مجازی هم ردی از متن اشعار نیست، حتی هم که همان متن قبل از اجرای اشعار را کار کرده، هیچ اشاره‌ای به اشعار اجراشده توسط نکرده... در نرم‌افزار کاربردی (اپلیکیشن) هم که صوت اجرا هست، جای متن خالی است و به‌جایش نوشته شده: «متن نوا در دسترس نیست!» و در قاب زیرین این نوشته هم آمده: «پیشنهاد متن»! ذهنم رفت سمت حاج شیخ که قاعدتاً باید همه اشعار، قبل از اجرا به رویت و تأیید ایشان رسیده باشد، اما این‌جا هم حاجت‌روا نشدم: «ندارم، حقیقت اشعارش رو به ما قبل برنامه نداده بود»! تعجب می‌کنم... به حاج پیام می‌دهم... اما پاسخ به تأخیر می‌افتد و به ناچار با بازبینی چندباره اجرا، اشعار کامل می‌شوند... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت یازدهم/دو) «این ! کیست که عالم همه دیوانه اوست...» شعر اصلی را شروع می‌کند: «بسم‌الله النور مثل یک روزنه در ظلمت زندانی‌ها مثل مهتاب شب تار بیابانی‌ها می‌رسد رحمت او وقت پریشانی‌ها نور او جلوه عطا کرد به نورانی‌ها پیش خورشید حقیرند چراغانی‌ها نور تابید و در اطراف خودش عالم ساخت نور از رانده درگاه خدا آدم ساخت نور از درد برای دل ما مرهم ساخت آمد و در دل ایران دو دژ محکم ساخت خوش بر احوال قمی‌ها و خراسانی‌ها نور از قید زمان، قید مکان بود رها نور زهراءاست که بر هر دو جهان داد بها خلَقَ عزَّوجل جنَّةَ و النارَ لها فاطمه لیله قدر است وَ «من اَدرکَها» هر که فهمید رسیده‌است به حیرانی‌ها با دعای سحرش نم‌نم باران می‌ساخت از کنیزان درش حافظ قرآن می‌ساخت نه فقط چادر او قنبر و سلمان می‌ساخت چادر خادمه‌اش نیز مسلمان می‌ساخت حیف کم بود از این دست مسلمانی‌ها فاطمه [یک «سلام‌الله علیها» را هم ساده و مانند جمله معترضه این وسط می‌گوید] که دو جهان ریزه‌خور خانه اوست پسری دارد و رزق همه بر شانه اوست نمک سفره ما نیز به شکرانه اوست این ! کیست که عالم همه دیوانه اوست گوشه‌ای از کرم اوست فراوانی‌ها» این تغییر نام مبارک امام به امام در یک شعر معروف، توجه مخاطب را به مضمون شعر، دوچندان می‌کند و لحظه‌ای از این شگفتانه، دچار بهت می‌شود... «جوهر فاطمه از جوهره معبود است موقع صحبت از او فلسفه هم محدود است به ارسطو و به سقراط بگو مشهود است فاطمه فلسفه خلقت عالم بوده است تا نگردند دگر این همه یونانی‌ها متن تاریخ نگفته‌است جنایت‌ها را آن همه شیعه‌کشی، حمله و غارت‌ها را ننوشته‌است مگر طرز شهادت‌ها را کاش می‌شد که عوض کرد قضاوت‌ها را آه! از غصه پرقصه نادانی‌ها! نمی‌دانم شاعر عامدانه «قصه پرغصه» را «غصه پرقصه» آورده یا اشتباه می‌خواند! «مثل تاریخ نوشته‌است که در دورانی وقت سرکوب وقیحانه دژخیمانی چنگ می‌زد به سر خویش، زن ایرانی تا مبادا که بیفتد به همین آسانی چادر فاطمه از دست رضاخانی‌ها هر زمان حادثه‌ها مهلک و ویران‌گر بود هر زمان نان، سر این سفره کمی کم‌تر بود باز هم رحمت او راه‌حل آخر بود...» «چادر فاطمه...» اصلاح می‌کند: «سایه چادر او بر سر این کشور بود» «مادری کرده برای همه ایرانی‌ها» «پیچ تاریخ...» تکرار و اصلاح می‌کند: «پیچ تاریخی امروز کمی تندتر است پیش‌رو راه‌زنی هست، خبر معتبر است شیعه جمعیتش امروز ببین در خطر است نسل امروز پر از ایده و ذوق و هنر است حیف، غافل شده‌ایم از دبستانی‌ها» این تعداد تپُق‌زدن از بعید است... هرچند هر آن‌که این معرکه را تجربه کرده است، اقرار می‌کند بهترین‌ها هم برای اولین اجرا در بیت، بیش از پنجاه‌درصد توانایی‌شان را نمی‌توانند بروز دهند... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت یازدهم/سه) «می‌خوام که نوکرش باشم...» مسمط را ادامه می‌دهد: «سر این اسم اگر فتنه و دعواست نترس جبهه نور اگر یکه و تنهاست نترس روبه‌روی تو اگر هم، همه دنیاست نترس سایه چادر او روی سر ماست نترس قصه این است بگویید به سفیانی‌ها گوش کن دارد از آن سمت خبر می‌آید اندکی صبر کنی وقت سحر می‌آید صبر این طایفه وقتی که به سر می‌آید دیگر از خرد و کلان معجزه برمی‌آید پس بترسید از این نسل سلیمانی‌ها» جمعیت تشویقی می‌کنند... و ادامه می‌دهد: «این نه فرض است، نه حدس است، نه یک تحلیل است سرنوشت همه ابرهه‌ها سجیل است اندکی حوصله کن آخر عام‌الفیل است این صدای نفس آخر اسرائیل است...» صدای تشویق جمعیت بالا می‌رود: «ماشاءالله...» «رد نشو ساده از این غیرت لبنانی‌ها پیش خورشید روا نیست که سوسو بزنیم ما محال است به جز او به کسی رو بزنیم جز نجف جای دگر خم شده، زانو بزنیم حنجره خلق شده تا که دم از او بزنیم هر چه هم داغ گذارند به پیشانی‌ها کهکشان‌ها همه بر گِرد نجف سیارند ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند کل ذرات که در چرخ فلک دوّارند به علی‌بن‌ابی‌طالب ارادت دارند» صدای دست‌های پراکنده‌ای بلند می‌شود، اما بلافاصله همراه با «احسنت» و «به‌به» جمعیت، نغمه «حیدر حیدر...» است که به گوش می‌رسد و کل فضای حسینیه را در بر می‌گیرد... «رشته» اخیر را تکرار می‌کند تا به «بند» خودش متصل کند: «نجف اشرف او قبله کیهانی‌ها» در «مسمط» هر چهار مصرع را که هم‌قافیه‌اند، «رشته» و تک‌مصرع انتهای هر رشته را «بند» می‌گویند که بندها با هم، هم‌قافیه‌اند... «کاش می‌شد که شبی موقع باران نجف می‌نشستیم کمی محضر ایوان نجف سر و جان و‌ نفَسی هست، به قربان نجف دست ما را برسانید به دامان نجف روزی ماست در این دست‌به‌دامانی‌ها» اگرچه اجرای مسمط به نسبت، طولانی شد و زمان از وقت مقرر گذشته، اما بعد از این بند آخر، بلافاصله سرودی را آغاز می‌کند که حافظه موسیقایی جمع آن را خوب به خاطر دارد و حال و هوای جلسه متفاوت می‌شود: «منی که از تولدم، تو کشوری بزرگ شدم که از سر مأذنه‌هاش اسم علی و بچه‌هاش...» جمعیت به وجد می‌آیند، اکثریت همراه می‌شوند و عده‌ای هم تشویق می‌کنند و... جمعیت درست می‌خواند: «پیچیده سمت هر طرف...» اما باز هم اشتباه می‌خواند: «می‌رسه هم...»، جمعش می‌کند: «می‌رسه هم... ت هر طرف، دل می‌ره ایوون نجف» «می‌خوام که نوکرش باشم غلام قنبرش باشم...» جمعیت این بیت را تکرار می‌کنند... و همه با هم ادامه می‌دهند: «با علی، با علی، با علی، تا آخرش باشم» «علیٌّ حبُّه جُنَّة، قسیم النار و الجَنَّة وصی المصطفی حقاً، امام الإنس و الجِنة علی مولا، علی مولا، علی مولا...» می‌گوید: «پرچم رو بیارید بالا» و‌ منظورش دست‌های جمعیت است... مجلس را گرم می‌کند: «ذکر علیٍّ عبادة... همه همه...» بعد هم به هر حال به اشاره‌ای می‌کند: «جهاد تبیین اینه! تنها کشوریه تو عالم که مؤذن از سر مأذنه‌هاش می‌گه علی ولی‌الله...» البته هرچه فکر کردم، این جهاد تبیین برام تبیین نشد! «یک‌بار دیگه همه با هم... علی مولا، علی مولا، علی مولا...» آقا مورد لطف قرار می‌دهند: «طیب‌الله انفاسکم... خدا حفظ‌تون کنه ان‌شاءالله... عاقبت به‌خیرتون کنه...» هرچه نوشته‌ها را زیرورو می‌کنم، نشانی از نام شاعر نمی‌یابم، ظاهراً نام شاعر را بیان نکرده‌اند... حقیقتاً اتفاق ویژه این بخش، هم‌خوانی پایانی سرود خاطره‌انگیز «منی که از تولدم...» بود وگرنه مسمط‌خوانی نسبتاً طولانی ابتدایی، چیز فوق‌العاده‌ای که همه منتظرش بودند، نداشت... من که اشرافی بر اتفاقات آن جلو نداشتم، اما بعد از دیدار دیدم عده‌ای ناراحتی و گلایه دارند که بعد از اجرا، حق ادب را به کمال نرسانده و دست آقا را نبوسیده... ضمن این‌که به نظر حقیر، بوسیدن دست پدر، مادر و هر عالم عاملی، نشانه‌ای از ادب یک جامعه و توفیقی الهی است و اگر آن عالم، از سویی سید جلیل‌القدری باشد که در جایگاه مرجعیت تقلید جمع کثیری از مؤمنین هم نشسته است و از سوی دیگر امامت جامعه مسلمین را هم بر عهده دارد و به اقرار دوست و دشمن لکه تاریکی در زندگی شخصی و خانوادگی او یافت نمی‌شود، ارزش این توفیق به مراتب بالاتر می‌رود... اما اصل پرداختن به این مسائل و چنین مواجهه‌ای را فروکاست امر ولایت و ولایت‌پذیری به ادبیات سلطانی و دست‌بوسی و... می‌دانم... نشانه ولایت‌پذیری، عمل به فرمایشات، دستورات و منویات ولی است که در همین دیدارها بیان کرده‌ است... امر ولایت در عمل به دستورات اهل‌بیت(ع) و تحقق احکام و ارزش‌های الهی در جامعه محقق می‌شود و این نزاع را از اساس نشانی غلط و بی راهه می‌دانم... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت دوازدهم/یک)حاشیه‌نگاری «تغییر جغرافیای حسینیه امام» بعد از نوشته قبلی، آقا پیام داد: «ظاهراً شاعر شعر(مسمط) اقای بود.» گفتم: «اما جایی بیان نشد، درسته؟» نظر این نیست: «من توی ذهنم هست که گفت اسم شاعر رو... بیرون هم که اومدیم رو با دیدم و یه خوش‌وبشی کردیم و یکی از دوستان از بابت شعر، مخصوصاً اون قسمت دبستانی‌ها تشکر کرد...» 💠💠💠 با دو بیت که باز هم به گمانم از خودش باشد، به استقبال آخرین اجرا می‌رود: «با مهر پاک حضرت زهراء که کیمیاست دنیا بدان که این سخن از عمق جان ماست ما در کنار رهبر حق ایستاده‌ایم ای اهل کوفه دوره تنهایی شماست» بعد هم: «قراره سرود رو زمزمه کنیم و یواش‌یواش به انتها...» آری، به انتهای اجراها می‌رسیم... توضیح می‌دهد که شعر سرود از حجت‌الاسلام و نغمه‌پردازی آن کار و خود است... چندسالی هست که شعر سرود دیدار را حجت‌الاسلام می‌گوید... سال‌های قبل‌تر این زحمت بر عهده استاد بود... ظاهراً جایی برگه سرود، مثل سال‌های گذشته، پخش شده، اما من ندیده‌ام، برگه را از نفر مجاورم می‌گیرم... همین که می‌گوید: «بسم الله الرحمن الرحیم» یک نفر با صدای زمختی داد می‌زند: «سلامتی آقا صلوات!» هم همراه جمعیت صلوات می‌فرستد و آغاز می‌کند: «شب آیات سوره فردا شد باغ از جلوه صد چمن معنا شد هر ابری به برق ادراک خود بارانی به مقدم زهراء شد ای شکوه بی‌همتا! یا فاطمةالزهراء ای کران ناپیدا! یا فاطمةالزهراء ای فراتر از فردا! یا فاطمةالزهراء» ویژگی سرود امسال این بود که هوشمندانه به نحوی سروده شده بود که بخش‌هایی را مداح می‌توانست تک‌خوانی کند، اما بخش‌هایی هم بود که حتماً باید جمعیت هم‌خوانی می‌کردند، مانند همین «یا فاطمة‌الزهراء» پایان بند اخیر یا «بالروح، بالدم‌...»های پایان هر فراز... «ای... عطری که بهشت پیغمبر دارد قرآن، مدح تو به صد دفتر دارد «انا اعطیناک الکوثر» دارد هستی سرشار، از جام اعطینا بالروح بالدم لبیک یازهراء بالروح بالدم لبیک یازهراء» سرود در چهار فراز سروده شده و هر فراز با «بالروح، بالدم...» پایان می‌یابد... «قرآن، متن و فاطمه تشریحش خلقت چون قصیده او تلمیحش عالم چون کلاف سر در گم بود بی اعجاز رشته تسبیحش ای صبحِ به تن جوشن! یا فاطمةالزهراء ای مشرقِ جان روشن! یا فاطمةالزهراء ای باغ‌ترین گلشن! یا فاطمةالزهراء ای... شوقت بر لب حسین با یا اماه ای با مرتضی در این مقصد همراه یا «نعم العون علی طاعة الله» ای زن! از تو شأن زن شد معنا بالروح بالدم لبیک یازهراء بالروح بالدم لبیک یازهراء» جمعیت به نسبت خوب همراهی می‌کنند، هم با همان نازِ صدا سعی می‌کند نغمه را مدیریت کند، هرچند به نظرم یکی‌دوجا نغمه از دستش خارج شد، یا حداقل با آن‌چه در جلسه کارشناسی اجرا کرده بود، متفاوت شد... محجوب و مأخوذبه‌حیا است و برای اداره جلسه با همان نجابت، خیلی آرام، لابه‌لای جمع‌خوانی‌ها گاهی یک «ماشاءالله»ی به جمعیت می‌گوید... «باغ از لاله‌ها مواسم دارد با داغی به دل مراسم دارد...» واژه «مواسم» اگرچه جمع «موسم» است اما به نظرم واژه متعارفی نیست، به‌ویژه برای سرود که کلاً جنبه عمومی بیش‌تری دارد... «هر جا نامی از شهادت زنده‌است عطر یاد حاج قاسم دارد ای صلابت منظوم! قاسم سلیمانی! ای مقتدر مظلوم! قاسم سلیمانی! راز تا ابد مکتوم! قاسم سلیمانی!...» این «قاسم سلیمانی»ها را هم جمعیت با بغضی حماسی تکرار می‌کنند... «ای... جان تو فدای رهبر از آغاز شد عشق خمینی‌ات بال پرواز حک بر سنگ قبر تو نام «سرباز» یادت در جان هنگام هم عهدی بالروح بالدم لبیک یا مهدی بالروح بالدم لبیک یا مهدی» فراز آخر را که شروع می‌کند، جمعیت از انتها همه ایستاده‌اند... برخی هم در حال حرکت و راه‌یافتن به جلو... جغرافیای حسینیه برای آغاز صحبت‌های آقا، در حال تغییر است! «برپا شد دوباره محشرمحشر در میدان سواره لشکرلشکر ای قدس شریف! النصرالنصر ای صهیون دون! خیبرخیبر بر عهد نخستینم، من یار فلسطینم بر سنت دیرینم، من یار فلسطینم با جهاد تبیینم، من یار فلسطینم...» این «من یار فلسطینم...» را جمعیت با همه انرژی ادا می‌کنند... «ای... راه سربلند طوفان‌الاقصی می‌بینی رهایی خود را فردا از چنگال اسراییل و آمریکا آمد وقت فتح بدر و خیبر بالروح بالدم لبیک یا حیدر بالروح بالدم لبیک یا حیدر» ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت دوازدهم/دو) «حیدر شمعه و منم پروانه...» سرود که تمام می‌شود، دو بیت هم خارج از سرود می‌خواند: «همه دستا بیاد بالا... همین یک خط از من بسه، همه دستا بالا: «حیدر شمعه و منم پروانه...» جمعیت به شوق آمده و چند نفری هم «به‌به» می‌گویند... «...مولانه علی، علی مولانه...» هرچند جمعیت «مولامه» می‌شنوند و «مولامه» می‌گویند، اما بر همان «مولانه» جنجالی تأکید دارد که البته قافیه هم همین اقتضاء را دارد... حالا ‌این‌که این واژه، عربی با لهجه عراقی است، هم‌چنان که قبل‌تر در «أنت یا مولا علی» خوانده یا خوانش پشتوی مولانا است یا تنگی قافیه بوده یا چیز دیگری، نمی‌دانم... و کاش فضا و فرصت نقد و گفت‌وگو برای پرداختن به امثال این کارها بیش از این بود... در هر صورت این بیت یادآور قطعه‌ای جنجالی «مست نجف» است که به گمانم سال گذشته منتشر شد: «مست نجف عاشق اینه، بره پیوسته نجف نمی‌شه از دست گدا، خسته نجف هر چی که بخوای‌رو علی تو مضیفش داره ماه نجف حال همه خوبه توی راه نجف همه می‌دونن که شهنشاهه نجف کلید آسمونارو توی کیفش داره پس مست بشید برید رو ابرا به روی عرش اعلی در خونه زهرا بالا بالا بالا پابست بشینید جلوی در مثل قند مکرر هی بگید با قنبر مولا مولا مولا...» [هله‌هله... هله‌هله...] «حیدر شمعه و منم پروانه مولانه علی، علی مولانه دُرّ نجف رفت توی دست هر کی، شد حُرّ نجف خوب نفَس شیطون‌رو می‌بُرّه نجف واسه همینه حلال‌زاده دور علیه کرده نجف مردم‌رو سرمست ابَرمرد نجف ای بخوره تو سرشون، درد نجف به کوری سه‌نفری‌شون، علی اولیه نهج‌البلاغه شد کلامش کل خلقه رامش وادی‌السلامش شروع یک تولد دوباره است سوره به سوره، کل قرآن اومده به ایران با دست حسن‌جان حقیقت اینه دومی چی‌کاره است رونق داد علی به این ویرانه مولانه علی، علی مولانه» این‌که شعرِ این کار چگونه است را باید اساتید فن سخن بگویند... و این‌که مضامین و واژه‌گزینی این کار چه‌قدر با سخنانی که در همین سال‌ها در همین حسینیه بیان شده است، چه‌قدر مطابقت دارد را هم خوانندگان و شنوندگان باید قضاوت کند... ولی احساس می‌کنم «کیف» حضرت، «مست‌شدن و رفتن رو ابرها»، «بخوره تو سرشون» و... امثال این تعابیر، با میراثی که از مداحی سراغ داریم، فاصله جدی گرفته... این «هله‌هله»گفتن مداحان و کِل‌کشیدن جمعیت هم از آن ابتکاراتی است که حقیقتاً بیش از ابداع، به بدعت می‌ماند... بماند... در هر صورت اجرای هر شعری، خارج از آن‌چه رفت‌وبرگشت شده و هماهنگ گردیده، خلاف قاعده است... آخرین جواب را هم از جمعیت می‌گیرد: «همه نگفتن، دوباره... حیدر شمعه و منم پروانه... مولانه علی، علی مولانه...» بعد هم دو بیت دیگر را دکلمه می‌کند و تمام: «شب دست به گیسوی علی می‌گیرد خورشید، رخ از روی علی می‌گیرد آن‌قدر زدم سنگ علی بر سینه سنگ لحدم بوی علی می‌گیرد» فریاد «به‌به» و «احسنت» جمعیت است که بالا می‌رود... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت سیزدهم) «من عاشق جنگ با توام، اسرائیل!» جمعیت انتهای حسینیه همه ایستاده‌اند، عده زیادی‌شان هم به سمت جلو حرکت می‌کنند... به جز من که سخت گرفتار کاغذهایم هستند و نگران این‌که برای فرمایشات آقا کم نیایند! امسال با این‌که بسیار بیش‌تر از سال قبل کاغذ آورده‌ام، اما به همان نسبت، قطار کلمات هم طولانی‌تر شد... با پایان‌یافتن اجراها و برخاستن افراد، جمعیت زیاد جدیدی از بیرون به داخل وارد می‌شوند، عده‌ای هم هستند که از همان درب انتهای حسینیه خارج می‌شوند... طبیعی است که برخی بعد از چندساعت نشستن، خسته شوند و یا خروج‌لازم! واقعاً نشستن روی این زیلوها اذیت‌کننده است... من که همان ابتدا کاپشنم را قشنگ پهن کردم و روی آن جاگیر شدم، خدا به داد پیرمردها برسد... 💠💠💠 شعری را که در دیدار سال گذشته، حضرت آقا خواندند، یادآوری می‌کند: «گرم است به هم پشت رقیبان پی قتلم ای عشق دل‌افروز دل من به تو گرم است» و خطاب به حضرت آقا، در جواب آن شعر، چند بیت را که خودش سروده، تقدیم می‌کند: «ای روشنی خانه، دل ما به تو گرم است نور دل کاشانه، دل ما به تو گرم است تو شمع دل‌افروز و چراغ دل مایی ما نیز چو پروانه، دل ما به تو گرم است پشت سرت، ای جان! همه جان بر کف یاریم در خدمت جانانه، دل ما به تو گرم است گفتی که دلت، گرم به عشقی است دل‌افروز ای رهبر فرزانه، دل ما به تو گرم است» جمعیت هم واکنش نشان می‌دهند و تشویق می‌کنند... ، می‌خواهد در آخرین فرصت، از این جمعیت یک «مرگ بر اسرائیل» دیگری بگیرد و شعر دیگری را می‌خواند که قبل‌تر از او شنیده‌ام... این شعر هم سروده خودش هست: «با تکیه بر الطاف خداوند جلیل در خط رسول‌الله، از نسل خلیل با عشق حسین‌بن‌علی، نور اصیل فریاد زنم بر سرت، ای خصم ذلیل من عاشق جنگ با توام اسرائیل» و فریاد «مرگ بر اسرائیل» جمعیت بلند می‌شود... بخش‌هایی از شعر اخیر را در جلسه نتوانسته بودم کامل بنویسم، از که درخواست می‌کنم تا نواقص را برایم کامل کند، لطف‌می‌کند و تصویر متن کامل دست‌نوشته‌های شعر را برایم ارسال می‌کند، من هم عکس‌ها را به متن تبدیل و تقدیم شما می‌کنم: «عمری است که از تو کینه دارم، آری من مهر علی به سینه دارم، آری در سینه خود دفینه دارم، آری توفنده‌تر از قلب فرات و دل نیل من عاشق جنگ با توام اسرائیل تاریخ بشر از تو شرارت دیده از نسل کثیف تو جسارت دیده سرنیزه قتل و خون و غارت دیده قابیلی و کشته‌ای هزاران هابیل من عاشق جنگ با توام اسرائیل القصه که صبر و دل مغموم بس است آشفتگی مردم محروم بس است کشتار زن و کودک مظلوم بس است با خیبر و زلزال و شهاب و سجیل من عاشق جنگ با توام اسرائیل دنیا همه از ظلم تو حیران شده‌است خون شهداء بحر خروشان شده‌است ابر آمده، باد آمده، طوفان شده‌است سوگند به قدس و کعبه و جبرائیل من عاشق جنگ با توام اسرائیل از هر طرفی برگ و نوا می‌گیریم سر بر روی کف ستاده پا می‌گیریم والله قسم، جان تو را می‌گیریم اینک بشنو ز هر طرف بانگ رحیل من عاشق جنگ با توام اسرائیل دل‌شوره اسلام و فلسطین تا کی؟ غم‌نامه داغ دیر یاسین تا کی؟ پرپرشده این همه ریاحین تا کی؟ لعنت به تو تا به نفخه اسرافیل من عاشق جنگ با توام اسرائیل ماییم و صلابت سلیمانی‌ها حزب‌الله دلیر لبنانی‌ها اهل یمن و عراق و افغانی‌ها پرشورتر از همیشه، بی‌باک و بدیل من عاشق جنگ با توام اسرائیل ما عاشق و سرزنده و پابرجائیم فرمان بدهد سید ما، می‌آئیم درهای جهنم به رُخت بگشائیم تا روز ظهور و غرق فرعون به نیل من عاشق جنگ با توام اسرائیل» شعر را که کامل نوشتم، قالب شعری‌اش برایم عجیب آمد، هرچه جست‌وجو کردم، چیزی نیافتم تا این‌که طبق معمول دست به دامان شدم: «این‌طور قالب‌ها اسم معینی ندارند و ما در عنوان‌گذاری در [وب‌گاه و کانال] از عبارت «سایر قالب‌ها» استفاده می‌کنیم. این قالب اگر مصراع پایانی رو که در همۀ بندها تکرار شده (من عاشق جنگ با توام اسرائیل) نداشت، قالب بود، ولی الآن اسم خاصی نمی‌شه براش گذاشت، معمولاً در آثار شعرا، چنین آثاری دیده می‌شه که در یک قالب دست‌کاری می‌کنند، اگر این قالب تازه‌ساخت فراگیر بشه و دیگران هم ازش استقبال کنند به مرور در ادبیات تثبیت می‌شه و اسم مستقلی پیدا می‌کنه، ولی در اکثر موارد این تغییر چندان ثبت و ضبط نمی‌شه و اقبال عمومی پیدا نمی‌کنه.» ما هم به امید این‌که شاید این قالب به نام ثبت و ضبط شد و مورد اقبال عمومی قرار گرفت، در این‌جا می‌آوریم... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت چهاردهم) «پیش‌روان جهاد تبیین» آقا که می‌خواهد شروع کند، یک‌نفر از جمعیت فریاد می‌زند: «این همه لشکر آمده...»، «به عشق رهبر آمده»‌اش را جمعیت هم‌صدا می‌شوند... امواج جابه‌جایی و حرکت جمعیت در حسینیه اوج می‌گیرد تا این‌که با نوای دل‌نشین حضرتش به ساحل آرامش می‌رسد... یک لحظه چشمم به سمت چپ می‌افتد، یکی از نیروی‌های خدماتی زحمت‌کش سازمان هیأت را می‌بینم که همراه فرزندش نشسته‌اند... لذت دیدار نوش جان‌شان، اما باز هم دلم برای همه مداحانی که عاشقانه به هر دری زدند تا این‌جا باشند و نتوانستند، می‌سوزد... 💠💠💠 آقا متواضعانه و البته حکیمانه شروع می‌کنند و همان ابتدای جلسه، حق تکریم و تجلیل را به اکمال می‌رسانند و یک مدال درخشان دیگر به جامعه ستایش‌گران می‌دهند: «به نظرم جلسه تا همین‌جا کافی است؛ واقعاً حدّاکثرِ استفاده را کردیم، از و و و و آقا سه مناسبت را یادآور می‌شوند: ۱. عید ولادت صدّیقه طاهره(س) را تبریک می‌گویند و در ضمن دعای ویژه‌ای، خداوند را قسم می‌دهند به (س) ما را نسبت به این بزرگوار روزبه‌روز بیش‌تر کند ۲. ولادت امام بزرگوار را که ایشان را هم به‌عنوان فرزند حضرت زهراء(س) و طی‌کننده راه معرفی می‌کنند. ۳. روز شهادت حاج که ایشان را با تعبیر و وصف می‌کند؛ یک دعا برای ایشان می‌کند و دو دعا برای ما: - خداوند متعال تفضّلاتی را که بر خاندان پیغمبر کرده است، بر روح او هم نازل کند. - ما را هم به او ملحق کند - ما را از شفاعتش برخوردار کند. همان ابتدا موضوع صحبت‌ها را مشخص و تأکید می‌کنند که همه بیانات حول یک مسأله است: چرا؟ خودشان پاسخ می‌دهند: «چون این جلسه متشکّل از کسانی است که می‌توانند باشند.» دقت کنید نه ... و البته این هم حکایت از دارد و این یعنی ! ادامه می‌دهند: «جلسه مادحان اهل‌بیت و ستایش‌گران مکتب اهل‌بیت(ع) جلسه است.» حضرت آقا در بخش معظمی از بحث به  پرداختند و آن را از زمان صدیقه کبری(س) تا انقلاب اسلامی و تا امروز ادامه دادند... بعد هم به خصوصیات و ویژگی‌ها و بایدونبایدهای امروز این امر و بعد هم رسالت مداحان و لوازم آن در این عرصه پرداختند... را یکی از خصوصیّات بسیار برجسته و ممتاز فاطمه‌زهراء(س) و دو و ایشان را مصداق ایشان در مدّت کوتاه بعد از رحلت پیغمبر دانستند... ۱. خطابه معروف حضرت در جمع صحابه: «اَلحَمدُ لِلَّهِ عَلىٰ‌ ما اَنعَمَ وَ لَهُ‌ الشُّکرُ عَلىٰ ما اَلهَم» ۲. خطبه حضرت خطاب به زنان مهاجر و انصار در مدینه: «اَصبَحتُ وَ اللَهِ عائِفَةً لِدُنیاکُنَّ، قَالِیَةً لِرِجالِکُنَّ» خطابه اول، همان معروف است... اما جالب است که آقا پرهیز دارند خطبه را به این نام بخوانند، علاوه بر این‌که این نام‌گذاری به خطبه فدکیه، منشأ روایی ندارد و در متون حدیثی فریقین هم با این نام نیامده، گمان می‌کنم وجه این دقت و تحفظ حضرت آقا عدم فروکاست مضامین بلند معرفتی این خطبه شریف به یک نزاع حقوقی بر سر فدک باشد...، فدک بهانه ایراد این خطبه بلندمضمون است... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت پانزدهم) «درس خارج فقه ستایش‌گران در حسینیه امام خمینی(ره)» در ادامه آقا جلسه را به‌سیاق کلاس درس خارج علما، جلو می‌برند، البته کمی رقیق‌تر... ابتدا بحث سندی خطبه و بعد هم بحث دلالی آن را مطرح می‌کنند؛ آری! درس خارج فقه ستایش‌گران در حسینیه امام خمینی(ره) شکل می‌گیرد! 💠💠💠 ابتدا «اسانید خطبه فدکیه» را اجمالاً بررسی می‌کنند: - مرحوم طرق متعدّدی را ذکر کرده - این خطبه را نه از کتب شیعه و علمای شیعه، که از طرق اهل‌سنّت نقل می‌کند، خصوصیات و وثاقت راویان را هم می‌آورد... آن کسانی که روایتِ این خطبه به آن‌ها نقل می‌شود چند نفرند: - یکی - یکی جناب (سلام‌الله‌علیه‌وعلی‌ابیه) از زیدبن‌علی نقل شده است که من دیدم بزرگان آل‌ابی‌طالب این خطبه را از پدران‌شان نقل می‌کردند، به فرزندان‌شان یاد می‌دادند، برای این‌که این خطبه در تاریخ بماند: «رَاَیتُ مَشایِخَ آلِ اَبی طالِبٍ یَروونَهُ عَن آبائِهِم وَ یُعَلِّمونَهُ اَبنائَهُم» و با ذکر این نقل، درجه اعتبار خطبه را به رخ می‌کشند. ادب خاص حضرت آقا و رعایت احترام جامعه اهل‌سنت و نیز زیدیه، در نقل از افراد مورد احترام آن‌ها درس‌ها دارد برای اهلش... 💠💠💠 سپس «وجه دلالی و محتوایی خطبه» را اجمالاً بررسی می‌کنند؛ قبل‌تر اشاره کرده بودند که: و ، این خطبه را در ردیف دانسته‌اند که مملو است از و . این‌جا هم علاوه بر به و ارائه و بیان محتوا هم می‌پردازند: « و از لحاظ مضمون، همراه شده با » بعد هم به این امر توجه می‌دهند که این محتوای غنی و بیان زیبا در چه شرایطی ایراد شده است: «تصوّرش را بکنید فاطمه زهراء(س)، بانوی هجده‌ساله، بیست‌ساله، حدّاکثر بیست‌وپنج‌ساله، با آن مصائب، خطبه‌ای بیان می‌کند که بزرگان اهل بلاغت این‌جور با حیرت آن را تلقّی می‌کنند و به آن نگاه می‌کنند.» اهمیت استراتژیک این خطبه را هم این‌گونه توضیح می‌دهند: «در یک ‌چنین خطبه‌ای با این و ، حقایقی را که: - در نظرها نبود - یا اگر بود، مورد غفلت بود بیان می‌کند و روشن می‌کند.» بعد هم فهرستی کلی از محتوای خطبه: «معارف زیادی در این خطبه هست: هست هست مسأله و هست مسأله هست.» ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت شانزدهم) «جریان‌شناسی تاریخی جهاد تبیین» حضرت آقا، به جریان‌شناسی تاریخی جهاد تبیین می‌پردازند؛ بعد از آن‌که حضرت زهراء(س) را پایه‌گذار سنت خطبه‌خوانی و خطبه‌خوانی ایشان را ابزار اصلی جهاد تبیین معرفی کردند، فرزندان ایشان و خاندان پیغمبر را ادامه‌دهنده این سنت می‌دانند و موارد برجسته را در طول تاریخ، فهرست می‌کنند: «- ، - خطاب به علما که خطبه تکان‌دهنده فوق‌العاده‌ای است؛ اَنتُم اَیَّتُهَا العِصابَةُ، عِصابَةٌ بِالعِلمِ مَشهورَة... - در ، - در ، - در که «امامت» را معنا می‌کند؛ اَیُّهَا النّاسُ! اِنَّ رَسولَ اللَهِ کانَ هُوَ الاِمام... این‌ها همه دنباله سنّتی است که زهرای اطهر پایه‌گذاری کرده.» 💠💠💠 در ادامه این جریان‌شناسی تاریخی، بعد از اهل‌بیت(ع)، به نقش زبان‌آوران و شاعران می‌پردازند و تأکید می‌کنند که «کار این‌ها فقط شعرگفتن نیست»، این‌ها کسانی هستند که معارف اهل‌بیت را تبیین کردند و نمونه‌های برجسته‌ای از آنان را نام می‌آورند: «بعد، به تبَع اهل‌بیت، زبان‌آوران ممتاز و برجسته پیرو اهل‌بیت(ع) هم این خط را دنبال کردند، تبیین حقایق کردند در زبان شعر؛ نه شعرای درجه دو و متوسّط، شعرای درجه یک! این شعرای معروفی که شما می‌شنوید اهل‌بیت را مدح کردند، شاعران درجه یک عرب در دوران خودشان هستند: در زمان خودش شاعر درجه یک است، شاعر درجه یک است، شاعر ممتاز درجه یک است، شاعر درجه یک است.» 💠💠💠 بعد هم از باب نمونه جایگاه یکی از این شاعران را شرح تفصیلی‌تر شرح می‌دهند: « شرح‌حال این شعرا را که ذکر می‌کند ــ در کتابِ بیست‌وچندجلدیِ اغانی ــ به که می‌رسد، چون خیلی روشن و صریح مخالفین اهل‌بیت را هجو کرده، می‌گوید من دلم می‌خواهد درباره این شاعر بزرگ حرف بزنم ــ چون خیلی بزرگ است ــ منتها چون نسبت به بعضی از صحابه حرف‌هایی زده، ملاحظه می‌کنم و نمی‌گویم، مقداری می‌گویم؛ آن «مقدار» پنجاه صفحه است؛ بیش از همه شعرائی که در آن‌جا ذکر کرده! یعنی عظمت این شاعر در این حد است.» 💠💠💠 حضرت آقا بعد از بررسی این جریان در «تاریخ زمان ائمّه(ع) و اندکی بعد از ائمّه»، می‌آیند تا زمان حاضر و این جریان‌شناسی را در عصر کنونی دنبال می‌کنند... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت هفدهم) «با مردم حرف بزنید!» آقا در ادامه جریان‌شناسی تاریخی وقتی به زمان حاضر می‌رسند، در ادامه مکتب فاطمه زهراء(س) و به‌عنوان درسی از آن حضرت که «در طول زمان ادامه پیدا کرد و رسید به امام بزرگوار»، امام را پرچم‌دار این امر و بزرگ‌ترین کسی که «» کرد، معرفی می‌کنند و از کاری که امام به وسیله جهاد تبیین انجام دادند، به‌عنوان «بزرگ‌ترین کاری که با «» انجام گرفت» یاد می‌کنند. کاری که «دیگران با هیچ وسیله سخت‌افزاری و نرم‌افزاریِ دیگری، نه می‌توانستند بکنند، نه امیدش را داشتند که بکنند.» کاری که با زبان، با حرف‌زدن و منطق انجام شد، یعنی همان «». از روز اوّل نهضت تا روزی که آمد در بهشت زهراء و گفت «من تو دهن این دولت می‌زنم و دولت تعیین می‌کنم» 💠💠💠 خب حالا این کار امام چه بود؟ «با «» حکومت دیرپای فاسد ننگین دیکتاتوری و مستبدّانه سلطنتی ارثی را ازاله کرد و حکومت مردم‌سالاری اسلامی و دینی را سر کار آورد؛ مسأله «» این است، اهمّیّتش این است.» 💠💠💠 آقا در مقابل امام به سایر جریان‌ها اشاره می‌کنند: «در زمان مبارزات روحانیّت و نهضت روحانیّت، جریان‌های دیگری بودند که تلاش می‌کردند، کار می‌کردند، دوندگی می‌کردند، با سلاح وارد میدان می‌شدند» اما «هیچ کار نتوانستند بکنند؛ یا سرکوب شدند یا منحرف شدند.» و ، را «شاخصه جهاد و نهضت اسلامی» می‌دانند. 💠💠💠 برای این تحلیلی که ارائه کردند، شاهدمثالی را بیان می‌کنند: «در تهران در یک جمعی از دوستان نشسته بودیم، یک جوانی بود اهل مشهد ــ من می‌شناختم ــ که مرتبط بود با این گروه‌های مسلّح مارکسیست؛ ناگهان وارد جلسه شد برای یک کاری، صحبت بین ما و او شروع شد، یک مقداری حرف زدیم ــ این‌ها آن‌وقت معروف بودند به «گروه جنگل»؛ این‌که می‌گویم مال سال‌های ۴۷ یا ۴۸ است ــ من گفتم خب شما که دارید این کارها را می‌کنید، با مردم حرف بزنید؛ مردم نمی‌دانند شما که هستید، چه هستید؛ گفت: «آقا! این حرف‌ها مال اسلام است، مال مسلمان‌ها است»! اعتقادی به «» نداشتند، آن را مال اسلام می‌دانستند؛ درست هم می‌گفت، مال ما بود، مال اسلام بود. آن‌ها حرف واقعی برای قانع‌کردن دل‌های مردم نداشتند، [لذا] نتوانستند، مغلوب شدند، منکوب شدند، بسیاری‌شان هم منحرف شدند.» و باز هم راه امام را تمجید می‌کنند: «امّا امام راه را پیش گرفت و به این‌جا رساند. این راه، امروز هم ادامه دارد...» ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت هجدهم) «با این چشم به مدّاحی نگاه کنید...» حضرت آقا بعد از جریان‌شناسی تاریخی و امتداد آن تا دوران معاصر و بررسی حرکت حضرت امام(ره)، خطاب‌شان را مستقیم، به مداحان می‌کنند و آن‌ها را وارثان این طریق می‌دانند: «امروز بارِ «» بر روی دوش شما است؛ امروز شما هستید که این رشته آغازشده به وسیله زهرای اطهر را دارید ادامه می‌دهید.» آقا ماهیت مداحی را از این منظر بازتعریف می‌کنند: « به معنای ادامه‌دادن کار آن کسانی است که در طول تاریخ، چه در زمان اهل‌بیت توانستند مذهب را نگه دارند، تشیّع را و جریان شیعه را حفظ کنند، چه در زمان ما که توانستند دنیا را عوض کنند، نظام کشور را از «طاغوتی» به «اسلامی» تبدیل کنند؛ این رشته دنباله همان رشته منوّری است که آن‌ها شروع کردند؛ با این چشم به مدّاحی نگاه کنید.» آقا و را «جزو مهم‌ترین بخش‌های قدرت نرم جامعه اسلامی» برمی‌شمارند و «محورِ هیأت» را و معرفی می‌کنند و بین این دو استرس کلام را بر مداح می‌برند و را در کنار آن. 💠💠💠 از این‌جا به بعد، بحث نسبتاً مبسوطی را در شرح با این عبارت آغاز می‌کنند: « از نافذتر و مؤثّرتر است.» برای توجه بیش‌تر مخاطبان، سؤالی را می‌پرسند: «علّت چیست که قدرتمندان عالم مثل آمریکا، بمب اتم دارند،‌ انواع و اقسام سلاح‌های پیشرفته را دارند، درعین‌حال مهم‌ترین سرمایه‌گذاری‌ها را برای هنر و سینما و هالیوود و تبلیغات و امثال این‌ها می‌کنند؟» و پاسخ می‌دهند: «چون سینما است، قصّه‌نویسی و فیلم است؛ این است که اثر می‌گذارد؛ اثرِ آنی دارد، بعد، از بین می‌رود.» 💠💠💠 را با کنایه به آمریکا، در دو مثال افغانستان و عراق توضیح می‌دهند: «افغانستان» « یعنی این‌که آمریکا می‌آید بیست‌سال در افغانستان می‌ماند، میلیاردها خرج می‌کند، آخرش هم با نفرت مردم مجبور به فرار از افغانستان می‌شود؛ این است.» «عراق» « یعنی آمریکا با تجهیزات کامل می‌آید همه عراق را تصرّف می‌کند، حکومت عراق را ساقط می‌کند، خودش آن‌جا به جای حکومت می‌نشیند و بعد از حدود بیست‌سال، امروز منفورترین دولت در عراق عبارت است از دولت آمریکا» 💠💠💠 در مقابل قدرت نرم را با مثال به فلسطین تبیین می‌کنند: « یعنی یک گروهِ به‌ظاهر در اقلّیّت امّا دارای نفوذ معنوی، می‌توانند دنیا را به خودشان متوجّه کنند. امروز شما ببینید فلسطینی‌های مظلومی که سلاح دفاع از خودشان را ندارند، توانسته‌اند با مظلومیّت خودشان، با صبر خودشان، با ایستادگی خودشان، دنیا را متوجّه به خودشان کنند.» بعد از بررسی این مثال‌ها، فاصله و تفاوت در تأثیر را بین و به رخ می‌کشند... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir