.
#مقتل_امام_حسین
#انتقال_اسرا_به_کوفه.
هنگام حرکت،زن ها ابن سعد و اصحابش را قسم دادند:ما را از کنار شهدا عبور دهید. وقتی به گودال قتلگاه رسیدند و چشمشان به اعضای قطعه قطعه شده و بدن های تیر خورده و خون آلود که زیر پای اسب ها پایمال شده بودند افتاد،شیون و زاری سر دادند و سیلی به صورت زدند.
زینب فریاد زد:
"[یا محمدا!هذا حسین بالعراء،مرمل بالدماء، مقطع الأعضاء و بناتک سبایا و ذریتک مقتلة_ای رسول خدا!این حسین توست که بدنش عریان و آغشته به خون است،و اعضای بدنش بریده و قطعه قطعه شده است،ای رسول خدا!این ها دختران تو هستند که به اسارت می روند و خاندان تو که کشته می شوند]."
با شنیدن این نوحه،همه_دوست و دشمن_ به گریه افتادند،حتی اشک اسب ها[و حیوانات همراه آنها]جاری شد و بر روی پاهایشان ریخت.
آن گاه دست هایش را گشود و زیر بدن حسین(ع)برد،سپس دست ها را به سوی آسمان بلند کرد و گفت:
"[الهی تقبل منّا هذا القربان_خدایا این قربانی را از ما بپذیر]."
📚مقتل مقرم،ص۳۷۱_۳۷۲
📚کامل ابن اثیر،ج۴،ص۳۳
📚خطط مقریطی،ج۲،ص۲۸۰
📚مقتل خوارزمی،ج۲،ص۳۹
📚لهوف،ص۷۴
📚الکبریت الاحمر،ج۳،ص۱۳
#مقتل_امام_حسین
#انتقال_اسرا_به_کوفه
بانو سکینه بدن مطهر پدر را در آغوش کشید،او در همان حال شنید که یک نفر میگوید:
[شیعتی ما إن شربتم_عذب ماء فاذکرونی_ أو سمعتم بغریب_أو شهید فاندبونی].
هیچ کس نتوانست سکینه را از پدر جدا کند،به ناچار،چند نفر او را با خشونت و قهر کشیدند و پدر را از سکینه گرفتند.
اما حضرت سجاد،نگاهش به اصحاب و خانواده اش افتاد و دید آنها سر بریده در گودال قتلگاه نقش بر زمین هستند و جگر گوشه فاطمه زهرا(س) در میان آنها به گونه ای جانگداز و رقت انگیز به زمین افتاده و چیزی نمانده است تا در اثر مصیبت و بی احترامی بزرگ،آسمان ها و زمین شکافته شود و کوه ها خورد و متلاشی گردد.
این مصیبت برای او خیلی سنگین نمود و به شدت نگران شد.زینب او را دید و پِی به نگرانی حضرت برد و با این که صبر حضرت آن قدر زیاد است که حتی کوه ها توان برابری با صبر او را ندارند،جلو آمد و ایشان را دعوت به آرامش و صبر نمود.
بانو زینب در آن لحظه به برادرزاده اس گفت:
"ای یادگار و بازمانده پدر و برادرم!چرا خودت را اذیت میکنی؟!به خدا قسم!این عهدی است که خدا از پدر و جدّت گرفته است.خدا از کسانی عهد و میثاق گرفته است که انسان های شرور و فراعنه زمین آنها را نمی شناسند.
اما آنها برای آسمانیان کاملا شناخته شده اند،آنها این بدن های پاره پاره و اعضای قطع شده را جمع می کنند و به خاک می سپارند،آن گاه در این خاک،پرچمی برای قبر منوّر پدرت برخواهند افراشت که اثر آن تا قیامت محو نشود و به کُهنگی نگراید. سردُمداران کفر و پیروان آنها برای محو کردن و نابودی آن بسیار تلاش خواهند کرد اما جز اثر معکوس نتیجه ای برایشان نخواهد داشت و روز به روز اثر این نهضت،گسترده تر خواهد شد".
📚مقتل مقرم،ص۳۷۳_۳۷۴
📚تهذیب الاسماء نووی،ج۱،ص۱۶۳
📚مصباح کفعمی،ص۳۷۶
📚تظلم الزهرا،ص۱۳۵
📚تاریخ طبری،ج۶،ص۸۹
📚کامل الزیارات،ص۲۶۱،باب۸۸
.
◾️ اشعار طفلان حضرت مسلم بن عقیل (ع)
علی اکبر لطیفیان
دلم مبتلای یتیمان مسلم
سرم خاک پای یتیمان مسلم
که هستم گدای یتیمان مسلم
یتیم و وحید و فرید و اسیرند
دوتا مستجار و دوتا مستجیرند
دوتا مثل چشمه دوتا مثل آب و ...
دوتا ماهتاب و دوتا آفتاب و ...
دوتا یوسفِ رفته زیر نقاب و ...
دو صاحب کرامت دو صاحب مدارج
دو باب العنایت دو باب الحوائج
دوتا قرص ماهی که همتا ندارند
دوتا بی گناهی که بابا ندارند
دو بی سر پناهی که مأوا ندارند
یکی روح مسلم یکی جان مسلم
الهی به قربان طفلان مسلم
دوتا یاکریم هوایِ حسین اند
دو گلدسته یِ کربلایِ حسین اند
فدایِ همه بچه هایِ حسین اند
دوتا طفل بی جان دوتا طفل بی سر
یکی نذر اکبر یکی نذر اصغر
دو عاشق که در دل قراری ندارند
دو خسته که راهِ فراری ندارند
به جز گریه کردن که کاری ندارند
دلِ عالم از اشک اینان شکسته
شده مویشان بسته،دندان شکسته
چه شد بر دهانِ دوتا بچه ها زد؟
چرا گردن آن دو را از قفا زد؟
یکی بر سرش زد یکی دست و پا زد
به زانو نشست و کبوتر کُشی کرد
کنار برادر، برادر کُشی کرد
بدن در فرات و سر هر دو را بُرد
به کیسه نهاد و به بزم جفا بُرد
گمان خولی است و سر شاه را بُرد
گرفتار خشم عبیدِ لعین شد
اجابت ز یا اَحکَمَ الحاکمین شد
🌺
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🏴🏴🏴🏴🏴
🏴🏴
ویژه نامه محرم 😭😭
طفلان مسلم🌹🌹
محمد و ابراهیم🌹🌹، دو فرزند مسلم بن عقیل بودند که در حادثه کربلا اسیر شدند. ابن زیاد دستور داد آن دو را زندانی کردند. این دو نوجوان نابالغ، مدت یک سال در زندان بودند. سپس با کمک «مشکور»، پیرمرد زندان بان که هوادار اهل بیت بود، شبانه از زندان گریختند. شب به خانه زنی پناه بردند که شوهرش در سپاه ابن زیاد بود. حارث، آن دو را کنار رود فرات برد و بی رحمانه سر از تنشان جدا کرد 😱و پیکرشان را در فرات افکند و سرهای آن دو را برای دریافت جایزه نزد ابن زیاد برد.مجله ارمغان حوزه
🏴🏴🏴🏴🏴
@emame3vom
بازدید طفلان حضرت مسلم(ع) از جعفر آقاي مجتهدي
آیت الله مبشرکاشانی:
روزي خدمت جعفر آقاي مجتهدي رسيدم،چند نفری که در اتاق ایشان نشسته بودند تماماً حال گريه و گريستن داشتند، از يکي پرسيدم چه اتفاقي افتاده؟ گفت: جعفرآقا در نجف که بود، زياد به زيارت دو طفلان حضرت مسلم ميرفته، امروز دو طفلان حضرت مسلم به ديدن جعفر آقا آمدند به اين نحو که ناگاه ميبيند دو جوان زيباروي مقابلش ظاهر ميشوند از آنها ميپرسد: آقازادهها شما کيستيد؟ پاسخ ميدهند ما فرزندان مسلم بن عقيل هستيم، شما مکرّر به ديدن ما آمدي، الآن که شما مشکل جسماني داري، ما به ديدن شما آمديم من محمّد و اين برادرم ابراهيم است.
💠 #کرامات
.
#حضرت_زینب
ما گرفتار بلاي زينبيم
ما حسيني از عطاي زينبيم
تا خدا بر ما عنايت مي كند
ما گداي هر گداي زينبيم
بر گل نرگس قسم در روضه ها
سائل مهر و وفاي زينبيم
ما براي دين به سينه مي زنيم
شيعيان درسهاي زينبيم
سينه عريان حسين بي كفن
رخ كبودان عزاي زينبيم
آخر مجلس به وقت شور عشق
سوي مقتل در قفاي زينبيم
ما به وادي محبت ازازل
كربلايي، از دعاي زينبيم
وقت ديدار اجل بعد از حسين
چشم، در راه لقاي زينبيم
در جزا گر مادرش رخصت دهد
دست بر سينه به پاي زينبيم
.
امام حسین ع
⚫️بعد از کربلا چه گذشت.. 🔷 در این روز دفن شهدای کربلا توسط قبیله بنی اسد و با راهنمایی و نظارت امام
⚫️بعد از کربلا چه گذشت...(قسمت 4)
🔥عبیدالله ابن زیاد سرهای مقدس را به سمت شام و برای یزید فرستاد،یزید دستور داد که اسرا را هم به شام بفرستید.
⚡️کسانی که همراه سرهای مقدس سفر میکردند در اولین منزل فرود امدند تا غذا بخورند.
در حالیکه مامورین مشغول خوشحالی و خوردن غذا و شرب خمر بودند، ناگهان دستی روی دیوار پدیدار شد و نوشت:
📛"آیا امتی که حسین را میکشند امید شفاعت جدش را روز حساب و قیامت دارند؟"
🔰مامورین مضطرب و هراسان شدند و خواستند دست را بگیرند که دست ناپدید شد. دوباره مامورین مشغول خوردن غذا شدند که دوباره دست ظاهر شد و نوشت:
📛" نه این چنین نیست،بخدا قسم که اینها شفیعی ندارند و روز قیامت در عذاب خواهند بود."
🔴 مامورین دوباره سعی کردند دست را بگیرند و نتوانستند. دوباره مشغول غذا خوردن شدند که دوباره دست ظاهر شد و نوشت:
📛"حسین را به حکم حاکم جور کشتند و این خلاف حکم خدا است."
♨️ غذا خوردن برای همه ناگوار شد و از آنجا کوچ کردند.
♻️مامورین ابن زیاد در راه سر حسین علیه السلام را از صندوق در آوردند و روی نی قرار دادند تا به منزلی رسیدند که راهبی در انجا زندگی میکرد.
🌹نیمه شب راهب متوجه شد از بیرون نوری از زمین تا آسمان✨ میدرخشد. بیرون امد و دید نور از سر حسین علیه السلام هست،نزد مامورین آمد و گفت: شماها کی هستید؟
🔹مامورین ابن زیاد.
🔸این سر کیست؟
🔹 سر حسین ابن علی
🔸کدام علی؟
🔹 علی ابن ابیطالب.
🔸 مادرش کیست؟
🔹فاطمه دختر رسول خدا.
🔸دختر پیامبرتان؟
🔹بلی!
🔸وای بر شما که چه بد مردمی هستید! اگر مسیح فرزندی داشت او را روی مژه ی چشمانمان نگه میداشتیم...
♦️ممکن است ده هزار دینار به شما بدهم و این سر را تا صبح به من بسپارید؟
مانعی ندارد.
🔴ده هزار دینار را گرفتند و سر را به راهب دادند.
🌸راهب سر را شستشو داد و معطر گردانید و روی زانو گذاشت و تمام شب گریه میکرد تا صبح سر حسین را مخاطب قرار داد و گفت: ای سر مقدس من گواهی میدهم که جز خدای یکتا خدایی نیست و گواهی میدهم که محمد جد تو رسول خداست و من بر دین جد تو هستم.. 🌷
💥فردا صبح نزدیک شام که رسیدند،ماموران سر ابی عبدالله گفتند: بیایید دینارها را تقسیم کنیم مبادا یزید از ما بستاند،
وقتی کیسه های زر را گشودند دیدند که دینارهای طلا به خزف تبدیل شده بود که یک طرف آن مکتوب بود:
🔴"و لا تحسبن الله غافلا عمّا یعمل الظالمون.
و در طرف دیگر:
🔴 "و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون"
🌺اسرای اهل بیت چون نزدیک شام رسیدند ،تمام مردمان شام از کوچک و بزرگ برای تماشای اهل بیت و اظهار شادمانی از پیروزی یزید به استقبال شتافتند،
⚡️به منظور تکمیل تزیین شهر سه روز اهل بیت را در خارج شهر متوقف ساختند و شهر را با انواع تزیینات اراستند.
🔥مردم مشغول لهو و لعب و رقص و پایکوبی شدند . اهل بیت وارد دمشق شدند...
📙 نفس المهموم ص423،
📔 صواعق المحرقه ص197.
📘مناقب ابن شهراشوب ج4 ص 82
📕نفس الهموم ص 429
📓 کامل بهایی ج2،ص186
.
.
امام حسین (ع)-- #حضرت_زینب(س)
از کربلایت زخمی و بی بال رفتم
با چشم هایی تار از گودال رفتم
از حال و روزت بی خبر بودم برادر
با شمر و خولی همسفر بودم برادر
با چادر خاکی سر بازار رفتم
با دست خالی جنگ آن اغیار رفتم
زخم زبان از شهر پر نیرنگ خوردم
در کوفه از شاگردهایم سنگ خوردم
از ازدحام کوچه ها ترسید زینب
از هم محلی کم محلی دید زینب
همسایه ای داغ دلم را تازه میکرد
چادر نمازم را سرش اندازه میکرد
خاکستر غم بر سر من ریخت کوفه
خورشید را از شاخه ای آویخت کوفه
رفتم برای ماندن اسلام رفتم
با آستینی پاره شهر شام رفتم
از راه های سخت و بی برگشت رفتم
با دست های بسته پای تشت رفتم
از شعله ها خاکسترت را پس گرفتم
از خیزران آخر سرت را پس گرفتم
.
میگن روضه دلمُردگیه
میگن گریه افسردگیه
نمیدونن خبر ندارن
حسین آغاز زندگیه
اتفاقاً روضه، نور میده دلا رو
اتفاقاً گریه، میبره بلا رو
اتفاقاً حسین، حسین، زنده کرده ما رو
ما پای همین پرچم، دلخوش به تولّاییم
با گریه به ثارالله، ما فاتح دنیاییم
این سوزِ آه و بکا
لَاتَبرُدُ اَبَدا
(لَایُطفِئُ نورالله، نور اباعبدالله)
...............................................
میگن بسه غصه بسه غم
میگن بازیه شال و عَلَم
نمیدونن با روضه شدیم
رها از زیر بار ستم
اتفاقاً این غم، باعث نشاطه
اتفاقاً این شال، پرچم حیاته
اتفاقاً حسین، حسین، کشتی نجاته
هرکی با حسین باشه، سرزنده و آزادهس
شیعه تا حسین داره، یک لشکر آمادهس
این شعلههای عزا
لَاتَبرُدُ اَبَدا
(لَایُطفِئُ نورالله، نور اباعبدالله)
..............................................
میگن اینقد عزا واسهچی؟
سفر تا کربلا واسهچی؟
میگیم اصلاً بدون حسین
تپش تُو قلب ما واسهچی؟
اتفاقاً این شور، مملو از شعوره
اتفاقاً این راه، منتهی به نوره
اتفاقاً حسین، حسین، شعارِ ظهوره
دلبستهی دنیا نه، ما دل به حرم بستیم
طعنه بزنن بازم، ما پای حسین هستیم
این آتیش دل ما
لَاتَبرُدُ اَبَدا
(لَایُطفِئُ نورالله، نور اباعبدالله)
.
حاج امیر کرمانشاهی[WWW.MESBAH.INFO]Shab3-Moharam-1398[09].mp3
زمان:
حجم:
15.25M
◾️شور
"میگن روضه دلمُردگیه..."
🎤حاجامیر کرمانشاهی
✍️حمید رمی
Voice changer with effects (http://thevoicechanger.com)4_6044267863177430505.mp3
زمان:
حجم:
2.09M
توی خرابه هر شب منتظرت نشستم
الان چند شب بابا که چشمام و نبستم
تا یه صدا شنیدم دنبال تو دویدم
بیا ببین که مثل مادر تو خمیدم
از تو میپرسم اما عمه جواب نمیده
از وقتی رفتی میدون
هیشکی تو رو ندیده
خودت گفتی که مارو به مهمونی میبری
یه عالمه النگو برای من میخری
کشون کشون میبردن با پای زخمی مارو
عمه با گریه میشست زخمای دست و پام و
خودم دیدم با نیزه سر عموم و بردن
جلو چشای خیسم با مشک آب میخوردن
یه مرد زشت و اخمو دنبال من میدوید
من و کتک میزد و گوشوارمو میکشید
دخترکای شامی اشکامو در میارن
من دوسشون ندارم ادامو در میارن
دور منو میگیرن میگن موهات سفیده
اونا نمیدونن که چشای من چی دیده
با دست و پای بسته مارو به کاخ بردن
خودم دیدم سرت رو میون تشت اوردن
با خیزران میزدن روی لبای بسته ات
خودم دیدم که افتاد دندونای شکسته ات
#نوحه حضرت رقیه درخرابه شام
#سیدمجید بنی فاطمه
#فارسی
@emame3vom
واحد شب عاشورا98
دل تو دلم نیس چه کنم
شکر خدا قرارمی
شب شب آخره داداش
شکرخدا کنارمی
دور و بر خیمه ی من
راه میری و خونه دلت
فکر اسیریم و نکن
آخ چه پریشونه دلت
وای اگه صبح از را بیاد
وای اگه فردا برسه
وای که اگه کار عطش
به ظهر صحرا برسه
تیر سه شعبه خودش و
به این در اون در زده تا
وقتی علمدارت و دید
از تو کمون بشه رها
چشم تموم نیزه ها
فکر علی اکبرتن
تیرا به فکر زدنِ
حلق علی اصغرتن
هرکی با هرچی بتونه
فردا سراغ تو میاد
لحظه ی رو نی شدنت
کاشکی نیاد خدا نخواد
لحظه ی آخر که بشه
مادرمون میاد داداش
دخترت از پا نیزه ها
سر تو رو نبینه کاش
پیرهنی که مادرمون
داده برات، تنِ توئه
چشمای دشمنت پیِ
غارت پیرهن توئه
کاش لااقل وقت غروب
دشمن تو نیاره آب
کاش پای گهواره دیگه
تازه نشه غم رباب
داری میری و رفتنت
آتیش به جونم میزنه
خودت بگو خواهرتو
چطور ازت دل بکنه
خاطره هام باتو داداش
مرور میشه یکی یکی
درد دلامو بعد تو
نمیدونم بگم به کی
میمونه رو خاکا تنت
غارت میشه پیروهنت
یه بار نه صدبار میزنن
بانیزه روی بدنت
سخته داداش مادر تو
گوشه گودال ببینه
که شمر داره میرسه و
رو سینه ی تو میشینه
مداح:
#کربلایی_سیدرضا_نریمانی
شاعران:
#محسن_ناصحی
#روح_الله_پیدایی
@emame3vom
〰〰〰〰〰〰〰〰