eitaa logo
امام حسین ع
22.2هزار دنبال‌کننده
414 عکس
2.1هزار ویدیو
2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. |⇦•ایوان نجف، دنیایِ منه... شب های قدر ماه مبارک رمضان ۱۴۰۰ به نفس کربلایی حسین ●━━━━━━─────── ایوان نجف، دنیایِ منه ایوان نجف، رویایِ منه رویایِ دنیایِ زیبایِ منه ای علی جان! ای علی جان! قوتِ قلبِ منی ای علی جان! ای علی جان! رومو زمین نزنی عشقِ امام حسنی نجفت خونه ی پدریمِ اونجایی که میبریمِ میکده ی نوکریمِ یا علی! علی یاعلی... این عاشقِ تو، مجنونِ توئه کُنجِ حرمت، مهمونه توئه مهمونه، مجنونه، حیرونِ توئه ای علی جان! ای علی جان! عشقتُ از ما نگیر ای علی جان! ای علی جان! دستِ ماهارو بگیر من فقیرم تو امیر با نگات یا علی! دَمِ سحر کاری بکن، مارو ببر کرب و بلا، با یه نظر یا علی! علی یاعلی... ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
Sibsorkhi-Shab21Ramazan1400[01].mp3
5.17M
|⇦•ایوان نجف، دنیایِ منه... و توسل به امیرالمومنین ویژۀ شب های قدر اجرا شده ماه مبارک رمضان ۱۴۰۰ به نفس کربلایی حسین سیب سرخی
. |⇦•تب گرفته تمامِ جسمِ مرا .. و توسل به امیرالمومنین ویژۀ شب های قدر ماه مبارک رمضان ۱۴۰۰ به نفس سیدرضا ●━━━━━━─────── امشب بریم خونۀ مولا، اما نه بذار بریم دَرِ خونۀ دخترش، آخه امشب علی خونۀدخترش مهمون بوده، هی میدید بابا میره وسط حیاط، هی به آسمون نگاه میکنه، هی زیر لب میگه:" إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون"، هی زیر لب میگه:" دارم میام، دوریمون داره تموم میشه .. اومد وسطِ حیاط، بابا جان! با کی حرف میزنید؟ بابا! یه شب مهمون ما شدی ببین داری چیکار میکنی با دلِ دخترت، بعد از این همه هم که اومدی خونۀ دخترت نمیآیی بشینی؟ چرا اینجوری میکنی بابا؟ فرمود: دخترم! امشب، شبِ وصلِ منِ، دخترم! خیلی دلم برا مادرت تنگ شده .. خداحافظی کرد، راه افتاد، همچین که اومد از در بیرون بره، دید این مرغابی ها دورِ حضرت رو گرفتن، می فهمن امیرالمؤمنین کجا داره میره، خیلی عجیبِ، میگه: امیرالمؤمنین به دخترش سفارش مرغابی ها رو کرد، گفت: اینهارو آب و غذا بهشون بده..."آقاجان! سفارش حیوونا رو میکنی، میشه یه سفارشی مارو هم به دخترت بکنی؟" تا اومد بره این لباس و این عبا گیر افتاد به دستگیره در، حضرت لباس رو از دستگیره در آوُرد شاید اونجا زمین نشست، نمی دونم، یه آهی کشید، چی شده؟ علی نگاهش به در افتاده .. اینجا لباس علی به در گیر کرد، یهو دلش رفت سی سالِ پیش، اون لحظه ای که فاطمه اش پشتِ دَرِ ..* تب گرفته تمامِ جسمِ مرا همه جا را سیاه میبینم کاش زهرا عیادتم بکند او بیاید برای تسکینم گرچه بستند باز میریزد خونِ دل از شکاف زخمِ سَرَم زخم شمشیر قاتل من نیست داغ ناموس مانده بر جگرم دور بستر، حسین هست و حسن جای محسن کنارشان خالیست من که مرد نبردها بودم یک جراحت مرا ز پا انداخت وای از فاطمه که حوریه بود پنجه بر گونه هاش جا انداخت برو قنبر میان هرکوچه بگو از حال و روزِ غمبارم کودکان یتیم کوفی را با خبر کن که کارشان دارم *چیکار داری با یتیم ها؟ همه رو جمع کرد...* این حسین است ، چهره ی او را ای پسربچه ها نگاه کنید سَرِ رخت و لباس او نکند کشمکش بین قتلگاه کنید سنگ از روی بام ها نزنید هر زمان که اسیر آوردید صدقه دست زینبم ندهید کودکانی که شیر آوردید آه و نفرین من به کوفه اگر از سری معجری ربوده شود وسط ازدحام جمعیت نکند دختری ربوده شود صاحبان تنور بعد از این به سَرِ آفتاب رحم کنید اهل کوفه وصیتم این است به عروسم رباب رحم کنید رضا قربانی سید پوریا هاشمی * تو رو خدا ببخشید دیگه، شبِ قدرِ...* نیزه می رفت و بر می گشت چشماش باز و بسته میشد هر کس تویِ مقتل اومد اونقدر میزد خسته میشد زود راحتش کنید، رو تنش پا نذارید کمتر اذیتش کنید پیراهنش رو نه، میدونید کیِه میخواید هتک حرمتش کنید زود راحتش کنید،نزدیکِ سه ساعتِ توی گودالِ کمتر اذیتش کنید،چشم مادرش خیره سویِ گودالِ *بالحسینِ الهی العفو...* ــــــــــــــــــ 🎤 ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
14000211-narimani-roze.mp3
3.08M
|⇦•تب گرفته تمامِ جسمِ مرا .. و توسل به امیرالمومنین ویژۀ شب های قدر اجرا شده ماه مبارک رمضان ۱۴۰۰ به نفس سیدرضا نریمانی
. ای کاش می شد با تو قرآن سر بگیرم در آسمانی نگاهت پر بگیرم  ای کاش می شد امشب ای قرآن ناطق دست شما را جای قرآن سر بگیرم  ای کاش می شد تا برای سجده از تو مهری زخاک تربت مادر بگیرم  تقدیرم ای کاش این شود با تو محرم ده روز روضه بر تن بی سر بگیرم  ای کاش ها را کاش از این در بگیرم   شاعر: موسی علیمرادی✍ .
. با مولا امام زمان ( عج ) در شب ١٩ ماه رمضان ------------- مرغ دلم پریده و آمده در هوای تو دانه ز اشک چیده و ناله کند برای تو کاش که در کنار تو بودم و ، بی قرار تو یا نگرم عذار تو یا شنوم صدای تو عاشق خسته ات منم خوارم و خار گلشنم کن نظری که افکنم چهره به خاک پای تو جان به طلب که جان دهم سر به طلب که آن دهم دیده ی خون فشان دهم تا نگرم لقای تو شب شب اشک و آه شد یوسف دل به چاه شد هستی من تباه شد می طلبد دوای تو دل شده بی پناه تر عمر شده تباه تر نامه ی من سیاه تر منتظر عطای تو عشق تو آب و گل مرا آتش مشتعل مرا جذب کند دل مرا چهره ی دلربای تو کوفه شده به جُنب و جوش ناله مسجدش خموش قَد قُتل آیدم به گوش آه ازین عزای تو فرق علی شکافته درد شفا نیافته شال عزا که بافته بهر عزا برای تو فتاده مرتضی خدا گشته جبین دو تا خدا می زند او صدا خدا صبر دهد خدای تو دیده گرفته ژاله ها سوخته قلب لاله ها شعله زده به ناله ها «یاسر» آشنای تو ** «یاسر»✍ .
. حیف مولا مردم عالم تو را نشناختند دم زدند از تو ولی یکدم تو را نشناختند رهبر افلاکی و از خاکیان خاکی تری هم ملائک هم بنی آدم تو را نشناختند با تو قومی محرم و قومی دگر نامحرمند ای عجب نامحرم و محرم تو را نشناختند هم به تخت جاه، هم ویرانه، هم دامان چاه هم به شادی هم به موج غم تو را نشناختند انبیا بودند از آدم همه در سایه ات لیک جز پیغمبر خاتم تو را نشناختند با وجود آنکه یک آن با تو نشکستند عهد بوذر و مقداد و سلمان هم تو را نشناختند تو حجر تو جان کعبه تو حیات زمزمی هم حجر هم کعبه هم زمزم تو را نشناختند عرشیان کز صبح خلقت با تو ساغر می زدند فاش گفتم فاش می گویم تو را نشناختند چون کتاب آسمانی حرمتت شد پایمال ای یگانه آیت محکم تو را نشناختند با دو دسته بسته می بردند سوی مسجدت گوئی آنجا بودم و دیدم تو را نشناختند چون فقیری کو تو را دشنام داد و نان گرفت ای علی جان مردم عالم تو را نشناختند در کنار خانه ات بر همسرت سیلی زدند ای فدای غربتت گردم تو را نشناختند ای شجاعت از تو تا صبح قیامت سر فراز ای قدت از هجر زهرا خم تو را نشناختند بارها در نخل میثم دوستان کردند سیر حیف کآخرهمچنان «میثم» تورا نشناختند ✍ .
Shab19_Ramazan1401_MirzaMohamadi_b.mp3
14.66M
🏴 السَّلامُ عَلیکَ یا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِين 🔊 حیف مولا مردم عالم تو را نشناختند دم زدند از تو ولی یک دم تو را نشناختند ◾️ علیه السلام 🎤حجت الاسلام
. علیه السلام استاد حجت الاسلام ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ▪️السلامُ علیکَ یا اولَ مَظلوم▪️ *تا قیامت براش گریه کنی بازم اول مظلومِ وا ...* و یا مَن اولَ غصبَ حقُه ... حیف مولا مردم عالم تو را نشناختند دم زدند از تو ولی یک دم تو را نشناختند *شام غریبانه وا،باورت میشه امشب کسی نیامد شام غریبان برای علی بگیره؟!* رهبر افلاکی و از خاکیان خاکی تری هم ملائک هم بنی آدم تو را نشناختند انبیا بودند از آدم همه در سایه ات لیک جز پیغمبر خاتم تو را نشناختند در کنار خانه ات بر همسرت سیلی زدند ای فدای غربتت گردم تو را نشناختند بادو دسته بسته می بردند *عجب شد خونۀ علی،یه بستر غرق خون بچه ها دورش حلقه زدند،اما هر چی باشه همه محرمند کسی به اینا جسارت نکرد ... کسی دیگه گوشواره هاشونو نکشید ... کسی دیگه به اینا ناسزا نگفت ... خونشونو کسی آتیش نزد ... این یه شام غریبانه اما من دلم جای دیگه ست،این شام غریبان کجا؟!! امام مجتبی دونه دونشون رو داره ساکت میکنه،هم زینب،هم قمربنی هاشم،هم ابی عبدالله ... اما دلا بسوزه برای ابی عبدالله و شام غریبانش ... فقط من شعرشُ میخونم ببینم حالت شام غریبانی هست یا نه ...* غروب بود ُ زنی بی قرار تنها بود ... *هنوز که نگفتم این زن کیه ...* زنی زداغ برادر ، فکار ، تنها بود ... غروب بود و علمدار خفته و زینب ... میان خیمه ی بی پاسدار تنها بود ... غروب بود و به مقتل برادرو زینب ... هزار و نهصدو پنجاه بار تنها بود ... *میترسم این یه بیتو بگم ، اماسفره ، سفرۀ علی ، کربلا هم اگر میرید همین سفره پهن باشه ...* غروب بود و رباب و صدای لالایی 2 کنار تربت یک شیرخوار ، تنها بود ... حسین ... حسین غروب بود و طناب و اسیری و زینب ... * نه نه بذار از این روضه دربیام ...* خلاصه این همه غم بود و زینب کبری ... میان لشگری از نیزه دار تنها بود ... محمل درست در وسط نیزه دارها یک ذره رحم در دل خود ساربان نداشت ... *این یه شام غریبان تو خیمۀ نیم سوخته،یه شام غریبانم کنار گودال برپاشد،پیغمبر و انبیا و اولوالعزم آمدن؛فاطمه و چهار زن بهشتی هم آمدند بماند؛چون قصۀ ربودن انگشترِ ...اما شام غریبانِ سوم رو بگم زن خولی میگه نیمۀ دل شب دیدم تنور خونم روشنه یا للعجب!! من که تنورو اول شب خاموش کردم،وارد اتاق شدم دیدم بانوان مجلله ای کنار تنورند،همه زیر بغل یه خانمی رو گرفتن،خدایا این ها کین کنار تنور خانه ی من؟! دیدم این بانو خم شد یه چیزی رو از تنور خونم بیرون آورد؛اول شروع کرد این خاکسترا رو از سر او پاک کردن، اینها کین؟اونی که دست اون بانو هست چیه؟! با یه سلام این بانو جوابمو گرفتم،من تا حالا تو روضه هیچ جا ندیدم فاطمه به حسینش این جوری خطاب کنه ... فقط مال تنور خولیِ ... یه لحظه تصور کن این تنور خونه ها که روشن بود تا صبح خاکسترش داغ میموند ... اون رگ هایِ بریدهُ محاسن رو این خاکسترا .... بانو سر رو به سینه چسباند یه جمله گفت و غش کرد ... صدا زد : "السلامُ علیکَ یا شهید .... .