eitaa logo
امام حسین ع
27.7هزار دنبال‌کننده
434 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦•روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایام اربعینِ حضرت سیدالشهدا علیه السلام به نفسِ حاج محمد رضا غلامرضازاده •✾• •┄┅═══••↭••═══┅┄• @emame3vom •┄┅═══••↭••═══┅┄• ای .. فلک بر هم زدی سامانِ زینب چه می خواهی مگر از جانِ زینب *از محرم تا الان منتظرِ اربعینی .. با خودت گفتی روزِ عاشورا امام حسین کربلاییم میکنه ، دیدی نرفتی .. دیدی نطلبیدت .. نکنه منو نخواستی و نبردی ام .. * ای .. فلک یارِ مرا در کربلا بُرد بلاها بود که آمد بر سرِ من .. *امروز فقط باید بشینی زبون بگیری ... حسین ..* خدایا ، لالۀ من یاسِ من کو ؟ کسی کز مهر دارد پاسِ من کو همه اطرافِ من نامحرمانن گلِ اُم البنین عباسِ من کو .. *یه لشگرِ پیروز اومدن کربلا .. چندتا دخترِ کتک خورده .. نمی دونم اینجا معجر دارن یه ندارن .. آروم آروم اومدن .. فرماندۀ این لشکر یه خانمیِ که اسمشُ گذاشتن زینب .. وقتی گفتن این کاروان میخواد بره کربلا همه از هم سوال میکردن ، بویِ بابامُ دارم استشمام میکنم .. اومدن پیشِ عمه جانشون ، عمه چه خبره ؟! ولوله تو کاروان افتاده .. گفت بچه ها خودتونُ آماده کنید برید سرِ قبرِ باباتون حسین .. وقتی آماده شدن ، معجرهاشونو درست کردن نامحرم نبینه .. چادراشونُ درست کردن گفتن بابا حساسِ .. اومدن بالا سرِ قبرِ حسین .. همه نشستن منتظرِ زینبن .. ببین عمه جانشون چه جوری روضه میخونه .. (تا حالا روضه عمه جانشونُ نشنیده بودن) اما اینجا فرصت شد روضه ی زینبُ بشنون .. آخه یزید ملعون گفت با اینا با مهربانی رفتار کنید تاریخ نوشته بشیر ابن جزلم رو فرستاد با این کاروان از محبینِ اهل بیتِ رسیدن نزدیکِ کربلا فرمود برید کنار .. این زن و بچه تا الان عزاداری نکردن .. میخوان بشینن با باباشون حرف بزنن همه منتظرن ببینن زینب چی جوری حرف میزنه : * سرت را پس گرفتم همان عمامه ی پیغمبرت را پس گرفتم به چه سختی ولیکن ز دست حرمله انگشترت را پس گرفتم بیا بنشین و بنگر ببین خلخالِ پایِ دخترت را پس گرفتم ز دستِ نیزه داران لباسِ دست دوزِ مادرت را پس گرفتم *داداش بلند شو .. همه چیزایی که به غارت برده بودن پس گرفتم .. اما داداش از تو یه تقاضا دارم ..* دلم خوش کن برادر بگو آرامِ خواهر معجرت را پس گرفتم *یه عده کتک خورده اومدن کربلا .. هر کی دنبالِ چیزی میگرده .. گفتن عمه ما بریم برا بابامون آب بیاریم .. دیگه آب آزاد شده .. اما گوش دادن دیدن زینب یه جورِ دیگه داره حرف میزنه .. گفت داداش تا الان نمی تونستم موهامُ نشونت بدم .. داداش دیگه اینجا نامحرم نیست ... فقط یه پرده کنار زد .. گفت داداش موهام سفید شد .. * حسین ... ____ ┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄
🎼دعای ابوحمزه ثمالی .. |⇦• قرائت فرازهایی از دعایِ ابوحمزه ثمالی به نفس حاج محمد رضا غلامرضازاده •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ @emame3vom ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ يا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ يا باسِطَ الْيدَينِ بِالرَّحْمَه فَوَ عِزَّتِكَ يا سَيدي لَوْ نَهَرْتَني ما بَرِحْتُ مِنْ بابِكَ *اگه هولم بدی بگی برو ، نمیرم ..*وَلا كَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِكَ لِمَا انْتَهي اِلَي مِنَ الْمَعْرِفَةِ بِجوُدِكَ وَكَرَمِكَ وَاَنْتَ الْفاعِلُ لِما تَشآءُ تُعَذِّبُ مَنْ تَشآءُ بِما تَشآءُ كَيفَ تَشآءُ وَتَرْحَمُ مَنْ تَشآءُ بِما تَشآءُ كَيفَ تَشآءُ* کی میتونه جلوتُ بگیره ؟.. هرکاری دلت بخواد میتونی انجام بدی ، اما یه درخواست دارم منو جلو حسین خرابم نکن .. اگه میزنی بزن منو ولی جلو مادرم فاطمه نزن .. برا خودم نمبگما برا مادرم فاطمه میگم ، غصۀ منو میخوره ..* لا تُسْئَلُ عَنْ فِعْلِكَ وَاَنْتَ الْفاعِلُ لِما تَشآءُ تُعَذِّبُ مَنْ تَشآءُ بِما تَشآءُ كَيفَ تَشآءُ وَتَرْحَمُ مَنْ تَشآءُ بِما تَشآءُ كَيفَ تَشآءُ لا تُسْئَلُ عَنْ فِعْلِكَ وَلا تُنازَعُ في مُلْكِكَ وَلا تُشارَكُ في اَمْرِكَ وَلا تُضآدُّ في حُكْمِكَ وَلا يعْتَرِضُ عَلَيكَ اَحَدٌ في تَدْبيرِكَ لَكَ الْخَلْقُ وَالاَْمْرُ تَبارَكَ اللهُ رَبُّ الْعالَمينَ يا رَبِّ هذا مَقامُ مَنْ لاذَبِكَ وَاسْتَجارَ بِكَرَمِكَ وَاَلِفَ اِحْسانَكَ وَنِعَمَكَ وَاَنْتَ الْجَوادُ الَّذي لايضيقُ عَفْوُكَ *به حق امام جواد منو ببخش .. به حق امام جواد الهی العفو .. یه جوری صداش کن انگار بارِ آخرِ میخوای باهاش حرف بزنی .. خدا رو شکر ما شبایِ ماه رمضان رو داریم .. اگه نبود کجا باید میرفتیم مناجات می خوندیم ؟ با کی باید حرف میزدیم؟ خدا رحمت کنه آقا سید مهدی قوام رو تو احوالاتش میگن دهِگیش تموم شد پاکتِ منبرُ گرفت به راننده ش گفت ماشینُ روشن کن میخوایم بریم امشب الواتی کنیم .. راننده ش گفت آقا سید مهدی الواتیُ و منو تو ؟ به ما نمی خوره ، گفت پاشو بریم . ماشین و روشن کردن اومدن میدان بهارستان فعلی دید چندتا خانم ایستادن گفت برو اون دختر جوان رو صداش کن بیاد. گفتم آسدمهدی؟!! گفت برو صداش کن بیاد .. اومد تا دم ماشین تا اومد سوار بشه گفت دخترم من یه دهه منبر برا مادرم حضرت زهرا رفتم اینم پاکتش ، بهت میدم دیگه دست از گناه بردار این بی عفتی رو بزار کنار .. میگه تا اسم مادرش حضرت زهرا اومد این دختر شروع کرد گریه کردن .. گفت حالا که میگی باشه من گناه رو میزارم کنار .. وقتی داشت میرفت گفت اینم شماره تلفن من هرجا پولت تموم شد منو خبر کن .. جهیزیه ت با من ، شوهرم خواستی کنی با من ، من برات پیدا میکنم ازدواج کنی .. گذشت و گذشت و گذشت تو کربلای معلی یه نفر دید یکی داره آسد مهدی قوام رو صدا میزنه .. حاج آقا ، حاج آقا .. گفت چیه ؟! گفت من همون زنی ام که پولِ منبرتُ بهم دادی .. نام مادرت فاطمه منو عوضم کرد .. یا فاطمه بیا منو امشب عوضم کن .. بیا منو برا حُسینت بخر .. الهی العفو .. وَاَنْتَ الْجَوادُ الَّذي لايضيقُ عَفْوُكَ وَلا ينْقُصُ فَضْلُكَ وَلا تَقِلُّ رَحْمَتُكَ وَقَدْ تَوَثَّقْنا مِنْكَ بِالصَّفْحِ الْقَديمِ وَالْفَضْلِ الْعَظيمِ وَالرَّحْمَةِ الْواسِعَةِ اَفَتَُراكَ يا رَبِّ تُخْلِفُ ظُنوُنَنا اَوْ تُخَيبُ آمالَنا كَلاّ يا كَريمُ فَلَيسَ هذا ظَنُّنا بِكَ وَلا هذا فيكَ طَمَعُنا يا رَبِّ اِنَّ لَنا فيكَ اَمَلاً طَويلاً كَثيراً اِنَّ لَنا فيكَ رَجآءً عَظيماً عَصَيناكَ وَنَحْنُ نَرْجوُ اَنْ تَسْتُرَ عَلَينا وَدَعَوْناكَ وَنَحْنُ نَرْجوُ اَنْ تَسْتَجيبَ لَنا __. @emame3vom
🎼دعای ابوحمزه ثمالی .. |⇦• قرائت فرازهایی از دعایِ ابوحمزه ثمالی به نفس حاج محمد رضا غلامرضازاده •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ @emame3vom ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ فَحَقِّقْ رَجآئَنا مَوْلانا فَقَدْ عَلِمْنا ما نَسْتَوْجِبُ بِاَعْمالِنا وَلكِنْ عِلْمُكَ فينا وَعِلْمُنا بِاَنَّكَ لا تَصْرِفُنا عَنْكَ وَاِنْ كُنّا غَيرَ مُسْتَوْجِبينَ لِرَحْمَتِكَ فَاَنْتَ اَهْلٌ اَنْ تَجوُدَ عَلَينا وَعَلَي الْمُذْنِبينَ بِفَضْلِ سَعَتِكَ فَامْنُنْ عَلَينا *مِنَت رو سرِ ما بزار ..* بِما اَنْتَ اَهْلُهُ وَجُدْ عَلَينا فَاِنّا مُحْتاجوُنَ اِلي نَيلِكَ يا غَفّارُ بِنوُرِكَ اهْتَدَينا يا غَفّارُ بِنوُرِكَ اهْتَدَينا وَبِفَضْلِكَ اسْتَغْنَينا وَبِنِعْمَتِكَ اَصْبَحْنا وَاَمْسَينا ذُنوُبُنا بَينَ يدَيكَ نَسْتَغْفِرُكَ الّلهُمَّ مِنْها وَنَتوُبُ اِلَيكَ تَتَحَبَّبُ اِلَينا بِالنِّعَمِ وَنُعارِضُكَ بِالذُّنوُبِ خَيرُكَ اِلَينا نازِلٌ وَشَّرُنا اِلَيكَ صاعِدٌ وَلَمْ يزَلْ وَلا يزالُ مَلَكٌ كَريمٌ ياْتيكَ عَنّا بِعَمَل قَبيح فَلا يمْنَعُكَ ذلِكَ مِنْ اَنْ تَحوُطَنا بِنِعَمِكَ وَتَتَفَضَّلَ عَلَينا بِآلائِكَ فَسُبْحانَكَ ما اَحْلَمَكَ وَاَعْظَمَكَ وَاَكْرَمَكَ مُبْدِئاً وَمُعيداً تَقَدَّسَتْ اَسْمآئُكَ وَجَلَّ ثَناؤُكَ وَكَرُمَ صَنائِعُكَ وَفِعالُكَ اَنْتَ اِلهي اَوْسَعُ فَضْلاً وَاَعْظَمُ حِلْماً مِنْ اَنْ تُقايسَني بِفِعْلي وَخَطيئَتي فَالْعَفْوَ الْعَفْوَ الْعَفْوَ سَيدي سَيدي سَيدي اَللّـهُمَّ اشْغَلْنا بِذِكْرِكَ وَاَعِذْنا مِنْ سَخَطِكَ وَاَجِرْنا مِنْ عَذابِكَ وَارْزُقْنا مِنْ مَواهِبِكَ وَاَنْعِمْ عَلَينا مِنْ فَضْلِكَ وَارْزُقْنا حَجَّ بَيتِكَ *خدایا منم دل دارم عرفاتُ ببینم .. منم دل دارم مشعرُ ببینم .. منا رو ببینم‌ .. روزیمون کن بیایم اونجا ابوحمزه بخوانیم* وَزِيارَةَ قَبْرِ نَبِيكَ صَلَواتُكَ وَرَحْمَتُكَ وَمَغْفِرَتُكَ وَرِضْوانُكَ عَلَيهِ وَعَلي اَهْلِ بَيتِهِ اِنَّكَ قَريبٌ مُجيبٌ وَارْزُقْنا عَمَلاً بِطاعَتِكَ وَتَوَفَّنا عَلي مِلَّتِكَ وَسُنَّةِ نَبِيكَ صَلَّي اللهُ علیه وَالِهِ اَللّـهُمَّ اغْفِرْلي وَلِوالِدَي *بابامُ بیامرز ، مادرمُ بیامرز .. اونا اومدن منو آشنایی دادن با امام حسین .. الان زیرِ حاک خوابیدن ..* وَارْحَمْهُما كَما رَبَّياني صَغيراً *کوچیک بودم منو بزرگم کردن الان دستشون از دنیا کوتاه شده ..* اِجْزِهما بِالاِْحسانِ اِحْساناً وَبِالسَّيئاتِ غُفْراناً اَللّـهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ الاَْحيآءِ مِنْهُمْ وَالاَْمواتِ وَتابِعْ بَينَنا وَبَينَهُمْ بِالْخَيراتِ اَللّـهُمَّ اغْفِرْ لِحَينا وَمَيتِنا وَشاهِدِنا وَغآئِبِنا ذَكَرِنا وَاُنْثانا صَغيرِنا وَكَبيرِنا حُرِّنا وَ مَمْلوُكِنا كَذَبَ الْعادِلوُنَ بِاللهِ وَضَلّوُا ضَلالاً بَعيداً وَخَسِروُا خُسْراناً مُبيناً . الهی العفو .....
. |⇦• و توسل به باب الحوائج حضرت علی اصغر سلام الله علیه اجرا شده شب هفتم محرم ۹۸ به نفس حاج محمدرضا غلامرضازاده •✾ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کاش می شد با لالا آرومت کنم یا که بی سر صدا آرومت کنم تو همین جا بمون و هی گریه کن نکنه نیزه ها آرومت کنن خیمه خیمه با شتاب رفتم علی هر طرف خونه خراب رفتم علی هفت دفعه هاجر دوید به آب رسید صد دفعه دنبالِ آب رفتم علی راستی خندون شدنت مبارکه مَردِ مِیدون شدنت مبارکه گریه کردی و همه کِلْ کشیدن آخْ رجز خون شدنت مبارکه یه خبر فقط برام بیاد بسه خیلی نه ! یه خط برام بیاد بسه حالا که بابات می ره پشت خیام بند قنداقت برام بیاد بسه کاش بشه تیرُ یه گوشه چال کنم زبون سپاه شام و لال کنم من اگه که ببخشم همه رو محاله حرمله رو رها کنم *زن تکیه اش به مردِ .. اول کسی که تو حوادث متزلزل میشه زنِ .. خدا نیاره برای مردی جلوی زنش گریه کنه .... آی مردم ، دیدن حسین داره میاد داره گریه میکنه .. تا تیر خورد گلوی اصغر فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ .. خون هارو با مشتش گرفت به آسمون پاشید ... یه نگاهی عقب سرش کرد دید رباب داره گریه میکنه.. یه مرتبه بچه رو زیر عبا پنهان کرد رباب نبینه ..* اومدم پشت حرم خاکت کنم یه گوشه با قد خم خاکت کنم بابا میگه دیر شده خاک و بریز چه کنم نمیتونم خاکت کنم یا حسین .... 👇
. کار از کار گذشته .. و توسل به حضرت علی اکبر سلام الله علیه اجرا شده شب هشتم محرم ۹۸ به نفس حاج محمدرضا غلامرضازاده ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کار از کار گذشته بدنت پاشیده سینه و پهلو و حتی دهنت پاشیده نه فقط من همه ی اهل حرم هم باشند قابل جمع شدن نیست تنت پاشیده خواست با دستش ببندد پلکِ اکبر را نشد خواست تابا گریه شوید پلکِ دیگر را نشد روی زانو چهار دستُ پا رسیده بر سرش خواست زینب نشنود لبخند لشگر را نشد گفت بابایی بگو اما فقط یک با شنید هر چه میکوشید بایِ حرفِ آخر را نشد با دو انگشتش میانِ حلق دنبال چه است خواست تابیرون کشد یک تکه خنجر را نشد *یا اباعبدالله کمک کن امشب برات گریه کنیم ..(زبانِ حال) آخه وقتی از کنار بدن علی اکبر میومد به جای اینکه به سمت خیمه ها بیاد به سمتِ دشمن میرفت .. (چرا ؟ آخه دیگه چشاش جایی و نمیبینه حسین ..)عباس رفت زیر بغلش و گرفت داداش خیمه ها این طرفه .. حسین آرام جانم.... حسین روح و روانم .... خرده های استخوان از سینه بالا میرود خواست تا خالی کند هر بار حنجر را نشد خواست زینب تا که بردارد حسینش را نشد خواست بابا هم کشد تا خیمه خواهر را نشد یک مرتبه برگشت حسین .. گفت بنی هاشم بیاید بدن علی رو بردارید .. دیگه رمق تو پاهام نمونده ... هرجا نشستی پنج مرتبه یا حسین .. ــــــــــــــــــ
. و ذکر توسل ویژۀ ایام ماه مبارک رمضان به نفسِ حاج محمد رضا غلامرضازاده ┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄ کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی باز کن در که جز این خانه ، مرا نیست پناهی نه من آنم که زلطف و کرمت چشم بپوشم نه تو آنی که کنی منع گدا را زنگاهی در اگر باز نگردد ، نروم باز به جایی *أَنَا سَائِلُكُمْ .. تنها امامی که زیارتِ رجبیه داره امامِ هشتمِ .. تو ماهِ رحب زیارتِ امام رضا رو بخوایم .. تو زیارت رجبیه می خوانیم أَنَا سَائِلُكُمْ ... من گدایِ شما هستم ...* در اگر باز نگردد ، نروم باز به جایی پشتِ دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی تو کریمی و دو صد کوه به یک کاه ببخشی من بیچاره چه سازم که ندارم پَرِ کاهی سوز دوزخ به از این کز شرر عشق نسوزم به بهشت ندهم گر بدهی شعله آهی سوز ده تا که بسوزد زغمت سخت درونی اشک ده تا که بگرید زغمت نامه سیاهی چو بدوزخ زدهان شعله صفت سر بدر آرد این زبانی که دل شب به تو گفته است الهی شاعر : استاد غلامرضا سازگار *ماهِ رجبِ .. ماهِ رمضان داره از راه میرسه ای .. بریم درِ خانۀ بابُ الحوائج .. تا تو خیمه صدایِ باباشُ شنید که میگه «هل مِن ناصر یَنصُرُنى» خودشو از گهواره بیرون انداخت ... با گریه ش صدا زد بابا اگه علی اکبرت رفت قاسم رفت ، هنوز من موندم ... این بچه رو گرفت رو دستایِ مبارکش تا اومد بگه سیرابش کنید ، دیدن گوش تا گوشِ علی پاره شده .. حسین ...* ____________ 👇
و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس اجرا شده در سردابِ مقدس حضرتِ اباعبدالله کربلایِ معلی به نفسِ حاج محمد رضا •┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈• اجازه بگیرم از محضرِ ابی عبدالله ، روضۀ قمر بنی هاشم بخوانم .. آخه فرمودن هرجا روضۀ عمو جانم خوانده بشه منم میام .. علمدارِ وفادارم اباالفضل پس از تو بی کس و کارم اباالفضل قسم بر تشنگیِ بر شیرخواره گره افتاده در کارم اباالفضل .. میبینم گوشه کنار همه دارن گریه میکنن .. ان شالله آقاجانمون ببخشن ، می خوام روضۀ برادرشونُ بخوانم .. پس از تو خیمه غارت میشه عباس به طفلانم جسارت میشه عباس *سادات من معذرت می خوام* پس از تو سهم زینب بی محارم غریبی و اسارت میشه عباس دیدن حسین یه دست به عنانِ اسب گرفته ، یه دست به کمر گرفته .. هیچ جا حسین نگفت انکسر زهری .. اما تا اومد عباسشُ دید .. چه بدنی ؟.. الله اکبر .. قدِ رشیدش .... ای حسین .... تا اومد دم خیمه ، اولین کسی که از خیمه اومد بیرون ، خواهرش زینبِ .. این خواهر و برادر ، چشم تو چشمِ همدیگه شدن .. تا زینب دید حسین دستِ خالی برگسته ، هی میزد رو دستاش .. هی میزد تو صورتش .. جوابِ زینبشُ نداد ، یه مرتبه سکینه دوید .. صدا زد یا ابتا این عمی العباس ؟ .. بمیرم برات آقاجان .. هیچ جا ندیدم نوشته باشه اکبر رفته میدان بیاد ستونِ خیمه رو کشیده باشه .. قاسم رفت ، ستونِ خیمه رو نکشید .. اما وقتی جوابِ سکینه رو می خواست بده رفت ستونِ خیمۀ عباسُ کشید .. خیمه رو زمین اومد .. یعنی برید بچه ها معجرهاتونُ محکم ببندید .. بچه گوشواره هاتونُ برید در بیارید ... دستاتونُ بالا بیارید ، روزِ عرفه ست ... به اون ساعتی که صورت به زمین گذاشت ..به اون ساعتی که از رویِ اسب زمین افتاد .. به اون ساعتی که خیمه هاشُ آتش زدن .. الهی العفو .... ________ ┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄ .👇
. |⇦•بسترت را جمع کن از خانه.. و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه _ حاج محمدرضا غلامرضازاده ●•┄༻↷◈↶༺┄•● بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است زیر چشمت گود افتاده است، پس زاری بس است از همان روزی که تو تب کرده ای تب کرده ام خوب شو خوبم کنی سه ماه بیماری بس است تو به فکر گریه ای من هم به فکر گریه ام این تبسم کردن از روی ناچاری بس است لاله، لاله، لاله، لاله، لاله، لاله .. تا به کی؟ جای خالی در لباست نیست گل کاری بس است من مرتب میکنم این خانه ات را تو فقط لحظه ای هم دست از دیوار برداری بس است *برا بی بی بلند بلند گریه کنید .. آخه تو مدینه کسی براش گریه نمیکنه .. خدا میدونه وقتی مجلس بی بی رو پر رونق میگیرید دل بچه هاش شاد میشه .. خدا رو شکر بچه شیعه ها جای ما بلند بلند گریه میکنن .. آخه بچه هاش پیراهن های عربی رو به دهان گرفته بودن آروم آروم گریه میکردن .. نمیدونم مریض بدحال داشتی یا نه !!.. طولِ درمانش وقتی زیاد میشه هی نگران میشی .. اجازه بدید زبان حال بگم: زینب صدا میزد داداشم حسین، مادرمون چرا خوب نمیشه ..* ای‌شکسته بال پس کی استراحت میکنی هر زمان که‌پا شدم دیدم‌تو بیداری، بس است این‌طرفداری از من کار دستت داده است بعد ازاین کاری مکن دیگر طرفداری بس است وقت کردی یک کفن هم بعد پیرهن بباف زندگی‌کردن برای من بس است، آری بس است باشد امشب میروم پیش خدا رو میزنم بسترت را جمع کن از خانه بیماری بس است شاعر : علی اکبر لطیفیان چندین بار وقت ملاقات گرفتن شیخ عباس قمی میفرماید اومدن پیش امیرالمومنین(ع)، علی(ع) برو از فاطمه(س) اجازه بگیر ما لحظاتی در خدمتش باشیم، اومد پیش فاطمه(س) بی بی اینا اجازه میخوان نگاه کرد به مولا صدا زد علی(ع) جان خانه، خانۀ تو هست منم همسرتم .. اگه تو بخوای من حرفی ندارم .. این نامردا اومدن تو خانه هر کاری کردن دیدن بی‌بی روشو برمیگردونه و نگاه بهشون نمیکنه .. میخوام بگم نانجیبا اینجا اجازه گرفتن اما مدتی قبل .. بمیرم برا اون ساعتی که بدون اجازه وارد خانه شدن .. خانه رو به آتش کشیدن .. مادر ما امد پشت در خانه اما اون حرامی چنان با لگد به در زد .. یا زهرا .. ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇