eitaa logo
امام حسین ع
27.7هزار دنبال‌کننده
433 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. علیهاالسلام ۰۰۳ ‍ ۰۰۱ ۰۱۴۳ ۰۰۶ 🔵⚪️ روضه جانسوز، روضۀ علیه‌السلام_حجت الاسلام 👈🏽👈🏽 قضایایِ کربلا تموم شد، اربعین هم تموم شد. کاروان حرکت کردن به طرفِ مدینه برن " یه منزل دو منزل نزدیکِ مدینه رسیدن،امام زین العابدین علیه السلام بشیر رو صدا زدن فرمودن که ما تو شهر مدینه وارد نمی شیم ... مگر اینکه مردم مدینه بیان ما رو ببرن " همین جا چادر می زنیم،چادر زدن . دو تا چادر زدن "یه چادر امام زین العابدین نشستن یه چادرم حضرت زینبُ و مخدَرات نشستن . بشیر رفت تو شهر مدینه این کارِ محبتی هست که اون کسی که داغ دیده احساسِ تنهایی نکنه. بشیر رفت در مدینه خبر داد کاروان امام حسین اومدِ" (اشتباهش این بود گفت کاروانِ امام حسین اومد) مردُمِ مدینه هم دویدن به طرفِ خیمه ای که بیرون زده بودن که به استقبالِ امامشون برن" خُب مردا رفتن خیمه امام زین العابدین،زن ها رفتن تو خیمۀ حضرت زینب،مردا هرچی قد میکشن رو پاشون بلند میشن که خو امام حسین کو؟ پس چرا امام حسین نیست؟ اینا که گفتن کاروانِ امام حسینِ" علی اکبر کو ؟؟ پس چرا علیِ اکبر نیست؟ قاسم چی شده؟ هیچ کسی نیستش که؟ دیدن امام شالِ عزا دارِ ... تو قسمتِ زنانه اومدن محضرِ حضرتِ زینب عرض کردن خانوم ام البنین مادرِ قمرِ بنی هاشم دارِ میاد ... ام البنین دو سه سال از حضرت زینب بزرگترِ، خیلی بزرگتر نیست. لباسِ نو تنِ بچه های عباس کردِ .... بچه ها الان میریم باباتونو میبینیم ... اومد ... حضرتِ زینب از خیمه اومدن بیرون به استقبال . تا چشمش افتاد به حضرتِ زینب ، دید این زینب اون زینبی که رفته نیست؟؟ دید کمرِش خم شدِه ... دیده موهای زینب سفید شدهِ، دیده صورتِ زینب کبود شده، نرفت تو،عرض کرد که اگه اجازه بدید توی شهر خدمتتون میرسم، برگشت. به زن های همراهش گفت برید بپرسید چی شده؟؟ اینا هم رفتن خبر عباسُ آوردن .گفتن خانوم میگن عمودِ آهن به فرقِ پسرت زدن(بهش بر خورد) پسرِ من؟ عمودِ آهن به سرِش بزنن؟؟ اصلا امکان نداره" هی با خودش میگفت میگن به سرِ عباس عمودِ آهن زدن" اصلا امکان نداره" عباسِ من اگه دستش شمشیر باشه کسی جلوش نمی تونه بره،عمود زدن ؟؟ اطرافیانشُ مرخص کرد فرمود برید . نشست با خودش گفت چی جوری میشه به سرِ عباسِ من عمود زده باشن ؟؟ (خانوم اجازه میدید من این روضه رو برای شما بخونم) شما نزدِ پیغمبر و نزدِ حضرتِ زهرا از مقامُ موقعیتِ بالایی برخوردار هستی بی بی جان آخرِ سالی برا ما دعا کن میخوام روضۀ آقازاده تونو بخونم ... شما خدمتِ پیغمبر وساطت کنید که اَحدی امشب نا امید برنگرده هرچی باشه شما مادرِ عباسی .. اومد خدمت حضرتِ سیدالشهدا گفت آقا اجازه بدید من برم .هر کسی غیر از علیِ اکبر ازش اجازه گرفت به تاخیر انداخت . فرمود نه .تو پشتُ پناهِ لشکرِ من هستی تو عُدِه عِدّۀ من هستی"تا تو هستی لشکر جرات نمی کنه .. هی به تاخیر انداخت، عباس دنبالِ یه بهانه میگشت که بتونه بره از امامش دفاع کنه" خیمه ها رو سرکشی کرد" اومد تو یه خیمه ای که محلِ نگهداشتنِ مشکایِ آب بود. دید این مُخدراتُ و بچه های کوچیک لباس هاشونو زدن بالا توی نمناکی خاک ها شکم هاشونو گذاشتن ... عباس دیگه تحمل نکرد ... گفت آقا اگه نمیزاری برم بجنگم بزار برم برا این بچه ها آب بیارم .... (آره عزیزِ دلم برو آب بیار) رفت،راهِ علقمه رو گرفت رفت ... عباس خیلی معرفت دارِ به امام حسین؛خیلی امامشُ میشناسه، شمر تا روزِ تاسوعا گفتش برای بچه های خواهرم امان نامه آوردم اصلا درنگ نکردنا،فکر نکنید اینا صبر کردن به همدیگه نگاه کردن" بلافاصله قمر بنی هاشم اومد جلو شمر فرمود مرگ بر تو و مرگ بر اون امان نامه ای که آوردی ... من امان داشته باشم ؟ولی بچۀ فاطمه امان نداشته باشه ؟؟؟ مشکُ پُرِ آب کرد،چقد شادِ نمی دونم،ولی گفت به بچه ها وعدۀ آب دادم الان برمیگردم دلِ همشونو شاد میکنم" یه نانجیبی گفت اگه یه قطره ازین آب به لشکرِ حسین برسه کارِ همتون تمامِ چهار هزار تیر زدن"یکی ازین تیرا خورد به مشک آب مشک ریخت"تمام حواسِ عباس اینه که این آب نریزه"یهو یکی حمله کرد دست راستِ عباس رو زد ... مشکُ از طرف راست انداخت به طرفِ چپ؛دستِ چپِ عباس رو هم زد مشک رو با دندانش گرفت ... تیر زدن آب شروع کرد به ریختن ... تا اومد سرشو بالا کنه این کلاخُود از سرش افتاد،سر نمایان شد .. یه وقت نامرد با عمود آهن امد ... چنان زد به سر عباس .. @emame3vom .
. . آقا بیا که روضه‌ی موسی بن جعفر است چشمانمان ز داغ مصیباتشان تر است جامه سیاه بر تن و بر جان شرار آه دل ها به یاد غصۀ او پر ز آذر است افتاده است بی‌کس و تنها، غریب‌وار مردی که با تمامی خلقت برابر است مرثیه خوان حضرت کاظم، خود خداست بانی روضه، حضرت زهرای اطهر است زندان نگو، که گرم مناجات با خداست غار حرای حضرت موسی بن جعفر است از تازیانه خوردن حضرت نگو دگر ارثیه‌ای رسیده به ایشان ز مادر است باشد همیشه ورد زبانم به هر نفس لعنت به آن یهودی بی‌دین که کافر است ای من فدای شال عزای شما شوم آقا بیا که روضۀ موسی بن جعفر است شاعرمیلاد یعقوبی✍ ........... 🔸 حضرت موسی بن جعفر را در گودالی زندانی کردند که نه روز مشخص بود و نه شب، هوای آزاد نداشت، مرطوب است و اذیت کننده. اول کار حضرت می‌فرمود: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّنِي كُنْتُ أَسْأَلُكَ أَنْ تُفَرِّغَنِي لِعِبَادَتِكَ اللَّهُمَّ وَقَدْ فَعَلْتَ فَلَكَ الْحَمْدُ بارخدايا! به راستي من هميشه درخواست مي‌كردم كه به من محل خلوتي براي عبادت خود عنايت نمايي. خدايا! اين كار را انجام دادي، پس ستايش براي تو است» 📚 اعلام الهدايه، ج۹، ص۲۹؛ حياة الامام موسي بن جعفر عليه‌السلام، ج۱، ص۱۴۰ 🔸اما این روزهای آخر دیگه لحن حضرت عوض شده و برای نجات از دست هارون می‌فرمودند: «.. يَا سَيِّدِي نَجِّنِي‏ مِنْ‏ حَبْسِ‏ هَارُونَ‏، وَخَلِّصْنِي مِنْ يَدِهِ يَا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَيْنِ رَمْلٍ وَطِينٍ‏، وَيَا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ‏ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ‏، وَيَا مُخَلِّصَ الْوَلَدِ مِنْ بَيْنِ مَشِيمَةٍ وَرَحِمٍ‏، وَيَا مُخَلِّصَ النَّارِ مِنَ الْحَدِيدِ وَالْحَجَرِ، وَيَا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنْ بَيْنِ الْأَحْشَاءِ وَالْأَمْعَاءِ، خَلِّصْنِي مِنْ يَدِ هَارُون‏". اى آقاى من، سرور من، مرا از زندان هارون نجات بده و از دست او رهايم كن. اى كه درخت را از بين گل و شن بيرون مى ‏آورى! اى كه شير را از بين مجراى خون و سرگين خارج مى ‏كنى. اى كه جنين را از ميان رحم و مشيمه خارج مى‌‏كنى! اى كه آتش را از آهن و سنگ بيرون مى ‏آورى! اى كه روح را از بين امعاء و احشاء خارج مى‌‏كنى! مرا از دست هارون نجات بده. 📚 عيون أخبار الرضا عليه‌السلام، ج‏۱ ص۹۳ 🔸 این کلمه در زیارتنامه حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام وارد است که: (والمُعَذَّبِ فی قَعرِ السُّجونِ وَظَُلَمِ المَطامیر) 📚 بحارالأنوار ج۹۹، باب۲، ح۱۰، ص۱۷ 🔸 یک ظلمتی است که (مطمُورِه)است. مطموره گودال نمور و نمناک را می‌گویند. زمین بغداد را اگر دو متر حفر کنی به آب می‌رسی، بدلیل آن شط بزرگ که در آنجاست. بنابراین همین‌قدر که یک کسی در داخل زیرزمین دو پلّه‌ای هم که زندانی باشد آنجا مطموره است، خیس است. آن وقت آقا در یک جایی زندانی بود که هم تاریک بود و هم مرطوب. غُل و زنجیر هم داشت فلذا معذّب بود، خیلی هم معذّب بود. 🔸 پناه به خدا! این قدر آزرده شده بود که مثل علیّ بن ابی‌طالب علیه‌السلام در اواخر عمرش می‌فرمود:  «اللّهُمَّ إنّی مَلَلتُهُم وَ مَلونی» خدایا! من از مردم ملول شدم و مردم از من ملول شدند، سیر شدند. مردم از من سیر شدند؛ مرا از این مردم بگیر. 📚 المنتظم، ج۹، ص۸۸ 🔸 موسی بن جعفر علیه‌السلام آرزوی مرگ داشت؛ یک وقت دیدند چهار نفر جنازه‌ای را با یک وضع خلاف ادب و خلاف احترام آوردند و بعد مردم دانستند این بدن مقدّس موسی بن جعفر علیه السلام است.  «...عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِالله الصَّيْرَفِيِّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: تُوُفِّيَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ علیه‌السلام فِي يَدِ السِّنْدِيِّ بْنِ شَاهَكَ فَحُمِلَ عَلَى نَعْشٍ وَنُودِيَ عَلَيْهِ: "هَذَا إِمَامُ الرَّافِضَةِ فَاعْرِفُوهُ"، فَلَمَّا أُتِيَ بِهِ مَجْلِسَ الشُّرْطَةِ». 📚 عيون أخبار الرضا عليه‌السلام، ج۱، ص۹۹، ح۸ . https://eitaa.com/emame3vom/57582 .