eitaa logo
امام حسین ع
21.8هزار دنبال‌کننده
413 عکس
2.1هزار ویدیو
2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
سبک1 سنتی شده عزای حسن شه جدا ز وطن دل امام زمان شده اسیر محن واویلا شد تنها چشمانش چون دریا شد دیگر بی بابا یامهدی تسلیت..... 🌸🌸🌸🌸🌸 امام جود و کرم شده اسیر ستم گل غریب نقی شده شکسته ز غم چون جدش شد عطشان جسم او شد لرزان مهدی شد بی سامان یامهدی تسلیت.... 🌸🌸🌸🌸🌸 جوان ولی شده پیر از زندگی شده سیر بمیرم از غم او همیشه بوده اسیر شد رها از زندان با قامتی کمان درغربت داده جان یامهدی تسلیت.... 🌸🌸🌸🌸🌸 اگر شه دو جهان شده زغصه خزان ولی نموده تنش کفن امام زمان واویلا کربلا آن شاه سر جدا در صحرا شدرها از کینه ی اعدا برجسمش شدجفا شد کفن بوریا یامظلوم، ثارالله.... 📝علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) @emame3vom
. شور احساسی ای شاه رئوف، یا سیّدنا دریای کرم، ای روح عطا تا که توی این ،سینه نفسه هرگز نمیشم، من از تو جدا ای شمس شموس، چشم منو باز با نور حرم، روشن بنما آقا با توایم همیشه باخدا حک شده به روی قلب شیعه ها روحنا فداک یا امام رضا ای کوه جود سبب هر وجود گنبد طلات دل من رو ربود من رو حرم بطلب زود به زود امام الرئوف سیدی یا رضا... 🌸🌸🌸🌸🌸 شد عرش خدا،دربار حرم شد جنّت دل گلزار حرم صحن تو پر از حور و ملکه شد روح الامین،کفش دار حرم خورشید و قمر، قلب عاشقات روشن میشه از انوار حرم حرمت آقا بهشت انبیاست قرار دل تموم اولیاست هر ملک به گنبد تو مبتلاست شدمنصبم سگ(عبد) درب خونت شد زمزمم آب سقّاخونت کن روزی ام سفره ی شاهونت امام الرئوف سیدی یا رضا... 🌸🌸🌸🌸🌸 آقا همه ی ایمان منی من نوکر و تو سلطان منی تو مظهر رب در کلّ صفات پس آینه ی یزدان منی با تو می رسم تا عرش خدا تو دین من و قرآن منی من غلامم و تو شاه بی نظیر شد زیارت تو حجّ هر فقیر تا ابد شده دلم به تو اسیر در دست توس سفر نینوا بنما بازم حاجتم رو روا کن قسمتم دوباره کربلا امام الرئوف سیدی یا رضا... @emame3vom ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. با موضوع علیه السلام السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از پشت ابر ، ای مه تابان ِ احمدی ماه صفر گذشته و بیرون نیامدی مانده هنوز روی لب شیعه بی امان عجّل علی ظهورک یا صاحب الزمان بگذشته این دو ماه عزا با نبودنت بگذشت و مانده در دل ما شوق دیدنت در پای منبر تو نشد سینه زن شویم با تو نشد که ثانیه ای هم سخن شویم قسمت نشد که گریه کنم پا به پای تو باشم میان روضه ی صبح و مسای تو روز عزای حضرت سلطان طوس شد برپا دوباره هیئت شمس الشموس شد روی کتیبه ضامن آهو نوشته ای یک (یا رئوف)گوشه ی هر سو نوشته ای قربان شال مشکی و اشک عزای تو در زیر خیمه زمزمه ی یا رضای تو این روزها تو زائر سلطان مشهدی دل را به بحر صحن و سرای رضا زدی داری برای غربت او گریه می کنی بر آن عبا و محنت او گریه می کنی در زیر آن عبا که به رأسش کشیده است در بین قصر و حجره قد او خمیده است خورده زمین و پا شده با زحمت زیاد از دست زهر و دوری فرزند خود جواد جوری به خاک حجره سرش را نهاده است گویا به صورت از روی مرکب فتاده است افتاده باز یاد تن غرق خاک و خون داغ عظیم،اشک حرم ،زین واژگون یاد تنی که گوشه ی صحرا رها شده با نیزه عضوعضو تنش جابه جا شده دارد هزار و نهصد و پنجاه زخم کین جسمش بدون غسل و کفن مانده بر زمین ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
سلامٌ علی آل طاها و یاسین سلامٌ علی آل خَیرِ النَّبِیِّین سلامٌ علی روضةٌ حَلَّ فیها امامٌ یُباهِی بِهِ المُلکُ وَ الدّین امام به حق شاه مطلق که آمد حریم درش قبله‌گاه سلاطین شه کاخ عرفان، گل شاخ احسان دُرِ دُرج امکان، مه برج تمکین علی بن موسی‌الرّضا کز خدایش رضا شد لقب چون رضا بودش آیین ز فضل و شرف، بینی او را جهانی اگر نَبْوَدَت تیره چشم جهان‌بین اگر خواهی آری به کف دامن او برو دامن از هر چه جز اوست برچین «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 دیوان جامی
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم سلطان دو عالم، علیِ موسیِ کاظم در دیده و دل نور تجلّیِّ تو باقی بر چهرهٔ جان لمعهٔ دیدار تو دائم شد غنچهٔ شاخ شجر وادی ایمن از نطق تو با موسی عمران متکلِّم دست تو همان دست بود کز سر قُدرت شد قرص قمر را به گه معجزه قاسم از شمع سراپردهٔ قدر تو که آنجا پروانهٔ تو مشتری و مِهر، ملازم روشن نشود شمع جهان‌تاب مه و مهر هر شام و سحر تا نرسد رخصت خادم آن شب که پی روشنی کار دو عالم شد صاحب معراج در آن کوکبه جازم با نور نبی لمعهٔ انوار رخت بود تا منزل مقصود به هر مرحله عازم ای نور تو بر سرّ ضمیر همه حاضر وی ذات تو بر راز نهان همه عالِم در کُنْهِ صفات تو که آیینهٔ ذات است بینش متحیّر شد و دانش متوهّم تا رفت گل روی تو در پرده نشد باز از باغ جهان غنچهٔ شادی متبسّم تا لذّت دیدار تو دریافت «فغانی» از چاشنی عیش دو عالم شده صائم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 دیوان بابا فغانی
دین را حرمی‌ست در خراسان دشوار تو را به محشر آسان از معجزهای شرع احمد از حجت‌های دین یزدان همواره رهش مسیر حاجت پیوسته درش مُشیر غفران چون کعبه پر آدمی ز هر جای چون عرش پر از فرشته هزمان هم فَرّ فرشته کرده جلوه هم روح وصی در او به جولان از رفعت او حریم مشهد از هیبت او شریف، بنیان از دور شده قرار زیرا نزدیک بمانده دیده حیران از حرمت زائران راهش فردوس فدای هر بیابان قرآن نه درو و او اولوالامر دعوی نه و با بزرگ برهان... از خاتم انبیا در او تن از سید اوصیا در او جان آن بقعه شده به پیش فردوس آن تربه به روضه کرده رضوان از جملهٔ شرط‌های توحید از حاصل اصل‌های ایمان... ای کین تو کفر و مهرت ایمان پیدا به تو کافر از مسلمان در دامن مهر تو زدم دست تا کفر نگیردم گریبان «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 دیوان سنایی غزنوی
. رسیدم دوباره به درگاه شاهی چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی... سلام ای غریبی که در صبح محشر ندارم به جز مُهر مِهرت گواهی... شلوغ است دورت ولی شد فراهم عجب خلوتی، خلوت دل‌بخواهی چو آیینه از بس که دل‌نازکی تو توان تا حریمت رسیدن به آهی تو آیینه آیینه، نوری و نوری تو مهری چه مهری تو ماهی چه ماهی تو را مهر گفتم؟ تو را ماه خواندم؟ عجب کسر شأنی عجب اشتباهی که مهر است در محضرت مرده‌شمعی که ماه است پیش رخت روسیاهی گرفته‌ست خورشید اذن دمیدن ز نقاره‌خانه دم هر پگاهی تویی شرط توحید و بی‌تو یقیناً همه نیست توحید جز لاالهی اگر ابر لطفت به محشر ببارد نماند ثوابی نماند گناهی به لطف تو کاه ثواب است کوهی به بذل تو کوه گناه است کاهی لب درۀ نفس لغزیده پایم نگه دار دست مرا با نگاهی منم آن گنهکار امّیدواری که دارد ز لطف تو پشت و پناهی ندانم چگونه برآیم ز شکرش اگر راه دادی مرا گاه‌گاهی الهی مرا از حریمش مکن دور مرا از حریمش مکن دور الهی «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج»
مریض آمده امّا شفا نمی‌خواهد قسم به جان شما جز شما نمی‌خواهد برای پیش تو بودن بهانه‌‌ای کافی‌ست بهشت لطف کریمان بها نمی‌خواهد دلیل نالۀ ما یک نگاه محبوب است وگرنه درد غلامان دوا نمی‌خواهد فقیر آمدم و دلشکسته پرسیدم: مگر که شاه خراسان گدا نمی‌خواهد؟ همین قدر که غباری بر آستان باشد رواست حاجت عاشق، دعا نمی‌خواهد ببین به گوشۀ صحنت پناه آوردم مگر کبوتر آواره جا نمی‌خواهد؟ تو آشنای خدایی، کدام رهگذری در این جهان غریب آشنا نمی‌خواهد؟ نگفته است، حیا کرده شاعرت آقا نگفته است، نه اینکه عبا نمی‌خواهد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 مسافر @emame3vom
در آغوش آیینه‌ها بوده‌ام نمی‌دانی ای دل کجا بوده‌ام تو گویی در این سیر چون عطر گل روی شانه‌های صبا بوده‌ام به دور حرم توی صحن عتیق کبوتر کبوتر رها بوده‌ام نه در قید دنیا نه در بند خویش که فارغ از این ماجرا بوده‌ام طلا شد مس روحم امشب که من کنار رواق طلا بوده‌ام میان دل عاشق من کسی اگر بوده او بوده تا بوده‌ام گرفتم از او هرچه می‌خواستم به والله حاجت‌روا بوده‌ام اگر شاعرم بی‌خبر نیستید که من ریزه‌خوار شما بوده‌ام برای شفا تا سحر ملتجی به دیوار دارالشفا بوده‌ام من آخر به مهمانی حضرتِ علیّ بن موسی الرّضا بوده‌ام «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 به کسی دل باخته‌ام @emame3vom و