eitaa logo
امام حسین ع
17هزار دنبال‌کننده
389 عکس
1.9هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از پشت ابر، ای مه رخشان بیا بیا تنها نگار ، یوسف دوران بیا بیا شرمنده ام که لایق دیدار تو نشد این دیده های بسته ز عصیان بیا بیا مثل همیشه علت تطهیر دیده باش شاید ببینمت مه پنهان بیا بیا داده همیشه گوشه ی چشم تو آبرو بر این گناهکار پشیمان بیا بیا دیگر دعای ما به اجابت نمی رسد بنما دعا به غم بده پایان بیا بیا حلال مشکلات همه شد ظهور تو ای دیدنت تمامی سامان بیا بیا چشمان شیعه مانده به راهت به التماس آرامش نگاه پریشان بیا بیا ای روضه دار صبح و مسا کار دیده شد صبح و مسا ز هجر تو باران بیا بیا آقا به حق سینه ی بشکسته پشت در به انتقام کودک بی جان بیا بیا بشنو صدای مادر خود را ز پشت در خوانده تو را به دیده ی گریان بیا بیا آقا ببین که بین دو دریا گل علی پرپر شده ست با لب عطشان بیا بیا آقا به حق آن تن بی سر که چاک چاک در کربلا رها شده عریان بیا بیا در زیر نعل تازه ی ده دشمن غدیر شد آیه آیه حضرت قرآن بیا بیا ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اگرچه از غریبی ات ، پرت شده حواس ها و نیست در هوای تو ، دل خداشناس ها هنوز در نماز شب به فکر درد شیعه ای شده قنوت تو دعا ، برای ناسپاس ها چقدر گریه جای ما، چقدر توبه جای ما به دوش توست از چه رو تمامی تقاص ها بیا و جان ببخش این نگاه بی تو مرده را که بشنوی ز اشک ما، حدیث التماس ها نگاه مرده ای که از قصور دائمش شده حضور تو میان ما، شبیه ناشناس ها چقدر ادّعا ولی ، همیشه بی سعادتیم که زیر سایه ات چنین فقیر یک زیارتیم اگر هنوز شام‌ ما، سحر ز نور تو نشد هنوز کوچه های ما ،پُر از عبور تو نشد دلیل فاصله شده گناه سینه های ما که سینه های ما دمی اسیر شور تو نشد چه انتظار و ندبه ای،که آخر توسّلات حوائج دل همه ،فقط ظهور تو نشد چقدر روبه روی تو ،گناه کرده منتظِر کسی به فکر غربت دل صبور تو نشد حواس شیعه نیست که ،غریب این زمانه کیست به قول مادرت کسی،شکسته دل تراز تو نیست دوباره مجلس عزا دوباره خون جگر شدی دوباره بی قرار آن ندای پشت در شدی میان شعله مادرت خلیل را صدا زده تو بی گمان شنیده ای ،که دست بر کمر شدی گریز روضه های تو همیشه حرف کوچه شد و بعد آن چو مادرت،همیشه محتضر شدی میان‌ کینه دیده ای ،جسارت غلاف را میان کوچه شاهد جفای چل نفر شدی غریب غائب از نظر، بیا امام منتَظَر که با ظهور تو شود ،شب سیاه غم سحر ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف امام باقر علیه السلام فرمودند: لاَ يَكُونُ هَذَا اَلْأَمْرُ إِلاَّ فِي أَخْمَلِنَا ذِكْراً صاحب این امر (امام زمان علیه السلام) از همه ی ما اهل بیت، فراموش شده تر است. (کتاب الغیبه نعمانی) پر از شکایتم از روز های تکراری چگونه می گذرد لحظه ها؟ به دشواری چقدر آه نفس گیر و اشک پنهانی چقدر خنده ی بی روح و تلخ و اجباری بدون تو همه ی فصلها زمستانی ست بهار شیعه بیا بی تو نیست گلزاری چگونه زنده بماند کسی که می داند تو بین دشت و بیابان بدون غمخواری چقدر ارزش تو بین شیعه گم شده است هنوز یوسف  ِزهرا چه بی خریداری هنوز گوشه ی چاه غریبی ات هستی کسی برای نجاتت نمی کند کاری شنیده ای همه دم درد شیعه را اما چقدر حرف نگفته به سینه ات داری برای دیدن تو شیعه زحمتی نکشید تویی که بیشتر از ما به فکر دیداری حواس شیعه کجا بوده در زمان گناه چه اشک ها که شد از دیده های تو جاری هزار سال گذشت و هنوز منتظری نبوده سیصد و اندی حبیب و دلداری هزار سال، هوای دلت شده ابری به یاد کوچه ی غربت همیشه می باری چقدر روضه گرفتی کنار هیزم ها برای مادر خود روز وشب عزاداری میان همهمه ها ،بار شیشه ای افتاد به سینه رفت بدون اجازه مسماری همیشه ناله ی مادر قرین گوش توست تو گوئیا همه دم بین درب و دیواری چگونه کوچه فراموش تو شود،یک عمر کنار مادر خود در میان اشراری ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. با موضوع السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صاحب عزای سامرا آجرک الله مأنوس اشک و روضه ها آجرک الله بودی تو در شهر مدینه داغدار ِ شش ماهه ی شیر خدا آجرک الله در پشت درب خانه بین آتش و میخ مادر تو را می زد صدا آجرک الله حالا تو سمت موطن خود رهسپاری داری به لب سوز و نوا آجرک الله داغ پدر آتش زده بر سینه ی تو داری به تن رخت عزا آجرک الله آخر شده بابای تو با زهر کینه از بند زندان ها رها آجرک الله کاری شده زهر جفا در پیکر او می لرزد او سر تا به پا آجرک الله بر دامنت سر می گذارد با دل خون راحت شود از هر بلا آجرک الله شکر خدا در زیر سایه جان سپارد رأسش نمی گردد جدا آجرک الله دیگر نمی گردد تن او پاره پاره از مرکب ده بی حیا آجرک الله آقا ندیدی بر تنش زخم ِ روی زخم از نیزه و سنگ وعصا آجرک الله در وقت تدفینش خدا را شکر دیگر لازم نباشد بوریا آجرک الله ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. شعر 1 السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تنها نگار ، حضرت صاحب زمان بیا اصل بهار ،حضرت صاحب زمان بیا از دیده ای که ثانیه ای هم ندیده ات رفته قرار ،حضرت صاحب زمان بیا صحرای خشک مانده و باران ندیده ام بر من ببار،حضرت صاحب زمان بیا هرچند بوده ام گل نرجس برای تو بدتر ز خار ،حضرت صاحب زمان بیا بنگر که شیعه مانده به راهت تمام عمر در انتظار،حضرت صاحب زمان بیا گم کرده بین کوچه ره خانه مادرت با چشم تار،حضرت صاحب زمان بیا در پشت درب خانه تو را خوانده است او با قلب زار ،حضرت صاحب زمان بیا دست علی رسیده به زخم غلاف تیغ در غسل یار ،حضرت صاحب زمان بیا بر چشم تار فاطمه افتاده دیده اش بین مزار،حضرت صاحب زمان بیا ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .................... . شعر 3 السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باز هم روضه گرفتی در کجا آقای من در مدینه یا نجف یا کربلا آقای من باز شاید در خیال انتقام مادری بر ظهورت می کنی دائم دعا آقای من در سکوت خیمه ات تنها صدای آه توست نیست در دور وبرت یک آشنا آقای من رسم هر بزم عزا این است که در پیش در خیر ِمقدم گو شود صاحب عزا آقای من پس کجای روضه ی ما بی قرار مادری تا پیام تسلیت گویم تو را آقای من دق نکردم من اگر در این عزا شرمنده ام کی شود این روضه ها حقّش ادا آقای من با چه جرمی روبروی چشم‌گریان حسن شد به روی مادرت سیلی روا آقای من؟ مادرت را بین کوچه از سرکینه زدند روبروی همسرش چل بی حیا آقای من کوچه آغاز جسارت در زمین نینواست شد دوشنبه مطلع کرب و بلا آقای من شد تأسّی بر جفای کوچه و درکربلا شد به جدّ بی کَسَت صدها جفا آقای من زد یکی او را به نیزه دیگری با خنجرش پیرمردی آمد و زد با عصا آقای من روبروی عمه ی مظلومه ات رأس حسين شد جدا و رفت روی نیزه ها آقای من ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. شعر 4 السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ای مرهم شرار جگر یابن فاطمه بر شام تار ِ شیعه سحر یابن فاطمه هر جمعه در هوای ظهور تو مانده ایم امّا نیامد از تو خبر یابن فاطمه حق را شکست داده سپاه ِ نفاق وظلم کی می رسد زمان ظَفَر یابن فاطمه از دست ِما مقیم بیابان شدی،ببخش برگرد بین شیعه دگر یابن فاطمه بنگر که روبه روی حسن روی مادرت نیلی شده ست بین گذر یابن فاطمه در پشت درب خانه تو را می زند صدا با سوز و آه و دیده ی تر یابن فاطمه بین گدازه های در ِ نیمه سوخته بر سینه اش نشسته شرر یابن فاطمه روی ضریح ِ سینه ی او، میخ داغ ِدر از خود به جا نهاده اثر یابن فاطمه او شد سپر برای علی و برای او محسن شده ست همچو سپر یابن فاطمه بشکسته است شاخه ی طوبا و از برش روی زمین فتاده ثمر یابن فاطمه با دست بسته خوانده تو را مرتضی بیا ای مرهم شرار جگر یابن فاطمه ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. شعر 6 السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دردها دارد دلم در حسرت دیدار تو شد تمام آرزویم دیدن رخسار تو درد عشقت را به سینه دارم ومرهم تویی شکر ایزد که شدم از کودکی بیمار تو ای گل نرجس تو خوب عالمی اما منم بدتر از خار و گرفتم عزّت از گلزار تو لطف اعجاز نگاهت از ازل من را خرید خود گرفتی دست من گر که شدم دلدار تو عفو کن این نوکرت را که ندارد جز تو کس عفو کن این نوکری را که شده سربار تو با نگاهی قلب رسوای مرا تطهیر کن تا که شاید من شوم خاک در دربار تو ای غریب فاطمه راهم بده در خیمه ات تا شوم صبح و مسا با اشک هایم یار تو خوب می دانم که در گوش تو مانده همچنان ناله های مادر ِ بین در و دیوار تو می دهد این روز وشبها ای غریب فاطمه غصّه های غربت جدّت علی آزار تو ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) https://eitaa.com/emame3vom/86423 .
. با موضوع شهادت علیهاالسلام ای التیام زخم دل ِ بی قرارها درمان اشک دیده ی چشم انتظارها از کودکی به آمدنت دل سپرده ایم افسوس! از حضور تو فیضی نبرده ایم جمعه به جمعه در طلبت ندبه خوانده ایم اما هنوز بر سر راه تو مانده ایم آقا ببین که منتظرت دل شکسته است از غصه ی ندیدن روی تو خسته است آقا نه این که منتظرت ناامید شد اما ببین تمامی مویش سپید شد قبل از رسیدن ِ خبر مرگ ِ نوکرت مولا به او بده خبر درک ِ محضرت ای باغبان که منتقم یاس احمدی ایّام فاطمیّه گذشت و نیامدی امسال هم بدون تو بگذشت روضه ها در جمع ما نیامدی ای صاحب ِ عزا آقا هنوز چشم‌ تو دریاست در بقیع گویا هنوز بزم تو برپاست در بقیع بر روی خاک، همدم آهی حزین شدی دردآشنای روضه ی امّ البنین شدی گویی هنوز ناله ی او می رسد به گوش بین ِگریز مقتل او می روی ز هوش در پیش چار نقش ِمزار است محتضر باریده است پای غمش چشم ِ رهگذر از بس که روضه را به لب آب برده است حتماً به دلخوشی، دگر آبی نخورده است گاهی کشیده با سر ِ انگشت خود علم در پای آن کشیده دو دست ِ شده قلم دل را که برده علقمه با حال ِ نیمه جان با صورتش به روی زمین خورده ناگهان وقتی که صورتش به روی خاک می رسد نوبت به روضه ی تن صد چاک می رسد با پای دل به گوشه ی گودال می رود در زیر بار ِ لطمه اش از حال می رود خنجر رسید و حنجر شاهی بریده شد ام البنین میان عزایش شهیده شد ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) ......... .
. گریز به ایام ولادت حضرت زهرا علیهاالسلام وقتی دقایقم همگی با تو سر نشد شایسته ی غریبی تو ، دیده تر نشد حق می دهم‌که شام فراقت سحر نشد این دیده ها به دیدن تو مفتخر نشد آماده ی وصال تو این دل نبوده است پیوند ما به دست خطاهای من گسست از یاد برده ام که تویی صاحبم ببخش بر هر که غیر صاحب خود طالبم ببخش غرق گناهم و تو شدی تائبم ببخش هستی همیشه حاضر و من غائبم ببخش یک عمر، دیده لایق دیدار تو نبود وقتی تو را ببینم و نشناسمت چه سود آن که برای دیدن تو بی قرار نیست در قلب خود به درد فراقت دچار نیست هرگز به روی جاده ی حق استوار نیست هرکس نبوده منتظرت رستگار نیست طبق حدیث ناب ششم نائب رسول با انتظار تو شده هر طاعتی قبول تبریک یابن فاطمه، مادر رسیده است شأن نزول سوره ی کوثر رسیده است بدر تمام و جان پیمبر رسیده است هم‌ شأن و کفو حضرت حیدر رسیده است دنیا به یمن آمدنش باصفا شده روی لب تو لاله ی لبخند وا شده حتماً برای مادر خود هدیه می بری صحرانشین فاطمه، مهمان مادری مادر تو را چگونه ببیند که مضطری تو شهریار عالم و بی یار و لشکری هدیه برای مادر تو جز ظهور نیست بی تو بساط شادی عالم که جور نیست حالا که وقت دادن هدیه به مادر است شیعه بخوان دعای فرج را که بهتر است این نزد مادر از همه ی هدیه ها سر است بی شک دعا برای فرج ذکر نوکر است تسکین قلب فاطمه گوییم بی امان عجّل علی ظهورک یا صاحب الزّمان ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ای روضه خوان صبح و مساء،صاحب الزّمان ای داغدار کربوبلا ، صاحب الزمان صاحب عزای عمّه ی قامت خمیده ای خون، جای اشک، بین عزایش چکیده ای وقت مرور ِ داغ ِ روی داغ ِ عمّه هاست گویی که خیمه ات لب ِ گودال کربلاست داری شبیه عمّه به خود لطمه می زنی بشکسته از جراحت ِ رگ های گردنی در بین خاک وخون، بدنی دست و پا زده او را عدو برای رضای خدا زده دارد نشان ِ سنگ و عصا روی پیکرش رفته ز کینه، بر سر ِ سرنیزه ها سرش اینجا شروع ماتم جانسوز عمّه است آغاز ِ اشک ِ هرشب و هرروز ِ عمّه است باید که عمّه همسفر ِ قاتلین شود در ازدحام کوفه و شام بلا رود باید میان هلهله ی کوچه های شام پیش همه شود سپر ِ کینه های بام باید رود به غربت ِ بازار شامیان مهمان شود به بزم شراب حرامیان خون از لبان رأس بریده شود روان در اصل،قاتلش بشود چوب خیزران ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. ای روضه خوان محنت ِ ارباب سامرا درد آشنای غربت ِ ارباب سامرا بزم عزا به پا شده در زادگاه تو آتش زده به قلب همه، سوز ِ آه تو حاضر شدی کنار اسیر ِ رها شده با زهر کینه، حاجت ِمرگش روا شده جدّت اگرچه بر همه عالم امیر بود اما همیشه گوشه ی زندان اسیر بود جدّ تو را به خان ِ صَعالیک برده اند ‌دستش به جرم نام علی! رفته بین بند یک شب درون سینه ی پاکش گدازه رفت دشمن درون خانه ی او بی اجازه رفت حقّش دهید یک شبه قدّش خمیده است در پشت اسب پای پیاده دویده است پای برهنه، بردن معصوم، وای ِ من در کوچه ها،کشاندن ِمعصوم وای من جدّ تو را به مجلس مِی ،برده دشمنش کرده تعارفَش، دم ِ مشروب خوردنش خیلی جسارت از متوکّل شنیده است اما کسی جدا،سر او را ندیده است شکر خدا که بر لب او خیزران نخورد از زخم روی لعل لبش ، دختری نمُرد علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)✍ .
. برگرد ای مسیح نفس های فاطمه به انتها رسیده دگر طاقت همه بنگر نصیب شیعه شده درد لاعلاج آقا به یک نگاه شما دارد احتیاج تنها نگاه حیدری ات شد شفای ما تنها شده ظهور تو درمان ما بیا ای حق مدار ِ دار مکافات، العجل بر انتقام ِ عمّه ی سادات، العجل ای روضه خوان که از نظر شیعه غائبی صاحب عزای حضرت امّ المَصائبی هستی میان خطبه ی دردآشنای عرش هستی مواظب دل ِ اهل عزای عرش آرام‌ میکنی دل تب دار عرش را اما خودت همیشه شدی دائم البکاء در طول سال صبح و مساء گریه می کنی بر دردهای شام بلا گریه می کنی از لحظه ای که عمّه گرفتار شام شد خنده به روی لعل لب تو حرام شد گویا که رفته روبه رویت بین شامیان در بین رقص و هلهله های حرامیان گویی مقابل تو سرش سنگ خورده است او را عدو میانه ی بازار برده است در مجلس شراب ،دلت رفته روز وشب دیدی شبیه عمّه شکافی به روی لب وقت نزول چوب به روی لب حسین لطمه زنی به روی لبت مثل زینبین آقا به حق عمّه ی قامت کمان بیا از داغ روی داغ، گلش شد خزان بیا علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)✍ روایت استفاده شده در شعر: شیخ محمد باقر بیرجندى، صاحب كتاب كبریت الاحمر در كتاب كشكول خود چنین نقل كرد: در عالم خواب امام زمان حضرت ولى عصر علیه السلام را دیدم، بسیار غمگین و آشفته حال بود، به محضرش رفتم و سلام كردم، سپس عرض كردم، چرا این گونه ناراحت و گریان هستید؟ فرمودند: امروز روز شهادت عمه‌ام حضرت زینب علیهاالسلام است. از آن روزى كه عمه‌ام زینب علیهاالسلام شهادت كرده، تا كنون، هر سال در روز شهادت او، فرشتگان در آسمانها مجلس عزا به پا مى‌كنند و آن چنان مى‌گریند كه من باید بروم و آنها را ساكت كنم، آنها خطبه حضرت زینب علیهاالسلام را كه در بازار كوفه خواند، مى‌خوانند و مى‌گریند، من هم اكنون از آن مجلس فرشتگان مراجعت نموده‌ام. .
. با موضوع شهادت حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام ای دلشکسته در دل صحرا ،امامنا عمری اسیر ِ غربت عظمی' ،امامنا می دانم از گناه من ِ شیعه خسته ای روز وشب از سیاهی قلبم شکسته ای بنگر گرفته حال و هوای تمام شهر تنها ظهور توست امان از بلای دهر این روزها که از غم شیعه مکدّری صاحب عزای حضرت موسی بن جعفری پیش ضریح حضرت معصومه و رضا برپا نموده ای تو کجا مجلس عزا یا کاظمین رفته ای و پیش غربتش جاری شده ست اشک تو بر روی تربتش می نالی از مصیبت دستان بسته اش در بین کُند و سلسله،ساق شکسته اش هر روز و شب شده تن مجروحش آشنا با ضرب تازیانه ی سندی بی حیا آخر دوای جدّ تو زهر جفا شده از شرّ ظلم و کینه ی هارون رها شده از چه امام ِ رافضی اش خوانده دشمنش آثار کند و سلسه ها مانده بر تنش آقا به حقّ کشته ی قَعر ِ سُجون بیا از بند ظلم،شیعه ی خود را رها نما ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .................. . علیه السلام با عج امان از ظلم هارون ستم کردار مهدی جان که از بیداد او خون شد دل اخیار مهدی جان برو در شهر بغداد و بگو بر سندی شاهک که بر زندانیش کمتر کند آزار مهدی جان برای این که راحت جان به جانانش کند تسلیم غل و زنجیر را از گردنش بردار مهدی جان ندیده دیده گیتی به عالم روزه داری را که با سیلی کند جای غذا افطار مهدی جان علیه_السلام علیه_السلام .................. . به موسی بن جعفر علیه السلام: تجلی داده ای با هر دعایت روح عرفان را فضیلت داده القابت تجلی‌گاه انسان را تورا باب الحوائج! کاظم آل عبا خواندم عبا بر سر کشیدی جان ببخشی جسم بی جان را؟ رسول الله را وقتی در آن لحظه پدر خواندی کشیدی بر فضیلت های هارون خط بطلان را پر و بال قنوتت را شکنجه داد با زنجیر ولی نفرین نکردی در دعای خود نگهبان را تو با این بردباری ها به اصحابت نشان دادی برای کظم غیظ خود مصادیقی فراوان را "شترها هم نباید خدمت ظالم کنند"، آری تو روشن کرده ای با این سخن تکلیف صفوان را اشداء علی الکفارُ کظم غیظ را با هم نشان دادی چنین توصیه های ناب قرآن را اگر چه ماه محبوسی و فی قعر السجون بودی ولی روشن کند نامت در و دیوار زندان را ✍ .
. با موضوع وفات علیه السلام ای نوبهار اصلی دل ها ظهور کن شاه غریب، رهبر تنها ظهور کن عیدی نمانده است بدونت برای ما بی تو همیشگی شده شام عزای ما دیگر بیا که شیعه ز دنیا بُریده است ظلم و ستم به حدّ نهایت رسیده است فصل ظهور توست فقط نوبهار ما آقا تویی قرار دل بی قرار ما از شرّ فتنه نوکر خود را مصون بدار آقا خبر بده دگر از صبح انتظار حالا که داغدار ابوطالبیم ما یک دم بیا به روضه ی ما صاحب العزا روضه بخوان برای یتیمی مرتضی بنگر به درد هجر پدر گشته مبتلا حامی و یار دین نبی رفته از جهان شد اشک احمد از غم بی یاوری روان با یک نظر به پیکر زیر ِ سَریر او فرمود: رفتی ای همه ی هستی ام،عمو رفت و زمان هجرت احمد فرا رسید رفت و طناب، بر روی دست علی ندید رفت و ندید آتش و مسمار و سینه را بر ماه روی یار علی ردّ کینه را شکر خدا که غسل و کفن گشته پیکرش دیگر نرفته بر سر سرنیزه ها سرش ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. پایان سال و آغاز سال جدید السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف سالی دگر گذشت و امامم نیامدی در شام تار ، ماه تمامم نیامدی یکسال کار دیده ی زارم،امید شد مویم در انتظار ظهورت سپید شد یکسال از فراق رخت دلشکسته ام جمعه به جمعه بر سر راهت نشسته ام قلب تو را شکسته اگر نوکرت ببخش شیعه ی تو نبوده اگر زیورت ببخش آقا بیا به نوکر خود اعتبار ده این سال را تو سال ظهورت قرار ده آقا بیا و عدل علی را دوباره کن این درد لاعلاج جهان را تو چاره کن تنها به یُمن ِ گوشه نگاهی، ولی عصر پایان بده به ظلم و سیاهی، ولی عصر ای تو بهار آخر گلزار فاطمه مرهم گذار بر دل تبدار فاطمه در پشت در هنوز تو را می زند صدا بر انتقام‌ محسن شش ماهه اش بیا ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. رفت ماه نوکری، شرمندگی مانده هنوز بابت دیدار تو ، درماندگی مانده هنوز در هوای هجر تو بارندگی مانده هنوز در عجب هستم که بی تو زندگی مانده هنوز حق بده دنیا بدون توست مانند قفس می کشم آقا فقط با عشق وصل تو نفس لحظه هایم بوده دائم ،شرح هجرت مو به مو با همه در مورد وصل تو کردم گفتگو هر کجا را من‌ نمودم با امیدی جستجو تا که شاید لحظه ای با تو بگردم روبرو در حقیقت زنده ام با وعده ی دیدار تو بوده ام خار و گرفتم عزّت از گلزار تو عفو کن آقا مرا که با هزاران اشتباه داده ام قلب تو را آزار با عمری گناه من شدم با لطف اعجاز نگاهت سربه راه دستگیرم بوده ای گر که شدم عبد  اِله هر زمان که اشتباهاتم  تو را دلگیر کرد گریه ی نیمه شبت قلب مرا تطهیر کرد نیّتی کن، زودتر برگرد آقا از سفر این قَدَر از حال خود مگذار ما را بی خبر کن به حال شیعیان بی کَسَت یک دم نظر سالها هجر رخت افکنده شعله بر جگر روبه پایان است دیگر طاقت قلب صبور مرهم زخم قلوب شیعیان بنما ظهور ای قرار دیده ی آل پیمبر العجل شیعیان را سیّد و مولا و رهبر العجل مجری عدل علی، شمشیر داور العجل طالب خونخواهی اجداد اطهر العجل در هوای کربلا داریم بر لب زمزمه الامان و الامان، الغوث یابن فاطمه ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. باموضوع السلام علیک یا صاحب الزمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف ای زائر غریب امامان بی حرم ای همنشین چار کریم اسیر غم بنشسته ای کنار مزار غریب ها تنها به روی خاک دیار غریب ها در زیر آفتاب‌ بقیعی تو روضه خوان اما دوباره بر سر تو نیست سایبان فرشی ز خاک پهن شده زیر پایتان جانم فدای گرد و غبار عبایتان نه یک ضریح چوبی و نه کهنه پرچمی نه در میان اشک همه ،بزم ماتمی از یک طرف گرفتن روضه حرام شد سویی دگر اهانت دشمن مدام شد داغی دگر نهاده به دل های زائران نیش و کنایه های نگهبان بدزبان دشمن زده به زخم دل زائرش نمک هرکس که گریه کرده شده عایدش کتک ای زائر قبور بدون حرم بیا صاحب برای منبر وتیغ و علم بیا تا کی بقیع بی حرم و صحن و بارگاه تا کی کنار خاک بقیع است اشک و آه آقا بیا و تربت آن را امان بده دیگر مزار مادر خود را نشان بده ای روضه دار هر شب مادر بیا دگر بشنو صدای غربت او را به پشت در مادر تو را صدا زده با سینه ی کبود بر انتقام محسن پاکش بیا تو زود آقا برای مادر شیعه حرم بساز بر اهتزاز پرچم یا محسنش بناز ✍علی مهدوی نسب(عبداالمحسن) ‌.
. تنها مقیم خاک غریبان ولی عصر ای زائر دیار حبیبان ولی عصر یک گو‌شه ی بقیع شده خیمه ی عزات خاک بقیع، گِل شده از اشک ندبه هات نه گنبدی ست تا که شود سایه ی سرت نه گریه کن که لطمه زند پای منبرت حرف از ضریح و مرمر پای مزار نیست حق می دهم که چشم ترت را قرار نیست با اشک ِ شرم، از تو نوشته چنین قلم قبر رییس مذهب شیعه ست بی حرم شیخ الائمه ای که هزاران بلا کشید از کینه های دشمن ظالم شده شهید از چه شده ست بی حرم وصحن و بارگاه پیش مزار خاکی او روضه شد گناه روضه برای حمله ی دشمن به خانه اش شعله زدن به راز و نیاز شبانه اش او را عدو بدون عبا برده با غضب خیلی جفا کشیده از او نیمه های شب او را کشانده روی زمین، خصم بی ادب با ناسزای او شده هر لحظه جان به لب در کوچه ها دویده و اشکش روان شده با یاد داغ روز دوشنبه کمان شده روز دوشنبه ای که به زهرا کتک زدند بر زخم قلب حضرت حیدر نمک زدند روز دوشنبه ای که حسن دید مادرش افتاده بین کوچه و بشکسته یک پرش کم کم گریز روضه شده کوچه های شام ناموس اهل بیت و گذر بین ازدحام بودند عمه ها سپر سنگ بغض بام سنگی رسیدو نقش زمین شد سر امام در بین کوچه قامت عمّه شده کمان عجّل علی ظهورک یا صاحب الزمان علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)✍ .
. السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دیده روشن شده از نور دعای عرفه دل من پر زده در اوج هوای عرفه باز هم یوسف زهرا نشده قسمت من دیدنت کرب وبلا بین دعای عرفه حال، من آمده ام تا که بجویم ز تو روی گوئیا در طلب توست گدای آمدم عرش نه با پای خودم، از سرِ لطف سوی خود خوانده مرا باز خدای عرفه نوکر روسیه ام بار گناه آوردم تا کنی پاک مرا بین صفای عرفه تو ببخشای مرا گرچه نمکدان شکنم من نمک خورده ام از خوان عطای عرفه قبل رفتن به منا،مشعر و کوی عرفات تو مُسَلّم بروی کرب وبلای عرفه باز جدّت بشود ذاکر و تو مستمعش بشنوی از لب او سوز صدای عرفه داری از غربت او در دل خود شور ونوا کاروانش شده راهی به سوی کرب وبلا در میان کاروانش هست زینب خواهرش هم رقیه آن سه ساله نازدانه دخترش با خودش برداشته گل های باغش را تمام اکبر و عباس و قاسم هست بین لشکرش می شود سی روز دیگر،باغ گل هایش خزان می شود در راه ِ او گل ها تماماً پرپرش وای از آن دم که رسد بر سینه اش داغ جوان روبه روی او شود صدپاره جسم اکبرش می زند بوسه به دستان جدای حامی اش می کشد تیر از درون دیده ی آب آورش بر روی دستان او سیراب گردد ناگهان با سه شعبه، حنجر خشک علی اصغرش وای از آن دم که زند زینب کنار خیمه گاه بوسه ای بر حنجر او در وداع آخرش می رود زینب به روی تل ولی بیند که شمر رفته با چکمه ز کینه روی جسم اطهرش می زند بر سینه و سر، می شود بر روی تل محتضر از دیدن خنجر به روی حنجرش بی کفن گردد رها در بین‌مقتل جسم او می رود تا شام و کوفه روی سرنیزه سرش روبه روی دخترش ده مرکب ده بی حیا می رسد با نعل تازه بر ضریح پیکرش می شود دعوا سر عمامه و پیراهنش زیر تیر و نیزه وسنگ وعصا مدفون تنش ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. گریز به علقمه السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف... رسیده ماه محرم، خبر ز ماهم نیست خبر ز روشنی این دل سیاهم نیست ببخش علت تأخیر تو شدم آقا بَدَم که دیدن تو قسمت نگاهم نیست نشد که لحظه ای از زندگی شوم خرسند که این حیات، بدون تو دل بخواهم نیست همیشه علت هجرت خطای من بوده دلیل فاصله جز قلب پر گناهم نیست مرا ز درگه احسان خود مکن بیرون مگو که فرصت جبران اشتباهم نیست برای دیدنت آیم به روضه ی عباس که غیر دیدن رویت دوای آهم نیست میان علقمه جدّت به تکیه گاهش گفت بلند شو که به جز تو کسی پناهم نیست چه مختصر شده ای ای مقطع الاعضا توان بردن تو سوی خیمه گاهم نیست ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه والشریف ای قرار ِقلب شیدا در کجا جویم تو را ای بهشت آرزوها در کجا جویم تو را باز شد ماه محرم زخم هجرت تازه شد ای به زخم دل مداوا در کجا جویم تو را روز وشب‌ هستی تو ناظر بر گناهانم ببخش رحمت باری تعالی' در کجا جویم تو را شیعه مظلوم است بی تو،ای معزّالمؤمنين ای همه دارایی ما در کجا جویم تو را حسرت دیدارت آقا برده از دیده قرار کی کنم رویت تماشا در کجا جویم تو را در میان نوکرانت ،من نبینم بی کسی ای بیابان گرد تنها! در کجا جویم تو را از جفای قوم ظالم،کشته شد جدّت حسین تشنه در بین دو دریا،در کجا جویم تو را شد کنار مقتل او روبه روی زینبین بر سر عمّامه دعوا در کجا جویم تو را بسته شد دستان زینب،همسفر شد با عدو شد کتک جای تسلّی' در کجا جویم تو را ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
گریز به مقتل السلام علیک یا صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه والشریف ای پناه قلب ما آقا نمی آیی چرا آخرین نور خدا آقا نمی آیی چرا آمده ماه محرم،خیمه ی اشکت کجاست در کجا جویم تو را آقا نمی آیی چرا کی گدای دیدن یک لحظه خال هاشمیت می شود حاجت روا آقا نمی آیی چرا سامرایی، کاظمینی، در بقیعی یا نجف یا که در کرب وبلا آقا نمی آیی چرا منتظر مانده میان کوچه با روی کبود مادرت خیرالنسا آقا نمی آیی چرا پشت درب خانه ی حیدر هنوزم مانده است ناله ی( مهدی بیا) آقا نمی آیی چرا بین محراب عبادت در میان سجده اش فرق حیدر شد دو تا آقا نمی آیی چرا زیر سقف خانه ی خود از جفای همسرش خون جگر شد مجتبی' آقا نمی آیی چرا رأس جدّ اطهرت در مقتل کربوبلا شد شکسته با عصا آقا نمی آیی چرا یک هزار و نهصد و پنجاه زخم کینه ها با تنش شد آشنا آقا نمی آیی چرا ارباً اربا پیکرش از پستی ده بی حیا زیر مرکب شد رها آقا نمی آیی چرا شد برای پاره پاره پیکر جدّت کفن قطعه ای از بوریا آقا نمی آیی چرا عمّه ی مظلومه ات همراه شمر و حرمله رفته تا شام بلا آقا نمی آیی چرا شد جواب ناله های دختران جدّ تو تازیانه از جفا آقا نمی آیی چرا خیزرانی شد لبش در غربت بزم شراب بر روی تشت طلا آقا نمی آیی چرا ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. بابای شیعه در دل صحرا چه می کنی عمری بدون منزل و مأوا چه میکنی هستی کجای مجلس ما، شاه بی کسم در بین جمع؛ هستی و تنها چه می کنی گفتی که با مریضی ما می شوی مریض اصلاً بگو برای مداوا چه میکنی داری برای درد همه، درد می کشی با این همه مصائب دنیا چه میکنی حالا که عمه راهی شام بلا شده در لحظه ی جسارت اعداء چه می کنی یک سر بزن به صومعه از جدّ خود بپرس نور خدا میان کلیسا چه می کنی یک شب تنور رفتی و یک شب سر درخت دست کشیش صومعه حالا چه می کنی با گریه، راهب از سر جدّت سوال کرد در بین خارها، گل زهرا چه می کنی ای سروری که زینت دوش پیمبری بر روی نیزه، ماه دل آرا چه می کنی سخت است دیدن سر همسر، به روی نی پیش رباب و نجمه و لیلا چه می کنی با مشک،کهنه زخم تو را شسته ام ولی با زخم های تازه ی فردا چه می کنی در کوچه ی یهودی و باران سنگ شام در وقت کینه بر سر نی ها چه می کنی ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. دلم گرفته پدرجان بیا دگر مهدی(آقا) ببین شکستن ِ دل ها شده هنر مهدی پُر است مدّعی و معرفت شده نایاب شده دعای همین قوم بی اثر مهدی به ظاهر از تو بخوانند و باطناً یک عمر زدند بر دل هر نوکرت شرر مهدی تو را چگونه بخواهد دلی که جای تو شده ست طالب یک مشت سیم و زر مهدی چقدر طعنه شنیدیم از همین مردم شدیم در وسط کینه بی سپر مهدی بیا و عزّت ما باش بین این مردم شب فراق رخت را نما سحر مهدی بیا دگر که شوی با جمال زهراییت در آسمان دل شیعیان قمر مهدی غروب جمعه ی بی تو چقدر دلگیر است گذشت جمعه و از تو نشد خبر مهدی نیامدی که شوی مرهم دل زینب که شد ز داغ، روی داغ خون جگر مهدی بیا و باش تو در کوچه های شهر شام امان عمّه ز خاکستر ِ گذر مهدی بیا سری به خرابه بزن که یک دختر کنار رأس پدر گشته محتضر مهدی ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. جامانده از زیارت خواستم با تو شوم همسفر امّا صدحیف مقصدم با تو شود عرش معلّی' صدحیف کربلای من ِ شیدا نشد امضا امسال نشد این قطره شود راهی دریا صدحیف نشد آقا که شود هر قدمم در این راه مرهم زخم دل زینب کبری' صدحیف نشد این چشم گنهکار شود در این راه با نظر بر رخ ِ چون ماه ِ تو بینا صدحیف با نگاهی به تو و گنبد زرد ارباب از گناهان بشوم پاک و مبرّا صدحیف بین بین الحرمین و دو بهشت دنیا در جوارت بنشینم به تماشا صدحیف نزد شش گوشه زنم لطمه به خود همراه ِ مادر خون جگرت حضرت زهرا صدحیف باز در علقمه برپا بشود یک مجلس تو شوی مستمع روضه ی سقّا صدحیف تا عموی تو زمین خورد به صورت از اسب شد حسین بن علی بی کس وتنها صدحیف گفت: عباس، عجب سرو رشیدی بودی چه شده هیبت وآن قامت رعنا صدحیف دست یک سو ،علمت سوی دگر ،عبّاسم نیست مقدور که بردارمت از جا صدحیف ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .