eitaa logo
امام حسین ع
17هزار دنبال‌کننده
389 عکس
1.9هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
ایل و تبار تو همه از سفره‌دارها ایل و تبار ما همه از ریزه‌خوارها ایل و تبارت از همه خلق برتر است قربان خانواده‌ات ایل و تبارها درحال گردش است به امر تو کائنات در حلقه تواند ولایت‌مدارها اخلاص با ولای تو سنجیده می‌شود میزان عشق توست ملاک عیارها روزی که می‌کشید خدا نقش خلق را طرح شمایل تو شد از شاهکارها باید نشست منتظر دیدن رخت باید نیاز کرد به ناز نگار ها مشتاق خاک‌بوسی پای تو چشم ماست پایان بده به غصه چشم‌انتظارها ای سبزپوش فاطمه با خاک پای تو سر سبز می‌شود همه‌ی شوره‌زارها اموال خویش را همگی وقف کرده‌ای یک بار نه، دو بار نه و بلکه بارها از اینکه تو پیاده سوی مکه می‌روی مبهوت می‌شوند تمام سوار ها با دست پر به خانه خود بازگشته‌اند هروقت رو زدند به تو وامدارها وقت نبرد کار همه زار می‌شود جولان دهی اگر که تو در کارزارها تا که دم حسین و حسن همدم علی است دیگر چه حاجتی به دم ذوالفقارها از شهرهای دور به شهر تو آمدند پیچیده شهرت کرمت در دیارها در خانه کریم گدا معتبر شود داریم از گدایی تو اعتبارها ما نیز هم‌نشین تو یک روز می‌شویم بر دامنت اگر بنشیند غبارها چشم حسودهای تو را کور می‌کنیم از این جهت به کار می‌آیند خارها بر وعده جزامی و تو غبطه می‌خوریم روزی ما نمی‌شود از این قرارها از باده های ساقی کوثر به ما بده فکری بکن به حال خراب خمارها ای رنج دیده! رنگ سفید محاسنت دارد حکایت از ستم روزگارها دست معاویه به تو هرگز نمی‌رسید از تو جدا نمی‌شد اگر دست یارها در شأن اهل بیت قبور بقیع نیست باید ضریح ساخت برای مزارها 🔸شاعر: _____________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹
@emame3vom عمريست كه هستيم مسلمان حسن جان عمريست دخيليم به دامان حسن جان ما ريزه خورِ سفره ى احسان حسن جان تنها قسم مادر او جان حسن جان زهراست در اين بزم پريشان حسن جان نام دگر عشق فقط نام حسن بود مستىِ دلم از مى و از جام حسن بود در دام حسينيم...نگو دام حسن بود خورشيد طلوعش فقط از بام حسن بود والله كه عالم شده حيران حسن جان صد قبله فداى خم محراب نگاهش صد حاتم طاعى بنِشسته سر راهش ناهيد و زُحل ريخته از زلف سياهش فرمانده ى ما اوست و ما عضو سپاهش ما را بنويسيد غلامانِ حسن جان خورشيدِ تماشايى آفاق على بود اين آينه ى جذبه ى اخلاق على بود در جنگ جمل نيروى خلاق على بود در كل،حسن آئينه و مصداق على بود مست است دلم از دم قرآن حسن جان از حا ى حسن روى لبم پر ز عسل شد با نام حسن هر سخنم نيز غزل شد بين من و عقل و دل آشفته جدل شد بنده ست!چرا پس به خداوند بدل شد؟؟ تصويب شد!عالم همه قربان حسن جان انديشه ى ما بيشتر از حد خيال است در هر نفس ما به خدا شوق وصال است اى آنكه ميان سر تو جنگ و جدال است با آل سعوديم كه گويند:محال است!! يك روز بسازيم شبِستان حسن جان اى گل پسر حضرت زهرا!به كه رفتى؟ اى دست به دامان تو دريا،به كه رفتى؟ اى صاحب اعجاز و كرم ها!به كه رفتى؟ ذهنم شده درگير كه آقا،به كه رفتى؟ مستيم..بده باده و پيمانه حسن جان تو امر نما،جان به فدايت كنم آقا هر شب سر افطار هوايت كنم آقا من بغض كنم..گريه برايت كنم آقا با چشم پر از اشك صدايت كنم آقا آن وقت بگويى كه اى جانِ حسن جان... 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹
@emame3vom تا زنده‌ایم شور حسینی شعار ماست این سبک زندگی سند افتخار ماست ما انتخاب مادر قامت خمیده‌ایم فردا بهشت فاطمه در انتظار ماست روضه به روضه پای شما پیر می‌شویم موی سفید نوکریت اعتبار ماست تا روضه هست ثانیه‌ای گم نمی‌شویم هر روز رأس ساعت هیئت قرار ماست طبق بیان حضرت صادق دل شما در لحظه‌های روضه و گریه کنار ماست ما جمعمان فقط به شما جمع می‌شود این جمع هیئتی سبب اقتدار ماست جذب نگارخانه دنیا نمی‌شویم دنیا خودش اسیر نگاه نگار ماست مثل رسول ترک اگر دیر آمدیم اما همیشه مهر شما سازگار ماست 🔸شاعر: ____________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹
@emame3vom نام من را بنویسید ،بدهکار حرم لقبم را بنویسید ،گرفتار حرم شده مضمون تمامیّ غزلهام ، "حسین" دفترم هم شده مجموعه ی اشعار حرم خط خطی های مرا نمره ندادید ،که هیچ خط زدید اسم مرا از صف زوار حرم اصلا انگار زیادی تر از این سائل نیست حسم این است شدم "نوکر سربار" حرم بارها هم شده گفتم به خودم ، بیچاره یک کمی زار بزن ،نوکر بی عار حرم زائران تو همه مثل گل و گلزارند این وسط من شدم انگار ،فقط خار حرم برده ای هستم و بی قیمتی ام کشته مرا کاش من را بفروشید ،به بازار حرم حال من سخت ،وخیم است ، دوایی بفرست یک عیادت بکن از نوکرِ بیمار حرم دل من سوخته از دوری شش گوشه ی تو آتش حسرتش افتاده به نی زار حرم کاشکی خانه ی من کرب و بلا بود ،حسین بود ،همسایه ی دیوار به دیوار حرم 🔸شاعر : ______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹
جانم فدای آن بنایی... که نداری قربان آن گل‌دسته‌هایی... که نداری هرجا حرم دیدم سرودم زیر لب از دلتنگی گنبدطلایی... که نداری باب‌الرضا رفتم نشستم گریه کردم با یاد باب‌المجتبایی... که نداری قالیچه‌ی ارثیه‌ی مادر بزرگم نذر تو و صحن و سرایی... که نداری من هر شب جمعه سلامی می‌دهم به شش‌گوشه‌ی کرببلایی... که نداری ما سینه‌زن‌هایت حسن کم گفته‌ایم آه در مجلس دارالبکایی... که نداری دردی که داری در خودت می‌ریزی آقا حق می‌دهم درد آشنایی... که نداری 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹
@emame3vom حسن شدی که غریبی همیشه ناب بماند رد دو دست ابالفضل روی آب بماند حسن شدی که سوال غریب کیست در عالم - میان کوچه و گودال بی جواب بماند حسین نیز غریب ست اگر شبیه برادر ولی بناست بقیع حسن خراب بماند کمی ز غصّه ی تو رخنه کرده است به بیرون تفاوت زن چون «جعده» و «رباب» بماند به احترام حسین سه روز مانده به گودال بناست زائر تو زیر آفتاب بماند 🔸شاعر: ______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @emame3vom
مادرم رفت،پدررفت،حسن جان هم رفت بعداز این قول بده تا تو کنارم باشی شهادت امام حسن مجتبی(ع)تسلیت باد @emame3vom 🔹اشعار ناب آئینے🔹
@emame3vom هزار حیف که خاموش شد صدای حسن چه شد قرائت قرآن چه شد دعای حسن؟ بـه غربتش چـه بگویـم، رسـول اکـرم گفت که ماهیان همه گرینـد از بـرای حسن بـه حشـر بـا گـل لبخنـد می‌شـود محشور خوشا کسی که کند گریه در عزای حسن گمـان نبـود نمـک‌ناشناس‌هــا بـه ستـم کنند خنجـر خود را فرو به پای حسن میان طشت عیان شد ز پاره‌های جگر که بود خون جگر سال‌ها غذای حسن تمام عمر دلش بود خون، نبود انصاف که باز زهر هلاهل شود جزای حسن هنـوز بـر بـدنش زخـم‌ تیرهــا پیــداست هنوز شهر مدینـه است کربلای حسن اگر چه از شرر زهر پاره شد جگرش دگر نگشت بریده، سر از قفای حسن کسی که فاطمـه را کشت قاتل حسن است به روز حشر شهادت دهد خدای حسن غـریبِ شهـر مدینه، غـریب رفت بـه خاک غریب‌تر حرم و صحن باصفـای حسن نه مهلتی که توقف کنند در حرمش نه جرأتی که بگرید کسی برای حسن از آن زمان که خـدا خلق کـرد «میثم» را  دل شکستـۀ او بــود آشنـای حسـن 🔸شاعر: __________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹
@emame3vom اینکه در شهر خودت بی کس و یاری سخت است زآشنایان خودت هم گله داری سخت است این همه غصه و غم داشته باشی ،غم نیست لیک در خانه که غمخوار نداری سخت است یاد کوچه که می افتم بدنم میلرزد چه کنم گر نکنم گریه و زاری سخت است وسط کوچه بریزند سر مادر تو بر نیاید اگر از دست تو کاری سخت است روضه کوچه همین است امان از سیلی صورت حوریه و ضربه کاری سخت است پیش چشم تر فرزند زگوش مادر گوشواره که بیافتد به کناری سخت است چشم گریان دل سوزان و دو دست لرزان مادرت را به سوی خانه بیاری سخت است ...... ای حسین جان به تو امروز خدا صبر دهد بدنم را به دل خاک سپاری سخت است سر من بر روی دامان تو اما سر تو ... می کند شهر به شهر نیزه سواری سخت است بعد از این تشت خدا صبر به زینب بدهد دیدن چوب به لعل لب قاری سخت است تیر از جسم من و چشم علمدار که نه تیر از حنجر شش ماهه درآری سخت است @emame3vom 🔸شاعر: ____________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹
@emame3vom ای در هوای ماتم تو عرش، سوگوار ای در غم تو چشم سماوات، اشکبار اسلام در مصیبت تو می شود یتیم دین در فراق روی تو بی تاب، بیقرار ما را در اوج گنبد خضرای خود ببر تا روی گنبدت بنشینیم چون غبار هرگز ز یاد حضرت زهرا نمی رود چشمی که شد ز ماتم تو ابر نوبهار رفتی و از مدینه ی تو رفت دلخوشی کوچید مرغ عشق و محبت از آن دیار سر زد پس از تو ای به همه خلق مهربان از امت تو آنچه نمی رفت انتظار هرچند از تو غیر محبت ندیده بود اما به اهل بیت تو بد کرد روزگار گلچین رسید و بعد تو خشکید پشت در یاسی که مانده بود ز باغ تو یادگار گر می گرفت آتش کینه به خانه و می رفت سمت پهلوی گل دست های خار آن دست که به بازوی زهرا قلاف زد انداخت دور گردن مولا طناب دار در بین کوچه باز همان دست آمد و دیوار کوچه خون شد و افتاد گوشوار 🔸شاعر: __________________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @emame3vom
@emame3vom روضه خوان خسته نباشی مادر روضه خواندی ز شه بی کفنم شصت روز است حسین می گویی امشبی روضه بخوان از حسنم روضه خوان روضه غربت سخت است هیچکس با حسنم یار نبود خانه هم امن نبوده بر او همسرش یار وفادار نبود جعده زهری به حسن خورانده که از آن فتنه و شر می ریزد روی تشتی که برایش بردند لخته خون، پاره جگر می ریزد روضه خوان روضه بخوان از حسنم جگرش گرچه به زهر آغشته پسرم غیرتی و مادری است داغ کوچه حسنم را کشته صورت من که از آن کوچه تنگ تا دم مرگ فقط نیلی ماند توی ذهن حسن مظلومم تا ابد خاطرۀ سیلی ماند حسنم هیچ نرفت از یادش آتش و دود چه غوغا می کرد در که افتاد روی پهلوی ام محسنم داشت تقلّا می کرد 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹
 @emame3vom گدا زیاد رسیده . حقیر هم هستم. سرم فدای سرت سربِزیر هم هستم. زمانِ آمدنت در محله آمده ام... دلم خوش است که بینِ مسیر هم هستم . عزیزِ فاطمه هستی ، کریم هم هستی غلامِ فاطمه هستم ، فقیر هم هستم. ابوتراب اجازه بده که گریه کنم... که خاکِ خشک شبیهِ کویر هم هستم. مگر امام حسن دستگیری ام بکند نیازمند به دستِ بِگیر هم هستم . ذَلیل ُ خاضِع ُ مِسکین ُ مُستَکینم من "اعوذوا بِالکرمت " مُستَجِیر هم هستم. مرا اسیرِ خودت کن . اسیرِ نَفس شدم تصدّقت بشوم ، من اسیر هم هستم. به یادِ گریه ی قاسم زمانِ دفنِ تنت به یادِ بارشِ بارانِ تیر هم هستم ! همین کنار نشستم مرا نگاه کنی گدا زیاد رسیده . حقیر هم هستم! همینکه سایه ی لطفت به سر بود کافیست فقیرِ کوی تو باشم امیر هم هستم ! 🔸شاعر: _____________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹
@emame3vom آمدی در خاک ایران،خاک ایران سبز شد از جنوب کشور من تا خراسان سبز شد ردِّ پایت شد مسیر رودهای بی قرار هر کجا که آمدی حتی بیابان سبز شد می شود ردِّ تو را در نقشه ها ترسیم کرد چون به هرجایی که باریده ست باران،سبز شد خواستم دورت بگردم در خیابان رضا تا که گفتم السلام از دور میدان سبز شد در خیابانِ رضا پشت چراغِ قرمزش بارها تا هشت خواندیم و خیابان سبز شد بارها دیدم که مادر از زیارت آمد و تاک پیر خانه ی ما در زمستان سبز شد گندم پس مانده های کفترانت را شبی ریختم در سفره دیدم صبح از آن نان سبز شد روضه ی انگور می آمد به گوشم من خودم در شب سی صفر دیدم که ایوان سبز شد دست در انگور بردی رنگ مشهد سرخ شد بعد از آن خورشید هر صبحی که سر زد سرخ شد گشت جدش رو سپید آن جا که با یک خوشه زهر هشتمین پیغمبر آل محمد سرخ شد مثل جدّش منتقم می خواست پس با این دلیل تا همیشه پرچم بالای گنبد سرخ شد مثل زهرا مادرش در اتفاق کوچه ها رنگ رفتن شد کبود و رنگ آمد سرخ شد در میان کوچه ها دستار بر سر زرد شد دست بر در زد به سرعت چهره ی در زرد شد زهر از بس که قوی بود و امام از بس لطیف زهر چون رد شد همه دیدند حنجر زرد شد در غلاف و در مصاف، این گشت روضه، هرکجا؛ راویان گفتند حنجر، روی خنجر زرد شد سرخ بود و زرد بود و مرد کم کم شد کبود گفت یا زهرا رضا و بعد از آن دم شد کبود با نبی و با حسن با یاعلی موسی الرضا پیش غم های صفر ماه محرم شد کبود گوییا رنگین کمانی می رود زیرا به زهر؛ هم سپید و سرخ و زرد این مرد شد هم شد کبود از خراسان روضه خیلی دور شد یابن الشبیب زهر وقتی قاطی انگور شد یابن الشبیب اشک در چشمان آقا حلقه زد آنجا که گفت حال و روز جدِّ ما ناجور شد یابن الشبیب در هجوم تیر ها و نیزه ها گم شد تنش در میان سنگ ها محصور شد یابن الشبیب در میان علقمه عباس از بس تیر خورد پیکرش چون کندوی زنبور شد یابن الشبیب حرف حرفِ جنگ بود اما پس از عباس ما حرف دشمن نیز حرف زور شد یابن الشبیب آه زجرآورترین جای سفر آنجاست که زجر، شب بر جستجو مٲمور شد یابن الشبیب عمه هرجایی به دشمن رو نمی زد پیش زجر؛ در بیابان عاقبت مجبور شد یابن الشبیب 🔸شاعر: _____________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹
@emame3vom گریه های شب جمعه چه خریدن دارد نوکرت تا خود تو شوق رسیدن دارد شده هفتاد و دو سر با سر تو بر نیزه سر بازار شما ٰ زجر کشیدن دارد دل من لک زده تا اسم مرا بنویسند به سر بام حرم میل پریدن دارد رخ یوسف اگرم هر چه که زیباست ولی چهره نه ٰنام شما دست بریدن دارد من شفا یافته دست شما بودم وبس شکرٰ باذکر حسینٰ قلب تپیدن دارد همه زوار تو بی دل شده بر میگردند که نیازی دلشان  بر تو شدیدا دارد هر کجا مینگرم عکس حرم میبینم این در خانه عشق است دویدن دارد دم محشر که حسین بن علی وارد شد حال و روز دل عشاق چه دیدن دارد بدنی بی سرو پر زخمٰ فدایش جان ها کمر آنجا به خدا جای خمیدن دارد الکی نیست که زینب سر خود میشکند دیدن روی شما سینه دریدن دارد 🔸شاعر : ____________________________ 🔹 اشعار ناب آئینے🔹
پسر ارشد مادر به غرورت سوگند عاقبت در حرمت ذکر علی می گیرم 🔹اشعار ناب آئینے🔹
حُسن ما از حسنی بودن ما مشهودست نوکری بر در این خانه تماماً سودست هرچه دارم همه ازلطف امامِ حسن َست هرکسی خواست بیایدسندش موجودست @emame3vom 🔹اشعار ناب آئینے🔹
@emame3vom ایهاالناس بیاید که آقا حسن است سبط اکبر پسر اول زهرا حسن است کرم و جود و سخایش چقدر بی‌مانند در کرامت بخدا گوهر یکتاحسن است به ابی انت و امی علوی زاده سلام به تو و ساقی کوثر به می و باده سلام سائل کوی توام از کرمت خرسندم بر تو و ایل و تبار تو خدا داده سلام ای حسن در حسن ای جلوه‌ی ذات ازلی ای کریم بن کریم زاده زهرا و علی قصه حُسن کرامات تو تکرار شده‌ست گفته حق از رخ زیبات به آوای جلی سفره داری که همه محو عطایش هستند افتخار همه عالم که گدایش هستند شب میلاد کریم بن کریم است امشب در تحّیر همه ازجود و سخایش هستند از سوی خواجه به من برگه‌ی زرّین آمد قرعه فال من از شعر و غزل این آمد تا تفعل زده ام من به کتاب حافظ «گفت بر خیز که آن خسرو شیرین آمد» 🔸شاعر: ____________________________ 🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
طلب کنم ز خدا رزق خود بنام حسن که سفره ی دوجهان است بار عام حسن چرا به سجده نیفتم به احترام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن @emame3vom 🔹اشعار ناب آئینے🔹
🔵چرا نباید گناهکاران را سرزنش کنیم؟ ✳️گاهی ما وقتی گناهکاری را میبینیم به راحتی به او طعنه ،دشنام،و... میدهیم و او را زیر سوال برده و حتی تحقیر میکنیم. ⛔️و گاهی حتی با خودمان مقایسه کرده و خود را از او خیلی بهتر و بالاتر میبینیم. با اینکه در روایات و احادیث بسیاری،معصومین علیه السلام ما را از این کار نهی و منع کرده اند باز گوش ما بدهکار نیست! 🔰ما حق سرزنش هیچ مؤمنی را نداریم چون ما به شرایط ،نوع زندگی و محیطی که او در آن زندگی میکرده آشنا نبوده و شرایط اورا نمیفهمیم، ⚡️وگرنه ممکن بود اگر ما هم در شرایط او بودیم گناهی خیلی بالاتر و بدتر انجام میدادیم. 🔘مقایسه او با شرایط خودمان،کار درستی نیست، چون چه بسا او هم اگر در شرایط قبلی و فعلی ما زندگی میکرد به همچین گناهی مبتلا نمی شد. ♻️به همین خاطر هست که حق سرزنش و قضاوت در مورد دیگران را نداریم و فقط خداوند متعال که آگاه به گذشته،حال و آینده ی ماست،می تواند قضاوت کند و بس! 🔆بهمین دلیل هم هست که در احادیث داریم که: اگر کسی مومنی را سرزنش کند ،نمیرد تا به آن بلا مبتلا شود 🌺یعنی خداوند ما را در شرایط آن شخص قرار میدهد تا به مایی که حق قضاوت و سرزنش به خود میدهیم نشان دهد ما در شرایط مشابه آن گناهکار،خودمان چگونه رفتار میکنیم!! 🔴به قول بزرگی:چون شرایط گناه مهیا نبود،توهّم تقوا برمان داشت... 📚📙چکیده ای از سخنان بزرگان
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸🔸💠 💢سخنان حضرت زینب سلام الله علیها در مجلس ابن زیاد 💢 راوی می گوید: ابن زیاد در قصر خود نشسته بود و به همه مردم اذن ورود داد، دراین حال سر شریف امام حسین علیه السلام را وارد مجلس کردند و او را مقابل ابن زیاد نهادند. بانوان و دختران حرم حسینی را نیز وارد مجلس نمودند. حضرت زینب سلام الله علیها دختر بزرگوار حضرت علی علیه السلام به صورت ناشناس در گوشه ای از مجلس نشسته بود. ابن زیاد سؤال کرد: این زن چه کسی است؟ گفتند: این زن، دختر امام علی علیه السلام است. ابن زیاد روی به آن پاک دامن سلام الله علیها نموده و گفت: شکر خدا که شما را رسوا کرد و دروغ های شما را آشکار ساخت! حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: «فاسق آن کسی است که رسوا شد و دروغگو شخص بدکار است، که ما نیستیم!» ابن زیاد گفت: رفتار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی؟ حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: «جز زیبایی چیز دیگری ندیدم، اینان کسانی بودند که که خداوند شهادت را برایشان رقم زده بود و آنان نیز به سوی خوابگاه و آرامگاه ابدی خود شتافتند و به همین زودی، خداوند میان تو و آنان را جمع خواهد کرد و آنان با تو مخاصمه خواهند نمود، در آن دادگاه بنگر که پیروز واقعی چه کسی است؟ مادرت در عزایت گریه کند ای پسر مرجانه!» ابن زیاد به اندازه ای خشمگین و عصبانی شد که قصد کرد که حضرت زینب سلام الله علیها به قتل برساند. عمرو ابن حریث خطاب به آن ملعون گفت: او زن است و کسی زن را به خاطر گفتارش مؤاخذه و کیفر نمی کند!ابن زیاد به حضرت زینب سلام الله علیها گفت: خداوند دل مرا از کشتن حسین علیه السلام و خاندان تو که مردمی سرکش بودند، شفا بخشیده و شاد نمود. حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: «به جان خودم سوگند می خورم که توبزرگ خاندان مرا کشتی و ریشه مرا خشکاندی! اگر دل تو با این چیز ها شفا می یابد، باشد.» ابن زیاد گفت: این زن چه موزون و با قیافه سخن می گوید، به جان خودم سوگند که پدرش نیز مردی بود شاعر و قافیه پرداز! حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: «ابن زیاد! زن را با سجع و قافیه چه کار است؟»نگاه ابن زیاد متوجه امام علی ابن الحسین علیهما السلام شد و گفت: این کیست؟ گفتند او علی پسر امام حسین علیه السلام است. ابن زیاد گفت: مگر خدا علی ابن الحسین علیهما السلام را نکشت!؟ امام سجاد علیه السلام علیه السلام فرمودند: «من برادری داشتم که نام او نیز علی ابن الحسین علیهما السلام بود و این قوم او را کشتند!» ابن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت!امام سجاد علیه السلام فرمودند: «خداوند است که جان ها را هنگام مرگ آنها می گیرد و کسانی را که نمرده اند به هنگام خواب قبض روح می فرماید.» ابن زیاد گفت: آیا تو هنوز جرأت داری که جواب مرا بدهی؟! این را بیرون برده و گردنش را بزنید! حضرت زینب سلام الله علیها به محض شنیدن این فرمان (قبیح) فرمودند: «ابن زیاد! تو که دیگر کسی را برای ما باقی نگذاشتی، حال اگر می خواهی او را بکشی پس مرا نیز همراه او بکش!»امام علی ابن الحسین علیهماالسلام فرمودند: «عمه جان آرامش خود را حفظ نما و ساکت باش تا من با او صحبت کنم.» امام سجاد علیه السلام سپس به ابن زیاد نگریست و فرمود: «ای پسر زیاد! آیا مرا با کشتن تهدید می کنی؟ آیا هنوز نمی دانی که کشته شدن عادت ما و شهادت مایه ی بزرگواری ماست!»(۱۴) ابن زیاد نگاه عجیبی به عمه و برادر زاده نموده گفت: در عجبم از خویشاوندی و مهرپیوندی ایشان؛ به خدا سوگند گمان می کنم زینب دوست می دارد هرگاه قرار شود برادر زاده ی او را بکشم او را با وی به قتل برسانم. آنگاه گفت: دست از او بردارید و بیماری و ناتوانی برای بیچارگی او کافی است.(۱۵) ✅منابع: 🔹۱۴- لهوف، صفحه ۲۱۷- ۲۲۱، کتاب ارشاد صفحه ۴۷۲- ۴۷۴، منتهی الآمال صفحه ی ۷۶۱- ۷۶۳، ترجمه کامل نفس المهموم صفحه ۱۹۳- ۱۹۵، مقتل الحسین ( المقرّم) صفحه ۴۲۱- ۴۲۴ 🔹۱۵- ارشاد شیخ مفید صفحه ۴۷۴ 💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸
در همان روز عاشورا ابن سعد به خولی بن یزید اصبحی، و حمیدبن مسلم ازدی،دستور داد سرِ حسین را به کوفه ببرند. سرهای دیگر شهداء را هم توسط شمر، قیس بن شعیث و عمروبن حجاج فرستاد. از آن جا که منزل خولی یک فرسخ با کوفه فاصله داشت،سرِ مبارک امام را به خانه بُرد،اما آن را از همسرش_که دوستدار و پیرو اهل بیت(ع)بود_پنهان کرد. همسر خولی متوجه شد که از تنور خانه با این که آتش نیفروخته است،نوری متصاعد می شود.وقتی نزدیک تنور شد صدای چند زن را شنید که برای امام حسین به صورت جانسوزی گریه می کردند.او ناگهان پِی بُرد که خولی چه کرده است! با گریه از خانه و زندگی خولی بیرون رفت و تا پایان عمرش،از غم حسین نه آرایش کرد و نه عطر و بوی خوش استعمال نمود. مردم از آن پس نام او را عیوف ((خوددار)) گذاشتند. صبح روز بعد،خولی رأس مبارک حضرت را به دارالاماره برد و آن را پیش روی ابن زیاد_که به تازگی از نخلیه بازگشته بود_ قرار داد.خولی در حالی که سر مقدس امام را به ابن زیاد تحویل می داد شعری خواند، ابن زیاد از این که در شعر خولی از حسین تعریف شده بود ناراحت شد و گفت:اگر می دانی که او شخص خوبی بود چرا او را کشتی؟به خدا قسم هیچ پاداشی به تو نخواهم داد. 📚مقتل مقرم،ص۳۶۹_۳۷۰ 📚البدایة ابن کثیر،ج۸،ص۱۹۰ 📚انساب الاشراف بلاذری،ج۵،ص۲۳۸ 📚تذکرةالخواص،ص۱۴۴
خولی با عجله از کربلا به کوفه آمد ، ‌اما درب دارالاماره بسته بود ، لذا برگشت به خانه اش که در نزدیکی شهر کوفه بود . از آن جایی که زن خولی به نام عیوف ، از علاقه مندان به اهل بیت عليهم السلام  بود ، سر مقدّس را از همسرش پنهان داشت و در میان تنور گذاشت . چنان ظـلـم و سـتـــم بـیـــــداد کــــرده / کـــه دل را کــــوره ی حـــدّاد کـــرده چنان در کوفه فرمان ، دست زور است / که مهمان خانه ی خولی ، تنور است کـســی کــه زیــب آغـــوشِ نـبـی بـود / ســـرش دایـم ســــرِ دوشِ نبـی بـود ز سنگ کـینـــه ها ، آن سـر شـکسـتــه / سـر او روی خـاکسـتــر  نشستـــه
رأس حسین تا که به نی در ظهور شد گفتی که دیدگان مه و مهر، کور شد آن سر چو بر سپهر سِنان سَنان نشست عیسی به چرخ یاکه چوموسی به طورشد چون شب شدی،به خانه‌ءخولی نزول کرد این قصّه‌اش، حدیث سلیمان و مور شد آن سر که جلوه‌اش به فلک نور می‌فشانْد منزل‌گهش به مطبخ و قعر تنور شد بهر نماز شب، زن خولی ز جای خواست دیدی که مطبخش، همه یک لمعه نور شد دیدی که هودجی ز سما شد سوی زمین دیدی زنی در اوست که خاتون حور شد از خاک بر‌گرفت سر و در بغل کشید بوسیدوبس گریست که دل ناصبور شد گفتا کدام ظالمت از تن‌، جدا نمود؟ این انتقام از تو به «یومُ ‌النّشور» شد گفت ای عزیز مادر و ای نور عین من! بودی غریب ودیدنت امشب، ضرور شد پس بر زمین نهاد، به اوج فلک شدی از جورِ خیلِ انس، به فوج مَلَک شدی
سر ابی عبدالله عليه السلام را به خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم داد تا نزد ابن زیاد ببرند . خولی با عجله از کربلا به کوفه آمد ، ‌اما درب دارالاماره بسته بود ، لذا برگشت به خانه اش که در نزدیکی شهر کوفه بود . از آن جایی که زن خولی به نام عیوف ، از علاقه مندان به اهل بیت عليهم السلام بود ، سر مقدّس را از همسرش پنهان داشت و در میان تنور گذاشت . چنان ظـلـم و سـتـــم بـیـــــداد کــــرده / کـــه دل را کــــوره ی حـــدّاد کـــرده چنان در کوفه فرمان ، دست زور است / که مهمان خانه ی خولی ، تنور است کـســی کــه زیــب آغـــوشِ نـبـی بـود / ســـرش دایـم ســــرِ دوشِ نبـی بـود ز سنگ کـینـــه ها ، آن سـر شـکسـتــه / سـر او روی خـاکسـتــر نشستـــه ـ عجب زیبا ، مرحوم ژولیده نیشابوری ، زبانِ قال و زبان ِحال را با هم آ‌میخته است ! بریـز ‌ای دیـده! خونِ دل ، ز دیــده / کـه رنـگ از صورت زهــرا ، پریــده شب است و مادری ، پهلو شکسته / کـنار مـطـبـخِ خولی ، نشستـه بگوید از غمت ،در شـور و شـینم / حسیـنم وا ، حسیـنم وا ، حسینم عیوف ؛ همسر خولی می گوید : آخرهای شب بود ، دیدم نوری از تنور بلند است و به آسمان ساطع شده ، نزدیک تنور رفتم صدای بانوانی با سوز و گداز را شنیدم که صدای جان کاه یاحسین آن ها بلند بود . ای سر پــر خـون ! ز کجــا آمـدی ؟ / ایـن دل شـب ، مـنــزل مــا‌ آمـدی ؟ گلشن روی تو عجب ، با صـفاست / ای سر پر خون ! بدنت در کجاست ؟ برگشت با تندی به همسرش گفت : دیگر مرا در خانه ات نخواهی دید مردم از سفر سوغات می آورند ، تو برای من سر بریده ی فرزند رسول خدا صلّي الله عليه و آله را آوردی .
امام حسین(ع)-شهر کوفه-تنور خولی تازه رسیده از سفر کربلا سرت بین تن تو فاصله افتاده تا سرت با پهلوی شکسته و با صورت کبود کنج تنور کوفه کشانده مرا سرت پیشانی ات شکسته و موهات کم شده خاکستر تنور چه کرده است با سرت؟ رگ های گردنت چقدر نامرتب است ای جان من چگونه جدا شد مگر سرت؟ این جای سنگ نیست، گمان می کنم حسین افتاده است زیر سم اسب ها سرت... باید کمی گلاب بیارم بشویمت خاکی شده است از ستم بی حیا سرت چشمان تو همیشه به دنبال زینب است تا اربعین اگر برود هر کجا سرت