📋 #خواستمدستتورابازنمایمکهنشد
#سبک_روضه
#روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواستم دست تو را باز نمایم که نشد
پا به پای تو در آن کوچه بیایم که نشد
همه همدست شدند، دست خدا را بستند
خواستم این گرهِ کور گشایم که نشد
ریختند بر سر من، دست ز تو بردارم
هرچه کردم نکنند از تو جدایم که نشد
سعی کردم که به پیش تو نیفتم به زمین
قنفذ آنقدر زد انداخت ز پایم که نشد
دست خود را به در سوخته حائل کردم
جان شش ماههی خود حفظ نمایم که نشد
حیف شد بعد سه ماهی گل من وا میشد
میشد امروز بخوابد روی پایم که نشد
خواستم زودتر از این بروم نزد پدر
زینب اینقدر دعا کرد برایم که نشد
*شاعر: #آرمان_صائمی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
.
#حضرت_زهرا #مدح_حضرت_زهرا
عشق يعنى عاشقى كردن به پاى فاطمه
مزد آن باشد بدون شك دعاى فاطمه
حا و سين و نون يعنى انتهاى عاشقى
عين و شين و قاف تازه ابتداى فاطمه
موقع خلقت خدا فرمود او مال من و
من براى او و اين عالم براى فاطمه
لطف مادر بود اينكه نوكر مولا شديم
بعد مولا خاك پاى بچه هاى فاطمه
-
بوسه بر دستش از اين پس برهمه واجب شده
ذكر زهرا يا على ابن ابيطالب شده
-
شعر مادر برد مارا سمت ايوان نجف
تا كه بنويسند مارا عبد سلطان نجف
عيدى ما از على باشد به دست فاطمه
مدح مولا،صحن زهرا،زير باران نجف
كعبه با چاكى كه بر سينه زده اثبات كرد
با تمام هيبتش دستش به دامان نجف
ياعلى گفتيم ما و بعد زهرايى شديم
جان زهرا مرتضى و فاطمه جان نجف
-
شعر من پر زد به ايوان نجف پرواز كرد
باز هم نام على در شعر من اعجاز كرد
-
در هواى تو هميشه ابر بارانى شديم
معجزاتت را كه ديديم غرق حيرانى شديم
ما نوشتيم از تو مولا مهر زد بر پاى آن
هركجا نام تو آمد نيز بارانى شديم
هرزمان دلتنگ خاك مضجع پاكت شديم
راهىِ دربار سلطان خراسانى شديم
خواب ديدم كه مزار گمشده پيدا شده
آستان بودى تو ماهم نيز پيشانى شديم
-
خوب و بد باهم ببين و جنس درهم را بخر
مى روى كرب و بلا امشب مارا هم ببر
🔸شاعر:
#آرمان_صائمى
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
#امام_حسن #مدح_امام_حسن
@emame3vom
عمريست كه هستيم مسلمان حسن جان
عمريست دخيليم به دامان حسن جان
ما ريزه خورِ سفره ى احسان حسن جان
تنها قسم مادر او جان حسن جان
زهراست در اين بزم پريشان حسن جان
نام دگر عشق فقط نام حسن بود
مستىِ دلم از مى و از جام حسن بود
در دام حسينيم...نگو دام حسن بود
خورشيد طلوعش فقط از بام حسن بود
والله كه عالم شده حيران حسن جان
صد قبله فداى خم محراب نگاهش
صد حاتم طاعى بنِشسته سر راهش
ناهيد و زُحل ريخته از زلف سياهش
فرمانده ى ما اوست و ما عضو سپاهش
ما را بنويسيد غلامانِ حسن جان
خورشيدِ تماشايى آفاق على بود
اين آينه ى جذبه ى اخلاق على بود
در جنگ جمل نيروى خلاق على بود
در كل،حسن آئينه و مصداق على بود
مست است دلم از دم قرآن حسن جان
از حا ى حسن روى لبم پر ز عسل شد
با نام حسن هر سخنم نيز غزل شد
بين من و عقل و دل آشفته جدل شد
بنده ست!چرا پس به خداوند بدل شد؟؟
تصويب شد!عالم همه قربان حسن جان
انديشه ى ما بيشتر از حد خيال است
در هر نفس ما به خدا شوق وصال است
اى آنكه ميان سر تو جنگ و جدال است
با آل سعوديم كه گويند:محال است!!
يك روز بسازيم شبِستان حسن جان
اى گل پسر حضرت زهرا!به كه رفتى؟
اى دست به دامان تو دريا،به كه رفتى؟
اى صاحب اعجاز و كرم ها!به كه رفتى؟
ذهنم شده درگير كه آقا،به كه رفتى؟
مستيم..بده باده و پيمانه حسن جان
تو امر نما،جان به فدايت كنم آقا
هر شب سر افطار هوايت كنم آقا
من بغض كنم..گريه برايت كنم آقا
با چشم پر از اشك صدايت كنم آقا
آن وقت بگويى كه اى جانِ حسن جان...
🔸شاعر:
#آرمان_صائمى
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
.
#نذر_حضرت_مادر🌺
#مدح
#ترکیب_بند
عشق يعنى عاشقى كردن به پاى فاطمه
مزد آن باشد بدون شك دعاى فاطمه
حا و سين و نون يعنى انتهاى عاشقى
عين و شين و قاف تازه ابتداى فاطمه
موقع خلقت خدا فرمود او مال من و
من براى او و اين عالم براى فاطمه
لطف مادر بود اينكه نوكر مولا شديم
بعد مولا خاك پاى بچه هاى فاطمه
-
بوسه بر دستش از اين پس برهمه واجب شده
ذكر زهرا يا على ابن ابيطالب شده
-
شعر مادر برد مارا سمت ايوان نجف
تا كه بنويسند مارا عبد سلطان نجف
عيدى ما از على باشد به دست فاطمه
مدح مولا،صحن زهرا،زير باران نجف
كعبه با چاكى كه بر سينه زده اثبات كرد
با تمام هيبتش دستش به دامان نجف
ياعلى گفتيم ما و بعد زهرايى شديم
جان زهرا مرتضى و فاطمه جان نجف
-
شعر من پر زد به ايوان نجف پرواز كرد
باز هم نام على در شعر من اعجاز كرد
-
در هواى تو هميشه ابر بارانى شديم
معجزاتت را كه ديديم غرق حيرانى شديم
ما نوشتيم از تو مولا مهر زد بر پاى آن
هركجا نام تو آمد نيز بارانى شديم
هرزمان دلتنگ خاك مضجع پاكت شديم
راهىِ دربار سلطان خراسانى شديم
خواب ديدم كه مزار گمشده پيدا شده
آستان بودى تو ماهم نيز پيشانى شديم
-
خوب و بد باهم ببين و جنس درهم را بخر
مى روى كرب و بلا امشب مارا هم ببر
✍ #آرمان_صائمى
#صلوات 👉
@emame3vom
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
#روز_مادر_مبارک
.
.
بسم الله الرحمن الرحيم
#عاشورا
#امام_حسین #گودال #قتلگاه
#آرمان_صائمی
▶️
يك نفر روى خاك ها بود و
صدنفر فكر غارت از اويند
چيست جرمش؟عليست بابايش
همه فكر غرامت از اويند
راويان گفته اند مولا را
با كف پاش پشت رو كرده
خنجر كند او نمى برّد
شمر را بى آبرو كرده
خواهرش هم رسيد در گودال
ديد او را كه دست و پا مى زد
ديد ارباب نيمه جان بود و
مادرش را همش صدا مى زد
يک نفر گفت ذبح سر با من
بين لشكر دوباره دعوا بود
شمر و خولى حريص تر بودند
حرف آنها به هم بفرما بود
عده اى بر نگاه بى رمقش
مثل خولى بلند مى خندند
آن طرف تر هم عده اى نامرد
سر اعضاش شرط مى بندند
.
.
#تنور_خولی
عجب هواى بدى داشت آن شب غم بار
نفس به سينه ى زينب پر از تلاطم شد
كسى كه جان على بود و چشم ساقى بود
كنار اهل حرم در كنارِ مردم شد...
-
گذشت هر چه كه بود و گذشت قصه ى غم
همه به فكرِ غنيمت...به فكرِ خلخال اند
چه آمده به سر اهل كاروان حسين؟
همه بريده بريده اسيرِ گودال اند..
-
ميان دشت سوارى به تاخت مى آيد
چنان كه مركبش انگار پر در آورده
عجب نهيب بدى مى زند بر آن مركب
گمان كنم كه به همراه خود سر آورده..
-
شب است و آمده از يك سفر پر از قصه
شبى كه بوده گمانم عروسىِ خولى
براى همسر خود بى رقيب آورده
ز دشت كرب و بلا تحفه هاى معقولى...
-
براى همسر خولى چنان معما بود
تنور خانه خدايا چقدر شعله ور است
گرفت در بغلش آن سر منور را
و گفت ارزش اين سر،سر از طلا و زر است
-
عجيب در نظرش آمده سرى بى تن
چقدر بر سر و رويش زد آن مظلوم
نشست كنج حياط و گرفته زانوى غم
رسيد در بر او قد خميده اى مغموم...
-
و گفت همسر خولى كه كيستى بانو؟
بگو كه از چه نگاهت به ماتم و محن است؟
منم كسى كه بُوَد هر دو چشم پيغمبر
سرى كه كنج تنور است سر حسين من است..
🔸شاعر:
#آرمان_صائمی
https://eitaa.com/emame3vom/29968
.
.
#غزل_مصیبت
#شب_هشتم_محرم
با زمین خوردنِ تو شاه زمینگیر شده
پایِ این پیکرِ صدپاره پدر پیر شده
به سویِ تو نَدویدم که خَزیدم بابا
اُف به دنیا پدر از زندگیاش سیر شده
ای اذانِ حَرمم واژهبهواژه شدهای
اِرباً اِرباٰ وسطِ معرکه تصویر شده
حمزهیِ لشکر من مُثله شدی واویلا
آمدم سویِ تو امّا چقدَر دیر شده
تکّههای بدنت رویِ حصیری چیدم
چند تا گمشده یا جسمِ تو تبخیر شده
همهیِ دشت به حال من و تو میخندند
طعنه با روضهیِ غمهایِ تو درگیر شده
بر رویِ شانهیِ یاران به حرم میآیی
وقتِ تشییعِ علیاکبر و تکبیر شده
لختهخون از دهنت با سرِ انگشت کشید
العجل گفت پدر از غمِ تو پیر شده
#حسین_ایمانی
.........................
🏴 اشعار #شب_هشتم_محرم
______
#حضرت_علی_اکبر #بحر_طویل
به میدان آمده شیر نره نسل علی ابن ابی طالب
خدایی هم شبیه مرتضی بر لشکر دشمن شده غالب
به لب نام علی دارد به سر سربند زهرا را
قیامت کرده انگاری زمین و آسمان ها را
سپاه کفر را حیران خود کرده دلاور مردِ این بیشه
شروع کرده رجر خوانی برای نسل بی ریشه
که ای اف بر شما و دین و دنیاتان
بترسید از عذاب قبر و فرداتان
به جنگ آیه ی نور خداوند آمدید اما دریغ از اندکی توحید در بین شما...آری..شمایی که ندارید از خدا ترسی و فکر روز محشر را نکردید و نمی داندید با زهرای مرضیه چه باید کرد از خجلت که مهرش را به روی پاره ی جانش شما بستید و او را خارجی خواندید و قصد کشتنش دارید اما نه...
به نامِ نامی حیدر
مدد از ساقی کوثر
تمام دشت را پر می کنم از سر
منم اولاد پیغمبر
علیِ اصغر کرب و بلایم من که بعد از مرتضی خوانده است بابایم علی اکبر
اگر مردی میان این جماعت هست بسم الله
کسی را ذره ای در دل شجاعت هست بسم الله
بیاید تا ببیند ضرب شست حیدر کرب و بلا را..هان
من از نسل اباالفضل عملدارم
جهانگیرم..جهان دارم
به جان مادرم زهرا سر از جسم سپاه کفر بردارم
یکی آمد که با پای خودش سیری کند قعر جهنم را
غضب دارد علی اکبر
نگاهش کرد پا تا سر
به یک ضربه چنان روی زمین انداخت آن ملعون بزدل را که لشکر بر خودش لرزید از ترس علی و کار مشکل شد
حریفان یک به یک،پرمدعا
بر جنگ اکبر آمدند اما
نماند از هیبت آنها
به جز نعشی بدون سر
بنازم بر علی اکبر..بنازم بر علی اکبر
ندارد چاره ای دشمن به جز نامردی و حیله
علی را دوره اش کردند از هر سو و بستند راه را بر او و با ضرب عمود نانجیبی یک شکاف آمد میان فرق و ابرو و حجاب خون میان او و چشمش نیز حائل شد
ز اشک آسمان خاک زمین گل شد
ز خودش خون فرقش روی چشم اسب را پوشاند و راه خیمه را گم کرد و آمد در دل دشمن
همین اندازه می گویم که اکبر شد علی اصغر..
حسین آمد به یاری اش رود اما بمیرم من که یک لحظه برایش سخت شد دیدن..
به پای نعش اکبر آمده اما به زانویش
پر از خون است گیسویش
بغل کرده علی را می کند بویش
تصور کن جوانت روی خاک افتاده لب تشنه
تنش را جست و جو کردی به زیر چندصد دشنه
چه حالی و چه احوالی
خودت راهیِ گودالی
تصور کن همان موقع بیاید خواهرت از خیمه و افتد به روی نعش بی جان جوانی که نمانده از تنش چیزی به جز جسمی پر از خالی
نمیدانی چه می آید سرت وقتی که میبنی به اشک خواهرت یک عده میخند با شادی و خوشحالی
جوانش اربابا بود و زینب هم پریشان بود و بی تابش
صدا میزد که خیز از جا و زینب راببر تا خیمه بابایت فدای قد و بالایت
ببین دیگر ندارد چاره بابایت
صدای دیگری از عمق دل میزد
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
🔸شاعر: #آرمان_صائمی
.
.
آمدى جانم به قربانت ولى حالا چرا؟
آمدى كنج خرابه آمدى..اينجا چرا؟
نيزه دارت با همه لج كرد اى بالا نشين
بر زمين مى زد سرت را هى از آن بالا چرا؟
عمه ام مى گفت تو آئينه ى مادر شدى
من نفهميدم شبيه حضرت زهرا چرا؟
من كه اسمش را نميدانم..ولى خيلى بد است
مى شود از او بپرسى مى زند من را چرا؟
تشنه بودم..مثل تو بابا...ولى نه..مثل تو
تا كه گفتم آب،زد...هى زد...زدم...بابا چرا؟
🔸شاعر: #آرمان_صائمی
#حضرت_رقیه
.
.
#حضرت_زهرا
#فاطمیه
زبانحال حضرت زهرا به #امام_حسن علیه السلام
-
می زنی با نگاه پر بغضت
آتشِ سرد بر دلم پسرم
گریه کم کن به خاطر مادر
من که امروز بهترم پسرم
-
به خدا خوب می شوم مادر
بی قراری نکن عزیزدلم
قول دادی که سِر نگه داری
گریه زاری نکن عزیزدلم
-
مادرت مرده اینچنین شده ای؟
قلب تو نا امید می بینم
من بمیرم...میان گیسویت
چند تاری سپید می بینم
-
بگذر از کوچه و خیالاتش
بگذر از آن شلوغیِ بسیار
بگذر از آتش و در و هیزم
بگذر از رد خون بر مسمار
-
هرچه بوده دگر گذشته حسن
فقط این بر دلم عذاب شده
که غریب است مرد این خانه
که سلامش چه بی جواب شده
-
عهد بستیم..خاطرت مانده؟
که پدر بو ز ما جرا نبرد..
گریه کم کن..خدای ناکرده
در دلش شک به کوچه ها نبرد
-
پسرم،جای من تو این شب ها
شانه کن موی زینبین مرا
نیمه شب ها ز یاد تو نرود
تشنگیِ لب حسین مرا
🔸شاعر: #آرمان_صائمی
.
.
#امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#ترکیب_بند
می دهم بر تو سلام ای حضرت بالا نشین
السلام ای شمس عالم حضرت حبل المتین
کار ما دست شما افتاده از اقبال خوش
کار ما آسان نما ای جان جانان آفرین
ای امام انبیا ای آبروی اولیا
آیت الله العلی ای حضرت عین الیقین
حضرت مشکل گشا ای تو به هر دردی دوا
ای تفرج گاه تو معراج ختم المرسلین
حضرت سر سلسله ای پادشاه قافله
ای خداوند کرم ای قبله ی اهل زمین
وحی بر افلاک شد از جانب پروردگار
لافتی الاعلی لا سیف الا ذوالفقار
در مدار چشم هایت ماه کامل می شود
هرکه شد دیوانه ی عشق تو عاقل می شود
حضرت جبریل در عرش معلای خدا
می برد نام تو را تا کار مشکل می شود
فاتح بدر و حنین ای قبله گاه عالمین
کعبه هم کم کم به سمتت نیز مایل می شود
وعده دادی وقت مرگم تو قدم رنجه کنی
خاک قبر از اشک های شوق من گل می شود
ما برای دیدنت خود را مهیا می کنیم
عاقبت هرکس به دیدار تو نایل می شود
عقل ما زایل شده خوردیم بر پست جنون
زنده ایم با وعده ی انا الیه راجعون
ای تمنای نگاهم بسته بر دستان تو
جان به لب آمد ز دوری تو وایوان تو
وه چه شیرین است این بیت مطنطن یا علی
جان حیدر جان زهرا،جان زهرا جان تو
روز محشر جبرئیل با خلق می گوید به تو
یا امیرالمومنین ای جان سنه قربان تو
چرخش انگشت تو روزیِ عالم می دهد
می خورد کل فلک از سفره و از نان تو
ای بنازم ناز شستت را،به هنگام نبرد
می شود حتی خداهم مات تو،حیران تو
هر دری را باز کردی تا قیامت باز شد
یا امیرالمومنین گفتیم و عشق آغاز شد
میبرم این اشک هارا زیر ایوان نجف
تا که بنویسند من را ابر باران نجف
میرسد از عرش بر گوشم ندا وقت ورود
سجده کن بر پیشگاه شاه شاهان نجف
در روایات آمده کار فلک دست علیست
مسند قدرت شده تخت سلیمان نجف
روز میلاد تو عالم نیز مهمان خداست
میدهد هرچه بخواهد او به مهمان نجف
آخرش هم میشوم یک روز من حاجت روا
آخرش هم می روم یک روز قربان نجف
در بیان مختصر ایمان مطلق با علیست
در تمام آسمان ها حک شده حق با علیست
#آرمان_صائمی✍
#امام_علی #امیرالمؤمنین
.
.
#شب_اول_محرم
#امام_حسین
روضه شب اول محرم
در وجودم طنین محتشم است
دیده ام شوق و رقص پرچم را
لطف کردی به من دوباره حسین
نوکری کردنِ محرم را
-
یاد کردم از آن عزیزانی
که به زیر لحد عزا دارند
پدر و مادران خفته به خاک
که عزا دار روضه ی یارند
-
پدری که همیشه با اشکش
مشکی روضه را به تن می کرد
شب اول که می رسید از راه
یادی از غربتِ حسن می کرد
-
مادری که همیشه در طی سال
خانه اش بود با شما آباد
از پس انداز چند ماهه خودش
خرجیِ روضه ی تورا می داد
-
یاد کردم از آن عزیزانی
که به درد فراق مجبورند
بین بستر سیاه پوشیدند
ولی از روضه های تو دورند
-
لطف کردی به من دوباره حسین
که رساندی مرا به هیئت و اشک
لطف کردی اجازه ام دادی
بزنم سینه پای صاحب مشک
-
با خودم فکر می کنم...هیهات
هرچه بر سینه ام زدم کم بود
دوست دارم که خوب گریه کنم
شاید این اخرین محرم بود...
شاعر: #آرمان_صائمی
.
.
#زمینه
#اربعین
1️⃣بند اول
بعد عمری همراهمی
رفیق نیمه را شدی
من راهی اسارت
تو ساکن کربلا شدی
چهل روز شکستم
چهل روز بریدم
چهل روز ندیدی
که من چی کشیدم
حال و روزم تعریفی نداره
دل تنگم از تو گله داره
2️⃣بنددوم
چشم تو که دور دیدن
غرورم وشکستن
عصر ظهر عاشورا
دست زینبت رو بستن
نشد تا بمیرم
تو این غم برا تو
شنیدم رو نیزه
عزیزم صداتو
اخه من کجا و معجره پاره؟
دل تنگم از تو گله داره
3️⃣بندسوم
اومدم پیشت اما
صورت من کبوده
داغ قلب این خواهر
از محله ی یهوده
-
نپرس از رقیه
نشد تا بمونه
تا اسمت رو می برد
می خورد تازیونه
خدا واسه ی هیچکسی نیاره
دل تنگم از تو گله داره
#امام_حسین_علیه السلام
#آرمان_صائمی✍
#زمینه
#صفر_1401
#اربعین
.
.
#امام_زمان
#مدح_امام_زمان
سر کویت اگر قرار من است
خنده های تو نوبهار من است
به جنون آمده قلم امشب
کلمه..واژه در حصار من است
دست های دلم پر از خالیست
عشق تو بین کوله بار من است
پی تو در به در به هر سویم
آری این نیز روزگار من است
زنده ام بی تو...خاک بر سرمن
دفتر شعر، سوگوار من است
هرکجایی همیشه قلبت شاد
هرکجایی سرت سلامت باد
حال و روز دلم زمستان است
ابر چشمم همیشه باران است
رو سیاهم ولی مرا دریاب
به خدا نوکرت پشیمان است
به مسیح دم تو محتاجم
چاره کن حال من پریشان است
نیمی از قصه نیمه ی رمضان
نیمه ی بعد نیمه شعبان است
دائما روز وشب خودت آقا
بر لبت ذکر یا حسن جان است
هرکجایی همیشه قلبت شاد
هرکجایی سرت سلامت باد
سایه ات هست بر سرم آقا
مثل تو نیست در کرم آقا
گر بمیرم به غیر خانه ی تو
عرض حاجت نمی برم آقا
از تو فرمان و از همه عالم
چشم آقا..نوکرم آقا
بوده مهر تو از همان اول
در رگ و شیر مادرم آقا
میرسد روز خنده ی زهرا
ای پناه همه حرم آقا
هرکجایی همیشه قلبت شاد
هرکجایی سرت سلامت باد
تو حسينى و يا كه تكرارش
جلوه اى از نگاه خَمّارش
بين سجاده ات دعايم كن
بيش از اينها شوم گرفتارش
دستِ من نيست بى قرارىِ من
چه كنم؟دلبرى شده كارش
تو خودت مستِ ساقى اش هستى
اى فداى تو و علمدارش
ماهمه گیر لطف اربابیم
همه درگیر لطف بسیارش
هرکجایی همیشه قلبت شاد
هرکجایی سرت سلامت باد
از فراقت عجيب مى سوزم
وقت اَمّّن يُجيب مى سوزم
آتش از تو وجود دل با من
امر كن عنقريب مى سوزم
حرف آتش شده،به جان خودت
ياد شيب الخضيب مى سوزم
تا زمانی که جان به تن دارم
از غم بوى سيب مى سوزم
خواب دیدم که در رکاب شما
من شبیه حبیب می سوزم
هرکجایی همیشه قلبت شاد
هرکجایی سرت سلامت باد
#آرمان_صائمی ✍
.
.
📋 بنویسید مرا بندهى سلطان نجف
#مدح_امام_علی (ع)
#مدح_امیرالمؤمنین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بنویسید مرا بندهى سلطان نجف
بنویسید که عالم همه قربان نجف
ما غباریم، غبارى زِ خیابان نجف
بنویسید على را گُلِ گلدان نجف
وسط عرش بُوَد تختِ سلیمانِ نجف
آنکه بر خاک،حیاتِ دو جهان داد، که هست؟
آنکه بر مُرده زبان داد، توان داد که هست؟
آنکه در کعبه خودش اِذنِ اذان داد که هست؟
تَرَک کعبه به ما نیز نشان داد که هست…
کعبه با آن عظمت دست به دامان نجف
حق بده ! دیدن این صحن تماشا دارد
حرمش هم به خدا هیبتِ او را دارد
نه حرم بلکه على عرشِ معلى دارد
و اگر کعبه دَرَد سینهى خود، جا دارد
سرِ ما ذبح کنید بر سرِ ایوان نجف
زِ قدومش همهى راه به هم مىریزد
دلِ عشاق به ناگاه به هم مىریزد
تا ببیند رُخ او ماه، به هم مىریزد
گر على گریه کُنَد، چاه به هم مىریزد
جانِ عالم به فداى شه مردان نجف
من على را به خدا رازِ خدا میدانم
ولىالله شده منصبِ آقاجانم
ها على و بشر و کیف بشر میخوانم
به هواى حرمش ابرِ پُر از بارانم
بنویسید مرا بى سر و سامانِ نجف
خلقت هر دوجهان گوشهاى از تلمیحَش
از کران تا به کران دانهاى از تسبیحَش
فتح خیبر که نشد معجزه…شد تفریحش
و نشد غیرِ على کَس به على تشبیهش
بنویسید على بانىِ ایمان نجف
جلوهى دیگرى از جلوهى مولا زهراست
روى پیشانى او نقش فقط یا زهراست
به دلم غم نرود تا که دلم با زهراست
نهراسم به خدا روز جزا تا زهراست
غیرِ زهرا نبُوَد همدم جانانِ نجف
تا که در معرکه شمشیر به دستش اُفتاد
دشمن از ترس دگر اسم خودش بُرد زِ یاد
دامنش خیس شد و آبرویش رفت به باد…
چاره ای نیست به جز گفتن دادِ بى داد….
چه شکوهیست در این هیبت طوفان نجف
تو بر این سلسلهها حق خلافت دارى
نه فقط شیعه به دنیا تو ولایت دارى
که در عُقبى تو فقط حُکمِ حکومت دارى
به غلامانِ خودت نیز عنایت دارى
بطلب این همه سرمست به ایوان نجف
*شاعر: #آرمان_صائمى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#امیرالمؤمنین #امام_علی
#کوتاهترین_راه_نجات_است_غدیر
.
.
#میلاد_حضرت_علی_اکبر
_
به نام خالق هستی..به نام نامیِ حیدر
قلم بر صفحه میچرخد به اذن ساقی کوثر
ملائک یک صدا گویند با اولاد پیغمبر
علی اکبر..علی اکبر..علی اکبر..علی اکبر
-
جوان ارشد ارباب چون برگ گل و شبنم
نزاییده چنان شهزاده ی ما مادر عالم
-
عجب سروی عجب ماهی عجب دلدار زیبایی
چه اربابی..چه مهتابی..چه خورشید دل آرایی
چه آقایی..چه غوغایی..چه مجنون و چه لیلایی
عجب تصویر زیبایی…حسین و صوت لالایی
-
به یک جلوه رسول الله و یک جلوه خود حیدر
به هیبت چون عموجانش…بنازم بر علی اکبر
-
از این پس او نفس های امیرالمومنین باشد
برای او همین کافیست..باقی نقطه چین باشد
خدا می خواست اصلا ماجرایش اینچنین باشد
که او نور دو چشم حضرت ام البنین باشد
-
به پیشانی او مهر لب مولای ما خورده
به هر خنده علی اکبر،دل از ارباب ما برده
-
تو آن عشقی که در عالم ندارد هیچ مصداقی
دلیل سر کشیدن ها…حدیث بزم عشاقی
حَسن گونه ست رفتار تو از بسکه خوش اخلاقی
کریمی و کرم داری…در این ره صدر آفاقی
-
بده خرجیِ مارا..ما به دستان تو دل بستیم
علی جان رد مکن مارا..گدای خانه ات هستیم
-
به پای مدح تو زانو زده ارباب قاجاری
به منطق چون کلافِ خواجه عبدالله انصاری
تغزل در نگاه شاعران در وصف اشعاری
گهی در شعر لیلایی..گهی در شعر سرداری
-
تو بالاتر از اعجازی..شفیق ساقیِ خیمه
تو بودی از همان اول رفیق ساقی خیمه
-
تو در میدان همان بودی که عباس بن حیدر بود
چنان کردی که لشکر گفت این طوفان محشر بود
تمام دشت از خشم نگاهت معدن سر بود
نفهمیدند این حیدر و یا غوغای اکبر بود
-
همه دامانشان را خیس کردند از نگاه تو
چرا که ترس مولا بود در چشم سیاه تو
-
تو رفتی و حرم پاشیده شد از هم علی اکبر
کنارت شد قد رعنای سقا خم علی اکبر
تو پخشی در دل صحرا ولی کم کم علی اکبر
حسین آمد به بالینت ولی درهم علی اکبر
-
تو خس خس کردی و بابا کنارت بال و پر میزد
ز داغت پیش یک لشکر،پدر داد از جگر می زد
-
#آرمان_صائمی۱۴۰۲/۱۱/۳۰
#ولادت_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#مدح_و_مناجات_با_حضرت_علی_اکبر
.
#آخر_سال
#امام_زمان
-
اگرچه معصیتم پیش تو خرابم کرد
ولی نگاه تو از لطف انتخابم کرد
بگیر دست مرا جان تو کم آوردم
به هرکه رو زده ام غیر تو جوابم کرد
بیا به مجلس ما..سر بزن به ما آقا
بیا که داغ فراقت ز غصه آبم کرد
تورا به فاطمه دادم قسم،گره وا شد
گناه بودم و لطف شما ثوابم کرد
به لطف حضرت زهرا،منم غلام علی
نگاه مادر تو عبد بوترابم کرد
به سجده در حرمش تا به خاک افتادم
مویز بودم و عشق علی شرابم کرد
گریز شعر چه بهتر به کربلا برود
که گریه های زنی در حرم کبابم کرد
رباب ناله زنان پای نیزه ی خورشید
به گریه گفت که مادر غم تو آبم کرد
تو بر فراز نی و حرمله به من خندید
به طعنه و به کنایه مدام عذابم کرد
#آرمان_صائمی ۱۴۰۲/۱۲/۲۵ ✍
#مناجات_با_امام_زمان عج
#جمعه_آخر_سال
.................
.
#امام_عصر علیهالسلام
#ماه_رمضان
#غزل
دلمردهایم و یاد تو جان میدهد به ما
قلبیم و بودنت ضربان میدهد به ما
ماه خدا دومرتبه بیماه روی تو
دارد بشارت رمضان میدهد به ما
برگرد! ای که لحظۀ افطار، عاقبت
یک روز دستهای تو نان میدهد به ما
روزی سه بار غرق غریبی و بیکسیست
حسی که بیتو وقت اذان میدهد به ما
این ماه، فرصتیست که باز عاشقت شویم
ماه خدا دوباره زمان میدهد به ما
ما میهمان جد تو هستیم «جانْ حسین»
نامی که اشکهای روان میدهد به ما...
بیشک حوالۀ همه امسال کربلاست
رزقی که آخر رمضان میدهد به ما
📝 #محمدعلی_بیابانی✍
.............
#زمزمه
بند اول
آخر ساله دلامون گرفته
از فراق و دوری صاحب زمون
سال داره تحویل میشه اما بازم
منتظرم که تو بیای مهربون
لحظه ی سال جدید بیاید تا
همه با همدیگه ببندیم عهدی
همه دعاهامون با هم این باشه
ایشالله تعجیل تو ظهور مهدی
آقا ...
امون از این درد و غم جدایی
بده بر این دلای ما جلایی
دیگه وقتشه آقا جون بیایی
آقا ...
بیا عزیز فاطمه مهدی ۳
بند دوم
میگذره روز و شبای نوکر
تو حسرت غصه و غم آقاجون
اینقده آه از ته دل کشیدم
چی میشه لیلی را ببینه مجنون
غصه و غم بی تو بی شماره
تجربه اینه تویی راه چاره
با تو باشم به آرزوم رسیدم
غصه ی من دوری ز هجر یاره
آقا ...
تو را نمی بینم چشام تاره
دلم پر از گناه و زنگاره
واسطه ام دست علمداره
آقا ...
بیا عزیز فاطمه مهدی ۳
بند سوم
تو مثل من زیاد داری آقا جون
من مثل تو حتی یکی ندارم
اگه ولم کنی آقا به والله
جهنمه تموم روزگارم
از بچگی شدم اسیر نامت
مادر کنیز و پدر پیر غلامت
بدم ولی خوب می دونم آقا جون
به حضرت زهرا قسم میخامت
آقا ...
به پهلوی شکسته ی مادر
به حق دست بسته ی حیدر
جدا نکن دو دست این نوکر ۲
آقا ...
بیا عزیز فاطمه مهدی ۳
#محمد_مبشری
.
.
#فاطمیه
زهرای من
انگار سر دردت تو را بد خواب کرده
تب کردنت بدجور جسمت آب کرده
دیدی که گل هایت برایت گل گرفتند؟
دیدی حسن عکس شمارا قاب کرده؟
امّید دارد زخم هایت خوب گردند
با اینکه میداند تو را بی تاب کرده
تو در میان بستر و من هم کلافه
درد تو مردت را چه بی اعصاب کرده
باید بریزم در خودم این گریه هارا
این بغض ها قلب مرا خوناب کرده
خیر و خوشی هرگز نمی بیند کسی که
دریای زیبای مرا مرداب کرده
اصلا خبر داری حسین دلواپس توست؟
دیدی که ظرف آب را پر آب کرده؟
یک روز می آید حسینت تشنه مانده
یک لشکر اما مرکبش سیراب کرده
#آرمان_صائمی
Fadaeian_Haftegi_14030810_03.mp3
21.08M
🔊 #روضه_حضرت_زهرا | انگار سر دردت تو را بد خواب کرده
متن 👇
https://eitaa.com/emame3vom/109513
📋 انگار سَردردت تو را بد خواب کرده
#روضه_حضرت_زهرا (س)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انگار سَردردت تو را بد خواب کرده
تب کردنت بدجور جسمت آب کرده
دیدی که گلهایت برایت گل گرفتند؟
دیدی حسن عکس شما را قاب کرده؟
امّید دارد زخمهایت خوب گردند
با اینکه میداند تو را بیتاب کرده
تو در میان بستر و من هم کلافه
درد تو مَردَت را چه بی اعصاب کرده
باید بریزم در خودم این گریهها را
این بغضها قلب مرا خوناب کرده
خیر و خوشی هرگز نمیبیند کسی که
دریای زیبای مرا مُرداب کرده
اصلا خبر داری حسین دلواپس توست؟
دیدی که ظرف آب را پُر آب کرده؟
یک روز میآید حسینت تشنه مانده
یک لشکر اما مرکبش سیراب کرده
*شاعر: #آرمان_صائمی ✍
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 گریه نکن
#روضه_حضرت_زهرا (س)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گریه نکن
تو که گریه میکنی میمیرم
گریه نکن
غمت از دنیا کرده سیرم
نبینم دیگه غربت رو توو چشات
بیا دردات و تقسیم کن با زهرات
درد و ناله واسه من
شب و کابوس واسه تو
بیکسیت غصهی من
غم ناموس واسه تو
یه دلِ خون واسه من
خونِ دیوار واسه تو
آتیش در واسه من
داغ مسمار واسه تو
« آه! مادرم؛ آه! مادرم»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.