eitaa logo
امام حسین ع
27.6هزار دنبال‌کننده
433 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. 📋 *بخش اول صوت* (س) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ چشم تو را چقدر، به این در گذاشتن گفتی پدر، مقابل تو سر گذاشتن دستان کوچک تو، به پهلوست پیش از این این درد را به پهلوی مادر گذاشتن ای دختر سه ساله، تو هم مثل مادری این ارث را برای تو دختر گذاشتن ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 *بخش دوم صوت* (س) کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از درد بی‌حساب سرم را گرفته‌ام با اشک، زخم بال و پرم را گرفته‌ام از صبح تا غروب نشسته ام یکی یکی... این خارهای موی سرم را گرفته‌ام دردم زیاد بود طبیبم جواب کرد یعنی اجازه‌ی سفرم را گرفته‌ام مانند من ز ناقه نیفتاد هیچ کس این جا منم فقط کمرم را گرفته‌ام خوشحال بودنم ز سر اتفاق نیست از دست این و آن پدرم را گرفته‌ام خیلی تلاش کرده‌ام از دست بچه‌ها این چند موی مختصرم را گرفته‌ام *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نکنه روبرومی، خودتی یا عَمومی نشناختمت هنوزم، خودت بگو کدومی صورتِ نصفه نیمه، حال سرت وخیمه به همه گفتم این سر، تموم زندگیمه منو زدن، منو زدن دشمنت سرم ریخت منو زدن، منو زدن صورتم بهم ریخت تو رو زدن، تورو زدن نیزه‌ها و خنجر تو رو زدن، تورو زدن پیش چشم مادر بابا! بابا! از من خیلی انتظار نداشته باش چشمام نمی‌بینه؛ میدونی چرا بابا چشمام نمی‌بینه؟! سیلی گرفت قوت بینایی مرا... *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
۲ 📋ای پدر! چشم تو روشن؛ شب بیداری ماست (ع) (س) 🏴 شب سوم محرم الحرام 1445 ..................................................... ای پدر! چشم تو روشن؛ شب بیداری ماست به اباالفضل بگو: وقت علمداری ماست خصم، بیهوده به ما سلسله بست؛ ای بابا! کاروان بعد تو، ساکت ننشست؛ ای بابا! حیدر قافله‌ات، تیغ دو دم را برداشت به اباالفضل بگو: عمّه، عَلَم را برداشت كوفه را با نفس خویش چنان مقبره کرد خطبه‌ای خواند که کار همه را یک‌سره کرد من هم از زینبم و در رگ من، خون علی است سوختم؛ سوختن از عشق تو، قانون علی است دخترم؛ دختری از تیره‌ی اُمّ‌َالنّجبا عمّه، بسته به سرم معجری از جنس حیا لشکرم، اشک من و سنگر من، ویرانه درس عزّت بدهم بر پسر مرجانه آهم، ارثی است که از خطبه‌ی زهرا بُردم شام گریاند مرا؛ آبرویش را بُردم .(روز عاشورا وقتی همه رو کشتن می خواستن یه نسل از امیرالمومنین باقی نمونه تو چشم سیدالشهدا نگاه می‌کردند می گفتند «بغضً لأبیک» واسه بابات داریم می‌کشیمت ، همه رو کشتن این زن و بچه رو گوشهٔ یه میدونی جمع کردن گفت بگید ببینم چیکار باهاشون کنیم ؟ هر کی یه نظری می‌داد گفت همینا رو هم بکشید ، همین جا یکی گفت نه بذارید به کنیزی ببریم ، هر کی حرفی زد یکی گفت نه صبر کنید اینا رو ببریم تو شهرا بچرخونیم بگیم هر کی حرف از علی بزنه این میشه عاقبت زن و بچه‌اش ، این عمه بود این بچه‌ها رو جمع می‌کرد گفت ، امیر هرچی تازیانه زدیم خم به ابرو نیاوردن اینقدر گرسنگی و تشنگی بهشون کشوندیم حرفی نزدن ، عجیب بودن اینا امیر فکر نمی‌کردیم تا شام برسن). عمّه آموخت به من شکوه‌ای از غم نکنم زخم هم شد؛ سر خود پیش کسی خم نکنم حرفی از آبله، از زخم به زینب نزدم خاطرت جمع؛ به نان صدقه، لب نزدم گله‌ای نیست؛ گله، حوصله هم می‌خواهد من دلم تنگ شده؛ بوسه دلم می‌خواهد .(گفت بابا یه نگاه به سر و وضع دخترت کن ، اومد دید امام صادق نشسته دخترش رو پاش نشونده با یه حوصله ای موها رو اول شونه زد بعد شونه رو دست گرفت موها رو یکی یکی از بین شونه درآورد ، آقا چیکار می‌کنید؟ فرمود : این موها بال‌های فرشته‌هاست ، دختر خیلی عزیزه!). چند وقت است که شانه نزدی بر مویم بغلم کن ولی آهسته؛ کمی پهلویم خورده شلّاق روی بال و پرم؛ چیزی نیست لگد زجر، شکسته کمرم؛ چیزی نیست پای چشمم، گُل زخم است؛ فدای سر تو دخترت می رود از دست؛ فدای سر تو .(سرو گرفت تو بغل روایت مقتل : هی صورت میزاره رو صورت بابا ، صورت بابا رو می‌بوسه ، خون ‌ها رو پاک می‌کنه ، هی خون تازه می‌جوشه ، رگای گلو رو مرتب می‌کنه ، موهای سوخته رو دست می‌کشه ، بابا رو بوس می‌کنه). مهربانم! تو چرا پاره شده لب‌هایت؟ چقدر خاکی و خونی است سر زیبایت راهی طشت شدی از سر نی؛ می‌دانم گریه کردی وسط مجلس مِی‌ می‌دانم بی‌حیا، جام به دست آمد و من می‌دیدم چوب‌دستی به لبت می‌زد و من می‌دیدم عمّه‌جان بود مراقب؛ سر ما پایین بود ولی آن مرد نگاهش چقدر سنگین بود خواهرم، نه دلم آشفته بماندبهتر .(ببین خواهرم چقد خجالت کشید ، ای کاش چادر داشتیم بابا). داغ ناموس تو، ناگفته بماندبهتر پیش من بود اگر امشب، به عمو می‌گفتم از غم کوچه و بازار به او می‌گفتم آن‌که از بام به پیشانی تو سنگ زده دخترش هم به روی صورت من چنگ زده در شلوغی و دف و رقص در آن هلهله‌ها آه از اشک رباب؛ آه از آن حرمله‌ها راستی! حال رباب از همه آشفته‌تر است گریه‌اش بند نمی‌آید و خونین‌جگر است همه‌ی راه، نگاهش به سر اصغر بود بود گهواره اگر، حال دلش بهتر بود راستی! باخبری از شب جاماندن من؟ شب هق‌هق، شب شلّاق زدن بر تن من از روی مرکب خود، یک‌سره فریاد کشید دست من روی سرم بود؛ سرم داد کشید پدر آنقدر بگویم، نفسم بند آمد پنجه انداخت به مویم؛ نفسم بند آمد .................................... مسعود پیرایش .
حاج سید رضا نریمانی4_6032781028978855847.mp3
زمان: حجم: 16.66M
📋 کوه بودم، بلند و با عظمت کوه بودم، بلند و باعظمت روی دامان دشت جایم بود قد کشیدم ز خاک تا افلاک ابرها، فرش زیر پایم بود شب که چشم ستاره روشن بود نور مهتاب، دل ز من می‌برد صبح، چون آفتاب سر می‌زد اولین پرتوش به من می‌خورد دفتر وحی حق که روز به روز جلوه‌اش سبز و سبزتر بادا در بیان شکوه من، دارد آیۀ «وَٱلۡجِبَالَ أَوۡتَادٗا» سینه‌ام را اگر که بشکافند لعل و الماسِ دیدنی دارم از گذشتِ زمان و «دَحْوُ الْأرْض» خاطراتی شنیدنی دارم... صبح یک روز چشم وا کردم ضربه‌ی تیشه بود گوش‌خراش تخته سنگی شدم جدا از کوه افتادم به دست سنگ‌تراش پُتک سنگین و تیشه‌ی پولاد سهم من از تمام هستی شد حُکم تقدیر و سرنوشت این بود نام من «آسیای دستی» شد گرچه از بازگشت خویش به کوه پس از آن روزگار نهی شدم این سعادت ولی نصیبم شد که جهیز عروس وحی شدم گوشه‌ی خانه‌ای مرا بردند که حضور بهشت آن‌جا بود برترین سرپناه روی زمین بهترین سرنوشت آن‌جا بود دستی از جنس یاس و نیلوفر شد در آن خانه آسیاگردان گرچه سنگم، ولی دلم می‌خواست جان او را شَوَم بلاگردان هر زمان گِرد خویش چرخیدم می‌شنیدم تلاوت قرآن روح سنگین و سخت من کم‌کم تازه شد از طراوت قرآن راز خوش‌بختی مرا چه کسی جز خداوند دادگر داند کی گمان داشتم مرا روزی جبرئیل امین بگرداند به مقامی رسیده‌ام که چنین بوسه‌گاه فرشتگان شده‌ام مثل رکن و مقام کعبه عزیز در نگاه فرشتگان شده‌ام بارها شد که با خودم گفتم: ای که داری به کار نان دستی! کاش هرگز ز خاطرت نرود وام‌دار چه خانه‌ای هستی؟ شاعر : استاد شفق
. با همین بیچارگی و چشم تر میشود درمانده اینجا معتبر گرچه من رسوا شدم، ردّم نکن شب که شد، محتاج میکوبد به در چرخ هایم را زدم بعد آمدم باز تحویلم گرفتی بیشتر بین مهمانی مرا جا داده ای گرچه بودم از همه جا بیخبر یک زیارت قسمتم کن در نجف بی زیارت عمر من رفته هدر دستهایم را گرفته یاحسن ای خدای مجتبی من را بخر آرزو دارم در ایوان حسن روضه ی مادر بخوانم یک سحر جان زهرا که میان شعله سوخت بنده ات را رد کن از بین شرر من دلم امشب به اربابم خوش است می خرد او نوکرش را با ضرر دردسر شد بوسه ی زیر گلو قاتلش شد خنجری از پشت سر میشود درد حسن درد حسین داغ تشتی از جگر شد؛ تشت زر! ✍ ..................... 📋 هیچ شب خواب تو جز دلهره تعبیر نشد /*بخش دوم صوت* (ع) با نوای حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ هیچ شب خواب تو جز دلهره تعبیر نشد دشمن از زخم زبان بر تو زدن سیر نشد ثبت شد با نوک مسمار به روی دیوار هیچ کس یک شبه مانند حسن پیر نشد *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 روضه ی تحیر (ع) (س) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ عبد الزهرا روضه خون، روضه می‌خوند، یه شب در عالم رویا یا مکاشفه رسید محضر آقا امام حسن؛ آقا بهش گلگی کرد. - عبد الزهرا! - جونم آقا - عبد الزهرا چرا روضه‌ی من و نمی‌خونی؟! - آقا! من بارها روضه‌ی شما رو خوندم، الهی قربونتون بشم. مگه روضه‌ی شما طشت و پاره‌های جگر شما نیست؟! مگه روضه‌تون اون لحظه‌ای که طشت و خواهرتون جلوتون گذاشت به امید این که الان زهر و بالا میاره راحت میشه؟! - فرمود:« نه عبد الزهرا؛ اینا ظاهر قصه‌ست، روضه‌ی ما روضه‌ی تَحَیُّره. - روضه‌ی تحیر یعنی چی؟! یعنی ما نمی‌تونستیم به مادرمون کمک کنیم. از یه طرف مادرما رو می‌زدند از یه طرف دستای بابام و بسته بودند. نمی‌دونستیم الان به کی باید کمک بکنیم؟! به کی باید پناه ببریم؟! همینجور متحیرانه نگاه می‌کردیم چه طوری مادر ما رو بین در و دیوار قرار دادند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . ای غریبی که غربت چشمت غزل ناب آشنایی شد حس و حالت به شعر جان بخشید حُسن تو آیتی خدایی شد  چهل و هفت گردش کامل سهم دنیای توست؛ اما دل آن‌قدر حول محورت چرخید که دل آسمان هوایی شد صلح تو جنگ نابرابر بود قلم عهدنامه خنجر بود شاهد این مثال آوردم پسرت را که کربلایی شد ای نگاهت به سبزی قرآن صوت بارانی تو المیزان هرکه از جام تو عسل نوشید چشم‌هایش طباطبایی شد دو برادر نگو! دو نیمۀ سیب هر دو بودید کم‌سپاه و غریب پس چرا آستان تو خاکی‌ست او چرا گنبدش طلایی شد؟ کربلا و مدینه و کوفه با زیارات غیر معروفه همه را گشتم و نفهمیدم این غزل عاقبت کجایی شد ✍ .
. 🔊 روضه هفتگی 📆 پنجشنبه ۱۹ مهر ماه ۱۴۰۳ 🔷 حاج 🔊 بخش اول | شاخه طبع خزان دیده من بار نداشت 🔊 بخش دوم قرائت 🔊 بخش سوم | من ایستاده بودم دیدم که در افتاد 🔊 بخش چهارم | وضعیت امروز ما وضعیت احزابه 🔊 بخش پنجم | حزب الله هو غالب ، حکم جهاد شده واجب 🔊 بخش ششم | خسته ام خالیه آقا دستم .👇👇👇👇👇 📋 توو کوچه‌ها زخمم نمک خورده /*بخش اول صوت* (س) با نوای حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ توو کوچه ها زخمم نمک خورده انگشتر خلقت ترک خورده درد من و هیچ کس نمی‌فهمه زهرام جلو چشام کتک خورده دستام و از دستت جدا کردند توو شعله دنبال تو می‌گردم جوری زد و جوری زمین خوردی سنگینیه دستاش و حس کردم دار و نداره زندگیم چیزی بگو حرفی بزن خاکی میشه باز چادرت هرشب توو کابوس حسن ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
حاج سید رضا نریمانیFadaeian-Komeil-14030811 (4).mp3
زمان: حجم: 18.86M
🔊 بخش چهارم | در حدیث سوختن دل را بگو پر را نگو متن 👇 https://eitaa.com/emame3vom/108143 📋 در حدیث سوختن دل را بگو پَر را نگو /*بخش اول صوت* (س) با نوای حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در حدیث سوختن دل را بگو پَر را نگو شعله‌ی در را بگو احوال مادر را نگو بی‌ادب‌ها پشت در فریاد مَستی می‌زنند حرفهای تندشان در پیش کوثر را نگو گرمی آتش اذیت می‌کند حوریه را این وسط آن شعله‌ی خورده به معجر را نگو پای نامَحرَم‌ اگر بر چادر ناموس خورد گریه‌کن بر حالش اما حال شوهر را نگو میخ نامرد آنقدر کج رفت پهلو زخم شد لال باش ای طبع شرح سقط گوهر را نگو *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 گریه نکن (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گریه نکن تو که گریه می‌کنی می‌میرم گریه نکن غمت از دنیا کرده سیرم نبینم دیگه غربت رو توو چشات بیا دردات و تقسیم کن با زهرات درد و ناله واسه من شب و کابوس واسه تو بی‌کسیت غصه‌ی من غم ناموس واسه تو یه دلِ خون واسه من خونِ دیوار واسه تو آتیش در واسه من داغ مسمار واسه تو « آه! مادرم؛ آه! مادرم» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
. 📋 انگار نه انگار، دیروز همینجا یکی خورد به دیوار (س) کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ انگار نه انگار، دیروز همینجا یکی خورد به دیوار انگار نه انگار، یه زن رو زدن بین انظار انگار نه انگار، دیروز یه بچه شهید شد با مسمار انگار نه انگار، اونقد زدند دستش افتاده از کار بی‌حیا تر این کوچه، کوچه کوفه و شامه سخت‌تر از روضه‌ی سیلی، روضه سنگ رو بامه انگار نه انگار، می‌بینه از روی نیزه علمدار انگار نه انگار، توو دست و پا سر میوفته هزار بار انگار نه انگار، ناموس پیغمبره توی بازار *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 توو کوچه‌ها زخمم نمک خورده (س) با نوای حاج ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ توو کوچه‌ها زخمم نمک خورده انگشتر خلقت ترک خورده درد من و هیچ کس نمی‌فهمه زهرام جلو چشام کتک خورده دستام و از دستت جدا کردند توو شعله دنبال تو می‌گردم جوری زد و جوری زمین خوردی سنگینیه دستاش و حس کردم دار و نداره زندگیم چیزی بگو حرفی بزن خاکی میشه باز چادرت هرشب توو کابوس حسن از تو خجالت می‌کشم زهرا از خاک رو چادر نمازِ تو از پا من و میندازه می‌دونم این چشم‌های نیم بازه تو روت و نگیر از من که می‌میرم دنیا بدون تو برام پوچه اینقدر پر از زخمی که حیرونم از جنگ برگشتی نه از کوچه دار و نداره زندگیم زخمی‌ترین یاسِ علی اشکات و پاک کن فاطمه گریه نکن واسه علی زهرای من، زهرای من ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 دستی از راه رسید و به رُخت جا انداخت (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دستی از راه رسید و به رُخت جا انداخت پایی از راه رسید و جلویت پا انداخت یک‌نفر که دلش از بُغض علی می‌جوشید ضربه‌ای زد به درِ خانه و دَر را انداخت گره انداخت به کار همه دنیا آن‌که، ریسمان گردن مولای دو دنیا انداخت *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سلام_الله_علیها تنها سپاه من مرو زهرا تویی پناه من مرو زهرا ای تکیه گاه من مرو زهرا فاطمه جانم وا کن دو چشم نازنین زهرا غریبی مرا ببین زهرا دیدم شدی نقش زمین زهرا فاطمه جانم عدو شرر به ماسوا می زد دیدم که در کوچه تو را می زد نصیب حیدر رنج و ماتم شد کم کم نفس کشیدنت کم شد سردار خیبر قامتش خم شد فاطمه جانم مرو که می شود علی تنها چشمان سیلی خورده را بگشا مُردم چو دیدم حال زارت را فاطمه جانم هنگام ره رفتن چرا ای یار عصای دست تو شده دیوار شکسته شد گنجینه ات دیدم من شعله بر آیینه ات دیدم میخی درون سینه ات دیدم عزیز حیدر ای لاله از تو برگ و بر افتاد لگد به در زدند و در افتاد یادم نرفته که ثمر افتاد عزیز حیدر خدا می دونه که چه نامردن سیصد نفر حمله به زن کردن **** ✍ .👇
. 🔊 دعای کمیل سحر 📆   جمعه ٢٦ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ 🔷 حاج 🔊 بخش اول | غم مارا دوا نمی آید، خبر از آشنا نمی آید 🔊 بخش دوم | اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْءٍ 🔊 بخش سوم | حسین جانم دلم گرمای آغوش تو رو میخواد 🔊 بخش چهارم l اللَّهُمَّ فَاقْبَلْ عُذْرِى، وَارْحَمْ شِدَّةَ ضُرِّى 🔊 بخش پنجم l سودی نمی بخشد اگر شب زنده داری های من .👇👇👇👇👇 📋دیده‌ای ده که مگر قامت رعنات ببینم سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دیده‌ای ده که مگر، قامت رعنات ببینم هر طرف رو نهم، روی دل‌‌آرات ببینم یا که یک دم بنشین، تا به کنارت بنشینم یا ز پیشم بگذر، تا قد و بالات ببینم من که آن دیده ندارم، که تو در دیده‌ام آیی تو مگر دیده دهی، تا رخِ زیبات ببینم هر کجا سینه‌زنت، دستِ دعا بالا برد مادرت با عجله، دستِ عطا بالا برد بارها بوسه زد و پیش همه جسم تو را بر سر دوش، رسولِ دو سرا بالا برد ما کجا ظرفیت، عشق تو را داشته‌ایم نظر فاطمه، ظرفیت ما بالا برد از کثافات مرا کَند و، حسینیه کشاند ذره‌ای بودم و مهر تو مرا، بالا برد رو به کعبه نزدم، جز به تمنای خودت نِرخ توحید مرا، کرببلا بالا برد کم ندیدیم که بدکاره‌ی بی‌تقوا را اشک در روضه‌ی جان سوز شما بالا برد گریه کرده‌ست چو اسفند، میان آتش هرکس از تشنگی‌ات سوخت، صدا بالا برد حرمله تیر زد و، از کمرت بیرون زد همه‌ی خون تو را زود خدا، بالا برد مانده‌ام مات زمانی که دعا میکردی این سنان بین دعا نیزه چرا بالا برد ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 عشق علی سرمایه‌ی این سرزمین است / با نوای حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ عشق علی سرمایه‌ی این سرزمین است این کشور مولا امیرالمومنین است این خاک را چون تُربت مولا بدانید این پرچم شیعه‌س قدرش را بدانید هوشیار باید بود این پرچم نیوفتد تا این امانت دست نامحرم نیوفتد باید به آجر آجر این خانه دل بست باید به این پرچم وفادارانه دل بست مانند آنها که به پایش جان سپردند دل را به زلف پرچم ایران سپردند مانند سرداری که سرباز وطن شد آخر همین پرچمبرای او کفن شد مثل رئیسی که به قول خود عمل کرد تابوت او را پرچم ایران بغل کرد او عاشقانه سوخت، چون پروانه‌ها رفت روزی که تابوتش به روی شانه‌ها رفت آن جمعیت که نامش ماندگار است یعنی رئیسی همچنان خدمت‌گزار است خدمت به مردم چیست؟! جز پیکار کردن مثل رئیسی خالصانه کار کردن در بین طوفان و تلاطم ایستادن مثل رئیسی پای مردم ایستادن از هرچه غیر از عزّت ایران گذشتند در راه مردم، مثل او از جان گذشتند این راه، راهِ عشق و ایمان و امید است این قصه‌ی خدمت‌گزاران شهید است ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 یادآور عطر نفس‌های نفیسی /*بخش سوم صوت* (ع) با نوای حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یادآور عطر نفس‌های نفیسی این میز که، میز رجایی و رئیسی‌ست این میز خدمت، بادیه وابستگی نیست این صندلی را نسبتی با خستگی نیست بر سنگ کوبیدی جامِ زهرها را در پیش داری خرمشهرها را شیطان بگو بکوبد هر قَدَر بر طبل جنگش آئینه‌ی ما را نخواهد دید سنگش آری حیات ما، مَمات ما، حماسی‌ست دشمن بداند، اشک‌هامان هم سیاسی‌ست ما مرزهای بی‌هویّت را شکستیم از کربلا رو به طریق القُدس هستیم باید که مُشت خشم را محکم بکوبیم تا که خانه‌ی ابلیس را در هم بکوبیم آن خانه‌ای که مثل تار عنکبوت است امروز یا فردا، سرانجامش سقوط است پایان دهیم این مستی و این سرخوشی را خواهند دید آینده‌ی کودک‌کُشی را نُصرت، نصیب ما شود تا صبر با ماست يا لَيْتَنا كُنّا مَعَک تا قبر با ماست ای عشق، ای آیینه، ای دلدار زینب يا لَيْتَنا كُنّا مَعَک سالار زینب آئینه چهل منزل کنار سنگ بودی ای سر، به روی نیزه هم در جنگ بودی پشت سرت رفته است صدها کاروان دل ای سر، کجاها رفته‌ای منزل به منزل؟ از جِلوِه تو، کوه طور آتش گرفته از داغ تو قلب تنور آتش گرفته جسمت رها شد در میان دشت ای سر تو سر درآوردی چرا از تشت ای سر؟ ما دل پریشان‌های مظلومی غریبیم گریه‌کنان روضه‌ی یابن شبیبیم یابن شبیب! آخر چه شد انگشتر او؟ جز خاک و خون چیزی نمانده از پیکر او آن پیکری که جا به جایش آه، زخم است رویش هزار و نهصد و پنجاه زخم است میدانی آیا ماجرای بوریا چیست؟ یا اینکه معنای ذبیحاً بالقفا چیست؟ یابن الشبیب امید آخر را بُریدند بعد از سه ساعت عاقبت سر را بریدند یابن الشبیب این داغ، داغی بی‌نظیر است جای کفن بر پیکر پاکش حصیر است یابن الشبیب آئینه را آخر شکستند دستان اهل بیت را تا شام بستند صوت 👉
. 📋 علی رو حلال کن واسه زخم بازوت (س) (ع) حاج ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علی رو حلال کن واسه زخم بازوت علی رو حلال کن واسه درد پهلوت علی رو حلال کن واسه دست بسته‌ش نتونست که برداره اون در رو از روت علی رو حلال کن که محسن فدا شد علی رو حلال کن به حالت جفا شد علی رو حلال کن برای همون روز که پای مغیره به این خونه وا شد علی رو نگاه کن، چی از من گذاشتی؟ تو قلبم غم و داغ رفتن گذاشتی چرا توی اون بُقچه که دادی زینب کنار کفن‌ها یه پیرهن گذاشتی؟ یکی داره پیرهن رو می‌دزده پیراهن که نه، کفن می‌دزده یکی داره با یه کهنه خنجر سر رو از روی بدن می‌دزده ای حسینم، ای حسینم ای ضیاء هر دو عینم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 چرا ای باغبان! از آتش گلشن نمیگویی؟ (س) کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ چرا ای باغبان! از آتش گلشن نمیگویی؟ چرا با فضه‌ات گفتی اما با من‌ نمیگویی؟ تو آن شب خواب بودی، آمدم بازوی تو دیدم مبادا آنکه بیدارت کنم آهسته بوسیدم در آن ساعت که در میسوخت میدانی کجا بودم؟ چو افتادی ز پا من هم به زیر دست‌وپا بودم من ایستاده بودم، دیدم که در افتاد حسن ناله می‌زد: بابا! مادر افتاد تو افتاده بودی، در هم روی پهلوت شاید هرکی رد شد، لگد زد به پهلوت هیشکی نبود بگه این گل که پرپره این زن که می‌زنید، همسر حیدره ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 توو کوچه‌ها زخمم نمک خورده /*بخش اول صوت* (س) با نوای حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ توو کوچه‌ها زخمم نمک خورده انگشتر خلقت ترک خورده درد من و هیچ کس نمی‌فهمه زهرام جلو چشام کتک خورده دستام و از دستت جدا کردند توو شعله دنبال تو می‌گردم جوری زد و جوری زمین خوردی سنگینیه دستاش و حس کردم دار و نداره زندگیم چیزی بگو حرفی بزن خاکی میشه باز چادرت هرشب توو کابوس حسن ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇👇 📋 فقط حسین باید دست و پا زدن بچه‌ش و ببینه (ع) (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ وقتی ابراهیم می‌خواست اسماعیلش و ذبح کنه گفت:« بابا! اگه میشه یه خواسته‌ای ازت دارم؛ اگه میشه با طناب دست و پام و ببند. ـ چرا بابا؟! ـ آخه می‌خوام وقتی دست و پا می‌زنم یه وقت دلت نلرزه. بابا مگه می‌تونه دست و پا زدن بچه‌ش و ببینه کاری نکنه؟! بابا لباسات و جمع کن لباسات خونی نشه؛ مادرم با لباس خونی ببینتت میمیره... خدا فرمود:« ابراهیم برو کنار؛ کار کارِ تو نیست. پرده‌ها کنار رفت این کار فقط کار یه نفره اونم حسینه» فقط حسین باید دست و پا زدن بچه‌ش و ببینه... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 این زن که میزنید ناموس حیدره (س) (س) کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ هیشکی نبود بگه، این گل که پَرپَره این زن که می‌زنید، ناموس حیدره از عمد مادر و، پیش پسر زدن از عمد با لگد، محکم به در زدن کجا رفته بودی بدون من شنیدم توو کوچه تو رو زدن دعا کن عزیزم برا حسن، آروم بگیره چه کابوس تلخی دیده حسن همش میگه نامرد بسه نزن همش میگه ای وای مادر من، داره میمیره هیچکی نبود بگه، این گل که پرپره این زن که می‌زنید، ناموس حیدره از عمد مادرو، پیش پسر زدن از عمد با لگد، محکم به در زدن دلم با مدینه نمیشه صاف بازم زندگیمو بهم بباف با دستی که رفته زیر غلاف، علی بمیره بهت گفته بودم برو بسه تو زورت به قنفذ نمیرسه یه جوری زد تو رو که نفسِ، منو بگیره از صبر شوهرت ، سو استفاده کرد دیدی که نقشه‌شو ، آخر پیاده کرد پشتش مغیره رو ملعون نگاه کرد چند تا لگد زد و کارو تمام کرد داری توی چشمات یه دلهره چقدر قطره‌ی خون رو چادره حسینت چرا آب نمیخوره، با این که تشنه‌ست چقدر گریه کردی با پیرهنش با پیراهنی که می‌برنش می‌بینی که رگهای گردنش، به زیر دشنه‌ست هی کُند می‌بُره، لشکر کلافِه‌شه فکر کن سَنان که هست، خولی اضافه شه این نیزه میزنه، اون تیغ می‌کشه با گریه خواهرش ، هی جیغ می‌کشه... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ صوت 👇 https://eitaa.com/emame3vom/127131
. 📋 توو کوچه‌ها زخمم نمک خورده /*بخش اول صوت* (س) با نوای حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ توو کوچه‌ها زخمم نمک خورده انگشتر خلقت ترک خورده درد من و هیچ کس نمی‌فهمه زهرام جلو چشام کتک خورده دستام و از دستت جدا کردند توو شعله دنبال تو می‌گردم جوری زد و جوری زمین خوردی سنگینیه دستاش و حس کردم دار و نداره زندگیم چیزی بگو حرفی بزن خاکی میشه باز چادرت هرشب توو کابوس حسن ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 تو بی‌قراری و من نیز بی‌قرارترینم (س) با نوای حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تو بیقراری و من نیز بی قرارترینم که من غریب‌ترین مرد در تمام زمینم کشیده است از آن سو مدینه تیغ به رویم نشسته است از این سو فراق تو به کمینم به حال و روز تو گیرم که اشک شَرم نبارم چه سازم این عرقی را که مانده روی جَبینم علی به خاطر بستر نشینی تو بگرید تو هم به خاطر من گریه کن که خانه‌ نشینم به چادرت متوسل شدم که باز بمانی منی که کهف امانم منی که حِصن حَصینم مرا شکستن پهلو مرا شکستن بازو چنان شکست که من بعد با شکست عجینم تو را زدند و خدا خواست من ببینم و دیدم خدا کند که فراق تو را به چشم نبینم *شاعر: ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. 📋رهام کن که میبینم عمه جون (ع) رهام کن که می‌بینم عمه جون کشیدن عمومو به خاک و خون می‌بینی که تکیه زده به اون نیزه شکسته می‌بینم عمومو که بی کَسه ولی حیف که زورم نمیرسه به این نیزه که راه نفسِ عمومو بسته هرچی صدا زدم ، بسه دیگه نزن انگار نمی‌رسید ، اصلا صدای من گودال شاهده ، که بی حیا می‌زد اون با غلاف تیغ ، این با عصا میزد .................................. داره طاقتم سر میاد عمو که قاتل با خنجر میاد عمو چه کاری ازم بر میاد عمو دستم بریده دلم میتپه توی سینه‌م‌و تو گودال کنارت می‌شینم‌و چیزایی که دارم می‌بینم‌و کسی ندیده ای وای می‌بینم ، شمر و بالا سرت نیزه به پیکرت ، خنجر رو حنجرت ای کاش که می‌شد ، دستم سپر بشه تا نگذارم از این ، نزدیکتر بشه .................................... توی گوشمه خنده‌های کی روی سینته ردّ پای کی دارم نیزه‌هارو یکی یکی بیرون میارم رسیدن و با کینه‌ی علی تو رو می‌زدن بی معطّلی میخواستم برات سپر شم ولی توون ندارم دیدم که پنجه توو ، موی تو می‌کشید خواستم سپر بشم ، قدم نمی‌رسید تو کوچه‌ هم بابام ، هرکاری کرد نشد دردی حریف این ، اندوه و درد نشد شاعر: ✍ 🔻مشابه سبک زیر خوانده می‌شود .👇
. 📋یه لشکر پر از داد و هلهله‌ست (ع) یه لشکر پر از داد و هلهله‌ست یه لشکر پر از شور و ولوله‌ست یه لشکر پر از شمر و حرمله‌ست دلشوره دارم شده بغض جنگ جمل شدید حسن دیده دشمن تو رو که دید واسه‌ت نقشه‌ی تازه‌ای کشید ای تک‌سوارم با تیر و نیزه‌شون، شد قامتت نشون از پیکر عسل، میریزه جای خون اسبا یکی یکی، رد میشن از تنت ضرب المثل شدی، با قد کشیدن ............................. عجب روضه‌ای شد تو کربلا به یاد غم و رنج کوچه‌ها بازم تازه شد داغ مجتبی عزا به پا شد یه دشت و یه قاسم، یه دشمن و با اسبا تنش رو فشردن و توو خیمه زَنا غرق شیوَن و غوغا بپا شد اسم علی رو برد ، فرق سرش شکست خون لخته‌ها چه زود ، راه گلوشو بست پهلوی زخمی و ، بازوی پُر ورم زینب رسید و گفت ؛ « ای وای مادرم» ای حسین.... شاعر: ✍ 🔻مشابه سبک زیر خوانده می‌شود 👇