Fadaeian_MonajatShabaniyeh_14021219_02.mp3
34.26M
📋 هرکه دیدار من سوخته جان میآید
#روضه_امام_حسن (ع)
#گریز_به_روضه_امام_حسین (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هرکه دیدار منِ سوخته جان میآید
یار من نیست، پیِ لقمهی نان میآید
بین این مردم بد، گریه رفیق خوبیست
بَهر دلداری من اشک روان میآید
این همه خوبیشان کردم و راضی نشدند
همه انگار که از من بدشان میآید
بین هر جمعیت از دور مشخص هستم
حسن آن است که با قد کمان میآید
مادرت را وسط کوچه دو دستی بزنند
در بهار تو همان وقت خزان میآید
قاتل مادر من پیش رویم میخندد
صبر از صبر عجیبم به فَغان میآید
تا به امروز از آن کوچه نگفتم به کسی
مگر آن فاجعه راحت به زبان میآید؟!
جعده برخیز مرا زَهر بده خسته شدم
دم افطار شده صوت اذان میآید
برو از خانهی من، من که حلالت کردم
دارد عباس به اینجا نگران میآید
طشت خونین مرا از نظرش دور کنید
خواهر سوختهام سینهزنان میآید
اگر امروز حسین آمده دور و بر من
پیش او گوشهی گودال سنان میآید
*شاعر: #سید_پوریا_هاشمی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👇صوت فایل زیر است
.
📋عباس تو بیرون نرو باید بمانی
#زمزمه
#روضه_امیر_المومنین (ع)
#روضه_حضرت_زهرا (س)
🏴#شب_بیست_و_یکم_رمضان
.............................................
.(فاطمه جان شَوْقاً اِلَي رُؤْيَتِهِ؛
خیلی مشتاقم بیام پیشت خانوم ، خیلی دلتنگتم خانوم ، اما عرب رسم بدی داره همیشه تیرش و مسموم میکنه یه جمله ای به خانم گفت : ملعون گفت یه سمی یه زهری زدم با این زهر تمام کوفه رو میشه کشت آقامون هم مسموم هم مقتول! اباعبدالله هم مسموم هم مذبوح هم مقتول ، صدا زد «به ابی و امی » چشاشو باز کرد دید حسین داره گریه میکنه ، گفت پدر و مادرم به فدات بشه حسین جان تو دیگه گریه نکن «بِأَبی وَ أُمِّیاَلْحُسَیْنَ اَلْمَقْتُولَ بِظَهْرِ اَلْکُوفَةِ»
چند جا نوشتن تیر مسموم بود یه جا اینجا بود
«فَأَتَاهُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ عَلَى قَلْبِهِ ...»
نانجیب یه تیر به قلب ارباب زد این تیر مسموم بود تیری که به گلوی علی اصغر خورد تیری که به چشم عباس خورد ، گفتم عباس صدا زد عباسم تو بیرون نرو بمون کارت دارم ! همه دور بستر بابا جمعا ، بابا بفرما ! حق با بچه های فاطمه اس عباسم بمون کارت دارم ! دست زینب و گرفت تو دست عباس گذاشت صدا زد «عباس انت کفیل الزینب »
عباس تو بیرون نرو باید بمانی
اصلا من امشب با تو خیلی حرف دارم
.(چه مسئولیت بزرگی!).
جان تو و جان زنان این قبیله
عباس زینب را بدستت میسپارم
در پای او هم سر بده هم دست هم چشم
او چادرش سِرّ است سِرّ کردگارم
.(عباس میدونی به چی فکر می کنم؟).
امشب بفکر ناقه بی محملم من
گریه کن آن رنگ و روی پر غبارم
وقتی صدایت میکند! ای محرم من…
جای تو دارد شمر می اید کنارم..
بانوی یثرب بودم و حالا اسیرم
دستان خود را برروی سر میگذارم
.(بریم اونجایی که شرمنده شد ، اباعبدالله اومد کنار بدن عباس میخواد بدن و جمع کنه داداشو با خودش ببره ، صدا زد
«یا اخی ما تُرید منّی »
میخوای چیکار کنی ؟ گفت داداش باید ببرمت شده کولت کنم میبرمت! داداش ، گفت داداش دست نگهدار من قول دادم به بابام علی ، پای کار زینب بمونم آب نتونستم بیارم!)
شاعر : #سید_پوریا_هاشمی✍
.............................................
📋صاحب علم پاشو پشت و پناه من
#زمزمه
#روضه_حضرت_عباس (ع)
.............................................
.(بند اول).
صاحب علم پاشو پشت و پناه من
قدم شده مثل هلال ای قرص ماه من
تا جسم تو کم شد دیگه کم شد سپاه من
چشم و چراغ دلم بودی چشمت زدن
چش روشنیه حرم بودی چشمت زدن
تو یک تنه لشکرم بودی چشمت زدن
پاشو ببین با چشم گریون
همه تو خیمه ها هراسون
گره زدن به معجراشون
.(بند دوم).
دست بریدت رو دیدم سر راهم
پای شریعه پیکرت پاشیده شد از هم
مثل علی اکبر شده جسم تو هم درهم
دشمنا میخندن به اشک چشای من
میسوزه علقمه از سوز صدای من
دیگه نمونده راه چاره برای من
تو رو تو خاک و خون که دیدم
خدا میدونه چی کشیدم
کنار پیکرت خمیدم
.(بند سوم).
ماه بنی هاشم آخر زمین خوردی
فرقت شکست مثل بابا حیدر زمین خوردی
بازوت شکست انگار مثه مادر زمین خوردی
تا دیدم افتادی روی خاک پشتم شکست
تیر سه شعبه اومد راهِ نگاتو بست
چشم تو مثل قلب زینب به خون نشست
عزیز برادرم بلند شو
امید خواهرم بلند شو
تموم لشکرم بلند شو
.............................................
مسعود پیرایش
👇
شور - تا ابد هرچه کریم است به قربان حسن ع.mp3
967.3K
#امام_علی #امیرالمؤمنین
موقع خلقت عشاق ز احسان علی
ورز میخورد گل شیعه بدستان علی
عرش اگر در حرمش نیست چرا پس شبها
می نشینند ملائک به شبستان علی؟!
فارسی بودن او خوب ولی حُسن این است
کهبگویند به سلمان همه سلمان علی
سجده ی نیمه شبش تا به سحر طول کشید
بازهم گشته علی دست به دامان علی
تا ابد هرچه کریم است بقربان حسن
تا ابد هرچه خلیفه ست به قربان علی
مانده ام من که علی گشته مسلمان نبی
یا که برعکس نبی گشته مسلمان علی
پدرم خانه اش اینجاست به من حق بدهید
خانه ای نیست برایم به جز ایوان علی
چه هراسی ز قیامت چه هراسی ز صراط
مهروموم است اگر نامه بعنوان علی
زائر کرببلا نان نجف را خورده
اربعین ها همه هستند سر خوان علی
اهل یثرب به نبی مزد رسالت دادند
آتش افتاد روی کوثر قرآن علی
#علی_خیر_البشر
#سید_پوریا_هاشمی
.
.
#امام_رضا_علیه_السلام
جایی که میگیرند دست ناتوان را
پیر زمین افتاده دارد آسمان را
تطهیر شد هرکس که وا شد پایش اینجا
دیدند مردم حکمت آب روان را
سگ های اطراف حرم را میپذیرند
تحویل میگیرند وقتی آهوان را
یکبار می آیم سه دفعه او میاید
یعنی که تضمین میدهد سود کلان را
من از رفاقت با کریمان سود بردم
هر موقعی رفتم خراسان سود بردم
صدشکر برگ دعوتم داده همیشه
پیش همه حیثیتم داده همیشه
حج فقیران آمدم دارا شدم من
محتاج بودم ثروتم داده همیشه
مستانه گشتم صحن هارا فیض بردم
جنت به جنت نعمتم داده همیشه
طعم غذای حضرتی مانده به کامم
آقا دراین صف نوبتم داده همیشه
من پای این سفره غذارا دوست دارم
ته مانده لطف رضارا دوست دارم
سلمانی شهرش سلیمان شد در آخر
از یمن او قبرش گلستان شد در آخر
خیلی فلج آمد به اینجا راه افتاد
خیلی مریض آمد که درمان شد درآخر
یکبار آمد درحرم یکبار رو زد
بی خانمان طوس سلطان شد در آخر
وقتی که در پای ضریحش گریه کردیم
جان دادن ما نیز آسان شد در آخر
داریم کل خیرها را در کنارت
دیدیم ما عرش خدارا در کنارت
#امام_رضا
#سید_پوریا_هاشمی ✍
.
.
📋 گریه کن های حسینیم و گدای حَسَنیم
#زمینه_امام_حسن
#شب_حضرت_عبدالله
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گریهکنهای حسینیم و گدای حَسَنیم
خاکِ پاهای حسینیم و برای حسنیم
جمع ما را حسن آورد سوی کرب و بلا
کربلایی شدهی خیرِ دعای حسنیم
صورِ أَیْنَ الحَسَنیون که قیامت بزنند
با حسین بین صفوفِ رفقای حَسَنیم
«حسن جانم، حسن جانم؛ حسن جانم جانم»
کوریِ چشم همانها که رهایش کردند
تا خداییِ خدا هست به پای حسنیم
نوکر آن است که قربانیِ یارش باشد
هم فداییِ حسینیم و فدای حسنیم
ما به این کرب و بلا شهر حسن میگوییم
که در آن خیره به ششگوش طلای حسنیم
کربلا آمدهای خرجیِ تو با حسن است
اربعین ما همه مهمان عطایِ حسنیم
«حسن جانم، حسن جانم؛ حسن جانم جانم»
شاعر : #سید_پوریا_هاشمی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شب_پنجم_محرم
#امام_حسن
👇
#ورود_به_کربلا
چه بلایی قراره سرم بیاد؟
نمیخوام اشک برادرم بیاد!
چرا باید وسط خیمه زدن
صدای ناله مادرم بیاد؟
نگا کن بچه ها ترسیدن حسین
همشون تو شک و تردیدن حسین
اینا از برگ گلم لطیف ترن
تا حالا رو خاک نخوابیدن حسین
هنوزم دیر نشده بیا بریم
هر جایی به غیر کربلا بریم
با تو از اینجا بریم درست تره؟
یا با نامحرما از اینجا بریم
خودتم میدونی پا به پات میام
مثه سایه دنبال عبات میام
مگه زینب میتونه رهات کنه؟
قتلگاهم که بری باهات میام
حاضرم سرم بره سر تو نه
پیکرم کبود شه پیکر تو نه
مگه ترسی دارم از تازیونه
بزنن ولی برابر تو نه
خاک اینجا بوی خون میده حسین
آخر کارو نشون میده حسین
نمیخوام تو باشی اون کشته ای که
زیر سم اسبا جون میده حسین
#علی_ذوالقدر✍
#شب_دوم_محرم
#ورودیه
................
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست..
راه بستند روی قافله اش دشمن و دوست
هرکجا هست خدایا به سلامت دارش
گره افتاده حسین بن علی در کارش
کودکان در بغل مادرشان خوابیده
دختران هم گل سر بر سرشان خوابیده
رد خورشید عراق است روی صورتشان
از غریبی بخدا طاق شده طاقتشان
دخترانی که بروی پر قو خوابیدند..
موقع دیدن لشکر چقدر ترسیدند
ناگهان گفت ابالفضل به آوای جلی..
کور باشند همه محضر ناموس علی!
زینب از ناقه چه بی واهمه آمد پایین
زینب آمد نه! بگو فاطمه آمد پایین
گرد بر چادر بانو بنشیند هیهات
قد او را کسی از دور ببیند هیهات
آه زینب به ملاقات خدا آمده ای
کربلایی شده ای کرببلا آمده ای
تو که دور و بر خود چند برادر داری..
پرده دار حرمی چون علی اکبر داری..
تو که در امر حیا بین زنان منتخبی
چون علی شیرخدا شیر خدای عربی
چند روز دگر آزرده ی هجران هستی
بی ابالفضل گرفتار بیابان هستی
چادر قیمتی ات میرود از سر با زور
معجرت را بکشد پنجه ی لشکر با زور
سخن از غارت زنهاست زبان من لال
چشمها خیره به زنهاست زبان من لال
سخن آهسته بگویم که سفر خواهی کرد
سخت از کوچه اوباش گذر خواهی کرد
#ورودیه
#سید_پوریا_هاشمی ✍
.
Fadaeian_Shab11Moharam1403_06.mp3
10.46M
#امام_حسین علیه_السلام
#زبانحال_حضرت_زینب
#بعد_از_شهادت_امام_حسین
#عاشورا
#گودال
#غزل
نبریدم! پسر مادرم اینجا مانده
پنج تن یک تنه بر دامن زهرا مانده
هیچ کس نیست که بالای سرش گریه کند
مونس بی کسی من تک و تنها مانده
کاش میشد که لباسی برسانم به تنش
آبروی همه عریان روى صحرا مانده
بین یک گونی کهنه سر او را بردند
ته گودال ولی پیکر او جا مانده
ساربان داد مزن ما کس و کاری داریم
ساربان راه مرو همسفر ما مانده
چند باری شده گم کرده ام او را اصلاً
بس که از دور تنش مثل معما مانده
باز چشمش به که افتاد که غش کرد رباب؟
بازهم آمده این حرمله ى وا مانده
برسانید خبر را به علمدار حرم
چادر زینب تو زیر لگدها مانده
ناقه زانو زده تا اینکه سوارش بشوم
چشم من سمت علی اکبرم اما مانده
#سید_پوریا_هاشمی
.
.
#شام_غریبان_حضرت_رقیه
عجز اگر آید به دیدارم جوابش میکنم
کاخ اگر کوه احد باشد خرابش میکنم
پرده های قصر افتاد از طنین ناله ام
کفر اگر در پرده باشد بینقابش میکنم
مدح باب علم طاها گر چه اینجا باب نیست
در میان شامیان امروز بابش میکنم
یک رساله از کراماتم اگر در دست نیست
می نویسم بعدها صدها کتابش میکنم
دارم از بابا بزرگ خویش ارث روشنی
در شعاعم ذره باشد آفتابش میکنم
از خدایم اذن دارم زیر سقف گنبدم
هر دعایی را بخواهم مستجابش میکنم
آنکه حتی یک النگو در ضریح انداخته
با خدا در روز محشر بیحسابش میکنم
سفره دار روضهی بابا منم، با دست خویش
گندمی گر نذر گردد آسیابش میکنم
زنده باشم بعد از این ای عمه جان گهوارهای
عاقبت میسازم و نذر ربابش میکنم
آستین پاره ای دارم خدا را شاکرم
بر سرم در پیش نامحرم حجابش میکنم
شاعر: میلاد حسنی✍
#شب_سوم_محرم
...........
دلم می خواست معراجت ببینم
چه معراجی عجب رنگین کمانی
نرو دیگر ! تو رفتی سنگ خوردم
بیا قولی بده دیگر بمانی
تو را با زخم صورت می شناسم
مرا بشناس با قد کمانی
نمی دانم چرا این زجر نامرد
بدش می آید از شیرین زبانی
عبایت روی دوش نیزه داری
عقیق تو به دست ساربانی
چه مویی داشتی بابا زمانی
چه مویی داشتم بابا زمانی
اگر مال منی پس پیش من باش
چرا دائم به دست این و آنی ؟!
نشد غارت پدر جان !چادرم را
خودم دادم به آن دختر امانی !
نفهمد هیچ کس بازار رفتم!
بماند بین ما راز نهانی
رخت را سیر دیدم سیر گشتم
تو بودی آن غذای آسمانی
سرت خاکی شده در این خرابه
شدم شرمنده از این میزبانی
شاعر : #سید_پوریا_هاشمی✍
.............
کربلای همه دسته خانوم سه ساله
دل دیوونه پابسته خانوم سه ساله
هستیِ عالم از هست ته خانوم سه ساله
گنبدت عین ماه روشنه خانوم سه ساله
حرمت آرزوی منه خانوم سه ساله
نبضم از عشقه تو میزنه خانوم سه ساله
پای عشقِ تو من سر میدم خانم سه ساله
به باباییت بگو کارمو خانم سه ساله
بگو خیلی دوسِت دارمو خانوم سه ساله
تو می دونی فقط چارمو خانوم سه ساله
ایمانم رقیه ... جانانم رقیه
ای عشقِ علمدار .. عمه جانم رقیه
.........
غیر از تو نیستیم مسلمان هیچکس
غیر از تو نیستیم پریشان هیچکس
ما غیر دامن تو که حبل المتین ماست
دستی نمیبریم به دامان هیچکس
قربانی توایم لک الحمد یا حسین
یعنی نمیرویم به قربان هیچکس
کشتی تویی نجات تویی رهنما تویی
دل خوش نمیکنیم به سُکّان هیچکس
من آفتاب کرببلای تورا حسین
هرگز نمیدهم به گلستان هیچکس
جز گریه ای که بهر تن بی سر شماست
خیری نداشت دیده گریان هیچکس
روزی رسان زندگی ما رقیه است
ننشسته ایم ما به سر خوان هیچکس
بعد از لب مبارکت ای قاری غریب
چوبی نخورد بر لب و دندان هیچکس
آنگونه ک سرت به روی نیزه آیه خواند
منبر نرفته قاری قرآن هیچ کس
خاتم اگرچه داشت به انگشت خود ولی
انگشت را نداد سلیمان هیچکس
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
#پنجم_صفر
#حضرت_رقیه
.
#رحلت_پیامبر_اکرم
بوی غم می آید از شهر پیمبر بعد از این
میزند بر سینه اش الله اکبر بعد از این
ناله ی مسجد بلند و گریه مسجد بلند
چون به مسجد نیست احمد روی منبر بعد از این
فاطمه دارد کنار بسترش دق میکند
میچکد خونابه ی چشمان دختر بعد از این
شهر بی پیغمبر اصلا جای حیدر نیست که
نیست این دریای جوشان جای گوهر بعد از این
رفتن بابا ز خانه کار خود را میکند
میرود امنیت از این خانه دیگر بعد از این
نه سلامی.. نه علیکی.. نه نگاهش میکنند
کوچه کوچه میرود بی یار حیدر بعد از این
گرچه عزراییل زد آرام روی در ولی..
میزند نامحرمی محکم بر این در بعد از این
خانه ای که خشت خشتش آیه ی وحی خداست
بوی آتش دارد از این قوم کافر بعد از این
وای بر دست علی و چشم تارش بعد از این
وای بر پهلو و بر بازوی کوثر بعد از این
آن سری که بوسه گاه احمد مختار بود
میکشد سردرد از سیلی مکرر بعد از این
#رسول_الله
#رحلت_رسول_اکرم
#بیست_و_هشت_صفر
#سید_پوریا_هاشمی ✍
............................
.
#رحلت_رسول_اکرم
صلی الله علیک یا رسول الله
با تو دل آسمانیان غمگین نیست
بر داغ غمت به قلب ما تسکین نیست
در وقت فراق تو علی گفت چنین :
بعد از تو دگر مصیبتی سنگین نیست
⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤
غم آمد و بر زمانه اش آتش زد
بر دلبر و آشیانه اش آتش زد
از بهر تسلای دل دختر تو
بعد از تو به درب خانه اش آتش زد
#محمدعلی_شهاب ✍
.........................
.
#رسول_الله (ص)
کسی به خانه رسید و نمود دق الباب
گشود فصل خزان را ز فصلهای کتاب
برای بردن جان جهان اجازت خواست
خدا کند ندهد کس به این اجازه جواب
اگرچه اذن نخواهد ورود عزرائیل
ولی به حرمت احمد (ص) چنین نموده خطاب
ز غصه های دل فاطمه (س) نگردد کم
ملک نموده اگر هم رعایت آداب
تمام شهر مدینه است بیت الاحزانش
ز درد هجر پدر قلب او شده است کباب
بمیرم از غم او زین مصاب، چشمانش
یکی به خون شده و چشم دیگری پر آب
حروف نورِ علی نورِ، نور شد تفسیر
به صحن سینه حسن با حسین در یک قاب
ز چشم یاس نبی اشک می چکد هر دم
به چشم خواب پدر ریزد از ستاره گلاب
چگونه تاب بیارد فراق روی تو را
نگاه کن شده زهرای اطهرت بی تاب
مرو پدر بِرَوی روز ما همیشه شب است
دو دستِ دست خدا بسته می شود به طناب
نرو که تیره نگردد حریر چهره ی ماه
ز جنس رنگ کبودی زند به چهره حجاب
بیا مرا خبری ده که طاقتم طاق است
به زودْ آمدنم پیش خود مرا دریاب
1402/06/22
رحلت محمد مصطفی رسول اکرم (ص) تسلیت
.
#رحلت_رسول_اکرم
وداع حضرت زهرا س با پیغمبر ص..
دیدی دلم از هرچه میترسید دیدم
افتاده ای در بسترت سرو رشیدم
هرروز دیدم دیده ی بارانی ات را
دیدم شکاف کهنه ی پیشانی ات را
از راه رفتن کل پایت پینه بسته
ناگفته ها را گفت دندان شکسته
در مکه درگیر بلای کوچه بودی
زخمی سنگ بچه های کوچه بودی
"تبت یدا" خار بیابان بود و پایت
یک لحظه اما درنمی آمد صدایت
حالا من و تو خلوتی داریم باهم
دیگر نگاهت را نگیری از نگاهم
بابا بگو پیشم دوباره مینشینی
قدری بمان پیشم که محسن را ببینی!
تو هستی و اینجا شکوهم مستدام است
حیدر میان هرگذر با احترام است
با بودنت زهرا رخش چون قرص ماه است
آرامش این خانه ی ساده بهراه است
آتش ندیده دامنم الحمدلله
خونی نشد پیراهنم الحمدلله
هرگز ندیده روی زهرا را غریبه
آرام میکوبد در مارا غریبه
بی تو اگر حمله کنند اینها به خانه
زهرای تو میماند و صدتازیانه
آتش میوفتد روی در پشت درم من
با پهلویم سنگر برای حیدرم من
سیلی میاید سمت من ای وای بابا
بدخواب میگردد حسن ای وای بابا
پیشم بمان تا قتل زهرا را نبینی
بی تو صدایم میشود فضه خذینی..
#رسول_الله
#سید_پوریا_هاشمی ✍
👇
.
Fadaeian-Komeil-14030811 (4).mp3
18.86M
🔊 بخش چهارم #روضه | در حدیث سوختن دل را بگو پر را نگو
متن 👇#روضه_حضرت_زهرا
https://eitaa.com/emame3vom/108143
📋 در حدیث سوختن دل را بگو پَر را نگو
#سبک_روضه /*بخش اول صوت*
#روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در حدیث سوختن دل را بگو پَر را نگو
شعلهی در را بگو احوال مادر را نگو
بیادبها پشت در فریاد مَستی میزنند
حرفهای تندشان در پیش کوثر را نگو
گرمی آتش اذیت میکند حوریه را
این وسط آن شعلهی خورده به معجر را نگو
پای نامَحرَم اگر بر چادر ناموس خورد
گریهکن بر حالش اما حال شوهر را نگو
میخ نامرد آنقدر کج رفت پهلو زخم شد
لال باش ای طبع شرح سقط گوهر را نگو
*شاعر: #سید_پوریا_هاشمی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 گریه نکن
#روضه_حضرت_زهرا (س)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گریه نکن
تو که گریه میکنی میمیرم
گریه نکن
غمت از دنیا کرده سیرم
نبینم دیگه غربت رو توو چشات
بیا دردات و تقسیم کن با زهرات
درد و ناله واسه من
شب و کابوس واسه تو
بیکسیت غصهی من
غم ناموس واسه تو
یه دلِ خون واسه من
خونِ دیوار واسه تو
آتیش در واسه من
داغ مسمار واسه تو
« آه! مادرم؛ آه! مادرم»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.
#روضه_حضرت_زهرا
#سیب_سرخی
از ابتدا قیامت او آشکار بود
آن بانویی که ممتحن کردگار بود
در بندگی خویش خدای بقیه بود
سر تا به پاش مظهر پروردگار بود
در خانه با کنیز خودش همکلام بود
در سجده با خدای خودش همجوار بود
مردان جنگی از پس او برنیامدند
با اینکه بر جراحت پهلو دچار بود
کاری بهاین نداشتکه تنها وبیکس ست
وقت گذر ز کوچه چه با اقتدار بود
زهرا عجیب غیرتی عشق حیدرست
پای علی برای بلا بی قرار بود
از گرگهای شهر فدک را گرفته بود
کرار بود گرچه خودش خانه دار بود
بستند راه کوچه! مگر کم میاورد؟!
غافل ازآنکه چادر او ذوالفقار بود
سیلی زدند جا بزند! گفت یا علی!
یک دم عقب نرفت! سراپا وقار بود
رویش کبود شد، رویشان را سیاه کرد
با قامت شکسته عجب پای کار بود
تا حشر خاک بر سر اهل مدینه کرد
آن معجری که روی سرش پرغبار بود
اصلا نخورد غصه آن گوش پاره را
اما حسن نشست و پی گوشوار بود
واضح تر از همیشه علی را نظاره کرد
هرچند چشمهایش از آن ضربه تار بود
ارثیه داد حضرت مادر به دخترش...
ارثیه ای که درد و غم بی شمار بود
وقتی سر عزیز خدا رفت روی نی
زینب اسیر هلهله سی هزار بود
از یک کفن مضایقه کردند کوفیان
بر روی بوریا بدنی آشکار بود
درراه زینب از همه بدتر عذاب دید
دخت علی به ناقه عریان سوار بود
دستششکستودستستمرازپشتبست
با دست بسته فاتح این کارزار بود
این داغ ها روایت افسوس حیدر است
یک تن نگفت فاطمه ناموس حیدر است
گفتی قرار گریه ی امروز مال بعد
میبینمت دوباره و پنجاه سال بعد
با هم خمیده گوشه ی گودال میرویم
او دست و پا که میزند از حال میرویم
آن روز جای بوسه تنش نیزه میخورد
از هرکه میرسد بدنش نیزه میخورد
تکه به تکه پیرهنش نیزه میخورد
باور نمیکنی دهنش نیزه میخورد
در پیش چشم تو سرش از پشت میبرد
غارت که میشود کسی انگشت میبرد
#سید_پوریا_هاشمی
.👇