6. علی اصغر ع.mp3
3.71M
در دعای ندبه خوانده شد :
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
#روضه_حضرت_علی_اصغر
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
۲۸ آبان ماه ۱۴۰۰
مهدیه تهران
7. علی اصغر ع.mp3
1.23M
در دعای ندبه خوانده شد :
#روضه_حضرت_علی_اصغر
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
داشت قنداقه رو دفن میکرد ، دید یک خانمی داره میدوه ، هِی صدا میزنه حسین ، حسین ...
دوید او را گرفت
با آه و زاری
که ای اصغر ، مگر مادر نداری
حسین ، بده کمکت کنم ، آخه منم مادرم ، مادرم ...
امروز باید از پرِ قنداقه ی حضرت علی اصغر ، نتیجه بگیری ها
های ... حسین ، حسین ...
اونقدر این مادر ، جیگرسوخته است ، وقتی یک جرعه آب نوشید ، شیر به سینه اش اومد ، تازه داغش تازه شد ، هی به سینه اش میزد ، علی کجایی ؟ مادر ، مادر ، مادر ...
۲۸ آبان ماه ۱۴۰۰
مهدیه تهران
.
Shab07Ramazan1401[06].mp3
13.43M
🎙به خون تو دستم حنا شد
(#روضه_حضرت_علی_اصغر)
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
تلظی مکن نازنینم/ تلظی مکن جان بابا
مبادا که دشمن ببیند/ تکان خوردن شانه ام را
ببين بي تو تنهايي ام را/ ببين خم شده قامت من
به خون تو دستم حنا شد/ علی اصغر ای زینت من
تلظی مکن ای/ گل پرپر من
یا باب الحوائج/علی اصغر من
(لالايي، علي اصغر)
چرا نازکای گلویت/ دگر جای بوسه ندارد
شده موسم آن که خونت/ به عرش الهی ببارد
تو ذبح حسینی که عطشان/ منا کرده ای کربلا را
که گهواره ی خالی تو/تکان داده ارض و سما را
مرا می کشد غم/ در این حال محزون
که لبهای خشکت/ لبالب شد از خون
(لالايي، علي اصغر)
شده جلوه ی اسم اعظم/ به چشمان ناز تو پیدا
تو سرّ حسینی که آمد/ برای شهادت به دنیا
اگرچه که ششماهه باشی/ تو هفت آسمان را نشانی
تو طفلی ولیکن شگفتا / که پیر همه عارفانی
شبیهت ندیدم/ شهیدی به عالم
تو را با دو دستم/ به حق، هدیه دادم
(لالايي، علي اصغر)
شاعر: ميلاد عرفان پور✍
#ماهرمضان_سال۱۴۰۱
#شب_هفتم_محرم
.
📋 تیرهای روز عاشورا
#روضه_متنی
#روضه_حضرت_علی_اصغر (ع)
#روضه_امام_حسین (ع)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اول تیرش به چشمای عباس خورده دوم تیرش اون لحظهای بود که ابی عبدالله این شیرخواره رو بلند کرد
یهو دید صدای این بچه نمیاد تا نگاه کرد "فَذبح من الاُذُن الی الاذن". اما یه تیر دیگه زده دل زینب و بیچاره کرده. اون لحظهای که اباعبدالله تشنگی همه وجودشو فرا گرفته خستگی همه وجودشو فرا گرفته یه چند لحظهای روایت میگه ایستاد ابی عبدالله استراحت بکنه؛ اینقدر زخم به این بدن خورده همچین که ایستاد از لابه لای این زره داره خون فوران میکنه زخم همه بدن ابی عبدالله رو فرا گرفته یه مقداری ایستاد با یه نیزه خودشو نگه داشت. اما دید اون نامرد یه سنگی زد به پیشونی حضرت. همچین که این سنگ خورد تو پیشونی مبارکش؛ این لباس عربی رو بالا زد خون پیشانی رو پاک کنه؛ تا این لباس بالا رفت سفیدی سینه حسین نمایان شد اون نامرد تیرو برداشت...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شب_هفتم_محرم
.
Shab7_Moharam1401_MirzaMohamadi_b.mp3
4.61M
🔊 پدر گردنش کج ، پسر گردنش کج
چقدر این دو از هم خجالت کشیدند
◾️#روضه #حضرت_علی_اصغر علیه السلام
#شب_هفتم_محرم
🎤حجت الاسلام #میرزامحمدی
همین که دو تایی به میدان رسیدند
رويِ دست خورشید،شش ماه دیدند
به واللهِ کارش علی اکبري بود
اگر چه علی اصغرش آفریدند
سرش را روي شانه بالا گرفته ست
کسی را به این سر بلندي ندیدند
از این سمت،علی که جلوتر می آمد
از آن سمت ،لشگر ،عقب می کشیدند
همین که گلوي خودش را نشان داد
تمامی دل ها برایش طپیدند
پدر گردنش کج ، پسر گردنش کج
چقدر این دو از هم خجالت کشیدند
لب کوچکش خشک و حلقوم او خشک
چه راحت گلوي علی را بریدند
عبا گرچه نگذاشت زن ها ببینند
صداي کف و سوت را که شنیدند
.
#شب_هفتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اصغر
|⇦•پاتو رو خاک بکوب اسماعیل..
#روضه_حضرت_علی_اصغر اجرا شده شب هفتم محرم۱۴۰۰ به نفس حاج میثم مطیعی
●━━━━━━───────
کسی قدر من واسه لبات بی تاب نیست
شبیه هاجر هر جا که میرم آب نیست
پاتو رو خاک بکوب اسماعیل
شاید از خاک بجوشه زمزم
اما نه! برمیگرده عباس، بهت قول میدم
*مگه شما نمیدونید جایی که روضه هات هست بلند بلند داد نمی زنند..؟! "
پاتو رو خاک بکوب اسماعیل
شاید از خاک بجوشه زمزم
اما نه! برمیگرده عباس، بهت قول میدم
شلوغ شده بیرونِ خیمه مادر
گمون کنم که اومده آب آور
تموم شد غصه...
سکینه با گریه اومد پیشِ من
میخونم از چشماش عموتو کشتن
شروع شد غصه...
*ای وای بر اون خیمه هایی که عباس نداره...زینب باید صدا بزنه دخترا ! "علیکن بالفرار..." فقط فرار کنید ...*
شلوغ شده بیرونِ خیمه مادر
گمون کنم که اومده آب آور
تموم شد غصه...
سکینه با گریه اومد پیشِ من
میخونم از چشماش عموتو کشتن...
شروع شد غصه...
«لالایی لالایی علیّ اصغر، عزیز مادر»
بابا تنها شد، پاشو علی کاری کن
به جای عبّاس، پاشو علمداری کن
ای کاش صدتا پسر داشتم تا
تویِ راهش فدا میکردم
از اول آرزوم این بوده، دعا میکردم
*مادرم، عزیزدلم .. یه خواهشی ازت داشتم...*
آبرومو بخر میون میدون
*مادر من عاشق لیلام...همیشه می گفتم لیلا میشه منم پسرم رو مثل پسر تو تربیت کنم؟ *
آبرومو بخر میون میدون
لشکریارو به عقب برگردون
خدا به همرات ...
زره به قدّ تو ندارن مادر
قنداقه رو میبندمش محکمتر
خدا به همرات ...
«لالایی لالایی علی اصغر، عزیز مادر»
*امشب شب هفتمه .. امشب آب رو می بندن .. آقای ما شروع کرد با این قوم حرف زدن... صدا زد:
"یا قوم! اِن لَم تَرحَمونی فارحموا هذالطِّفل..."
اگه شما به من رحم نمی کنید به این بچه رحم کنید...
"اَلا تَرَونَه کیف یَتَلَظّی عطَشا...؟! "
نمی بینید که مثل ماهی که از آب بیرون افتاده داره دهانش رو باز و بسته می کنه؟
سیدبن طاووس نوشته:
"فَبین ما هم و یخاطُبُهُم..."
هنوز کلامش به آخر نرسیده بود...
یه وقت تیر سه شعبه ای آمد...*
حسین حرف میزد، تیری صداشو قطع کرد
سه شعبه خورد به اصغر، رگاشو قطع کرد
بند قلب منم شد پاره
خونش پاشید به روی بابا
لبهاش خشک از عطش بود و شد، فدای مولا
قنداقشو کاش نمیکردم محکم
دست و پا میزنه به سختی بچهام
گلم پرپر شد
بین سر و تنش جدایی افتاد
شیش ماهه تو آغوش باباش جون داد
گلم پرپر شد
«لالایی لالایی علی اصغر، عزیز مادر»
شاعر: سید مهدی سرخان
ــــــــــــــــــ
#حضرت_علی_اصغر علیه_السلام
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#حاج_میثم_مطیعی
#شب_هفتم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
#روضه_حضرت_علی_اصغر
سید پوریا هاشمی
از ابتدای خلقت تا انتها حسین است
روح خدا پرستی در انبیا حسین است
هرچه بلاست آقا یکجا بجان خریده
در امتحان ایمان قالو بلی حسین است
اوج کمال احمد بوسیدن حسین است
معراج رفته داند معراج تا حسین است
هنگام مرگ باید بالا سرم بیاید
رویش حساب کردم چون باوفا حسین است
تربت به هر مریضی دادم شفا گرفته
لعنت به منکرش باد سر شفا حسین است
این ارج و قرب کعبه مدیون خون آقاست
حاجی نباش غافل سنگ بنا حسین است
هریک قدم پیاده صد حج ثواب دارد
هرجوره سود کردیم تا کار با حسین است
دراین حرم عبادت یعنی که ذکر ارباب
صوت همه ملائک صلو علی حسین است
لبیک داعی الله من آمدم زیارت
حالا تمام شورم لبیک یا حسین است
چه روزگار تلخی دارند این دو عاشق
پایین نیزه زینب بر نیزه ها حسین است
سید پوریا هاشمی✍
..........................
محمد جواد شیرازی
حضرت علی اصغر(ع)-شهادت
مادری بین خیمه غمگین بود
سرش از شرم رو به پایین بود
پیش چشمان بانوان حرم
دیده اش پر شد از نم و شبنم
بانویی که دگر نظیر نداشت
کودکش تشنه بود و شیر نداشت
دست خود را تکان تکان می داد
کودکش تشنه داشت جان می داد
چه کند با دل گرفتارش؟!
داد دست رقیه گهوارش
پیش او هم علی نشد آرام
زینب آمد ولی نشد آرام
کودکی زیر لب در آن محفل
گفت با گریه یا ابوفاضل
آه، از شرم ساقی توحید
پیکرش بین علقمه لرزید
ناگهان نور مشرقین آمد
پدرش حضرت حسین آمد
عمه گهواره را به آقا داد
به دل مادرش تسلا داد
گفت: او هم دلاوری شده است
تشنه ی جام کوثری شده است
رفت آقا به سوی آن لشکر
رفت در روبروی آن لشکر
گفت: این طفل را چه تقصیر است
دست او نه کمان نه شمشیر است
آتشی بر دل فلک خورده
لبش از تشنگی ترک خورده
نیست کس تا دوای او بدهد؟!
جرعه آبی برای او بدهد
طفل خود را گرفت بالاتر
عمر سعد بود و یک لشکر
بین شان سخت ولوله افتاد
ناگهان یاد حرمله افتاد
گفت: برخیز و صید کن در دم
با سه شعبه تو هر دو را با هم
قلب کون و مکان شراره گرفت
تیر را سوی شیرخواره گرفت
تیر از چله ی کمان رد شد
در حرم حال مادرش بد شد
طفل خنده به روی لب آورد
روی دست پدر تلظی کرد
دست و پا زد میان آغوشش
ذبح شد بچه گوش تا گوشش
سر اصغر میان یک دستش
پیکرش شد از آن یک دستش
روضه، مافوق هر تصور شد
پدر از خون محاسنش پر شد
عرش را داشت شعله ور می کرد
متحیر به او نظر می کرد
این همه اظطراب را چه کند؟!
مانده حالا رباب را چه کند؟!
در عبا گرچه طفل پنهان بود
خونِ زیر عبا نمایان بود
بیش از این بین این مسیر نماند
پیکرش را به پشت خیمه رساند
وای از ناله ی مهیب رباب
وای از غربت عجیب رباب
رفت خیمه، نه این که دل بکند
خواست گهواره را تکان بدهد
#شب_هفتم_محرم
#استاد_حاج_اسماعیلی🎤
👇
روضه علی اصغر ع 1401.mp3
11.01M
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
#روضه_حضرت_علی_اصغر
اجرا شده در مرکز خدمات حوزه علمیه قم ١۴٠١/۵/١٣
#حاج_اسماعیلی
توضیح: بیت اول در #دستگاه_همایون اجرا شده و ادامه شعر مقدمه و شعر روضه در #آواز_بیات_اصفهان می باشد
از دقیقه 7:15 مجددا به #دستگاه_همایون مراجعت شده و تا آخر در همایون اجرا شد
.
.
#روضه_متنی
#روضه_حضرت_رباب(س)
(السلام علیک یا اباعبدالله)
▪︎غزل امام حسین ع
عمری گذشت اما به درد تو نخوردم
شرمنده ام آقا به درد تو نخوردم
تو فکر من بودی ولیکن من نبودم
اصلا به فکر نوکری کردن نبودم
من دور بودم تو مرا نزدیک کردی
راه مرا از کربلا نزدیک کردی
گفتی اگر تو بی توپناهی من حسینم
حتی اگر غرق گناهی من حسینم
آواره ام آواره را آواره تر کن
بیچاره ام بیچاره را بی چاره تر کن
آوارگی در این حسینیه می ارزد
بیچارگی در این حسینیه می ارزد
من چای میریزم گناهم را بریزی
یکجا تمام اشتباهم را بریزی
من عالمی دارم در اینجا با رقیه
هر وقت دستم سوخت گفتم یا رقیه
اینجا همان جاییست که مولا می آید
زینب می آید، بیشتر، زهرا می آید
منت ندارم بر سرت، تو لطف کردی
حالاکه هستم نوکرت،تو لطف کردی
▪︎روضه کلامی حضرت رباب س:
همه داشتن نگاه میکردن...همه سرها رو
بالای نیزه برده بودند....هر سری رو جلوی
یه محملی نگه داشته بودند...
سَر ابی عبدالله،جلوی محمل زینب...
سر علی اکبر جلو محمل سکینه خانم...
سر ابالفضل جلوی چشمان رقیه....
اما نگاه کردن دیدن یه سیبِ سرخی
بالای نیزه ها جلوی یه مادره....
▪︎مرثیه #حضرت_رباب س:
چقدر نیزه بلند است، نیفتی پسرم
گیر این حرمله پست، نیفتی پسرم
هر طرف رفت سرت دست به آن سو بردم
نیزه دار تو بود مَست، نیفتی پسرم
بیشتر جای خودت را سر نِی محکم کن
سفر شام به پیش است، نیفتی پسرم
▪︎روضه کلامی:
هِی زن های کوفه این سر رو نشون
هم میدادن...میگفتن الهی مادرش
براش بمیره...یه نفر صدا زد..اونی
که داره زیر آفتاب، لطمه میزنه
مادرش ربابه....
▪︎زبانحال #رباب س به سبک دشتی:
دو دستم را به زیر آب بردم
حلالم کن نبودی آب خوردم
شکایت زیر لب از تیر دارم
بیا پایین از نیزه شیر دارم
میخواستم بزرگ شوی محشری شوی
تا چند سال بعد، علی اکبری شوی
می خواستم كه قد بكشی مثل دیگران
شاید عصای پیریِ یک مادری شوی
مثل دو تکه چوب لبت را بهم نزن
اسبابِ خجلتم جلوی دیگری شوی
این مادری من که به دردت نمیخورد
تو حاضری علی که تاج سری شوی
▪︎تک بیتی آخر روضه:
میکرد به نِی اشاره میگفت رباب
ای وای، سرِ نیزه کمی کوچک بود
▪︎تک بیتی آخر مجلس:
اگر این است تاثیر شنیدن
شنیدن کِی بُوَد مانند دیدن
صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
▪︎دعای آخر مجلس:
باسمک العظیم الاعظم...
الهی بحق حضرت رباب س،۱۰مرتبه یاالله
🤲فرج امام زمان عج برسان.
🤲آقامون از ما راضی و خوشنود بگردان.
🤲رهبر عزیزمون حفظ بفرما.
🤲مریضای اسلام،شفا بده.
🤲حاجات این جمع،برآورده به خیر بفرما.
▪︎جمله ی صلوات آخر مجلس:
*برای سلامتی وجود مقدس آقا
امام زمان عج صلوات ختم کنید.
#شب_هفتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اصغر
#استاد_درویش✍
.👇
.
📋ماه مهمانی یار است و شب و بیداری
#مناجات_با_خدا
#مناجات
#روضه_امام_حسین (ع)
.............................................
ماه مهمانی یار است و شب و بیداری
شب نشینان سحرخیز پی دیداری
عاشقانی که سوی بزم سحر می آیند
باده نوشان دعایند و می هوشیاری
نه سری و نه سراغی ز گنه میگیرند
توبه جویان گنهکار ز سنگین باری
نفس گوش نشینان بشود آب حیات
تا بشویند گنهِ شهر و بگردد جاری
دست از گفتن عیب دگران میشویند
که مبادا برسد بر دل کس آزاری
آن که مشغول عیوبات خودش می گردد
بغلش میکند ارباب ز خوش کرداری
سعیِ بسیار به گمنامی خود میسازند
هرگز از شهرت بسیار نیاید کاری
هر چه هستند می آیند به درگاه کریم
به امید کرم نیمه شب دلداری
سحر و فیض نسیم نجفی میچسبد
من غلام علی ام حیدری ام کراری
مِی ناب است تولای علی لب وا کن
تا به یک یا علی هر روز کنی افطاری
در بر شیر خدا کُرنش ما می ارزد
ای خوش آنکس که چو قنبر بشود درباری
آتشِ دامن طفلی که هراسان میرفت
پرسش راه نجف کرد ز یک سرداری
.(تو اون گیر و دار آتیش زدن خیمه ها ، دامنش آتیش گرفته بود یه وقت یه سواری رسید ، دختر بچه بود ، گفت آی سوار میشه راه نجف و بهم نشون بدی ! ما دختر علی هستیم اینا به ما رحم نمیکنن میبینی دامنم آتیش گرفته ما رو آتیش زدن شکایت کنم به بابام علی).
.(دید با ملاطفت داره برخورد میکنه دلش سوخت لشگری دشمن ، اینا همونا بودند که گفته بودند آقا زن و بچه ات رو بیار کوفه خوش آب و هواست ، دامن این طفل و خاموش کرد یک کاسهٔ آب بهش داد).
گفت بابای مرا خسته و عطشان کشتند
آب در مشک و ترحم به بساطت داری؟
.(آب و بهش داد آورد جلو صورتش آب و بنوشه اما یاد).
پدرم را ته گودال که نحرش کردند
بر سر نیزه ی خون راهی شهرش کردند
.............................................
📋گرچه از دور از آن فاصله ها زد بد زد
#روضه_امام_حسین (ع)
#روضه_حضرت_علی_اصغر (ع)
.............................................
.(بعضی مقاتل می خوان روضه حضرت علی اصغر رو بنویسن این طور می نویسن ، میگن حتی وحشی های صحرا هم آب خوردن «اشربه الکلاب و الخنازیر»
صحرا تو صحرا وحشی ها هم آب خوردن اما مقابل لشکر دشمن ایستاده بود صدا زد «فَارحَموا هذَا الطِّفلَ» رحم کنید).
گرچه از دور از آن فاصله ها زد بد زد
آتش انگار که بر کرببلا زد بد زد
چقدر هست مگر بچه سه جایش بِرَود
وایِ من بر سه هدف او به سه جا زد بد زد
اصلا اینبار کماندار چه با زور کشید
به سه شعبه همه یِ حَنجره را زد بد زد
دست و پا داشت که می زد پدر انداخت عبا
آخرین بار نَفَس زیرِ عبا زد بد زد
اولین بار که چشمش به ربابش اُفتاد
اندکی حرف نزد بعد صدا زد بد زد
بُرد در بینِ عبا تا که نبیند چه شده
مادرش گفت بگو تیر کجا زد بد زد؟
گرچه بر چشمِ ابالفضل همین تیر نشست
بدتر از چشمِ عمو بود که تا زد بد زد
پشتِ خیمه به سرِ قبر، حرامی آمد
نیزه برداشت و مانندِ عصا زد بد زد
طفل را از وسطِ خاک کشیدند به نِی
بچه را باز نوکِ نیزه که جا زد بد زد
نیزه دارَش زِ سر نیزه سرش را انداخت
سَر که اُفتاد زمین ضربه یِ پا زد بد زد
رهگذرهای دَمِ کوچه به هم می گفتند
حرمله تیر به این بچه چرا زد بد زد
.(جایزه بهش سر عباس و دادن ، هر شهری می رسید هر دیاری می رسید ، سر عباس و از بالای نیزه پایین می آورد روی چهار پایه می گذاشت رجز می خوند ، گفت من سر عباس و گرفتم واسه ی این که حسین و شرمنده کرد آبروی حسین و بردم ).
سالها بود همین جمله فقط کارِ رباب
نانجیب آنهمه لبخند به ما زد....بد زد
.............................................
حاج مسعود پیرایش ✍
.👇
.
#شب_هفتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
متن روضه 1
🔸کیست اصغر، اکبر ذبح عظیم
🔸خود به تنهایی صراط مستقیم
امشب بریم درخانه ی باب الحوائج ششماهه ی امام حسین...
علی اصغر...
خدا میدونه میدونه یک سال منتظر شب هفتم نشستیم...
بیاییم برا ششماهه ی حسین اشک بریزیم...
جان عالم به فداش...
🔸اختری برشانه ی خون خدا
🔸آبروی روی گلگون خدا
این آقازاده خیلی آبرو داره درخونه ی خدا...
🔸دست های کوچکش، دست حسین
🔸روز عاشورا همه هست حسین
ابی عبدالله هم عنایت خاصی به علی اصغرش داره...
فقط همینو بگم....
قطعا ابی عبدالله، گریه کن های ششماهه اش رو دست خالی بر نمیگردونه...
🔸صورتش پژمرده اما دلگشا
🔸دستهای بسته اش مشکل گشا
عالمی به فدای دستان قشنگش...
با دستهای به ظاهر کوچیکش...
گره های بزرگی رو باز میکنه...
خیلی از علما، بزرگان ما، متوسل میشن به این شش ماهه...
آی مادری که سالهاست...
خدا بهت فرزند نداده...
امشب خدا رو به ششماهه ی حسین قسم بده...
خیلی ها امشب با دست پر از این مجلس میرن...
مواظب باش...
🔸دستهای بسته اش مشکل گشا
امشب... همه برا ششماهه گریه میکنند...
حتی روز عاشورا لشگر دشمن هم طاقت نیاورد...
گریه کردند...
مبادا آروم باشی...
🔸شیرخواری با پدر همدرد بود
🔸آخرین سرباز و اولمرد بود
لحظات آخر ابی عبدالله یه نگاه کرد به دوروبرش...
دید تنهای تنها مونده...
حبیب بن مظاهر رو به شهادت رسوندن...
عباسشو به شهادت رسوندن...
علی اکبرشو قطعه قطعه کردند...
دیگه یاری نداره...
یکدفعه از داخل خیمه...
صدای گریه علی اصغرش بلند شد...
با زبان کودکی...
میگه بابا...
مبادا صدای غربتت رو بشنوم بابا...
بابا..هنوز من زنده ام...
بابا...هنوز یک سرباز کوچک داری بابا...
🔸من به باغِ سرخِ خون، یاس توام
🔸با دو دست بسته عباس توام
چه خوب خودش رو فدا کرد...
آماده ای گریه کنی بسم الله...
خواهرها امشب باید بلندتر گریه کنند...
آخه شما بهتر میفهمید حال مادر علی اصغر رو...
ابی عبدالله قنداقه علی اصغرش رو آغوش گرفت...
اومد در مقابل دشمن ایستاد...
علی اصغرش رو روی دستاش بلند کرد...
صدا زد...
«یا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ»
ای نانجیبها...
شما با من سر جنگ دارید...
اگه به من حسین رحم نمیکنید...
این طفل شش ماهه که کاری نکرده...
یه نگاه به لبهای خشکیدش بندازید...
ببینید...
اما ترونه کیف یتلّظى ّعطشا
اگه بهش آب بدید میمیره...
اگه آب هم ندید میمیره...
اگه حرف من حسین رو قبول ندارید خودتون ببرید سیرابش کنید...
دشمن داره نگاه میکنه...
خیلی ها به گریه افتادن...
ابی عبدالله داره حرف میزنه...
شاید اینها دلشون بسوزه...
یکدفعه دیدند...
حرمله نانجیب تیر سه شعبه از کمان رها کرد...
«فَذُبحَ الطِفل مِنَ الوَرید إلَی الوَرید أو مِنَ الاُذُنِ إلَی الاُذُن»
🔸از شیرخواره ای به همه شیرخوارگان
🔸آغوش گرم مادرتان نوش جانتان
مادرها نمیدونم بچه شش ماهه دارید یا نه...
اگه بچه شش ماه دارین...
الان یه دست زیر گلوش بکشید ببینید آیا طاقت دارید یه زخم روی بدنش ببینید یا نه...
فقط همینو بگم ابی عبدالله نگاه کرد... دید تیر سه شعبه...
گوش تا گوش علی رو دریده...
علی اصغر روی دستها بابا داره جان میده...
خدایا... حالا جواب مادرش رو چی بگم...
جواب رباب رو چی بگم...
خدایا هیچ مردی شرمنده همسرش نشه...
دیدند حسین هی چند قدم به سمت خیمه ها میره برمیگرده...
🔸تو رفتی مادرت حیران شد ای وای
🔸تمام خیمه ها ویران شد ای وای
🔸مگر تیرسه شعبه خنجری بود
🔸سرت بر پوست آویزان شد ای وای
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
#حضرت_علی_اصغر
#روضه_حضرت_علی_اصغر ع
.
|⇦•توتشنه و من...
#سینه_زنی و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده #شب_هفتم محرم به نفس حاجمهدی رسولی
●━━━━━━───────
تو تشنه و من با دو چشِ پر آب
عمو نیومده فدات شه رباب
خبری از سقا نشد، قلبم و آرامش بدم
یه قطره آب پیدا نشد طفلکمو آبش بدم
«گلم، لالایی لالایی لالایی بالام»
یه تیر و دو نشون غمِ پدرته
گلوی خونیتو دل مادرته
الهی بمیره اونی که سوخته دل مادرتو
آخه چه نامردی زده رو سرِ نیزه سرتو
«گلم، لالایی لالایی لالایی بالام»
خوابیدی زیر خاک همهٔ نَفَسَم
من و میبرن و اسیرِ قفسم
من که دیگه وقتی نباشی تو و بابات میمیرم
دیگه برام فرق نداره که گهواره اتو پس بگیرم
«گلم، لالایی لالایی لالایی بالام»
حرمله، خدا تحقیرت کنه
توی داغ بچههات، پیرت کنه
یه جوری زدی زمین گیرم کنی
الهی خدا زمین گیرت کنه
«گلم، لالایی لالایی لالایی بالام»
حرمله گُلشنمو ازم گرفت
گل رو دامنمو ازم گرفت
من اگه لالا نگم، دق میکنم
لالایی گفتنمو ازم گرفت
دیگه تا دنیا هست، میگه صدایی
تو که نیستی لالایی بی لالایی
ما پای این گهواره عمری گریه کردیم
یک وقت دست از لای لایی برنداری
ــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_علی_اصغر
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر
#کربلایی_مهدی_رسولی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
Fadaeian_Shab11Moharam1402_02.mp3
8.79M
.
📋 روضهخوانها شب به شب غمگین به منبر میرسند
#روضه
#گریز_به #روضه_حضرت_علی_اکبر (ع)
#گریز_به #روضه_حضرت_عباس (ع)
#گریز_به #روضه_حضرت_علی_اصغر (ع)
#روضه_امام_حسین (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روضهخوانها شب به شب غمگین به منبر میرسند
با همان یک یا حسین از سر به آخر میرسند
روضهها را از پسر تحویل بابا داده و
از سرِ بر نیزهی بابا به دختر میرسند
گاه مابین مقاتل پابهپای بیتها
سمت سقا میروند اما به اکبر میرسند
ارباً اربا روضهی سختی است اما غالباً
روضه سنگین میشود وقتی به اصغر میرسند
گوش تا گوش علی را تیر از هر سو بُرید
روضهخوانها در همین مقتل به حنجر میرسند
شمر میآید به گودال و به دستش خنجر است
روضهها از روی تل اینجا به خواهر میرسند
من گُلی گم کردهام میجویم او را، روضهها
از میان نیزه و خنجر به پیکر میرسند
روضهای سرتاسر گودال را پُر کرده است
یا بنُیَّ... نالهها از سمت مادر میرسند
عصر عاشوراست اما خیمهها در آتشند
دشمنان دارند از هرگوشهای سر میرسند
زینب از هر سو یتیمی را بغل وا میکند
دختران فکر حجابند و به معجر میرسند
شام در راه است و بر هر بام مردم منتظر
نیزه داران یک به یک دارند با سر میرسند
شاعر: #محسن_ناصحی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.
📋 روضهخوانها شب به شب غمگین به منبر میرسند
#روضه
#گریز_به #روضه_حضرت_علی_اکبر (ع)
#گریز_به #روضه_حضرت_عباس (ع)
#گریز_به #روضه_حضرت_علی_اصغر (ع)
#روضه_امام_حسین (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روضهخوانها شب به شب غمگین به منبر میرسند
با همان یک یا حسین از سر به آخر میرسند
روضهها را از پسر تحویل بابا داده و
از سرِ بر نیزهی بابا به دختر میرسند
گاه مابین مقاتل پابهپای بیتها
سمت سقا میروند اما به اکبر میرسند
ارباً اربا روضهی سختی است اما غالباً
روضه سنگین میشود وقتی به اصغر میرسند
گوش تا گوش علی را تیر از هر سو بُرید
روضهخوانها در همین مقتل به حنجر میرسند
شمر میآید به گودال و به دستش خنجر است
روضهها از روی تل اینجا به خواهر میرسند
من گُلی گم کردهام میجویم او را، روضهها
از میان نیزه و خنجر به پیکر میرسند
روضهای سرتاسر گودال را پُر کرده است
یا بنُیَّ... نالهها از سمت مادر میرسند
عصر عاشوراست اما خیمهها در آتشند
دشمنان دارند از هرگوشهای سر میرسند
زینب از هر سو یتیمی را بغل وا میکند
دختران فکر حجابند و به معجر میرسند
شام در راه است و بر هر بام مردم منتظر
نیزه داران یک به یک دارند با سر میرسند
شاعر: #محسن_ناصحی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_زینب (س)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاید همچین که همه رفتند بیبی اومد کنار این بدن، چادرش و کشید رو این بدن...
«خدای من؛ خدای من، عریانه بچهی باحیای من
خدای من؛ خدای من، کشتند بچهم و روی پای من»
امام زمان فرمود صبح و شب برای جد غریبم حسین گریه کنید.
- آقا برای کدوم روضهست خیلی گریه میکنید؟!
-نکنه روضهی گوداله؟! نه
-روضهی علیاکبره؟! نه
-روضهی عموتون عباسه؟! نه
روضهی علیاصغره؟! نه
پس چرا صبح و شب براش گریه میکنید
فرمودند آخه شهادت که توو خونوادهی ما رسمه؛ میدونید اشک من برای چیه؟!
برای اون لحظهای که دستای عمهم و با طناب بستند...
یکی یکی همه رو سوار بر ناقه کرد، حالا خودش میخواست سوار بر ناقه بشه؛ یه نگاه کرد سمت گودال داداش! باشو برای زینبت رکاب بگیر. یه نگاه کرد سمت علقمه عباس! غرت الله! پاشو نگاه کن، یه عده نامحرم دور زینب و گرفتن...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_غارت_حرم
#روضه_قتلگاه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقت وقتِ غارت کردن، شد هرکسی داره یه چیزی میبره. پیراهن ابی عبدالله و یه نفر درآورد، عمامه رو یکی برداشت، کفشا رو یکی برداشت. عرقچین و یکی برداشت، زره امام و عمر سعد ملعون برداشت، شمشیرش و یه نفر برداشت؛ اما اونی که همه رو میکشه اینه، یه نفر اومد دید هیچی بهش نرسیده. نگاهش به انگشتر افتاد، با خنجرش انگشت و برید انگشتر و درآورد.
عمر سعد فریاد زد:« چه کسی حاضره بر حسین بر سینه و بر پشت حسین اسب بتازونه؟!
- ده نفر سوار بر مرکب شدند، انقدر بر سینه و پشت حسین تازوندن...
روضه رو فاطمه دختر ابی عبدالله داره میخونه، اوباش وارد خیمهی ما شدند، من دختری خردسال بودم، دوتا خلخال توو پام داشتم؛ دیدم این خلخال و از پای من میکشه گریه میکنه. گفتم چرا گریه میکنی؟!
گفت:« چرا گریه نکنم، در حالی که دارم دختر پیغمبر خدا رو غارت میکنم»
گفتم بهش خوب این کار و نکن، مگه مجبوری خلخال منو ببری؟!
گفت:« اگه من برندارم یه نفر دیگه میاد برمیداره»...
کاش به همین خلخال و گهواره و لباس کهنه بودند، یکی یکی بچهها رو دنبال میکردند. یکی یکی دخترای حسین و دنبال میکردند، با کعب نی و تازیانه هرکدوم و میگرفتند گوشوارهش و میکشیدند. این گوش پاره میشد، خون جاری میشد.
یکی از این دخترا رو دنبال کردم، ترسیده بود تا گرفتنش مثل بید میلرزید، همچین که گرفتمش گفتم چرا میلرزی؟! کاری باهات ندارم، دامنت آتیش گرفته میخوام خاموشش کنم. تا دید دل من به رحم اومده، گفت:« آقا شنیدم آب آزاد شده»
-گفتم:« آری آب آزاد شده» گفتم حتما تشنهشه رفتم یه ظرف آب آوردم بهش دادم. ظرف آب و گرفت.
-آقا! گودال قتلگاه از کدوم طرفه؟!
-برای چی میخوای بری؟!
- آخه میدیدم لحظههای آخر، بابام همین جور که دست و پا میزد صداش و میشنیدم هی میگفت:«جگرم!»...
شمارد بچهها رو بیبی، یکی یکی بچهها رو آمار گرفت، هرچی میشمارد میدید یکی کمه. گفت:« خواهرم ام کلثوم! میای بریم صحرا بگردیم، آخه روایت میگه یکی دوتا از این بچهها زیر پای اسبا جون دادند. گفت:« شاید این بچه هم جون داده باشه، بریم بگردیم توو این صحرا»
روضه خانگی - حضرت علی اصغر(ع) - 1654.mp3
4.98M
🎙اصغر که در صف شهدا ماهپاره است...
🔻#روضه_حضرت_علی_اصغر(ع)
👤حاج مهدی #سماواتی
13926.mp3
6.21M
|⇦•اصغر به خواب رفته...
#روضه_حضرت_علی_اصغر علیه السلام ویژهٔ #شب_جمعه به نفسِ زنده یاد کربلایی حسین بختیاری
امام حسین ع
. #امام_زمان دیده ای ده که مگر قامت رعنات ببینم هر طرف روی نهم روی دل آرات ببینم چه بمشرق چه بمغ
4_5911370850505856122.m4a
15.78M
اردیبهشت ۱۴۰۳
▪️#روضه_حضرت_رباب
#حاج_زهیر_سازگار
▪️دیدهای ده که مگر قامت رعنات ببینم
#زمزمه
رباب توو خیمه افسرده
سه شعبه بچه رو برده
نمیدونم چرا اصغر
سه تا دندون در آورده
دل تمام خیمه ها خونه
رباب داره لالایی میخونه
سر علی به پوست آویزونه
به اشک عمه می خندن
چه بی حیا و نامردن
سرِ علی رو با سختی
دارن رو نیزه می بندن
لالا لالا لالا لالا مادر
نیفتی از روی نیزه ها مادر
#روضه_حضرت_علی_اصغر
#شب_هفتم_محرم
.
📋 اصغر آمد حرمله تیر و کمانش را گرفت
#روضه_حضرت_علی_اصغر (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اصغر آمد حرمله تیر و کمانش را گرفت
نیمه جان بود و همان یک تیر جانش را گرفت
جای اینکه شیر کامِ کوچکش را پُر کند
تیر آمد ناگهان حجمِ دهانش را گرفت
تیر آمد با شتاب آمد امانش را برید
تیر آمد با شتاب آمد امانش را گرفت
ماند بابا با سری کوچک که از پیکر رهاست
در عبای خویش طفلِ بیزبانش را گرفت
روی دستان خودش آورد اصغر ولی
نیزه جای دستهای مهربانش را گرفت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شب_هفتم_محرم
📋 اینجور به من نگاه نکن
#حضرت_علی_اصغر (ع)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینجور به من نگاه نکن
گریهی بیصدا نکن
گردنت و رها نکن
میدونه مادر، تشنهتِ اصغر
میریزه قلب مادر
شبیه اشکِ نازت
هربار که بسته میشن
چشمای نیمه بازت
هر لحظه باید
شرمندهی نگات شم
قربونِ گریههات شم
آروم بگیر فدات شم
تو قراره واسهمون
شیرین زبون شی
بزرگ بشی جوون شی
عصای دستمون شی، غریبِ مادر
لالا لالا باباش(عموش) میاد
یواش یواش صداش میاد
با ظرف آب براش میاد
میری با بابات، خدا به همرات
به جای آب فقط اشک
پشت سرت میریزم
واسه خودت حسابی
مردی شدی عزیزم
میری و میرم
قربون شکل ماهت
زل میزنم به راهت
خدا پشت و پناهت
میدونم اگه اونجا بلا میباره
بابا هوات و داره
میای پیشم دوباره، عزیز مادر
تیری که توو گلوت نشست
از هردومون برید نفس
نه راه پیش نه راه پس
داره بابایی، لالا لالایی
تا خونِ حنجرت ریخت
ولوله روبهروم شد
بخواب عزیزِ بابا
هرچی که بود تموم شد
حالا چه کنم
این غمِ بیحساب و
دلهرهی رباب و
سوال بیجواب و
حالا چی بدم
جواب مادرت رو
کاش نبینه سرت رو
سرخی حنجرت رو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 همون روز دهم توی قبرش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همون روز دهم توی قبرش
دلم رو بین دستاش خاک کردم
همونجا با همین چادر که سوخته
خونِ دست حسین رو پاک کردم
همون روزِ دهم بود یادمه خوب
همین که خیمههامون و سوزوندن
سر قبرش براش مجلس گرفتن
با نیزه فاتحه واسهش میخوندن
شبا کابوسِ تیر و حلقِ بچهس
نه جون مونده برام نه خوابِ راحت
از اون ساعت که تیر وا کرد گلوش و
گلوم تیر میکشه ساعت به ساعت
بهم پیریِ زودرس داده عشقش
همینجور سن روی سنم گذاشته
میپرسیدن زنای کوفه از هم
کدوم پیرزنه شیرخواره داشته؟!
بغل میخواد اگه داره میوفته
دیدم بستن با معجر سرش رو
نمیذارن که نیزهش رو بیارم
میترسم گم کنند آخر سرش رو
شب از نیمه گذشته دیروقته
نبودش تارو پودم رو سوزونده
غروبی روی نیزه بود، دیدم
نمیدونم الان دست کی مونده
*شاعر: #گروه_یا_مظلوم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 شباهت حضرت علی اصغر به حضرت محسن
#روضه_حضرت_علی_اصغر (ع)
#روضه_حضرت_زهرا (س)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ابی عبدالله اومد دم در خیمه، دستور داد:« همه زن و بچهها رو بگید ساکت بشن. کودکم علی رو بهم برسونید». بچهش و توو بغلش گرفت؛ دوسهتا بوسه به بچهش زد. گفت بر این جماعتی که جد تو دشمنشونه. کودکش و بغل گرفت رفت وسط میدون...
صدازد:« ای قوم! همهی ما رو کشتید، برادرام ، بچههام و یارانم و همه رو کشتید. هیچکی غیر این بچه برام نمونده». مگه نمیبینید داره دست و پا میزنه؟! مگه نمیبینید تشنهشه، مگه گناه این بچه چیه؟!
اگه به من رحم نمیکنید به این بچه رحم کنید. خودتون بگیرید سیرابش کنید و برگردونین. هنوز سخن ابی عبدالله تموم نشده، هنوز حرف امام تموم نشده،
دیدی یه مرغ و سر میبرند، این سر آویزون میشه، رهاش میکنند دست و پا میزنه. میگه این بچه توو بغل ابی عبدالله مثل مرغی که سر بریدن...
بچه رو توو بغل گرفت، روایت میگه انقدر دست برد زیر گلوی علیاصغرش این خونا رو به آسمون میپاشید یه قطره از این خونا هم برنگشت. لذا از طرف خدا ندایی اومد حسین آروم باش، نگران نباش. اون طرف یه دایه برا بچهت گذاشتیم شیرش بده...
مردا هم دل دارن میتونند تحمل کنند، ولی نمیدونم پشت در خونه همچین که اون نامرد لگد به در زد، صدای نالهی فاطمه بلند شد. فضه بیا محسنم و کشتند...
تازه یادم اومد اینو
یه سوال فاطمه راستی
وقتی من بودم کنارت
چی شدش فضه رو خواستی؟!
فضه رو با یه دل پر
تاحالا ندیدم این طور
چی آورد به زیر چادر؟
کربلا آبی عبدالله بچه رو زیر عبا پنهان کرد، مدینه هم فضه بچه رو زیر چادر قایم کرد علی نبینه...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇
.
📋 روضهخوانها شب به شب غمگین به منبر میرسند
#روضه_حضرت_علی_اکبر
#روضه_حضرت_عباس
#روضه_حضرت_علی_اصغر
#روضه_امام_حسین
روضه خوان ها شب به شب غمگین به منبر می رسند
با همان یک یا حسین از سر به آخر میرسند
روضهها را از پسر تحویل بابا داده و
از سرِ بر نیزهی بابا به دختر میرسند
گاه مابین مقاتل پابهپای بیتها
سمت سقا میروند اما به اکبر میرسند
ارباً اربا روضهی سختی است اما غالباً
روضه سنگین میشود وقتی به اصغر میرسند
گوش تا گوش علی را تیر از هر سو بُرید
روضهخوانها در همین مقتل به حنجر میرسند
شمر میآید به گودال و به دستش خنجر است
روضهها از روی تل اینجا به خواهر میرسند
من گُلی گم کردهام میجویم او را، روضه ها
از میان نیزه و خنجر به پیکر میرسند
روضه ای سرتاسر گودال را پُر کرده است
یا بنُیَّ نالهها از سمت مادر میرسند
عصر عاشوراست اما خیمهها در آتشند
دشمنان دارند از هرگوشهای سر میرسند
زینب از هر سو یتیمی را بغل وا میکند
دختران فکر حجابند و به معجر میرسند
شام در راه است و بر هر بام مردم منتظر
نیزه داران یک به یک دارند با سر میرسند
#محسن_ناصحی✍
#شام_غریبان_امام_حسین
📋 خدای من خدای من عریانه بچهی باحیای من
#روضه_حضرت_زینب
شاید همچین که همه رفتند بیبی اومد کنار این بدن، چادرش و کشید رو این بدن
«خدای من؛ خدای من، عریانه بچه ی باحیای من
خدای من؛ خدای من، کشتند بچمو روی پای من
#امام_زمان فرمود صبح و شب برای جد غریبم گریه کنید.
- آقا برای کدوم روضهست خیلی گریه میکنید؟!
-نکنه روضهی گوداله؟! نه
-روضهی علیاکبره؟! نه
-روضهی عموتون عباسه؟! نه
روضهی علیاصغره؟! نه
پس چرا صبح و شب براش گریه میکنید
فرمودند آخه شهادت که توو خونوادهی ما رسمه؛ میدونید اشک من برای چیه؟!
برای اون لحظهای که دستای عمهم و با طناب بستند
یکی یکی همه رو سوار بر ناقه کرد، حالا خودش میخواست سوار بر ناقه بشه؛ یه نگاه کرد سمت گودال! باشو برای زینبت رکاب بگیر. یه نگاه کرد سمت علقمه عباس! غیرت الله! پاشو نگاه کن، یه عده نامحرم دور زینب و گرفتن
📋 گودال قتلگاه از کدوم طرفه
#غارت_حرم
#روضه_قتلگاه
وقت وقتِ غارت کردن شد هرکسی داره یه چیزی میبره. پیراهن ابی عبدالله و یه نفر درآورد، عمامه رو یکی برداشت، کفشا رو یکی برداشت، زره امام و عمر سعد ملعون برداشت، شمشیرش و یه نفر برداشت؛ اما اونی که همه رو میکشه اینه، یه نفر اومد دید هیچی بهش نرسیده. نگاهش به انگشتر افتاد، با خنجرش انگشت و برید انگشتر و درآورد.
عمر سعد فریاد زد:« چه کسی حاضره بر سینه و بر پشت حسین اسب بتازونه؟!
- ده نفر سوار بر مرکب شدند، انقدر بر سینه و پشت حسین تازوندن
روضه رو فاطمه دختر ابی عبدالله داره میخونه، اوباش وارد خیمهی ما شدند، من دختری خردسال بودم، دوتا خلخال توو پام داشتم؛ دیدم این خلخال و از پای من میکشه گریه میکنه. گفتم چرا گریه میکنی؟!
گفت:« چرا گریه نکنم، در حالی که دارم دختر پیغمبر خدا رو غارت میکنم»
گفتم بهش خوب این کار و نکن، مگه مجبوری خلخال منو ببری؟!
گفت:« اگه من برندارم یه نفر دیگه میاد برمیداره»...
کاش به همین خلخال و گهواره و لباس کهنه بودند، یکی یکی بچهها رو دنبال میکردند. یکی یکی دخترای حسین و دنبال میکردند، با کعب نی و تازیانه هرکدوم و میگرفتند گوشوارهش و میکشیدند. این گوش پاره میشد، خون جاری میشد.
یکی از این دخترا رو دنبال کردم، ترسیده بود تا گرفتنش مثل بید میلرزید، همچین که گرفتمش گفتم چرا میلرزی؟! کاری باهات ندارم، دامنت آتیش گرفته میخوام خاموشش کنم. تا دید دل من به رحم اومده، گفت:« آقا شنیدم آب آزاد شده»
-گفتم:« آری آب آزاد شده» گفتم حتما تشنهشه رفتم یه ظرف آب آوردم بهش دادم. ظرف آب و گرفت.
-آقا! گودال قتلگاه از کدوم طرفه؟!
-برای چی میخوای بری؟!
- آخه میدیدم لحظههای آخر، بابام همین جور که دست و پا میزد صداش و میشنیدم هی میگفت:«جگرم!»...
شمارد بچهها رو بیبی، یکی یکی بچهها رو آمار گرفت، هرچی میشمارد میدید یکی کمه. گفت:« خواهرم ام کلثوم! میای بریم صحرا بگردیم، آخه روایت میگه یکی دوتا از این بچهها زیر پای اسبا جون دادند. گفت:« شاید این بچه هم جون داده باشه، بریم بگردیم توو این صحرا»
این طرف و بگرد، اون طرف و بگرد، پیداش نکردن. یهو ام کلثوم رو کرد به زینب سلام الله علیها، خواهرم! من میدونم این بچه کجا رفته.
-کجا رفته؟!
آخه میدیدمش بابا بابا میکرد، شاید رفته سمت گودال. اومدیدم دیدیم آره، این بچه خودش و انداخته رو بدن بابا، هی داره میگه:« ابا»...
بچه رو بغل گرفتم، عمه جان! توو این تاریکیا گودال و از کجا پیدا کردی؟!
-گفت:« عمه! همین جور که توو این تاریکیا بابا بابا میگفتم، دیدم از یه طرفی هی صدا میاد:« اِلَیه»...
اومدم رسیدم به یه بدن که سر نداره...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
📋 تَرَکِ روى لبت آیهی قرآنِ رباب
#شب_هفتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اصغر (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تَرَکِ روى لبت آیهی قرآنِ رباب
مثلِ قرصِ قمرى زینتِ دامانِ رباب
چه کنم؟! تا کمى بهتر بشود لبهایت
مىچکد روى لبت اشکِ دو چشمان رباب
سینهام شیر ندارد پسرم چنگ نزن
آه! بازى مکن اینقدر تو با جانِ رباب
پا برهنه پسرم خیمه به خیمه گشتم
قطرهاى آب نبود، اى گل ریحان رباب
پدر تو به سپاهى سَرِ تو رو زده است
تا خجالت نکشد از دل سوزان رباب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
📋 لایلای گل تشنه، لایلای گل پَرپَر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لایلای گل تشنه، لایلای گل پَرپَر
مادر چرا بیمن رفتی علیاصغر
لایلای گل پونه، لایلای گل لاله
یک ثانیهس رفتی واسهم هزار ساله
توو خیمهها میگن که سَر جدا شدی
زبون من لال نکنه فدا شدی
فکری به حال گریههام کن مادر
برگرد و یک دفعه صدام کن مادر
لالا علی، لالا علی
بگو باید پیدات کنم کجا علی
لالا علی، لالا علی
یه وقت نری بالای نیزهها علی
قنداقه واسهی تو مثل کفنه
لبای خشکت شیشهی عمر منه
باور نمیکنم کسی تو رو زده
بچهی تشنه رو کسی نمیزنه
لالا علی، لالا علی
شهید شدی رو دستای بابا علی
لالا علی، لالا علی
نیوفتی از بالای نیزهها علی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
📋 اونی و بزن که دیگری هم باهاش میمیره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ابی عبدالله برای اینکه درست بچه رو به جمعیت نشون بده، بچه رو رو دست گرفت، همچین که این بچه رو بالا برد گردن بچه افتاد؛ همین که گردن این بچه افتاد گلوی این شیرخواره نمایان شد. همچین که گلوی شیرخواره نمایان شد، همچین که این بچه رو سردست گرفت اون نامرد دید لشکرش بهم ریخته، همه دارن با هم دیگه پچپچ میکنند:« ما قراره با کی بجنگیم؟! اگه قراره با این بچهها بجنگیم نه! ما میریم به ما گفته بودند با حسین باید بجنگیم، ما با این شیرخواره نمیجنگیم. اون نامرد صدا زد:« حرمله!»
- جانم امیر؟!
- مگه نمیبینی لشکرم بهم ریخته؟!
- چی کار کنم امیر؟!
- هر کاری میتونی بکن، لشکرم داره بهم میریزه. حسن یه کاری کرده لشکر بهم ریخته؛ لشکر داره میپاشه...
- چی کار کنم امیر؟!
- هرکاری میتونی بکن، یکیشون و بزن. نامرد تیر سه شعبه رو برداشت؛ شاید اول نیَّتش حسین بود برای همین تیر سه شعبه برداشت؛ گفت:« تیر سه شعبه میزنم حسین و راحت میکنم».
تیر سه شعبه رو برداشت:« امیر! کیو بزنم»؟!
- اونی و بزن که دیگری هم باهاش میمیره، کنایه از این که بچه رو بزنی پدرم میمیره، مادرم میمیره.
تیر و برداشت گلوی شیرخواره رو نشون گرفت، همچین که ابی عبدالله این بچه رو گرفته بالا یه مرتبه دید این شیرخواره یه تکونی خورد؛ تا نگاه کرد:« فَذُبِحَ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ»...
تیر سه شعبه اینجوریه، وقتی شلیک میشه میچرخه؛ وقتی میچرخه به هرجایی بخوره، به هرجایی اصابت بکنه اونجا رو پاره میکنه، میدَره. همچین که به گلوی این بچه برخورد کرد سر به پوست آویزان شد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
4_5784921880825698586.mp3
36.55M
#روضه_حضرت_مسلم
📋 میخوام اشکم نریزه، این دَم آخر نمی تونم
#روضه_امام_حسین
#روضه_حضرت_علی_اصغر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میخوام اشکم نریزه، این دَم آخر نمیتونم
خودم نامه نوشتم که بیای، حالا پشیمونم
نترسیدم من از شرمندگی، چشمام و میبندم
میدونم که صدام و میشنوی، از دور شرمندهم
خجالت میکشم وقتی، میدونم زیرِ گرمایی
ببخش از این که راه افتادی و، نزدیک اینجایی
حسین! این شهر، معروفه بد عهدی و نامردی
اگه با خونواده اومدی، ای کاش برگردی
خبر داری که کسب و کار مردم، غارته اینجا
زبونم لال شمر اما جسارت، عادته اینجا
خبر دارم که مَرداشون، چه قدر سنگینه دستاشون
میبینم نعل تازه، میزنند کمکم به اسباشون
همین لحظه که اصغر، روی دست مادرش خوابه
میون شهر، حرف آفتاب و بستن آبه
تموم باغهای کوفه، بیبار و پژمردهن
تموم دخترا از دست باباها، کتک خوردن
لبام خشکه دم آخر ولی، چشمام گریونه
برای تو دلم تنگه، برای تو دلم خونه
هی نگاه میکرد از دور، هی زیر لبش میگه:« آقا! کوفه نیا».
از بالای دارالعماره رو زمینش انداختن، سر از بدنش بریدن. بدن این آقا رو به قلابی آویزون کردن. ای مردم شهر کوفه! هرکی با حسین باشه وضعش اینجوری میشهها.
همون اول همه رو ترسوندن، همون اول میخواستن با ترس مردم رو از ولایت دور کنند، به نتیجه هم رسیدن؛ دیگه کسی دور حسین نموند.
خیلی از زنا اومدن شوهراشون و بردن
این مدافعان حرم دیدید چه جوری خواهرا؛ چه جوری زنا، مادرا، بچههاشونو راهی میکردن برن. کوفه کار برعکس شد، این قدر کار فرهنگی کردن که کوفه، علیه امام حسین، علیه ولی خدا شد
Shab7Moharram1391[02].mp3
4.64M
#زمزمه #شب_هفتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اصغر
بانوای #حاج_امیر_عباسی🎤
#سبک_ای_نامت_از_دل_و_جان
سرباز آخر من/اصغر من/ دلخوشي بابا
آتش زد بر جگرم/ اي پسرم/ تلظي لبها
بر سر دستان پدر/ ميدرخشد پيكر تو
خيره چشم حرمله بر/ روشني حنجر تو
چه شد در آن لحظه/ دگر نميدانم
فقط پر از خون شد/ ميان دستانم
بر روي دست پدر اين همه پرپر مزن
مانده بر گونه تر، خون تو و اشك من
قنوت سرخ من، پسرم
بگو كدامين سو ببرم
تو را گل پرپر
خودت بگو آخر،چه كنم
اگر بپرسن اهل حرم
چه شد علي اصغر
شاعر: مهدی سيار✍
#شب_هفتم_محرم
#سبک_ای_شامم_را_تو_سحر_از_چه_دگرسخن_نمیگویی
.
📋در تب و تابی / چه جور لالایی بخونم یه کم بخوابی
#زمزمه #حضرت_علی_اصغر
#روضه_حضرت_علی_اصغر (ع)
#روضه_امام_حسین (ع)
............................................
امشب حرم آل علی آب ندارد علی خواب ندارد
از سوز عطش قلب حرم تاب ندارد علی خواب ندارد
.(این روضه روضهایه که اباعبدالله فقط این روضه رو شب عاشورا خوند ، واسه اصحاب چه سری ، وقتی قاسم رسید عمو منم شهید میشم فرمود قاسمم شهادتو تعریف کن «اَحلٰی من العَسل»
فرمود تو شهید میشی طفل شیرخوارهام شهید میشه ، بریم خیمه مادرش خیلی بیتابه).
.(بند اول).
در تب و تابی
چه جور لالایی بخونم یه کم بخوابی
توو مشک سقا هم دیگه نمونده آبی
در تب و تابی
هنوز لبات یه مادرم به من نگفته
چرا باید رو این لبا ترک بیفته
ببخش که شیر ندادمت چند روزه مادر
زبون نچرخون که لبات (میسوزه مادر) ۳
.(بند دوم).
لالا لالایی
کوچکترین فداییِ این خیمههایی
میخوای بری میدون روی دوش بابایی
لالا لالایی
رو دوش بابا که میری چشماتو واکن
برای بار آخری منو نگا کن
با گریههات رجز بخون میون لشکر
صدای هلهله اومد ... (نترسی مادر) ۳
.(بند سوم).
حیرونه بابات
مگه چه جوری زدنت؟ دلخونه بابات
چرا هنوزم وسطه میدونه بابات؟
حیرونه بابات
اینا که کینهشونو از «غدیر» گرفتن
بچه مو توو شش ماهگی از شیر گرفتن
خیر نبینه حرمله به بابات میخنده
با چی زده بچهم سرش به (مویی بنده) ۳
شاعر: #ناصر_دودانگه ✍
........................
.(شاید هیچ روضهای به اندازه این روضه دل اباعبدالله رو نسوزونده بود خودش فرمود کاش بودید عاشورا«لَیتَکُم فی یوْمِ عاشُورا جمیعاً تَنْظُرونی ، کَیفَ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَاَبَوْا أَن یرْحَمُونی» چطور رفتم بهشون رو زدم بهم آب بدن ، منو خجالت زده کردن این روضه سند مظلومیت امام ماست
آخ همه مردا رفتن کس دیگه ای نمونده یه وقت یه نگاه به چپ و راستش کرد دید کسی نمونده از حرمش دفاع کنه صدا زد «هَلْ مِنْ مُعِينٍ» ، کسی هست حسینو یاری کنه؟ «هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ، »
آیا کسی هست از اهل بیت و خیام رسول خدا دفاع کنه ؟
دوتا اتفاق افتاد یه وقت صدای هلهله لشکر بلند شد یعنی حسین دیگه خودتو تسلیم کن حسین ! اما در مقابل صدای گریه و ناله زنان بلند شد «و اجتَمَعنَ حَولَه حَلقةً ، و إرتَفَعتْ اصواتُهُنَّ بِالبُكاء و النّحيب و العويل، »
صدای گریه و شیون زنها بلند شد اباعبدالله شاید با خودش فکر کرد نکنه دور زدن اومدن وارد خیمه زنها شدن ، برگشت آخ بمیرم یه وقت دید این زن و بچه یه قنداقه رو دارن دست به دست رد میکنن ، یعنی دیگه مادر به چه کنم چه کنم افتاده هرچی از این خیمه به اون خیمه رفت دید کسی کاری براش نمیکنه دست به دست قنداقه دست اباعبدالله رسید ، تا دید حال علی اصغر رو شروع کرد گریه کردن صدا زد زینبم عمامه و عبای جدمو بیار ، رفت به سمت لشکر دشمن «يا قَومِ ، إن لَم تَرحَموني فَارحَموا هذَا الطِّفلَ»
داره حرف میزنه شیخ حسن زمستانی روضه خونده ، دیدید بچه نوزاد یه وقتی یه صدایی میاد میخواد از خواب بپره این دو دستشو یهو بالا میاره ، یه وقت خون به صورت اباعبدالله پاشید بچه دستاشو بالا آورد یعنی وداع کرد با بابا .
عبارت مقتل «فلمّا رَأى الحُسين علیهالسلام وَلَدَهُ مذبوحاً »
تا دید سر علی رو گوش تا گوش بریدن «أنَّ أنَّةً اِرتَجَفَت لَها أرضُ كربلاء»»
یه وقت یه نالهای از ته دل کشید زمین کربلا لرزید ، آی حسین چند جا بود صحبت امامو قطع کردن ! یکی اینجا بود داشت با لشگر حرف میزد یه وقت دید حال بچه اینطور شد یه جای دیگه هم تو گودال داشت با بچه حرف میزد یه وقت دید بچه یه تکونی خورد تو بغل عمو
...........
نه کفنی / نه سری روی بدنی
تشنه بخواب / حالا که رو دست منی
حیف که درست / نشد دست و پا بزنی
جون دادنت / مصیبت قافله شد
بچه زدن .../ برای چی هلهله شد
کشتن تو / افتخار حرمله شد
یه قطره آب می خواستی زبون نداشتی
جوابی غیر از تیرِ کمون نداشتی
برای جون دادن حتی جون نداشتی
راوی میگه یه وقت دیدم اباعبدالله متحیر وسط میدان ایستاد یه نگاه به طفل شیرخواره کرد دستشو زیر گلو برد خون های گلو رو اول به محاسنش مالید ، بعد رو به آسمان پاشید بعد به قنداقه علی ، اولین کاری که کرد این بود عباشو رو علی کشید نکنه خیمهها ببیند ، چی شد یه وقت دیدن اباعبدالله داره برمیگرده با یه حالی داره برمیگرده سرشو پایین انداخت هی برمیگرده یه نگاه به لشکر دشمن میکنه من به شما رو زدم آب بگیرم.
(بند دوم).
داد می زدم / سر پسرم رو نبَر
راستی علی / از سر نیزه چه خبر ؟
بچه مگه / بی مادرش میره سفر ...
بند نمیشه .../ به نی سر طفل رباب
حالا باید / سر و ببندن با طناب
کاشکی نیاد / سر تو به بزم شراب
سرت رو بالا بردن آخه تو ماهی
به مادر پیرت کن رو نی نگاهی
زمین نیفتی بیشتر از این الهی
#ناصر_دودانگه ✍
👇
امام حسین ع
. 📋در تب و تابی / چه جور لالایی بخونم یه کم بخوابی #زمزمه #حضرت_علی_اصغر #روضه_حضرت_علی_اصغر (ع)
.
📋ز داغ تو آتش به خلقت کشیدم
#روضه_حضرت_علی_اصغر (ع)
#روضه_امام_حسین (ع)
🏴مراسم عزاداری دهه اول محرم الحرام 1446
............................................
ز داغ تو آتش به خلقت کشیدم
در این دشت بسیار محنت کشیدم
به قدری کمان را کشید آن کمان دار
همان قدر من آهِ حسرت کشیدم
.(آروم آروم اومد پشت خیمهها با نوک شمشیر ه چالهای رو حفر کرد یه وقت دید یه صدایی داره میگه حسینم صبر کن بزار مادرشم بیاد برا بار آخر علی رو ببینه.
زدند و بریدند و با خود نگفتند
برای تو شش ماه زحمت کشیدم
منی که جهان میکشد منتم را
از این مردم پست منت کشیدم
.(واسه بچه وقتی یه مشکلی پیش میاد کوچکترین کار پیش پزشکم ببرید میگه مادرش بمونه ، فکر کن یه خار به دست ی کودک بره ، میگه مادرشم باشه اصلاً ما میگیم مادرش اجازه بده ، وقتی بوی مادر بیاد بچه آرامش داره
یه وقت صدا زد حسین جان رباب فدات شه آقا چرا اینقدر به هم ریختی نکنه یه وقت دلت بشکنه آقا بچهمو آوردم فدایی باباش بشه.).
خودم قبر کندم، خودم دفن کردم
خودم تیر را از گلویت کشیدم
شاعر : #سعید_خزاری ✍
................................................
حاج مسعود پیرایش
👇