eitaa logo
امام حسین ع
18.8هزار دنبال‌کننده
398 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5816704467017403452.mp3
28.02M
(ای کاش راهت از شب کوفه جدا شود) 🎥 مراسم مناجات شب بیست‌وپنجم 🗓 جمعه ۱۷ اردیبهشت‌ ۱۴۰۰ 🎙 🏷
۱ شب اول ماه محرم الحرام است از همین شب اول دعا کنیم خدای متعال در این ماه با عظمت توفیق عزاداری و نوکری در خانه اهلبیت علیهم السلام رو به همه ما عنایت بفرماید به برکت صلواتی بر محمد و آل محمد. (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. - 👇
۲ بسم الله الرحمن الرحیم... یا رحمن و یا رحیم... 🔸بخوان دعای فرج را که یار می آید 🔸به روی دست ملائک بهار می آید 🔸بخوان دعای فرج را که یادگار علی 🔸دوباره با علم و ذوالفقار می آید هرکجا نشستی... اول مجلس... همه با هم... اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً. 👇
. مناجات 1 🔸دلتنگی غروب همه جمعه های من یا بن الحسن... آقای من... 🔸دلتنگی غروب همه جمعه های من 🔸کی میرسد به صحن حضورت صدای من آقا... یعنی ميشه... یک روزی هم من در مقابل شما بایستم... دست به سینه بگذارم... بگم... السلام علیک یا صاحب الزمان... 🔸کی میرسد به صحن حضورت صدای من 🔸با تو هوای ماه عزا چیز دیگریست آقا ببین یک محرم ديگه رسیده... کجایی ای پسر فاطمه... 🔸با تو هوای ماه عزا چیز دیگریست 🔸ای بانی مُحرم و صاحب عزای من صاحب عزا کجایی... ببین امسالم خیمه های عزای جد غریبت رو برپا کردیم... اما بازم شما نیومدید 🔸ای بانی مُحرم و صاحب عزای من 🔸امشب میان سینه زدن ها و اشک ها ببین آقا امشب برا چی اومدم... حرف دلم چیه.... 🔸امشب میان سینه زدن ها و اشک ها 🔸مُهری بزن به نامه ی کرب و بلای من (شاعر: محمد بیابانی) آقا... اومدم کربلام رو امضا کنی (یا صاحب الزمان...) - 👇
. متن روضه 1 🔸کوفه لبریز بلا گشته میا کوفه حسین 🔸قسمتم سنگ جفا گشته میا کوفه حسین شب اول محرم... بریم در خانه ی غریب کوفه... آقامون.. مسلم بن عقیل... (ببین چطوری با اربابش حسین داره درد دل میکنه...) 🔸کوفه ای که پدرت حاکم آن بود قدیم 🔸عاری از شرم و حیا گشته میا کوفه حسین غریب و تنها... توی کوچه های شهر کوفه... داره با اربابش ابی عبدالله... درد دل میکنه... حسین جان ...آقا 🔸نگران گلوی طفل توام چون اینجا آقای من... 🔸نگران گلوی طفل توام چون اینجا 🔸مملواز حرمله ها گشته میاکوفه حسین تنها و غریب در کوچه های شهر کوفه... اومد کنار یک خونه ای ایستاد... تکیه داد به دیوار غریبی... یه پیره زنی در رو باز کرد.. صدازد.. آقا...چرا اینجا ایستادید؟ مگه خبر ندارید شهر امنیت نداره... اول آقا مسلم بن عقیل صدا زد... خانوم... میشه برام آبی بیاری... (قربون لبهای تشنه ات برم اقاجونم) این پیرزن رفت و برا آقا آب آورد... وقتی حضرت آب رو نوشیدند... دوباره این پیر زن صدا زد... آقا این روزها شهر امنیت نداره... برای چی هنوز ایستادید... یه دفعه آقا مسلم بن عقیل فرمودند... کجا برم... من تو این شهر خونه ای ندارم... من توی این شهر غریبم... پیر زن به سیمای نورانی اقا مسلم بن عقیل نگاهی کرد... عرضه داشت... آقا جان... مگه شما کی هستید حضرت فرمودند... من مسلم بن عقیلم... سفیر ابی عبد الله ام... تا پیر زن فهمید این آقا فرستاده ی حسینه... صدا زد... آقا... جانم به فدای شما... این خانه... خانه ی شماست... منم کنیز شمام... ای کاش مردم کوفه.. به اندازه این پیر زن معرفت میداشتند... هر طوری بود... نانجیبها خبردار شدند... نزدیکی های صبح... خونه ی پیرزن رو محاصره کردند... مسلم از خانه بیرون اومد... جنگ نمایانی کرد... خیلی از این نانجیبها رو به درک واصل کرد... اما بلاخره آقا رو با مکر و حیله گرفتار کردند... بردن بالای دار الإماره... حالا میخواهی گریه کنی بسم الله... مردم کوفه دارن نگاه میکنند... هر کسی یه حرفی میزنه... یکی میگه حتما آقا رو آزاد میکنند... یکی میگه نه... دیگه آقا رو به شهادت میرسونند... همه دارن نگاه میکنند... یه دفعه دیدن سر از تن آقا جدا کردند... ای وای... ای وای... غریبانه... بدن بی جان مسلم را... از بالای دارالإماره به زمین انداختند... یاصاحب الزمان... میخوام بگم اینجا... سر از تن آقا مسلم بن عقیل جدا کردن... بدن نازنینش رو غریبانه از بالای بام به زمین انداختند... اما... دیگه زن و بچه مسلم نبودن ببینن... دیگه دختر بچه اش نبود ببینه... بمیرم... برات حسین.... جلو چشمان زینب... جلو چشمان بچه های حسین.. صدا زدند... اسبهاتون رو نعل تازه بزنید... آنقدر بر روی بدن عزیز زهرا... اسب دواندند... تمام استخوان ها شکست... 🔸دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد 🔸آره آن جلوه که فانی نشود نور خداست (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227) - 👇
. متن روضه 2 🔸ای خدا شب شده و من چه کنم شب اول محرم... بریم در خانه نائب الحسين... آقا و مولامون مسلم بن عقیل... 🔸ای خدا شب شده و من چه کنم 🔸یک تن و این همه دشمن چه کنم نمیدونم تا حالا تو یه شهری غریب بودید یانه... تا حالا براتون اتفاق افتاده تو یه شهری... بی کس و تنها باشید... احساس غربت کنید... خیلی سخته... اما... میخام بگم اگر هم تو شهری غریب بودید شاید دیگه دشمن نداشتید... قربون غریبیت برم آقا یا مسلم بن عقیل... غریب و تنها توی شهر کوفه... هی صدا میزد... 🔸یک تن و این همه دشمن چه کنم 🔸اهل کوفه همه پیمان شکنند 🔸خود نمک خوار و نمکدان شکنند 18 هزار نفر با مسلم... بیعت کردند خوشحال شد نامه نوشت گفت حسین جان مردم کوفه منتظر تو هستند... آقا زودتر بیا... اما یک لحظه ای هم رسید بالای دارالاماره... دید تنهای تنها مانده... از همون بالای بام صدا زد... السلام علیک یا ابا عبدالله... آقای من...مولا... کوفه نیا... (شب اول محرم دیگه کسی آروم نباشه...) 🔸حسین میا به کوفه، کوفه وفا ندارد 🔸کوفی بی مروّت شرم و حیا ندارد هی میگفت یه نفر نامه بنویسه... بگه آقا کوفه نیا... 🔸میون شهر کینه غصه زده شکوفه 🔸خیری تو این سفر نیست حسین میا به کوفه ای وای... ای وای 🔸ز اوج بی وفایی دلم گرفته امشب 🔸شور میزنه دل من برای قلب زینب آقا... اگه میخواهی بیای... دیگه خانم زینب رو با خودت نیار... 🔸دارم نصیحتی من برات با قلب محزون 🔸سپیدی گلوی اصغرت رو بپوشون آقا اینجا حرمله ها... منتظر علی اصغرت نشستند... بیت آخرم باشه... منو ببخشید یاصاحب الزمان... 🔸قول داده مرد کوفی به دخترش بیاره 🔸ز کربلا به سوقات براش یه گوشواره حسین جان... اینها تازیانه هاشون رو آماده کردند جان زهرا مادرت... اگه میای... رقیه رو با خودت نیار... (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227) 👇
4_5816704467017403458.mp3
14.26M
(روم به آسمونه، چشما روضه‌خونه) 🗓 جمعه ۱۷ اردیبهشت‌ ۱۴۰۰ 🎙 📍
CQACAgQAAxkDAAFxP7BiyKnTDZb20IfSg8htPJPNLpICfQACRwcAAvevEVFL94ZxYi230SkE.mp3
12.07M
🔳 (ع) 🌴شکر خدا که بال و پری داده ای مرا 🌴نام و نشان معتبری داده ای مرا 🎤حاج
. 📖 🔊 مناجات و روضه حضرت مسلم علیه‌السلام 🔘 روضه 🔻 * کوچه به کوچه گشته ام میخانه ای نیست این روزها یک عاقلِ دیوانه ای نیست انگار خاکِ مُرده پاشیدند اینجا این سرزمین بی روضه جز ویرانه ای نیست *روضه ها کو؟ تکیه ها کو؟ این روزها پرچم مشکی ها هم کم شده….* وقتی که دیوارِ حسینیه نباشد دیگر برای تکیه کردن شانه ای نیست * تو این کرونایی، امام حسین یه اَلَک گرفته دستش، الحمدالله ما هم ته این اَلَک موندیم، من رو نگهدار، من گفتم به کارِت میام، با دهنِ بسته هم میگم:حسین! یه روز خاک پُر میشه تو این دهن، از حالا تمرین کن، با دهنِ بسته داد بزن: حسین!…* روزیِّ یک شهر از هوارِ یک گدا بود فقر آمده چون نالۀ مستانه ای نیست *اون عالم میگه: بارها قرار بوده تهران خراب بشه، حضرت زهرا هی واسطه میشده، هی میگفته: اینها برا حسین گریه میکنن…* باید مصیبت های زینب را بیان کرد حالا که دیگر بین ما بیگانه ای نیست روزی به زلفت شانه می زد، دستِ زینب جز پنجه های شمر حالا شانه ای نیست از بس سرت افتاده از بالای نیزه دیگر برایِ صورتِ تو چانه ای نیست عباس چشمان خودش را بسته یعنی جایِ حرم در بزمِ بی شرمانه ای نیست … *بَزم میدونی یعنی چی؟ بزمِ بی حیاها، شراب داره، قمار داره، خرید و فروشِ……ناله بزن:حسین* میدَرد داغِ تو هر لحظه گریبانِ مرا کاش خاموش کُنی سینه‌ی سوزانِ مرا خنده کردند در این شهر همین که گفتم: برسانید به او حالِ پریشانِ مرا آتش از بام سرم ریخت که گیر اُفتادم شعله سوزاند میانِ همه مژگانِ مرا *یه وقت زجر یه سردارِ نظامی مثلِ مسلم رو میزنه، یه وقت زجر یه دختر بچه رو میزنه، این کجا، اون کجا…* زجر اینجا به لبم زد که نگویم برگرد ریخت در کاسه‌ی آبی دو سه دندانِ مرا آقا ابی عبدالله اومد گشت تویِ یارانش، همه رو که نگاه کرد دید از همه امین تر مُسلمِ، چون فامیلشِ، صدا زد: گفت: بیا پسر عمو، مسلم اومد، جانم آقا، گفت: میخوام بری کوفه، برام خبر بیاری از اونجا، ببینی چه خبرِ، می دونی که من میخوام با زن و بچه ام برم کوفه…مسلم گفت: اطاعت، فقط من دو تا پسرام رو می برم، بار رویِ دوش شما کمتر بشه، اما این دخترم رو هواش رو داشته باش… وقتی یه سوار اومد خبر شهادتِ مسلم رو بده، آقا ابی عبدالله رو که دید، گفت: میشه با شما تنها حرف بزنم؟ ابی عبدالله گفت: چی شده، چرا سر و صورتت خونیِ؟ گفت: آقا! مسلم رو کشتن…ابی عبدالله دستاش رو گذاشت رو سرش، گفت: بگید زینب بیاد، خانوم اومد، گفت: همه رو جمع کن من باهاشون کار دارم، همه جمع شدن، گفت: حمیده دخترِ مسلم رو بیار، حمیده اومد رو پایِ ابی عبدالله، آقا فرمود: حمیده از این به بعد من بابایِ تو هستم. یه جوری بغلش گرفت، سکینه داشت میدید، رقیه داشت می دید، گفت: از این به بعد علی اکبر برادرتِ، هی دست رو سرش می کشید، اما گذشت، ظهر عاشورا اومد با ذوالجناح بره میدان، دید اسب حرکت نمیکنه،نگاه کرد دید سکینه پاهای اسب رو گرفته، گفت: بابا! تا نیایی پایین نمیذارم بری، اومد پایین، گفت: بابا! قشنگ بشین، نشست رو خاک، بابا رو تو بغلش گرفت، گفت: بابا سفت بغلم کن، گفت: دست رو سرم بکش. ابی عبدالله گفت: چی شده بابا؟ گفت: یادت میاد خبرِ مسلم رو آوُردن نشوندیش تو بغلت، دلم خواست، الان بری بر نمیگردی، کی سکینه رو بغل کنه… مثل امروز روز اول ماه محرم، پسرِ شبیب اومد دید امام رضا زانویِ غم بغل کرده، اومد از آقا سئوال کرد: آقاجان! چی شده؟ امام رضا بغض امونش نمیداد حرف بزنه، گفت: آقا اتقاقی افتاده؟ گفت: پسرِ شبیب امروز اولِ محرمِ…* یابن شبیب یاد کن از پیکرِ حسین ضجه بزن برایِ تنِ بی سرِ حسین عالم اگر بمیرد از این غصه کم بود کف می زدند دور و برِ خواهرِ حسین از خیمه تا به تل به زمین خورد عمه ام یابن شبیب دست به سر بُرد عمه ام یابن شبیب گُل ته گودال دیده ای؟ قرآن پاره پاره و پامال دیده ای؟ هنگام دست و پا زدنش دست می زدند یابن شبیب غارتِ خلخال دیده ای؟ *حسین….* 🎤 حاج حيدر خمسه 🏴
امام حسین ع
. بریم کوفه ببینیم چه خبره دل مسلم پر از عشقه حسینه که واسه کشتنش دعوای نیزه است {آخه دورشو گرفتن بذار قبلش برات بگم همچین که ریختن دور خونه طوعه و خونرو محاصره کردن یکی داد زد بیرون بیا اکه نیای خودمون میریزیم و خونرو آتیش میزنیم همچین که طوعه صداشون شنید اومد بره درو باز کنه سریع مسلم دوئید اومد خانم تو نمیخای بری اینا همه مرد هستن تو بری اذیت میکنن جسارت میکنن یه وقت یه حرفی میزنن شما نرو}} یادم نمیرود که همه داد میزدند طوری بزن که علی بی پسر شود سرم رو شکستن فدا سرت اینا نقشه دارن برا سرت میترسم که رو نیزه ها سرت قرآن بخونه میترسم بازم مثل مادرت یه دستی بلند شه رو دحترت همه ترسم از اینه خواهرت غریب بمونه فرقی نمیکنه تو کوفه مرد و زن دیدم با این چشام اینا غریب کشن گودال میکنن بدجور میزنن حتی زن هاشونم از دور میزنن یه گودال برا کندن و زدن یه عده میخندیدن و زدن غریب گیرم آوردن و زدن فکر تو بودم همه دور گودال نشستن و زدن دندونم رو شکستنو توی کوچه دستم رو بستنو فکر تو بودم من نایبت بودم اینجوری میزنن موندم که با خودت میخوان چکار کنن سیلی که میزدن از پا می افتادم یاد مدینه و زهرا میوفتادم خودم که گرفتار و بی کسم ولی من برای تو دلواپسم میدونم به دیدار نمیرسم خدا نگهدار تو سینه ام پر از حسرت توعه همه گریه ام از غربت توعه همه جا فقط صحبت توعه تو کوچه بازار حرف از ثوابه عو پاداشو جایزه فتوا رسیده که قتل تو جایزه با دخترات میای اینا تا فهمیدن {{خاک بر دهانم}} تو خونه ها دارن قول کنیز میدن هرچی ناله داری آزاد کن بگو حسین.... .
. ( علیه السلام ) کوفه لبریز بلا گشته میا کوفه حسین قسمتم سنگ جفا گشته میا کوفه حسین شب اول مُحرم ، بریم در خانه ی غریب کوفه ،آقامون مسلم بن عقیل ، ببین چطوری با اربابش حسین داره درد دل میکنه : کوفه ای که پدرت حاکم آن بود قدیم عاری از شرم و حیا گشته میا کوفه حسین غریب و تنها ، توی کوچه های شهر کوفه ، داره با اربابش ابی عبدالله ، درد دل میکنه... حسین جان ...آقا ، « نگران گلوی طفل توام چون اینجا » آقای من ... نگران گلویِ طفل توام چون اینجا مملواز حرمله ها گشته میاکوفه حسین تنها و غریب توو کوچه های شهر کوفه ، اومد کنار یک خونه ای ایستاد ، تکیه داد به دیوار غریبی ، یه پیره زنی در رو باز کرد.. صدازد.. آقا ، مگه خبر ندارید شهر امنیت نداره... اول آقا مسلم بن عقیل صدا زد ، خانوم ، میشه برام آبی بیاری ؟ ( قربون لبهای تشنه ات برم اقاجونم ) این پیرزن رفت و برا آقا آب آورد ، وقتی آقا آب رو نوشید ، دوباره این پیر زن نگاه کرد ، صدا زد آقا مگه نمیگن این روزها شهر کوفه امنیت نداره ، برای چی هنوز ایستادید ؟ یه دفعه آقا مسلم بن عقیل صدازد : کجا برم ؟ من که توو این شهر خونه ای ندارم ، من توو این شهر غریبم ... این پیر زن به سیمای نورانی آقا مسلم بن عقیل نگاهی کرد ، عرضه داشت ، آقا جان ، مگه شما کی هستید ؟ حضرت فرمودندمن مسلم بن عقیلم ، سفیر ابی عبد الله ... تا پیر زن فهمید این آقا فرستاده ی حسینه... صدا زد... آقا... جانم به فدای شما... این خانه ، خانه ی شماست ، منم کنیز شمام ، ای کاش مردم کوفه ، به اندازه این پیر زن معرفت میداشتند ، هر طوری بود ، نانجیبها خبردار شدند ، نزدیکی های صبح ، خونه ی پیرزن رو محاصره کردند ، تا مسلم ابن عقیل از خانه بیرون اومد ، جنگ نمایانی کرد ، خیلی از این نانجیبها رو به درک واصل کرد ، اما بلاخره آقا رو با مکر و حیله گرفتار کردند ، خدا لعنتشون کنه ، آقارو بردن بالای دار الإماره ، حالا میخواهی گریه کنی بسم الله ، مردم کوفه دارن نگاه میکنند ، هر کسی یه حرفی میزنه ، یکی میگه حتما آقا رو آزاد میکنند ، یکی میگه نه ، دیگه آقا رو به شهادت میرسونند ، همه دارن نگاه میکنند ، یه دفعه دیدن سر از تنِ آقا جدا کردند ، ای وای ، ای وای ، غریبانه ، بدن بی جان مسلم را از بالای دارالإماره به زمین انداختند ... یاصاحب الزمان (عج) ، میخوام بگم اینجا ، سر از تنِ آقا مسلم بن عقیل جدا کردن ، بدن نازنینش رو غریبانه از بالای بام به زمین انداختند ، اما ، دیگه زن و بچه مسلم نبودن ببینن ، دیگه دختر بچه اش نبود ببینه ، بمیرم برات حسین ، جلو چشمان زینب ،جلو چشمان بچه های حسین ، صدا زدند ، اسبهاتون رو نعل تازه بزنید ، آنقدر بر روی بدن عزیز زهرا ، اسب دواندند ، تمام استخوان ها شکست ، هر کجا نشستی صدا بزن : « یاحسین ... » دشمنت کُشت ولی نور تو خاموش نشد آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست ... (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ ، سوره: شعراء آیه : 227) .👇
1. کوفه لبریز بلا.mp3
9.31M
( علیه السلام ) کوفه لبریز بلا گشته میا کوفه حسین ...
2. نیمه شب آمد.mp3
7.97M
( علیه السلام ) نیمه ی شب آمد و جز من کسی بیدار نیست میکِشم آه از نهاد و غیر از اینم کار نیست سویِ ظلم آبادِ کوفه رو مکن دیگر یا حسین کوفیان را با تو ای امید زینب ،کار نیست یک گل کنار علقمه فتاده دستش شده از تن جدا « ابالفضل » بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا ... تشنه ی عشق حسین ای اجل مهلت بده تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا .. از بالای دارالاماره صدا زد : « اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه » ، هر سلامی یه جوابی داره ، کجا جواب شنید از اربابش ابی عبدالله ؟ لحظات آخر دیگه تنها شده ، دیگه کسی رو نداره ، علی اکبر ارباً اربا شده ، عباس کنار علقمه افتاده ، ابی عبدالله تنها شده ، تکیه به نیزه ی غریبی داد ، صدا زد : کجایی مسلم ؟ کجایی حبیب ؟ کجایی هانی ؟ بیائید ببینید آقاتون غریب شده ... اما میدونید چی شد ؟ لحظاتی بعد زینب دید نیزه دار ، داره با نیزه میزنه ، شمشیر دار داره با شمشیر میزنه ... سری به نیزه بلند است در برابر زينب خدا كند كه نباشد سرِ برادر زينب کوفه میا حسین جان کوفه وفا ندارد کوفیِ بی مُروَّت شرم و حیا ندارد (حسین ، حسین .. ) تکرار
4_5958402138261426850.mp3
31.19M
📻 نکته ۲۷ بهمن ۱۴۰۲ 🎤 🕌 مجمع یاس کبود 🗓 یکشنبه ۱۴۰۲/۱۱/۲۷ نگارش نحوه پیاده کردن یک نغمه بر روی شعری جدید چهارچوب مجالس مولودی خوانی
امام حسین ع
📋 شاید امسال به این بادیه باران برود #روضه #شب_اول_محرم سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــ
. 📋 ماجرای شهادت حضرت مسلم (ع) (ع) (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مسلم وقتی اومد توو کوفه آنقدر دورش شلوغ شد، همه اومدن باهاش بیعت کردن. آنقدر شلوغ شد، اصلا نمی‌دونست خونه‌ی کی بره؟! یکی این طرف، یکی اون طرف، خونه‌ی ما بیا آقا. سریع نامه نوشت برای ابی عبدالله:« آقا جان بیا! اینا همه منتظرند. ولی دیری نگذشت که همه مسلم و یکی یکی تنها گذاشتن و رفتن. کار به جایی رسید که وقتی دورش نگاه کرد؛ دید کسی دیگه نمونده، همه رفتن تنهاش گذاشتن... توو این کوچه پس کوچه‌های شهر می‌چرخید، هی دست رو دست میزد، عجب کاری کردم نامه نوشتم! چرا اینا اینجوری کردن با من؟!چرا منو تنها گذاشتن؟! نه جای خوابی، نه غذایی، نه آبی... همین جور که توو این کوچه پس کوچه‌ها می‌چرخید، راه می‌رفت. نشست در یه خونه‌ای، تکیه داد سرش و گرفت. یهو دید یه خانمی در و باز کرد: -چی می‌خوای؟! اینجا چرا نشستی؟! - گفت:« من توو این شهر غریبم. کسی و ندارم، میشه من و راه بدی توو خونه‌ت؟! این زن در و باز کرد، مسلم اومد توو خونه‌ش. تا فهمید سفیرِ حسینه، آنقدر احترامش کرد. همه‌چی بهش داد؛ جای خوابی براش درست کرد، آب و غذایی بهش داد. ولی خبر رسید به قصر دارالاماره، مسلم توو فلان خونه ست. ریختن، خونه رو محاصره کردند. داد می‌زدند دم در خونه؛ -میای بیرون یا نه، پناه بردی به یه زن؟! همچین که داد میزدند، در خونه رو محاصره کردند؛ داد و هوار می‌کشند، عربده کشی می‌کنند:« یا میای بیرون یا میریزیم توو خونه؟! مسلم سریع از خونه بیرون اومد، گفت بَده این زن من و راه داده حالا بریزن توو خونه‌ش. هم خونه‌ش و آتیش می‌زنند هم خدایی ناکرده جسارتی بشه به این زن. دیگه من مسلم خودم و نمی‌بخشم... آخه یه بار امیرالمومنین، توو مدینه یه صحنه‌ای دیده؛ دیگه همینجوری هی فقط می‌گفت:« علی رو حلال کن، علی رو حلال کن...‌». ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 شباهت شهادت به شهادت (ع) و حضرت زهرا (س) (ع) (س) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اینقدر جنگید روایت میگه خسته شد، یه تنه همه لشکر و مقابلشون ایستاده... «وجَعَلَ يُقاتِلُ حَتّى اُثخِنَ بِالجِراحِ» انقدر این زخمش بزرگ شد، اینقدر این خونا توو این زخمای بدنش لخته شده بود، بزرگ شده بود دیگه نمی‌تونست بجنگه «وضَعُفَ عَنِ القِتالِ» ضعف وجودش و گرفته بود، «وتَكاثَروا عَلَيهِ فَجَعَلوا» دورش و گرفتند حلقه زدند «يَرمونَهُ بِالنَّبلِ وَالحِجارَةِ» هم تیرش میزند هم سنگش میزدند، کار به جایی رسید مسلم داد میزد، صداش و بلند کرد: «فَقالَ مُسلِمٌ: وَيلَكُم!» وای بر شما! «ما لَكُم تَرمونَني بِالحِجارَةِ كَما تُرمَى الكُفّارُ» مگه دارید با کفار میجنگید که دارید اینجوری سنگ بارونش می‌کنید، «وأنَا مِن أهلِ بَيتِ الأَنبِياءِ الأَبرارِ؟!» مگه من و نمیشناسید من از خاندان پیامبرتونم «وَيلَكُم! أما تَرعَونَ حَقَّ رَسولِ اللّه ِصلى الله عليه و آله وذُرِّيَّتِهِ؟» از پیامبر خجالت نمی‌کشی دارید اینجوری من و میزنید. اینجا مسلم خسته شد، شروع کرد اینجوری حرف بزنه... یه جاییم من سراغ دارم اربابمون خسته شد. روایت میگه: «وقَد اُثخِنَ بِالجِراحِ في رَأسِهِ وبَدَنِهِ فَجَعَلَ يُضارِبُهُم بِسَيفِهِ، فَوَقَفَ [الحُسَينُ عليه السلام ] وقَد ضَعُفَ عَنِ القِتالِ»؛ یه مرتبه ابی عبدالله ایستاد، آنقدر زخم به بدنشه، نفس که می‌کشه از لابه‌لای این زره خون جاری میشه، «أتاهُ حَجَرٌ عَلى جَبهَتِه هَشَمَها» یه نفری سنگی برداشت به پیشانی ارباب ما زد «ثُمَّ أتاهُ سَهمٌ لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ مَسمومٌ» همچین که این خونا جاری شد ابی عبدالله این دامن عربی و بالا زد خون پیشانی رو بگیره؛ همچین که این دامن و بالا زد سفیدیه سینه‌ی حسین نمایان شد.‌ اون نامرد تیر سه شعبه‌ی زهرآلودی برداشت... «فَوَقَعَ عَلى قَلبِهِ» به سینه‌ی حسین.... یه سینه‌ی مجروح دیگه رو هم سراغ دارم، مدینه هم همینجور شد. « وَ نَبَتَ مِسْمارُ الْبابِ فی صَدْرِها» مسمار و می‌دونی چه شکلیه؟! این که میگه «وَ نَبَتَ» یعنی فرو رفته یعنی خراش ننداخته. مسمار یه میخهایی هست توو درای قدیمی می‌زدند. آه... این میخ توو سینه‌ی مادر ما رفت... ای حسین... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 گفتم بیا کوفه ولی نیست اینجا با تو هیچ دلی (ع) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گفتم بیا کوفه ولی نیست اینجا با تو هیچ دلی کاشکی میشد بی‌معطلی برگردی آقا، تا نشی تنها وفا نداره کوفه دروغه بیعتاشون یه چیزایی شنیدم من بین صحبتاشون حرف از اینه که آب و به روت ببندند به گریه‌هات بخندند خواهشم اینه که با اشک و آه و زاری همراهت آب بیاری اصغرت و نیاری
. ‍ 🎤 تحلیل علیه السلام (ع) : پرورش روضه❗️ 👇 درماتم تو آل پیمبر گریستند چشم بتول و احمد و حیدر گریستند عباس و عون قاسم و اکبر گریستند در موج خون دو بسمل بی سر گریتند آخه دوتا پسراشم کشتن. اون یکی می گفت داداشم امانته اول منو بکش. مادرم اونو به من سپرده. این یکی می گفت من طاقت داغ برادر ندارم. اول منو بکش... در هر دری به یاد تو فریاد و آه بود حتی حسین یاد تو در قتلگاه بود بردختر تو چون خبر قتل تو رسید اشک از دو دیده ریخت و آه از جگر کشید آن داغ دیده قصه ی قتل تو را شنید دیگر سر بریده میان طبق ندید هرچند ریخت خون دل از دیده ی ترش زینب گرفت در بر خود همچو مادرش شاعر گفت ای دسته گل زیبایم من از امروز تورا بابایم دختر کوچک من خواهر توست خواهر غم زده ام مادر توست روز عاشورا هروقت سکینه میخواست بیاد برا وداع هی چشمش به این دختر می خورد خجالت می کشید. تا اینکه حسین رفت سوار مرکب شد دیدند هی میخواد راه بیفته اسب سر بلند نمیکنه یه نگاه کرد دید دختر به پای اسب افتاده... جلو دختر شهید روم نشد نوازشم کنی. بابا جان دیگه دختر مسلم نیست بیا پایین. من که میدونم بعد تو میخوان منو بزنن. بابا یه جوری دختر مسلمُ نوازش کردی تا حالا منُ اونجور نوازش نکردی... 🔽 💠پرورش روضه❗️: اگر عین مطالب مندرج در کتابها را بخواهیم برای مستمع بگوییم مثل این است که آشپزی، مواد خام و ناپخته ی غذایی را جلوی میهمان بگذارد. 💥مداح بایستی محتوای اولیه ای را که از منابع استخراج می کند، پرورش دهد بعد به مستمع ارائه نماید. در روضه این فایل این موضوع بخوبی دیده می شود. در روضه قبل از بیان ماوقع روضه وداع، به «خجالت کشیدن حضرت سکینه(س) از دختر حضرت مسلم(ع)» اشاره می شود. حرکت نکردن ذوالجناح اینگونه بیان می شود: «دیدند هی میخواد راه بیفته اسب سر بلند نمیکنه یه نگاه کرد دید دختر به پای اسب افتاده...» سخن حضرت سکینه اینگونه تعبیر می شود که: «جلو دختر شهید روم نشد نوازشم کنی» «بابا جان دیگه دختر مسلم نیست بیا پایین» ماجراهای بعد از شهادت سیدالشهداء(ع) از زبان حضرت سکینه(س) اینگونه بیان می شود: «من که میدونم بعد تو میخوان منو بزنن» «بابا یه جوری دختر مسلمُ نوازش کردی تا حالا منُ اونجور نوازش نکردی...» 💥اگر دقت کنید فاصله بین آنچه در متن کتابها آمده با آنچه که در بیان آقای حدادیان پرورش پیدا کرده بسیار زیاد است. بیان در قالبی که محتوا را برای مخاطب مجسم می کند، استفاده از عباراتی که بیشترین تأثیر را در آن مفهوم دارد، توجه به حساسیتهای مخاطب و مواردی از این قبیل، دست به دست هم می دهد و مضمون خام را پرورش یافته به مستمع ارائه می نماید. .👇
. علیه_السلام 🔸ای خدا شب شده و من چه کنم شب اول محرم... بریم در خانه نائب الحسين... آقا و مولامون مسلم بن عقیل... 🔸ای خدا شب شده و من چه کنم 🔸یک تن و این همه دشمن چه کنم نمیدونم تا حالا تو یه شهری غریب بودید یانه... تا حالا براتون اتفاق افتاده تو یه شهری... بی کس و تنها باشید... احساس غربت کنید... خیلی سخته... اما... میخام بگم اگر هم تو شهری غریب بودید شاید دیگه دشمن نداشتید... قربون غریبیت برم آقا یا مسلم بن عقیل... غریب و تنها توی شهر کوفه... هی صدا میزد... 🔸یک تن و این همه دشمن چه کنم 🔸اهل کوفه همه پیمان شکنند 🔸خود نمک خوار و نمکدان شکنند 18 هزار نفر با مسلم... بیعت کردند خوشحال شد نامه نوشت گفت حسین جان مردم کوفه منتظر تو هستند... آقا زودتر بیا... اما یک لحظه ای هم رسید بالای دارالاماره... دید تنهای تنها مانده... از همون بالای بام صدا زد... السلام علیک یا ابا عبدالله... آقای من...مولا... کوفه نیا... (شب اول محرم دیگه کسی آروم نباشه...) 🔸حسین میا به کوفه، کوفه وفا ندارد 🔸کوفی بی مروّت شرم و حیا ندارد هی میگفت یه نفر نامه بنویسه... بگه آقا کوفه نیا... 🔸میون شهر کینه غصه زده شکوفه 🔸خیری تو این سفر نیست حسین میا به کوفه ای وای... ای وای 🔸ز اوج بی وفایی دلم گرفته امشب 🔸شور میزنه دل من برای قلب زینب آقا... اگه میخواهی بیای... دیگه خانم زینب رو با خودت نیار... 🔸دارم نصیحتی من برات با قلب محزون 🔸سپیدی گلوی اصغرت رو بپوشون آقا اینجا حرمله ها... منتظر علی اصغرت نشستند... بیت آخرم باشه... منو ببخشید یاصاحب الزمان... 🔸قول داده مرد کوفی به دخترش بیاره 🔸ز کربلا به سوقات براش یه گوشواره حسین جان... اینها تازیانه هاشون رو آماده کردند جان زهرا مادرت... اگه میای... رقیه رو با خودت نیار... (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227) 👇
mirdamad-moharram99-sh1-1.mp3
6.06M
خدا رو شکر به آرزوم رسیدم نمُردمُ و محرمت رو دیدم خیلی دلم تنگِ محرمت بود میدونی این یه ساله چی کشیدم علیه السلام خدا رو شکر به آرزوم رسیدم نمردم و محرمت رو دیدم خیلی دلم تنگه محرمت بود می دونی این یه ساله چی کشیدم شبای اول و دارم می بینم تو آسمونا یا که رو زمینم اجازه داده مادرت دوباره مشکی بپوشم بزنم به سینه ام حسین ..... شبای عاشقی می لرزه شونه ها چه هق هقی یک دهه با غمت می گذره زود عجب دقایقی یه کاری کن بشم نو کر لایقی این اولین روضه ی تو لحوفه که اشک شرمندگی رو حروفه تموم عالم یه صدا با مسلم دارن می گن حسین نیا به کوفه نیا که اینجا ردی از حیا نیست توی مرام کوفیا وفا نیست اگه میای تنها بیا حسین جان اینجا که جای زن و بچه ها نیست چه کردی روزگار .... ای آسمون با اشک من ببار کوفیا می کشند شیرخواره اتو با افتخار حسین اگه میای حسین رقیه اتو نیار حسین..... امان امان امان امان.... غریب گیر آوردنت .... خورشید عمرم دیگه بی فروغه نامه ی کوفیا همش دروغه خلوت دور مسلم تو اما بازار تیر و نیزه ها شلوغه سفیر تو با لب تشنه کشتند اینا از اولم حیا نداشتند نیا نیا پسر عمو شنیدم برا سر تو جایزه گذاشتند نذار که دیر بشه تنت پر از نیزه و تیر بشه نذار که دیر بشه نذار که خواهرت اسیر بشه نذار که دخترت یه روزه پیر بشه اگه حسین من تویی سرت کو ... حسین .....
4_5784921880825698586.mp3
36.55M
📋 میخوام اشکم نریزه، این دَم آخر نمی تونم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ می‌خوام اشکم نریزه، این دَم آخر نمی‌تونم خودم نامه نوشتم که بیای، حالا پشیمونم نترسیدم من از شرمندگی، چشمام و می‌بندم می‌دونم که صدام و می‌شنوی، از دور شرمنده‌م خجالت می‌کشم وقتی، میدونم زیرِ گرمایی ببخش از این که راه افتادی و، نزدیک اینجایی حسین! این شهر، معروفه بد عهدی و نامردی اگه با خونواده اومدی، ای کاش برگردی خبر داری که کسب و کار مردم، غارته اینجا زبونم لال شمر اما جسارت، عادته اینجا خبر دارم که مَرداشون، چه قدر سنگینه دستاشون می‌بینم نعل تازه، می‌زنند کم‌کم به اسباشون همین لحظه که اصغر، روی دست مادرش خوابه میون شهر، حرف آفتاب و بستن آبه تموم باغ‌های کوفه، بی‌بار و پژمرده‌ن تموم دخترا از دست باباها، کتک خوردن لبام خشکه دم آخر ولی، چشمام گریونه برای تو دلم تنگه، برای تو دلم خونه هی نگاه می‌کرد از دور، هی زیر لبش میگه:« آقا! کوفه نیا». از بالای دارالعماره رو زمینش انداختن، سر از بدنش بریدن. بدن این آقا رو به قلابی آویزون کردن. ای مردم شهر کوفه! هرکی با حسین باشه وضعش اینجوری میشه‌ها. همون اول همه رو ترسوندن، همون اول می‌خواستن با ترس مردم رو از ولایت دور کنند، به نتیجه هم رسیدن؛ دیگه کسی دور حسین نموند. خیلی از زنا اومدن شوهراشون و بردن این مدافعان حرم دیدید چه جوری خواهرا؛ چه جوری زنا، مادرا، بچه‌هاشونو راهی می‌کردن برن. کوفه کار برعکس شد، این قدر کار فرهنگی کردن که کوفه، علیه امام حسین، علیه ولی خدا شد