.
#شب_بیست_و_سوم
:
بیا به کوفه ی ماتم زده سری بزنیم
گشوده بال و به عشق علی پری بزنیم
سه شب شده که بود خانه ی علی تاریک
بیا به خانه ی مولایمان سری بزنیم
کسی به زینب اوتسلیت نمی گوید
به خانه اش پی تسکین او دری بزنیم
بود چو باز در خانه ی علی شب قدر
کجا سزد در درگاه دیگری بزنیم
...........
#وزن_مفاعیلن_مفاعیلن_فعولن
بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
بخوانم سطری از دلتنگیام را؟
گلوی بیقرارم را بگویم؟
تو با حال غریبان آشنایی
دل دور از دیارم را بگویم؟
بگویم تشت من افتاده از بام؟
خطای بیشمارم را بگویم؟
چنان مرغی که پشت میله مانده
پر و بال دچارم را بگویم؟
::
خدایا! کشتیام بیبادبان است
دلم را دل نگو، آتشفشان است
پر از تنهاییام، یاری ندارم
گرفتارم، کس و کاری ندارم
کویرم، روسیاهم، سوت و کورم
الهی! هرچه هستم از تو دورم
دلم خالیست، امیدی ندارم
به جز لبخند تو عیدی ندارم
مرا گر صبح و ظهر و شام طی شد
پر از قهر و پر از دشنام طی شد
خداوندا! غم نان غافلم کرد
غم نان غافل از حال دلم کرد
سراپا گریهام، صبری ندارم
درون پلک خود ابری ندارم
تنم خشکیده، بارانی به من ده
از این جان خستهام، جانی به من ده
خداوندا! «به حق شاه مردان»
مرا آنی جدا از خود مگردان..
::
شناساندی به من یکتاییات را
نمایاندی به من زیباییات را
مرا خواندی به رستاخیز نورت
مرا سرشار کردی از حضورت
اسیرم کن که آزاد تو باشم
خرابم کن که آباد تو باشم
دچار راه و رسمی باطلم من
کویری تشنه و بیحاصلم من
همه از من گناه و شرمساری
همه از تو صبوری، بردباری
نشد روزی که خوارم کرده باشی
به مردم واگذارم کرده باشی
شنیدم عاشقان را دوست داری
بگو دست مرا هم میفشاری؟
به فضل خود مرا دریاب، یا رب
مرا بیدار کن از خواب، یا رب
به جز تو هیچ امیدی ندارم
به جز خوشنودیات عیدی ندارم
به جز نامت نخواهم نام دیگر
کجا جز بام مهرت بام دیگر؟
در لطف تو بر من باز باز است
به سوی تو وجودم در نماز است
مبند ای ماه! درهای دعا را
اجابت کن نوای بینوا را
به امید تو دل بستن چه زیباست
به دریای تو پیوستن چه زیباست
کویرم، بر سرم از نور قرآن
بباران و بباران و بباران
#حامد_ناصری✍
.
.
#شهدا
فرصت پرواز
چرا دیگر نمیلرزد دل من؟
چرا کم عشق میورزد دل من؟
شهیدان! شرمسارم، فکر کردم
به مشتی خاک میارزد دل من
::
نمیارزد به مشتی خاک، حتی
به مقداری خس و خاشاک حتی
دل من سنگ میمیرد مبادا
بماند چشم من نمناک حتی
::
غم خود را به مردم میفروشد
به رنگی از تبسم میفروشد
دل من، فرصت پرواز خود را
به مشتی آب و گندم میفروشد
::
دل من اهل شیون بود یا نه؟
سزاوار شکستن بود یا نه؟
به جای دل، پرستوی غریبی
میان سینۀ من بود یا نه؟
::
نگاهم کی غریب و بیوطن شد؟
دلم کی لالۀ خونین بدن شد؟
سر از آوازهایم کی بریدند؟
گلویم کی شهید بیکفن شد؟
✍🏻 #سیدحبیب_نظاری
🏷 #دفاع_مقدس 🇮🇷
.................
.
#دفاع_مقدس
..... جبهه ها یادش بخیر
---------
عطر ایثار و شهادت داشت با خود جبهه ها
ترجمانی از سعادت داشت با خود جبهه ها
هر طرف محرابی از اخلاص می دیدی درآن
رنگی از شور عبادت داشت با خود جبهه ها
گر به دقّت بنگری سنگر به سنگر هر زمان
نسلی از عشق و رشادت داشت با خود جبهه ها
تا بماند یادگاری از حضور عاشقان
قاب عکسی از ارادت داشت با خود جبهه ها
تا بگیرد بوی جنّت از دلیران شهید
لاله از باغ سیادت داشت با خود جبهه ها
در کنار هر شهید از خاک تا عرش برین
شمعی از روز ولادت داشت با خود جبهه ها
می کند «یاسر» گواهی هر که شد سنگرنشین
عطر ایثار و شهادت داشت با خود جبهه ها
**
#حاج_محمود_تاری «یاسر»✍
....................
#شهدا
#وزن_مفاعیلن_مفاعیلن_فعولن
.........
#دفاع_مقدس
سبکبالان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند
سواران لحظهای تمکین نکردند
ترحّم بر من مسکین نکردند
سواران از سر نعشم گذشتند
فغانها کردم، اما برنگشتند
اسیر و زخمی و بی دست و پا من
رفیقان، این چه سودا بود با من؟...
اگر دیر آمدم مجروح بودم
اسیر قبض و بسط روح بودم
در باغ شهادت را نبندید
به ما بیچارگان زان سو نخندید
رفیقانم دعا کردند و رفتند
مرا زخمی رها کردند و رفتند
رها کردند در زندان بمانم
دعا کردند سرگردان بمانم
شهادت نردبان آسمان بود
شهادت آسمان را نردبان بود
چرا برداشتند این نردبان را؟
چرا بستند راه آسمان را؟...
دلم تا دست بر دامان در زد
دو دستی سنگ شیون را به سر زد...
چه درد است این که در فصل اقاقی
به روی عاشقان در بسته ساقی
بر این در، وای من قفلی لجوج است
بجوش ای اشک هنگام خروج است
در میخانه را گیرم که بستند
کلیدش را چرا یا رب شکستند؟!...
من آخر طاقت ماندن ندارم
خدایا تاب جان کندن ندارم
دلم تا چند یا رب خسته باشد؟
در لطف تو تا کی بسته باشد؟
بیا باز امشب ای دل در بکوبیم
بیا اینبار محکمتر بکوبیم...
بکوب ای دل که غفار است یارم
من از کوبیدن در شرم دارم
بکوب ای دل که جای شک و ظن نیست
مرا هر چند روی در زدن نیست
کریمان گر چه ستار العیوباند
گدایانی که محجوباند خوباند
بکوب ای دل، مشو نومید از این در
بکوب ای دل هزاران بار دیگر...
اگر آه تو از جنس نیاز است
در باغ شهادت باز، باز است...
#قادر_طهماسبی
.
.
#مسمط
#غدیریه #امیرالمؤمنین بر وزن #رباعی
سر چیست اگر در آستان بگذارد
باید که به پای عشق جان بگذارد
مجنونِ علی همین همان بگذارد
از هرچه که هست بیش از آن بگذارد
این بیت به روی دیدگان بگذارد:
"هرکس که علی علی علی میگوید
پا بر سرِ دوشِ آسمان بگذارد"
در مصحف خویش حَیِ سرمد فرمود
در عیدِ غدیرِ خم محمد فرمود
یک روز دو روز نَه که ممتد فرمود
فرمود به اصحاب و مجدد فرمود
باید که شبیه آلِ احمد فرمود
مولاست علی و با علی حق میخواست
منت به سر هر دو جهان بگذارد
شد منبرشان از همه جا بالاتر
بر دستِ نبی دست خدا بالاتر
میرفت صدایش از سما بالاتر
گویید : علی... یکصدا... بالاتر
تکبیر بگویید شما ....بالاتر
آنقدر خدا دست علی بالابرد
تا دست به دست این جوان بگذارد
این تیغ بنازم که دو سر میریزد
میچرخد و باز کُرک و پر میریزد
با جوهر خویش هِی جگر میریزد
از جمع سپاه بیشتر میریزد
از هر نفرش دوتا نفر میریزد
صد بار سپاه را بهم میدوزد
یک تیر اگر که در کمان بگذارد
از در بگرفت و گفت خود : یاحیدر
تا کَند تمامِ قلعه از جا حیدر
گفتند همه وقتِ تماشا : حیدر
لاحول ولا قوه الا حیدر
تا گفت خداوندِ تعالی حیدر
هرگز نرسد به تار و مارت هرچند
از جان ملک الموت توان بگذارد
این غُلغله چیست در مصاف اُفتاده
دشتی سپر و تیغ و قلاف اُفتاده
سرها به روی قلهی قاف اُفتاده
این همهمه در وقتِ طواف اُفتاده
بر سینهی کعبه گر شکاف اُفتاده
تا منکر مرتضی طَوافش بکند
حق خواست که بر کعبه نشان بگذارد
از عشق تو سُکرِ باده را فهمیدیم
دلدادهی بی اراده را فهمیدیم
اجر دو قدم پیاده را فهمیدیم
ما از نجفِ تو جاده را فهمیدیم
معنیِ حلال زاده را فهمیدیم
فرمود حسین تو : فقط میخواهد
تا نام علی به کودکان بگذارد
بر سیرهی مرتضی به جان پابندیم
سربندِ علی و فاطمه میبندیم
ما بر گُل روی مرگ هم میخندیم
ما گورِ حرامزادهها را کندیم
گفتیم و جهان از این سخن آکندیم
یک روز رسد که ذوالفقارش را حق
بر دامنِ صاحب الزمان بگذارد
آیینه شدیم زیر بارانِ نجف
خاکیم ولی اسیرِ طوفان نجف
ما دُر شدهایم در بیابانِ نجف
دستیم همه دست به دامانِ نجف
تا نعره زنیم پیشِ ایوان نجف
"هرکس به ولایت علی شک دارد
با مادرخویش درمیان بگذارد"
(دکتر حسن لطفی )✍
.......................
.
#امیرالمؤمنین
#وزن_مفاعیلن_مفاعیلن_فعولن
شنیدم رهنوردان محبت
شدند آیینهگردان محبت
قرار جانشان، یادِ علی بود
به لب لبیکشان «ناد علی» بود
چو رسم عاشقی را ساز کردند
ز حضرت پرسش این راز کردند
که از ایام دور و عهد دیرین
ز شرح خاطرات تلخ و شیرین
کدامین لحظه شورانگیزتر بود
مبارکتر، سرورانگیزتر بود
علی فرمود: روزی که در این قوم
امین وحی حق میگفت: «اَلیَوم»
پیامش آیتِ اکمالِ دین بود
که اسرارِ «تمام نعمت» این بود
به صحرایی که صحرای دگر بود
غدیرخم در آنجا جلوهگر بود
پیمبر، داد فرمان اقامت
به عزم استقامت بسته قامت
ز ره واماندگان چون جمع گشتند
همه پروانۀ آن شمع گشتند
برآمد بر بلندای هدایت
فروغش جلوهگر تا بینهایت
نگاهش آسمان را درنوردید
از آنجا تا خدا گردید و گردید
درای کاروانها گشت خاموش
تمام آفرینش گوش شد گوش
ز رأفت گوشۀ چشمی به من داشت
نگاهی صبحپرور، شبشکن داشت
دل من پایبست مصطفی بود
دل و دستم به دست مصطفی بود
گرفت آنجا صدای حضرتش اوج
بیابان در بیابان، موج در موج
همایون خطبهای ایراد فرمود
به مردم حق خود را یاد فرمود
که ای خیل خداجویان بیدار
خدا را مشتری، حق را خریدار
به هر نفسی که من اولایم اولی
بدانید این علی مولاست، مولی
علی را عدل، سر بر آستان است
علی اول امام راستان است
علی حبلالمتین راستین است
علی دست خدا در آستین است
علی سِرّ خدا در سینه دارد
صفای آب با آیینه دارد
علی دریایی از انصاف و مهر است
کمال او سپهر اندر سپهر است
علی سرچشمۀ فیض ربوبیست
تولّایش کلید هر چه خوبیست
علی در سایۀ من آفتاب است
علی «مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتاب» است
علی جانی به حق پیوسته دارد
دلی با مهر جانان بسته دارد
علی دست خدا و دست فیض است
ز حکمت مستفیض و مست فیض است
نفس پروردۀ این گلشن است او
منم موسی و هارون من است او
شما را رهنمون باشد در این راه
حدیث روشن «مَن کُنتُ مَولاه»
خدایا گل نثار باغ کردم
که فرمان تو را ابلاغ کردم
گرفتم پرده از راز ولایت
غدیر آهنگ شد ساز ولایت
::
غدیر و خاطراتش مانده در یاد
ولی آن آروزها رفت بر باد
گذشت آن روز و فردا روزی آمد
چه روز تلخ و طاقتسوزی آمد
در آن روز ملالانگیز دیدم
خزان سر زد به گلزار امیدم
حریم حرمت ما را شکستند
بلور اشک گلها را شکستند
فضا پر شد ز آهنگ حزینی
شنیدم بانگ «یا فِضّه خُذینی»
نفسهایم شهاب شعلهور بود
تمام هستی من پشت در بود..
::
چه اندوهی به دل حبلالمتین داشت
عجب صبری امیرالمؤمنین داشت
#محمدجواد_غفورزاده ✍
.
.
به مناسبت ۲۷ دی سالروز شهادت فدائیان اسلام
((نگاه شهید))
شهید قافله سالار عشق و ایثار است
شهید سَروِ سرافراز گلشن یار است
سلام ما به شهید و شجاعت و رزمش
شهید فاتح تاریخ عزم و پیکار است
نشسته بر سر خوان محبت معشوق
شهید زنده ترین عشق وچشم بیدار است
فراتر از من و ما و فدائی اسلام
شهید طالب وصل و طریق دیدار است
فدا کند سر و جانش برای ایمانش
شهیدسَربه سَرِحق دهدکه سرداراست
بهشت می شود عالم به یک نگاه شهید
شهید واژه ی سرخ قشنگ گلزار است
شهید عاشق راه ولایت عشق است
شهید بر همه خوبان امیر و سالار است
و پاسداری خونش وظیفه ی ما هست
شهید شاهد هر گونه فعل و گفتار است
بگو به بی خبرانِ اسیرِ این دنیا
شهید همسفر شاهدان دلدار است
گذشته از تن و قربانی وطن باشد
شهید سَرورِ نجوا ، عزیز دادار است
------------------------------------------
#شهدا
سروده ی غلامرضا ابوالقاسمی نجوا
.............
.
.
#شهدا
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
به پای دوست دست از دست دادند
حسینآسا به پایش سر نهادند
چو «ابراهیم همت» در منا باش
سراپا غرق در نور خدا باش
اگر نمرود آتش زد به جانش
گلستان شد همه روح و روانش
اگر شوق خدا داری چنین کن
صفا و سعی در میدان مین کن
بیا چون «میثمی» عبد خدا باش
به شوق کعبهاش در کربلا باش
چقدر این آسمانیخاک، زیباست
به دنیا گر بهشتی هست، اینجاست...
مگو «چمران» بگو غیرت، بگو درد
بگو تنهاترین، عاشقترین مرد
بخند ای گل که فردا سربلندی
بخند ای گل که حق داری بخندی
«بروجردی» جوانانی خداجوش
همه با یک جهان فریاد، خاموش
«بروجردی»، «جهانآرا» و «همت»
«محمد»های کوی عشق و غیرت...
در این شبهای غم، شبهای غربت
ز ما دستی بگیرید ای جماعت...
چو «مهدی» عاشقی بیادعا نیست
به «زینالدین» قسم، مثل شما نیست...
اگر «مهدی» شدی چون «باکری» باش
اگر خواهان حُسنی، «باقری» باش
«حسن» رازی که در خاکش سپردیم
دریغا پی به معنایش نبردیم
حسن یعنی حسین صبرپیشه
شهید کربلاهای همیشه
حسن گفتی، حسینیتر شد این دل
به یاد کربلا، محشر شد این دل
چه دید آن روز؟ قرآن روی نیزه
«حسین» کربلاهای هویزه...
حسینِ من ابوالفضلی دگر بود
صدایی تابناک و شعلهور بود
به حقّ حق، به حقّ «تندگویان»
شهید تازهای از من برویان
«ز جانان مهر و از ما جانفشانیست
جواب مهربانی، مهربانیست»
دلم دلتنگ مردان صمیمیست
مرید «حاج عباس کریمی»ست
چه ماند از او به جز مشتی غریبی؟
چه ماند از او؟ همین قرآن جیبی...
خوشا آنان که تا او پر گرفتند
حیات تازهای از سر گرفتند...
به «زینالدین» قسم اهل نبردیم
اگر سر رفت از دین برنگردیم
اگر «فهمیده» را فهمیده بودیم
همه شیران میداندیده بودیم...
تو یادت هست در شبهای پاوه
چراغی آسمانی بود «کاوه»
شما از عشق یک دم برنگشتید
شهید کربلای چار و هشتید
شهیدان سورۀ والفجر هشتاند
که چون آب از دل آتش گذشتند...
چقدر اروند رنگ نیل دارد
چقدر این لشکر اسماعیل دارد
شهادت را چو اسماعیل عطشان
تمام روزهاشان عید قربان
به حیدر سیرتانِ لیلةالقدر
به «اسماعیل»های لشکر «بدر»
به گلگون پیکران لشکر «نصر»
به حق سورۀ «والفتح» و «والعصر»
الهی گوشۀ چشمی به ما کن
به ما حال مناجاتی عطا کن...
تمام «قدسیان» «خوشسیرتاناند»
دل ما را به آتش میکشانند
به یاد بچههای «لشکر هفت»
قرار از دل شد و خواب از سرم رفت...
خوشا آنان که همچون شرزهشیرند
بلانوشان تیپ الغدیرند
چه گردانی همه ماه و ستاره
همه در عشق بازی «دستواره»
من از دنبال ایشان میدویدم
چو گرد کاروان از ره رسیدم
جرس بر هم زدم آن شب دوباره
خدا بود و من و ماه و ستاره
جرس بستم به محمل، محمل درد
شبی که ماه با من گریه میکرد
به حقِ «یا محمد! یا محمد!»
توسل کن بیاید «حاج احمد»
بیا در اوج زیبایی بمیریم
دم مُردن «تجلایی» بمیریم
افق، چاک دل خونینجگرهاست
سحر، جا پای مفقودالاثرهاست
بیا و مرتضایی کن دلت را
خدایی کن، خدایی کن دلت را
شهیدی بود چون «آوینی» این دل
چرا شد غرق در خودبینی این دل؟...
نسیمی تازه از لاهوت آمد
تمام شب گُلِ تابوت آمد
گل تابوتهای خالی از خود
همه گرم دعا، گرم تشهد
گل خورشیدیِ اللهاکبر
همه سر تا به پا، بیپا و بیسر...
دمی دارند چون عیسی بن مریم
دلی دارند از جنس محرم...
شبی که یوسفم یاد از وطن کرد
نگاهم بوی پیراهن به تن کرد...
برادرهای من! امشب بمانید
برایم سورۀ یوسف بخوانید
چو ماهی بیتکلف بود یوسف
درون چاه، یوسف بود، یوسف
کجا یوسف اسیر چاه تن شد؟
به هر گامی خلیل بتشکن شد
چرا ما ماه کنعانی نباشیم؟
چرا ما یوسف ثانی نباشیم؟
چرا ما چشم یوسفبین نداریم؟
مسلمانیم و درد دین نداریم
#وزن_مفاعیلن_مفاعیلن_فعولن
.
.
#دوبیتی
#حضرت_رباب
چرا قهری مگر تقصیر دارم
بِجایت بر کَفَم زنجیر دارم
کفِ آبی فقط خوردم عزیزم
بیا از نیزه پایین شیر دارم
🔹🔹
دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد
ببین که شانهام مویِ تو دارد
در آغوشم فقط پیراهنِ توست
لباس تازهات بویِ تو دارد
🔹🔹
نمیآید پس از توخواب ، ای کاش...
که میمُردم منِ بی تاب ای کاش
دوباره شیر آوردم ولی حیف...
نمیخوردم پس از تو آب ای کاش
🔹🔹
مرا آزار با زنجیر میداد
به من نانخشک با تحقیر میداد
زنِ شامی مرا سوزاند وقتی
کنارم طفل خود را شیر میداد
🔹🔹
دوباره روضه میگیرم عزیزم
در این ویرانه میمیرم عزیزم
دوباره حرمله رد شد از اینجا
دوباره خشک شد شیرم عزیزم
🔹🔹
نگفتند آه داغِ بچه دیدهاست
نگفتند از بلا پُشتش خمیده است
ولی گفتند این تازه عروسان
عروسِ فاطمه مویش سفید است
🔹🔹
گُلِ یاسِ مرا از ساقه بستند
مرا با ریسمان بر ناقه بستند
نمیماندی به نیزه چاره کردند
سَرَت را با نخِ قنداقه بستند
🔹🔹
چه حسرتها چشیدم بچهام را
چه سختیها کشیدم بچهام را
کنارِ بچههای نیزه دارش
به رویِ نیزه دیدم بچه ام را
#حسن_لطفی ✍
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
...............
.
خو گرفتم با غم در به دری
این روزا سهم منه خونجگری
من دیدم..،بَسّه دیگه..،خدا کنه
داغ شیرخواره نبینه مادری
غم تو پامو توو این بلا کشید
کارِ من ببین که تا کجا کشید
من چجوری تووی سایه بشینم
بدن بابات سه روز گرما کشید
منو سوزوندی با آتیشِ خودت
دعا کن..،منم بیام پیش خودت
چی می شد فقط یه بار می خندیدی
با همون دندونای نیش خودت!
کاشکی می شد بزنم صدات،علی
الهی رباب بشه فدات،علی
یه بارَم شده به خواب من بیا
دل من یه ذرّه شد برات،علی!
گریه هات هنوز تووی گوش منه
انگاری سرت رویِ دوش منه
قدر یک لحظه ازم دور نمیشی
قنداقِ خونیت توو آغوش منه!
یادمه توو خیمه آشوب شده بود
یادمه لبت مثه چوب شده بود
وقت دست و پا زدنهات..،پسرم!
دل مادرت لگدکوب شده بود
مادر تو آرزومنده هنوز
رو لبت حسرت لبخنده هنوز
شب به شب ذبح تو ، کابوس منه...
سر تو به تار مو بنده هنوز
مثه شیشهخرده له شده تنم
اونکه اشکش دمِ مشکشه ،منم!
اگه رو نیزهای..،تقصیر منه
قبر تو نشد عمیقتر بکَنم
حتی دیدنت منو راضی می کرد
دست باد موهاتو نازنازی می کرد
تا منو دقم بده..،جلو چشام
حرمله با گهوارهات بازی می کرد
چه بلایی که نیومد سر تو
جلوی تو میزدن خواهرتو
چشم نیمهبازتو می بستی کاش!
سر بازار نبینی مادرتو
دوس ندارم تو رو مأیوست کنم
با هزار گلایه مأنوست کنم
حالا قدِّ تو ازم بلندتره...
میشه خم بشی..،میخوام بوست کنم!
#بردیا_محمدی ۱۴۰۲✍
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#زبانحال
.......
.
#حضرت_علی_اصغر
میان گریهات لبخند ناب است
چرا باور کنیم از قحط آب است؟...
خدا در بند قنداقه تو را خواست
علی همواره دستش در طناب است...
علی هستی تو آخر، حرمله کیست؟
بزن پلکی که وقت فتح باب است
به عکسِ وقتِ تشییع تنِ تو
چقدر انجام دفنت پر شتاب است
چه بهتر دفن بودی و نگفتند
سه روز این جسم زیر آفتاب است...
#وزن_مفاعیلن_مفاعیلن_فعولن
.
#جواد_محمدزمانی✍
.........
#شب_هفتم_محرم
#شب_هشتم_محرم
چه می شد هر دو گل پرپر نمی شد؟
یکی می شد یکی دیگر نمی شد
علی اصغر علی اکبر نشد، کاش
علی اکبر علی اصغر نمی شد
#محمدمعین_پوریلان
.
.
#شهادت_امام_کاظم
#یا_موسی_بن_جعفر
صدای روضه می آید مهیّا می شود چشمم
خدارا گریه کن ها ! بینتان جا می شود چشمم؟
برای یوسف زندان بغداد اشک می ریزم
پس از این گریه ها یک روز بینا ، می شود چشمم
من از زندان و زندانبان و زندانی چه می دانم
بپرس از اشک می بینی که دریا می شود چشمم
عبادتگاه یا زندان ؟ نمی دانم ولی با او
نماز اشک می خوانم ، مصلّی می شود چشمم
بنا بود آنچه می خوانم تسلای دلم باشد
عجب جایی میان روضه ها وا می شود چشمم
شبِ تاریکِ زندان ، ابنِ شاهک ، خشم زندانبان
شب قدر است و با این روضه احیا می شود چشمم
گریزِ کربلا را نیز با خود دارد این زندان
فرات اشک ! جاری شو که سقّا می شود چشمم
تنی در بین زنجیر و تنی بر خاک در گودال
میان روضه حیرانم ، معمّا می شود چشمم
#محسن_ناصحی✍
..........
.
#شهادت_امام_کاظم
«الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی وان دل همه سوز
هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست
دل افسرده غیر از آب و گل نیست»
خدایا لطف خود را شاملم کن
غمی جانسوز، مهمان دلم کن
که من عاشقتر از هر روزم امروز
خریدار غمی جانسوزم امروز
درون سینه تا در یاد دارم
غم زندانی بغداد دارم..
همان مولا که در بند بلا بود
پیام او پیام کربلا بود
چه بیجا انتظاری داشت قاتل
ز اسلام مجسّم، رأی باطل!
ز دست موسوی، چشم نوازش؟!
ز فرزند علی، امید سازش؟!
خبر دارند هفتاد و دو ملّت
که از این خاندان، دور است ذلّت..
تراود نکهت وحی از سجودش
تمنّای شهادت در وجودش
جهانی که در آن جای نفس نیست
فضایش دلگشاتر از قفس نیست
فضای بیعدالت، بسته بهتر
دل دور از محبت، خسته بهتر
عدالت، بستۀ زنجیر تا کی
حقیقت، کشتۀ شمشیر تا کی؟
چرا دشمن کِشَد در قید و بندش
چرا زندان به زندان میبرندش؟
اگر تنها، نماز و روزهاش بود
رکوع و سجدۀ هر روزهاش بود
وگر تنها عبادت، پیشه میکرد
کجا دشمن از او اندیشه میکرد
مناجاتی که آن معصوم فرمود
سرود انقلابی آتشین بود
اگر بند ستم بر پای دارد
خدا داند که در دل جای دارد
ملال خاطرش هجر وطن نیست
غم و اندوه او فرزند و زن نیست
ننالد هرگز از زندان و زنجیر
کجا اندیشد از قید و قفس شیر؟
غم او غربت اسلام و دین است
تشیّع مانده تنها، دردش این است
::
خدایا داد از این فصل غم انگیز
گل یاسین و... در زندانِ پاییز؟..
مبادا دیده بیدارش بماند
به دلها داغ دیدارش بماند
بر این بیداد، دل کی صبر دارد
غمِ خورشیدِ پشتِ ابر دارد
مبادا عاقبت در حسرت باغ
بماند باغبان با یک چمن داغ
اگر هر گل بهاری تازه دارد
خدایا صبر هم اندازه دارد..
مبادا چشم حق در خون نشیند
که صبح و شب «شفق» در خون نشیند
#وزن_مفاعیلن_مفاعیلن_فعولن
#محمدجواد_غفورزاده
...............
.
زمینه شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی کاظم(ع) – محمود کریمی
═════
چه تک و تنها، چه غریبونه
یه نفر کنج، این زندونه
اسیر این شبای تاره
روی خاک تیره سر میذاره
کسی بجز خدا از حالش، خبر نداره
ای صید بی بال و پر
شفیع روز محشر
دخیلک آقا یا، موسی بن جعفر
توی این زندون، دیگه آزاده
بدنش روی، خاک افتاده
هنوز توی غل و زنجیره
رضا براش عزا می گیره
محاله دخترش معصومه، آروم بگیره
درای زندون، وا شد
تو آسمون غوغا شد
شفیع این عالم ها
حاجتش روا شد
ای صید بی بال و پر
شفیع روز محشر
دخیلک آقا یا، موسی بن جعفر
با عزای این غم شیدایی
دل عالم شد عاشورایی
شهیدی که لبش خشکیده
با نیزه ها کفن پوشیده
یه روز میاد تو ی محشر با، سر بریده
جان اباعبدالله
منتقم آل الله
ادرکنی یا مولا
بقیة الله
حسین اباعبدالله
#حاج_محمود_کریمی
#زمینه
#شهادت_امام_کاظم
.
4_5958402138261426850.mp3
31.19M
📻 #آموزش_مداحی نکته ۲۷ بهمن ۱۴۰۲
🎤 #دکتر_محمد_فراهانی
🕌 مجمع یاس کبود
🗓 یکشنبه ۱۴۰۲/۱۱/۲۷
نگارش #روضه_حضرت_مسلم
نحوه پیاده کردن یک نغمه بر روی شعری جدید
#وزن_مفاعیلن_مفاعیلن_فعولن
چهارچوب مجالس مولودی خوانی
#وزن_مستقعلن_مستقعلن_فعلن