eitaa logo
امام حسین ع
27.7هزار دنبال‌کننده
435 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. به مناسبت من از هجر مدینه سالها "بی تاب" و "غمدیده" م چنان مشتاق هستم که شبی خواب حرم دیدم عجب خواب دل انگیزی عجب رویای شیرینی بقیع باصفا را نیز با چشم خودم دیدم به جای شرطه ها که اکثرا دست بزن دارند مبادی ورودی خادمان محترم دیدم به کام ساجدین اما به نام مسجد السجاد به نام باقرالعلم النبی دارالقلم دیدم تلالوهای بیت الصادقش از دور پیدا بود علی رغم همیشه در بقیع اش خاک کم دیدم شبستان در شبستانش بهشتی خارق العاده شکوه گنبد و گلدسته را در هر قدم دیدم هر آن که رفت از باب الحسن با دست پر برگشت گدایی را متموّل دم باب الکرم دیدم گمان کردم شب شعری برای مجتبی برپاست میان صحن دعبل را کنار محتشم دیدم نه تنها من شدم مست از طواف مرقد پاکش به دور مرقد ام البنین رقص علم دیدم پس از یک عمر حسرت نذر خاتون عرب آخر ضریحی با النگوی عروسان عجم دیدم برای مادران پا به ماه زائر خسته سر هر کوچه ای یک مرکز امداد هم دیدم نفس بند آمد از فرط تماشای حرم در "دم" دوباره لطف صاحبخانه را در "بازدم" دیدم کشید از خاک بیرون مجرمان را مهدی کرار و من بیچاره گی را در نگاه متهم دیدم .
. خیالش هم قشنگه👇 تصور کن که این آقا برای خود حرم دارد کریم آل طاها چند تا باب الکرم دارد تصور کن که مثل شهر مشهد باغ رضوانی و یا مانند شهر قم خیابان ارم دارد نه تنها صحن زیبایی به زیبایی گوهرشاد علاوه بر دو تا گلدسته سقاخانه هم دارد تصور کن که در گوشه کنار بارگاه خود همیشه خادمانی مهربان و محترم دارد تصور کن که دیگر در حرم گرد و غباری نیست تصور کن که بعد از این مزارش خاک کم دارد تصور کن گلاب قمصر کاشان رسید از راه و با شور و شعف قصد زیارت دم به دم دارد ببین با چشم دل مهمانسرایی و تصور کن که دیگر سفره دار فاطمه دارالنعم دارد تصور کن شب شعری کنار مرقدش برپاست تصور کن برای خود حسن هم محتشم دارد یکی از این هزارانی که گفتم را ندارد ، حیف غمش این آرزو را بر دل من میگذارد حیف شب و روزم عزا شد اهل بیتم را صدا کردم به لطف مادرش در خانه بزمی دست و پا کردم به پاس لطف بسیاری که آقا کرد در حقم منم دارایی ام را نذر خرج روضه ها کردم نشد که سرمه ی چشمم کنم خاک مزارش را ولیکن دیده را با خاک پرچم آشنا کردم رمضان تا محرم از محرم تا صفر هرشب نشستم روی سجاده حسن جان را صدا کردم خودش با دست خود من را نشانده بر سر سفره اگر کم از سر این سفره بردارم جفا کردم به هر ماتمسرایی سر زدم دیدم حسینیه ست حسینی ام ولی در دل حسنیه بنا کردم اگرچه بر سر و سینه زدم با روضه های او ولی با خویش میگویم خطا کردم خطا کردم نفهمیدم که آقایم به هرچه کوچه حساس است از او شرمنده ام امشب اگرکه کوچه وا کردم از انجایی که حتی خواهرش لطمه به صورت زد... میان روضه ها من هم به زینب اقتدا کردم مدینه دید آن شب مویه های نجم ثاقب را صدا زد تا صدای خسته اش ام المصایب را همه دیدند بی اندازه میلرزید سر در تشت به جای زهرها میریخت هر تکه جگر در تشت پسر گاهی به سینه میزد و گاهی به سر میزد و میبارید چشمان پر از اشک پدر در تشت اگرچه میگرفت از صورتش خونابه را زینب ولیکن می نشست از لخته خون ها بیشتر در تشت کبوتر ...نامه ای در دست... در ذهنش تداعی شد دوباره نقش بست از زخم روی بال و پر در تشت دم "لایوم…" را وقتی که جاری کرد بر لبها در آمد به صدا گویا دگر زنگ خطر در تشت نگاهی گاه بر زینب و گاهی بر حسین اش داشت چه ها میدید آقای غریب مان مگر در تشت !؟ صدا زد خواهرم این گریه را خرج حسین ات کن شبی که میروی آزرده به دیدار سر در تشت خدا را شکر اینجا خیزران در کار نیست اما چه خواهی کرد در شام بلا با چوب تر در تشت اگرچه زانوی غم در بغل داری و میباری خدا را شکر اینجا چادری بر روی سر داری https://eitaa.com/emame3vom/43362 .
. یا به جایی خبر مرگ پسر را نبرید یا که بردید به تشییع، پدر را نبرید پدری داغ جوان دید ملامت نکنید روی زانو اگر افتاد شکایت نکنید چون‌رمق نیست تکانی بدهد پایش را پس بگیرید همه زیر بغل هایش را نکند ناله که زد طبل برایش بزنید جلوی چشم همه زشت صدایش بزنید آی مردم جگر سینه زنان غم دارد غم سنگین شب هشت محرم دارد غم آن لحظه که ارباب به شهزاده رسید ولدی گفت نشست و ز جگر ناله کشید.. ای جوانمرد، جوانمرگ شدی یا نشدی؟ پیش پای پدر خویش چرا پا نشدی خنده ها بیشتر و جسم تو کمتر شده است نیستی و همه دشت، پیمبر شده است زرهت حرز علی داشت،دریدند چرا گرگ ها چنگ به روی تو کشیدند چرا داغ سنگین تو را شانه من تاب نداشت تشنه بودی، پدر تشنه تو آب نداشت قوت چشم تر من، کمرم را نشکن حرمت ریش من و اهل حرم را نشکن نیزه نگذاشت که آه تو پایان برسد جان به لب های تو ای محتضر آسان برسد مانده ام با تو و اینگونه گرفتار شدن رشته رشته شده ای مثل عبای تن من آیه ها چیده شد افسوس که کوثر نشده نه هنوز این تن پاره علی اکبر نشده زخم های تنت از موی سرت بیشتر است بردن پیکر تو کارهزاران نفر است چشم زد قامت طوبای تورا چشم حسود پای جسم تو می افتادم اگر عمه نبود سیدپوریا هاشمی ✍ محرم .___________________________ دق ام دادند جانم را گرفتند همه تاب و توانم را گرفتند جوانی داشتم خوش قدّ و بالا فلک دیدی جوانم را گرفتند ؟ فلک دیدی چه خاکی بر سرم شد علی اکبر ؛ علیِ اصغرم شد برایش کوچه واکردند ای وای چقدر اکبر شبیه مادرم شد به چشم خود خزانش را نبیند غم آرام جانش را نبیند دعا کردم سر نعش جوانم کسی داغ جوانش را نبیند مبادا گلشنی پژمرده باشد که بی گل باغبان افسرده باشد کسی میفهمد از حال دل من که در غربت جوانش مرده باشد " گلی که خود بدادم پیچ و تابش به اشک دیدگانم دادم آبش در این گلشن خدایا کی روا بود گل از من دیگری گیرد گلابش " زمین خوردی خزانی شد بهارت نزارم میکند حال نزارت ندارد قوتی پاهایم اما می آیم با سر زانو کنارت امان از ضربه با شدت علی جان تو را کشتند با سرعت علی جان شبیه فاطمه مادربزرگت زمین خوردی تو با صورت علی جان ترک خورده شبیه من لبانت شبیه تکه چوبی شد زبانت رمق دیگر ندارد دست هایم بگیرد لخته خون را از دهانت همین حس و همین حال ات مرا کشت همین زخم پر و بالت مرا کشت نمانده جای سالم در سر تو همین لبهای پامالت مرا کشت چه آهنگین چه با آواز کشتند تو را یک عده تیر انداز کشتند اسیر لشگر جرّاحه بودی تو را با چندتا مقراض کشتند علی اکبرم ! دردت به جانم نبی دیگرم! دردت به جانم نکش پا بر زمین در پیش بابا عزیز پرپرم دردت به جانم " به هرجا بنگرم تنها تو بینم نشان از روی زیبای تو بینم به هر جا ردی از جسم تو پیداست به صحرا بنگرم صحرا تو بینم " بنازم لحن باباگفتنت را نکش از دست بابا دامنت را نشستم روی خاک و باتحیر تماشا میکنم جان کندنت را فراقت میکند پیرم همین جا به من باشد که میمیرم همین جا ندارم پای رفتن سوی خیمه کنار تو زمینگیرم همین جا نخواهد کرد داغ تو رهایم بلرزد مثل دستانم صدایم پس از وقتی که تابوت تنت شد گرفته بوی تو دیگر عبایم . (روضه ،ختم جوان سبک دشتی ) الهی ای فلک دیگر نگردی۲ عزیزم روبه زیر خاک وکردی جوان بودی نه وقت رفتنت بود۲ نه وقت زیر خاک و خفتنت بود چرا پرپر شدی آلاله ی من؟۲ کجا رفتی و دختر خاله ی من بسوز ای دل از این جور زمونه۲ الهی مادری تنها نمونه زداغ سینه سوزت ای عزیزم۲ ببین اشکهای حسرت که می‌ریزم خدا صبری بده طاقت بیارم۲ به یاد مهربونیش بی قرارم گلی داشتم فلک از ریشه چیده۲ که او اززندگی خیری نديده لالالالا بخواب ای یاس پرپر۲ می‌ریزم خاک عالم بر روی سر لا لا لا لالا لا نیلوفرمن۲ چه زود دامن کشیدی از برمن خدا صبر دلم دیگه تمومه ۲ سرخاکت دلم میگیره بونه بخواب آروم بخواب دورت بگردم۲ تو رفتی ازغمت دنیای دردم
. . ✍ اِنَّ کَمَن زارَ العَلی مَن زار زینب عالم نمی بیند دگر تکرار زینب تاریخ جای صبر زینب می نویسد معنا گرفت ایثار از ایثار زینب با دست بسته باز کرد از دست ما بند پر شد زمین از عزت سرشار زینب یکبار حتی سایه ی او را ندیده همسایه ی دیوار به دیوار زینب چشم زمان در غیر او هرگز نبیند این حجم حسن خلق از رفتار زینب مریم مقدس شد اگر در بین زن ها در عالم زر بوده خدمتکار زینب پشت همه لرزید با یک اسکتوایش دشمن هلاک نحوه ی پیکار زینب هم میشود قبله نمای ما عقیله هم قبله ی ما کعبه ی سیار زینب هرکس نمک گیرش شود اخر شهید است چشمان ما بر سفره ی پربار زینب چشمان ما بر لطف و احسان عقیله دستان ما بر دامن سالارزینب با این که خودگرمی بازارحسین است عون و محمد گرمی بازار زینب ماهی دریا هم برایش گریه کرده وقتی فلک دارد سر آزار زینب از نور چشمانش به سختی چشم پوشید جانسوز یعنی غربت بسیار زینب با هر چه می شد در دل میدان بریدند بال و پر از دو جعفر طیار زینب باید تمام روضه را از سر بخواند مرثیه جانسوز است اگر مادر بخواند بیرون زند خواهر اگر از قلب اردو در بین میدان میکند خشمش هیاهو مانند زهرا می زنم بر اب و اتش دختر فقط از مادرش می گیرد الگو افتاده اند از شوق جان دادن برایت امروز محسن های زینب در تکاپو عون و محمد را کفن کردم برایت سرباز تو هستند در قحطی نیرو قاسم فدایی تو باشد عون من نه ؟؟ زینب چه کم دارد مگر از نجمه بانو با دست خود راهی شان کن سمت میدان قبل از قسم بر فاطمه و پهلوی او از پا می اندازد مرا این داغ اما در پیش تو دستی نمی گیرم به زانو بگذار از موی محمد گیرد اخنس بسته ست وقتی جان تو تنها به یک مو مثل تو یاد مادرم کردم همین که بیرون کشیدی نیزه را از بین پهلو داغ جوان دیدی منم دیدم عزیزم دارم پریشان میکنم در خیمه گیسو بهتر که فردایی نباشند و نبینند. از مادرشان شمر می گیرد النگو بهتر که فردایی نباشند و نبییند از کعب نی دارم نشانی روی بازو غرق خجالت می کشی بر سر عبا را می آوری تا خیمه خواهرزاده ها را سلام_الله_علیها محرم .___________________________ .
1. غصه دارم 97.mp3
زمان: حجم: 11.05M
🎤 اَللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذي اَنْزَلْتَ فيهِ الْقُرْآنَ وَافْتَرَضْتَ على عِبادِكَ فيهِ الصِّيامَ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَارْزُقْني حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ في عامي هذا وَفي كُلِّ عام وَاغْفِرْ لي تِلْكَ الذُّنُوبَ الْعِظامَ فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُها غَيْرُكَ يا رَحْمنُ يا عَلاّمُ ... غُصه دارم که چرا سوز دعا نیست مرا رمضان آمده و حال بکا نیست مرا روزگاری به هوایِ همه کس بال زدم پرِ پرواز به درگاه شما نیست مرا معصیت عادت من گشته و حالم خوش نیست لذتی در سحرِ نافله ها نیست مرا من از این تیرگی باطن خود دلگیرم روشنی بخشِ دل و دیده چرا نیست مرا ؟ دست من خالی و هر بار تظاهر کردم کوله باری به جز از کبر و ریا نیست مرا چه کنم من که خدایا تو رهایم نکنی بارالها به گمانم که بنا نیست مرا... به حسین تو قسم قافیه را باخته ام اقتدایی به طریق شهدا نیست مرا مادرم فاطمه در حشر هوادار من است پای میزان عمل هول و ولا نیست مرا روزی ام کن سحری گوشه ی بین الحرمین هوسی جز سفرِ کرببلا نیست مرا ... شاعر: .
3. آبرو.mp3
زمان: حجم: 4.71M
قسمت سوم : آب رو خرج آبرو کردم با همین اشک و ناله خو کردم به کرمخانه ی تو رو کردم سرِ سجاده آرزو کردم در مسیر تو باشم از این پس سربه زیر تو باشم از این پس : نه فقط اینکه جرأتم دادی مهربانانه فرصتم دادی بار دیگر لیاقتم دادی خالق من! خجالتم دادی شاد از آنم تمام امیدم ! رمضان را نمردم و دیدم منم آن بنده ای که حیرانم به سر سفره ی تو مهمانم تو به رویم نزن که میدانم دیگر از کرده ام پشیمانم نذرگردم خدا قبولم کن توبه کردم خدا قبولم کن : اول و آخرینِ من الغوث مددی بهترین من ، الغوث همه شب همنشین من الغوث أرحم الراحمین من الغوث ای زِ هر به تو بهتر ، ادرکنی مهربان تر ز مادر ادرکنی أنا محتاج أناالحقیر إِرحَم أنا سائل اناالفقیر إِرحَم أنا جائع أنا الأسیر إِرحَم أنا مسکین و مستجیر إِرحَم أَبکی أَبکی لِقِلِّةِ صَبری أبکی أبکی لِظُلمَةِ قَبری ( ادامه شعر بسیار طولانیست ! ) شاعر : .
2. آب رو خرج آبرو.mp3
زمان: حجم: 7.86M
آب رو خرج آبرو کردم با همین اشک و ناله خو کردم به کرمخانه ی تو رو کردم سرِ سجاده آرزو کردم در مسیر تو باشم از این پس سربه زیر تو باشم از این پس نه فقط اینکه جرأتم دادی مهربانانه فرصتم دادی بار دیگر لیاقتم دادی خالق من! خجالتم دادی شاد از آنم تمام امیدم ! رمضان را نمردم و دیدم منم آن بنده ای که حیرانم به سر سفره ی تو مهمانم تو به رویم نزن که میدانم دیگر از کرده ام پشیمانم نذرگردم خدا قبولم کن توبه کردم خدا قبولم کن اول و آخرینِ من الغوث مددی بهترین من ، الغوث همه شب همنشین من الغوث أرحم الراحمین من الغوث ای زِ هر به تو بهتر ، ادرکنی مهربان تر ز مادر ادرکنی خالقَ الُلوحِ وَالقَلَم یارب بارِئَ الذَّرِّ وَالنَّسَم یارب کاشِفَ الضُّر ِوَالاَلَم یارب عالِمَ السِّرِّ وَ الْهِمَم یارب یا کَثیرَالوَفایِ من العفو یا سَریعَ الرِّضایِ من العفو أنا محتاج أناالحقیر إِرحَم أنا سائل اناالفقیر إِرحَم أنا جائع أنا الأسیر إِرحَم أنا مسکین و مستجیر إِرحَم أَبکی أَبکی لِقِلِّةِ صَبری أبکی أبکی لِظُلمَةِ قَبری مست عطر خدایی ام از نو نیمه شب شد هوایی ام از نو نی به لب نینوایی ام از نو آه _ کرببلایی ام از نو به سرِ روی نی قسم امشب هوس روضه کرده ام امشب صلی الله علیک یا ابا عبدالله شاعر :
. خیالش هم قشنگه👇 تصور کن که این آقا برای خود حرم دارد کریم آل طاها چند تا باب الکرم دارد تصور کن که مثل شهر مشهد باغ رضوانی و یا مانند شهر قم خیابان ارم دارد نه تنها صحن زیبایی به زیبایی گوهرشاد علاوه بر دو تا گلدسته سقاخانه هم دارد تصور کن که در گوشه کنار بارگاه خود همیشه خادمانی مهربان و محترم دارد تصور کن که دیگر در حرم گرد و غباری نیست تصور کن که بعد از این مزارش خاک کم دارد تصور کن گلاب قمصر کاشان رسید از راه و با شور و شعف قصد زیارت دم به دم دارد ببین با چشم دل مهمانسرایی و تصور کن که دیگر سفره دار فاطمه دارالنعم دارد تصور کن شب شعری کنار مرقدش برپاست تصور کن برای خود حسن هم محتشم دارد یکی از این هزارانی که گفتم را ندارد ، حیف غمش این آرزو را بر دل من میگذارد حیف شب و روزم عزا شد اهل بیتم را صدا کردم به لطف مادرش در خانه بزمی دست و پا کردم به پاس لطف بسیاری که آقا کرد در حقم منم دارایی ام را نذر خرج روضه ها کردم نشد که سرمه ی چشمم کنم خاک مزارش را ولیکن دیده را با خاک پرچم آشنا کردم رمضان تا محرم، از محرم تا صفر هرشب نشستم روی سجاده حسن جان را صدا کردم خودش با دست خود من را نشانده بر سر سفره اگر کم از سر این سفره بردارم جفا کردم به هر ماتمسرایی سر زدم دیدم حسینیه ست حسینی ام ولی در دل حسنیه بنا کردم اگرچه بر سر و سینه زدم با روضه های او ولی با خویش میگویم خطا کردم خطا کردم نفهمیدم که آقایم به هرچه کوچه حساس است از او شرمنده ام امشب اگرکه کوچه وا کردم از انجایی که حتی خواهرش لطمه به صورت زد... میان روضه ها من هم به زینب اقتدا کردم مدینه دید آن شب مویه های نجم ثاقب را صدا زد تا صدای خسته اش ام المصایب را همه دیدند بی اندازه میلرزید سر در تشت به جای زهرها میریخت هر تکه جگر در تشت پسر گاهی به سینه میزد و گاهی به سر میزد و میبارید چشمان پر از اشک پدر در تشت اگرچه میگرفت از صورتش خونابه را زینب ولیکن می نشست از لخته خون ها بیشتر در تشت کبوتر ...نامه ای در دست... در ذهنش تداعی شد دوباره نقش بست از زخم روی بال و پر در تشت دم "لایوم…" را وقتی که جاری کرد بر لبها در آمد به صدا گویا دگر زنگ خطر در تشت نگاهی گاه بر زینب و گاهی بر حسین اش داشت چه ها میدید آقای غریب مان مگر در تشت !؟ صدا زد خواهرم این گریه را خرج حسین ات کن شبی که میروی آزرده به دیدار سر در تشت خدا را شکر اینجا خیزران در کار نیست اما چه خواهی کرد در شام بلا با چوب تر در تشت اگرچه زانوی غم در بغل داری و میباری خدا را شکر اینجا چادری بر روی سر داری .👇
. بر شانه های زخمی خود کوه غم دارم من در محرم بیشتر میل حرم دارم عشق به شش گوشه مرا از زندگی انداخت از دوری اش یک کربلا در سینه غم دارم این اشک را از لقمه های سفره ی بابا این مهر را از شیر پاک مادرم دارم گفتند کل الخیر فی باب الحسین آری من هرچه که دارم از این باب الکرم دارم با خلوت بارانی خود هر شب جمعه در سر هوای شعرهای محتشم دارم دلتنگی ام چندین برابر شد در این شب ها مهدی زهرا را میان روضه کم دارم درد فراق کربلا بی خانمان ام کرد شبهای جمعه رهسپار جمکرانم کرد 🔸شاعر: .
امام حسین ع
.👆 🎤 ۱۴ شهریور ۱۴۰۱ تصور کن که این آقا برای خود حرم دارد کریم آل طاها چند تا باب الکرم دارد تصور کن که مثل شهر مشهد باغ رضوانی و یا مانند شهر قم خیابان ارم دارد نه تنها صحن زیبایی به زیبایی گوهرشاد علاوه بر دو تا گلدسته سقاخانه هم دارد تصور کن که در گوشه کنار بارگاه خود همیشه خادمانی مهربان و محترم دارد تصور کن که دیگر در حرم گرد و غباری نیست تصور کن که بعد از این مزارش خاک کم دارد تصور کن گلاب قمصر کاشان رسید از راه و با شور و شعف قصد زیارت دم به دم دارد ببین با چشم دل مهمانسرایی و تصور کن که دیگر سفره دار فاطمه دارالنعم دارد تصور کن شب شعری کنار مرقدش برپاست تصور کن برای خود حسن هم محتشم دارد یکی از این هزارانی که گفتم را ندارد ، حیف غمش این آرزو را بر دل من میگذارد حیف شب و روزم عزا شد اهل بیتم را صدا کردم به لطف مادرش در خانه بزمی دست و پا کردم به پاس لطف بسیاری که آقا کرد در حقم منم دارایی ام را نذر خرج روضه ها کردم نشد که سرمه ی چشمم کنم خاک مزارش را ولیکن دیده را با خاک پرچم آشنا کردم رمضان تا محرم از محرم تا صفر هرشب نشستم روی سجاده حسن جان را صدا کردم خودش با دست خود من را نشانده بر سر سفره اگر کم از سر این سفره بردارم جفا کردم به هر ماتمسرایی سر زدم دیدم حسینیه ست حسینی ام ولی در دل حسنیه بنا کردم اگرچه بر سر و سینه زدم با روضه های او ولی با خویش میگویم خطا کردم خطا کردم نفهمیدم که آقایم به هرچه کوچه حساس است از او شرمنده ام امشب اگرکه کوچه وا کردم از انجایی که حتی خواهرش لطمه به صورت زد... میان روضه ها من هم به زینب اقتدا کردم مدینه دید آن شب مویه های نجم ثاقب را صدا زد تا صدای خسته اش ام المصایب را همه دیدند بی اندازه میلرزید سر در تشت به جای زهرها میریخت هر تکه جگر در تشت پسر گاهی به سینه میزد و گاهی به سر میزد و میبارید چشمان پر از اشک پدر در تشت اگرچه میگرفت از صورتش خونابه را زینب ولیکن می نشست از لخته خون ها بیشتر در تشت کبوتر ...نامه ای در دست... در ذهنش تداعی شد دوباره نقش بست از زخم روی بال و پر در تشت دم "لایوم…" را وقتی که جاری کرد بر لبها در آمد به صدا گویا دگر زنگ خطر در تشت نگاهی گاه بر زینب و گاهی بر حسین اش داشت چه ها میدید آقای غریب مان مگر در تشت !؟ صدا زد خواهرم این گریه را خرج حسین ات کن شبی که میروی آزرده به دیدار سر در تشت خدا را شکر اینجا خیزران در کار نیست اما چه خواهی کرد در شام بلا با چوب تر در تشت اگرچه زانوی غم در بغل داری و میباری خدا را شکر اینجا چادری بر روی سر داری شاعر: علیه‌السلام
مهمان که دعوت می کند پیغمبر اکرم بر او محبت می کند پیغمبر اکرم ما هم که اینجاییم مهمانان او هستیم حتما عنایت می کند پیغمبر اکرم حاجت بخواه از محضر پیغمبر رحمت قطعا اجابت می کند پیغمبر اکرم از خوبی اش باید بگویم چهارده قرن است دارد هدایت می کند پیغمبر اکرم چون بر حسینش گریه کردیم از ثواب خود تقدیم امت می کند پیغمبر اکرم با دست خود مزد تمام سینه زن ها را امشب کرامت می کند پیغمبر اکرم دست از کتاب و اهل بیت اش بر نمیداریم وقتی وصیت می کند پیغمبر اکرم با "کُلُّنا واحد" که فرمودند پس محشر ما را شفاعت می کند پیغمبر اکرم با اینکه دوریم از مدینه این دل زائر قصد زیارت می کند پیغمبر اکرم ! سیلی به زهرایش زدن مزد رسالت بود ؟؟؟ فردا شکایت می کند پیغمبر اکرم با فاطمه بعد از رسول الله بد کردند بال و پر پروانه را عمدا لگد کردند هیزم فراهم می شود بعد از رسول الله آتش مجسم می شود بعد از رسول الله روزی صحن پاک چشم مادر سادات باران نم نم می شود بعد از رسول الله مانند ماهی که قدش عمری هلالی شد زهرا قدش خم می شود بعد از رسول الله حتی بلای جان زهرای عزادارش مسمار در هم می شود بعد از رسول الله تا بشکند دستی که احمد بوسه زد بر آن قنفذ مصمم می شود بعد از رسول الله خورشید روی حضرت حوریه تاریک از سیلی محکم می شود بعد از رسول الله دیگر به خود این خانه روی خوش نمی بیند دل ها پر از غم می شود بعد از رسول الله مثل مدینه کربلا هم می شود بلوا قحطی آدم می شود بعد از رسول الله پنجاه و اندی سال شام هر شب زینب اندوه و ماتم می شود بعد از رسول الله مقتل ببیند زینت دوش پیمبر را هی از تنش کم می شود بعد از رسول الله سرتابه پایش را محمد بوسه باران کرد افسوس درهم می شود بعد از رسول الله بین دو نهر آب نحرش می کنند آخر دنیا جهنم می شود بعد از رسول الله بعد از رسول الله دلهامان مکدر شد در روضه های روضه خوانها حرف معجر شد شاعر:
. با سلام 🔸الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ🔸 مراسم ختم شاعر و پیر غلام اهل بیت علیهم السلام،مرحوم "استاد سیدرضا مؤید"به شرح ذیل اعلام میگردد. بلوار رضوان، حسینیه علی اکبریها یکشنبه و دوشنبه ۱۷و۱۸ مهرماه ۹ تا ۱۱ صبح ۱۸:۳۰ تا ۲۱:۳۰ شب . 🔸بخوانید کاری که در زمان حیات شان با مهر و ارادت سرودم ... همزاد رعد و طوفان سید رضا موید همواره مرد میدان سید رضا موید با نطق خانمان سوز افکند پنجه دیروز در پنجه ی رضاخان سیدرضا موید پر شد از اعتقادش از جوشش و جهادش هر کوچه و خیابان سیدرضا موید از ظلم و جور خسته صبح قیام بسته با انقلاب پیمان سیدرضا موید  با خود دل مرا برد از سمت جبهه ها برد پشت در جماران سید رضا موید هر پنج شنبه می گفت شعر وداع یاران با حسرت فراوان سیدرضا موید از " جلوه ی رسالت " از " نغمه ی ولایت " کرده ست خلق دیوان سیدرضا موید مست از " چکامه ی عشق " در رزم جامه ی عشق می گوید از شهیدان سید رضا موید در جان هر پیامش موسیقی کلامش صد بلبل خوش الحان سیدرضا موید ماه است اگر که " آذر " نجم است اگر که " خسرو " شمس طلایه داران سیدرضا موید منّای شاه مشهد سید رضا مویَد میراث دار سلمان سیدرضا موید با طبع کهنه کاری درباری است آری شد خانه زاد سلطان سیدرضا موید شاعر اگر تو هستی هچون منی یقینا زیره برد به کرمان سیدرضا موید ! بر ریشه ی عبای مولا دخیل بستم با دعبل خراسان سید رضا موید  " مهر و ولای سلطان معلوم اولور آدوندان جانیم بو آده قربان سید رضا مؤید " تا شعر از او بجوشد بیتی نمی فروشد الگوی زهد و ایمان سید رضا موید با طعم ناب گریه از سفره ی رقیه یک عمر می خورد نان سید رضا موید هم آب رو گرفته هم آبرو گرفته از اهل بیت و قرآن سیدرضا موید دل را به درد آورد هجر " حسین قارون"  زخمی درد هجران سیدرضا موید در بین بستر خود بی تاب مادر خود هر فاطمیه گریان سیدرضا موید  بر دیده شبنمی نه ابر بهار دارد باران ...دوباره باران سیدرضا موید در داغ مو سپیدی مویی سپید کرده ست پنج صفر پریشان سیدرضا موید شعر اعتقاد شاعر امید داده شاعر وقتی سروده از جان سیدرضا موید " لطف حسین ما را تنها نمی‌گذارد گر خلق وا گذارد، او وا نمی‌گذارد او کشتی نجات و کشتی شکسته ماییم مولا به کام غرقاب مارا نمی‌گذارد هل من معین او را باید جواب دادن شیعه امام خود را تنها نمی‌گذارد زهرا به دوستانش قول بهشت داده است بر روی گفته خویش او پا نمی‌گذارد ما و فسرده حالی مولا نمی‌پسندد مسکین و دست خالی مولا نمی‌گذارد از بس گناهکاریم ما مستحق ناریم باید که سوخت مارا زهرا نمی‌گذارد " .