.
#درددلهای_مردمشهدی_باامام_رضا_ع
#امدم_سلام_مدم
🌷🌷🌷
آمدم سلام مدم
سلام اقاےمهڕبوڹ
بازمگم دوست درم
دیوانتم ازدلوجوڹ
❤️
آمدم دخیڸ ببندم
دلومه به ضریحت
اے برم بقڕبوڹ
چشاے عیسے مسیحت
❤️
ارمنے و یهودے و
مسیحے پیشت مین
مثڸ ای طلبکارا
ازت نگیرڹ نمڕن
❤️
وڕ درخنت نشستم
خنہ آبادم کنے
د قفس بودم باید
خود تو آزادم کنے
❤️
مثڸ کفترا مویوم
اغال درم رو بوم تو
پندرے کڕدہ خدا
دنیاهم ڕبنام تو
❤️
او که جونشه گذیشته
پاے عشق تو مویوم
دگه همه مدنڹ
بچه محلہ ے تویوم
❤️
توڕ بہ جاڹ او جوادت
مدنم خیلے مخیش
یڪ برات بہ ما بده
دلم گیریفته بد اتیش
❤️
بڕتو گڕدم تونگا
بہ چهره ے بدم مکو
تو بزڕگے آقا جاڹ
بیا و موڕ ردم مکو
#شهادت_امام_رضا
#مجیدمرادزاده✍
.👇
.
#زمینه
#امام_رضا
#سبک_تسبیحات_حضرت_زهرا
☑️بنداول
امام رضا(ع)
قربون جود و سخای تو
قربون صحن و سرای تو
قربون ایوون طلای تو
....
بهترین پنجره ی عالمه
پنجره فولاد تو یا رضا ع
میگیریم از شبکه ی ضربت
برات زیارت به کربلا
صلی الله علیک یا رضا (ع)
☑️بند دوم
بین حجره
افتاده بایه دله مضطر
میسوزه تو لحظه ی آخر
رو بستر میرنه بال و پر
....
میخونه با لبهای غرق خون
بیا به بالینم ای پسرم
از زهر کین مامون لعین
ببین پاره پاره شدجگرم
صلی الله علیک یا رضا (ع)
☑️بند سوم
دم آخر
روو خاک حجره گذاشتی سر
می خوندی با دله خون پرپر
روضه خوندی غریب مادر
.......
میخوندی روضه ی یابن الشبیب
با ناله و اشک و با شور وشین
میخوندی که اِن کُنتَ باکیاً
لشیء فابک علَی الحسین حسین(ع)
صلی الله علیک یا رضا (ع)
#شهادت_امام_رضا
#مجیدمرادزاده
.👇
.
#شور
#دکلمه_احساسی
#امام_رضا
#ازتوی_گردوغباروشن_وخاک
🌾
ازتوی گرد و غبارو شن و خاک
میون کویر بی اب و علف
ضربه ی باد شدید که میکوبید
کلاغ قصه مونو به هر طرف
🌪🌪🌪
شلاقای سخت اون طوفان و سنگ
امونش رو واقعا بریده بود
ضربه ی مخمصه ها حادثه ها
تمومه بال و پرش رو چیده بود
نیمه جون یه گوشه ای افتاده بود
دست و پا میزد ولی رمق نداشت
باتوکل به خدا چشماشو بست
سرشو اروم روی زمین گذاشت
یه دفه معجزه شد شفاگرفت
انگاری یه چیزای عجیبی دید
مثل اینکه قصه ها عوض شد و
کلاغه رفت و به خونه شون رسید
دید همه جای زمین چراغونه
میون دسته ای از کبوتراس
اب و دونه میریزن براش همه
اون بالا یه گنبد زرد طلاس
باخودش میگفت چی شداینجا کجاس
این همون بهشته معروفه خداس
کفتراگفتن دیگه غصه نخور
اینجا گنبد غریب الغرباس
اره من همون کلاغ روسیام
که بایک نگاه کبوترت شدم
روسیاهم ولی بانگاه تو
عمریه گدای این درت شدم
#مجیدمرادزاده✍
.👇
.
#نوحه
#امام_رضا
#یا_علی_موسی_الرضا_ع
♻️♻️
✅بنداول
یاعلی موسی الرضا به دردما دوایی
بشنو از لبای من نوای بینوایی
هرجوری بود خودم و تامشهدت رسوندم
اومدم درخونه ت باکاسه ی گدایی
♻️
ای جان جانانم
ای روح ریحانم
میگم توسختی هام
رضا رضا جانم
♻️➖➖➖➖➖♻️
✅بنددوم
عرق سینه زنی زائراتو عشقه
خاک پای همه ی مسافراتوعشقه
وقتی گندم میریزن خادما توی صحنت
ازدحام دسته ی کبوترا تو عشقه
♻️
دلور و دلدارم
به تو بدهکارم
هرچیزی که دارم
من ازشما دارم
رضا رضا جانم
♻️➖➖➖➖♻️
✅بندسوم
دیوونه ت شده رضا هرکی توروشناخته
گنبدزرد طلات آسمون وشکافته
ملائک خاک پای نوکراتو میبوسن
پرچم خوشگل تو حضرته زهرابافته
عزیزدلهایی
شفیع عقبایی
توعشق مهدی و
دلبرزهرایی
رضا رضا جانم
#آخر_صفر
#مجیدمرادزاده ✍
👇
.
#چارپاره
#امام_رضا
#بار_دیگر_گذاراین_عاصی
#السلام_علیک_یاعلی_بن_موسی_الرضا_ع
#بار_دیگر
🌷🌷🌷
باردیگر گذار این عاصی
خسته خسته به مشهدت افتاد
غصه هایم ز خاطرم پر زد
شد دلم شاد خانه ات اباد
بادوچشمی پرآب و قلبی زار
باز پایم به این حرم وا شد
زیر لب تا اباالحسن گفتم
خنده روی لبم شکوفا شد
تا که اذن دخول میگیرم
مرغ روحم جدا شود از جان
با تمام وجود می گویم
السلام علیک یاسلطان
یا رضا گفتم و روانه شدم
از ورودی صحن گوهرشاد
درمیان تلألو زائر
تا رسیدم به پنجره فولاد
چشم را بستم و کنار ضریح
ناخودآگاه تا که خوابیدم
روبروی مسیر هر زائر
یک امامِ رئوف می دیدم
خادمان و کبوتران حرم
چقدر حالشان تماشایی ست
کافری تا نظر به گنبد کرد
گفت الحق که جای زیباییست
گوشه ی دنج صحن گوهر شاد
نفسم را کمی رها کردم
خواندم از شاه و بعد با نفس
ذاکران دگر صفا کردم
می پریدم در آسمان خیال
باز میشد کبوترانه پرم
با تپش های قلب من میزد
سنج و نقاره ها و طبل حرم
جلد جلد حریم سلطانم
دست او نیز کرده امدادم
سرخوش از این که صید او شدم و
مثل آهو به دامش افتادم
درمیان حوایجم دارم
حاجتی را برای نوکرها
ساکن ارض طوس بنویسید
این محرم برات کرببلا
#مجیدمرادزاده ✍
👇
.
#غزل_مدح_مرثیه
#امام_حسن مجتبی علیه السلام
#روح_الله_گائینی✍
➖➖➖
خواندند شور زخم تو را عندلیبها
پیچید عطر ناب تو در جان سیبها
از مصرع نخست تو را مدح کرد و سوخت
هرکس غزل سرود برای غریبها
با لطف بیکرانهات ای حضرت کریم
هموار میشوند فراز و نشیبها
اشک تو شسته است وجود مدینه را
در چشمههای جاری "أمَّن یُجیب"ها
سخت است داغ اینکه ببینی نشستهاند
بر منبر رسول خدا نانجیبها
رازی نهفته در جگر توست یا حسن
در حیرتاند از اثراتش طبیبها
شهر مدینه آینهی کربلاست... آه...
درد تو بود غربت شیبالخضیبها
ده یار با وفا و مصمم نداشتی
مانند جون و عابس و حر و حبیب ها
هر صبح و شام کاش شبیه امام عصر
گریه کنیم از غم خد التریب ها
➖➖➖
#بیست_و_هشتم_صفر
#شهادت_امام_حسن
.
.
#واحد
#پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله
#سبک_از_همون_روز_ازل_مأنوسه_با_تو_روزگارم
#بهمن_عظیمی ✍
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
جبرئیل امشب عزادار یه دردِ دل خَراشه
آیه ی "اِنّا اِلَیهِ راجعون" روی لباشه
عرش اعلی شد سیاپوش از مصیبت فراقش
واسه ی علی و زهرا چِقَدَر سنگینه داغش
امان ای دل - کعبه هم از غصه پریشونه
دل زمین و آسمون خونه - از این عزا و این مصیبت
امان ای دل - ملائکه همه شدن گریون
میون جنت همگی دلخون - مدینه رو گرفته غربت
امان از این غم جانکاه / محمد یا رسولَ الله
محمد یا رسولَ الله
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
به شبای تیره ی فاطمه نور منجلی بود
رفت از این دنیا اونی که پشتوانه ی علی بود
بی وفایی ها همیشه تا ابد داره تداوُم
بعد پیغمبر شروع شد تازه نامردیِ این قوم
امان ای دل - چه زود دادن مزد رسالت رو
ندید گرفتن چون عدالت رو - حق رو به زیر پا گذاشتن
امان ای دل - همه با بی حیایی و خِفَّت
هیزم آوردن واسه ی بیعت - فاطمه رو تنها گذاشتن
میگه زهرا با گریه آه / محمد یا رسولَ الله
محمد یا رسولَ الله
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
خُلف وعده کردن از انجام هر قول و وظیفه
لعنتِ حق به تموم اهل شورای سقیفه
دشمنِ وصّیِ پیغمبر شدن با صد بهونه
واسه ی بیعت گرفتن از علی ریختن توو خونه
امان ای دل - آتیش بُخل و کینه رفت بالا
فاطمه مونده زیر دست و پا - دیگه نگم از زخم مسمار
امان ای دل - زدن به بُغض و کینه شون دامن
یک سوم ساداتو که کُشتن - توو شعله بین در و دیوار
حسن هی میمیگه وا اُماه / محمد یا #رسول_الله
محمد یا رسولَ الله
#رحلت_پیامبر_اکرم
مشابه سبک زیر خوانده میشود
👇
..........
🏴 ۱۴۰۲
#واحد
#امام_رضا علیه السلام
#سبک_از_همون_روز_ازل_مأنوسه_با_تو_روزگارم
#بهمن_عظیمی
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
تا زمانی که میباره رحمتت شبیه بارون
گِرِه کوری نمیمونه دیگه توو زندگیمون
گرچه ناراحت و خسته از جفای روزگاریم
تا امام رضا رو داریم به خدا غمی نداریم
اومد اِسمِت - دوباره این دلم هوایی شد
دوباره مشهدُ الرِّضایی شد
دوباره پَر زد از توو سینه
فدای اون - کبوترای حَرمِت آقا
قربونِ لطف و کرمت آقا
نداری توو جهان قرینه
علی سیرَت حسینی خو / مدد یا ضامن آهو
رضا جانم ۴
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
پنجره فولاد تو دارالشّفای عالمینه
از سخای بی حسابت کُلِّ ایران زیرِ دِینه
رأفت و موهِبَتت وِردِ زبونِ خاص و عامه
اون که در جوارِتِه همیشه اَیّامِش به کامه
تو هستی که - مسیحِ خِطّه ی خراسانی
چقد برازندته سلطانی
مُرده به اذنِت زنده میشه
الهی که - کم نشه سایَت از سرِ ایران
اون که نشه گدای تو سلطان
یقین یه روز شرمنده میشه
زدم در محضرت زانو / مدد یا ضامن آهو
رضا جانم ۴
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
رعیت و حلقه به گوش پادشاه مُلکِ طوسم
خاک پای زائرای حضرت شَمسُ الشُّموسَم
جیره و مَواجبم رسیده دائم از مُضیفِت
یا مُعینَ الْضُعَفا رحمی به این عبدِ ضعیفت
مث هربار - بازم نگاه به نوکری کردی
همیشه ذره پروری کردی
هیچ وقت نکردی نااُمیدم
آقا جانم - بازم گِرِه از کار دل واکُن
برات کربلامو امضا کن
دیگه از این دنیا بُریدم
به حق خونِ رو پهلو / مدد یا ضامن آهو
رضا جانم ۴
#شهادت_امام_رضا
#سبک_من_این_پایین_تو_اون_بالا
سبک این شبا حال و هوای خونمون خیلی عجیبه
مشابه سبک زیر خوانده میشود
#بیست_و_هشت_صفر
.👇
.
#فراق_کربلا
تا به کِی از شما جدا ماندن؟
خسته دل بین روضه ها ماندن
نگرانم از این رها ماندن
حس خوبی که نیست جا ماندن
آن هم از زائران کرببلا
مثل هرسال زائرت نشدم
نه نشد من مسافرت نشدم
آشنا با شعائرت نشدم
بعد یک عمر شاعرت نشدم
شاعر آستان کرببلا
یک به یک اربعین شِمُردم من
هی به آینده دل سپردم من
از همه خلق طعنه خوردم من
ببر آقا ببر که مردم من
در پی کاروان کرببلا
من مگر دل ندارم آقا جان؟
درد و مشکل ندارم آقا جان؟
چیزِ قابل ندارم آقا جان
طبع دعبل ندارم آقا جان
خسته جانم به جان کرببلا
اعتقادات محکمی دارند
حال و احوال مبهمی دارند
سفره ی همچو حاتمی دارند
این دو سه روزه عالمی دارند
مردمِ مهربان کرببلا
راه و دل های اشتیاقیِ آن
ماجراهای اتفاقی آن
موکب و چاییِ عراقی آن
عاجزم از بیانِ باقیِ آن
عاجزم از بیان کرببلا
السلام علیک یا دلبر
از گناهان نوکرت بگذر
دست من گیر و تا ضریح ببر
آن غروبی که حضرت مادر
میشود روضه خوان کرببلا
#محمد_پورمرادی✍
.
.
#حضرت_محمد_صلواتاللهعلیها
#رسول_الله_صلواتاللهعلیها
شأن دعا به واسطه ربنای اوست
معراج چشمه ای است که رودش حرای اوست
عالم دخیل بند عبای یمانی اش
وقتی حسینِ فاطمه تحت كَساى اوست
خاك قدوم عرشى او توتياى چشم
شرط عروج ، سُرمه گرفتن ز پاى اوست
جان نبى عليست ، از اين رو كه مرتضى
شرح زلال اَنْفُسَناى دعاى اوست
نور اذان ز اشهد نام محمد است
شور اذان ز اشهدِ بر مرتضاى اوست
ما از الَست تابع اين خانواده ايم
عهدى كه بسته ايم ز لطف و عطاى اوست
شق القمر تجلى پيغمبرانه بود
اين گوشه اى ز معجزه دست هاى اوست
جنت همان نگاه محمد به قلب ماست
او باب رحمت است كه عالم گداى اوست
#مهرشاد_واحدی✍
ایام #رحلت_پیامبر_اکرم
.
.
#امام_حسن علیهالسلام
#بحر_طویل
وسط معرکهی جنگ که غوغا شده صد گرد و غبار از پی هر اسب چنان پا شده هر گوش پر از بانگ چکاچک شده یک سو طرف لشکر مشرک شده سوی دگرش لشکر حلت بفنائک شده یک مرتبه فرماندهیشان حضرت حیدر دل و دلبر سر و سرور وَ همان کس که ز جا کند در قلعهی خیبر علی آن زینت منبر علی آن نفس پیمبر به جلو خواند محمد حنفیه پسرش را و به او نیزهی خود داد
° داد دستور محمد حنفیه پسرش را که برو سمت جلو محمل آن زن ، زن فتان که شده الگوی شیطان بزن و کار شتر را به دمی یکسره کن
° رفت تا معرکه شمشیر زد و بر دل سرباز مسلمان به کج رفته به تکفیر زد و ضربه پس از شیههی تکبیر زد و یک نفس خسته کشید آه حوالی شتر تا که رسید آل بنیضبه جان بر کف زن دور شتر یکسره حائل شده بودند چنان حامی محمل شدهبودند که او قافیه را باخت و سر را به گریبان ز روی خجلتش انداخت و برگشت عقب پیش پدر
° او که نامش حسنست و صف دشمن شکنست و پسر ارشد مرحب فکنست و یل یلها ، به دمی نیزه ز دستان برادر چو گرفت از ته دل جملهی لاحول و لاقوه الا به زبان گفت ، سپس مرکب خود طاویه را با مدد از مادر خود فاطمه هی کرد ره معرکه طی کرد به میدان زد و یک نعره چو طوفان زد و در روبروی شیر چنان شیر شد و میمنه را میسره را از دم تیغش گذراند و رجز حیدریاش را ز ته حنجرهاش خواند و پس از آن صف اول صف دوم همه را راند و چو شمشیر برای عدم آورد همانجا ملکالموت کم آورد
° حوالی جمل رفت چه مِثل و مَثَل رفت وَ تقدیر عدو سوی اجل رفت ، که از ترس ، بنی ضبهِ جانبرکف آن زن ، که روا نیست بیارم وسط شعر نشان و لقبش را به عقب رفت ، چو انگشت تحیر به دهانها به عجب رفت ، به خون همهشان نیزهاش آلوده شد و ذرهای آسوده شد و رفت و ره معرکه را آنهمه طی کرد ، شتر را که به یک ثانیه پی کرد ، زن فتنهجوی لشکر اعدا به زمین خورد ، نگون بخت شد و کار عدو سخت شد و حیدر کرار دلش تخت شد و قائله هم ختم به تکبیر سپاهش وَ نبودیم ببینیم علی را و نگاهش ، و نوشتند که شهزاده رسیدهست به خشنودی شاهش ، پس از آن هم حسنِ شکر گذار از وسط معرکه برگشت عقب پیش پدر
° و پدر دید محمد پسرش را که عرق از سپرش ریخت که شرم از نظرش ریخت ملال از کمرش ریخت به دلداری او رفت و چنین حضرت حیدر به پسر گفت که سرخوردگیات چیست و دلمردگیات چیست؟ تو تنها پسر حیدری امّا حسن از آل عبا و پسر تاج نبوت ، پسر ختم رسالت وَ چنین شان ، تو را نیست ، پس اینگونه روا نیست که با خویش قیاسش بکنی
#بحرطویل
#سید_امیرحسین_موسوی✍
.
.
#شهادت_امام_حسن
#شهادت_امام_رضا
#امام_زمان
#مثنوی
روزی دوبار دربِ بقیع باز میشود
روزی دوبار گریهات آغاز میشود
روزی دوبار روضهی تو: وا حسن....حسین
ای وای بی حرم حسن و بی کفن حسین
سهمِ دو چشمِ خیسِ شما خونِ تازه است
روزی دوبار انیسِ شما خون تازه است
این مهرِ مادرِ تو چهها کرده بادلت
یعنی که آب شعله به پا کرده با دلت
دیدی که آب با جگر فاطمه چه کرد
دیدی که آب با پسرِ فاطمه چه کرد
تقصیرِ آب شد دل زهرا شراره شد
تقصیر آب شد دو جگر پاره پاره شد
از کوزه آب تا که حسن خورد آب شد
وای از حسین آب نخورد و کباب شد
بعدِ حسین بعدِ حسن سربزیر آب
میسوزد آنقدر که شود چون کویر آب
از آن به بعد آب فرودست میرود
روزی هزار مرتبه از دست میرود
از آن به بعد زیرِ سرِ آب آتش است
فهمیدهام که در جگر آب آتش است
سیراب میکند همه را ، تشنه است خود
شرمنده است فاطمه را ، تشنه است خود
پیش حسین بغضِ قدیمِ حسن شکست
در بینِ خانه قلبِ کریمِ حسن شکست
الماس ریزهها جگرش را دو نیم کرد
یک ضربِ دست امام حسن را یتیم کرد
از سینه داغِ روز و شبش ریخت روی طشت
دیدی جگر زِ کنج لبش ریخت روی طشت
خونش نه ، پاره پاره زِ لبها جگر چکید
بر طشت نه به دامنِ زهرا جگر چکید
زینب رسید و گفت که ای وای مادرم
"آیا تویی برادر من نیست باورم"
در کربلا به خیمه نیامد عمویِ آب
از مَشکِ پاره ریخت زمین آبرویِ آب
مجبور شد به خاطرِ آب التماس کرد
رو زد برای طفلِ رُباب التماس کرد
بودند دیو و دَد همه سیرابِ آب
حیف
مَشکی نبود تا که نسوزد رُباب حیف
با التماس گفت عزیزم علی بمان
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
اما چه زود آب دوباره شراره شد
دیدی که وقتِ گریهی زهرا دوباره شد
شد بازهم بساط غمش جور وایِ من
شد آب زهر و زهر شد انگور وایِ من
انگور شعله شد جگرش را به هم که ریخت
آه از دلش که بیشترش را به هم که ریخت
هِی بر زمین نشت نشد چاره ایستاد
ای وای من که با جگرِ پاره ایستاد
آه ای کبود بال و پَرَت را زمین نزن
پیش جوادِ خویش سرت را زمین نزن
...
گفتم که اشک از چه چنین رنگ و بو گرفت
گفتی زِ چشم گریه کنان آبرو گرفت
روزی دوبار درب بقیع باز میشود
روزی دوبار گریهات آغاز میشود
#حسن_لطفی
.
.
ایام #رحلت_پیامبر_اکرم
#رسول_الله
روح بلند مصطفی تا عرشِ اعظم می رسد
بالاتر از بالاست...من اینقدر عقلم می رسد!
هر زحمتی که می کشد، خیرش به عالم می رسد
پس بوسه بر خاک درش، بر نسل آدم می رسد
با او ترازوی عمل، آنقدر سنگین می شود...
شاءن گدایش برتر از شاءن سلاطین می شود
وقت کرم، در کیسه اش درّ و گهر دارد فقط
چون از میان خانهء زهرا گذر دارد فقط
از قُوسِ اَو اَدنای او، حیدر خبر دارد فقط
در غزوه ها بر ذوالفقار او نظر دارد فقط
با دست خود نهری کنار نهر کوثر می کشد
صد جرعه را وقت عطش، با یاعلی سر می کشد
انگشتر دستش، سراغ سنگ خاتم را گرفت
در بین هیئت ها خودش هربار، پرچم را گرفت
بعد از حُسینُ مِنِّی اش، در روضه ها دم را گرفت
با گریه های او گدا، اشک محرم را گرفت
لرزه به روی شانهء عرش برین افتاده است
بابا بزرگ روضه خوان ها بر زمین افتاده است
آنکس که ماهِ هر سحر، شب زنده دارش بوده است
بعد نماز آخرش، زهرا کنارش بوده است
ام ابیها که نبی هم بیقرارش بوده است...
میخ ثقیفه، سال ها در انتظارش بوده است
مانده جنازه بر زمین، هیزم میان کوچه هاست
آن چادر خاکی شده وقتی که می سوزد عزاست
در با لگد که وا شود، صد لاله پرپر می شود
یاس سفید باغ حیدر رنگ دیگر می شود
زهرا نگفته با کسی که باز، مادر می شود
محسن که شش ماهش شود، اوضاع، بدتر می شود
ای وای! از این کوچه و این خانه و این سرزمین
صد مرد باهم جان دهد، یک زن نیفتد بر زمین!
یا مصطفی! شد بعد تو تنهای تنها دخترت
هرچند بارانی شده چشمان زهرا دخترت...
کاری ندارد هیچکس، این دور و بر با دخترت
راحت بغل کرده ترا هر دفعه اینجا دخترت
با آن غمی که مانده در قلب حزینت گریه کن
امشب برای دختر ویران نشینت گریه کن
آن دختری که خسته در آغوشِ خار افتاده بود
از دست زجر بی حیا، دستش ز کار افتاده بود
از روی ناقه بر زمین، با چشم تار افتاده بود
بین طبق می دید سر را که کنار افتاده بود
قدری بغل می خواست که آغوش بابا را ندید
سر بود...گردن بود...اما باز آقا را ندید
#حضرت_محمد
#حضرت_زهرا
#حضرت_رقیه
#رضا_دین_پرور✍
.
.
#شهادت_امام_حسن
در تشت می ریزد جگر، امّا کمی سبز
انگار می ریزد به زخمش مرهمی سبز
از خنده های همسرش خیری ندیده
آمد کنار اشک سرخش همدمی سبز
هر روز شد با حرف و نفرین، سنگ باران
شد روی چشمش جای شبنم شب، نمی سبز
باید بگیرد چشم های خواهرش را
وقتی سیاهی می رود در ماتمی سبز
ای کاش جز زینب یکی تشخیص می داد
این لخته خون ها را میان عالمی سبز
تا مثل مادر بر زمین افتاد با سر
در کوچه های خاطراتش شد غمی سبز
دارد به خود می پیچد و دردش زیاد است
از روضه ی قامت کمان، قامت خمی سبز
***
شمع و چراغ و زائر و گنبد بماند
خالی است بر روی مزارش پرچمی سبز
#امام_حسن
#رضا_دین_پرور✍
.
.
#شهادت_امام_حسن
#بیست_و_هشتم_صفر
#هفتم_صفر
حسن شدم که پُر از ماتم فدک باشم
حسن شدم که خودم شاهد کتک باشم
میان راهروی خانه دود مانده هنوز
تمام پیکر زهرا کبود مانده هنوز
چه سوختم! که نزد بعد سوختن حرفی
نزد ز لکّه ی خون، روی پیرهن حرفی
حریف روضه میخ و لگد نخواهم شد
ز هرچه کوچه تنگ است رد نخواهم شد
عصای دست شکسته شدم، شکسته شدم
ز روی قاتل مادر چقدر خسته شدم
همینکه با غضب خود جلو می آمد زد
نشد درست ببینم، کشیده را بد زد
تمام شهر مدینه روی سرم پیچید
عقب که رفت، دو تا پای مادرم پیچید
رکاب صبر علی بودم و نگین خوردم
زمین که خورد، زمین خوردم و زمین خوردم
همینکه پاشدم ازجا دوباره افتادم
کنار خون روی گوشواره افتادم
نشد که قدرت خود را به او نشان بدهم
غبار چادر او را نشد تکان بدهم
شکستگی جبینم شدید شد آنجا
سه چار موی سیاهم سفید شد آنجا
بخند جعده! از اینکه به من جسارت شد
بخند جعده! حسن از مدینه راحت شد
اگرچه تیر به تابوت من رسیده حسین
هنوز غربت من را کسی ندیده حسین
مرا مقابل چشم همه لگد نزدند
به خنجری که سرم را نمی بُرد نزدند
مسیر لشکریان خشکی لبم نشده
کسی مزاحم خلخال زینبم نشده
به روی نیزه سرم زیر آفتاب نرفت
میان تشت زر و مجلس شراب نرفت
#امام_حسن
#رضا_دین_پرور✍
.
.
#شهادت_امام_حسن
آقاترین روزی ده شهر مدینه
روی جگر داری هزاران وصله پینه
زخم فراوان داری و مونس نداری
کاری شده زهر جفا و حس نداری
در سینه ماتم داشتی، انکار کردی
با لختهء خون، روزه را افطار کردی
باید سرت را در بغل مادر بگیرد
داری چه می پیچی به خود، خواهر بمیرد
بال و پر شیر خدا، بال و پرت کو؟
آن گوشواره، یادگار مادرت کو؟
ازکودکی، خیلی خودت را پیر کردی
بافاطمه رفتی کجا که دیر کردی
فضه گواهم بود، ترسیدم همانروز
چادر که خاکی بود را دیدم همانروز
رفتی کسی با مادر ما، در نیفتد
رفتی کنارش باشی و با سر نیفتد
در کوچهء تنگ مدینه گیر کردید
خوردید سیلی، بعد آن تغییر کردید
آنروز مادر تا شبش حرفی نمی زد
تا صبح هم با زینبش حرفی نمی زد
تو ریختی در خود، ولی من گریه کردم
دور از همه، دور از علی من گریه کردم
چشمم به چشم تار مادر خورد، ای وای
دستم به پهلویش شبی برخورد، ای وای
دیگر پی رازت نمیگردم برادر
این بار هم ناراحتت کردم برادر
پاشو تو که اهل محل را می شناسی
فتنه گر جنگ جمل را می شناسی
یک عده مأمورند آتش بر فروزند
تابوت و پیکر را به یکدیگر بدوزند
هنگام تشییع تنت همراه زهرا
باید بگیرم چشمهای قاسمت را
***
صد گرگ، آهوی چمن را دوره کردند
جای حسن ابن الحسن را دوره کردند
با چه شتابی بر سر او می رسیدند
باهرچه میشد میزدند و می بریدند
ماه حرم تا خیمه با خواهش می آمد
مثل عسل، موم تن او کِش می آمد
#امام_حسن
#رضا_دین_پرور✍
.
.
#زمینه
#شهادت_امام_حسن
*بند اول*
غریبی و داری غریبونه میری از شهر کینه
با دل خون پر میزنی مثل کبوتر از مدینه...
تصویر تلخ کوچه عمری روبروته
اشک چشات جاری و بغضی توو گلوته...
با خاطرات کوچه گریونی همیشه
این داغ میون قلب تو مثل آتیشه...
میری به پیش فاطمه
بعد تو گریون عالمه
سینه شرار ماتمه...آه و واویلا...
///واویلتا واویلتا...///
*بند دوم*
غربت با تو معنا میشه مثلت غریبی رو ندیدم
گریه کردم تا از مصیبتهای جانسوزت شنیدم...
از بس غریبی که توو خونت هم غریبی
سرداری اما توو مدینه بی حبیبی...
بغضی نشسته توو گلوت از داغ مادر
توو ذهنته سیلی کوچه خون روو در...
ای شاهد بحث فدک
دیدی که مادر خورد کتک
توو کوچه ها گفتی کمک...آه و واویلا...
///واویلتا واویلتا...///
*بند سوم*
دیگه بعد از تو زینبت توی مدینه بی پناهه
توی چشماش اشکه غمو توی دلش غوغای آهه...
تابوت تو پر تیر و خون شد قلب زینب
واویلتا واویلتا میخونه رو لب...
بعد تو حال خواهرت زار و حزینه
میره به سمت کربلا و غم میبینه...
روو خاک صحرا پیکره
جسم برادر بی سره
انگار صدای مادره...میگه بنی
///واویلتا واویلتا...///
مهدی ندرخانی✍
👇
.
#شور
#امام_حسن
#شهادت_امام_حسن
*بند اول*
من حسنی ام و شده؛افتخارم
ریزه خوره توان ایل و تبارم
حسینیمو حسنی؛تا قیامت
حب الحسن اجننی؛شد شعارم...
دلامون به غم و مهر تو اجین
حسنه پادشاه روی زمین
میخونم با شور و با دیوونگی
حسن اسم توئه جنون آفرین...
شاهی من رعیت زاده
قلب من حسن آباده
باشم نوکر دربستت
مادرم اینو یاد داده...
///یا مولا حسن یا مولا...///
*بند دوم*
اشک غریبی میچکه:؛ روی گونه
انگار عزای مادر ؛ قد کمونه
غریبی و از این غریبی همیشه
قلب تموم نوکرا؛غرق خونه
شاهده ماجرای غم و بلا
اشک غربت و گریه ی بی صدا
جون دادی وقتی که جلوی چشات
نانجیب مادرو زدش بی هوا...
با یاد کوچه ها هرشب
میسوختی توو آتیش تب
مادرم رو کتک نزن
میگفتی و شنید زینب...
///واویلا حسن واویلا...///
*بند سوم*
دیگه داره میره از شهر کینه
ولی یه غمی داره توی سینه
حتی توی خونه هم بی حبیبه
ای وای از این غمای تو مدینه
پر شده دل خواهری از بلا
گریه میکنه باز ولی بی صدا
میخونه نوحه از حال مضطرش
داداشم داره می میره ای خدا
تو چشم حسین بارونه
زهرا تو بهشت محزونه
عالمی گرفته ماتم
از تشتی که پر از خونه
///واویلا حسن واویلا...///
*بند چهارم*
کسی که بوده از این غصه ها سیر
رو تابوتش میباره بارون تیر
از جفای همسرش پر کشید با
زهری که بوده مث زخم شمشیر
زینب از این بلا شده پر محن
دیده خونی شده به روی کفن
علی شاهد این غصه ها بوده
میخونه از تو آسمونا حسن
سرداره ولی بی لشکر
تو دردا شده بی یاور
سوخت و ناله زده عمری
از داغ کوچه و مادر
///واویلا حسن واویلا...///
*بند پنجم*
با کسی نگفته از حال زهرا
اون وقتی که شده تو کوچه تنها
لحظه ای که سیلی خورد از سیاهی
دمی که شده پر از موج غمها
یادشه با لگد پهلویی شکست
یادشه تو سینه میخ در نشست
یه نفر با غلاف ضربه میزد و
یه نفر دستای علی رو می بست
با یاد گوش و گوشواره
ابرای چشاش میباره
از سوز اشکای مادر
هر شب تا سحر بیداره
///واویلا حسن واویلا...///
#مهدی_ندرخانی✍
👇