eitaa logo
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
10.9هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
6.2هزار ویدیو
1.2هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ امر به معروف و نهی از منکر از نگاه رهبر معظم انقلاب: 👈همه، امر به معروف و نهی از منکر کنند. این، واجب است. 👈این، مسئولیت شرعی شماست. امروز، مسئولیت انقلابی و سیاسی شما هم هست. 👈امر به معروف و نهی از منکر با رعایت شرایط آن یک تکلیف شرعی عمومی برای حفظ احکام اسلامی و سلامت جامعه است. 👈اگر موضوع و شرایط امر به معروف و نهی از منکر محقق باشد، تکلیف شرعی و وظیفه واجب اجتماعی و انسانی همه مکلفین است و حالتهای مختلف در آن تأثیر ندارد. 👈جوانان در محیط خودشان، امر به معروف و نهی از منکر کنند، چرا این واجب در جامعه اسلامی هنوز اقامه نشده است. ۸۹‌/۰۸‌/۳۰ ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
ریـه هـایِ شـهر بـه شـدت 🌸 گـرفتار ویـروسِ گـناه اسـت..! 🌪 اهـل پـروا 🌱 دچـار تنگـی نـفس شـده انـد ✨ هیـچ کـس از ابـتلا در امـان نـیست 😔 مـاسکِ تـقوا بـزنیم 😷 تـا آمـار روزانـه گنـــــاه بـالاتر نـرود ❌ ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
🌹 🌹 🌸از آن بچه های درس خوان و باهوش بود. وقتی برای دانشگاه‌های تقاضای پذیرش فرستاد، همه‌شان جواب مثبت دادند. تو هول و ولای آماده شدن برای سفر به فرانسه بود که یکی از دوستانش از فرانسه به ایران آمد. دوستش که آنجا مشغول تحصیل بود،گفته بود: "در اوج مبارزات یک‌بار در فرانسه خدمت امام(ره) رسیدم. گفتند: به وجود تو در بیشتر نیاز داریم. من هم قید را زدم و برگشتم". 🌺همین یک جمله از (ره) کافی بود که بعد از آن همه تقاضا و پیگیری، قید را بزند؛ همان جایی که دانشجو ها برای رسیدن به آن،سر و دست می شکستند. 🌹 مبارک 🌹 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
❀ 💌 می‌توانیم باور کنیم؟ ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
Panahian-Clip-EzdevajHayeKhiyali.mp3
1.88M
❓چرا بعضی ها در انتخاب همسر سخت گیری میکنند؟ ❓چرا زوج ها در زندگی مشترک احساس نارضایتی میکنند؟ ✅ اونایی که ازدواج کردن یا قصد ازدواج دارن حتما گوش بدن ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
❀ #رمان #عشق_با_طعم_سادگی #پارت_دوازدهم نگاهش به روبه رو بود و مات، حتی باصدای بسته شدن درهم نگاهش
نور زرد چراغ , کوچه قدیمی و کاهگلی رو کاملا روشن کرده بود،امیر علی زودتر ازمن جلوی در کوچیک کرمی رنگ وایستاد و با نگاه زیر افتاده و دستهای توی جیب شلوار پارچه ای خاکستری رنگش منتظر من بود. مثل همیشه ساده پوشیده بود ولی مرتب. و من بی خیالتر از چند دقیقه قبل، باز توی قلبم قربون صدقه اش رفتم حالا که اشکال نداشت این بی پروایی قلبم! با قدمهای کوتاه کنارش قرار گرفتم،این کوچه قدیمی مثل همیشه عطر نم میداد. همون عطری که موقع اومدن بارون همه جا رو پر میکرد و حالا تواین محله های قدیمی این عطر یعنی نوید مهمون داشتن، به خاطر آب پاشی شدن جلوی در خونه! باهمه وجودم نفس عمیقی کشیدم و حس کردم نگاه زیر چشمی امیر علی رو, و دستش که روی زنگ قدیمی باهمون صدای بلبلی نشست! خونه عموی امیر علی رو دوست داشتم. زیاد اومده بودم اینجا برای عید دیدنی و با مامان برای سفره های نذری فاطمه خانوم. یک بافت قدیمی داشت یک حیاط کوچیک که دورتادورش اتاق بود با درهای جدا و چوبی، که یکی میشد پذیرایی, یکی هال ,یکی سرویس ها و بقیه هم اتاق خواب! بایک آشپزخونه نقلی که اونم از وسط حیاط در داشت و چه صفایی داشت این بحث های زنونه تو آشپزخونه ای که اپن نبود درست مثل خونه عمه، البته فاصله خونه هاشون هم فقط یک کوچه بود و تفاوت این دو خونه باغچه های پر از گل عمه بودو باغچه های پر از سبزی فاطمه خانوم! در خونه که باز شد بی اختیار لبخند نشست روی صورتم، فاکتور گرفتم از اخم پیشونی امیر علی! صفا وصمیمیت این خونه و افرادش دلم رو آروم میکرد! احوالپرسی و خون گرمی عمو و زن عموی امیر علی به حدی بود که هیچ وقت تو این خونه احساس غریبی نکنم. به خصوص امشب که دلگرم کننده تر هم بود! امشب شده بود شب من،هر چی امیر علی سعی کرد جایی دور از من بشینه ولی با حرف عمو اکبرش که گفت: _ بشین پهلوی خانومت عمو مجبور شد کنار من بشینه که طرف دیگه ام عطیه بود و من چه قدر توی دلم تشکر کردم از عمو اکبر! امیر علی لبخند محوی روی لبش داشت ولی یادش رفته بود پاک کنه اخم روی پیشونیش رو، من هم که حسابی گل کرده بود شیطنتم.! صدام رو آروم کردم وسرم رو نزدیکتر به امیرعلی: _ببخشیدها ولی بی زحمت بازکنین اون اخم هارو، من نگرانم این پیشونیت چین چین بمونه! تقصیر من چیه مجبوری امشب از نزدیک تحملم کنی! خنده ریزی کردم و گفتم: _ خدا خیر بده عمو جونت رو،الکی الکی تلافی کرد اون قدر حرصی رو که تو ماشین به من دادی!! اخمش باز شد و لب پایینش رو به دندون گرفت و من دعا کردم کاش به خاطر نخندیدن این کار رو کرده باشه، و من دلم خوش بشه که بالاخره به جای اخم کنار من، یک بار خندید! آرنج عطیه نشست توی پهلوم و صورتم جمع شد، نگاهم رو دوختم بهش که داشت لبخند دندون نمایی میزد: _چطوری عروس خانوم؟ کم پیدا ! _باز تو مثل این خواهر شوهرای بد ذات گفتی عروس؟؟بعدشم من کم پیدام تو چرا یک بار زنگ نمیزنی؟! عطیه با احتیاط خندید : _خوبه بهم میگی خواهرشوهر، انتظار که نداری من زنگ بزنم و بشم احوال پرست. بعدشم بدذات خودتی!! زبونم رو گزیدم تا بلند نخندم به این چشم و ابرو اومدن عطیه، بحث باهاش فایده نداشت بعضی وقتها واقعا می خواست خواهرشوهر بشه و بامزه! بحث رو عوض کردم: _راستی آقا امیر محمد و نفیسه جون نمیان؟ عطیه پشت چشمی نازک کرد: _دلت برای جاری جونت تنگ شده بشینین پشت سر منه یک دونه خواهر شوهر حرف بزنین!؟! اخم مصنوعی کردم: _لوس نشو دیگه، دلم برای وروجکشون تنگ شده. امیرسام رو خیلی وقته ندیدم شب عاشورا هم که نبودن! پوفی کردو احساس کردم صورتش درهم شد: _دل منم براش تنگ شده ولی اونا هیچ وقت خونه عمو اکبر نمیان!! نگاه متعجبم رو دوختم به نگاه ناراحت عطیه: _چرا آخه؟ بی فکرو بی مقدمه گفت: _چون عمو یک غساله! ادامه دارد... ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
❀ #رمان #عشق_با_طعم_سادگی #پارت_سیزدهم نور زرد چراغ , کوچه قدیمی و کاهگلی رو کاملا روشن کرده بود،ا
عطیه ناراحت و پشیمون از حرف و بحث پیش اومده با خودش زیرلب چیزی گفت و من به ذهنم فشار اوردم تا ربط نیومدنشون با شغل عمو اکبر رو بفهمم! با اینکه خودم تا سرحد مرگ از مرده و غسالخونه ها وحشت داشتم، ولی حرمت داشت این شغل برام که وظیفه هر مسلمونی بود، ولی همه ما ازش فراری بودیم. و چه دیدگاه بدی از این شغل، توی دید عامه مردم بود و چه اشتباه بود این دیدگاه، که وظیفه تک تک خودمون هم بودو بالالخره میرسیدیم به جایی که کارمون گره بخوره به یک غسال! به نتیجه نمیرسیدم حتی نمیتونستم با خودم فکر کنم که شاید از عمو اکبر دلخور باشن یا کدورتی پیش اومده باشه. چون .چون می دونستم عمو اکبر حسابی مهمون نواز و مهربونه با یک چهره نورانی که حاصل نمازهای سر وقت و با خضوع و خشوعش بود, که من چندبار دیده بودم و غبطه خورده بودم که چرا من وقت نماز به جای اینکه همه ذهنم برای خدا باشه یاد کارهای نکرده و حاجت های درخواستیم از خدا میافتم! _چطوری عمو جون ؟ مامان بابا خوب بودن؟ از فکر بیرون اومدم با لبخند جواب عمو اکبر رو دادم: _ممنون سالم رسوندن خدمتتون. با لحن خون گرمی گفت: _سلامت باشن سلام مارو هم بهشون برسون. فاطمه خانوم سینی چایی رو جلوم گرفت و نتونستم جواب عمو اکبر رو بدم با احترام دستم رو لبه سینی گرفتم: _ممنون نمی خورم! _چرا مادر؟؟ تازه دمه بفرمایین! _ممنون، خیلی هم خوبه ولی راستش من اهل چایی نیستم!! _پس آب جوش برات بیارم دخترم؟ لبخندم پررنگ تر شد به این محبت بی غل وغش: _نه ممنون. متوجه نگاه زیر چشمی امیرعلی شدم و یادم افتاد به هم نزدیکیم به فاصله چهار انگشت، و من دلم ضعف رفت برای این نزدیکی بدون اخمش.! _ به سلامتی شنیدم دانشگاه هم قبول شدی عمو! نگاهم رو باز چرخوندم سمت عمو اکبر، اصلا امشب دلم نمی خوست این لبخند واقعی رو از خودم دور کنم: _بله انشاالله از بهمن کلاسهام شروع میشه. فاطمه خانوم کنار عمو اکبر و عمه همدم نشست: _ان شاالله به سلامتی، موفق باشی دخترم. با خجالت لبخند زدم: _ممنون زن عمو. عمه هم به لبخندم لبخند با محبتی زدکه عمو اکبر دوباره پرسید: _حالا چی قبول شدی محیاخانوم؟ اینبار عمو احمد بابای امیر علی, که از بچگی برام عمو احمد بود جواب داد: _ ریاضی، درست میگم بابا؟؟ چه قدر گرم شدم از این بابا گفتن عمو احمد، حالا من دوتا بابا داشتم دخترها هم که بابایی! لبخندم عمق گرفت و لحنم گرمتر شد: _ بله درسته. نگاه عمو احمد پر از تحسین روم بود و من معذب و خجالت زده، نشسته کمی جابه جا شدم و دستم رو تکیه گاه خودم کردم. ولی وقتی حس کردم انگشتر فیروزه ی امیر علی رو زیر دستم قلبم ریخت. این دومین دفعه ای بود که حس می کردم دستهای مردونه اش رو، دومین دفعه بعد از اون اولین باری که بعد خطبه عقد، به اصرار عمه دستم گم شد بین دستهای مردونه اش که سرد بود. نه با اون گرمای معروف درست مثل امشب ادامه دارد... ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
⓵قرآنو ختم کنیدباخوندن۳بارسوره توحید ⇪ ⓶پیامبرانوشفیع‌خودتون‌کنید‌باذکریک صلوات⇩ ⦅اَللهُمَ صَّلِ عَلےِمُحَمَدوآلِ مُحَمَدوعَجِل فَرَجَهُم‌اَللهُمَ صَلِ عَلےٰجَمیعِ الاَنبیاءوَالمُرسَلین⦆ ⓷مومنین‌رو‌ازخودتون‌راضےنگه‌داریدباذکر⇩ ⦅اَللهُمَ اغْفِرلِلمومنین وَالمومِنات⦆ ⓸یه‌حج‌و‌سه‌عمره‌به‌جابیاریدباگفتن⇩ ⦅سُبحانَ اللهِ وَالحَمدُالله وَلااِلهَ اِله الله وَاللهُ اَکبر⦆ ⓹خوندن‌هزاررکعت‌نمازبا³بارگفتن‌ذکر⇩ ⦅یَفعَلُ اللهُ مایَشاءُبِقُدرَتِه‌وَیَحکُمُ‌مایُریدُبِعِزَتِه...⦆ ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
. 🍁 🍂بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ🍂 ❀اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ ❀وَ بَرِحَ الْخَفآءُ ❀وَ انْکَشَفَ الْغِطآء ❀وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ ❀وَ ضاقَتِ الاَْرْض ❀وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ ❀وَ اَنْتَ الْمُسْتَعان ❀وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی ❀وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِران یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ ✿ฺالْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ✿ฺاَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی ✿ฺالسّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ✿ฺالْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ✿یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ ✿ฺبِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرین ◎◎ یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّت قَلْبِی عَلَى دِینِک ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
🌷از امام صادق (ع) روايت شده : هركه چهل صبحگاه اين عهد را بخواند، از قائم‏ ما باشد، و اگـــــر پيش از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود ، خدا او را از قــبـر بيرون آورد! كه در خدمت آن حضرت باشد،و حق تعالى‏ بر هر كــــلمه هزار حسنه به او كرامت فرمايد،و هزار گناه از او محو سازد،و آن عــهـــد اين است: 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 ✨اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.✨ ✨اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.✨ ✨اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،✨ ✨وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.✨ سه مرتبه بر ران راست خود زده و هر بار میگوییم: 🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ 🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ 🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ 📿 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
🌱🌺 🌺🌱 🌹. ڪار فرجت روی زمین مانده عزیـزم چیزی ڪه عیان است چه حاجت به بیان است 🌼💛 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
(عج) (قسمت اول) مرحوم حجه الاسلام ملا اسدالله بافقی به نقل از برادرش آیت الله محمد تقی بافقی میگوید: 《قصد داشتم از نجف اشرف پیاده، به مشهد مقدس برای زیارت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) بروم. فصل زمستانی بود که حرکت کردم و وارد ایران شدم. کوه ها و دره های عظیمی سر راهم بود و برف هم بسیار باریده بود. یکروز نزدیک غروب آفتاب که هوا هم سرد بود و سراسر دشت را برف پوشانده بود، به قهوه خانه ای رسیدم که نزدیک گردنه ای بود، با خود گفتم: «امشب در میان این قهوه خانه میمانم و صبح به راه ادامه میدهم». پس وارد قهوه خانه شدم دیدم جمعی از کردهای ایزدی در میان قهوه خانه نشسته و مشغول لهو و لعب و قمار هستند، با خود گفتم: « خدایا چه کنم‌؟ اینها را که نمیشود نهی از منکر کرد،من هم که نمیتوانم با آنها مجالست نمایم، هوای بیرون هم فوق العاده سرد است.» همینطور که بیرون قهوه خانه ایستاده بودم و فکر میکردم ،و هوا کم کم تاریک میشد، صدایی شنیدم که میگفت: « محمد تقی! بیا اینجا». بطرف آن صدا رفتم که باز هم میگفت: «محمد تقی! بیا اینجا.‌» بطرف ان صدا رفتم دیدم شخصی با عظمت زیر درخت سبز وخرمی نشسته و مرا بطرف خود میطلبد.. ادامه دارد... ازمنبع گنجینه دانشمندان ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
💠اگر آقا اباالفضل العباس{؏} از ما سوال ڪنند: مــݩ براۍ یارۍ ڪردݩ امامم از آب گذشٺم؛ دسٺـهایم را دادم؛ چشـمم را دادم؛ ٺیـ↯ـر را با چشمم خریدم؛ ٺیرها را با جـ❤️ـان و دل قبول ڪردم؛ ولۍ دسٺ از یــارۍ امام زمانم برنداشتم؛ ✅شـما براۍ امام زمانٺان چڪار ڪردید؟ چہ جوابۍ داریم بدهیم؟ 💠آیا بخاطر امام زمانمان از یڪ گذشتہ‌ایم؟ 💔 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
🌹امیرالمومنین علی (علیه السلام): راستگو در آستانه نجات و بزرگوارى است، دروغگو در لبه پرتگاه و خوارى. 📗خطبه ۸۶ نهج البلاغه ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
"اوصاف دنیا و روش تعامل با آن" 🌷امام علی(علیه السلام): دنیا خانه آرزوهایی است که زود نابود می‌شود، و کوچ کردن از وطن حتمی است. دنیا شیرین و خوش‌منظر است که به سرعت به سوی خواهانش می‌رود و قلب بیننده را می‌فریبد. سعی کنید با بهترین زاد و توشه از آن کوچ کنید، و بیش از کفاف و نیاز خود از آن نخواهید، و بیشتر از آنچه نیاز دارید از آن طلب نکنید». 📗نهج‌البلاغه - خطبه ۴۵ /کیهان ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
🕊 جوانی ریزنقش و لاغر اندام بود گفتم: «وضع فعلی تان بدرد نیروهای اطلاعات عملیات نمیخورد و او تنها تکرار میکرد اجازه دهید بیایم پشیمان نمیشوید.» روزبه روز درخشش او در کار اطلاعات بیشتر میشد،برای بازدید به دیدگاه امدم و او که یک کارشناس نظامی خبره شده بود یک عینک نمره بالا به چشم زده بود، میدانستم پشت این دوربین ها چشم او سالم نمیماند و حتی ممکن است که چشمش را از دست بدهد. خواستم جابجایش کنم که گفت: «بگذارید اگر بناست کسی چشمش را از دست بدهد من باشم.» و آنقدر در دیده بانی واحد اطلاعات عملیات سماجت کرد که دیگر چشمانش درست نمیدید. 🌱🌺 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون تعارف با رفیق ۳۵ ساله حاج قاسم در خانه‌ای که توسط ایشان وقف حضرت زهرا سلام الله علیها شد و بیت الزهرا(س) نام گرفت ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
⚠️ تند و با عجله خواندن نماز 🔸سبک شمردن نماز گناه هست. تند و با عجله خواندن نماز یکی از مصادیق سبک شمردن نماز است. 🔸حتما سعی کنید که تو نمازتون آرامش و طمانینه داشته باشید. یعنی اینکه وقتی رکوع یا سجده میرید، سریع انجام ندید بلکه بذارید مثلا تو رکوع که رفتید کمی بدن آروم و ثابت بشه و بعد ذکر رکوع رو بگید و یا هنوز ذکر رکوع رو تموم نکردید، سر از رکوع برندارید. سجده هم همینطور. 🔸باید آرامش و طمانینه در اون رعایت بشه و بهترین حالت رکوع و سجده موقعی هستش که نماز گزار با آرامش و بدون عجله بجا بیاره و ذکرش رو ناقص ادا نکنه. 🔸 بعضیا تا ذکر رکوع یا ذکر سجده رو تموم نکردن سر از رکوع و سجده برمیدارن مثلا نمازها رو خیلی سریع مثل مرغی که نوک بر زمین میزنه میخونن به گونه ای که بدن تو نماز اون حالت آرامش و طمانینه رو نداره! که این باعث بطلان نماز میشه و واقعا حیفه که شخصی زحمت بکشه و نماز بخونه اما با کامل نگفتن ذکر در حالت سکون و عدم آرامش، بزنه نمازهاش رو باطل کنه. ✅ پس یادتون نره که تو نمازتون حتما آرامش و طمانینه داشته باشید و اذکار را در حالت سکون به جا بیاورید. ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
🚨 پیرمردی موبایلشو برد که تعمیر کنه👴🏻 بعد از مدتی آقای تعمیرکار اومد و گفت: پدر جان موبایلت سالمه هیچ مشکلی نداره.😳 پیرمرد با صدای غمگینی گفت: پس چرا بچه هام بهم زنگ نمی زنن...😔 ❀ ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
• عالم‌منتظر‌امام‌زمانہ، و‌امام‌زمان‌"عج" منتظرِ آدمایی کہ‌بلندبشن‌و خودشون‌را‌بسازن:)💔 🌱 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
😃 صحبت از شهادت و جدایی بود و اینکه بعضی جنازه‌ها زیر آتش 🔥 می‌مانند و یا به نحوی شهید می‌شوند که قابل شناسایی نیستند. هر کس از خود نشانه‌ای می‌داد تا شناسایی جنازه ممکن باشد. یکی می‌گفت: «دست راست من این انگشتری است.» 💍 دیگری می‌گفت: «من تسبیحم را دور گردنم می‌اندازم.» 📿 نشانه‌ای که یکی از بچه‌ها داد برای ما بسیار جالب بود. او می‌گفت: «من در خواب خُر و پُف می‌کنم، پس اگر شهیدی را دیدید که خُر و پُف می‌کند، شک نکنید که خودم هست.»😆🤣🤣 اگه لذت‌بردید‌یه‌صلوات بفرستید🤲 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄