#شعر_آخر_شب ☕
به قفس سوخته گیریم که پر هم بدهند
ببرند از وسط باغ گذر هم بدهند
حاصل این همه سال انس گرفتن به قفس
تلخ کامی ست اگر شهد و شکر هم بدهند
قصه ی غصه ی یعقوب همین بود که کاش
بادها عطر که دادند... خبر هم بدهند
ما که هی زخم زبان از کس و ناکس خوردیم
چه تفاوت که به ما زخم تبر هم بدهند
قوت ما لقمه ی نانی ست که خشک است و زمخت
بنویسید به ما خون جگر هم بدهند
دوست که دلخوشی ام بود فقط خنجر زد
دشمنان را بسپارید که مرهم بدهند
خسته ام مثل یتیمی که از او فرفره ای
بستانند و به او فحش پدر هم بدهند
#حامد_عسکری
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
#رضا_داوری_اردکانی
[مردم] ... نباید خیال کنند که هر چه شر است از اشخاص و دولتهای شرور است و اگر اینها را از میان بردارند جهان پر از خیر میشود، بلکه باید بیندیشند که چگونه پس از اینکه حکومت فاسد را برانداختند نگذارند حکومت جدیدشان به همان راهی برود که حکومت قبلی رفتهاست. حکومتهای فاسد و خائن را نباید تحمل کرد اما کارِ آیندهٔ جهان با بیرون کردنِ حکومتهای فاسد و نفی و اعدامِ فاسدان تمام نمیشود. این را هم بدانیم که با قدرتهای غالب و جهانی و با حکومت و قدرتِ فاسد نمیتوان با وسایل و حربهها و تبلیغاتی که او خود صاحب و سازندهٔ آنهاست مقابله کرد، بلکه شرِ او را نه صرفاً با شر و نفی بلکه با عرضهٔ خوبی و زیبایی و کوشش در راه تحقق آنها باید بیاثر کرد. شر از خیر میهراسد و زشتی از زیبایی میگریزد...
فلسفه، ایدئولوژی و دروغ، ص۲۱۰
_
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
4_5895530259498929065.mp3
1.29M
#دکلمه مولانا جلالالدین محمد بن محمد، غزلیات شمس تبریزی، غزل شمارهی ۲۹۳۲:
چه باشد ای برادر یک شب اگر نَخُسپی؟
چون شمعِ زنده باشی، هَمچون شَرَر نَخُسپی
دَرهایِ آسْمان را، شب سَخت میگُشایَد
نیک اَخْتَریت باشد، گَر چون قَمَر نَخُسپی
گَر مَردِ آسْمانی، مُشتاقِ آن جهانی
زیرِ فَلَک نَمانی، جُز بر زَبَر نَخُسپی
چون لشکرِ حَبَشْ شب، بر روم حَمله آرَد
باید که هَمچو قیصر، در کَرّ و فَر نَخُسپی
عیسیِّ روزگاری، سَیّاح باش در شب
در آب و در گِل ای جان تا هَمچو خَر نَخُسپی
شب رو، که راهها را در شب توان بُریدن
گَر شهر یار خواهی، اَنْدَر سَفَر نَخُسپی
در سایهٔ خدایی، خُسپَند نیک بَختان
زِنهار ای برادر جایِ دِگَر نَخُسپی
چون از پدر جُدا شُد یوسُف، نه مُبْتَلا شُد؟
تو یوسُفی، هَلا تا جُز با پدر نَخُسپی
زیرا برادرانَت دارند قَصدِ جانَت
هان تا میانِ ایشان، جُز با حَذَر نَخُسپی
تبریزِ شَمسِ دین را جُز رَه رُوی نیابد
گَر تو زِ رَه رُوانی، بر رَهْ گُذَر نَخُسپی
__
#دیوان_شمس #مولانا
____
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
📜 قانون طبیعی و برابری انسانها در لاک
لاک، در ادامه مباحث تامسهابز، که کوشش کرده بود، از مجرای فرض وضع طبیعی، شرایط تکوین اجتماع سیاسی را توضیح دهد، برای تعیین خاستگاه قدرت و تبیین ماهیت آن، فرض وضع طبیعی را مطرح میکند و در مخالفت با نظريه هابز درباره وضع طبیعی و جنگ همه علیه همه، آن را وضع آزادی کامل (perfect freedom) میداند. در وضع طبیعی همه افراد انسانی به طور طبیعی از آزادی طبیعی برخوردارند، کارها و دارایی های خود را چنان که دلخواه آنان است، «در محدوده قانون طبیعت» و بدون وابستگی به اراده دیگری، اداره میکنند. وضع طبیعی در نظر لاک نیز مانند هابز، وضع برابری است، کسی نسبت به دیگری از امتیازی برخوردار نیست و در واقع، هر فردی سهمی مساوی از قدرت و حوزۀ صلاحیت (power and jurisdiction) دارد. اصل برابری افراد انسانی، در نظر لاک، اصلی بدیهی است. وضع طبيعى «وضع آزادی» (state of liberty) است نه وضعی که هرج و مرج و بی بند و باری (state of licence) بر آن حاکم است. در وضع طبیعی، هر فردی آزاد است، چنانکه دلخواه اوست، از هستی و دارایی خود بهرهمند شود، اما حق ندارد هستی خود یا دیگری را نابود کند، «مگر اینکه هدفی عالیتر از صرف صیانت ذات آن را ایجاب کند». قانون طبیعی بر وضع طبیعی فرمان میراند و برای همگان لازم الاجراست و افراد تنها «با رجوع به عقل، که همین قانون است»، به این نکته پی خواهند برد که از این حیث که همگان آزاد و برابر هستند، مجاز نیستند به دیگران آسیب برسانند، زیرا همه آنان آفریده خداوند یکتا هستند. آدمیان ملک (property) خداوند هستند که آنان را آفریده و برابر مشیت خود اجلی نیز برای آنان قرار داده است و کسی را نمی رسد که آسیبی به دیگری برساند. از این رو، هر فردی نه تنها موظف است از وجود خود صیانت کند، بلکه، تا جایی که ممکن است و تا زمانی که صیانت ذات خود او دستخوش مخاطره نیست، باید صیانت ذات دیگران، آزادی و حفظ جان و مال آنان را نیز از نظر دور ندارد، مگر این که به کیفر رساندن مجرمی ضرورت پیدا کند.
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📙کتاب "دو رساله در باب حکومت" نوشته جان لاک ترجمه فرشاد شریعت
📕کتاب " جستاری در خصوص فاهمهی بشری" نویسنده جان لاک ترجمه کاوه لاجوردی
📗کتاب"نظامهای نوآیین در اندیشه سیاسی" نوشته سید جواد طباطبایی
#عدالت
گفتمان
____
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
لیز تراس نخست وزیر انگلیس بعد از چهل و پنج روز نخست وزیری از مسئولیتش استعفا داد.
حسن روحانی رئیس جمهور پیشین ایران در هشت سال ناکار آمدی و بی کفایتی تمام منجر به سقوط اقتصاد، فرهنگ و جایگاه دولت جمهوری اسلامی شد، حتی یک بار معذرت نخواست.
لیبرال های خود فروخته ایران ولد نامشروع غرب اند که حتی آزادگی لیبرالیسم هم در آنان یافت نمیشود!
____
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
#شعر_آخر_شب ☕
مثل آن چایی که میچسبد به سرما بیشتر
با همه گرمیم با دلهای تنها بیشتر
درد را با جان پذیراییم و با غمها خوشیم
قالی کرمان که باشی میخوری پا بیشتر
بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار
زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر
هر شبِ عمرم به یادت اشک میریزم ولی
بعدِ حافظ خوانیِ شبهای یلدا بیشتر
رفتهای اما گذشتِ عمر تأثیری نداشت
من که دلتنگ توام امروز، فردا بیشتر
زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلختر
بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر
هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید
هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر
بر بخارِ پنجره یک شب نوشتی: عاشقم
خون انگشتم بر آجر حک کنم: ما بیشتر
#حامد_عسکری
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
نظامی قسمت اول.mp3
11.71M
▪️#پادکست_نظامی_گنجوی
▪️لیلی و مجنون
▫️قسمت یکم
[گیسوش چو لیل و نام لیلی...]
خوانش و شرح: محمدرضا طاهری
.
.
.
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
راز دلزدگی چیست؟
#شهید_مطهری
و حال اینکه [آن نعمت جاویدان] یک امر غیرعادی و غیرطبیعی نیست. اگر چیزی مقتضای طبیعت انسان است، وقتی به آن رسید، چنانچه تا ابد هم آنجا باشد، نسبت به چیزی که مطابق اقتضای طبیعت است نباید تنفر پیدا شود. چرا یک چیزی که مطابق اقتضای طبیعت است، طبیعت بعد از اینکه به او میرسد پس از مدتی حالت انزجار پیدا میکند؛ یعنی یک امری که جاذبه دارد، بعد از رسیدن، مدتی که ادامه پیدا میکند تدریجاً جاذبه تبدیل به دافعه میشود. این برخلاف قانون طبیعت است. قانون طبیعت این است که آنچه نسبت به چیزی جاذبه دارد همیشه جاذبه دارد، و اگر دافعه دارد همیشه دافعه دارد؛ ولی اینکه یک شئ چیزی را جذب کند، بعد همان چیز مایه دفع شود [غیرطبیعی
به نظر میرسد.]
میگویند: سرّش آن فطرت عجیب انسان است. انسان در عمق فطرت خودش لایتناهی را میخواهد، خدا را میخواهد و با هر چیزی که انسان ابتدا عشق میورزد خیال میکند آن معشوق حقیقی خودش را پیدا کرده است ولی مدتی که با او سرگرم میشود و یک تجربه واقعی روحی روی او انجام میدهد، خود روح به او میگوید: این او نیست. «این او نیست» همان است که ما بیزاری، خستگی، کسالتآوری مینامیم. وقتی ما میبینیم چیزی که این همه آرزویش را داریم به آن میرسیم بعد تدریجاً خستگی و کسالت پیدا میکنیم و بعد یک وقت میبینیم به تنفر کشید، این در اثر تجربهای است که فطرت ما روی آن شئ انجام میدهد، بعد از مدتی او به زبان بیزبانی به ما میگوید: بلند شویم برویم، این او نیست؛ باید برویم جای دیگر تا خودش را پیدا کنیم.
📚 استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج 8، ص60
___
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
📜 انسان و هستی خودبنیاد
#حمید_پارسانیا
دنیای جدیدی که انسان پس از هبوط و سقوط در آن قرار میگیرد، جهانی است که در حجاب خود کاذب مدفون است. به بیان دیگر، این جهان، جهانی کاذب و دروغین است. نگاه استقلالی به خود، سبب نگاه استقلالی به دیگر اشیا نیز میشود؛ زیرا در حجاب این نگاه، حقیقت نامتناهی هستی، غایب میشود و پس از غيبت آن، همه مخلوقاتی که در پناه پیوند با این حقیقت به صورت شئون و تجلیات یک حقیقت واحد وحدت می یابند، به صورت اشیایی مستقل و متکثر در می آیند. انسانی که از وطن حقیقی خود که همان خانه خداوند است، خارج میشود، در جهانی قرار میگیرد که در آن حقیقت خود و هیچ یک از اشیای پیرامون خود را نمیشناسد. او در این جهان با خدا و با آنچه پیرامون اوست، ناآشنا و بیگانه است. با آنکه خودِ کاذب او در مرکز این عالم است، این خود در حاشیه اشیایی دیگر قرار میگیرد که به واسطه او در کثرت قرار گرفتهاند. وقوع در محیط ناآشنا و بیگانه، اضطراب، وحشت و ناآرامی را به دنبال می آورد. این صفات از متن هستی و واقعیتی برمیخیزند که انسان برای خود تصویر نموده و تا زمانی که این هستی و واقعیت کاذب و دروغین ادامه داشته باشد، آن صفات نیز باقی خواهد بود. انسان مادامی که هستی و وجود را به خود نسبت می دهد، با نیستی و عدم همخانه است؛ زیرا در هر موردی که هستی کاذب باشد، نیستی نیز صادق است. هویت و حقیقت انسان چیزی جز همان پیوند و ارتباط محض او با خداوند نیست و به بیان دیگر، چیزی جز آیت، نماد و نشانه هستی مطلق نمی باشد. انسان در متن این تعلق و در پناه پیوند با خداوند، با خود و جهان نیز آشنا می شود و در آرامش به سر میبرد، اما هرگاه نماد و نشانه و اسم بودن نسبت به خداوند را از دست بدهد و سهمی از هستی و واقعیت را برای خود تصویر کند و به آن قائل شود، در غیبت و غفلت از خود و جهان مستغرق میگردد. در این صورت، هستی خودبنیاد همچون سرابی او را میفریبد؛ بدینسان که او هرگاه فرصت تامل در این سراب را بیابد، و به آن نزدیک شود، چیزی جز نیستی نمیبیند؛ نیستیای که دست رد و آیت غضب و فرمان نهی خداوند بر نامحرمان است. بر این اساس، آیا برای مدعیانی از این قبیل، آنگاه که قصد ورود به عالم اسرار را دارند، پاسخ و جوابی جز نیستانگاری و شکاکیتی که ملازم با آن است، خواهد بود؟
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📙کتاب "هستی و هبوط" نوشته حمید پارسانیا
📗کتاب"نماد و اسطوره" نوشته حمید پارسانیا
📕کتاب "جهانهای اجتماعی" نوشته حمید پارسانیا
گفتمان
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
«من قبلك كان العالم نثراً؛
ثمّ أتيتِ فكان الشعر.»
اين جهان پیش از تو، نثر بود؛
آمدی، شعر شد!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ای آمدنت مبدأ تاریخ تغزّل
تأخیر تو بر هم زده تنظیم زمان را...
___
#دل_نوشت
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻