eitaa logo
پلی به سوی عرفان💫
35 دنبال‌کننده
5 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مبانی و مباحث فلسفی وعرفانی
مشاهده در ایتا
دانلود
: خداي سبحان روح را منقبض و منبسط مي کند تا از ازدواج ان دو صفاتي در نفس متولد سازد يا اينکه صفات گذشته را تقويت فرمايد. قران کريم در سوره نور مي فرمايد" يقلب الله الليل و النهار " شايد مراد از ليل و نهار قبض و بسط باشد چه اينکه شب قبض نور است و روز بسط نور. خداوند سبحان در هر فريضه اي براي بنده اش تجلي مي کند و امتثال آن ، منجر به قرب فرايض مي شود و بنده با نوافل براي حق تجلي مي کند که آن قرب نوافل است. قرب نوافل نشانه شرح صدر است زيرا حق تعالي در قرآن کريم مي فرمايد" الم نشرح لک صدرک... فاذا فرغت فانصب و الي ربک فرغب". ذکر تطهير قلب است نه تنزيه حق . پس هر ذکري را دعوت کردي آن نوع تجلي و تاثير حق را در خود استمداد کردي خداي سبحان غنيٌ عن العالمين است. تدبر کن تا بهره يابي . خداوند تبارک و تعالي لحظه به لحظه و در تمام مراتب هستي باانسان است گاهي با واسطه بسيار گاهي با واسطه اندک و گاهي بي واسطه. اگر دو نفريد خدا سومين است اگر تنهاييد خدا دومين است. چون " ان الله خلق آدم علي صورته" بحکم" فطرت الله التي فطر الناس عليها" بنابراين " قد عرف نفس فقد عرف ربه". حضرت علامه طباطبايي فرمودند چه بسا يک حرف نابجا که آدم را بيست سال به عقب بر مي گرداند.
دلی یا دلبری؟ یا جان و یا جانان؟ نمی‌دانم همه هستی تویی، فی‌الجمله، این و آن نمی‌دانم به جز تو در همه عالم دگر دلبر نمی‌بینم بجز تو در همه گیتی دگر جانان نمی‌دانم به جز غوغای عشق تو درون دل نمی‌یابم به جز سودای وصل تو میان جان نمی‌دانم چه آرم بر در وصلت؟ که دل لایق نمی‌افتد چه بازم در ره عشقت؟ که جان شایان نمی‌دانم یکی دل داشتم پر خون شد آن هم از کفم بیرون کجا افتاد آن مجنون، در این دوران؟ نمی‌دانم دلم سرگشته می‌دارد سر زلف پریشانت چه می‌خواهد از این مسکین سرگردان؟ نمی‌دانم دل و جان مرا هر لحظه بی‌جرمی بیازاری چه می‌خواهی از این مسکین سرگردان؟ نمی‌دانم اگر مقصود تو جان است، رخ بنما و جان بستان و گر قصد دگر داری، من این و آن نمی‌دانم مرا با توست پیمانی، تو با من کرده‌ای عهدی شکستی عهد، یا هستی بر آن پیمان؟ نمی‌دانم تو را یک ذره سوی خود هواخواهی نمی‌بینم مرا یک موی بر تن نیست کت خواهان نمی‌دانم چه بی‌روزی کسم، یارب، که از وصل تو محرومم چرا شد قسمت بختم ز تو حرمان؟ نمی‌دانم چو اندر چشم هر ذره، چو خورشید آشکارایی چرایی از من حیران چنین پنهان؟ نمی‌دانم به امید وصال تو دلم را شاد می‌دارم چرا درد دل خود را دگر درمان نمی‌دانم؟ نمی‌یابم تو را در دل، نه در عالم، نه در گیتی کجا جویم تو را آخر من حیران؟ نمی‌دانم عجب‌تر آنکه می‌بینم جمال تو عیان لیکن نمی‌دانم چه می‌بینم من نادان؟ نمی‌دانم همی‌دانم که روز و شب جهان روشن به روی توست ولیکن آفتابی یا مه تابان؟ نمی‌دانم به زندان فراقت در، عراقی پایبندم شد رها خواهم شدن یا نی، از این زندان؟ نمی‌دانم
دستوری از حضرت علامه حسن زاده آملی: آقای من، در نزد اولیاء الله مجرب است که مداومت بر ذکر شریف " یاحی یاقیوم یامن لااله الّا انت " موجب حیات عقل است. وقتی را با خدایت خلوت کن که بدن استراحت کرده باشد و از خستگی بِدر آمده باشد و در حال امتلاء و اشتهاء نباشد. درآن حال با کمال حضور و مراقبت و ادب مع الله، خداوند سبحان را بدان ذکر شریف میخوانی، عدد ندارد، اختیار مدت با خود جنابعالی است. مثلا در حدود بیست دقیقه یا بیشتر و بهتر اینکه کمتر از یک اربعین نباشد، بیشترش چه بهتر. قرائت قرآن مجید در شب و روز ترک نشود هرچند بقدر پنجاه آیه بوده باشد. طهارت را حفظ کنید حتی با طهارت بخوابید. آقای من، باید با تأنی و رفق و مدارا براه بود نه با سرعت و اضطراب. جسارتاً عرض میکنم هیچ چیز از خدا جز خدا مخواه که چونکه صد آمد نود هم پیش ما است، از تو حرکت از خدا برکت. نامه ها دریافت خواهی نمود. این عطیه فریده ایست که بحضور آن حبیب الله تقدیم داشتم والسلام. ۱
- امام صادق‌ علیه السلام اگر نماز صبحت قضا شود حتی اگر کل دنیا طلا شود و آن را در راه خدا و اسلام بدهی ، جبران نمی‌شود .
يكى از بزرگان معرفت را پس از مرگش در خواب ديدند و از او پرسيدند كه پروردگارت با تو چه كرد؟ گفت : « آن اِشارات پريد، عبارات نابود شد، دانش ‏ها از ياد رفت و رسم ‏ها به كهنگى گراييد و جز چند ركعت نمازى كه در دل شب خوانده بودم، چيزى سودمند نيفتاد.» نكته هاى ناب اخلاقى، ص ۲۶
✔️«تقوای ذهنی» یعنی مراقبت کنی که ذهنت هرجایی نرود ✔️اگر به ذهنت، معصیت یا فکر منفی خطور کرد، استغفار کن : 🔸به‌جای «کنترل»-که یک کلمۀ خارجی است- می‌توانیم از کلمۀ «مراقبت» استفاده کنیم و بگوییم: قدرت کنترل ذهن، یعنی قدرت مراقبت‌کردن و مواظب‌کردن از اینکه ذهنت، هر جایی نرود. (ره) می‌فرمود: «مقام مراقبه این است که بدانیم در حضور و محضر کسی هستیم که حتی نسبت به خطورات و تصوّرات ذهنی ما هم آگاه است...خیالِ معصیت که می‌کنید در حضور و محضر پروردگار است.» (ع) می‌فرماید: بندۀ مؤمن، اگر یک گناهی به ذهنش برسد، از روزیِ او کم می‌شود (محاسن/۱/۱۱۶) شاید بپرسید: «چرا؟ او که هنوز کاری نکرده است!» خُب فعالیت ذهنی هم در واقع یک‌نوع فعل است؛ البته «فعل باطنی» 🔸ذهنِ انسان، پیش خدا خیلی محترم است؛ هروقت فکر گناه یا هر فکر منفی و باطلی خواست به ذهنت بیاید، سریع جلوی آن را بگیر و به ذهنت بگو: «کجا داری می‌روی؟!» و اگر به ذهنت، معصیت یا فکر منفی خطور کرد، استغفار کن. (ره) می‌فرماید: «اولیاء خدا از این خطورات ذهنیه خائف هستند، باید در اثر توجه به پروردگار این خطورات ذهنیه و قلبیه از ذهن و قلب انسان پاک بشود. باید آن‌قدر در مقام مراقبه باشی تا خطورات قلبی به کلّی نابود شود و صفحۀ دل نورانی شده، جای پروردگار شود.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شماره 1 : یکی  از آداب قلبيه در عبادات و وظايف باطنيه سالك طريق آخرت، توجه به عز ربوبيت و ذل عبوديت است و آن يكى از منازل مهمه سالك است؛ كه قوت سلوك هر كس به مقدار قوت اين نظر است، بلكه كمال و نقص انسانيت تابع كمال و نقص اين امر است. و هر چه نظر انيت و انانيت و خودبينى و خود خواهى در انسان غالب باشد، از كمال انسانيت دور و از مقام قرب ربوبيت مهجور است. و حجاب خودبينى و خود پرستى از جميع حجب ضخيم‏تر و ظلمانى‏تر است، و خرق اين حجاب از تمام حجب مشكل‏تر و خرق همه‏ حجب را مقدمه است، بلكه مفتاح مفاتيح غيب و شهادت و باب الابواب عروج به كمال روحاينت، خرق اين حجاب است. تا انسان را نظر به خويشتن و كمال و جمال متوهم خود است، از جمال مطلق و كمال صرف محجوب و مهجور است؛ و اول شرط سلوك الى الله خروج از اين منزل است، بلكه ميزان در رياضت حق و باطل همين است. پس هر سالك كه با قدم انانيت و خودبينى و در حجاب انيت و خود خواهى طى منزل سلوك كند، رياضتش باطل و سلوكش الى الله نيست، لكه الى النفس است: مادر بتها بت نفس شما است.  سالك الى الله را ضرور است كه به مقام ذل خود پى برد و نصب العين او ذلت عبوديت و عزت ربوبيت باشد. و هر چه اين نظر قوت گيرد، عبادت روحانى‏تر شود و روح عبادت قوى‏تر شود، تا اگر به دستگيرى حق و اولياى كمل (عليهم السلام) توانست به حقيقت عبوديت و كنه آن واصل شود، از سر عبادت لمحه‏اى در مى‏يابد. پرواز در ملکوت، امام خمینی
فطرت انسان متصل به فطرت خداست قرآن کریم می فرماید" فطرت الله التی فطر الناس علیها" فطرت ذات و سرشت و امیال درونی گرایشهای باطنی بشر است. خداوند متعال فطرت را آفرید واو مخلوق حق است و آنرا در نهاد بشر به امانت نهاد . فطر بمعنای انفطار یعنی شکافتن است مانند هسته که شافته می شود مثل بذر گیاه که در دل زمین می شکافد و می روید تا به مقصد ی که خدا ببرایش منظور داشته برسد چنانچه در قرآن فرماید" الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی" یعنی خداوند آفرینش هر مخلوقی را به او عطا فرمود سپس آنرا هدایت کرد. فطرت انسان هم منفطر است از آن فطرتی که خداوند اول آفرید و نهاد هر انسانی از آن منفطر و بهره مند است. فطرت کتاب زندگی و دفترچه راهنمای زندگی بشر است مانند دفترچه راهنمای هر کالایی که خریداری و درون بسته آن کالا قرارداده می شود درون انسان نیز کتاب زندگی و دستورالعمل کالای انسان در آن درج شده است. فطریات انسان مانند خدا پرستی و خداجویی و نوع دوستی و زیبایی دوستی و عدالت خواهی و مانند آن . اگر کسی بر مبنای فطرتش رفتار کند روحش منطبق با نظام آفرینش قرار می گیرد و سیر تکوینی خود را طی می نماید زیرا فطریات سازگار با نظام آفرینش است آنچه مغایر با فطرت انسان است با نظام کائنات و آفرینش ناسازگار است و این انسان بجای طی درجات طی درکات می کند. فطرت انسان قرآن درونی و قرآن فطرت بیرونی و مکتوب است اگر انسان بر مبنای احکام شریعت و قرآن کریم زندگی کند فطرتش مسیر صحیح والهی را طی می کند و بدان مقصدی که خداوند عالم برایش در نظر گرفته می رسد که آن بهشت الهی است و این افراد اصحاب شاکرند. اما اصحاب کفور که آداب فطرت را وا نهادند و دین را به زبان شاید پذیرفته اند و به عمل انکار کردند خود جهنم خواهند شد این قانون نظام آفرینش است وتخطی بردار نیست . هر خطایی با فطرت منافات دارد چه کوچک و چه بزرگ و هر ثوابی چه کوچک و چه بزرگ بنابراین هیچ خطا و ثوابی را نباید کوچک شمرد. آری " فطرت الله التی فطرالناس علیها" پس از فطرت انسان به فطرت الهی راه است این یعنی همان" من عرف نفسه فقد عرف ربه" کسی به فطرت الهی میرسد که خود را بشناسد یعنی این حدیث نبوی شرح آن کریمه قرآنی است.
: در كتاب مصباح الشريعه از امام صادق (عليه السلام) چنين روايت شده است: هر گاه خواستى وضو بگيرى، پس به سوى آب رو... زيرا خداوند آب را كليد قرب و مناجات با خويش و راهنماى جايگاه خدمت خود قرار داده است و چنان كه رحمت او گناه بندگان را مى‏زدايد، آلودگى‏هاى ظاهرى را نيز آب پاك مى‏كند تنه جز آن. در صفا، رقت، بركت و پاكيزگى آب و درهم آميختن آن با هر چيزى و در هر چيزى، بينديش و آن را در پاكيزه ساختن اندام‏هاى بدن كه خدا به تطهير آن امر كرده به كار بر و واجبات و مستحبات آن را به جا آور، كه در هر يك فوايد پر شمارى است. سپس در معاشرت با خلق خدا چونان آب باش كه چون با هر چيز در آميزد حق آن را ادا مى‏كند، بدوناين كه هويت خود را از دست دهد و در اين گفتار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بينديش كه فرمود: مثل مؤمن خالص مثل آب است. و همه اطاعت‏ها و عبادت هايت ويژه خدا باشد؛ چونان آب كه هنگام فرود آمن از آسمان، پاك و خالص و طهور ناميده مى‏شود و چون اندام‏هايت را با آب‏ شتستو مى‏كنى و پاكيزه مى‏سازى دلت را نيز به تقوا و يقين پاكيزه كن. حضرت امام رضا (عليه السلام) فرمود: بان جهت به وضو ساختن امر شده كه بنده، آنگاه كه در محضر خداوند جبار براى مناجات با او مى‏ايستد پاك و پاكيزه باشد و در آنچه او فرموده فرمانبردار و از پليدى‏ها و نجاسات پاك باشد. افزون براين كه، وضو كسالت و خواب را از آدمى مى‏زدايد و دل را براى قيام در پيشگاه پروردگار پاكيزه مى‏سازد. و اما اين كه وضو بر صورت و دست‏ها و سرو پاها واجب شده از اين رو است كه اين اندام‏ها در نماز به كارگرفته مى‏شود؛ آدمى با صورت خود سجده و خضوع مى‏كند، با دست از خدا خواهش مى‏كند و در رحمت و معرفت او رغبت مى‏كند و با سر در ركوع و سجده به خدا رو مى‏آورد و بر پاها مى‏ايستد و مى‏نشيند. شايسته است انسان خردورز پس از آگاهى از حكم شريعت درباره طهارت مكان نمازگزار و جامه و بدن او - با اين كه نسبت اينها با حقيقت آدمى نسبت پوست با مغز است - از پاكسازى لب و حقيقت خود كه همان قلب او است، غافل نماند و در تطهير دل بيشتر از غير آن بكوشد؛ زيرا دل نظر گاه پروردگار است و تطهير دل جز با توبه نصوح (خالص) ميسور نيست؛ چنان كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: با يقين و تقوا دلت را پاكيزه ساز؛ زيرا ثمره يقين، تقوا است و تقوا جز با توبه تحقق نمى‏يابد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 «بسم رب المُحبّين» 🔸یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست 🔹عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود 🔸سجده ای زد بر لب درگاه او پر زلیلا شد دل پر آه او 🔹گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای 🔸جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای 🔹نشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست آنم می زنی 🔸خسته ام زین عشق، دل خونم مکن من که مجنونم تو مجنونم مکن 🔹مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو من نیستم 🔸گفت: ای دیوانه لیلایت منم در رگ پیدا و پنهانت منم 🔹سال ها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختی 🔸عشق لیلا در دلت انداختم صد قمار عشق یک جا باختم 🔹کردمت آواره‌ي صحرا نشد گفتم عاقل می شوی اما نشد 🔸سوختم در حسرت یک یا ربت غیر لیلا برنیامد از لبت 🔹روز و شب او را صدا کردی ولی دیدم امشب با منی گفتم بلی 🔸مطمئن بودم به من سرمیزنی در حریم خانه ام در میزنی 🔹حال این لیلا که خوارت کرده بود درس عشقش بیقرارت کرده بود 🔸مرد راهم باش تا شاهت کنم صد چو لیلا کشته در راهت کنم 🔅اللّهمَّ إنّ قلوبَ المُخبتينَ إليك والهه…
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رحمه الله علیه: را می دانیم، به فکر علاج خود نیستیم! دوا را هم تشخیص می دهیم، چنان که قرآن شریف می فرماید: فالهمها فجورها و تقواها... پس خداوند، گناه و تقوا را به انسان الهام نمود. ولی به فکر علاج خود نیستیم
فرق بين كشف و كرامت : بر خلاف برداشت عاميانه كه كشف و كرامت را مترادف هـم دانسـته و موجـب سـوء برداشت از ان گردیده اين دو با هم تفاوت دارند، زيرا كشف از مقوله كرامت نيست . عبارت است از اينكه انسان در حال هوشياري و بيـداري و يـا بـين خـواب و بيداري كه از آن به خلسه تعبير ميكنند، چيزهايي را ميبيند و يا درك ميكند كه ديگران از درک ان عاجزند . اما، منظور از اين است كه از شخصي كه دارای قـدرت روحـي اسـت، كارهـاي خارق العاده اي سر بزند و بتواند تصرّفاتي در عالم طبيعت و يا در اشخاص انجام دهد. مـثلا بيماري را شفا دهد و يا طي الارض كند و يا بدون اسباب ظـاهري چيـزي را از مكـاني بـه مكاني ديگر منتقل نمايد. كه اگر مستند به اذن الهي و نشانه ارتباط بـا خـدا باشـد، كرامـت نامیده میشود . مرتبه والاي آن كه به وسيله انبيا، براي اثبات نبوتشان انجام ميپذيرد، ناميده مي شود اما ممكن است كه بندگان صالح خدا هم كارهاي خارق العاده اي انجام دهند، بدون ايـن كه براي اثبات آن ادعايي داشته باشند، اين هم موهبتي الهي است كه آن نيز كرامـت ناميـده ميشود .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️علم با وجود غفلت سودی نمی‌رساند تا زمانی که انسان متذکّر شود. یادآوری نیز فایده‌اش دوام نخواهد داشت مگر آن‌که انسان در آن‌چه متذکّر شده دائماً فکر کند. ▪️نشانۀ فکر سودمند آن است که در تغییر حال او تأثیر داشته باشد. ◾️ (اسرار الصلوة، ص۲۲۱)◾️
{۱} تنبیه : ترجمه حدیث شریف ، تا آن جا که مناسب ترجمه است که تعدید جنود می فرماید ، چنین است که: سماعة بن مهران گوید که: من نزد ابو عبدالله جعفر بن محمّد (علیه السلام) بودم و در نزد او جماعتی از دوستانش بودند ، از عقل و جهل سخن جریان یافت ، حضرت صادق علیه السلام فرمود: {عقل و لشکر او و جهل و لشکر او را بشناسید تا هدایت شوید.} سماعه گفت ، من گفتم: فدای تو گردم ما چیزی نمی شناسیم مگر آنچه را که تو به ما بشناسانی. آن حضرت فرمود: همانا خدای تعالی آفرید عقل را ، و آن اول مخلوق از عالم ارواح است ، از طرف راست عرش از نور خود ، پس به او گفت: رو برگردان ، او رو برگردانید. پس از آن به او گفت: روی بیاور ، روی آورد. فرمود خدای تعالی: آفریدم تو را آفریده بزرگی و کرامت دادم تو را بر جمیع مخلوقات خود. فرمود حضرت صادق (علیه السلام): پس از آن خلق فرمود ، جهل را از دریای شور ، تلخ ، تاریک ، پس گفت به او: پشت کن ، پشت نمود. پس از آن گفت به او: روی آور ، روی نیاورد. فرمود به او: سرکشی کردی پس دور نمود او را. پس از آن ، قرار داد از برای عقل ، هفتاد و پنج لشکر. چون جهل دید آنچه را که حق به او اکرام کرد عقل را و آنچه را عطا فرمود به او ، عداوت او را در نهاد خود گرفت. پس جهل گفت: ای پروردگار! این آفریده ای است مثل من ، آفریدی او را و تکریمش فرمودی و قوّتش دادی و من ضدّ اویم و نیست برای من توانائی به او. به من نیز عطا کن از لشکر ، مثل آنچه به او عطا فرمودی. فرمود: آری. پس اگر بعد از این گناه کردی. تو و جند تو را از رحمت خود خارج کنم. جهل گفت: راضی شدم. پس عطا فرمود به او هفتاد و پنج لشکر. بعد حضرت صادق (علیه السلام) شروع فرمود به شمارش جند عقل و جهل که پس از این به تفصیل ، ان شاء الله ، به بیان آنها پردازیم. نقل از کتاب: شرح حدیث جنود عقل و جهل ، امام خمینی، ص ۱۹ ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: مراقب باش! یَا وَیلَتَی لَیتَنِی لَم اَتَخِذ فُلَاناً خَلِیلاً (فرقان/28) چای اگر یک شب تا صبح کنار صابون باشد طعم و بوی صابون می گیرد و دیگر به درد نمی خورد و جایش سطل زباله است. چرا؟ چون هم نشین صابون بوده است. پس هم نشینی اثر دارد. با هر کس نشست و برخاست کنی، رنگ و بوی او را می گیری. خیلی ها از همین راه جهنمی می شوند در قرآن دیده ای که یکی از ناله های اهل جهنم، افسوس بر هم نشینی با رفیق های ناباب است. پس در انتخاب دوست بیشتر دقت کن. یَا وَیلَتَی لَیتَنِی لَم اَتَخِذ فُلَاناً خَلِیلاً؛ ای کاش با فلانی هم نشین ورفیق نبودم 📗كتاب سی تدبر، سی تلنگر،محمد رضا رنجبر
پلی به سوی عرفان💫
#شرح_حدیث_جنود_عقل_و_جهل {۱} #امام_خمینی تنبیه : ترجمه حدیث شریف ، تا آن جا که مناسب ترجمه است که
{۲} لطیفة عرفانیة و حقیقة ایمانیة: [۱] بدان که آدمِ اول و ابلیسِ اعظم ، حقیقتِ عقل و جهل می باشند و از برایِ هر یک ، ذُریه و مظاهری است در عالمِ دنیا ، که تشخیصِ آنها و تمیزِ بینِ آن دو طایفه را هم ، در این عالم می توان داد ، از موازینِ قرآنیه ، که میزانِ اکبر است و از موازینِ حدیثیه ، که موازینِ صغری هستند. و آن بدین نحو است که انسان خود را عرضه به قرآنِ شریف کند ، در خصوص قصّهٔ آدم و ابلیس ، و آیاتِ شریفه که درباره آدم علیه السلام وارد شده ، از بدو خلقت او ، تا منتهای سلوکش ، که در قرآنِ شریف مذکور است ، با خود تطبیق کند و همین طور آیاتی که درباره ابلیس وارد شده ، از موقعی که در عالمِ سماوات بوده ، تا وقتی که مطرود شده ، با خود تطبیق نماید ، تا معلوم شود که از کدام حزب است. و نتیجه بزرگِ این تطبیق ، که یکی از آدابِ قرائت است ، (و ما در رساله آدابِ الصلاة مذکور داشتیم) ، آن است که انسان می تواند نشئه خود را تبدیل کند و مظهریتِ ابلیسیه را به مظهریتِ آدمیه مبدل نماید ، زیرا که انسان تا در عالمِ طبیعت ، که دارِ تغیر و تبدل و نشئه تصرم و هیولویت است ، واقع است ، به واسطه قوه منفعله که حق تعالی به او عنایت نموده و راهِ سعادت و شقاوت را واضح فرموده ، می تواند نقایصِ خود را مبدل به کمالات ، و رذایلِ خویش را تبدیل به خصایصِ حمیده ، و سیئاتِ خود را مبدل به حسنات نماید. و این که معروف است: فلان خُلقِ زشت یا فلان صفتِ رذیله از ذاتیات است و قابلِ تغییر نیست ، اصلی ندارد و حرفی بی اساس و ناشی از قلتِ تدبر است و عدمِ تغییر و تبدیلِ ذاتیات را به این باب ، ربطی نیست ، بلکه با ریاضات و مجاهدات ، تمامِ صفات نفسانیه را می توان تبدیل نمود و تغییر داد ، حتی جبن و بخل و حرص و طمع را می توان مبدل به شجاعت و کرم و قناعت و عزتِ نفس نمود. پس بر انسانِ سالکِ راهِ حق و طالبِ سعادت و نجات ، لازم و متحتم است که تا در این چند روزه که مهلت است و از عمرِ دنیاویِ او که موردِ تغییر و تبدیل و نشئِه اختیار و نفوذِ اراده است ، چند صباحی باقی مانده ، با جدیّت ، کوشش کند و صفحهِ نفسِ خود را عرضه به قرآنِ خدا و احادیثِ معصومین علیهم السّلام ، که موازینِ حق و باطل و طرقِ تمیزِ سعات و شفاوتند ، نماید ، تا اولاً: خود را بشناسد و به حالِ باطنِ خود معرفت پیدا کند که از کدام حزب و داخلِ کدام جُند است ، آیا از حزبُ الرحمن و جُندُالعقل است ، یا حزبُ الشیطان و جُندُ الجهل است؟ ....... نقل از کتاب: شرح حدیث جُنود عقل و جهل، امام خمینی، ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهی نامه خواجه عبدالله انصاری در الهی نامه اش گوید: 1. االهی! ابوجهل از کعبه می آید و ابراهیم از بت خانه. کار به عنایت تو بود باقی بهانه. 2. الهی! همه از تو ترسند و عبدالله از خود، زیرا که از تو همه نیکی آید و از عبدالله همه بدی. 3. الهی! آفریدی رایگان و روزی دادی رایگان، بیامرز رایگان که تو خدایی نه بازرگان. 4. الهی! اگر از دوستانم، حجاب برادر و اگر مهمانم، مهمان را نیکودار. 5. الهی! همه می خواهند در تو نگرند و عبدالله می خواهد که تو در وی نگری. 6. الهی! اگر یک بار گوی بنده ی من، از عرش بگذرد خنده من. کتاب 400 موضوع 2000 داستان، ص 484 مناجات خواجه عبدالله انصاری