#در_انتظار_همدیگر
#گفت_و_گو
سلام خدمت استاد بزرگوار استاد مطالعه کتابهای دکتر داوری و مواجه شدن با دردِ پوچی زمانه و توسعهنیافتگی، به شدت ما را رنجور و خسته کرده. جوانهای باصفایی که با این نگرش مواجه میشوند، گویی خود را در بنبستی بیفرار مییابند، آزرده میشوند و حتی متوقف میشوند. در جلسه سوم «دیدار آوینی» که تشریف آوردید فرمودید همان طور که همهی شما حاج قاسم هستید، همهی شما یک نیچه در وجود خود دارید. لطفا کمک کنید که چگونه از درد پوچی که نیچه با آن روبرو شد به افق پرامید حاج قاسم برسیم؟ در ادامه متنی که در مواجهه با این درد به قلمم جاری شد، خدمتتان ارسال میکنم. لطفاً ما را راهنمایی کنید.
پوچی، درد فراگیر زمانه است اما مواجهه با این درد، این رنج جانکاه، همیشه یکسان نیست؛ بیشترِ مردم آن را همچون مشکلی لاینحل و عمومی مینگرند، از آن گریزی نمیبینند و همچون بیماری که پزشکان از درمان او اعلام عجز کردهاند، تلاش میکنند. چند روز باقیمانده از حیاتشان را در غفلت از بیماری در خوشی بگذرانند، به «روزمرّگی» و «روز- مرگی» رضایت میدهند. اما کسانی هم هستند که به دنبال شفایافتناند، نه تنها برای خود که برای زمانهی خود، گویی میخواهند و امیددارند که نه به نحوی صرفاً فردی، به نحوی تاریخی، با اپیدمی پوچی مبارزه کنند و خود را در قامت مصلحان بزرگ تاریخ تعریف میکنند، میشود ذیل گام بزرگی که امام خمینی در مبارزه با روحِ به نیستی رضایتدادهی زمانه قدم برداشت، سلوک کرد. میشود در دشت وسیعی که او برای ما راه به سوی او گشوده، قدم برداشت و افق روشن عصر ظهور را در آن ترسیم کرد. آری! اگر خمینی نیستم، بیخمینی هم نیستم.
#استاد_طاهرزاده:
باسمه تعالی: سلام علیکم: واقعاً قضیه چنین است که بخواهیم و یا نخواهیم ما در این تاریخ، انسانی هستیم که تنها خود را در خود جستجو میکنیم و این آغاز طوفانی است که نه میتوان از آن رهایی یافت و نه میتوان آن را آرام کرد. تنها و تنها میتوان خود را در ابعادی بسی متعالی، ولی در درون خود جستجو نمود و نگهبانِ «وجودِ» خود شد، آنهم وجودی که نسبتی با وجود مطلق دارد و وجود مطلقی که در صحنههای تاریخی به سراغ ما میآید، و این تازه اول ماجرا است. زیرا در موقعیتی قرار میگیریم که معلوم نیست چه موقعیتی است و هیچ تعریفی از آن نمیتوانیم داشته باشیم از آن جهت که «وجود»، چیزی نیست که انسان بتواند در کنار آن قرار گیرد و چیزی نیست کنار چیزها. و اینجا است که با جناب حافظ همراه میشویم که ندا سر داد: «چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم». به این نکته نیز خوب است فکر کنیم که فرمودهاند: «در همه سنتهای حکمی فلسفی گونهای جهتگیری به سوی درک واقعیت ناب که اغلب نامِ «حقیقت» بر آن نهادهاند، وجود دارد. اما بر اساس موقف نیهیلیسم، اگر این جهتگیری نام و تعریف و توصیفی نهایی پیدا کرد، دیگر «حقیقت» نیست.» و باز: «چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم». آیا این همان گزارشی نیست که رسول خدا«صلواتاللهعلیهوآله» در مناجات با حضرت ربّ العالمین به میان آوردند و عرضه داشتند: «ما عرفناک حقّ معرفتک»؟! و این به همان معناست که فرمودند: «اگر این جهتگیری نام و تعریف و توصیفی نهایی پیدا کرد، دیگر «حقیقت» نیست.» موفق باشید
@esharat
اشارت
#در_انتظار_همدیگر #گفت_و_گو سلام خدمت استاد بزرگوار استاد مطالعه کتابهای دکتر داوری و مواجه شدن با
واقعاً قضیه چنین است که بخواهیم و یا نخواهیم ما در این تاریخ، انسانی هستیم که تنها خود را در خود جستجو میکنیم و این آغاز طوفانی است که نه میتوان از آن رهایی یافت و نه میتوان آن را آرام کرد.....
چه خوش است رنج و محنت، به ره وفا کشیدن!
چه خوش است ناز جانان، همه را به جان، خریدن!
دوستی چیزی نوشت و من نیز چیزی. و مائیم و در این چیزها!
#آن_دوست؛
سلام علیکم. خداقوت استاد عزیز
جسارتا میخاستم عرض کنم که این چند جلسه غیبت ما به علت مسائلی بوده. حلال بفرمایید.... بیشتر از همه خود من متضرر از عدم حضور هستم. البته مجازا پیگیرم.
با سلام. نسبت ما با #همدیگر در این تاریخ از این حرف ها گذشته است . خدا می داند ابدا احساس نبودن شما را و شماها را نمی کنم . چرا که #همه در پیش #هم هستیم و از این هم #بیشتر. پیش آمدی است که در دل این انقلاب به ظهور امد.
#استاد_طاهرزاده
@esharat
اشارت
همین اندازه میدانم دلم در هوای عزمی است که نام آن را «آینده این تاریخ» میگذارم. و این راز دلدادگی
بخاطر این جمله؛
« دلم در هوای عزمی است که نام آن را آینده ی این تاریخ می گذارم ... که این روزها نامی برای وصف آن ندارم».
این روزها،
نام،
نداشتن،
بخاطر هر سه تای این ها، باهم.
@esharat
اشارت
خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزهاند و نیازمند به مشعل شهادت؛ تو خود این چراغ پر
#کربلا_و_رازی_که_شهدا_متوجه_آن_بودند
آنچه ما را دعوت می کند تا به راز شهید و شهادت در حضور تاریخیِمان بیندیشیم، جمله حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» است که بعد از قبول قطعنامه این طور بیان داشتند:
« خداوندا! کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزهاند و نیازمند به مشعل شهادت؛ تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش.»
حال سؤال این است! در این آغازِ راه مبارزه که پس از قبول قطعنامه و تمامشدن جنگ با صدام در میان است، چه چیزی باید مدّ نظر ما باشد که حضرت امام از خداوند تقاضا میکنند تا او خودش چراغ پر فروغ شهادت را حافظ و نگهبان باشد؟...
@esharat
ما و آغازی دیگر در محرم.pdf
108.2K
#نمیدانم برای جناب حافظ در مسیری که رو به سوی آن داشت و میتوان آن را افق حضور او نامید، با چه امری روبرو میشود که زبانش برای سرودن این غزل به گفت آمد؟ ولی بنده در این روزها و در این #آغازی_که_ماه_محرمِ_امسال_در_مقابل_بنده_گشوده_شده از این غزل چنین افقی را مقابل خود یافتهام که ذیلاً عرض میکنم. حال این شما و این غزل وآنچه در دل این کلمات در مقابل شما گشوده میشود....
#استاد_طاهرزاده
#زبان_اشارت
#غزل ۱۲۵ حافظ
@esharat
.
#قرآن_بانک_سکوت_چندین_ساله_حضرت_محمّد«صلیاللهعلیهوآله»
🔹 جلسه تفسیر قرآن شنبههای #استاد_طاهرزاده
تفسیر سوره مبارکه "العلق"
جلسه پنجم
امروز شنبه، ساعت ۱۸:۰۰
به صورت زنده از طریق #سها_روم
https://www.skyroom.online/ch/sohasima/tafsir
زبان قران.pdf
121.8K
قرآن؛ بانک سکوت چندین ساله حضرت محمّد«صلیاللهعلیهوآله»
بسم الله الرحمن الرحیم
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ(1) خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ(2) اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ»(3)
هدایت شده از اشارت
#شهید_حججی_وجدان_تاریخی_ما
حقیقتاً قصه ی شهید حججی قصه ی همگان است، هرچند روزمرگی ها موجب فراموشی مان می شود ولی چیزی نمی گذرد که با صحنه هایی روبرو می شویم که بازگو کننده ی چیزی است که فراموش کرده بودیم و به خود می آئیم. راستی اگر پدیده ی شهید حججی و آن استقبال و توجه همگانی نبود ما فکر میکردیم که هنوز در دوره ای هستیم که انقلاب اسلامی آغاز آن بوده است؟
@tashakole_esharat
جهان اشارت ، انضباط حضور ، مد نظر آوردن.mp3
4.98M
#جهان_اشارت ، #انضباط_حضور ، #مد_نظرآوردن
گزیده ای از جلسه دوم
در #جست_و_جوی_زبان_اشارت
گفت و گو با #استاد_طاهرزاده
⏱5 دقیقه : 55 ثانیه
@esharat
هدایت شده از نقطهی جیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو زنی مردانه ای، سالاری و از مرد هم پیشی.
جامه جنست زن است، اما
درد و غیرت در تو دارد ریشه ای دیرین.
کم مبین خود را، که از بسیار هم بیشی.
گوهر غیرت گرامی دار، ای غمگین.
مرد، یا سالار زن، باید بدانی این ،
کاندرین روزان صدره تیره تر از شب،
اهل غیرت روزیش درد است.
خواه در هر جامه، وز هر جنس،
درد قوت غالب مرد است...
هدایت شده از نقطهی جیم
🔹 پدر کودک، یوسف عزیز، در نوار غزه، در حال وداع با کودک مظلوم و شهیدش.
🔰 اخبار لحظهای از عملیات #طوفان_الاقصی در کانال #اخبار_سرزمین 👇👇
🔸 @AkhbareSarzamin
هدایت شده از نقطهی جیم
غزه خون بپاست
غزه پیش از این گفتهام :
غزه کربلاست
اینکه جسم او
بر زمین مانده است
چند ماهه است؟
خون او
پاشیده در هواست
خون من
مانده است
بنگی است
راکد است
خون من تیره است گندیده است
مثل چشمان من
ای پدر
خوش بحال چشمهای تو
خوش بحال هوی هوی و های تو
سر بلند کن قدم بزن
نفس بکش در هوای دود
پربکش پرنده باش
چون امام خویش تشنه باش
به آسمان برو
به آسمان بگو
کربلا آسمان غزه است
مهر مادری
همچنان بپاست
ما دیدهایم
پاییدهایم
پرستیدهایم
آفتاب را
هر سحر
که فاطمه بر آسمان طلوع میکند
ناممان امید
شعارمان استقامت است
هدایت شده از اشاره های ناخوانا
راهِ قدس مان چه نزدیک است
باز خون جاریست خون جاریست
هان دوباره در دل غزه خبر هاییست
هان خبر از آسمان آورده اند انگار
آری آری این خبرها حاکی از آن است
باز سمت آسمان راهیست
باز خون جاریست خون جاریست
و شهادت آری آری شاه راهیست
من نمی گویم ولی آنها که هم دیدند و هم آن را چشیده اند میگویند:
که شهادت هست دراوزه به سوی آسمان
گو هزاران در ز غزه باز گشته
گو خداوندی که رفته باز گشته
آه خون جاریست
خونْ، جاریُّ و
زخم آن سخت کاری و
کار می آید از این زخمی که دارد غزه ی مظلوم
اینکه دارد سیل و طوفان میشود
می برد این سیل اسرائیل این قابیل، قوم شوم
آری این نفرینیان ساقط شوند و
خوب میگویند «اسقاطیل» آنهارا
وعده ی قرآن همین بوده که ساقط میکند «سجیل»، آنها را
هر که خواهد با خبر باشد ز غزه
من نمی گویم ولی آنها که هم دیدند و هم آن را چشیده اند میگویند:
غزه گشته ترجمان ِ درد،
قهرمان ِ درد،
و یگانه مردمان مرد
او جنون ِ عشق را چالاک و یکتا
در خودش این سالها
پرورانیده
و به خون عشق، جانش شد
آب دیده
او به خاموشی به عمری چند
صبر ها می کرد.
و سپس با کوشش ِ بسیار.
غصه ی خود را فرو میخورد.
او به دشواری فرو می بُرد :
لقمه ی بغضی و اشکی
لقمهی خونی که قُوتِ غالبش آن بود .
آه خون جان یاران آشنایان بود
من نمی گویم ولی آنها که هم دیدند و هم آن را چشیده اند میگویند:
راه قدس از کربلا خواهد گذشت
پس «خدا را شکر» باید گفت
راه قدسمان چه نزدیک ست
راه قدس از کربلای غزه وا گشته ست
غزه آری کربلا گشته ست
او نه دارد برجی و نه، خانه ای آنجا و یک دشت بلا گشته ست
آه این از شمر بدتر ها
آه بسته اند آبش را
او هزاران طفل دارد کشته چون اصغر
یا جوان عرباً عربا پشته بر پشته علیْ اکبر
یا که دارد چون غیورانی ابالفضلی
زینبانی گرچه مردانه ولی خواهر
آری آری کربلایی هست آنجا و غوغایی ست
پس «خدا را شکر» باید گفت
راه قدس از کربلای غزه وا گشته ست
غزه،
آری کربلا گشته ست
راه قدسمان چه نزدیک ست
سعید صاعدی
مهر/۱۴۰۲
@esharenakhana
هدایت شده از نقطهی جیم
چهرهات چقدر
پخته است
زیر آفتابِ بیدریغ
چشمهای تو
خیره بر کدام منظره
اینچنین ماندهاست منتظر ؟
اویس من!
نشسته بر کدام قرن
فکرتِ نگاه تو؟ چنین عمیق
تیز تر ز خنجری که بر میانه بستهای
خوشا بحال شانهای
که روی آن نشستهای!
به دست خود گرفتهای چه رایتی!
طلوع کردهای و روز را بشارتی!
قیام را نشانهای!
تو ایستادهای و میروی
که روی شانهی مقاومت نشستهای ...
طلوع کردهای و روی شانهی پیمبری نشستهای
هنوز مشت را گره نکرده
شیعهی علی!
زدی و نیش مار شوم و نحس را شکستهای
مسافر کدام لحظهای؟
چقدر ساکتی!
کجا رسیدهای؟
خوشا مناظری که دیدهای!
خوشا زیارتی که رفتهای!
راستی نگفتیام چه دیدهای؟
اویس من!
رسول را ؟ که اینچنین
سوار بر قطار لحظههای ناب گشتهای!
جهان مباد دشمنت که ذوالفقار گشتهای
هدایت شده از اشارت
برخیز مریم.mp3
6.87M
#بشنوید
#برخیز_مریم
از این بهت ِ تاریخ به کجا می گریزید؟
کاهنان ِ این تاریخ ِ یک سویه را به سخره گیرید.
مریم های روزگارتان را فراخوانید!
پرده ها را بدرید،
و بگذارید نسیم ِ طراوت ِِ زن، تاریخ را در نَفَس ِ عیسی بن مریمی َش زنده کند.
هوای ِ او در تاریخ کمی نفس بگیرد، پرسه زند.
این تاریخ ِ رو به موت قدوم ِ چون اویی را می طلبد.
این لطافت، حیات ِ عیسی به دل دارد.
زبان َم به روی ِ تو باز میشود مریم.
گامهایت را محکم تر بکوب.
تاریخ بی تو کجا را دارد برود؟!
دژهای بلند ِ معبد ِ تاریخ ِ مان در عطش فاتحی چون توست؛
تو که مادر ِ حقیقتی.
بس َست مریم.
بشکن روزه ی سکوت َت را.
بیا و در قدس ِ ممنوعه ی تاریخ ِ مان پا بگذار.
پلکان ِ تاریخ سخت در انتظار ِ توست ....
(۵ شهریور ِ ۹۶)
پس لب به سخن گشود،
با صدایی که می گوید:
این منم؛
شیرین!
اسمی دیگر به دنیا تقدیم شد.
اسمی که قریب و اقصی بدان سر بلند کرد.
پس تابوتِ عهد نازل گشت،
آیه ای در دستانِ مسیح و محمّد،
در زحمتِ بغضِ سلاح، سوگندِ دست ها بر تابوت پیمان بست.
چشمی آرام پرسید:
این مسیح است در هیئتِ شیرین یا محمّد در پیکرِ تشییع؟
من چه می بینم؟
این کدام خداست که در نقطه ای خُرد و کوچک می شنود و به عالَمی اجابت می کند؟
«پس بخور و بیاشام و چشم روشن دار
و هر آنکه از بشر دیدی بگو نذرِ خویش را»
بگو این منم
صامت و صائم و قائم
و چشم در راه
و چشم در راه
و چشم در راه ...
(۲۵ اردیبهشتِ 1401)
#تصویر_قدسی
#اشک_خیال_انگیز
#شیرین #شیرین_ابوعاقله
@tashakole_esharat
اشارت
#بشنوید #برخیز_مریم از این بهت ِ تاریخ به کجا می گریزید؟ کاهنان ِ این تاریخ ِ یک سویه را به سخره
#استاد_طاهرزاده:
چه خوب می گویی: «آیه ای در دستانِ مسیح و محمّد»
و چه خوب تر می گویی: «این مسیح است در هیئتِ شیرین یا محمّد در پیکرِ تشییع؟»
نمی دانم می توانیم در این تاریخ.
آری در این تاریخ که همه چیز گسسته است به این اندازه در پیوند حاضر شویم؟
پیوندی که گفتی : «این مسیح است در هیئتِ شیرین یا محمّد در پیکرِ تشییع؟»
آیا تعلقی که با شهید شیرین ابوعاقله در جان ها وزیدن آمده است از جنس همان تعلقی نیست
که با حاج قاسم در جان ها وزیدن گرفت.
و یگانگی خاصی را بین مردمان به ظهور آورد؟
چه می بینم؟
چگونه جهان این یگانگی ها را دارد در خود تجربه می کند؟
ما در کدام تاریخ هستیم؟
آیا او « مسیح است در هیئتِ شیرین یا محمّد است در پیکرِ تشییع کنندگان که به استقبال ِ شهیدی رفتند که در سیمای یک مسیحی محمدوار در تاریخ حاضر شده است تا کاخ های ستم را به زیر بکشد!
چه خوب از حجاب تحجر و حجاب لبیرالیته عبور کرده ای تا آن بانوی شهید را درست بنگری بدون آن که از عهد دینی خود عبور کنیم.
باز بگو که او«آیه ای است در دستانِ مسیح و محمّد»
خبر از وقتی به گوش می رسد که عیسی از آسمان نزول می کند و در کنار مهدی تاریخی را بوجود می آورد که همه ی موحدین در قالب حیاتِ عشق و حماسه و شور و ایمان در کنار هم حاضر شده اند.
و شیرین ابوعاقله قصه ی تاریخی است که پیش خواهد آمد و حتما پیش خواهد آمد
#برخیز_مریم
در رثای شهادت #شیرین_ابوعاقله
#تصویر_قدسی
#اشک_خیال_انگیز
#شیرین #شیرین_ابوعاقله
@esharat
اشارت
ای نوجوان فلسطینی چه زود مرد شدهای ! و چه اندازه خوب در بصیرت قرآنی آینده را میفهمی ! آیا زودتر از ما شنیدی که رهبر انقلاب فرمودند آینده آینده فلسطین است ؟ آیا رهبر انقلاب زودتر از آنکه تو این سخنان را بگویی از تو شنیدند که میفرمایند: به نظر من هر کسی راجع به غزّه صحبت میکند، باید راجع به صبر مردم و اقتدار مردم و اقتدار رزمندگان حرف بزند، وَالّا به اینها ظلم شده؛ انصافاً این صبری که اینها کردند خیلی مهم است.
#استاد_طاهرزاده
@esharat
کسانی امروز، مردان واقعی تفکرند که متوجه روح تاریخی باشند که #در_حال_طلوع است و #غزه، آینه آن حضور و آن تفکر است تا معلوم شود متفکر واقعی در این زمانه چه کسی است.
#استاد_طاهرزاده
#در_جست_و_جوی_زبان_اشارت
@esharat
هدایت شده از اشاره های ناخوانا
قیصر:
هوای ناحیه ی ما همیشه بارانی است
______________________________________
هوای ناحیه ی غزه باز بارانی ست
در آن حوالی و جغرافیا چه طوفانیست!
به دست هر مَلَکی چند قطره ی باران
و قدس منزل این آیه های قرآنی ست
چقدر سروِ بلند و چقدر لاله ی سرخ
که گفته غزه خراب و که گفته ویرانی ست؟
چه سفره ای شده پهن و چه عید قربانی
تمام جمعیت شهر گرمِ مهمانی ست
بهشتِ دوست مساویِ امتحان و بلاست
و غزه_کربُبَلا_ آن بهشت، آیا نیست؟
۲۹/آبان/۱۴۰۲
@esharenakhana
هدایت شده از اشاره های ناخوانا
بخواب دخترم
بخواب فاطمه!
به زیر سقف خانه در سکوت شب
و زیر سایه ی پدر
کنار مادرت به راحتی بخواب
نه نترس
که تکان نمی خورد
به هیچ وجه در دل تو آب
ولی بدان که بچه های غزه
زیر سقفی از بلا
و دود و آتش و
موج بمب های پر صدا
به زیر خاک تا ابد
غریب آرمیده اند و تو
به راحتی درون رخت خواب خود می آرمی
و نیستَت غمی
بخواب دخترم بخواب
ولی زِ یاد خود نبر
در این زمانه ی بلا چه شد
برای بچه های خویش
زینبی بگو که غزه-کربلا چه شد
۲۵/مهر/۱۴۰۲
@esharenakhana