eitaa logo
کانال عشق
316 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
10.6هزار ویدیو
95 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت : هفتم✨💥 منیژه یک ساله بود که طعم بی‌مادری را چشیدم. مرگ ناگهانی مادر برایم خیلی سخت گذشت.🏴 از همان موقع تصمیم گرفتم در زندگی محکم و صبور باشم، هیچ وقت نگذاشتم پدرم و اطرافیان اشکم😭 را در فراق مادر ببینند. آقام به خاطر علاقه و احترامی که به مادرم داشت، تصمیم گرفت او را در بهترین مکان دفن کند. آن هم چه مکانی! قبرستان وادی السلام در نجف اشرف.🌺 آن روزی که جسم بی‌جان مادرم را در صندوق چوبی گذاشتند تا به عراق ببرند صحنهٔ غریبی بود. برادرها‌ و خواهرهایم،آقام، همسایه و فامیل، دورتا دورش حلقه زده بودند. دلم می‌خواست زار زار 😭گریه کنم ولی به خاطر خواهرها و برادرهایم سکوت ‌کردم که بی‌تابی نکنند. برای چند لحظه‌ای رفتم و مادرم را بغل کردم. صورتش را بوسیدم و گفتم: «خداحافظ، فقط همین.»😔 چند نفری که کارشان انتقال میت به عراق بود، آمدند درِ صندوق را بستند. تا انتهای کوچه چشمم دنبال تابوت مادر بود، تا جایی که از چشمانم ⚫️برای همیشه محو شد. آن‌ها تابوت را با خودشان به قبرستان وادی السلام بردند و مادرم را در آنجا دفن کردند. بیست و یک ساله بودم با پنج خواهر و برادر قد و نیم ‌قد که پر کردن جای خالی مادر و رسیدگی به آنها را وظیفه خودم می‌دانستم.✔️ حساسیت خاصی نسبت به آنها و بچه‌هایم داشتم چون تمام زندگی‌ام بودند. با اینکه دوتا از خواهرهایم ازدواج کرده بودند. پدرم بیشتر به من انس داشت، چون دختر بزرگش بودم. هر روز می‌رفتم بچه‌ها ✳️را ناز و نوازش می‌کردم. لباس‌هایشان را می‌شستم. غذایشان را می‌پختم و به حاج آقام دلداری می‌دادم؛ اما هیچ کس نمی‌توانست جای خالی مادر را برایشان پر کند. به خانه خودمان که برمی‌گشتم دست و دلم به هیچ کاری نمی‌رفت. انگار چیزی را در وجودم گم کرده بودم که پیدا کردنش برایم غیر ممکن بود. آقام تنها تکیه‌گاهم بود.🌷🌷🌷 ادامه دارد ...... http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت : هشتم✨💥 یک ماه بعد از فوت🏴 مادرم، پدرم آمد خانه‌مان. بعد از سلام و احوال‌پرسی تعارفش کردم بیاید داخل خانه، گفت: «نه، همین جا توی حیاط خوبه.»🌸 زیرانداز انداختم و رفتم چای تازه دم برایش آوردم. نشستم کنارش. لبخندی زد و گفت: «فاطمه وقتی می‌بینمت یاد مادرت می‌افتم.»😔 دیگر نمی‌توانستم جلوی خودم را بگیرم. زدم زیر گریه و با دستم جلوی صورتم را گرفته بودم شانه‌هایم تکان می‌خورد. آقام بغض کرده بود مرا در آغوش🌿 گرفت و آهی کشید گفت: «مادرت عمرش به دنیا نبود. من هم از رفتنش عذاب می‌کشم.»😔 انگار تصویر مادرم همیشه جلوی چشمم بود. نه می‌شد که بروم چند لحظه‌ای بر سر مزارش بنشینم و گریه😭 کنم، نه کسی را داشتم که برایش درد دل کنم خیلی از او دور بودم همین غصه‌ام را بیشتر می‌کرد، آقام چایش را که خورد،گفت: «می‌خوام فردا تو و بچه‌ها رو ببرم قم.»🤓 با تعجب گفتم: «فردا؟!‌ پس خواهرم‌ و برادرام چی؟»🤔 گفت: «آره بابا همین فردا، بچه‌ها رو سپردم به خواهرت، خیالم از بابت اونا راحته.» گفتم: «پس باید منم عذرا و کبری رو بذارم پیش مادرشوهرم، منیژه و منصوره را هم با خودم میارم.»☺️ گفت: «خوبه، فردا میام دنبالت.» فردای آن روز غلامعلی، عذرا و کبری را برد خانه پدرش، من هم آماده شدم چند تکه لباس و وسایل برای بچه‌ها گذاشتم توی ساک و منتظر آمدن آقام بودم.🔆 آقام که آمد منیژه را بغل کرد و ساکم را از دستم گرفت. من هم منصوره را بغل کردم. با هم رفتیم ترمینال و سوار مینی‌بوس 🚎شدیم. نشستم کنار شیشه، آقام هم نشست کنارم، ماشین که حرکت کرد، بچه‌ها کم‌کم خوابشان برد. آقام کلی با من حرف زد. از سختی‌های دوران کودکی‌اش، از ازدواجش با مادرم و ...💢 گفت. در آن چند ساعت تمام زندگی‌اش را برایم تعریف کرد.✅ وقتی رسیدیم قم ، از ماشین پیاده شدیم و رفتیم مهمانسرا، صبحانه خوردیم و کمی استراحت کردیم. آقام گفت: «فاطمه، بچه‌ها رو آماده کن بریم زیارت بی‌بی.»✳️ بچه‌ها را آماده کردم، وسایلمان را گذاشتیم توی مهمانسرا و رفتیم طرف حرم، آقام منیژه را بغل کرد و برد توی حرم، من هم منصوره را بردم. آن زیارت حالم💟 را از این رو به آن رو کرد. هر وقت می‌رفتم حرم،‌ می‌نشستم روبه‌روی ضریح، به یاد مادرم اشک می‌ریختم و برایش دعا می‌کردم، سبک شده بودم از حرم که بیرون ‌آمدیم، ‌رفتیم بازار، آقام ‌خواست برای خواهر و برادرهایم سوغاتی بخرد.👌 ‌گفت: «به سلیقه خودت، هرچی بچه‌های خودتو اونا دوست دارن براشون بگیر.» سوغاتی‌هایمان را خریدیم، دو سه روزی مهمان حضرت معصومه(س) بودیم و بعد برگشتیم.💐💐💐 ادامه دارد ...... http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزیین تلهای آهنی با خرده پارچه 😍👏 کن به دوستات 😊 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما 🏃🏃 آموزش انواع شیک وخاص و 👏👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خودتون با کاغذهای ساده ،کاغذ کادو بسازید 👏😍👌 کن به دوستات 😊 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما 🏃🏃 آموزش انواع شیک وخاص و 👏👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁉️ نخوردن و نياشاميدن در هنگام روزه، چه فايده‌ای دارد؟ اصلاً چرا باید روزه بگیریم؟ 🔑 در روزه‌داری، مسئله فقط نخوردن نیست. این است که با نخوردن، جسم خود را عادت دهیم که مطیع باشد، نه اینکه حاکم ما شود و به ما فرمان دهد. ناطقهٔ ما به دلیل ارتباط با روح الهی، خودش نیاز بدن را می‌داند و درست و به‌موقع برای رفع آن اقدام می‌کند. اما اگر از بدن فرمان بگیرد، دیگر آن فرمان براساس هوی و لذت‌های کاذب است، نه براساس نیاز. اینجاست که نفس از عالم ، پایین کشیده می‌شود و تحت تأثیر بدن قرار می‌گیرد. مثلاً اگر طبق فرمان ، غذا بخوریم،‌ هرطور شده می‌خواهیم گرسنگی‌مان را برطرف کنیم. حتی ممکن است حقّ دیگران را بخوریم یا به غذای ناپاک و هم تن دهیم. اما اگر به فرمان نفس ناطقه باشد، وقتی غذای پاک و نبود، گرسنگی را قدری تحمل می‌کنیم تا از راه درست سیر شویم. اگر با به این حقیقت، گرسنگی را تحمل کنیم، تا پایان ماه مبارک، از اسارت تن رها می‌شویم؛ یعنی می‌خوریم، ولی طبق آنچه نفس ناطقه به تبع روح به ما دستور می‌دهد. درواقع ، تمرینی است برای عبور از جاذبه‌های تن و افطار به جاذبه‌های روح؛ و این همان عبودیتی است که برای رسیدن به آن، خلق شده‌ایم. برگرفته از @Lotfiiazar
سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر مشهد خلاصۀ 3 94 ماهیت شرور آنچه ما را از عروج بازمیدارد این تفکر است که نباید لطمۀ مادی بخوریم! آیا ما از انبیا و اولیا برتر هستیم که آنها باید به انواع بلاها دچار شوند و ما نشویم؟! می‌بینیم که پیامبر یتیم به دنیا می‌آید؛ مادرش را در کودکی از دست می‌دهد؛ سرگین بر سرش می‌ریزند؛ منافقین او را احاطه کرده‌اند و مأمور به سکوت است و... ابتلائات را حق او می‌دانیم؛ اما تا خودمان... متن کامل در لینک زیر: saehat.ir/خلاصه-دروس/شیطان-شناسی--محرم-1437-ه.ق/ماهیت_شرور @Lotfiiazar
❗️ 🍃شیخ رجبعلی خیاط: اگر ما به قدر ترسیدن از یک عقرب از عقاب خدا بترسیم ، همه کارهای عالم اصلاح می شود ... @Arefin 🍃فرزند آیت الله سلطانی : به پدرم گفتم اگر بنا باشد شما به من فقط یک نصیحت بکنید ، چه می گویید؟ ایشان سرشان را پایین انداخته، تأملی کردند ؛ سپس سرشان را بلند کرده فرمودند: ! 🆔 @Arefin ❗️ 🍃آیت الله بهجت: اگر سلاطین عالم می دانستند که انسان ممکن است در حال عبادت چه لذت هایی ببرد همه تاج و تخت خود را رها میکردند... 📚برگی از دفتر آفتاب 🆔 @Arefin
... 🍃شیخی در حال تدریس بود که مردی وارد شد و گفت : ای شیخ مردمانی به ماه رسیدند و تو هنوز مشغول شرح و تدریس هستی؟ 🍃شیخ گفت : مخلوقی به مخلوقی رسید و ما در تلاشیم تا به خالق خود برسيم و بیچاره تو که نه با آنها به مخلوقات او می رسی و نه با ما به سوی خالق خود میایی 🆔 @Arefin
6.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 ویدئو | همدلی با مادر شهید در این روزها، مادران شهدا و خانواده ایثارگران را فراموش نکنیم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «در قضیّه‌ی کرونا، فداکاری‌ها به قدری چشمگیر بود که افرادی را که در خارج از این کشور هم هستند به تحسین وادار کرد... مثل جوانهایی که تصمیم گرفتند به افراد مسن کمک کنند، درِ خانه‌های آنها بروند.. مژده میدهم که پاداش الهی در انتظار آنها است.»۱۳۹۹/۰۱/۰۱ کیفیت بالا در aparat.com/reyhaneh ❣️ @Khamenei_Reyhaneh