بسماللهالرحمنالرحیم
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر مشهد
13 ذیالقعده 1439
یاران ولایی (مسلمانیِ سلمان)
قسمت اول
طبق روال میخواهیم عینیت حدیث #ولایت را در یاران امام رضا(علیهالسلام) ببینیم. اما پیش از آن، قدری از #سلمان میگوییم که از شدت یاری، خودش از اهلبیت شده بود. او فردی عادی مثل ما و حتی از نژاد ما بود که بیشتر عمرش را در راهگمکردگی زیست و پیوسته دنبال #هدایت میگشت تا آنکه در سنّ پیری، حقیقت را یافت و #اسلام آورد.
او زندگی راحتی نداشت و مدام در بیرون و درون، هجرت میکرد. نه معصوم بود و نه معصومزاده؛ اما زیارتنامۀ خاصی از جانب معصوم برایش وارد شده که در مفاتیحالجنان نیز آمده است. روحیۀ ولایی او به نحو کاملاً عینی در زندگیاش جریان داشت و همین موضوع در زیارتنامهاش هم منعکس شده است که عباراتی از آن را با هم میخوانیم.
در این زیارت پس از سلام بر پیامبر و ائمه(علیهمالسلام) و ملائکه آمده است:
"السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا صَاحِبَ رَسُولِ اللَّهِ الْأَمِينِ. السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ. السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُودَعَ أَسْرَارِ السَّادَةِ الْمَيَامِينِ. السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ مِنَ الْبَرَرَةِ الْمَاضِينَ. السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ."
سلام بر تو ای همنشین رسولخدا. سلام بر تو ای ولیّ امیرمؤمنان. سلام بر تو ای نگهدارندۀ اسرار سروَران پربرکت. سلام بر تو ای بقیۀ خدا از نیکان گذشته. سلام بر تو ای اباعبدالله و رحمت و برکات او بر تو باد.
سلمان صاحب پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) بوده و صاحب، همنشینی است که آنقدر روحیهاش را با فرد یکی کرده که چه در کنار جسم او باشد و چه نباشد، با اوست. سلمان ولیّ علی(علیهالسلام) بوده و نه اینکه بر او ولایت داشته باشد، بلکه علی(علیهالسلام) در مواردی که شرایط برای ظهور خودش فراهم نبوده و برای سلمان بوده، با او امور را سرپرستی و ولایت میکرده است. همانگونه که ما با چشم و گوش و دست و همۀ اعضایمان خود را سرپرستی میکنیم.
شرط این ولایت، #تبعیت محض است که سلمان داشته. او کسی است که خلیفۀ دوم در زمان حکومت خود، حکم ولایت مداین را به او داد و او البته به فرمان امام، حاکم مداین شد. این واقعاً برای ما عجیب است و آنقدر در خودیهایمان غرق شدهایم که چهبسا اگر آن شرایط بودیم، حتی نمیوانستیم باور کنیم؛ چه رسد به اینکه بپذیریم.
سلمان خودش حق نداشت حکم عمر را بپذیرد. اما وقتی امام فرمود، بدون هیچ حرف و سؤالی رفت؛ چون یقین داشت. ما اگر در مقابل فرمان امام برایمان حرف و سؤال پیش میآید، از آن روست که فقط #باور داریم. باید باورهایمان را حتی نسبت به امام بشکنیم تا در وجودمان به #معرفت یقینی برسیم و امام را نه ذهنی، بلکه عینی بشناسیم.
آری؛ تا مولایمان نخواهد، ما خودسر حتی بهترین کار را برای او انجام دهیم، ارزش ندارد. اما وقتی او بخواهد، حتی اگر سلطنت دنیا تحت حاکمیت غصبی طاغوت باشد، باید اطاعت کنیم. چون امام میتواند ولایت خود را با شیعیانش ظهور دهد؛ اما شیعیان نمیتوانند و حق ندارند به هر طریقی شده، طبق خواست خود به او خدمت کنند.
تا او نخواهد، خون خود را هم بدهند، ارزش ندارد؛ چنانکه در طول تاریخ، بودند کسانی که به خونخواهی ائمه(علیهمالسلام) قیام کردند؛ اما ثمرۀ ماندگار نداشت، چون به خواست امام نبود.
سلمان همۀ ائمه(علیهمالسلام) را ندیده بود؛ اما ظرف اسرار همهشان، بلکه ظرف اسرار تاریخ بود. جسمش در کربلا و کاظمین و سامرّا حضور نداشت؛ اما همه جا با اهلبیت(علیهمالسلام) بود. او تاریخ و نحوۀ زندگی ما را نیز بهتر از خودمان میشناخت . حتی طعم حقیقی حاکمیت امام زمان(عجّلاللهفرجه) را بهتر از کسانی که در آن دوره زندگی خواهند کرد، چشیده بود. چرا؟ به خاطر نماز و روزۀ زیادش؟ یا چون همیشه دنبال جسم علی(علیهالسلام) میدوید، برای او جانماز میانداخت و کفشش را جفت میکرد؟ یا چون مدام قربانصدقهاش میرفت، التماسدعا میگفت؟
ادامه دارد...
#خلاصه
#ذیالقعده1439
#جلسه_چهارم
@Lotfiiazar