eitaa logo
❤️کانال عشق
322 دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
12.8هزار ویدیو
99 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
بسماللهالرحمنالرحیم خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر مشهد 13 ذیالقعده 1439 یاران ولایی (مسلمانیِ سلمان) قسمت اول طبق روال میخواهیم عینیت حدیث را در یاران امام رضا(علیهالسلام) ببینیم. اما پیش از آن، قدری از میگوییم که از شدت یاری، خودش از اهلبیت شده بود. او فردی عادی مثل ما و حتی از نژاد ما بود که بیشتر عمرش را در راهگمکردگی زیست و پیوسته دنبال میگشت تا آنکه در سنّ پیری، حقیقت را یافت و آورد. او زندگی راحتی نداشت و مدام در بیرون و درون، هجرت میکرد. نه معصوم بود و نه معصومزاده؛ اما زیارتنامۀ خاصی از جانب معصوم برایش وارد شده که در مفاتیحالجنان نیز آمده است. روحیۀ ولایی او به نحو کاملاً عینی در زندگیاش جریان داشت و همین موضوع در زیارتنامهاش هم منعکس شده است که عباراتی از آن را با هم میخوانیم. در این زیارت پس از سلام بر پیامبر و ائمه(علیهمالسلام) و ملائکه آمده است: "السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا صَاحِبَ رَسُولِ اللَّهِ الْأَمِينِ. السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ. السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُودَعَ أَسْرَارِ السَّادَةِ الْمَيَامِينِ. السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ مِنَ الْبَرَرَةِ الْمَاضِينَ. السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ." سلام بر تو ای همنشین رسولخدا. سلام بر تو ای ولیّ امیرمؤمنان. سلام بر تو ای نگهدارندۀ اسرار سروَران پربرکت. سلام بر تو ای بقیۀ خدا از نیکان گذشته. سلام بر تو ای اباعبدالله و رحمت و برکات او بر تو باد. سلمان صاحب پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) بوده و صاحب، همنشینی است که آنقدر روحیهاش را با فرد یکی کرده که چه در کنار جسم او باشد و چه نباشد، با اوست. سلمان ولیّ علی(علیهالسلام) بوده و نه اینکه بر او ولایت داشته باشد، بلکه علی(علیهالسلام) در مواردی که شرایط برای ظهور خودش فراهم نبوده و برای سلمان بوده، با او امور را سرپرستی و ولایت میکرده است. همانگونه که ما با چشم و گوش و دست و همۀ اعضایمان خود را سرپرستی میکنیم. شرط این ولایت، محض است که سلمان داشته. او کسی است که خلیفۀ دوم در زمان حکومت خود، حکم ولایت مداین را به او داد و او البته به فرمان امام، حاکم مداین شد. این واقعاً برای ما عجیب است و آنقدر در خودیهایمان غرق شدهایم که چهبسا اگر آن شرایط بودیم، حتی نمیوانستیم باور کنیم؛ چه رسد به اینکه بپذیریم. سلمان خودش حق نداشت حکم عمر را بپذیرد. اما وقتی امام فرمود، بدون هیچ حرف و سؤالی رفت؛ چون یقین داشت. ما اگر در مقابل فرمان امام برایمان حرف و سؤال پیش میآید، از آن روست که فقط داریم. باید باورهایمان را حتی نسبت به امام بشکنیم تا در وجودمان به یقینی برسیم و امام را نه ذهنی، بلکه عینی بشناسیم. آری؛ تا مولایمان نخواهد، ما خودسر حتی بهترین کار را برای او انجام دهیم، ارزش ندارد. اما وقتی او بخواهد، حتی اگر سلطنت دنیا تحت حاکمیت غصبی طاغوت باشد، باید اطاعت کنیم. چون امام میتواند ولایت خود را با شیعیانش ظهور دهد؛ اما شیعیان نمیتوانند و حق ندارند به هر طریقی شده، طبق خواست خود به او خدمت کنند. تا او نخواهد، خون خود را هم بدهند، ارزش ندارد؛ چنانکه در طول تاریخ، بودند کسانی که به خونخواهی ائمه(علیهمالسلام) قیام کردند؛ اما ثمرۀ ماندگار نداشت، چون به خواست امام نبود. سلمان همۀ ائمه(علیهمالسلام) را ندیده بود؛ اما ظرف اسرار همهشان، بلکه ظرف اسرار تاریخ بود. جسمش در کربلا و کاظمین و سامرّا حضور نداشت؛ اما همه جا با اهلبیت(علیهمالسلام) بود. او تاریخ و نحوۀ زندگی ما را نیز بهتر از خودمان میشناخت . حتی طعم حقیقی حاکمیت امام زمان(عجّلاللهفرجه) را بهتر از کسانی که در آن دوره زندگی خواهند کرد، چشیده بود. چرا؟ به خاطر نماز و روزۀ زیادش؟ یا چون همیشه دنبال جسم علی(علیهالسلام) میدوید، برای او جانماز میانداخت و کفشش را جفت میکرد؟ یا چون مدام قربانصدقهاش میرفت، التماسدعا میگفت؟ ادامه دارد... @Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر مشهد 13 ذی‌القعده 1439 یاران ولایی (مسلمانیِ سلمان) قسمت دوم راز مسلمانیِ ، این بود که تمام محبت‌های خود را در مقابل علی(علیه‌السلام) فانی کرده و یک‌پارچه مظهر او و ارادۀ او شده بود. برای همین بقیةالله شد که از بهترین‌های گذشته باقی مانده است. پس نور وجودش امروز نیز حضور دارد و می‌توانیم به او متوسل شویم تا کار امام را برایمان بکند. "أَشْهَدُ أَنَّكَ أَطَعْتَ اللَّهَ كَمَا أَمَرَكَ، وَ اتَّبَعْتَ الرَّسُولَ كَمَا نَدَبَكَ، وَ تَوَلَّيْتَ خَلِيفَتَهُ كَمَا أَلْزَمَكَ، وَ دَعَوْتَ إِلَى الِاهْتِمَامِ بِذُرِّيَّتِهِ كَمَا وَقَفَكَ، وَ عَلِمْتَ الْحَقَّ يَقِيناً وَ اعْتَمَدْتَهُ كَمَا أَمَرَكَ." گواهی می‌دهم همانا تو خدا را اطاعت کردی، چنان‌که فرمانت داد؛ رسول را پیروی نمودی، چنان‌که از تو خواست؛ ولایت خلیفه‌اش علی(علیه‌السلام) را پذیرفتی، چنان‌که بر تو لازم گرداند؛ به اهتمام بر ذرّیه‌اش دعوت کردی، چنان‌که بر عهده‌ات گذاشت و حق را یقینی دانستی و بر او اعتماد کردی، چنان‌که تو را امر فرمود. سلمان کسی بود که اطاعتش به امر خدا بود؛ نه مثل بسیاری از ما که هرچند کار بد و نکنیم، کار خوبمان هم اطاعت است، نه اطاعت خدا و امام. روحیۀ ولایی آن است که وقتی ولی دستور می‌دهد، اطاعت کنیم؛ هرچه بود. اما ما اغلب آن‌قدر خودمان را دوست داریم که به آنچه خدا و امام از ما می‌خواهند، عمل نمی‌کنیم؛ اگرچه گاه اسم این روش را در مقابل آن‌ها می‌گذاریم و می‌پنداریم کارمان درست است! به عنوان مثال، تصور کنید امام بیاید و بگوید در کنار او بنشینیم یا حتی پایمان را دراز کنیم؛ یا بگوید دستش را نبوسیم یا اصلاً به دیدنش نرویم. بله؛ اگر خودمان این طور رفتار کنیم، بی‌ادبی است. اما وقتی او می‌گوید، نباید اطاعت کنیم؟ حتی اگر نگوید، ولی بفهمیم کاری را دوست دارد یا از کاری خوشش نمی‌آید، باید طبق ارادۀ او عمل کنیم. این‌ها مثال است. اما زندگی ما پر است از این مسائل در ارتباط با خدا و امام و اولیاء. ما یک عمر با تعارف، زندگی کرده‌ایم و نفهمیده‌ایم. این تعارفات، همه مطرح کردن خود و نشان دادن خود است؛ اگرچه گمان کنیم داریم در مقابل خدا و امام، ادب به خرج می‌دهیم و خود را می‌شکنیم تا شأن آن‌ها را رعایت کنیم! واقعاً چه فکری کرده‌ایم؟! ما هر شأنی برای خود بگذاریم، چه خوب و چه بد، ناشی از خودبینی است. چه شأن خود را برتر از آن ببینیم که برخی دستورات را اطاعت کنیم و چه بگوییم: «من کوچک‌تر از این حرف‌ها هستم؛ لیاقتش را ندارم؛ در حضور شما، من چرا؟ نمی‌توانم!...» باید بفهمیم ما در مقابل خدا و امام، اصلاً نیستیم که بخواهیم خوب باشیم یا بد! علاوه بر این مگر آن‌ها حدّ ما را نمی‌دانند که بزرگیم یا کوچک و خوبیم یا بد؟ پس چرا به شکل‌های مختلف، این‌همه چون و چرا داریم؟ اگر سیرۀ بزرگان را بخوانیم، می‌بینیم ادب یعنی نفی خود، نه اثبات خود حتی در نالایقی و گنه‌کاری. ادب، اطاعت و است؛ نشستن سر جای خود است. غیر از این هرچه باشد، تعارفاتی است که برای اظهار خود می‌کنیم. ادب یعنی هرجا و هرطور ولی خواست، تبعیت کنیم؛ نه هرجا و هرطور خودمان خواستیم. وگرنه دیگر اسمش تبعیت نیست! شاید بگوییم برخی تعارف‌ها لازمۀ ارتباط است و اگر رعایت نکنیم، موجب ناراحتی می‌شود. آری؛ در ارتباط‌های عادی ممکن است و البته آنجا نیز ، درست نیست؛ آن هم تعارف‌هایی که بیشترش دروغ است. با همه باید صادق بود. نمی‌توانیم برای اینکه دیگران ناراحت نشوند، دروغ بگوییم! اما صحبت ما، ارتباط با امام و ولیّ است که تعارف در آن، معنا ندارد. امامی که منتظر تعارف ما باشد یا توقع داشته باشد مقامش را نشان دهیم و به او ابراز عزت و احترام کنیم و اگر هم چنین نباشیم، ناراحت شود، اصلاً امام نیست و نمی‌تواند ما را امامت کند. اگر امام را در درون و به حقیقت بشناسیم، می‌بینیم آن‌قدر غنی و محو خداست و محو هدف و مقصدش، که اصلاً در این وادی نیست و حتی اگر مردم قبولش نکنند، برای هدایتشان می‌کوشد. ادامه دارد... @Lotfiiazar
📗 ۳۱ حضرت حق‌تعالی و اطاعت از را آن‌چنان مهم می‌داند، که شرط خود به بندگان معرفی می‌کند. معرفت نور تا عصر ظهور، جلد ۱، صفحۀ ۲۰۱ 〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 🌐 سایت saehat.ir 📚 کانال معرفی کتاب‌های سرکار خانم لطفی‌آذر: https://t.me/ProfessorBooks
💟 همراهی با امام فقط در فعلی نیست؛ قلبمان باید به او وصل باشد که همانا است. اتصال قلبی به امام، مثل کلید برق است. یک لامپ هرچه هم سالم و زیبا باشد، تا به برق وصل نشود و کلیدش را نزنند، روشن نمی‌گردد. ما نیز اگر فقط فعلمان با امام یکی باشد، مثل همان لامپ سالمیم. باید کلید اتصالمان به برق زده شود. در آن صورت به منبع نور وصلیم و اگر هم زمان‌هایی خاموش باشیم، دوباره روشن می‌شویم. برگرفته از بحث 🌐 Saehat.ir 📱 @Lotfiiazar
تمرین کسی که است، تا اذان مغرب، رزق حلال الهی را نمی‌خورد؛ یعنی بین خوردن غذاهای حلال و اطاعت از امر پروردگار، تبعیت از فرمان الهی را انتخاب می‌کند. بین خواست دل و خواست خدا، خواست خدا را انجام می‌دهد. به این ترتیب کم‌کم روحش طالب آن چیزی می‌شود که حق اراده فرموده است و باطنش در سرور و شادی قرار می‌گیرد. این احساس روحی، لذتی دارد که انجذاب به سوی حق را در انسان تقویت می‌کند؛ تا در غیر ماه رمضان هم وقتی بین میل خودش و خواست خدا مخیّر شد، خواست خدا را ترجیح دهد. برگرفته از 📱@Lotfiiazar 🌐 hamgaman-institute.ir