•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#قسمت213
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
- داداش، من حالم خوبه باور کن. تورو خدا پیش مامان وبابا نگو، بیچاره ها به قدر کافی نگرانی کشیدن
- به نظرت این دلیل میشه که نگی؟
- اصلا قبول، بعداین میگم. ولی لطفا نذار مامان بفهمه، چون بازم نمیذاره توخونه کار کنم، بیچاره پاهاش درد میکنه.
ببینم اصلا چطور شد برادر زینب بهت گفت؟
- هیچی بابا بنده خدا که تقصیری نداشت، اونم نگرانت شده بود.
باخودم گفتم دلیلی نداره نگران من باشه! یاد پول غذا افتادم
- راستی اونروز که از مسجد رفتی توبهش گفتی غذا بخره؟
کمی فکر کرد و گفت
- من فقط گفتم یادم رفت برا زهرا غذابگیرم، مگه چی شده؟
سرم رو تکون دادم
- بعد رفتنت یه پرس غذا برام خریده بود، من نمیخوام مدیون کسی باشم اگه ممکنه پولش رو بهش بده.
حمید آروم خندید و جواب داد
- باشه، خودم بعدا بهش میدم. احتمالا چون من گفتم باید بعد از نهار دارو بخوری، به خاطر همین خریده.
تو دلم گفتم، اونم چه غذایی بود.
- مامان چیکار می کرد؟
- برنج پاک می کرد برای سحری.
- پس بهتره برم کمکش، دست تنها نباشه.
هر دو به هال رفتیم، مامان تو آشپزخونه مشغول شستن برنج بود، نزدیکش رفتم و از پشت بغلش کردم.
- بدین من بشورم، شما برین پیش بابا وخانم جون بشینین.
قابلمه رو از مامان گرفتم و خودم آب، روغن و نمکش رو ریختم، روی شعله گاز گذاشتم.
سیب زمینی خورد کردم و بعداز سرخ کردنش، کمی چرخ کرده و پیاز هم زدم و وقتی آماده شد دَرش رو گذاشتم تا بعداز دم کشیدن برنج، مخلوط کنم.
بالاخره کارک تموم شد، لپ تاپ رو برداشتم و به اتاق رفتم تا کمی از سخنرانی نیمه شعبان رو گوش بدم.
روی پوشه ای که سخنرانی ذخیره شده بودکلیک کردم ، از قسمتی که مونده بود زدم تا پخش شه. دفتر و خودکارم رو برداشتم تا نکته برداری کنم.
استاد گفت:
مرحوم حِمیَری از بزرگان و اکابر شیعه در عصر غیبت صغری توقیعی رو از امام عصر دریافت کردند.
متاسفانه توقیعات به این صورته که اصل سوال در اون ها ذکر نشده و ما از جواب ها متوجه میشیم که سوالات در چه موضوعی بوده.
در این توقیع امام عصر به مرحوم حمیری فرمودند: اذا اردتم التوجه بنا الی الله و الینا، فقولوا کما قال الله تعالی:
" سلام علی آل یاسین"
ما از این پاسخ می فهمیم که سوال مرحوم حمیری در باب چگونگی توجه به امام عصر بوده، دوستان عزیز به پاسخ امام دقت کنید.
حضرت به زیارت آل یاسین اشاره کرده
و سلام رو به عنوان توجه به امام معصوم مطرح فرمودند.
در فراز های زیارت آل یاسین چنین می خوانیم
السلام علیک حین تقوم
السلام علیک حین تقعد
السلام علیک حین تصلی و تقنت
السلام علیک حین تکبر و تهلل
السلام علیک حین تحمد و تستغفر
السلام علیک ...
السلام علیک فی آناء لیلک و اطراف نهارک
اگه خوب دقت کنیم می بینیم که این سلام دادن و توجه باید در لحظه لحظه ی زندگی ما جای داشته باشه تا ما از رستگاران باشیم.
سلام بر تو در لحظه لحظه ی شب و روزت!
حالا عمل ما به چه گونه ایه؟
ما نه تنها اصلا توجهی به امام معصوم نداریم، بلکه اصلا نبود امام برامون مهم نیست و دغدغه ی غَیبت امام معصوم رو نداریم.
هر چند که از فیض تکوینی و فیض تشریعی امام بهره میبریم و مانند خورشید در پس ابر از وجود نازنین امام عصر بهره مند میشیم ولی...
آهی کشید و ادامه داد
ولی با همه ی این تفاسیر، با غیبت امام معصوم مشکلی نداریم.
حالا به این سؤال میرسیم، حال و روز ما در دوران غیبت چگونه باید باشه؟
در بیان معصوم علیه السلام حال مومنین در عصر غیبت این گونه است
لَتدمعنَّ علیک عیون المومنین
این عبارت دو تا تاکید داره با لَ و نون مشدد
یعنی قطعا چشم های مومنین برای تو اشکبار خواهد بود.
واقعا حيرت انگيزه...
چقدر خوب ميشه واقعا به امام زمان هم اندازه يه آب تشنه بوديم
در روایات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به ماء معین یعنی آب گوارا تشبیه شدند.
ولی آیا واقعا ما می فهمیم این تشبیه یعنی چی؟
به اینجای سخنرانی که رسیدم، خودکار رو وسط دفترم گذاشتم و لپ تاپ رو خاموش کردم.
ناخواسته اشکی از روی گونه م پایین ریخت، با دست پاکش کردم، حرف های
استاد واقعا تأمل برانگیزه.
#ادامہدارد....
#کپےحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ @eshgheasemani
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#قسمت214
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
به اینجای سخنرانی که رسیدم، خودکار رو وسط دفترم گذاشتم و لپ تاپ رو خاموش کردم.
ناخواسته اشکی از روی گونه م پایین ریخت، با دست پاکش کردم، حرف های استاد واقعا تأمل برانگیزه
ما چقدر کوتاهی کردیم نسبت به مولامون!
باید از همین امشب تصمیم بگیرم هرصبح که از خواب بیدار شدم روزم رو با سلام ویاد امام زمانم شروع کنم و یه بار زیارت ال یاسین رو بخونم، شبها هم قبل از خواب دعای فرج و زیارت ال یاسین بخونم تا حداقل بتونم ادعای این رو بکنم که مولاجان به یادت بودم.
دلم برای این همه غریبی امامم میگیره، با کسی کاری ندارم، اما من که ادعا دارم بچه شیعه م، چقدر به یادش بودم.
روزی چند تا کار کردم که بگم آقاجان اینارو برای رضاو خشنودی شما کردم.
اصلا اینا به کنار چه جوابی دارم به مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها بدم، هممون فقط ادعا داریم وبس.
حس میکنم چیزی تو قلبم سنگینی میکنه، چیکار میتونم بکنم؟
چه کمکی از دستم برمیاد تا برای ظهورش بکنم؟
یادمه یکی از اساتید می گفت هرشب قبل این که بخوابی، حتما با امام زمانت حرف بزن، درد و دل کن. کی بهتر از مولا که مثل پدرته!
خیلی از ماها سخت می گیریم فکر می کنیم حرف زدن باهاش سخته، اما نه! خیلی راحت به زبان ساده و خودمونی باهاش حرف بزن.
گاهی وقتا بهش بگو دلم برات تنگ شده عزیزم، کجای این دنیا غریبانه می گردی؟
حتی می گفت روزی چند بار بهش بگین که دوسش دارین، اونوقت میبینین که محبتتون نسبت به حضرت بیشتر از قبل شده و مطمئنن حضرت توجه ویژه بهتون میکنه.
به قول یکی از دوستام می گفت فرستنده مشکل نداره، مشکل از گیرنده ست.
ازبس خودمون رو مشغول کارهامون کردیم که اصلا حواسمون نیست آقا و سرورمون داره صدامون میکنه.
هممون میگیم اگه تو کربلا بودم، به امام حسین کمک می کردم و از یارانش می شدم، خیلی خجالت آوره این حرفمون، وقتی الان حجت خدا رو که حاضر و ناظره، تنهاش گذاشتیم و دنبال پول و خوشگذرونی هستیم، چطور تو کربلا می خواستیم از یاران امام حسین باشیم.
آهی از ته دل کشیدم، از کارهای خودم شرمنده م، خود من چقدر کوتاهی کردم، باز جای شکر داره حرف های استاد باعث تلنگر شد، مطمئنم نظر خود مولا بود که استاد فاضل وسیله ای بشه تا منم به خودم بیام.
لبخندی از این همه محبت حضرت روی لب هام اومد، بهت قول میدم آقا، تموم تلاشم رو بکنم.
اول شروع میکنم برای ترک گناهایی که باعث میشه دلت بشکنه، میشم زهرایی که شما دوست دارین.
ممنونم که به یادم هستین!
میخوام برای اولین بار بدون خجالت بگم امام عزیزم... مولای غریبم...خیلی دوست دارم!
یاد برنج افتادم، سریع بلند شدم و به هال رفتم تا زیرش رو خاموش کنم.
بابا احتمالا رفته بخوابه، خانم جون و حمید هم کم کم آماده ی خواب می شدن، به آشپزخونه رفتم، مامان مخلفات ماهیتابه رو داخل برنج ریخته بود و با کف گیر زیرو رو می کرد تا خوب قاطی بشه
- ببخش مامان ، یادم رفت
مامان همونطور که کفگیر دستش بود با لبخند جواب داد
- اشکال نداره عزیزم، کار خاصی نمونده بود.سحری میخوای بیدارت کنم؟
- اره حتما، روزه که نمیتونم بگیرم، حداقل بتونم دعاهای این ماه رو بخونم، ماه رمضون سحرهاش خاصه، نباید از دستش داد.
- باشه مادر پس زود برو بخواب، ساعت دوازدهه، دیگه چیزی نمونده.
چشمی گفتم و بعد از تجدید وضو به اتاق رفتم. قبل از خواب، طبق عهدی که از امشب بستم، چادرم رو سر کردم و دست به سینه گذاشتم، شروع به خوندن دعای فرج وزیارت ال یاسین کردم.
زیارت که تموم شد چادرم رو تا کردم و کنار تخت گذاشتم، دراز کشیدم، تا پلک رو هم گذاشتم خوابم گرفت.
🔴کل رمان تو وی ای پی کامله و 1566پارته، اگه میخوای همه رو یکجا بخونی با پرداخت 40هزار عضو vip شو😍😍
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. 🔹کپی پیگرد قانونی و الهی داره، رمان رو برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارتاولرمان #نذرعشـــــــق💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 #ادامہدارد.... #کپےحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
.
سلام روز جمعه تون امام زمانی ان شاءالله
دوستان چون مطالب این دوپارت مرتبط به هم بود باهم فرستادم☺️🌸
.
4_5992148752868052057.mp3
2.99M
#نوایمهدوی
هجر تو با ما کار خود را کرد برکرد
مجنونمان کرد و بیابان گرد برگرد
💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#قسمت215
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
خودم رو تو مکه دیدم، تو یه مسجد خیلی بزرگ که برای نماز آماده کردن، وسایل هام رو گوشه ای از مسجد گذاشتم، به چند نفری که به دیوار تکیه داده بودن، پیشنهاد دادم نزدیک در ورودی بشینیم که اگه نماز تموم شد سریع خارج بشیم.
اما یه لحظه حس کردم روی فرش های مسجد آب می چکه، سریع نگاهی به سقف کردم، دیدم از همه جا داره آب چکه میکنه.
لبه های چادر سفیدم که سر کرده بودم رو زیر بغلم گرفتم و وسایل هام رو برداشتم، همه داشتن فرار می کردن، اما من سر جام خشکم زده بود، به روبرو نگاه کردم آقایی با لباس سبز وارد شد، صورتش نورانی بود، بی توجه به چکه های آب تکبیر گفت و مشغول نماز خوندن شد، همونجا بی خیال از فرار بقیه تکبیر گفتم و کمی دور تر از اون آقا مشغول نماز شدم.
با تکون های دستی از خواب بیدار شدم
چشمهامرو باز کردم. وگنگ به اطراف نگاه کردم. این چه خواب عجیبی بود که دیدم. احساس میکنم هنوز خیسی آب روی لباسم هست. دستم رو روی پیشونیمگذاشتم و دونه های عرق رو پاک کردم.
_خواب میدیدی؟
انقدر که درگیر خوابم بودم متوجه مامان نشدم
_بله
_ان شالله خیره. سفره بازه بلند شو بیا
- چشم الان میام
هنوز گیج بودم، اون صحنه جلوی چشم هامه، کاش زود بیدار نمی شدم تا بقیه ش رو میدیدم.
روی تخت نشستم، موهای پریشونم رو با کلیپس بستم.
چه خواب عجیبی بود دستی به صورتم کشیدم، تپش شدید قلبم باعث شد چند بار نفس عمیق بکشم. هنوز هیجان خواب فروکش نکرده، لحظه ی فرار بقیه و اون آقا....
چند باری ذکر یا صاحب الزمان گفتم و به هال رفتم. همه سر سفره نشسته بودن و صدای دلنشین دعای ابوحمزه ی ثمالی تو فضای خونه پخش بود.
سلام دادم و به سرویس رفتم، چند مشت آب به صورتم زدم شاید آروم بشم.
تو اینه به خودم نگاه کردم، شاید به خاطر توجه کردن به آقا و خوندن دعای ال یاسین قبل از خوابم باشه، چرا با اینکه همه با نگرانی فرار می کردن، موندم و با آرامش نماز خوندم
خدایا توکل به خودت، ان شاالله که خیره
سر سفره نشستم، مامان برام غذاکشید و مشغول خوردن شدم، سفره رو جمع کردم و وضو گرفتم تا برای نماز صبح آماده شم. به اتاق رفتم و سر سجاده نشستم، قرآن رو کنار سجاده گذاشتم تا جزء مربوط به امروز رو بعداز نماز بخونم.
صفحه گوشی روشن شد، قبل از خواب روی بی صدا گذاشته بودم. از روی میز برداشتم و قفلش رو باز کردم.
با دیدن شماره زینب ابروهام رو بالا داد
- خیره، چی شده الان پیام زده
پیام رو باز کردم
- سلام گلم، بیداری؟
براش پیام زدم
- سلام عزیزم، اره بیدارم، چی شده این موقع پیام دادی و یاد من کردی
پیام رو ارسال کردم به دقیقه نکشیده بود جواب داد
- همینجوری یهو دلم هوات رو کرد، گفتم حالت رو بپرسم
شک به دلم افتاد، نکنه برادرش ازش خواسته حالم رو بپرسه، چون بی دلیل پیام نمیده. برای اینکه خیالش رو راحت کنم جواب دادم
- خدا رو شکر خوبم. کاش همیشه دلت هوام رو بکنه
چند تا استیکر خنده و قلب هم براش فرستادم
جواب داد
- "ما" همیشه به یادتیم، مواظب خودت باش، التماس دعا
از کلمه ی "ما" تعجب کردم، براش نوشتم
- محتاج دعام، توهم برام دعا کن
پیام رو فرستادم، صدای روح نواز اذان ازگلدسته های مسجد بلند شد، دست هام رو بالا بردم و شروع به خوندن دعای فرج کردم، چرا که وقت اذان، زمان اجابت دعاست، ودعا برای فرج امام زمان علیه السلام، به فرموده ی خود حضرت کلید گشایش تمام مشکلاته.
🔴کل رمان تو وی ای پی کامله و 1566پارته، اگه میخوای همه رو یکجا بخونی با پرداخت 40هزار عضو vip شو😍😍
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. 🔹کپی پیگرد قانونی و الهی داره، رمان رو برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارتاولرمان #نذرعشـــــــق💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 #ادامہدارد.... #کپےحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
🌹☘
🟢 این استغفار امیرالمؤمنین علیه السلام هست که 70 بند میباشد و مولا آن را هر سحر بعد از نماز صبح میخواندند:
✅هر شب یک بند رو در کانال میذارم
💠فراز دوم استغفار امیرالمؤمنین 🌸🌿
2- اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ قَوِيَ بَدَنِي عَلَيْهِ بِعَافِيَتِكَ أَوْ نَالَتْهُ قُدْرَتِيبِفَضْلِ نِعْمَتِكَ أَوْ بَسَطْتُ إِلَيْهِ يَدِي بِتَوْسِعَةِ رِزْقِكَ وَ احْتَجَبْتُ فِيهِ مِنَ النَّاسِ بِسِتْرِكَ وَ اتَّكَلْتُ فِيهِ عِنْدَ خَوْفِي مِنْهُ عَلَى أَنَاتِكَ وَ وَثِقْتُ مِنْ سَطْوَتِكَ عَلَيَّ فِيهِ بِحِلْمِكَ وَ عَوَّلْتُ فِيهِ عَلَى كَرَمِ عَفْوِكَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ.
بند 2: با خدایا! از تو مسألت آمرزش دارم، از هر گناهی که به واسطه ی عافیت بخشی تو، بدنم بر آن توانا شد؛ یا به واسطه نعمت فراوان تو به آن قدرت پیدا کردم؛ یا به واسطه ی رزق واسع تو به آن دست یافتم؛ و یا با پرده پوشی تو، در آن گناه از مردم پنهان ماندم؛ یا هنگام هراسم از گناه، در آن معصیت بر صبر و درنگ تو تکیه کردم و در آن گناه، ازخشم بر من، به حلمت اعتماد کردم و آن را بر عفو کریمانه ات واگذار نمودم، پس بر محمد و آلش درود فرست و این گونه گناهانم را بیامرز ای بهترین آمرزدندگان
💎خدایا اگر امروز با گناهانمون دل مولارو شکستیم ببخش و بیامرز🤲
💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸