•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#قسمت569
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
یاد مهسا که افتادم، یه لحظه تنم لرزید، علی متوجه رنگِ پریده م شد و نگران گفت
- چی شد؟
سعی کردم ترسم رو نفهمه، آروم گفتم
- چیزی نیست، بعدا میگم
رو به حاج خانم گفتم
- دلم براتون تنگ شده، ان شاالله با خانم جون برگشتیم حتما خدمت میرسم
حاج خانم با لبخند جواب داد
- قدمت سر چشم عروس گلم. ببینم اگه جور شه شاید ما زودتر اومدیم بهتون سر زدیم
خوشحال از اینکه میبینمشون گفتم
- سکینه خانم خیلی خوشحال میشه اگه بیاین، اینجا واقعا با صفاست
زینب با ذوق بهمون نگاه میکرد، متاسفانه هی قطع و وصل میشد علی گفت
- مامان اینجا انتن هر از گاهی ضعیف میشه بعدا باهاتون تماس میگیرم.
تماس رو قطع کرد و رو بهم گفت
- زهرا جان، چی شد رنگت پرید
کمی این پا و اون پا کردم و جواب دادم
- راستش وقتی یاد تصادف و مهسا میفتم میترسم.
دست هاش رو قاب صورتم کرد و با محبت گفت
- عزیزم، اون دیگه هیچ کاری از دستش برنمیاد، دیکه اجازه نمیدم اتفاقی برات بیفته. پس خواهش میکنم نگران نباش
با سرم حرفش رو تأیید کردم، گوشیش زنگ خورد نگاهی به شماره کرد و گفت
- حمیدِ!
تماس رو وصل کرد
- سلام حمیدجان، خوبی؟
- نهار؟ اگه اشکال نداره میخوام نهار بیرون باشیم!
بلند خندید و گفت
- باشه به جای شما هم میخوریم !
بعد از خداحافظی تماس رو قطع کرد و گفت
- گفتم امروز نهار میریم بیرون، میخوام ببرمت رستوران. یه نهار دونفره بخوریم.
دستم رو گرفت و بلندم کرد، کمی بین درخت ها قدم زدیم و بعدش سوار ماشین شدیم و برگشتیم داخل شهر!
علی جلوی مغازه ی بستنی فروشی نگه داشت. از ماشین پیاده شد و بعد از چند دقیقه با دوتا لیوان بزرگ اب هویج بستنی که داخل سینی کوچگی گذاشته بود برگشت. سوار ماشین شد و وقتی یکیشو به دستم داد با تعجب گفتم
- این خیلی زیاده من نمیتونم بخورم
نوچی کرد و به دستم داد
- این روزا خیلی ضعیف شدی، باید بخوری تا جون بگیری!
برا نهارتم میپرسم ببینم یه رستوران سنتی خوب کجا هست ببرمت
از این همه محبتی که بهم داره کم مونده سنگ کوب کنم.
- اینو بخورم که دیگه برا نهار جانمیمونه!!
با محبت نگاهم کرد، کمی از آب هویجش رو خورد و گفت
- به زور هم که شده باید بخوری!
با شیطنت نگاهم کرد و ادامه داد
-درضمن رو حرف دکترت حرف نزن اگه حالت بد شه خودم پیشتم مگه یادت نیست اون موقع که مجرد بودیم گفتی اگه حالم بد شه خداروشکر دکترم پیشمه!!!
از خجالت اون روز سرم رو پایین انداختم، با دیدن این حالم بلند خندید و گفت
- خجالت نداره که، دکترتون همیشه در خدمتتونه. حالا فدات شم بخور که لبهات خشک شده.
♥️پارتاولرمان عاشقانه #نذرعشـــــــق💕👇
https://eitaa.com/eshgheasemani/74667
#ادامہدارد....
#کپےوفورواردحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ @eshgheasemani
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
✅ به خاطر گل روی مولا صاحب الزمان تصمیم گرفتم هزینه ی وی ای پی رو 35 تومان بزنیم تا بتونید زودتر بخونید و مطالب مهدوی رو تو زندگیتون استفاده کنید☺️
اما به شرطی که کانال رو به دوستانتون معرفی کنید تا افراد بیشتری به یاد امام زمان جانمون بیفتن🌹
❤️ اگه میخوای کل رمان رو یکجا تو وی ای پی بخونی با واریز 35 هزار عضو شو☺️
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ❌❌مهمتر اینکه چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا توکانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ . 🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اللهمبارکلمولاناصاحبالزمان💚
🔴امام زمان یاور ماست یا ما یاور امام زمان؟
امام حسین تو کربلا دست یاراشو گرفت و بالا بردشون و جاودانه شدن.
امام که نیازی به من بیلیاقت نداره، کسی نباید فکر کنه امام زمان نیازمند ماست.
کمکاری ما برای امام زمان از سر بیلیاقتی ماست
💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎
🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌹
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#قسمت570
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
نی رو داخل دهانم بردم و چند قلپ خوردم. خنک و دلچسبه!
نگاهی به ساعت کردم یه ربع دیگه اذانه رو به علی گفتم
- علی اقا
- جانم
- به اذان کم مونده، بریم مسجد نمازمون رو بخونیم!
به ساعت روی مچش نگاهی کرد و گفت
- اره کم مونده، بخور تا زود بریم
- دلم میخواست اولین نمازم رو به تو اقتدا کنم دوتایی بخونیم.
کمی فکر کرد و گفت
- الان که نمیشه چون مسجد جداست، ولی شب قول میدم دوتایی نماز بخونیم. قبول؟
چشم هام رو روهم گذاشتم
- قبول
به نزدیکی مسجدی رسیدیم، علی ماشین رو پارک کرد و پیاده شدیم. رو بهم گفت..
- دوست دارم دستت رو بگیرم دوتایی بریم، ولی ممکنه یکی مجرد باشه و با دیدن ما تو دلش آهی بکشه. به خاطر همین دستت رو نمیگیرم ناراحت که نمیشی؟
خوشحال از اینکه علی هم مثل من فکر میکنه گفتم
- اتفاقا خودمم نظرم همینه! مهم اینه که تو الان پیشمی!
لبخندی به روم زد، علی قسمت مردانه رفت و منم به سمت زنانه پا کج کردم.
اذان گفت و از اینکه همه چیز درست شد و تونستم نیمه ی گمشده ی زندگیم رو پیدا کنم، تا اذان تموم شه دو رکعت نماز شکر خوندم و سربه سجده گذاشتم.
خدایا هزاران مرتبه شکرت، هر کس کارش رو به تو بسپاره به بهترین شکل درستش میکنی!
خدایا شکرت که تا وقتی ازدواج کنم پا کج نذاشتم و با نامحرمی در ارتباط نبودم. حالا با لطف و عنایت تو از راه حلال همون محبت رو کسب کردم.
سر از سجده برداشتم و قامت بستم تا نماز بخونم.
نماز که تموم شد با تسبیحم ذکر گفتم، جانمازم رو که جمع کردم پیامکی بهم اومد. سریع بازش کردم از طرف خودشه! لبخندی روی لبام نشست!
- سلام حاج خانم قبول باشه، من جلوی درم زودبیا.
جوابش رو دادم، کیفم رو برداشتم و بیرون رفتم. جلوی در منتظرم بود سریع رفتم و سلام دادم
- سلام به روی ماهت. به منم دعا کردی؟
- بله آقا، قبلشم نماز شکر خوندم که خدا تو رو بهم داد
با خنده گفت.
- اتفاقا منم خوندم که همچین فرشته ای خدا نصیبم کرده.
به سمت ماشین رفتیم، هنوزم باورم نمیشه که باهم محرم شدیم. سوار ماشین شدیم، علی از چند نفر آدرس رستوران گرفت و بالاخره جلوی یه رستوران سنتی پارک کرد.
پیاده شدیم و وارد فضای رستوران شدم تمام فضای سنتی رستوران رو نگاه کردم. به سمتی که خلوت بود رفتیم و داخل یه آلاچیق نشستیم. خداروشکر دور الاچیق ها بسته بود و با خیال راحت میتونستیم بشینیم. پیش خدمت اومد علی منو رو به سمتم گرفت و گفت
- خانم کباب میخوری؟ اگه نه هر کدوم میخوای انتخاب کن
باقالی پلو رو که دیدم ، چشمم برقی زد. دستم رو روش گذاشتم تا بگم ولی تو دلم گفتم قیمتش خیلی بالاست بهتره همون کباب بگم
- همون کباب بگو
علی رو به پیش خدمت گفت
- بی زحمت یه پرس باقالی پلو با ماهیچه و یه پرس اکبر جوجه با سالاد و تمام مخلفاتش بیارین
بعداز رفتن پیش خدمت گفتم
- منکه گفتم کباب، چرا باقالی سفارش دادی؟
با خنده گفت
- اولا حس ششم بنده خیلی قویه خانم!!! دوماً از نگاه کردنت به اسم باقالی و برق چشمات وفهمیدم دوست داری!!
از اینکه همه جوره حواسش بهم هست و زیر دوربین نگاهش هستم خنده م گرفت. گفتم
- عزیزم مجبور نبودیم که بیایم رستوران همون میرفتیم غذای سکینه خانم رو میخوردیم.
دوتا دستش رو زیر چونه ش گذاشت و خیره نگاهم کرد
- این اولین غذای دونفره مونه، میخوام سنگ تموم برات بذارم. در ضمن نهار بهونه بود تا بیشتر ببینمت!
دل من طاقت این همه محبت رو نداره، انگار علی میخواد بامحبتش همه سختی هایی که این مدت کشیدم رو جبران کنه.
♥️پارتاولرمان #نذرعشـــــــق💕👇
https://eitaa.com/eshgheasemani/74667
#ادامہدارد....
#کپےوفورواردحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ @eshgheasemani
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
🌹☘
🟢 این استغفار امیرالمؤمنین علیه السلام هست که 70 بند میباشد و مولا آن را هر سحر بعد از نماز صبح میخواندند:
✅هر شب یک بند از استغفار هفتاد بندی امیرالمؤمنین علیه السلام در کانال گذاشته میشه
💠فراز 18 استغفار امیرالمؤمنین 🌸🌿
18- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ ثَوَّرَكَ عَلَيَّ وَ وَجَبَ فِي فِعْلِي بِسَبَبِ عَهْدٍ عَاهَدْتُكَ عَلَيْهِ أَوْ عَقْدٍ عَقَدْتُهُ لَكَ أَوْ ذِمَّةٍ آلَيْتُ بِهَا مِنْ أَجْلِكَ لِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ ثُمَّ نَقَضْتُ ذَلِكَ مِنْ غَيْرِ ضَرُورَةٍ لِرَغْبَتِي فِيهِ بَلِ اسْتَزَلَّنِي عَنِ الْوَفَاءِ بِهِ الْبَطَرُ وَ اسْتَحَطَّنِي عَنْ رِعَايَتِهِ الْأَشَرُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ.
بند 18: بار خدایا ! از تو آمرزش می طلبم برای هر گناهی که شعله ی غضب تو را بر من مشتعل ساخت و باعث شد در اثر ارتکاب آن به خاطر عهدی که با تو بسته بودم، یا پیمانی که با تو داشتم، یا قَسَمی که برای یکی از مردم به خاطر تو خوردم، گناهی بر ذمه ی من لازم آید. اما پس از آن به خاطر میل و رغبتم به گناه ، آن عهدی و پیمان را بدون ضرورت نقض کردم؛ بلکه خوشگذرانی مرا از وفای به آن بازداشت و سرمستی مرا از رعایت آن فرو انداخت؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و اینگونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!
💎خدایا به حق حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها فرج مولامون تعجیل بفرما و مارو از خدمتگزاران وفادار مولا قرار بده 🤲
💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎
🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌹
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋
🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)
🌹🍃اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ . اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ
#سلامبرشهیدمظلومکربلا
🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.
🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ.
اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایَعتْ و تابَعتْ علی قَتله اللهمَّ العنهم جمیعاً
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸