eitaa logo
🕊️عشـــ❤ـــق‌آسمانے🕊️
15.2هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
39 فایل
#اللهم‌بارک‌لمولانا‌صاحب‌الزمان💚 🔴در آخرالزمان همه هلاک میشوند مگر کسانی که برای تعجیل فرج دعاکنن🌷 #رفیق👈 هر کاری میکنی به نیابت از حضرت نذر سلامتی و فرج مولا کن❗
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ ❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ تو اون شلوغی و هیاهو،همه با دیدن گنبد ایستادیم و دست به سینه گذاشتیم، علی با صدای سوزناکی شروع به گفتن سلام کرد اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ همه با گریه به محضر ارباب سلام دادیم، دلم بی قراری میکنه که هر چه زودتر به بین الحرمین برسم. بعد از تموم شدن سلام ها به علامت احترام کمی خم شدیم، همه ی زائرها با دیدن گنبد به سمت جلو با سرعت قدم برداشتن، به قدری اطرافمون شلوغ بود که علی گفت - بچه ها سعی کنین همدیگرو گم نکنیم. تا میتونیم نزدیک هم بریم، فقط دلتون گرفت برای امام زمان و تمام اونایی که التماس دعا کردن دعا کنین همه به سمت جلو حرکت کردیم، نمیدونم چقدر جلو رفته بودیم که با دیدن پیرمردی چشم هام رو چند بار باز و بسته کردم تا دقیق تر ببینم اون چیزی که میبینم درسته یانه، دست علی رو فشار دادم. متوجه شد و پرسید - چی شده زهرا؟ پیرمرد رو نشون دادم و گفتم - علی اون آقاسید نیست؟ رد نگاهم رو گرفت و با خوشحالی گفت - خودشه زهرا، آقاسیده به بچه ها اطلاع دادیم و باهم به سمت آقا سید رفتیم. شال سبزی رو روی دوشش انداخته بود، نزدیکش رفتیم و علی دست روی شونه ی آقا سید گذاشت. آقاسید چرخید و با دیدن علی بغلش کرد - سلام آقا سید، خیلی خوشحالم که دیدمتون از بغل هم جدا شدن و با محبت نگاهمون کرد -. سلام علیکم، و رحمة الله. منم خیلی خوشحال شدم بچه ها که اینجا میبینمتون با همه سلام و احوالپرسی کرد، از آقا سید پرسیدم - پس حاج خانم نیومدن؟ با مهربونی نگاهم کرد و جواب داد - مگه میشه بدون حاج خانم بیام، اونجا نشسته، کمی جلوتر. منم الان میرم پیشش! خوشحال از اینکه حاج خانم رو میبینم، به سرعت قدم هام اضافه کردم، با دیدن حاج خانم که گوشه ای نشسته بود، از بین جمعیت رد شدم و خودم رو بهش رسوندم. با دیدن قیافه ی مهربونش خودم رو تو بغلش انداختم - سلام حاج خانم، دورتون بگردم خوبین؟ دستی به سرم کشید و با همون لبخند همیشگیش جواب داد - سلام عزیز دلم، خوبی؟ خداروشکری گفتم و بعد از رسیدن علی و بقیه حاج خانم خواست از روی ویلچر بلند شه که مانعش شدیم، بعد از سلام و احوالپرسی گرمی که با بقیه کرد به همراهشون به سمت بین الحرمین حرکت کردیم. بالاخره به آرزوم رسیدم و بین الحرمین رو دیدم، همگی رو به حرم امام حسین علیه السلام ایستادیم و سلام دادیم. علی همونطور که دستم تو دستش بود، اون یکی دستش رو به سینه ش گذاشت و با چشم های اشکی شروع به خوندن مداحی کرد سلام همه‌ ی زندگیم سلام امام حسین من سلام عزیز فاطمه سلام عشق امام حسن السلام و علی الحسین نوکرت رو بگیر تو بغل حسین میدونم بدم ولی میدونی تورو دوست دارم حداقل حسین همه هم صدا با علی سلام دادیم و اشک ریختیم. خدایا به حق مظلومیت اهل بیت اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ۱۴۰۰/۸/۲۵سه شنبه پ.ن امیدوارم دست در دست هم، برای یاری حضرت حجت صلوات الله علیه قدم بردارید تا به معشوق واقعی که خداست برسید. زندگیتون مثل مهدوی وعاشقونه💞😊 قدر همدیگرو بدونید و عاشقونه زندگی کنید ♥️ گذشت داشته باشید و بدونید همسری که دارید بهترینه😊 پس هیچ‌وقت با کس دیگه مقایسه ش نکنید ❌❌😍 ✅ رمان نذر عشق در وی ای پی کامله با1566 پارت در دوفصل به همراه اموزش 😊 🔴برای خوندن کل رمان با پرداخت 35 هزار عضو‌ vip شو😊 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ❌❌مهمتر اینکه چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا تو‌کانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ عاشقانه ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌