eitaa logo
🕊️عشـــ❤ـــق‌آسمانے🕊️
15.3هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
39 فایل
#اللهم‌بارک‌لمولانا‌صاحب‌الزمان💚 🔴در آخرالزمان همه هلاک میشوند مگر کسانی که برای تعجیل فرج دعاکنن🌷 #رفیق👈 هر کاری میکنی به نیابت از حضرت نذر سلامتی و فرج مولا کن❗
مشاهده در ایتا
دانلود
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ - اولین کسی که گفته تویی. خب اینارو بیخیال بده من برنج رو پاک کنم تو هم روزه ای یهو غش میکنی از گشنگی! خندید و گونی برنجی رو نشونم داد - از اونجا بردار، ببخش زحمتت میشه! برنج رو پاک کردم و کارهامون که تموم شد، بقیه هم بیدار شدن و دایی و زندایی بیرون رفتن تا کمی دور بزنن. باهم تو ایوان نشستیم و کمی باهم حرف زدیم کم کم سفره رو پهن کردیم و نزدیک افطار که شد طبق عادت همیشگی دعای فرج رو خوندم و رو به مولا گفتم - آقاجان روزتون قبول، التماس دعا همه شروع به خوردن کردیم، انصافا شام خوشمزه ای بود. خداروشکر حال خانم جون خیلی بهتره. بعد از شام به کمک گلرخ ظرف هارو شستیم و بعد از شب نشینی به اصرار گلرخ شب رو قرار شد تو کلبه ش بخوابیم. شب بخیری گفتیم و وسایلهارو برداشتیم و رفتیم. داخل کلبه تاریک بود اولش واقعا وحشت کردم، گلرخ لامپ رو روشن کرد و لحاف و تشک رو زمین پهن کرد. هردو خوابیدیم و گلرخ وقتی فهمید از تاریکی میترسم چراغ خوابش رو روشن کرد . یاد چراغ خواب خودم افتادم هروقت به اسم مولا که روش نوشته بود نگاه میکردم آروم می شدم. حس کردم گلرخ خوابش برده، برخلاف اون این قدر از این پهلو به اون پهلو شدم که اخرش کلافه شدم و سرجام نشستم. - خوابت نمیبره؟ - عه، تو هم نخوابیدی؟ اونم سر جاش نشست و لامپ رو روشن کرد - نه خوابم نمیبره، اکثرا شبها تا نصف شب بیدار میمونم و به آینده فکر میکنم - من نگران آینده نیستم و زیاد فکرش رو نمیکنم، همه چیز رو به خدا سپردم.آینده بالاخره بخوایم نخوایم میرسه پس بهتره تو حال زندگی کنیم و از فرصتی که خدا داده استفاده کنیم - میگم زهرا از عصر فکرم خرابه، چرا گریه میکردی. میشه بهم بگی؟ باور کن از فضولی نمیتونم بخوابم به نظرم میشه به گلرخ اعتماد کرد. - قول میدی بین خودمون بمونه؟ هیجان زده خودش رو نزدیک کرد - قول میدم یه قول مردونه! - مگه تو مردی؟ قول زنونه بده! - از،اون قول زنونه های سفت و محکم میدم که به کسی نگم، حالا زود بگو دیگه! شروع کردم تمام اتفاقات رو براش تعریف کردم، قیافه ش هرلحظه متعجب تر می شد. وقتی تموم شد گفت - الهی بمیرم برات، چه آدمایی پیدا میشن! اصلا به نظرم به این پسره فکر نکن. چه راحت قضاوتت کرده. نمیدونم چرا دلم نمیخواد راجع بهش اینجوری حرف بزنه . - اینجوری نگو گلرخ با مشت با بازم زد - چرا نگم، مگه تو رو نمیشناخت چرا حرفاشون رو باور کرده؟ به دیوار تکیه دادم و گفتم - میدونی گلرخ، اون عکس و پیامی که بهش داده بودن به هرکسی میدادن شاید همین رفتارو میکرد و عصبی میشد. اولش،خیلی عصبی بودم واقعا دلم شکست. اما حالا میبینم طوری من رو پیشش بد کرده بودن با صحنه هایی که دیده بود شاید هر کس دیگه ای بود عصبی میشد. - خب اگه اینجوریه پس چرا اومدی و همه چی رو بهم زدی؟ اشک تو چشم هام حلقه زد - فقط به خاطر اینکه حتی اجازه نداد از خودم دفاع کنم، من اومدم تا غرورم بیشتر از این نشکنه. چون اون بهم شک کرده بود، زندگی که با شک شروع بشه خدا آخرش رو ختم به خیر کنه. اشکم روی گونه سُر خورد و روی دستم ریخت - گلرخ میدونی آخرش چی دلم رو سوزوند؟ با صدای آرومی که معلومه ناراحت شد لب زد - چی؟ - گفت خانم فلاح من اشتباه کردم. میدونی این حرف یعنی چی؟ یعنی اونارو باور کرده و انتخابش اشتباه بود. منم نمیخواستم بیشتر از این غرورم بشکنه. یه عمر با عزت زندگی کردم، به خاطر اینکه حرمتم حفظ بشه اومدم اینجا، اومدم که با خودم خلوت کنم تا بتونم فراموشش کنم، چون اگه میموندم اتقاقاتی که افتاده بود داغونم میکرد. ✅رمان نذرعشق 1566 پارت هست در دو فصل 🔹فصل اول 866پارته، فصل دوم 700پارت ✅❤️به همراه اموزش 😊 🔴اگه میخوای زودتر از بقیه بخونی و تموم کنی، با پرداخت 40هزار عضو‌ vip شو😍😍 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ❌❌مهمتر اینکه چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا تو‌کانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ ❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ سلام دادیم و علی پیش استاد فاضل رفت و منم کنار خانم رثایی نشستم. چون تعدادمون کم بود، همه به صورت حلقه نشستیم و استاد هم روی دو زانو مقابلمون نشست. تک سرفه ای کرد و دستهاش رو به حالت دعا بالا برد و شروع به خوندن دعای فرج کرد. ماهم همراهش خوندیم و بعداز تموم شدنش بسم اللهی گفت و شروع کرد. - سلام مجدد خدمت زائرین بزرگوار، عذر میخوام‌وقت شریفتون رو میگیرم، خیلی خوشحالم که توفیق شد با شما عزیزان و سربازان حضرت ولیعصر که در راه ایشون خدمت میکنید همسفر بشم. ان شاءالله که دقایقی وقتتون رو بگیرم و بعد از این مباحثی که خدمتتون عرض میکنم بتونیم با معرفت بریم زیارت سرداب مقدس! معرفت به اینکه کجا هستیم و این مکان چه مکان با ارزشیه! متاسفانه درباره سرداب مقدس ما کم میدونیم و کم باهاش ارتباط داریم. امشب ان شاءالله مقدمه ای باشه برای ارتباط بیشتر همه ی ما با سرداب مقدس حضرت ولیعصر ارواحنا فداه! عزیزان، سرداب همونطور که میدونین مکانیه که اب تو اونجا خنک میشه، سردابِ خانه ی امام هادی علیه السلام که ملک ایشون و خانه ی امام حسن عسکری صلوات الله علیه هست، به همون معنایی هست که خدمتتون گفتم. یعنی درزمانهای گرم و خاص عراق و سامرا به عنوان محل خنک از اونجا استفاده میکردن. خب سرداب مقدس برای ما شیعیان یک تقدس بسیار مهم و جدی داره که درباره ش ان شاءالله میگم، چون همه ی شما مهدویت کار میکنین خیلی مهمه که نسبت به این مکان اطلاعات کافی داشته باشین. با دقت به حرفهای استاد که با جدیت حرف میزد گوش کردم. - همونطور که میدونین از زمانهای گذشته خیلی به سامرا حمله شد تا حدی که این شهر ارام ارام ویران شد و جز حرمین عسکرین چیزی ازش باقی نموند. اما خب در طول زمان در اطرافش به مرور شهرک کوچکی هم ایجاد شد. سامرا برای شیعه ی امامیه یک مسئله ی بسیار مهمی رو با خودش داره که اون خونه ی امام زمان علیه السلام بودنشه. خب اینجا محل تولد امام زمان ارواحنا فداه هست، دورانی که قبل از غیبتِ حضرت ولیعصر، امام علیه السلام عمر شریفشون رو اینجا سپری کردن و اصطلاحا اخرین مکانی هم که رؤیت شدن در همین محل و در سرداب مقدس بوده!! البته این خانه خانه ی همیشگی امام زمان علیه السلام هم خواهد بود. به اینجا که رسید استاد بغض کرد و ادامه داد - باز عرض میکنم این مکان، مکان اصلی شیعه ی امامیه هست،قبل از اینکه خدمت شما برسم با خودم فکر میکردم که غفلت در موضوعات مختلفی نصیب ما ادمها میشه، اما گاهی اوقات یه مکانی یا زمانی مورد غفلت قرار میگیره و گاهی وقتا هم فردی مورد غفلت قرار میگیره و این غفلت ها همچنان ادامه داره. سامرا و سرداب مقدس حضرت ولیعصر ارواحنا فداه از اون مسائلی هست که هم مکانش، هم هویتش، هم حوادثش و هم تعلق و پیوندش با ما مورد غفلت قرار گرفته. یعنی ما اون تعلقی که به سرداب مقدس باید داشته باشیم رو متاسفانه نداریم. اما یکی از دغدغه هایی که مدتها همراهم بود و با دوستان ساعتها درباره ش گفتگو میکردیم این بود که ما شیعیان چه مکانی رو باید نماد یا اِلمان حضرت ولیعصر ارواحنا فداه معین کنیم که نسبت بهش یک نشانه هایی داشته باشه. استاد نگاهی به هممون کرد و ادامه داد - مثلا کربلای معلی برای سیدالشهداست و با تمام ابزارش برای شعائر امام حسین استفاده میشه. خب ما چی رو برای امام زمان علیه السلام میتونیم به عنوان نماد معرفی کنیم. یادمه وقتی کتاب مرحوم ابن مشهدی رو مطالعه میکردم نسبت به اداب و نکاتی که درباره سرداب مقدس عرض کرده بودن، دیدم یه جمله ای داره که این جمله گرهی از فکرم رو باز کرد و باعث شد این مسئله حل بشه! ایشون درباره سرداب مقدس میفرمایند سرداب حرم حضرت ولیعصره، این نکته ی خیلی مهمیه، توجه کنید...خوب دقت کنین، یعنی ما باید نسبت به سرداب نگاه مستقلی به سامرا و حرم عسکرین باید داشته باشیم. چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا تو‌کانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ عاشقانه ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌