AUD-20220329-WA0025.mp3
4.87M
____________________________
🌼🍃
🍃
#صوتفوقالعادهزیبا
✨دعای زیبای ال یاسین🌼🍃
#حضرتامامزمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف)
در یکی از نامه هایی که به یاران با وفا خود فرستادهاند میفرمایند:
« هر گاه خواستید به وسیله ما، به سوی خداوند توجه کنید، و به ما روی آورید، پس همان گونه که خداوند فرموده است بگویید: سلام علی آل یاسین …»
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
#زیارتحضرتنرجسخاتونسلاماللهعلیها
🌹لطفا به نیابت از امام زمان علیه السلام بخونید🌹
🌼🍃بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ
وَآلِهِ الصَّادِقِ الْأَمینِ، اَلسَّلامُ عَلى مَوْلانا اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ.
اَلسَّلامُ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، الْحُجَجِ الْمَیامینِ، اَلسَّلامُ عَلى والِدَةِ الْأِمامِ، وَالْمُودَعَةِ اَسْرارَ الْمَلِکِ الْعَلاَّمِ، وَالْحامِلَةِ لِأَشْرَفِ الْأَنامِ
اَلسَّلامُعَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الْمَرضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا شَبیهَةَ اُمِّ مُوسىوَابْنَةَ حَوارِىِّ عیسى، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا اْلمَنْعُوتَةُ فِى الْأِنْجیلِ، الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمینِ، وَمَنْ رَغِبَ فى وُصْلَتِها مُحَمَّدٌ سَیِّدُ الْمُرْسَلینَ، وَالْمُسْتَوْدَعَةُ اَسْرارَ رَبِّ الْعالَمینَ.
اَلسَّلامُعَلَیْکِ وَعَلى آبآئِکِ الْحَوارِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى بَعْلِکِ وَوَلَدِکِ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى رُوحِکِ وَبَدَنِکِ الطَّاهِرِ، اَشْهَدُ اَنَّکِ اَحْسَنْتِالْکَِفالَةَ، وَاَدَّیْتِ الْأَمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فى مَرْضاتِ اللَّهِ، وَصَبَرْتِ فىذاتِ اللَّهِ، وَحَفِظْتِ سِرَّ اللَّهِ، وَحَمَلْتِ وَلِىَّ اللَّهِ، وَبالَغْتِ فى حِفْظِ حُجَّةِ اللَّهِ، وَرَغِبْتِ فى وُصْلَةِ اَبْنآءِ رَسُولِ اللَّهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِمْ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِمْ، مُعْتَرِفَةً بِمَنْزِلَتِهِمْ، مُسْتَبْصِرَةً بِاَمْرِهِمْ مُشْفِقَةً عَلَیْهِمْ، مُؤْثِرَةً هَواهُمْ، وَاَشْهَدُ اَنَّکِ مَضَیْتِ عَلى بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِکِ، مُقْتَدِیَةًبِالصَّالِحینَ، راضِیَةً مَرْضِیَّةً، تَقِیَّةً نَقِیَّةً زَکِیَّةً، فَرَضِىَ اللَّهُ عَنْکِوَاَرْضاکِ، وَجَعَلَ اْلجَنَّةَ مَنْزِلَکِ وَمَاْویکِ، فَلَقَدْ اَوْلاکِ مِنَ الْخَیْراتِ ما اَوْلاکِ، وَاَعْطاکِ مِنَ الشَّرَفِ ما بِهِ اَغْناکِ، فَهَنَّاکِ اللَّهُ بِما مَنَحَکِ مِنَ الْکَرامَةِ وَاَمْرَاَکِ.
پس بالا مىکنى سر خود را و مىگوئى
اَللّهُمَّ اِیَّاکَ اعْتَمَدْتُ، وَلِرِضاکَ طَلَبْتُ، وَبِاَوْلِیآئِکَ اِلَیْکَ تَوَسَّلْتُ، وَعَلى غُفْرانِکَ وَحِلْمِکَ اتَّکَلْتُ، وَبِکَ اعْتَصَمْتُ، وَبِقَبْرِ اُمِّ وَلِیِّکَ لُذْتُ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَانْفَعْنى بِزِیارَتِها، وَثَبِّتْنى عَلى مَحَبَّتِها، وَلا تَحْرِمْنى شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ وَلَدِها، وَارْزُقْنى مُرافَقَتَها وَاحْشُرْنى مَعَها وَمَعَ وَلَدِها، کَما وَفَّقْتَنى لِزِیارَةِ وَلَدِها وَزِیارَتِها، اَللّهُمَّ اِنّى اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ بِالْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِالْحُجَجِ الْمَیامینِ مِنْ آلِ طه وَیس، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ، وَاَنْ تَجْعَلَنى مِنَ الْمُطْمَئِنّینَ الْفآئِزینَ الْفَرِحینَ الْمُسْتَبْشِرینَ، الَّذینَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ، وَاجْعَلْنى مِمَّنْ قَبِلْتَ سَعْیَهُ، وَیَسَّرْتَ اَمْرَهُ، وَکَشَفْتَ ضُرَّهُ، وَآمَنْتَ خَوْفَهُ، اَللّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتى اِیَّاها، وَاْرزُقْنى الْعَوْدَ اِلَیْها اَبَداً ما اَبْقَیْتَنى، وَاِذا تَوَفَّیْتَنى فَاحْشُرْنى فى زُمْرَتِها، وَاَدْخِلْنى فى شَفاعَةِ وَلَدِها وَشَفَاعَتِها، وَاغْفِرْ لى وَلِوالِدَىَ وَلِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النَّارِ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا ساداتى وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
zyarat_narjes khaton_dar_samera.mp3
3.33M
________________________________
🌸🍃
🍃
#صوتفوقالعادهزیبا
✨زیارت حضرت نرجس خاتون🌼🍃
اگر حاجتی دارید بـه حضرت نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع) متوسّل شوید. ایشان چون مادر ولیّ وقـت ما هستند، به فـرزندشان مـی فرمایند که: پسرم! این شخص به من متوسّل شده. خواسته اش را بده.
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا امام هادی«علیک السلام»😭
اجرک الله یا صاحب الزمان🏴
▪️ شیعه شده بود، شیعهی امام هادی علیه السلام.
دلیلش را پرسیدند.
گفت:
از اصفهان آمده بودم بغداد؛
همشهریها میدانستند آدم زبانداری هستم؛
مرا فرستاده بودند پیش متوکل برای عرض شکایت.
پشت دربار منتظر بودم.
همان وقت متوکل دستور داد امام هادی علیهالسلام را بیاورند.
از یکی پرسیدم کسی که احضار شده کیست؟
گفت:
امام شیعههاست.
به نظرم متوکل او را احضار کرده تا بکُشد!
لحظهای بعد آمد.
با همان نگاه اول، محبّتش به دلم افتاد.
در دلم شروع کردم به دعا کردن برایش.
از خدا میخواستم شرّ متوکل را از سرش کوتاه کند.
به من که رسید توقف کرد.
نگاهش را دوخت به صورتم.
همین قدر شنیدم که فرمود:
خدا دعایت را مستجاب، عمرت را طولانی و مال و بچههایت را زیاد کند.
از هیبت نگاه و کلامش به لرزه افتادم و زمین خوردم.
به هوش که آمدم، مردم قصه را پرسیدند.
چیزی نگفتم.
به اصفهان که برگشتم زندگیم از این رو به آن رو شد.
حالا همه چیز دارم:
ثروت، ده تا فرزند، هفتاد و چند سال عمر.
همهی اینها از برکت دعای امام زمانم است.
📚الخرائج ج۱ ص۳۹۲
#داستانک_مهدوی
#فوائد_دعا_برای_فرج
#امام_هادی_علیه_السلام
💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهیدتا افراد بیشتری به یاد حضرت باشن✨
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #نون_میم
#قسمت318
دستم رو بالا بردم و حمید بادیدنم به سمتم اومد.
نزدیکم که رسید بلند شدم و آروم سلام دادم. جوابم رو داد، جرئت نگاه کردن به چشم هاش رو ندارم، حالا دیگه روبروم وایستاده، سرم رو بالا آوردم و بادیدن قیافه ی دلخورش ته دلم خالی شد
- بریم بیرون باهم حرف بزنیم
سریع وسایلم رو برداشتم و دنبالش رفتم. حتی یک کلمه هام باهام حرف نمیزنه، این باعث میشه بیشتر نگران شم. از حرم بیرون رفت و به دنبالش رفتم. روی یکی از نیمکت ها نشست و ازم خواست بشینم، کاری رو که میخواست انجام دادم
نگاهی به قیافه ی ناراحتش کردم که سکوت رو شکست و عصبی گفت
- چرا ازم پنهون کردی؟
- چیو؟
کلافه و دلخور گفت
- یعنی نمیدونی؟
بدون اینکه نگاهش کنم گفتم
- حالم دست خودم نبود،متوجه نشدم. یعنی این قدر ناراحت بودم که نفهمیدم چی به چی شد
از روی نیمکت بلند شد و پشت گردنش رو مالش داد و دوباره سمتم برگشت و با حرص گفت
- یعنی من این قدر غریبه م که آخر از همه بفهمم؟ اصلا بگو ببینم تو چرا گوشیت رو جواب نمیدادی؟
لب هام رو تر کردم و گفتم
- خب بهت که گفتم شاید بی صدا بذارم، نگران نشو
کمی تُن صداش رو بالا برد
- اون برا زمانی بود که فکر می کردم حالت خوبه، نه وقتی که برم پایین و ببینم همه ناراحتن!!!
حرف های حدیث هر لحظه تو سرم اکو میشه، قطره ی اشکی روی گونه م ریخت. حمید متوجه شد و گفت
- زهرا...
شرمنده نگاهش کردم، انگشتش رو برای آخرین بار تهدید وار مقابل صورتم تکون داد و گفت
-بار آخره یه همچین رفتار بچگونه ای از خودت نشون میدی
سرم پایین انداختم و سکوت کردم، سنگینی نگاهش رو حس میکنم، ساکت بود.
سرم رو بالا اوردم، قطره ی اشکی از روی گونه م سُر خورد، نگاهش به چشمای خیسم افتاد ، رنگ نگاهش عوض شد، با دستش اشکم رو پاک کرد و گفت
- دیگه نبینم این چشم ها بارونی بشه، میدونی چقدر نگرانت شدم.
وقتی سحر قضیه رو گفت، بدون این که افطار کنم سریع اومدم حرم، کلی زنگ زدم وقتی جواب ندادی دلم هزار راه رفت.
فکر اینکه نکنه دوباره حالت بدبشه و تنها باشی! همه جای حرم رو گشتم.
به هرخانمی که خوابیده بود میرسیدم، از فکر اینکه نکنه تو باشی و حالت بد شده داشتم دیوونه می شدم.
زهرا... دیگه از این کارا نکن، تو تنها نیستی ماهمه باهم زندگی می کنیم، اگه یکیمون حالش بد شه روی بقیه هم تأثیر داره.
حق با حمیده من اشتباه کردم، نفسم رو با آه بیرون دادم که گوشیش زنگ خورد تماس رو وصل کرد و از کنارم بلند شد
- الو سلام، خوبی...نگران نباش پیش منه
همونطور که با تلفن حرف میزد کمی ازم فاصله گرفت، صحبتهاش که تموم شد. برگشت و دوباره کنارم نشست
- میدونی کی بود؟
- سحر؟
- لبخندی از سر محبت زد و جواب داد
- علی بود، خیلی نگران حالت شده. میخواست بیاد به خاطر استاد نتونست، زهرا هر موقع ناراحتی داشتی به خودم بگو، قول میدم کمکت کنم
بغض تو گلوم مونده رو به سختی قورت دادم.
- ممنون که هوامو داری، اما داداش واقعا از این وضعیت خسته شدم... دلم یه آرامش میخواد...
- نگران نباش همه چی درست میشه، حالا پاشو بریم یه چیزی بخوریم منم گشنمه، هوم؟
لبخندی زدم و باشه ای گفتم. هر دو به طرف یه رستورانی که نزدیکمون بود رفتیم و حمید دوپرس چلو گوشت سفارش داد، با بی میلی فقط چند لقمه به خاطر حمید خوردم. وقتی دید غذام رو تموم نکردم، مجبورم کرد تا بخورم اما مقاومتم رو که دید، یه ظرف یکبار گرفت و بقیه ی غذام رو داخلش ریخت و بعداز حساب کردن صورتحساب از رستوران بیرون اومدیم. دستم رو گرفت و به سمت سوئیت حرکت کردیم.
- داداش
- جانم؟
- اگه میشه رسیدیم من برم اتاق، دوست ندارم بیام پایین.
- نمیشه زهراجان، همه نگرانتن بریم بعداز سخنرانی برمی گردی!
- خواهش میکنم، اینجوری راحتترم
به ناچار قبول کرد و گفت
- باشه پس من میرم پایین، بعداز سخنرانی میام که همه باهم بریم زیارت خوبه؟
با لبخند قبول کردم و از اینکه درکم میکنه تشکر کردم. از در ورودی که وارد شدیم، صدای استاد میومد. از حمید جدا شدم و به سمت اتاقمون پا کج کردم
♥️پارتاولرمان #نذرعشـــــــق💕👇
https://eitaa.com/eshgheasemani/74667
#ادامہدارد....
#کپےوفورواردحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ @eshgheasemani
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
🔴رمان تو وی ای پی کامله با1566 پارت #هیجانی و #عاشقانه💞
اگه میخوای همه رو یکجا بخونی و زودتر از بقیه تموم کنی با پرداخت 40هزار عضو vip شو😍😍
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. ❌ رمان رو کپی نکنید و برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارتاولرمان #نذرعشـــــــق💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667
🌹☘
🟢 این استغفار امیرالمؤمنین علیه السلام هست که 70 بند میباشد و مولا آن را هر سحر بعد از نماز صبح میخواندند:
✅هر شب یک بند از استغفار هفتاد بندی امیرالمؤمنین علیه السلام در کانال گذاشته میشه
💠فراز 54 استغفار امیرالمؤمنین 🌸🌿
54- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يَعْقُبُ الْيَأْسَ مِنْ رَحْمَتِكَ وَ الْقُنُوطَ مِنْ مَغْفِرَتِكَ وَ الْحِرْمَانَ مِنْ سَعَةِ مَا عِنْدَكَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ.
بند 54: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که یأس از رحمتت، و نا امیدی از مغفرتت و محروم ماندن از فراوانی آنچه نزد توست را در پی دارد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!
💎خدایا به حق حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها فرج مولامون تعجیل بفرما و مارو از خدمتگزاران وفادار مولا قرار بده 🤲
💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎
🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌹
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋
🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)
🌹🍃اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ . اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ
#سلامبرشهیدمظلومکربلا
🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.
🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ.
اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایَعتْ و تابَعتْ علی قَتله اللهمَّ العنهم جمیعاً
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
AUD-20220329-WA0025.mp3
4.87M
____________________________
🌼🍃
🍃
#صوتفوقالعادهزیبا
✨دعای زیبای ال یاسین🌼🍃
#حضرتامامزمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف)
در یکی از نامه هایی که به یاران با وفا خود فرستادهاند میفرمایند:
« هر گاه خواستید به وسیله ما، به سوی خداوند توجه کنید، و به ما روی آورید، پس همان گونه که خداوند فرموده است بگویید: سلام علی آل یاسین …»
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
#زیارتحضرتنرجسخاتونسلاماللهعلیها
🌹لطفا به نیابت از امام زمان علیه السلام بخونید🌹
🌼🍃بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ
وَآلِهِ الصَّادِقِ الْأَمینِ، اَلسَّلامُ عَلى مَوْلانا اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ.
اَلسَّلامُ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، الْحُجَجِ الْمَیامینِ، اَلسَّلامُ عَلى والِدَةِ الْأِمامِ، وَالْمُودَعَةِ اَسْرارَ الْمَلِکِ الْعَلاَّمِ، وَالْحامِلَةِ لِأَشْرَفِ الْأَنامِ
اَلسَّلامُعَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الْمَرضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا شَبیهَةَ اُمِّ مُوسىوَابْنَةَ حَوارِىِّ عیسى، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا اْلمَنْعُوتَةُ فِى الْأِنْجیلِ، الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمینِ، وَمَنْ رَغِبَ فى وُصْلَتِها مُحَمَّدٌ سَیِّدُ الْمُرْسَلینَ، وَالْمُسْتَوْدَعَةُ اَسْرارَ رَبِّ الْعالَمینَ.
اَلسَّلامُعَلَیْکِ وَعَلى آبآئِکِ الْحَوارِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى بَعْلِکِ وَوَلَدِکِ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى رُوحِکِ وَبَدَنِکِ الطَّاهِرِ، اَشْهَدُ اَنَّکِ اَحْسَنْتِالْکَِفالَةَ، وَاَدَّیْتِ الْأَمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فى مَرْضاتِ اللَّهِ، وَصَبَرْتِ فىذاتِ اللَّهِ، وَحَفِظْتِ سِرَّ اللَّهِ، وَحَمَلْتِ وَلِىَّ اللَّهِ، وَبالَغْتِ فى حِفْظِ حُجَّةِ اللَّهِ، وَرَغِبْتِ فى وُصْلَةِ اَبْنآءِ رَسُولِ اللَّهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِمْ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِمْ، مُعْتَرِفَةً بِمَنْزِلَتِهِمْ، مُسْتَبْصِرَةً بِاَمْرِهِمْ مُشْفِقَةً عَلَیْهِمْ، مُؤْثِرَةً هَواهُمْ، وَاَشْهَدُ اَنَّکِ مَضَیْتِ عَلى بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِکِ، مُقْتَدِیَةًبِالصَّالِحینَ، راضِیَةً مَرْضِیَّةً، تَقِیَّةً نَقِیَّةً زَکِیَّةً، فَرَضِىَ اللَّهُ عَنْکِوَاَرْضاکِ، وَجَعَلَ اْلجَنَّةَ مَنْزِلَکِ وَمَاْویکِ، فَلَقَدْ اَوْلاکِ مِنَ الْخَیْراتِ ما اَوْلاکِ، وَاَعْطاکِ مِنَ الشَّرَفِ ما بِهِ اَغْناکِ، فَهَنَّاکِ اللَّهُ بِما مَنَحَکِ مِنَ الْکَرامَةِ وَاَمْرَاَکِ.
پس بالا مىکنى سر خود را و مىگوئى
اَللّهُمَّ اِیَّاکَ اعْتَمَدْتُ، وَلِرِضاکَ طَلَبْتُ، وَبِاَوْلِیآئِکَ اِلَیْکَ تَوَسَّلْتُ، وَعَلى غُفْرانِکَ وَحِلْمِکَ اتَّکَلْتُ، وَبِکَ اعْتَصَمْتُ، وَبِقَبْرِ اُمِّ وَلِیِّکَ لُذْتُ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَانْفَعْنى بِزِیارَتِها، وَثَبِّتْنى عَلى مَحَبَّتِها، وَلا تَحْرِمْنى شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ وَلَدِها، وَارْزُقْنى مُرافَقَتَها وَاحْشُرْنى مَعَها وَمَعَ وَلَدِها، کَما وَفَّقْتَنى لِزِیارَةِ وَلَدِها وَزِیارَتِها، اَللّهُمَّ اِنّى اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ بِالْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِالْحُجَجِ الْمَیامینِ مِنْ آلِ طه وَیس، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ، وَاَنْ تَجْعَلَنى مِنَ الْمُطْمَئِنّینَ الْفآئِزینَ الْفَرِحینَ الْمُسْتَبْشِرینَ، الَّذینَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ، وَاجْعَلْنى مِمَّنْ قَبِلْتَ سَعْیَهُ، وَیَسَّرْتَ اَمْرَهُ، وَکَشَفْتَ ضُرَّهُ، وَآمَنْتَ خَوْفَهُ، اَللّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتى اِیَّاها، وَاْرزُقْنى الْعَوْدَ اِلَیْها اَبَداً ما اَبْقَیْتَنى، وَاِذا تَوَفَّیْتَنى فَاحْشُرْنى فى زُمْرَتِها، وَاَدْخِلْنى فى شَفاعَةِ وَلَدِها وَشَفَاعَتِها، وَاغْفِرْ لى وَلِوالِدَىَ وَلِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النَّارِ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا ساداتى وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
zyarat_narjes khaton_dar_samera.mp3
3.33M
________________________________
🌸🍃
🍃
#صوتفوقالعادهزیبا
✨زیارت حضرت نرجس خاتون🌼🍃
اگر حاجتی دارید بـه حضرت نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع) متوسّل شوید. ایشان چون مادر ولیّ وقـت ما هستند، به فـرزندشان مـی فرمایند که: پسرم! این شخص به من متوسّل شده. خواسته اش را بده.
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#قسمت319
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
با لبخند قبول کردم و از اینکه درکم میکنه تشکر کردم. از در ورودی که وارد شدیم، صدای استاد میومد. از حمید جدا شدم و به سمت اتاقمون پا کج کردم.
وارد اتاق شدم،چادرم رو باز کردم و دراز کشیدم و به سقف خیره شدم.
چه روز سختی بود امروز، خدایا آخرو عاقبت هممون رو ختم بخیر کن.
با اینکه خیلی دلم میخواست پایین باشم و سخنرانی استاد رو گوش بدم اما با اتفاقاتی که افتاده اصلا آمادگی روبرو شدن بابچه ها رو ندارم.
نگاهی به ساعت روی دیوار کردم، وقت قرصم شده. بی حوصله چادرم رو سر کردم و سمت آشپزخونه رفتم، لیوان آبی پر کردم و قرص رو خوردم.
دوباره برگشتم به اتاق برم که باصدای زینب پایین راه پله همونجا وایستادم.
- داداشِ من اگه میخواست میومد پایین دیگه!
- زینب جان حالا تو برو بهش بگو، با اینکه حمید گفت حالش خوبه میخوام خودم ببینمش
- بذار یکم بگذره میرم دنبالش
- چرا نمی فهمی زینب، از وقتی رفته مردم و زنده شدم...
منتظر بقیه صحبت هاشون نشدم، وارد اتاق شدم و دوباره دراز کشیدم.
طولی نکشید چند تقه به در خورد. بفرمایید گفتم ، در باز شد و زینب داخل اومد.
- اجازه هست خلوتت رو بهم بزنم؟
- اره بیا تو
سرجام نشستم، نزدیکم شد و کنارم نشست.
- بهتری؟
- اره خداروشکر
با گوشه ی روسریم شروع به بازی کردم، که گفت
- تو که سخنرانیهای استاد رو دوست داشتی، نمیخوای بیای گوش بدی؟
- الان حوصله ندارم، بعدا از سحر ضبط شده ش رو میگیرم
- میگم سؤال دارم، میتونم بپرسم
- چیه تو هم میخوای بپرسی اونی که پشت خط بود کیه؟
غمگین نگاهم کردو گفت
-نه بابا این چه حرفیه! خدا بگم چیکار کنه این حدیث رو! میدونی بعد رفتنت بچه ها چقدر دعواش کردن؟
- دعوا به چه دردی میخوره، وقتی ادم رو خیلی راحت قضاوت میکنن.
- علی همه ی حرفات رو شنیده بود، خصوصا وقتی گفته بودی اونایی که فکر میکنی من خودشیرینی میکنم ارزونی خودت. منظورت علی هم بود؟
سکوتم رو که دید، دیگه حرفی نزد. چند دقیقه ای گذشت، دوباره گفت
- میای بریم پایین؟ همه سراغت رو میگیرن
میدونم بیشتر به خاطر علی آقا میگه، اما الان به تنهایی بیشتر نیاز دارم.
- نه زینب جان، الان حوصله ندارم. بمونه برا بعد
وقتی حالم رو دید، بلند شد و گفت
- باشه، هرجور راحتی. کاری داشتی زنگ بزن... یکم استراحت کن مشخصه خسته ای!
از اتاق رفت و دوباره دراز کشیدم. چشم هام رو بستم و خوابیدم.
صدای باز شدن در باعث شد بیدار شم. خانم جون به همراه سحر و حمید وارد شد.
به احترام خانم جون نشستم، انگار خیلی وقته من رو ندیده نزدیکم شد و با دلخوری گفت
- زهرا جان، دخترم کجا گذاشتی رفتی؟
نمیگی نگرانت میشیم؟
حرفی برای گفتن ندارم، فقط به یه ببخشید اکتفا کردم. حمید که از حال روحیم خبر داره، رو به خانم جون گفت
- حالا اتفاقیه که افتاده، پاشین آماده بشین بریم حرم.
خانم جون هم دیگه حرفی نزد، من که فقط یه چادر میخواستم سر کنم، منتظر شدم تا بقیه آماده بشن.
از اینکه قراره دوباره برم حرم، مثل پرنده ای که از قفس آزاد میشه خوشحالم.
خدارو شکر مااهل بیت رو داریم، هر جا دلمون گرفت میدونیم کسی هست که باهامون همدردی کنه و درکمون کنه.
خانم جون جلوتر از ما به همراه حمید رفت. سحر قبل خارج شدن از اتاق یهو محکم بغلم کرد
- دیوونه، این چه کاری بود کردی! میدونی چقدر نگرانت بودم
محکم بغلش کردم، سحر رفیق روزهای خوب و بدمه.
- معذرت میخوام
منو از خودش جدا کردو گفت
- مهم اینه الان حالت خوبه و اینجایی. بریم پایین زیاد منتطر نمونن.
هردو از اتاق خارج شدیم و به در ورودی که رسیدیم، با دیدن علی آقا و خانواده ش سرجام خشکم زد. نگاه دلخور علی آقا روم ثابت موند...
🔴رمان تو وی ای پی کامله با1566 پارت #هیجانی و #عاشقانه💞
اگه میخوای همه رو یکجا بخونی و زودتر از بقیه تموم کنی با پرداخت 40هزار عضو vip شو😍😍
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. ❌ رمان رو کپی نکنید و برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارتاولرمان #نذرعشـــــــق💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 #ادامہدارد.... #کپےوفورواردحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
🔸" تا همیشه سلام "
سومین پویش همگانی قرائت زیارت آل یاسین، به نیّت تعجیل فرج
⏱ زمان:
» از چهارشنبه ۲۷ دی تا ۶ اسفند (مصادف با نیمه شعبان) به مدت چهل روز
👈 برای شرکت در پویش چله زیارت آل یاسین اینجا کلیک کنید
#نشر_دهید
#تا_همیشه_سلام
🔘 ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام
@Elteja
🕊️عشـــ❤ـــقآسمانے🕊️
💞🌿 🌿 ♥️پارتاولرمان عاشقانه #نذرعشـــــــق💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 🔴🟢 حتما قبل
.
اگه میخوای کل رمان رو با 1566پارت پر از مطالب اموزنده زودتر از کانال اصلی بخونی عضو وی ای پی شو😉👆
.
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#قسمت320
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
#علی
از وقتی حمید رفته بود دنبال زهرا، منتظر بودم بیاد و ببینمش. اصلا تمرکز ندارم، اصلا نمیتونم بفهمم استاد درباره چی صحبت میکنه.
خداروشکر حداقل داره ضبط میشه، باید حتما بعدا بشینم مباحث امشب رو گوش کنم.
تا حمید بیاد چندباری رفتم جلوی در و برگشتم.
صدای باز شدن در که اومد خوشحال شدم و منتظر بودم تا بیان پایین، اما برخلاف تصورم حمید تنها اومد.
نزدیکتر که شد پرسیدم
- پس چی شد، زهرا خانم کو؟
- حمید با تأسف سرش رو تکون داد و گفت
- نیومد ، گفت حوصله ندارم. رفت بالا تواتاق استراحت کنه
- الان حالش خوبه؟
- اره نگران نباش، خداروشکر الان یکم خوبه.
تمام محاسباتم به هم ریخت. کلافگی حمید رو دیدم پرسیدم
- حالا چرا این قدر کلافه ای؟
- نمیدونم، زهرا این روزا اوضاع روحیش خیلی بهم ریخته علی، نگرانشم. این دختره هم با اون چرندیات خیلی بهمش ریخته ، تا حالا اینجوری ندیده بودمش.
از این بی فکری های حدیث کم موندم سرم رو به دیوار بکوبم.
حمید رفت تا به سخنرانی گوش بده، روی پله نشستم وچشم هام رو بستم، برگشتم به چند ساعت قبل و یاد لحظه ای افتادم که حدیث شروع به بحث کرد.....
زمانی که حدیث مشکل عشقی رو مطرح کرد، نگاهم بهش بود.
وقتی رو به زهرا گفت:
- خودت گفتی خداروشکر قلبم میتپه و بخشیدمت...
با این حرف حدیث، نفسم تو سینه حبس شد، نکنه واقعا زهرا هنوزم فکرش پیش سعیده و بهش علاقه داره.
اما سکوت زهرا بیشتر کلافه م کرد، چرا جوابش رو اونجا نداد. با شناختی که ازش دارم اگه حسی به سعید نداشت، میتونست جواب محکم و قاطعی بهش بده، اما بیشتر طفره رفت و سعی کرد جواب نده.
باناراحتی از کنارم رد شد و به اتاقش رفت، بقیه ناراحت از رفتار حدیث منتظر خانم رثایی بودن. با بی حوصلگی بقیه کارها رو کردم.
استاد تماس گرفت که به اتاقشون برم، قبل از وارد شدن به اتاق مهدی صدام کرد. نزدیکش رفتم و بعداز سلام و احوالپرسی گفت
- شرمنده علی جان، کاری رو که گفته بودم انجام دادی؟
چه سخته رفیقت بشه رقیب عشقیت، به سختی جواب دادم
- والا مهدی جان من به خواهرم گفتم بپرسه، خانم فلاح گفته بود فعلا قصد ازدواج نداره.
مهدی ناراحت سرش رو پایین انداخت و گفت
- ممنون داداش. باید با مامان صحبت کنم، اگه اجازه بده تو همین سفر بتونم با خانم فلاح یه جلسه صحبت کنم.
کلافه از این که نکنه بخواد باهاش حرف بزنه، نفسم رو سنگین بیرون دادم و گفتم
- ان شاالله خیره، استاد داخله؟
- اره الان مامان میخواد بره پایین، بذار اطلاع بدم که اومدی
بعداز رفتن مهدی، کلافه و عصبی چشم هام رو محکم رو هم بستم و نفسم رو با شدت بیرون دادم.
از تصور اینکه باهم صحبت کنن حالم بد میشه.
نفس هام بالا نمیاد و حس میکنم قفسه ی سینه م سنگین شده... لعنت به من، نباید این قدر صبر می کردم که بهترین رفیقم پا پیش بذاره...
نمیتونم قبول کنم... کسی نمیتونه زهرا رو از من بگیره، هر کسی باشه نمیتونم تحمل کنم.
طولی نکشید که خانم رثایی به همراه دوتا دخترش از اتاق بیرون اومد، سر به زیر سلامی دادم و بعداز رفتنشون وارد اتاق شدم.
استاد برنامه ی امشب رو کامل توضیح داد و قرار شد بقیه دوستانِ استاد که نیستن از طریق اسکای روم تو جلسات شرکت کنن. تقریبا یک ساعتی میشه صحبت میکنیم.
بعداز تموم شدن صحبت هامون از اتاق خارج شدم و به طبقه ی پایین رفتم.
زینب و دوستاش باهم گرم صحبت بودن که صدای حدیث رو از آشپزخونه شنیدم.
کمی که دقت کردم مخاطبش زهرا بود چون صداش رو آروم می شنیدم...
🔴رمان تو وی ای پی کامله با1566 پارت #هیجانی و #عاشقانه💞
اگه میخوای همه رو یکجا بخونی و زودتر از بقیه تموم کنی با پرداخت 40هزار عضو vip شو😍😍
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. ❌ رمان رو کپی نکنید و برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارتاولرمان #نذرعشـــــــق💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 #ادامہدارد.... #کپےوفورواردحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞