eitaa logo
🕊️عشـــ❤ـــق‌آسمانے🕊️
16.7هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
38 فایل
#اللهم‌بارک‌لمولانا‌صاحب‌الزمان💚 🔴در آخرالزمان همه هلاک میشوند مگر کسانی که برای تعجیل فرج دعاکنن🌷 #رفیق👈 هر کاری میکنی به نیابت از حضرت نذر سلامتی و فرج مولا کن❗ این‌کانال وقف امام زمان علیه السلامه و مطالب غیرمرتبط، تبلیغ‌ و‌تبادل گذاشته نمیشه❌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹☘ 🟢 این استغفار امیرالمؤمنین علیه السلام هست که 70 بند میباشد و مولا آن را هر سحر بعد از نماز صبح میخواندند: ✅هر شب یک بند از استغفار هفتاد بندی امیرالمؤمنین علیه السلام در کانال گذاشته میشه 💠فراز 59 استغفار امیرالمؤمنین 🌸🌿 59- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يَكُونُ فِي اجْتِرَاحِهِ قَطْعُ الرِّزْقِ وَ رَدُّ الدُّعَاءِ وَ تَوَاتُرُ الْبَلَاءِ وَ وُرُودُ الْهُمُومِ وَ تُضَاعُفُ الْغُمُومِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ. بند 59: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که در ارتکاب آن قطع روزی، و رد شدن دعا و پی درپی آمدن بلا و روی آوردن ناراحتی ها، و مضاعف شدن غم هاست؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! 💎خدایا به حق حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها فرج مولامون تعجیل بفرما و مارو از خدمتگزاران وفادار مولا قرار بده 🤲 💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎 🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌹 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 🌹🍃اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ . اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ. 🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ. اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایَعتْ و تاب‍‍َعتْ علی قَتله اللهمَّ العنهم جمیعاً 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
AUD-20220329-WA0025.mp3
4.87M
____________________________ 🌼🍃 🍃 دعای زیبای ال یاسین🌼🍃 (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) در یکی از نامه هایی که به یاران با وفا خود فرستاده‌اند می‌فرمایند: « هر گاه خواستید به وسیله ما، به سوی خداوند توجه کنید، و به ما روی آورید، پس همان گونه که خداوند فرموده است بگویید: سلام علی آل یاسین …» 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
🌹لطفا به نیابت از امام زمان علیه السلام بخونید🌹 🌼🍃بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلى‏ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ‏ وَآلِهِ الصَّادِقِ الْأَمینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ مَوْلانا اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ. اَلسَّلامُ‏ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، الْحُجَجِ الْمَیامینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ والِدَةِ الْأِمامِ، وَالْمُودَعَةِ اَسْرارَ الْمَلِکِ الْعَلاَّمِ، وَالْحامِلَةِ لِأَشْرَفِ الْأَنامِ اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الْمَرضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا شَبیهَةَ اُمِّ مُوسى‏وَابْنَةَ حَوارِىِّ عیسى‏، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ اَلسَّلامُ‏ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا اْلمَنْعُوتَةُ فِى‏ الْأِنْجیلِ، الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمینِ، وَمَنْ رَغِبَ فى‏ وُصْلَتِها مُحَمَّدٌ سَیِّدُ الْمُرْسَلینَ، وَالْمُسْتَوْدَعَةُ اَسْرارَ رَبِّ الْعالَمینَ. اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ وَعَلى‏ آبآئِکِ الْحَوارِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ بَعْلِکِ وَوَلَدِکِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ رُوحِکِ وَبَدَنِکِ الطَّاهِرِ، اَشْهَدُ اَنَّکِ اَحْسَنْتِ‏الْکَِفالَةَ، وَاَدَّیْتِ الْأَمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فى‏ مَرْضاتِ اللَّهِ، وَصَبَرْتِ فى‏ذاتِ اللَّهِ، وَحَفِظْتِ سِرَّ اللَّهِ، وَحَمَلْتِ وَلِىَّ اللَّهِ، وَبالَغْتِ فى‏ حِفْظِ حُجَّةِ‏ اللَّهِ، وَرَغِبْتِ فى‏ وُصْلَةِ اَبْنآءِ رَسُولِ اللَّهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِمْ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِمْ، مُعْتَرِفَةً بِمَنْزِلَتِهِمْ، مُسْتَبْصِرَةً بِاَمْرِهِمْ مُشْفِقَةً عَلَیْهِمْ، مُؤْثِرَةً‏ هَواهُمْ، وَاَشْهَدُ اَنَّکِ مَضَیْتِ عَلى‏ بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِکِ، مُقْتَدِیَةًبِالصَّالِحینَ، راضِیَةً مَرْضِیَّةً، تَقِیَّةً نَقِیَّةً زَکِیَّةً، فَرَضِىَ اللَّهُ عَنْکِ‏وَاَرْضاکِ، وَجَعَلَ اْلجَنَّةَ مَنْزِلَکِ وَمَاْویکِ، فَلَقَدْ اَوْلاکِ مِنَ الْخَیْراتِ ما اَوْلاکِ، وَاَعْطاکِ مِنَ الشَّرَفِ ما بِهِ اَغْناکِ، فَهَنَّاکِ اللَّهُ بِما مَنَحَکِ مِنَ‏ الْکَرامَةِ وَاَمْرَاَکِ. پس بالا مى‏کنى سر خود را و مى‏گوئى اَللّهُمَّ اِیَّاکَ اعْتَمَدْتُ، وَلِرِضاکَ طَلَبْتُ، وَبِاَوْلِیآئِکَ اِلَیْکَ تَوَسَّلْتُ، وَعَلى‏ غُفْرانِکَ وَحِلْمِکَ‏ اتَّکَلْتُ، وَبِکَ اعْتَصَمْتُ، وَبِقَبْرِ اُمِّ وَلِیِّکَ لُذْتُ، فَصَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ‏ مُحَمَّدٍ، وَانْفَعْنى‏ بِزِیارَتِها، وَثَبِّتْنى‏ عَلى‏ مَحَبَّتِها، وَلا تَحْرِمْنى‏ شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ وَلَدِها، وَارْزُقْنى‏ مُرافَقَتَها وَاحْشُرْنى‏ مَعَها وَمَعَ‏ وَلَدِها، کَما وَفَّقْتَنى‏ لِزِیارَةِ وَلَدِها وَزِیارَتِها، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ‏ بِالْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِالْحُجَجِ الْمَیامینِ مِنْ آلِ طه‏ وَیس‏، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ، وَاَنْ تَجْعَلَنى‏ مِنَ‏ الْمُطْمَئِنّینَ الْفآئِزینَ الْفَرِحینَ الْمُسْتَبْشِرینَ، الَّذینَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ‏ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ، وَاجْعَلْنى‏ مِمَّنْ قَبِلْتَ سَعْیَهُ، وَیَسَّرْتَ اَمْرَهُ، وَکَشَفْتَ‏ ضُرَّهُ، وَآمَنْتَ خَوْفَهُ، اَللّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتى‏ اِیَّاها، وَاْرزُقْنى‏ الْعَوْدَ اِلَیْها اَبَداً ما اَبْقَیْتَنى‏، وَاِذا تَوَفَّیْتَنى‏ فَاحْشُرْنى‏ فى‏ زُمْرَتِها، وَاَدْخِلْنى‏ فى‏ شَفاعَةِ وَلَدِها وَشَفَاعَتِها، وَاغْفِرْ لى‏ وَلِوالِدَىَ‏ وَلِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النَّارِ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا ساداتى‏ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
zyarat_narjes khaton_dar_samera.mp3
3.33M
________________________________ 🌸🍃 🍃 زیارت حضرت نرجس خاتون🌼🍃 اگر حاجتی دارید بـه حضرت نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع) متوسّل شوید. ایشان چون مادر ولیّ وقـت ما هستند، به فـرزندشان مـی فرمایند که: پسرم! این شخص به من متوسّل شده. خواسته اش را بده. 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
سلام روزتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ ❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ مامان گفت - کجا میری علی جان؟ شام گذاشتم - یه کاری دارم، میرم و برای شام برمیگردم لباساش رو عوض کرد، بعد از خداحافظی بیرون رفت، تا دم در بدرقه ش کردم و بعد از اینکه سوار ماشین شد، در روبستم و برگشتم. لباسهام رو که خشک شده بود برداشتم و وارد خونه شدم. مستقیم به اتاق خانم جون رفتم تا لباسهامو عوض کنم، کارم که تموم شد لباسهای خانم جون رو برداشتم و خواستم به هال برم که در باز شد و مامان وارد اتاق شد - چیزی میخوای مامان؟ دستم رو گرفت و گفت - زهرا چی شده؟ - چیزی نشده مامان، مگه قراره چیزی بشه؟ - زهرا من تو رو بزرگت کردم، از چشمات میتونم بفهمم یه چیزی شده و نمیگی! سعید چی شده میدونم که قایم کردن از مامان بی فایده ست و هر طوری شده از زیر زبونم بیرون میکشه! همه چی رو بهش گفتم، مامان ناراحت روی تخت خانم جون نشست - این پسره تا مریم رو دق نده راحت نمیشه - کاش وقتی فهمیدین سعید میخواد بیاد خونمون با یه بهونه ای دست به سرش میکردین - مریم بهم زنگ‌ زد گفت سعید میخواد عصربیاد بگیره، گفتم تا اونموقع اینا میرن!چه بدونم سعید اول میاد خونه ما بعد میره دنبال کارای دیگه ش! - حالا کاریه که شده، خدا روشکر علی میگفت چیز خاصی نشده، فقط سعید نمیخواسته خاله بفهمه. به خاطر همین علی گفت فعلا چیزی نگیم باشه ای گفت و برای اینکه خاله شک نکنه، سریع به هال رفتیم. خدا روشکر خیال خاله بعد از تماس علی با سعید راحت شده بود و هر از گاهی میخندید. یاد سحر و حمید افتادم که اونام الان تو جاده ن، یکم نگران شدم. شماره ی سحر رو گرفتم و گوشی رو کنار گوشم گذاشتم، به بوق سوم نرسیده صدای پرانرژیش رو از پشت گوشی شنیدم - سلام زهرا جون، خووبی، خوشی؟ - علیک سلام، الحمدلله شما خوب و خوش باشین برا ما کافیه! داداش خوبه؟ - اونم خوبه، سلام میرسونه صدای داد حمید رو از پشت گوشی شنیدم که باصدای بلند اواز میخوند، با خنده گفتم - کجایین، کی میرسین؟ - فکر کنم اذان اونجا باشیم، اینقدر دلم براتون تنگ شده که نگو! لبخند پهنی روی لبهام نشست - منم دلم تنگ شده، ان شاء الله به سلامتی بیاین، به داداش بگو اروم رانندگی کنه! - به نظرت گوش میکنه؟ وای اگه بدونی چقدر سر این قضیه باهاش بحث کردم. - مراقب خودتون باشین دیگه، منتظرتونیم باشه ای گفت و تماس رو قطع کردم. براشون ایة الکرسی خوندم و چند تا هم صلوات فرستادم. از داخل کیف پولم صدقه گذاشتم تا به سلامت برسن! شماره ی علی رو گرفتم و وقتی ناامید از جواب دادنش شدم، گوشی رو روی اپن گذاشتم و از داخل یخچال کاهو و گوجه خیار برداشتم و تو سینک گذاشتم تا بشورم. مامان نگاهی به برنج کرد و زیرش رو خاموش کرد، تقریبا نزدیک اذان بابا هم اومد، اما خبری از علی و سعید نشد، نگرانیم چند برابر شد، حداقل گوشیشم جواب نمیده تا از نگرانی دربیام. چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا تو‌کانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ عاشقانه ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام شبتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ ❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ با شنبدن صدای دلنشین اذان از گلدسته های مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام، همونطور که وضو می‌گرفتم برای سلامتی و ظهور حضرت زیر لب دعا میکردم، یادمه استاد همیشه میگفت هر موقع صدای اذان رو شنیدی حتما حتما دعای فرج بخونین و برای سلامتی و ظهور حضرت دعا کنین چرا که لحظات اجابت دعاست و چه دعایی بهتر از دعای فرج مولا که تمام مشکلات جهان با ظهورشون حل میشه! مسح پا رو که انجام دادم، مامان وارد آشپزخونه شد و گفت - زهرا از علی اقا خبری نشد؟ - نه مامان، چندبار زنگ زدم ولی جواب نداد تکیه ش رو به کابینت داد و گفت - نمازتو خوندی بیا وسایل شام رو اماده کن، حمید زنگ زدم گفت نیم ساعته میرسن، خاله ت هم گفت حاج احمد و سهیل تو راهن باشه ای گفتم و به اتاق خانم جون رفتم.چادر نماز و سجاده ش رو برداشتم و قامت بستم تا نماز بخونم. بعد از خوندن نماز و ذکر تسبیحات حضرت زهرا، دعای فرج رو خوندم.سر به سجده گذاشتم‌و برای همه دعا کردم خصوصا برای مهسا و سعیدکه میدونم با دیدن همدیگه اوضاع روحی هیچ کدوم خوب نیس! سر از سجده برداشتم و چادر نماز رو تا کردم، روی سجاده گذاشتم ، مامان وارد اتاق شد و گوشی رو سمتم گرفت - زهرا... علی اقا زنگ‌میزد تا بیارم قطع شد سریع گوشی رو گرفتم و بعد از گرفتن شماره کنار گوشم گذاشتم. بوق اول رو که زد جواب داد - سلام خوبی زهرا؟ - سلام عزیزم خداروشکر، کجایی؟ چرا گوشیتو جواب نمیدادی؟ - دستم بند بود. داریم میایم خونه، زنگ زدم اطلاع بدم باشه ای گفتم و تماس رو قطع کردم، از لحن صحبتش تعجب کردم، نمیدونم‌چیزی شده که خیلی سرد برخورد کرد، فکرم بیشتر درگیر شد روبه مامان که بالای سرم ایستاده بود گفتم - دارن میان. تا مامان نماز بخونه روسری و چادرم رو سر کردم و به آشپزخونه رفتم. خانم جون ظرف های شام رو جمع کرده، روی اپن گذاشته بود. - خانم جون شما برین نمازتونو بخونین من بقیه ی کارارو انجام میدم باشه ای گفت و بعد از رفتنش سفره و وسایل شام رو اماده کردم و کنار بابا نشستم. بابا با مهربونی دست روی سرم کشید، با محبت نگاهش کردم - میخواین پاهاتونو ماساژ بدم - نه بابا جان، از وقتی اومدم سرپایی، بمونه برا بعد لبخندی به روش زدم - این چه حرفیه، من خودم دوست دارم ماساژ بدم. روغنی که خانم‌جون برای پاهاش استفاده میکرد رو برداشتم‌و شروع به مالش دادن پاش کردم، این کار خیلی برام لذت بخشه و میدونم خدا و امام زمان چقدر دوست دارن بچه ای به پدرو مادرش خدمت بکنه. هر دو پا رو مالش دادم و بابا برام‌دعای خیر کرد، همین دعای خیرش برای دنیا و اخرتم کافیه! در روغن رو که می بستم صدای زنگ بلند شد، دستم رو تکیه گاه بدنم کردم و بلند شدم دکمه رو زدم و از پشت پنجره نگاه کردم ببینم کیه، علی به همراه سعید که سرش باندپیچی شده بود وارد حیاط شد. خدا بخیر کنه، الان خاله ببینه مطمئنم دوباره یه بحثی پیش میاد. ♥️چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا تو‌کانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ عاشقانه ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸بی تو یک روز نشد خوب به فردا برسد یا دعا از سرِ سجاده به بالا برسد زندگی سخت نفس می‌کشد اینجا بی تو کی به آخر، نَفَسِ این شب یلدا برسد؟ چشمِ باران‌زده‌ی کوچه به راه است هنوز کاش آهنگ قدم‌هات به اینجا برسد سیزده قرن، زمین چشم‌به‌راهت مانده نکند کار، دوباره به اگر ها برسد؟! درد دیرینه‌ی یک قوم تو را می‌خواند با تو این زخم قدیمی به مداوا برسد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 🌹🍃اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ . اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ. 🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ. اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایَعتْ و تاب‍‍َعتْ علی قَتله اللهمَّ العنهم جمیعاً 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
AUD-20220329-WA0025.mp3
4.87M
____________________________ 🌼🍃 🍃 دعای زیبای ال یاسین🌼🍃 (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) در یکی از نامه هایی که به یاران با وفا خود فرستاده‌اند می‌فرمایند: « هر گاه خواستید به وسیله ما، به سوی خداوند توجه کنید، و به ما روی آورید، پس همان گونه که خداوند فرموده است بگویید: سلام علی آل یاسین …» 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
🌹لطفا به نیابت از امام زمان علیه السلام بخونید🌹 🌼🍃بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلى‏ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ‏ وَآلِهِ الصَّادِقِ الْأَمینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ مَوْلانا اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ. اَلسَّلامُ‏ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، الْحُجَجِ الْمَیامینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ والِدَةِ الْأِمامِ، وَالْمُودَعَةِ اَسْرارَ الْمَلِکِ الْعَلاَّمِ، وَالْحامِلَةِ لِأَشْرَفِ الْأَنامِ اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الْمَرضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا شَبیهَةَ اُمِّ مُوسى‏وَابْنَةَ حَوارِىِّ عیسى‏، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ اَلسَّلامُ‏ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا اْلمَنْعُوتَةُ فِى‏ الْأِنْجیلِ، الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمینِ، وَمَنْ رَغِبَ فى‏ وُصْلَتِها مُحَمَّدٌ سَیِّدُ الْمُرْسَلینَ، وَالْمُسْتَوْدَعَةُ اَسْرارَ رَبِّ الْعالَمینَ. اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ وَعَلى‏ آبآئِکِ الْحَوارِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ بَعْلِکِ وَوَلَدِکِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ رُوحِکِ وَبَدَنِکِ الطَّاهِرِ، اَشْهَدُ اَنَّکِ اَحْسَنْتِ‏الْکَِفالَةَ، وَاَدَّیْتِ الْأَمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فى‏ مَرْضاتِ اللَّهِ، وَصَبَرْتِ فى‏ذاتِ اللَّهِ، وَحَفِظْتِ سِرَّ اللَّهِ، وَحَمَلْتِ وَلِىَّ اللَّهِ، وَبالَغْتِ فى‏ حِفْظِ حُجَّةِ‏ اللَّهِ، وَرَغِبْتِ فى‏ وُصْلَةِ اَبْنآءِ رَسُولِ اللَّهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِمْ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِمْ، مُعْتَرِفَةً بِمَنْزِلَتِهِمْ، مُسْتَبْصِرَةً بِاَمْرِهِمْ مُشْفِقَةً عَلَیْهِمْ، مُؤْثِرَةً‏ هَواهُمْ، وَاَشْهَدُ اَنَّکِ مَضَیْتِ عَلى‏ بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِکِ، مُقْتَدِیَةًبِالصَّالِحینَ، راضِیَةً مَرْضِیَّةً، تَقِیَّةً نَقِیَّةً زَکِیَّةً، فَرَضِىَ اللَّهُ عَنْکِ‏وَاَرْضاکِ، وَجَعَلَ اْلجَنَّةَ مَنْزِلَکِ وَمَاْویکِ، فَلَقَدْ اَوْلاکِ مِنَ الْخَیْراتِ ما اَوْلاکِ، وَاَعْطاکِ مِنَ الشَّرَفِ ما بِهِ اَغْناکِ، فَهَنَّاکِ اللَّهُ بِما مَنَحَکِ مِنَ‏ الْکَرامَةِ وَاَمْرَاَکِ. پس بالا مى‏کنى سر خود را و مى‏گوئى اَللّهُمَّ اِیَّاکَ اعْتَمَدْتُ، وَلِرِضاکَ طَلَبْتُ، وَبِاَوْلِیآئِکَ اِلَیْکَ تَوَسَّلْتُ، وَعَلى‏ غُفْرانِکَ وَحِلْمِکَ‏ اتَّکَلْتُ، وَبِکَ اعْتَصَمْتُ، وَبِقَبْرِ اُمِّ وَلِیِّکَ لُذْتُ، فَصَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ‏ مُحَمَّدٍ، وَانْفَعْنى‏ بِزِیارَتِها، وَثَبِّتْنى‏ عَلى‏ مَحَبَّتِها، وَلا تَحْرِمْنى‏ شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ وَلَدِها، وَارْزُقْنى‏ مُرافَقَتَها وَاحْشُرْنى‏ مَعَها وَمَعَ‏ وَلَدِها، کَما وَفَّقْتَنى‏ لِزِیارَةِ وَلَدِها وَزِیارَتِها، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ‏ بِالْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِالْحُجَجِ الْمَیامینِ مِنْ آلِ طه‏ وَیس‏، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ، وَاَنْ تَجْعَلَنى‏ مِنَ‏ الْمُطْمَئِنّینَ الْفآئِزینَ الْفَرِحینَ الْمُسْتَبْشِرینَ، الَّذینَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ‏ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ، وَاجْعَلْنى‏ مِمَّنْ قَبِلْتَ سَعْیَهُ، وَیَسَّرْتَ اَمْرَهُ، وَکَشَفْتَ‏ ضُرَّهُ، وَآمَنْتَ خَوْفَهُ، اَللّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتى‏ اِیَّاها، وَاْرزُقْنى‏ الْعَوْدَ اِلَیْها اَبَداً ما اَبْقَیْتَنى‏، وَاِذا تَوَفَّیْتَنى‏ فَاحْشُرْنى‏ فى‏ زُمْرَتِها، وَاَدْخِلْنى‏ فى‏ شَفاعَةِ وَلَدِها وَشَفَاعَتِها، وَاغْفِرْ لى‏ وَلِوالِدَىَ‏ وَلِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النَّارِ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا ساداتى‏ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
zyarat_narjes khaton_dar_samera.mp3
3.33M
________________________________ 🌸🍃 🍃 زیارت حضرت نرجس خاتون🌼🍃 اگر حاجتی دارید بـه حضرت نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع) متوسّل شوید. ایشان چون مادر ولیّ وقـت ما هستند، به فـرزندشان مـی فرمایند که: پسرم! این شخص به من متوسّل شده. خواسته اش را بده. 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
سلام روزتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ ❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ چادرم رو مرتب کردم و با دیدن خاله که با بابا حرف میزد چندتایی صلوات زیر لب فرستادم که همه چی ختم بخیر بشه! با ورود علی و سعید، به محض اینکه خاله چشمش به سعید افتاد، نگران تو صورت خودش زد - خدامرگم بده این چه وضعشه! نگاهش نگران تو صورت سعید چرخید و رو به علی گفت - علی اقا این بچه که حرف نمیزنه، شما بگین چی شده علی نگاهی به سعید کرد و گفت - چیزی نیست مریم خانم، یه تصادف کوچک کرده! خداروشکر ختم بخیر شده خاله عصبی روبه سعید گفت - بگو ببینم ارزش داره به خاطر این دختره خودتو به این روز انداختی؟ نمیگی اگه بلایی سرت میومد چه خاکی به سرم میکردم مامان و خانم جون با صدای خاله از اتاق بیرون اومدن و سعی کردن خاله رو اروم کنن، بابا کلافه شد رو به خاله گفت - مریم خانم خداروشکر که بخیر گذشته، حالا یکم صبر کن بذار یه نفسی تازه کنن بعد ببینیم چی شده! خاله نگاه چپ چپی به سعید کرد و نشست، با صدای زنگ به سمت ایفون رفتم‌و در رو باز کردم، حاج احمد و سهیل داخل اومدن و حاج احمد برعکس خاله که حرص و جوش میخورد بدون اینکه حرفی بزنه، با تأسف سری تکون داد و با علی و بقیه گرم سلام و احوالپرسی شد. به آشپزخونه رفتم تا چایی بریزم، علی وارد آشپزخونه شد و اروم گفت - عشق من حالش چطوره؟ یاد چند دقیقه پیش افتادم و دلخور گفتم - والا با اون لحن صحبتی که شما پشت گوشی داشی فکر نکنم خیلی خوب باشه!! خندید و همونطور که چایی ریختنم رو تماشا میکرد گفت - خانمی شما که انتظار نداری پیش سعید حرفای عاشقونه بزنم! هوم؟ بعد نگاهی به هال کرد و وقتی مطمئن شد کسی نمیاد با خوشرویی گفت - عزیزدلم سعید کنارم نشسته بود به خاطر همین مجبور شدم اونجوری حرف بزنم و الا من غلط بکنم دل خانمم رو بشکنم و تحویلش نگیرم. لبخندی به روش پاشیدم و سینی رو به دستش دادم - حالا که اینقدر پسر خوبی هستی، بیا این چاییارو ببر منم قند رو بیارم دست روی چشمش گذاشت -‌ چشم خانم، بده من سینی رو دادم و پشت سرش به هال رفتم. سعید همچنان ناراحت نشسته بود و با هیچ کسی حرف نمیزد‌. سهیل به محض دیدنم پاشد قند رو گرفت و پشت سر علی تعارف کرد. تا علی نمازش رو بخونه با گوشی مشغول شدم، مامان تلفنش رو قطع کرد و گفت - زهرا برو در رو باز کن، سحر و حمید رسیدن با خوشحالی چشمی گفتم و بدون اینکه با ایفون باز کنم دمپاییا رو پام کردم و برای استقبالشون تا دم در رفتم. چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا تو‌کانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ عاشقانه ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام شبتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ ❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ در رو باز کردم و با دیدن سحر که از ازماشین وسایل برمیداشت با خوشحالی به سمتش رفتم. محکم بغلش کرد - چقدر دلم برات تنگ شده بود! - منم همینطور عزیزم، بیا بریم حیاط تا اقا حمیدم ماشین رو پارک کنه بیاد باشه ای گفتم و وارد حیاط شدیم. بالاخره حمید در رو بست و باهم دست دادیم و گفت - سلام ته تغاری! خوبی؟ خداروشکری گفتم و سه نفری وارد خونه شدیم، فضای سنگین خونه با اومدن حمید و سحر کمی بهتر شد و همه گرم خوش و بش کردن باهاشون شدن. طبق معمول علی و حمید شوخیاشون رو شروع کردن، پشت سر سحر رفتم‌تا لباساشو عوض کنه، وارد اتاق خانم جون که شدیم گفت - زهرا...چی شده؟ حس کردم خاله مریم ناراحته، اخه خیلی بیحوصله سلام و احوالپرسی کرد، نکنه ازم ناراحته؟ - نه بابا، تو که کاری نکردی! حالا لباساتو عوض کن بریم بعدا میگم چی شده باشه ای گفت و بعد از عوض کردن لباساش به هال رفتیم. علی مشغول پهن کردن سفره بود، به کمک مامان رفتم و وسایلارو داخل سینی گذاشتم. سهیل هم به کمکمون اومد اما سعید همچنان ساکت نشسته و به گوشیش خیره شده بود! امیدوارم خدا خودش ارومش کنه و بهترین تقدیرو براش بنویسه! بعد از خوردن شام و شستن ظرفها، به خاطر خستگی حمید کم کم اماده شدیم. قرار شد سعید پیش خانم جون بمونه، مطمئنم این خواست خود خانم جونه که میخواد باهاش حرف بزنه از همه خداحافظی کردم و با علی سوار ماشین شدیم. - میگم علی، سعید از اتفاق ظهر هیچ حرفی نزد؟ - نه چیز خاصی نگفت، ولی حسم میگه هنوزم ته دلش یه حسی به مهسا داره ابرو بالا دادم و گفتم - ولی با اون اتفاقایی که افتاده بعید میدونم بشه یه کاریش کرد. - توکل به خدا ، امیدوارم هر چی که خیره براشون پیش بیاد. راستی زهرا من سه چهار روزی فکر نکنم بتونم ببینمت، چون عروسی زینبم نزدیکه، باید درس بخونم تا جبران اون روزا بشه! - باشه، هر چند که ندیدنت برام سخته ولی خب چاره ای نیست لبخند شیرینی زد و لپم رو کشید - اگه برا تو سخته، برا من ده برابر تو سخته! دعا کن این امتحانو خوب بدم یه نفس راحتی میکشم ان شاءاللهی زیر لب گفتم و ماشین رو جلوی درمون نگه داشت. منتظر موندیم تا حمید هم بیاد، طولی نکشید ماشین بابا داخل کوچه پیچید خواستم از ماشین پیاده شم که دستم رو گرفت - مراقب خودت باش گلم! یکم این روزا به خودت برس زهرا خیلی ضعیف شدی! از اینکه بهم محبت میکنه و نگرانمه، قند توی دلم اب شد! - باشه عزیزم، تو هم مراقب خودت باش. کاری نداری؟ - برو عزیزم، به سلامت. از ماشین پیاده شدم و بعد از خداحافظی از همه رفت.وارد خونه شدم و بعد از شب بخیر کوتاهی به اتاقم رفتم، سریع دعای ال یاسین و ذکرهای قبل از خواب رو خوندم و خوابیدم چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا تو‌کانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ عاشقانه ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا