#میز_داستان
🌻مادر دوم
(ویراست دوم)
شنیده بود که هر کس زیر دست نامادری بزرگ شود، کارش زار است! اسم نامادری را که میشنید، کوه سرد سنگدلی و بیرحمی در ذهنش تداعی میشد!
اما به یاد آورد که آن زن، به پدرش گفته بود:
«اگر با هم ازدواج کنیم، بچههای تو عین بچههای خودمند. حتی بالاتر؛ از بچههای خودم هم عزیزتر! چون آنها مادر ندارند و به مهر و محبت حساستر و محتاجترند.»
باورکردنی نبود برایش! به گمانش همه این حرفها از سر احساسات موقت بود! بعدا که رفتند زیر سقف، میشود کپی نامادری سیندرلا!
هر چند صدایی ته دلش میگفت «بهش نمیاد بدجنس باشه»
به صدای دلش توجهی نکرد،
به صدای پدرش هم همینطور
گوشهایش را بست،
چشمانش را هم همینطور..
رفت در فراسوی خیال......
خانهای ساده را دید که مردی با چهار فرزند کوچک در آن زندگی میکرد و همسرش فوت شده بود.
آن سو تر، خانه دیگر، زن باوقاری را دید که مرد قصد داشت با او ازدواج کند.
چشم دوخت و دل سوخت
مدتی صبر کرد تا آنکه ..
اولین روزی را دید که آن زن پا به خانه مرد گذاشت و به فرزندان مرد گفت: من نیامدهام جای مادرتان را بگیرم ها! من آمدهام در خدمت شما باشم.
این را که شنید، دلش قرص شد و نور نگاهش را به او تاباند. تازه او را شناخت؛ فهمید او امالبنین است؛ مادر دوم بچههای فاطمه
#اخلاق_خانواده
پینوشت: ازین به بعد به جای واژه منفی «نامادری»، واژه زیبای «مادر دوم» را به کار ببریم.
✍️ کافه اخلاق|عبدالله عمادی (معین)
@ethicscafe
51.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#میز_فیلم
فیلم کوتاه «همدرد»، ساخته حجت احمدی زر، ۱۴۰۰
نسخه باکیفیت تر را اینجا ببینید:
https://jabeh.com/v/1nXSkb
#فیلم_اخلاق
کافهـ اخـــلاق ◾
#میز_فیلم فیلم کوتاه «همدرد»، ساخته حجت احمدی زر، ۱۴۰۰ نسخه باکیفیت تر را اینجا ببینید: https://jab
خوب و بد بودن انسانها در شرایط عادی زندگی معلوم نمیشود. بلکه در شرایط سخت و بحرانی محک میخورد. وقتی به چکنم چکنم میافتی، مهم است که چه کنی. فیلم کوتاه «همدرد»، داستانی دارد که این موضوع را به خوبی نمایش داده است. تفاوت رفتار دو شخصیت اصلی فیلم در برابر بحرانی که پیش میآید، گویا و درسآموز است.
چیزی که از سوی شخصیت عاقل داستان شاهد هستیم، این است که او هم مثل آن شخصیت دیگر داستان، نمیداند باید چه کند، نمیداند تصمیم درست چیست، حیران و سرگردان است. ولی فرقش با او این است که توقف میکند. هیچ کاری نمیکند. تنها کاری که میکند این است که تصمیم بد نمیگیرد، رفتار خرکی و هیجانی از او سر نمیزند، جلوی هیجانات منفی خود را میگیرد. گیج و بیقرار است اما در شرایط بیتصمیمی، تصمیم بد نمیگیرد. [گاهی نمیتونیم کاری کنیم که شرایط بهتر بشه اما میتونیم کاری کنیم که بدتر نشه]. درست مثل کسی که میخواهد جلو برود اما راهی نمییابد و نمیتواند برود، چیزهای مختلفی میخواهند او را بیندازند اما او مقاومت میکند که نیفتد. میایستد و تعادل خود را حفظ میکند، صبر میکند، تماشا میکند. ارزش و اهمیت تعادل درونی اینجا معلوم میشود. البته که حفظ تعادل لای منگنه، خیلی سخته اما همین موضوع در نهایت او را نجات خواهد داد از آن وضع و راه را برای او باز خواهد کرد.
شاید یک معنای آیه من یتق الله یجعل له مخرجا همین باشد: به خاطر خدا خودتو کنترل کن، خویشتنداری کن، خدا خودش یک راه خروج برایش قرار خواهد داد.
➖ نظرات شما، شیرینی کافه ست😊
کافه اخلاق| عبدالله عمادی (معین)
@ethicscafe
#میز_گفتگو
گفتگوی پویا و آقای مدرکچی
پویا: (با دیدن دوستش که بیحال به صفحه موبایل خیره شده) سلام مدرکچی! باز هم داری وقت رو تلف میکنی؟ دو هفته به پایان ترم مونده، پروژه درسیات رو شروع کردی؟
آقای مدرکچی: سلام پویا. نه هنوز... اصلاً حوصله ندارم. آخرش هم که قبولی رو میگیرم، دیگه چرا خودمو خسته کنم؟ همین که واحدها پاس بشه، مدرک بگیرم، زندگی میکنم.
پویا: واقعاً با این طرز فکر راضیای؟ فکر نمیکنی داریم فرصت طلایی یادگیری رو از دست میدیم؟ همین ترم، استاد روشنفکر مباحث جالبی مطرح کرده...
آقای مدرکچی: پویا جان، تو همیشه در رویایی! اینجا دانشگاه، یه سیستم اداریه برای دادن مدرک. همه میدونن درسها کاربردی نیستن. پس بهتره کمترین انرژی رو بذاری و مدرکت رو بگیری خلاص
پویا: راستش، من فکر میکنم این نگاه، خیانت به خودمونه. ما الان در بهترین شرایط سنی و امکاناتیم. آیا اخلاقاً حق داریم این فرصت رو به بطالت بگذرونیم؟ استعدادمون، موقعیتمون، و حتی شهریهای که ممکنه از جیب خانواده پرداخت بشه، همه مسئولیتآوره.
آقای مدرکچی: ممم یعنی چی؟ من الان دارم تقلب میکنم؟ دارم نمره میخرم؟ دارم فساد میکنم ؟ نه! من دارم قوانین بازی رو بازی میکنم.
پویا: قوانین بازی، درست. اما اخلاق بالاتر از قوانینه. فکر کن اگر هرکس فقط به فکر گرفتن مدرک باشه، جامعه آینده چه کسانی رو به عنوان مهندس، پزشک، معلم و مدیر خواهد داشت؟ کسانی که فقط شکل ظاهری علم رو بلدن، بدون عمق و تعهد.
آقای مدرکچی: خب، ولی خیلیها همینطورن. پس من چرا خودم رو اذیت کنم دیگه؟
پویا: چون تو فقط خودت نیستی. تو عضوی از این جامعهای و هر کار تو، حتی اگر کوچیک باشه، تاثیر داره. وقتی تو با انگیزه درس بخونی، روی دوستات هم تاثیر میذاری. وقتی پروژهات رو با دقت انجام بدی، به استاد انگیزه میدی برای تدریس بهتر. این یه زنجیره اخلاقیه. از طرفی، یه وقتایی ما به خودمون ظلم میکنیم. تو استعداد داری، میتونی خلاق باشی، اما داری دفنش میکنی. این با وجدانت سازگاره؟
آقای مدرکچی ساکت میشود، به بیرون پنجره نگاه میکند: نمیدونم... حس میکنم خستهام. از این سیستم تکراری.
پویا: خسته نباشی دلاور خب، بیا با هم تغییر کوچیکی شروع کنیم. همین پروژه درس «مدیریت پروژه» رو بذار با هم کار کنیم. من ایدهای دارم برای یه اپ ساده که مشکل پارکینگ دانشگاه رو حل کنه. نه برای نمره، بلکه برای اینکه ببینیم میتونیم واقعاً مفید باشیم. قول میدم لذتش رو بچشی.
آقای مدرکچی: هوم؟ راست میگی؟ یعنی واقعاً فکر میکنی کار ما میتونه اثری داشته باشه؟
پویا: قطعاً. بزرگترین تغییرها از همون قدمهای کوچیک شروع میشن.
آقای مدرکچی آهی میکشد: خب... باشه. از فردا همون ساعت همیشگی، کافه اخلاق. اما قول بده زیاد سخت نگیری!
پویا میخندد: قول میدم سخت نگیرم، اما جدی میگیرم.
#اخلاق_دانشجویی
کافه اخلاق، نگاهی تازه به اخلاق
@ethicscafe