eitaa logo
تجربیات بارداری,بانوان بانوی بهشتی
15.5هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4.2هزار ویدیو
68 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @Khandehpak @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @farzandbano @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @sotikodak @didanii تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۶۸۲ واقعا و عمیقا توبه کرده بودم چون می دیدم بد حجابی من حق الناسه ، نشون به اون نشون که در ۹ بهمن سال ۹۰ بعد از سه ماه رعایت حجاب با مانتو و روسری، در عروسی یکی از اقوام چادر سر کردم و بماند که از همون روز چه زخم زبانها که از دوست و فامیل نشنیدم و یک ماه بعد در اسفند پسر عزیزم رو باردار شدم. و محرم سال ۹۱ پسرم به دنیا اومد و من در ۳۱ سالگی و پس از ۹ سال از شروع زندگی مشترکمون مادر شدم🥰 اینم بگم که میگن دعای مادر خیلی گیراست، مادرم روز عرفه سال ۹۰ مشرف میشن به حرم امام رضا علیه السلام و اونجا نامه ای برای آقا می نویسن ازشون میخوان که برای رعایت حجاب و احکام دین من و خواهرم دعا کنن و فرزندی به ما عطا کنن. ما که به خاطر رفاه مادی و درس خوندن فرزندآوری رو به تاخیر انداخته بودیم حالا پشیمون بودیم از این تعلل، خانواده همسرم چقدر عاشق پسرم سید علی شده بودن، انگار نه انگار دوست نداشتن ما زودتر بچه داریم، مادرشوهرم چند باری گفتن چه خوب کردین منو نوه دار کردین🤪 در طی بارداری پسرم، مسکن مهر رو ثبت نام کردیم و شد محل پس انداز و سرمایه گذاری ما، بعد از ۱۰ ماهگی پسرم ناگهانی متوجه شدیم متاسفانه مادر نازنینم دچار سرطان پانکراس شدن و اینقدر دیر متوجه شدیم که کل بدنشون رو درگیر کرده بود و من در اردیبهشت ۹۳ مادر عزیزتر از جانم رو که رفیقم بود و شفیقم بود و سنگ صبورم، به دستان سرد خاک سپردم و داغی دائمی بر قلبم تا قیامت نهاده شد و افسوس میخورم چرا زودتر بچه نیاوردم که طعم نوه داشتن رو بیشتر بچشن😭😭 بعد از مادرم، دچار یه مشکل مالی شدیم و خونه ای که تو سعادت آباد از ارث مادرم خریده بودم رو، یک کلاهبردار بی وجدان از دست دادیم و تا الان هم نتونستیم ازش بگیریم 😤 به وصیت مادرم تصمیم گرفتم به یک بچه اکتفا نکنم و چند تا بچه بیاریم و واقعا در بیماری مادرم متوجه شدم که من و خواهرم و پدر و مادرم قربانی شعار مسخره ی دو بچه کافیست شدیم🤔 اگه ما هم مثل برخی اطرافیان که ۵_۶تا خواهر و برادر هستن و در بیماری والدین هر کدوم یه گوشه کار رو میگرفتن، بودیم در بیماری مادرم از درون نمی پوکیدیم. نمیدونستیم کی کارای دکترشون رو انجام بدیم، پدرم که بنده خدا فقط دنبال کارهای شیمی درمانی مادرم بودن ما هم امورات پرستاری از مادر و کارهای خونه و ... انجام می دادیم. من هم که بچه شیر میدادم ۱۰ کیلو وزن کم کردم و نصف جون شده بودم از شدت غصه بیماری و دست تنهایی، دکترا قطع امید کرده بودن اما من تا آخرین لحظه امید داشتم شفا بگیرن چون ۳۰ سال قبلش که مادرم دچار یک بیماری خودایمن شده بودن و روزی ۱۸ تا کورتن مصرف میکردن، تو خواب از حضرت علی ع شنیدم که مادرم خوب میشن و واقعا هم شفا گرفتن در محرم از دسته زینبه زنجان و کاملا بیماری به اون سختی محو شده بود اما این بار دعاها و نذر و نیازها جواب نداد و نعمت از کف رفت. پسرم ۴ونیم ساله بود و من ۳۵ ساله پسر دومم به دنیا اومد و حالا در ۴۱ سالگی بارداری سومم رو سپری می کنم(۱۰ ماه قبل یک سقط ناخواسته داشتم) البته از ۹۶ تا الان چند سالی همسرم بیمار شدن که فرزند سوم به تاخیر افتاد. پسر اولم رو که باردار شدم، همسرم حقوقشون دو برابر شد و مسکن مهر ثبت نام کردیم با وجودی که قبلا نتونسته بودیم، پسر دومم به دنیا اومد، ارتقا شغلی و افزایش حقوق همسرم رو داشتیم و من هم از اون موقع کار پاره وقت دارم. شکرخدا، مسکن مهر رو تحویل دادن و با فروش اون و طلا و پول پیش خونه خداروشکر یه دوخوابه تو غرب تهران معجزه آسا تونستیم بخریم و به ۱۵ سال مستاجری پایان بدیم و اتفاقا خداروشکر بهترین مسافرتها و موقعیتهای شغلی و مادی ما بعد از تولد بچه ها اتفاق افتاد. اینقدر این موضوع برای ما مسجل هست که ایمان آوردیم بهش و همسری که بچه اول رو بنا به دلایل فوق راضی نمیشد بیاریم الان ایشون منو به چهارمی و پنجمی هم در این سن تشویق می کنن و میگن ما هم از برکت این فرشته ها روزی می خوریم😜 کسی شک کنه به حمایت خداوند، صد درصد باخته به قول حاج آقا قرائتی اگه به خاطر تنبلی و مادیات بچه نیارین خدا یه بچه میده بهتون، اندازه ۱۲ تا بچه خرج و برج بذاره رو دستتون و در تربیتش مستاصل بشین. از شما بزرگواران می خوام خیلی برای من و خانواده ام دعا کنین، دعا کنین خداوند ما رو در امر تربیت فرزندان لایق قرار بده و بتونیم قدمی هر چند کوچک برای ظهور و خوشحالی مولامون حضرت ولیعصر ارواحنا فداه و رهبر فرزانه مون برداریم و فرزندانی سالم و صالح و دختر هم😍 به ما عطا کنه و برای آرامش قلب من و همسرم که بعد از دست دادن مادرهامون خیلی تنها شدیم هم دعا بفرمایید، من هم اگر قابل باشم، دعاگوی شما هستم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۶۸۳ دختر پر جنب و جوشی بودم بسیار فعال و حضور حداکثری در جامعه داشتم. درس نخونده بودم یعنی تا دیپلم بیشتر ادامه ندادم علاقه ای نداشتم خب🙄 در واقع فکر می‌کردم پیشرفت آدم بر اساس توانمندی هاش هست نه مدرک تحصیلی... با توجه به سنم دختر خیلی شیطونی هم بودم و کار هایی میکردم که مادرم همیشه خداروشکر میکرد که من دخترم😁 بخاطر فعالیت های زیادی که داشتم و حضورم در سطح جامعه باعث می‌شد تعریف از خود نباشه خواستگار های زیادی هم داشته باشم. من به لطف خدا و عنایت شهدا طوری شده بود که چند سال پی در پی سال تحویل رو تو یادمان های جنوب میگذروندم و یه جورایی عادت کرده بودم و کل تعطیلات رو اونجا بودم. سال ۹۵ که پدرم اعزام شده بودن سوریه معلوم نبود که کی برگردن و مادرم از من خواسته بودن که امسال سال تحویل پیششون باشم که تنها نباشن، خب منم حرف مادرم رو قبول کردم و اون سال نرفتم که دیدیم شب قبل سال تحویل پدرم تماس گرفتن که تهران هستن و یکی دو ساعت دیگه میرسن منم خیلی خوشحال شدم.... من که دیدم پدر اومدن گفتم دیگه جای موندن نیست هر روزم شده بود گریه تا اینکه خانواده اجازه دادن من سال تحویل نه ولی عید ۹۶ رو تو منطقه بگذروندم... دیگه سفر پر از عشق من داشت به پایان می‌رسید، ما رو برده بودن یادمان هارو ببینیم، رسیدیم هویزه... نشسته بودم داشتم گوشیم رو چک میکردم تا دوستم بیاد، یه پیامی رو دیدم. نوشته بود: "شهید کمیته ازدواج علی حاتمی" من که به خاطر خواستگار ها همیشه چالش داشتم با خانواده و معیار هامون یکم با هم فرق داشت در جزئیات چشام 😍😍 اینجوری شد. گفتم تو همین وقت کم برم قبر این شهید عزیز رو پیدا کنم و بار این سفرمون ببندم. رفتم دیدم اوووووه چه خبره حسابی شلوغ بود. منم رفتم و یه عهد پیمانی با شهید بستم و گفتم اگر خواستگار محترم این نشونه ها رو داشته باشه معلومه از سمت شماست و من قبول میکنم. از اون سفر پر خاطره و به یاد ماندنی برگشتیم، دو روز از برگشتم گذشته بود که تلفنم زنگ خورد، خانم محترمی به مهربونی خودش رو بهم معرفی کرد و گفت برای امر خیر مزاحم شده منم خیلی با خجالت و سرخ و سفید شدن شماره مادرم رو دادم و خواستم که با ایشون صحبت کنن... معمولا خواستگار هایی که به خودم زنگ میزدن، چون خجالت میکشیدم، رد میکردم خودم ولی چون این بنده خدا مهمترین معیار منو داشت منم سریع ایشون رو ارجاع دادم به مقامات بالاتر جهت پیگیری 😁 خب دیگه طولانیش نکنم به آنی ۵ جلسه نفس گیر خواستگاری گذشت و با عنایت حضرت ارباب، ما روز میلاد امام حسین سر قبور شهدای گمنام به هم محرم شدیم و وقتی ایشون دستای منو تو دستشون گرفتن، همون لحظه حس کردم یک کوه کنارمه، از خجالت و ذوق لبخندی به لبم نشست. ما روز ولادت منجی عالم حضرت مهدی هم عقد کردیم و کلا ۱۲ روز نامزد بودیم 😊 همسرم هم که بسیار عااااشق، سریع یه خونه اجاره کردن و ما هم، هرچی جهاز می‌گرفتیم، می‌بردیم تو خونه میچیندیم. اینم بگم همسرم هم به رسومات ما احترام گذاشتن و تو تهیه بخشی از جهیزیه کمک کردن و من طبق فرمایشات رهبری و علاقه ای که خودم داشتم همه وسیله ها رو ایرانی گرفتیم. همچنین مهریه هم آن چه که همسرم خودشون خواستن، ما موافقت کردیم، البته همسرجان موقع عقد سوپرایز نموده و یک کربلا هم به مهریه من اضافه کردن 😁😁 ما طی دو سه ماه و در ایام عید غدیر قبل از ماه محرم، عروسی مختصری با حداقل هزینه ها هم گرفتیم و باز عنایت ارباب شامل حال ما شد و ما کمتر از یک ماه بعد از عروسی مشرف شدیم کربلا که اولین سفر من به کربلا بود 😭😭😍😍 و ما به برکت ازادواجمون که تمامش با عنایت ائمه و شهدا بود، هرسال اربعین قسمتمون شده بریم کربلا ما دوران عقد یک سفر با همسرجان رفتیم مشهد اونجا من از امام رضا خواستم که به ما اولاد سالم و صالح بدن این دعا رو در صورتی می‌کردم که باردار بودم ولی خودم خبر نداشتم. حالم خیلی بد بود، مادر همسرم گفتن که یه آزمایش بده، شاید باردار باشی، منم گفتم نه بابا اصلا امکان نداره، دیگه جوری شد که خودمم شک افتادم و از بی بی چک استفاده کردم و خداروشکر مثبت بود 😍😍 به حدی خوشحال و ناراحت بودم که خودمم نمیفهمیدم چمه 🤦‍♀ استرس اینکه به خانواده هامون چی بگیم... وقتی بهشون گفتیم متأسفانه با برخورد تندشون مواجه شدیم و خیلی رو من فشار عصبی بود که برو سقط کن، آبرومون میره، شوهرت ولت میکنه 😭😭 از اون طرف هم که چه عروس هولی، چه سریع جا پای خودشو سفت کرد و... نمیدونم چی بود فشار عصبی بود یا ناشکری ولی درست یک هفته قبل عروسی بچه نازنینم سقط شد 😭😭😭 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۶۸۳ بعد اون اتفاق ما تا یکی دو سال بچه نخواستیم تا اینکه دوباره برای فرزندآوری اقدام کردیم و بعد دو ماه باردار شدم از خوشحالی داشتم بال در می آوردم، همه خوشحال بودن ولی این بچه هم نموند و من دوباره سقط کردم 😭 از نظر روحی داغون بودم و همسرم فقط به من انرژی می‌داد، من تو این مدت ازدواج هم درس خونده بودم هم فعالیت‌های اجتماعی زیادی داشتم ولی حال دلم خوب نبود. درست وقتی که میترسیدم دوباره اقدام کنم با یک دکتر طب سنتی آشنا شدم و با دارو های ایشون و لطف خدا و عنایت ارباب تو ماه محرم اقدام کردیم و اربعین متوجه شدم که باردارم. بارداری سختی داشتم، ویار های بد، استراحت مطلق، دختری به شدت بابایی بود. هر وقت پدرش می‌رفت ماموریت، تکون نمی‌خورد و کار منو می کشوند به بیمارستان... خدا لطفش رو شامل حال ما کرد و شب ولادت امام رضا، گل دخترم مهمون خونه ما شد 😍😍 و من برخلاف اینکه دوست داشتم طبیعی زایمان کنم تا بتونم صاحب بچه های بیشتری بشم ولی سزارین شدم. دخترم با حضورش برکت به خونه مون آورد و چه برکتی بالا تر از سلامتیش😍😍 کار پدرش درست شد و بعد سالها تونستیم برای خونه دار شدن اقدام کنیم. سفر هایی رفتیم که وقتی نبود اصلا نمیتونستیم بریم حالا به هر بهانه ای و صددرصد برکاتی داشته که ما ندیدیم به چشم... خب خودمم که فقط ۷،۸ روز خونه نشین بودم ☺️ فوری بعد زایمان با اینکه شرایط خوب نداشتم، فعالیت های فرهنگی خودمو شروع کردم، کربلای هر سالمو رفتم با بچم😍😍 برای خودم یه موسسه فرهنگی تربیتی زدم و الان هم فعالم من تو ازدواجم رشد کردم همسرم و امر ازدواج که امر پیامبر خدا و ولی زمان بود برام سرتا سر رشد بود و با حضور دخترم حس میکنم رشد بیشتری رو برام به همراه داشته... الان که براتون مینویسم پدرش داره به دخترمون غذا میده و من دارم با ذوق نگاهشون میکنم. هر وقت که از بودن دخترم لذت میبرم و ته دلم ذوق میکنم برای همه اون کسایی که آرزوی چشیدن طعم مادری دارن دعا میکنم، چون حالشون رو درک میکنم خودم چند سال بچه نداشتم و سقط هایی که صورت می‌گرفت، حسرت دلمو بیشتر میکرد. امیدوارم هیچ زنی تو این دنیا حسرت آغوش گرفتن بچه به دلش نمونه 😍😍 امیدوارم هرچه زودتر خدا دوباره بهمون لبخند بزنه و دخترای نازی بهمون بده 😍😍 امیدوارم هیچ بچه ای بخاطر ترس از حرف مردم از بین نره... به نظرم مردم بخاطر مشکلات مالی نیست که بچه نمیارن، بخاطر فرهنگ هاست بخاطر نگرش ها و تفکراتشون هست وگرنه مشکلات مالی به لطف خدا حل میشه بیایم تو این شب های مبارک برای هم دعا کنیم تا ذهن ها آماده امر فرج بشه اونوقت به این درجه میرسیم که جامعه اسلامی نیاز به سرباز داره من الان بی صبرانه منتظرم دخترم ۱۸ ماهه بشه تا دوباره اقدام به بارداری کنم برام دعا کنید ☺️ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
📌نسلت رو خراب نکن... اوایل ازدواج، خیلی زیرزیرکی، یه فخری به همسرم می فروختم درباره ی حمایت پدرای فامیلمون، از پسراشون... مثلا یکی خونه شو فروخته بود، کوچیک کرده بود برای پسرا خونه بخره، یکی وام کلون گرفته بود خونه خریده بود، یکی از بچگی شون جمع کرده بود و ... خلاصه، بهش می گفتم ببین اینا چقدر به فکرن، تو این دوره زمونه باید به فکر تامین آتیه پسرا باشیم. زد و چند سالی گذشت. تقریبا اکثر اون جوون های نازپرورده ای که پدرمادرهاشون همه چی رو، از خونه تا ماشین و وسایل کامل، براشون تامین کردن، هر کدوم به دلیل برگشتن به خونه ی بابا. وقتی علت رو جویا می شدم، می دیدم به دلایل ساده، خیلی بچگونه... خیلی فکر کردم، با خیلی ها حرف زدم... کم کم دستم اومد، تامین به معنای این که شغل و خونه و وسایل و همه چی رو ، بچه از اول بدونه که براش تهیه کردن یا قراره تهیه کنن، بدجوری مانع رشد شخصیت و اراده ی بچه ها می شه.‌.. دیگه برای ذره ذره تلاش های کوچیک کردن، انگیزه ای نداره. با خودش می گه: تلاش کنم که تهش چی؟ من هر چقدرم عرق بریزم به یک صدم اون چیزی که بابام قراره بده، نمی رسم! برم حالشو ببرم... انگار یکی کیک زندگی ت رو پخته باشه، بگه تو فقط با تغییر، تزیینات روی کیک خوش باش و اون مزه ی زندگی که از لا به لای سختی ها بیرون کشیده می شه رو، ازش بگیرن. امان از اون زندگی که آسون به دست بیاد. پدر و مادرها، با ملزم کردن خودشون برای تامین آینده بچه هاشون، اون رو از خیلی چیزها محروم می کنن، محرومیت از چیزهای بسیار مهم تر از خونه و شغل راحت و ماشین... لطفا در این زمینه یه مقداری غرب زده باشین... پی نوشت: البته خیلی هم غرب زده نشین که بچه رو ۱۸ سالگی بندازین بیرون یا کرایه اتاقشو بگیرین ها😁 ولی این مدل فکر کردن به بچه آوردن و تامینش، نه سنت ایرانه نه غرب نه شرق پی نوشت ۲: بله می دونم هر کسی که همه چیش تامین باشه، بی عرضه نمی شه. ولی انصافا ببینین نفر اول هر سلسله پادشاهی چه مرد باجربزه ای بوده، نفرهای سوم چهارم چی شدن! دیگه انسانه و طبیعت راحت طلبش... حیفه، نسل تون رو خراب نکنین... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
از ما گفتن ... نمی دونم رفتارهای خواهربرادرها رو دقت کردی یا نه؟ از یه جایی به بعد، مخصوصا وقتی سنشون به هم نزدیکه، دنیاشون پر می شه از معامله، دوز و کلک، بده بستون، دعوا و حل مساله، بخشش و انتقام! لحظه به لحظه شون، فیلمیه برای خودش... آدم اولین بار با خواهر برادرهاش می فهمه می شه تا سرحد مرگ در لحظه از کسی متنفر باشی، ولی مجبور شی ۴ ساعت باهاش روی صندلی عقب ماشین بشینی و تحمل کنی و یهو خشمت یادت بره! پیاده شی دست در دستش بری سرسره بازی... آدم اولین بار با خواهر برادراشه که یاد می گیره دو تا ببخشه، دو تا بچزونه، سه تا بی خیالی طی کنه. آخه نمی شه خواهر برادر رو حذف کرد! باید کج دار و مریز با شیطنتش ساخت. اینجاست که آدم قلق های ریز و ظریف زندگی و تعامل دو نفره رو یاد می گیره... آدم اولین بار با خواهر برادرهاشه که، همزمان عشق و دلسوزی و کلافگی و عصبانیت رو تجربه می کنه و می فهمه قلبش با تجربه ی هیجان به این پیچیدگی، چیزیش نمی شه! آدم اولین بار با خواهر برادرهاشه که سهیم بودن در چیزی رو تجربه میکنه. یاد میگیره چطوری معامله کنه، هم امتیاز بده هم امتیاز بگیره تا یه تصمیم جمعی رو، بدون وا دادن بگیره. خواهر برادرها، پدرمادر نیستن که الکی مراعاتمونو بکنن یا از روی رحمت ببخشن دوست نیستن که هر وقت خواستیم، حذفشون کنیم. انقدر باید باهاشون تعامل کنیم که *عضله ی خواهر برادری* مون قوی شه خواهر برادرها، مخصوصا اگه با سن نزدیک هم باشن، دقیقا یه موجود هم رتبه ما هستن، که باید یاد بگیریم روزمونو باهاشون بسازیم. راهمونو باهاشون بریم، پستی بلندی ها و پیچیدگی های آدمیزادی شونو بشناسیم و قلق گیری کنیم چیزی دقیقا شبیه همسر... اینجاست که عضله ی خواهر برادری که قوی نباشه، خدایی نکرده، با اولین تجربه ی تنفر لحظه ای تو یه دعوای معمول زن شوهری، طرف فکر می کنه چی شده! آسمون به زمین اومده. این زندگی دیگه زندگی بشو نیست! من فرد اشتباهی رو انتخاب کردم. واویلتا!! یا با تجربه ی اولین قلق به دست نیومدن از همسرش، می ترسه و پا پس می کشه یا چون عادت کرده همه مثل پدرمادرش مراعاتشو بکنن، وقتی نتونست تصمیم دونفره بگیره دنیای خشم می شه. پدرمادرهای عزیز، این جنم ها رو بچه ها خیلی لازم دارن در زندگی.‌ فروشی نیست تا از مغازه، خریداری کنید. کلاس آموزشی هم ندارن جز روزگار که به بهای گزاف و تلخی به آدما یادشون می ده. از ما گفتن ... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دوتا کافی نیست... بنده متولد سال ۶۰ هستم. وقتی ٢٣ سالم بود، ازدواج کردم و فرزند اولم رو در سن ٢۶ سالگی دنیا آوردم. خودم خیلی بچه دوست داشتم ولی همسرم بخاطر شغلش و درآمد کمش خیلی تمایل نداشت. خدا رو شکر از برکت وجود دخترم، همون سال یه آپارتمان ۴۴ متری خریدیم. کوچیک بود ولی من دوسش داشتم. سال ٩٠ پسرم دنیا اومد، همون سال هم ماشین خریدیم. به شوهرم میگفتم ببین چه بچهای پر روزی و با برکتی هستن خدارو شکر. بعد از امر رهبری، واقعا دلم میخواست باز فرزندی داشته باشم. ولی همسرم مخالف بود تا اینکه بالاخره سال ۹۸ باردار شدم اما متاسفانه در ماه چهارم سقط شد. خیلی ناراحت شدم و گریه کردم. به خاطر سنم دوست داشتم زودتر بچه دار بشم. دوباره کلی حرف و التماس و استدلال تا اینکه خدارو شکر در در سن ۴۱ سالگی، بهمن ماه ١۴٠١، فرزند سومم به دنیا اومد. شوهرم خیلی دوسش داره و تا از سر کار میاد میره پیش بچه و بغلش میکنه. دختر اولم ۱۵ ساله و پسرم ۱۲ ساله هست، خیلی خواهر کوچولو شون رو دوست دارن و کلی کارهاش رو انجام میدن و کمک حالم هستن. از وقتی دارای فرزند سوم شدم، میفهمم که تعداد فرزند که بیشتر میشه، لذت مادری هم بیشتر میشه. گاهی میگم کاش خدا بهم دوقلو می‌داد ولی خب راضیم به رضای خدا با خودم فکر میکنم کاش در زمینه ازدواج آسان و فرزند آوری در جوانی، آموزشهایی داده می‌شد. واقعا در این موارد خیلی کمبود داریم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوتا کافی نیست... بنده متولد سال ۶۰ هستم. وقتی ٢٣ سالم بود، ازدواج کردم و فرزند اولم رو در سن ٢۶ سالگی دنیا آوردم. خودم خیلی بچه دوست داشتم ولی همسرم بخاطر شغلش و درآمد کمش خیلی تمایل نداشت. خدا رو شکر از برکت وجود دخترم، همون سال یه آپارتمان ۴۴ متری خریدیم. کوچیک بود ولی من دوسش داشتم. سال ٩٠ پسرم دنیا اومد، همون سال هم ماشین خریدیم. به شوهرم میگفتم ببین چه بچهای پر روزی و با برکتی هستن خدارو شکر. بعد از امر رهبری، واقعا دلم میخواست باز فرزندی داشته باشم. ولی همسرم مخالف بود تا اینکه بالاخره سال ۹۸ باردار شدم اما متاسفانه در ماه چهارم سقط شد. خیلی ناراحت شدم و گریه کردم. به خاطر سنم دوست داشتم زودتر بچه دار بشم. دوباره کلی حرف و التماس و استدلال تا اینکه خدارو شکر در در سن ۴۱ سالگی، بهمن ماه ١۴٠١، فرزند سومم به دنیا اومد. شوهرم خیلی دوسش داره و تا از سر کار میاد میره پیش بچه و بغلش میکنه. دختر اولم ۱۵ ساله و پسرم ۱۲ ساله هست، خیلی خواهر کوچولو شون رو دوست دارن و کلی کارهاش رو انجام میدن و کمک حالم هستن. از وقتی دارای فرزند سوم شدم، میفهمم که تعداد فرزند که بیشتر میشه، لذت مادری هم بیشتر میشه. گاهی میگم کاش خدا بهم دوقلو می‌داد ولی خب راضیم به رضای خدا با خودم فکر میکنم کاش در زمینه ازدواج آسان و فرزند آوری در جوانی، آموزشهایی داده می‌شد. واقعا در این موارد خیلی کمبود داریم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از دوتا کافی نیست
زندگی به سبک اسلامی... ما یه خانواده‌ ی پرجمعیت مذهبی هستیم، که خداروشکر برای هر مناسبتی دور هم جمع میشیم و یه مجلسی داریم، طی سال، چهارشنبه ی هر هفته جلسه قرآن داریم که به نام یکی از شهدای فامیل هست. به برکت ماه مبارک رمضان، این جلسه قرآن ها، هرشب برگزار میشه و همه با کلی ذوق و شوق بخصوص بچه ها شرکت میکنن، یه جلسه ی ۱۲۰ نفره که بسته به شرایط، تعداد هرشب کم و زیاد میشه. از نظر خیلی ها، پذیرایی از این همه آدم و یا جا و مکانش خیلی سخته،ولی یه چیز جالب بگم،که وقتی کسی میخواد خونه بخره یا بسازه یکی از معیارهاشون همین جلسه قرآن هست که برآورد میکنن که جای مناسبی برای برگزاری جلسات باشه، البته چند نفری هم هستند که به خاطر شرایط خونه شون جلسات رو داخل حسینیه یا همون داخل خونه شون به گونه ای برگزار میکنن که خانم ها و آقایان با رعایت حدود شرعی داخل یه سالن مینشینند و فقط آقایون قرآن می‌خوانند و خانم ها گوش می‌دهند. همه عزیزان فامیل برای برگزاری جلسه قرآن داوطلب و پیشقدم هستن و خودشون رو از این فضیلت عظیم بی نصیب نمی‌گذارند. ما با همکاری همدیگه یک جلسه ی صندوق فامیلی هم داریم که کلی ازش وام میگیریم و در مواقع سخت که مثلاً کسی میخواد خونه، ماشین و...بگیره فوری میتونیم وام بگیریم و کارمون پیش بره، یک صندوق خیریه هم به برکت این دورهم بودن ها تشکیل شده که با پولی که جمع میشه به افراد کم درآمد و نیازمند فامیل کمک میشه، هم نقدی و هم غیر نقدی... ما دورهمی خانومانه هم داریم که شرایط رو فراهم میکنیم برای دخترهای محجبه مون که پیش خانمها و هم سن وسالاشون لباسهای خشگلشون رو بپوشن و آرایش کنن تا احساس کمبودی نکنن☺️ گاهی اوقات هم یه سفر یه روزه ی خانومانه به خارج از شهر میریم و کلی خوش می گذرونیم. در همه ی این امور، بچه ها برای ما اصل هستند. و ما همه ی شرایط رو فراهم میکنیم که فقط بچه ها باشند و یاد بگیرند و انشاالله اجرا کنند. ما در جلسه ی قرآن مون به بچه ها بیشتر بها میدیم، هریک از بچه ها بابت موضوعی که از قبل تعیین شده، مثل(حسادت، غیبت، گناهان کبیره، آزمایش الهی، میوه های بهشتی، دروغ و...) باید مطلبی آماده کرده باشند و برای بقیه بچه ها توضیح بده، با این کار بچه ها اعتماد به نفسشون بالا میره و حتی اگه خواسته باشند داخل مدرسه هم ارائه بدن، استرس ندارن و هم اینکه جستجویی در قرآن دارند و مطالب قرآنی رو هم خوب یاد میگیرن... شب میلاد کریم اهل بیت، امام حسن جانمون هم همه ساله جشن میگیریم که بازهم بچه ها برگزارکننده هستن، یکی مجری میشه، یکی شعر و دکلمه میخونه، نمایش اجرامیکنن، سرود میخونن و...که همه ی اینها مستلزم همکاری خانواده ها با بچه ها هم هستش. شب عید فطر هم یه جشن داریم که شب جایزه هم هستش و به برترین ها جایزه داده میشه. امسال هم به برکت سخن حضرت آق، طرح افطاری ساده داریم، که اکثرا از این خیر کثیر بی نصیب نموندند و با پهن کردن سفره ای که یه مدل غذای ساده در اون باشه همه به این فیض رسیدن،بعد افطار هم نماز جماعت و جلسه ی قرآن... خداروشکر در این جمع خانوادگی چشم و هم چشمی و تجملات نیست و همیشه تاکید بر ساده بودن هست و همین باعث این اتحادوهمبستگی ما شده.. ما برای پذیرایی فقط باید یه مدل میوه میاریم که همه بتونن جلسه رو برگزار کنند. ما خدا رو شکر در این فضای کاملا سالم همیشه دور هم خوشیم و در حال عبادت هم هستیم، زیرا صله رحم هم نوعی عبادت هست. به برکت این صله رحم ها، فضای شادی رو برای بچه ها درست کردیم که در حین اینکه بازی می‌کنن، خیلی چیزها از این رفت و آمد ها یاد میگیرند. انشاالله که بتونیم اجرا کننده ی کلام قرآن و سیره ی اهل بیت علیهم السلام باشیم و بتوانیم کوچکترین قدمی برای شاد کردن دل امام زمانمون عج برداشته باشیم. شما عزیزان هم دعاگوی ما باشید. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۶۸۴ وقتی مجرد بودم از لحاظ اخلاق و قیافه و حیا معروف بودم، در میان جمع دوستانه ی خانم ها، فوق العاده شیطون و شوخ طبع، به طوری که یک مجلسی را اداره میکردم. در موقع حضور فیزکیم همش دوستانم میخندیدن، در نبودنم خاطراتم را تعریف می‌کردن و میخندیدن. ولی در حضور نامحرم ساکت و باوقار بودم. خواستگارهای زیادی داشتم از لحاظ قیافه و پول موقعیت خوبی داشتند اما دلم راضی نمیشد، دلم یک فردی میخواست که ساده پوش و اهل نماز و مسجد باشه تا اینکه یکی از اقوام آمد و چندماه بعد عقد کردیم. برخلاف تصورات دوستان و آشنایان که من خوشبخت میشم، زندگی با من بد تا کرد اخلاق همسرم با اخلاق من جور نبود، متاسفانه همسرم الگوش پدرش بود، پدری که هیچ ارزشی برای زن قائل نبود و همسرم هم همین اخلاق را از پدرش به ارث برده بوده و حرف فقط حرف خودش. اگر برخلاف نظرش، نظری می‌دادی یه بحث کوچک را چنان بزرگ می‌کرد که همه با خبر می‌شدند. بارها و بارها پیش همسایه و دوست و آشنا و جاری و خواهرشوهرام فریاد می‌زد، طلاقت میدم( البته فقط در حد حرف) محبت کردن به زن و کمک کردن در کار خانه و گرفتن بچه را در جمع بد می‌دونست و فکر می‌کرد تمام مسئولیت بچه با زن هست و نگهداری دو فرزند اول (در خانه و میهمانی ها) کامل با من بود. همین اخلاقاش باعث شده بود خانواده اش هیچ ارزشی برای من قائل نشوند، تمام محبت من را یک وظیفه می‌دونستن، من هربار که می آیند، با خوش رویی میوه، شیرینی و چای میارم، برای وعده غذایی نگه شون می‌دارم، چون دوست ندارم با میهمانم بدرفتاری کنم ولی در عوض چندماهی یک بار خونه شون میرم، یک چایی درست و حسابی برامون نمیارن یا گاهی هم یک دونه میارن برای جناب همسر. پدر همسرم هم، همه دارایی اش رو به نام فرزندان دیگرش کرده به ما هیچی ندادن، فرزندان من را اصلا درست تحویل نمیگیرن، خدا شاهده من هیچ وقت یادم نیست، مادرشوهرم بچه های من را بغل بگیرد یا نوازش کند. سربچه آخری که زایمان کردم، خانواده همسرم نه آمدند نه یک تماس تلفنی داشتند تا ۵ ماه ولی من هنوز باهاشون رابطه دارم و سکوت می‌کنم، به دو دلیل، اول اینکه این کینه ها باعث ناراحتی همسر و برهم زدن آرامش فرزندانم میشه، دوما من وجود خدا را احساس میکنم و فکر می‌کنم، بهترین روزی دهنده و حامی برای من خداست، گاهی وقت ها در خلوت خودم گریه میکنم و میگم خدایا تو پشت و پناهم باش، من از شما روزی میخوام و این حرف ها قوت قلبی برای من می‌شوند. هیچ وقت بدی خانواده همسرم را به بچه هام نمیگم، دوست ندارم بچه هام نسبت به آن ها بدبین بشوند و دوست دارم همیشه حرمت بزرگترها حفظ بشه. همسرم با همون اخلاق تندی که داشت اهل نماز و روزه و خمس و مسجد بود ولی همچنان با من و خانواده پدریم تند رفتار می‌کرد. دوست داشت خانواده همسرم خانه ما می‌آیند، خانه ما مثل خانه خودشان باشد ولی خانواده پدرم که می آیند، مثل غریبه بنشینند و دست به چیزی نزنند. هر وقت خانواده پدرم به منزل ما می آمدند، درست تحولیشون نمی‌گرفت و بعدش با من یک دعوای مفصلی می‌کرد. دوست داشت خانواده همسر هر چی بی احترامی به من کردند، من سکوت کنم و آزار و اذیت های دیگر که اینجا مجال نوشتن نیست. یک روز که عید دیدنی رفتیم خونه پدرشوهرم، یک بحث کوچک بین من و جناب همسر به وجود آمد، چنان بزرگش کرد، همسایه های پدرشوهرم و خانواده همسرم همه و همه متوجه شدن و باز پیش همه گفت بیا بریم خونه طلاقت بدم... من با اون حالم راه افتادم، وقتی رفتیم در راه بغضم ترکید، به خاطر وجود بچه ها و حفظ آبروم و مادرم که بیماری قلبی داشت، مونده بودم چکار کنم، از تمام دنیا بریده بودم، تمام مسیر رو گریه کردم، حدود ۵ ساعت، دیگه هلاک شده بودم. به دلم افتاد کاش می رفتیم حرم امام رضا ولی میدونستم با مخالفت همسرم مواجهه میشم، چیزی نگفتم با همون حالم نزدیک شهرمون که شدیم، همسرم گفت دیگه ناراحت نباش، میریم امام رضا درست میشه. اومدیم خونه، هول و هولکی آماده شدیم رفتیم مشهد. وقتی رفتم حرم، با حالی خسته از زندگی و خسته از راه سفر، دیگر حوصله قرآن خواندن و دعا کردن و آداب زیارت را نداشتم، گفتم امام رضا خودت از دلم با خبری، کمکم کن. قربونش برم مثل یک معجره در زندگی من بود، روز به روز زندگیم بهتر شد، طوری که الان اخلاق همسرم ۱۸۰ درجه تغییر کرده. هرکه بیاد خونه ی ما، میخنده و میگه خوشبحالت. همسرم الان در کار منزل از اول تا آخر کمک میکنه، در حضور جمع محبت می‌کنه و تمام توجه اش به من هست. رابطه اش با بچه هاخوب هست، گاهی سه تاشون را برمیداره، میره مسجد و هیئت. ولی خانواده همسرم هنوز با من زیاد خوب نیستن و همسرم رو مسخره می‌کنن به خاطر رابطه خوبش با من و بچه ها. امیدوارم رابطه آن ها هم با من خوب شود. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075