eitaa logo
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
16.7هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
3.5هزار ویدیو
67 فایل
مدیر @Yaasnabi تبادل نداریم اگر کانالو دوست دارید یه فاتحه برای مادر 🖤بنده بفرستید تا اطلاع ثانوی تبلیغ شخصی نداریم به آیدی بالا پیام ندید لطفا
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از M.E
افسرده‌ای؟ 😞 😩بی‌حالی؟ بی‌حوصله‌ای😣 وسایل خونه به نظرت تکراری و خسته کننده شدن؟ 😖 اصلا درکت نمیکنم🤣😬 چون من ازاین کانال کلی روحیه می‌گیرم😍 اینجا کلی صنایع دستی خریدم زیر قیمت بازار😃❤️ اینجا همیشه تخفیف داره🙃 اینجا همه باهم رفیقن و ادمین هم هوای مشتریهای خوبشو داره😉 جانمونی رفیق🥰 https://eitaa.com/joinchat/2130575491C538c7e21ac این خمره تپلیا که از درمیاد تو انرژی منفی ازپنجره فرار میکنه😉👌 بیا حالتو خوب کن
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۵۷۵ من یکبار در سن ۲۴ سالگی عقد کردم و بعد از ۶ ماه توافقی جدا شدیم، البته ایشون راضی نبودن ولی چاره ایی نبود و بخاطر مشکلات روحی غیرقابل حل شون نمی‌شد باهاشون زندگی کنم اما همیشه براشون دعای خیر میکنم و بخاطر اینکه خودشون و خانواده شون نگفتن که این آقا مشکل داره ازشون دیگه ناراحت نیستم و بخشیدمشون. بعد از جدایی، تا مدتها کارم اشک ریختن بود و همش می‌گفتم خدایا این همه خواستگار، چرا باید این مرد رو من قبول کنم و همچین مسئله ای برام پیش بیاد. چندین ماه طول کشید تا بتونم به اعصابم مسلط بشم با معرفی یکی از دوستان، جایی مشغول به کار شدم و بعد از یکسال با همسرم که پسر عموی همکارم بودن، آشنا شدم و از همون ابتدا به ایشون اطلاع دادم که قبلا با کسی عقد بودم چون برای بعضی خانواده ها سخته و فکر میکنن که اگر باز گو بشه ممکنه ازدواج دوم بچشون بهم بخوره و این فکر کاملا اشتباهه با توکل بخدا و صداقت همه چی درست میشه. من با همسرم آشنا شدم و بواسطه ی دخترعموشون که همکارم بودن به خانواده معرفی شدم و به خواستگاری من اومدن ایشون اون زمان فقط یک پیکان داشتن، نه کار دولتی، نه بیمه، هیچی اما آقایی که من ازشون جدا شدم بسیار وضعیت مالی شون، عالی بود، اما این خواستگار، هیچی از خودشون نداشتن و صادقانه بمن گفتن و من بعد از مشورت با خانوادم قبول کردم و بعد از دو ماه نامزدی، با یک عقد و یک روز فاصله بعدش ازدواج کردیم پدر همسرم برای مراسم ما خیلی کمکمون کردن اما چون شرایط کاری همسرم جوری بود که گاهی درآمد نداشتن، بواسطه ی خرابی ماشین. در یک اتاق با خانواده ی همسرم زندگی کردم و به شهرستان رفتم. بعد از سه ماه خدا خواسته باردار شدم و بعد از سقط، فهمیدم توی همون ماه بواسطه ی قدم همون فرشته که ما ندیدیمش، طرح بیمه برای مشاغل آزاد آمد و ما تونستیم بیمه بشیم اما شرایط مالی و آزادی نداشتن و همیشه مجبور بودن به داشتن حجاب، با وجود برادر شوهرم برای من خیلی سخت بود و به شهر خودمون و دوباره به کار قبلیم تونستم برگردم منزلی رو کرایه کردیم. ولی خدا می‌خواست همچنان منو امتحان کنه و با دردی که توی سینم شروع شده بود با عوض کردن چندین دکتر، بلاخره مشخص شد من یک تومور توی سینم دارم و با دارو خوب نشد و یکی دیگه بهش اضافه شد، درد و تنگی نفس شروع شده بود و مجبور به عمل شدیم به سختی ازطرف محل کارم تونستم وام بگیرم و عمل کنم، دوماه سخت گذشت و من خوب شدم اما عوارض و استرس برگشت تومورها هنوز با من بود، به شدت وزن کم کرده بودم اما با این وجود کار می‌کردم همپای همسرم تا بدهی و هزینه های عمل رو بدیم تازه همه چیز رو تسویه کرده بودیم که صاحبخونه خونه شو خواست و ما نمیتونستیم پول پیش جور کنیم به ناچار مجبور شدیم بازم بریم با یکی از اقوام توی یک خونه مشترک زندگی کنیم و بازم توی یک اتاق و اونا سه تا بچه بزرگ داشتن و کلی رفت و آمد و من برای هر چیزی باید توی نوبت میموندم، برای پخت غذا، شستن لباس و... خیلی سخت میگذشت، خونه خیلی قدیمی بود، بعد از دو سال که از ازدواج ما می‌گذشت پیشرفتی که نداشتیم همه چیزو هم از دست دادیم و من دوباره کار میکردم و توی شرایط سخت تر از اول زندگیم بودم، خیلی روحیه مو باخته بودم، اشک می ریختم اما با حرفایی که از زن عموی خودم شنیدم و مادربزرگ خدا بیامرز همسرم که میگفتن اگه میخوای نون بخوری، وضعت بهتر بشه، بچه دار شو بفکر فرو رفتم و حرفش که با همسرم زدم فقط سکوت کردن و مادرشوهرم گفتن وای اینکارو نکنی، توی یه خونه قدیمی که جای خودتونم خوب نیست، درای چوبی قدیمی، آشپزخونه گوشه حیاط، مشترک زندگی می‌کنی، چجور می‌خوای اینجا بچه بزرگ کنی؟! ولی من امیدوار بودم و دکتر رفتیم تا چکاپ کنیم که دنیا روی سرم خراب شد دکتر به همسرم گفت از این خانم منتظر بچه نباش بواسطه ی دارو هایی که بعد از عمل خورده تا خوب بشه، تخمدانش خشک شده و بچه دار نمیشه... من بعد از کلی گریه به همسرم گفتم تو بپای من نسوز من راضیم وضعیت مالی مون که خوب شد ازدواج کنی، من از زندگیت میرم. همسرم خندید و گفت مگه من بخاطر بچه دارشدن با تو ازدواج کردم؟ من حرفم اینه، اگه خدا بخواد به ما هم بچه میده... کم کم زمزمه ها شروع شد نکنه مشکلی داری، برین دکتر و من فقط می‌گفتم خودمم خیلی دوست دارم ولی حالا زوده... اما زمانی که بخاطر نازایی خودم، مشغول کارای طلاقم بودم البته بدون رضایت همسرم، من اصرار به جدایی داشتم، مشاوره ی دادگاه گفتن باید تست بدی که حتما باردار نیستی. گفتم من بخاطر نازایی دارم جدا میشم گفتن نه باید آزمایش بدی و برای ما مدارکت بیاری آزمایش دادم و در کمال ناباوری بهم گفتن ۲۲ روزه که مادر شدم و من نمی‌دونستم. 👈ادامه دارد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
❤️هر جا از زندگی خسته شدی و فکر کردی به ته خط رسیدی، حتما فقط ۱۵ دقیقه پست‌های این کانال رو بخون ... 👇👇 کانالی که زندگی هزاران نفرو نجات داده👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2100035738C3405090fa4 چندین دکتر روانشناس این کانال را تأیید کرده اند.👆🏻💠
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۵۷۵ فقط نگاه شون می‌کردم و گریه می‌کردم، فکر کردن من چندتا بچه دارم و اینو نمیخوام اما وقتی فهمیدن مشکلمو، اونا هم کلی خوشحال شدن. نمیدونم چجوری امدم خونه، تا رسیدم به همسرم گفتم، فقط نگاهم می‌کرد تا چند دقیقه بعد، گفت برگ درختی هم بدون اذن خدا از درخت نمیفته. و من اینو ایمان دارم که قلب پاک همسرم و لطف خدای مهربونم شامل حالم شد. خدا به همسرم نگاه کرد که توی همچین شرایطی کنارم بود و یه دسته گل خوشگل و تپلی توی یک شب بارونی اردیبهشت ماه ۹۰ به ما داد. فاطمه خانم اومد و اتاق کوچیک ما رو روشن کرد و من بخاطر فشار بالا و دیابت بارداری سزارین اورژانسی شدم. بعد از چهل روز بعد ار زایمانم پای من، به خاطر فرو رفتن ناخن در گوشت پام، جراحی شد و با وجود جراحی سینه، هرچند کمتر از بقیه ی مادرا اما تونستم چندماهی به دخترم شیر بدم و من با تمام وجودم برکت و رزق رو در زندگیم دیدم. قبل از بدنیا آمدن فاطمه خانم پدرش توی یک شرکت بسیار خوب و دولتی مشغول بکار شد، خانواده ایی که با ما مشترک زندگی می‌کردن، خونه خریدن و رفتن و ما مستقل شدیم بعد از ۳ سال زندگی مشترک. اما فاطمه خانم ما بسیار ناآرام و پرگریه بود من به شدت ضعیف شده بودم و شب تا صبح دخترم توی بغلم بود تا آروم بشه و لحظه ای بخوابه، انقدر بمن سخت گذشته بود که خدا منو ببخشه، گفتم دیگه بچه نمیخوام. ولی تقدیر چیز دیگه ای بود و من در ۴ سالگی دخترم خداخواسته باردار شدم و اشک می‌ریختم که نکنه اینم مثل اولی بشه ولی همسرم گفت یادته چقدر آرزوی بچه داشتیم خدا کریمه، اینم میگذره و پسرم بدنیا آمد و شد علی آقای خواهرش... چقدر دخترم ذوق می‌کرد از دیدن داداشش اسمش رو هم خودش انتخاب کرد تا ۸ ماهگی بما گفته بودن دختره و قرار بود زهرا خانم بشه اما دخترم می‌گفت داداش علی منه می‌دونم و همون شد و پسری بود آرام و تپلی و خنده رو شبها می‌خوابید به راحتی و صبح زود بیدار می‌شد و من تمام خستگی بچگی فاطمه ام رو فراموش کردم و از قدمش بگم که درکمال ناباوری ارثی که اصلا قرار نبود بما بدن، مقداریش به دستمون رسید و با فروش طلاهای خودم و دخترم که از زمان تولدش بهش هدیه داده بودن، تونستیم با کمی قرض خونه بخریم و یه ماشین قدیمی هم بگیریم. اما اینا بعد از ورشکستگی همسرم بود که نخواستم تلخیاش بهتون بگم، فقط خدا بهمون نشون داد بعد از هر سختی شدیدی واقعا آسانی و رفاه میاد و من هر روز خدا رو شکر میکنم. وقتی با کانالتون آشنا شدم فاطمه خانم و علی آقا رو داشتم و تونستم دانشگاه برم به لطف خدا و کمک های مادر خدا بیامرزم که بسیار کمک حالم بودن. اما بعد از فوت مادرم دیگه انگار تنها بودم و ته دلم خالی بود، می‌ترسیدم که تنهایی مگه میشه دوباره بچه دارشم من؟ سه تا بچه! مگه ممکنه؟ بعد از خوندن پیام های کانالتون بسیار انرژی گرفتم و تصمیم گرفتم، اما این دفعه همسرم راضی نبود، می‌گفت خداروشکر دو تا با تن سالم داریم دیگه چرا بعدی رو بیاریم همینا رو به جایی برسونیم هم شکرخدا. و من اصرار می‌کردم و هرکس می‌شنید می‌گفت ۳۹ سالته دیگه نمیتونی. دخترت چهارم و پسرت باید سال دیگه بره پیش دبستانی، توی کرونا خطرناکه اما من شروع کردم به خوندن زیارت عاشورا و گفتن استغفار روزانه و می‌گفتم خدایا این دو تا رو تو به من دادی، دخترم خوشحال کن. چون فاطمه خانم می‌گفت ما تنهاییم مامان یه نی نی بیار ما خسته شدیم با کی بازی کنیم. تا اینکه درد هایی به سراغم آمد و فهمیدم کیست بزرگی توی رحمم دارم و درمان شروع کردم اما بی فایده بود و بزرگتر می‌شد تا اینکه دکترم گفت سونوی چهارمت مشخص می‌کنه که خودش با دارو خوب میشه یا باید جراحی بشی. 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
::: 🔥آموزش خیاطی 🔥 برای خودت و ... بدوز ، آموزش ۰ تا ۱۰۰ دوختهارو برات گذاشتم اینجا👇 https://eitaa.com/joinchat/3047948515Cde460605e9 فقط کافیه کانالو ببینی👆 :::
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
. برای خودت رایگان بدوز ، همین الان سنجاق کانال رو ببین👇 https://eitaa.com/joinchat/3047948515Cde460605e9 بزن روی لینک و با برای خودت دوخت و دوز کن 👆 .
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۵۷۵ سونوی آخر، دکتر گفت خانم کیستت خیلی بزرگ شده، باید جراحی کنی، فقط انگار یکی دیگه توی اون یکی تخمدانت هم هست، برو مجدد چک کن و توی سونو مشخص شد که من دوماهه باردارم ‌و گفتن که کیستت جای دیگست و هیچ ضرری برای بچه ات نداره و با زایمان رفع میشه. وقتی به بچه ها گفتم به قدری خوشحال شدن که نمی‌تونم، توصیفش کنم اما امان از اطرافیان که همش می‌گفتن توی این سن؟ چکار می‌کنی با اون دوتا، جاتون کوچیکه، کروناست، چجور بری دکتر، از دهن اینا باید بگیری بدی به سومی... اما خدا خوب به همه شون نشون داد که رزق ما نمیدیم، خدا می رسونه. کلی وسیله تا قبل بدنیا آمدنش خریدیم، درآمد همسرم خیلی بیشتر شد و من وسط تمام تمسخر های اطرافیانم، تونستم دوباره مادر بشم اما توی ۸ ماهگی با فشار بالا، اورژانسی زایمان کردم و فروردین ١۴٠٠ دخترم بدنیا آمد و دو هفته توی دستگاه بود و با چسبندگی و زایمان سخت اما با توکل بخدا برگشتم خونه و پرقدرت تر از همیشه، به مادری کردن ادامه دادم. دخترم مرخص شد و سالم و سلامت به خونه اومد. از زایمانم نمیشه همشو بگم فقط بدترین حرفا رو بابت زایمان سوم و سن و سالم شنیدم و کلی نیش کنایه که خانم چه خبرته اینهمه بچه. اما همشون گذشت و محیای من الان یک سال و نیمه هست و من ۴١ ساله. من قدرت خدا رو به وضوح توی زندگیم دیدم و رزاقیتش رو و واقعا تا خدا نخواد اتفاقی نمیوفته و بعد از هر سختی آسانی هست. محیا خانم من بسیار دختر شیرینی هست، تمام کسایی که گقتن چرا سومی؟ سقطش کن!!!!! الان عاشق دخترم هستن و قبل ازهمه میگن محیا خانم چطوره؟ 😍 و من الان با وجود سه بچه، دختر بزرگم و پسرم رو خودم مدرسه میبرم و دختر کوچولوم یا گاهی همراه هست یا گاهی که همسرم خونه است با پدرش میمونه تا من برگردم. و بگم که همسرم بخاطر سختی کارش، چون راننده ی ماشین سنگینه اصلا این امکان رو نداره توی خونه کمکم کنه و بچه هام بسیار مسولیت پذیرن و مثل یک دختر جوان من روی فاطمه خانم ١١ سالم حساب میکنم و بهشون اعتماد دارم که مراقب خواهرشون هستن، تا من گاهی بیرون برم و به کارای واجب خونه و زندگیم برسم و بیشتر وقتا منو بچه هام تنهاییم، اما خدا با ماست. عذرخواهی می کنم خیلی حرف زدم و خیلیا رو نگفتم که خاطر نازنین تون مکدر نشه، اما خوبیه سختی اینه که به اندازه ی سخت بودنش، زودم میگذره و ما الان مشتاقیم به لطف مجدد خدا که اگر صلاح بدونه یک دسته گل دیگه بما بده و ای کاش من زودتر ازدواج کرده بودم و توی سن کمتر می‌تونستم بچه های بیشتری داشته باشم و به رهبرم کمک کنم تا دلشون گرم بشه و امیدوار باشن به وجود شیریچه های شیعه مون. برای همتون آرزوی سلامتی و برکت می‌کنم، برام دعا کنین خدا دوباره بهم لطف کنه و بتونم یه دسته گل دیگه رو بدنیا بیارم. باتشکر از کانال خوبتون در پناه خدا کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعا به عقل جن هم نمیرسه با دو تا بشه گند و کثافت ده سال رو بی دردسر کرد😝 منم بلد نبودم که اتفاقی معرفی این کانالو دیدم سریع پریدم توش 🤭 🌺یعنی دست ادمینش درد نکنه واسه سوراخ سُمبه های هم مطلب گذاشته👇👇 https://eitaa.com/joinchat/139198864Cc255f799e7 ------------------------------------------------ 🔥تبلیغات مجموعه کانالهای کوثر😍
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
قرمه سبزیام همیشه به تلخی میزد !😩 از دردِ اینکه بهش عطر و مزه بدم کلی میکردم میریختم توش با آخرشم عطر که نداشت هیچ! بدتر به _ام میزد😒 اینجا یاد گرفتم فوتِ آخر کوزه گریشو😉😋👇 https://eitaa.com/joinchat/139198864Cc255f799e7 --------------------------------------------- 🔥تبلیغات در مجموعه کانالهای کوثر😍