💢 اگر خدا بخواهد...
✅#اگر خدا #بخواهد اشرف مخلوقات، پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در #غار با سست ترین خانه «أوهن البیوت» که همان تار عنکبوت است حفظ میکند!
✅#اگر خدا #بخواهد فرعون صاحب قدرت را؛ «وَفِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتَادِ»، به وسیله ی #آب که به آن مینازید؛ «وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی»، غرق میکند.
✅#اگر خدا #بخواهد درخت خشک، #میوهدار میشود؛ «وَهُزِّی إِلَیْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْكِ رُطَبًا جَنِیًّا»
✅#اگر خدا #بخواهد برادران یوسف او را به ته چاه می اندازند، اقْتُلُواْ يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا اما او #عزیز و #حاکم مصر میشود.
✅#اگر خدا #بخواهد ابراهیم را از آتش سخت نمرود #نجات میدهد،
✅قُلْنا يا نارُ کُوني بَرْداً وَ سَلاماً عَلي إِبْراهيمَ ما خطاب كرديم كه اي #آتش سرد و #سالم براي ابراهيم باش.
#پس_با_خدا_باش
📚آیات سوره انبیا، عنکبوت، توبه
منبر مجازی
https://eitaa.com/fatemi5
در سروش
sapp.ir/fatemi5
در تلگرام
https://t.me/afatemi5
✅نمی گفتند که در جبهه قدر ما را نمی دانند، ما از این ها فاصله بگیریم؛
➖بنی صدر شهید صیاد شیرازی را خلع درجه کرد، اما شهید #صیاد به جبهه برگشت و به حالت بسیجی به فرماندهان سپاه و ارتش کمک می کرد. چه دروان جنگ و چه بعد از آن خستگی ناپذیر بودند و کار می کردند.
👌نمی گفتند که الان باید حج برویم و کربلا و سوریه و زیارتی برویم.
➖قرار بود شهید عباس بابایی با #همسرش به حج بروند، تا پله هواپیما همراه همسرش آمد و همسرش را به داخل هواپیما برد و به او گفت الان عملیات نزدیک است و من باید برگردم. همسرش گفت: این حج #واجب است. شهید بابایی گفت: جنگ هم واجب است من باید کدام را انجام دهم؟! برگشت و گفت: ان شالله عید قربان برمی گردم. در عید قربان هم به شهادت رسید.
➖این ها وظیفه خود را شناختند و همان را انجام دادند. نگفتند که ما کار و پست و مقام و #مسئولیت داریم. خیلی از افرادی که جبهه رفتند پست و مقام داشتند.
➖ شهید حاج مهدی باکری #شهردار ارومیه بود و به جبهه رفت.
➖شهید حسن رضوانخواه بخاطر این که او را در شهر #نگهدارند، او را سپاهی و کارمند #نمونه کردند اما نتوانستند جلودارش شوند و به جبهه رفت و به شهادت رسید.
👌 برایشان مهم نبود که در کدام قسمت جبهه باشند، مهم بود که به وظیفه شان عمل کنند.
➖دوست شهید مسعود کرمانی می گوید: یک بار از شهید کرمانی پرسیدم که در کدام قسمت جبهه کار می کنی؟ گفت: من آرپیچی زن بودم.
➖یک روز فرمانده گفت: ما به اندازه کافی آرپیچی زن داریم. کسی نداریم که سر #برانکارد را بگیرد. خیلی ها اعتراض کردند که ما آمدیم جبهه که با دشمن بجنگیم و #تانک بزنیم نه این کارها را انجام دهیم. این شهید بزرگوار این مسئولیت را به عهده گرفت.
آنچه که شهدا را به این جایگاه #عالی رساند عمل به وظیفه و تکلیف بود.
✅عوامل مؤثر در عمل به تکلیف:
اما چه عاملی باعث می شود که انسان اهل عمل به وظیفه و تکلیف باشد.
💎تسلیم در پیشگاه خداوند
یک موردش تسلیم در پیشگاه خداوند است. کسی که تسلیم امر خدا بود، به آنچه خداوند امر کرده پای بند است و عمل خواهد کرد که به آن رضا و تسلیم می گوییم.
❇️خداوند در قرآن کریم می فرماید: «رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[۳].
حزب خدا رستگار است کسانی که راضی به رضای خداوند هستند. رضا و تسلیم یکی از مهم ترین اموری است که انسان باید رعایت کند.
➖اصل دین عبادت نیست، #عبودیت است، یعنی تسلیم بودن، تسلیم #محض خداوند بودن. #اگر فقط بحث عبادت بود که #ابلیس بیشتر از همه عبادت کرده بود.
➖آنچه که ابلیس نداشت #عبودیت و عبد بودن بود. همان طور که قبلا هم عرض کردیم، #قمر بنی هاشم عبد بود. «السّلام علیک ایّها العبد الصالح».
➖چون عبد بود به این مرحله رسید. هنگامی که آدم خلق شد و همه سجده کردند و ابلیس سجده نکرد. به خدا عرضه داشت که:
👌خدایا اگر مرا از سجده بر آدم #معاف کنی، طوری تو را عبادت خواهم کرد که جن و انس این طور عبادتت نکرده باشند. خداوند پاسخ داد: من دوست دارم طوری عبادتم کنی که #خودم گفتم. یعنی خداوند از شیطان عبادت نخواست بلکه عبودیت و بندگی و تسلیم خواست.
➖کسی که تسلیم باشد و به تکلیفش عمل کند یک سری #ویژگی های مهم به دست خواهد آورد، که اولین مورد #آرامش است. کسانی که آرامش ندارند و #افسردگی می گیرند بخاطر این است که تسلیم خداوند نیستند.
➖ اگر تسلیم باشند، می گویند: خدایا هر چه خودت #صلاح میدانی. ما تسلیم امر تو هستیم. اگر امام حسین (علیهالسلام) در روز عاشورا تسلیم خدا نبود که قالب تهی می کرد.
➖که خود ایشان چندین بار در مکه و مدینه این را مطرح فرمودند. در پاسخ کسانی که به ایشان گفتند: به کربلا نروید. فرمودند: خداوند #دوست دارد من را شهید ببیند. گفتند اگر می روید #حداقل زن و بچه خود را نبرید. امام فرمودند: خداوند دوست دارد زن و بچه من را هم اسیر ببیند. این می شود تسلیم. اگر انسان هر آنچه که خدا دوست دارد را انجام دهد به آرامش می رسد.
👌خداوند می فرماید: «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة». در نهایت آرامش هستید.
✔️از امام علي (علیهالسلام) روايت است كه: «من رضي من الله بما قسم له، استراح بدنه» هر کس به آن چه خدا برای او سهم و قسمت قرار داده، راضی باشد، بدنش هم #راحت و آرام می شود.
➖حاج آقا میرزا اسماعیل دولابی که از عرفای مشهور بودند. می فرمایند: یک سال #مزارع من را ملخ خورد. در حالی که به مزرعه می رفتم، پیرمرد باصفایی در مسیر مرا دید و گفت:
👈 آقا اگر مزارع شما خوب بود که آرام باشید چون خوب است، اگر هم ملخ به آن زد و خورد باز هم راحت باشید و بخوابید، چون ملخ خورده و تمام شده است، غصه خوردن #فایده ای ندارد. کمی که به حرفش فکر کردم با خود گفتم: درست می گوید. ما وظیفه مان را انجام دادیم.
🔺در دوران جـوانی در پـایگاه بسیج شهرستان فعالیت
داشـتم. روزهـا و شـبها با دوستانمان با هم بودیم.
شـبهای جمعه همگی در پایگاه بسیج دور هم جمع
بـودیم و بـعد از جلسه قرآن، فعالیت نظامی و گشت
و بـازرسی و... داشـتیم.
🔺در پشت محل پایگاه بسیج، قـبرستان شـهر ما قرار داشت. ما هم بعضی وقتها،
دوسـتان خودمان را اذیت میکردیم! البته تاوان تمام
ایــــــــن اذیــــــــتها را در آنـــــــجا دادم.
🔻برخی شبهای جمعه تا صبح در پایگاه حضور داشتیم.
یـک شـب #زمـستانی، برف سنگینی آمده بود. یکی از
رفـقا گـفت:
🔻 کسی جرئت داره الان تا انتهای قبرستان
برود؟! گفتم: اینکه کار مهمی نیست. من الان میروم.
🔺او هـم بـه مـن گـفت: باید یک لباس #سفید بپوشی!
مـن سـرتا پـا سـفید پـوش شـدم و حـرکت کـردم.
خـسخس صـدای پـای مـن بر روی برف، از دور هم
شـنیده مـیشد. مـن به سمت #انتهای قبرستان رفتم!
اواخـر قـبرستان که رسیدم، #صوت قرآن شخصی را از
دور شـنیدم!
🔻 یـک پـیرمرد روحـانی که از سادات بود،
شـبهای جـمعه تـا سـحر، در انـتهای قبرستان و در
داخـل یـک قـبر مشغول #تهجد و قرائت قرآن میشد.
فـهمیدم کـه رفـقا مـیخواستند بـا ایـن کار، با سید
شـوخی کـنند. مـیخواستم برگردم اما با خودم گفتم:
#اگـر الـان بـرگردم، رفـقای من فکر میکنند ترسیدهام.
بـــرای هـــمین تـــا انـــتهای قــبرستان رفــتم.
هرچه صدای پای من نزدیکتر میشد، صدای قرائت
قـرآن سـید هـم بلندتر میشد!
🔺 از لحن او فهمیدم که
#تـرسیده ولـی بـه مسیر ادامه دادم. تا اینکه به بالای
قـبری رسـیدم که او در داخل آن مشغول عبادت بود.
یکباره تا مرا دید فریادی زد و حسابی ترسید. من هم
کـــه تـــرسیده بـــودم پــا بــه فــرار گــذاشتم.
پـیرمرد سید، رد پای مرا در داخل برف گرفت و دنبال
مـن آمد.
🔺 وقتی وارد پایگاه شد، حسابی عصبانی بود.
ابـتدا کتمان کردم، اما بعد، از او معذرتخواهی کردم.
او بـا نـاراحتی بـیرون رفت. حالا چندین سال بعد از
ایـن مـاجرا، در نـامه عـملم حکایتآن شب را دیدم.
نـمیدانید چـه حـالی بـود ، وقتی گناه یا اشتباهی را
در نـامه عملم میدیدم، خصوصاً وقتی کسی را اذیت
کرده بودم، از درون #عذاب میکشیدم. گویی خودم به
جــــــای آنطــــــرف اذیــــــت مـــــیشدم.
از طـرفی در ایـن مـواقع، بـاد سـوزان از سمت چپ
وزیدن میگرفت، طوری که نیمی از بدنم از حرارت آن
داغ میشد!
وقـتی چـنین اعمالی را مشاهده میکردم، به گونهای
#آتـش را در نزدیکی خودم میدیدم که چشمانم دیگر
تحمل نداشت.
هـمان مـوقع دیدم که آن پیرمرد سید، که چند سال
قـبل مـرحوم شـده بود، از راه آمد و کنار جوان پشت
میز قرار گرفت.
سـید بـه آن جوان گفت: من از این مرد #نمیگذرم. او
مرا اذیت کرد. او مرا ترساند.
مـن هـم گفتم: به خدا من نمیدانستم که سید داخل
قـبر عـبادت مـیکند.
🔺جوان رو به من گفت: اما وقتی
نـزدیک شـدی فـهمیدی کـه مـشغول قرآن خواندن
اسـت. چـرا همان #موقع برنگشتی؟ دیگه حرفی برای
گـفتن نداشتم. خلاصه پس از التماسهای من، ثواب
دو سـال عـبادتهای مـرا برداشتند و در نامه عمل او
قرار دادند تا راضی شود.
😔دو سـال نـمازی کـه بـیشتر به جماعت بود. دو سال
عـبادت را دادم بـه خـاطر اذیت و آزار یک مؤمن! (۱)
🔰در لـابهلای صـفحات اعـمال خـودم بـه یک ماجرای
دیگر از آزار مؤمنین برخوردم. شخصی از دوستانم بود
کـه خـیلی با هم #شوخی میکردیم و همدیگر را سرکار
مـیگذاشتیم. یـکبار در یـک جمع #رسمی با او شوخی
کــــردم و خــــیلی بــــد او را ضـــایع کـــردم.
خـودم هـم فهمیدم کار بدی کردم، برای همین سریع
از او #مــعذرتخواهی کـردم. او هـم چـیزی نـگفت.
گذشت تا روز آخر که میخواستم برای عمل #جراحی به بیمارستان بروم.
دوبـاره بـه هـمان دوسـت دوران جوانی زنگ زدم و
گـفتم: فـلانی، مـن خیلی به تو بد کردم. یکبار جلوی
جـمع، تـو را ضـایع کـردم. خواهش میکنم مرا حلال
کــن. مــن شــاید از ایــن بــیمارستان بــرنگردم.
بعد در مورد عمل جراحی گفتم و دوباره به او التماس
کـردم تا اینکه گفت: #حلال کردم، انشاءالله که سالم و
خوب برگردی.
آن روز در نـامه عـملم، هـمان مـاجرا را دیـدم. جوان
پـشت مـیز گـفت: این دوست شما همین دیشب از
شـما راضی شد. اگر رضایت او را نمیگرفتی باید تمام
#اعـمال خوب خودت را میدادی تا رضایتش را کسب
کـنی، مـگر شـوخی است، #آبروی یک انسان مؤمن را
بردی.(۲)
ادامه مناسب جهت مطالعه👇👇
✅#نگذاریم غدیر فراموش شود
✅#اگر غدیر فراموش نمیشد ،عاشورا اتفاق نمی افتاد
🔴یکی از کارهای معاویه لعنة الله در بدنام کردن امیرالمومنین علی(ع) این بود که در شام به بچه های شامی «بره »هدیه میکرد و میگفت این بره از جانب معاویه است
🔴زمانی که بچه های شامی با بره ی خودشون انس میگرفتند و بزرگتر میشدند،عمال وکارگزاران معاویه آن بره رو که گوسفند شده بود از بچه ها میگرفتند و میگفتند این کار از جانب علی است و ما به فرمان علی این گوسفند رو از شما میگیریم
.
🔴در واقع با همین حیله ها کینه حضرت علی(ع) و بچه های حضرت علی(ع) رو در دل مردم شامی کاشت تا جاییکه بعد از واقعه کربلا و اسارت اهل بیت،وقتی از امام سجاد پرسیدند سخت ترین لحظات اسارت برای شما کجا بود؟ ایشون سه بار فرمودند:الشام الشام الشام...
🔴دشمنان اهل بیت(ع) برای دشمنی آن حضرت نقشه ها کشیده اند و خرج ها کرده اند. حال از خود بپرسیم ما به عنوان محب اهل بیت(ع) برای ایجاد حب در کودکانمان چه کردیم و چقدر خرج کردیم؟
@fatemi222