eitaa logo
منبرک فاطمی
6.7هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
985 ویدیو
1.4هزار فایل
✔️ مباحث قرآنی، اخلاقی،داستان ✔️اهلبیت ومناسبتهامذهبی ✔️احکام کاربردی،پاسخگو ✔️مرثیه و مداحی ✔️عفاف وحجاب ✔️جهادتبیین ✔️فرزندآوری ✔️مهدویت ✔️شهدا ✔️نماز ✔️ هدیه به مادرم @a_f_133 🔺فهرست و... https://eitaa.com/fatemi222/6618
مشاهده در ایتا
دانلود
⏪حضرت آیت اللّه مکارم شیرازی(مدظله) در این راستا می فرمود: یکی از اساتید در برای من جریانی را نقل کرد که هر وقت به یاد آن می افتم عبرت می گیرم،می گفت: دوستی داشتم که بسیار مقدّس بود،حتی به خانه نمی رفت،چرا که برادرش در اداره دولتی(رژیم قبل)کار می کرد،و می گفت حلال نیست،یا شبهه ناک است،اتفاقاًروزی بیمار و بستری شد،او را از مدرسه نزد برادرش بردند ما به عیادتش رفتیم، 🌱از بستر بیماری بر خاست،و فرش اطاق را جمع کرد و گفت:روی این ننشینید،زیرا اشکال دارد،من از روی ضرورت در اینجا هستم. ولی همین مقدس که این قدر می کرد،کم کم به یک سری هایی افتاد که پایان کارش به جایی رسید که اگر در سر سفره نبود شاید به غذا دست نمی زد.این تغییر و تحوّل چگونه رخ می دهد؟ این از آن جهت است که اول را ترک کرد،بعد و امور ناک را انجام داد،سر انجام به امور حرام آلوده شد. آیت اللّه مکارم(مد ظله)می افزاید:موردی را هم شاهد بودم، ای بود شب های جمعه با صدای خوش و حالی ملکوتی دعای را می خواند،من نیز در آن حجره بودم و لذّت می بردم،ولی او کم کم به تهران رفت،به طور کلی عوض شد،زیر پوشش طلبگی بود ولی از خواندن دعای کمیل متنفّر شده بود.چرا؟رازش این بود که حال و نشاط عبادت نداشت،اگر کسی بخواهد حال و نشاط داشته باشد،باید از و جلسات و حرف های مشتبه بپرهیزد،واقعاًباید در کانال عملی،احتیاط کند.( انوار هدایت، ص 101 و 102.) @FATEMI133 @a_fatemi24
✅شهید ابوترابی در دفاع از دین‌خدا ➖حاج‌آقای ابوترابی دفاع از چند آیه قرآن کرد و سید آزادگان شد. این خاطره را حاج آقای تعریف کردند و برادر شهید ابوترابی تایید کردند. ➖وقتی حاج‌آقا ابوترابی را گرفتند، به عنوان ، حسابی زدند و شکنجه اش کردند. هنگامی که نیروهای سرخ جهانی به اردوگاه می آیند از ابوترابی به عنوان ریش‌سفید ریش اسارتگاه از ایشان می پرسند: آیا در این اردوگاه هست یا نه؟ ایشان در جواب می‌گوید که کار دارید هست یا نه؟ هرچه سؤال کردند ایشان جواب نداد، همه کردند. اگر جواب می داد خیلی از حل می شد ولی ایشان جواب نداد. ➖مأموربعثی که به سر حاج‌آقا ابوترابی فرو کرده بود، در این هنگام کنارش بود. افسر بعثی بعد از رفتن صلیب سرخی ها ایشان را داخل اتاق می‌بَرَد و می گوید: من خودم تو را شکنجه کردم، چرا ؟ ایشان جواب دادند: قرآن خواندی؟ آیه ای می فرماید: « لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً» (سوره نساء-آیه 141) ، خداوند هرگز برای کافران به زیان مؤمنان راهی نگشوده‌است. ➖اینها مسیحی هستند و از دیدگاه ما مسلمان نیستند. تو هر هم اذیت کرده باشی، در ظاهر مسلمان هستی، نمی‌خواستم راه سلطه آنها بر شما باز شود. من اگر اعتراف می کردم آنها بر شما مسلط می شدند، قرآن می فرماید این کار را نکنید. ➖افسر بعثی منقلب شد و گریه کرد؛ بعد از سید می‌پرسد: باید بکنم؟ سید گفت: من را به اردوگاه‌های اسرا ببر و ، من کَمی به بچه ها بدهم، مقاومت آنها بیشتر شود و برای اینکه نفهمند تو من هستی کَمی مرا بزن تا لو نری. ➖وقتی شکنجه گر دیگری (که زیر دست سرهنگ ارشد، در خاطره فوق بود) حاج‌آقا ابوترابی را می‌زد، یکی از که در جیب ایشان بود، در بدنش فرو می¬رود و خون فواره می¬زند. ارشد متوجّه می‌شود، می‌آید بیمارستان آقای ابوترابی، از شکنجه گر دوّمی که ایستاده بود سؤال کرد: چه کار کردید؟ آقای ابوترابی یک دروغ (چون برای نجات جان انسان بود، دروغ گفت) می¬گوید: یک تیغ درون جیب من بود، وقتی زمین خوردم در سینه¬ام رفت و چاک زد. شکنجه‌گر سؤال می¬کند: چرا دروغ گفتی؟ ایشان جواب می‌دهد: اگر راست می گفتم پدر تو را درمی آورد. شکنجه‌گر دوّم هم شهید ابوترابی می شود. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أحْسَن .» این که می¬گویند ایشان استاد بود، این‌گونه استاد بود. ➖این آیه را چندبار گفتیم و همیشه از امام حسن می گفتیم، که شخصی آمد به امام حسن کرد، امام به او لطف کردند، اما این نمونه‌ ی زیبای دیگری است. ➖شکنجه‌گرهای اردوگاه نوبتی اسرا را شکنجه می‌کردند و می‌زدند، یکی از شکنجه‌گرهای بعثی که نوبت او بوده اسرا را شکنجه کند، فوت می‌کند. ➖حاج‌آقای ابوترابی بچّه ها را جمع می کند و به همه می دهد، یکی از بچه‌ها که قرآن بوده مشغول قرائت قرآن می‌شود. وقتی افسر وارد اردوگاه میشود از آقای ابوترابی می‌پرسد چه خبر است؟ ایشان در جواب می‌فرمایند: ما خبردار شدیم که شما به رحمت خدا رفته، لازم دانستیم که برای خواهرتان مجلس ترحیم بگیریم. ➖وقتی ایشان را شکنجه میکردند، شلاق از دست شکنجه گر می افتد، ایشان میشود و شلاق را می گیرد و دو دستی تقدیم شکنجه‌گر می کند.
🔰ساده زیستی امام خمینی رحمهم الله: 1️⃣ همسر امام رحمة الله از آغاز زندگی و پیوند چنین می گوید: 👈 زندگی مرا با رفاه اداره نمی کردند. بودند و نمی خواستند دست پیش این و آن دراز کند دل شان می خواست با همان کمی که داشتند زندگی کنند ولی احترام مرا نگه می داشتند.🌸(پابه پای آفتاب، ویرایش دوم، ج 1، ص 50) 2️⃣ فرزندان امام درباره زندگی و امکانات منزل امام می گویند: 🔹در دوران طلبگی و شروع زندگی وسایل و معمولی خود را از حجره مدرسه بهمنزل آوردند. 🔹زندگی امام بسیار معمولی و در حد مردم ایران بود. 🔹در قدیم در اتاق منزل خود همانند دیگران زیلو داشتند و پس از انقلاب در منزل روی می نشستند. 🔹 اصولاً زندگی ایشان از نظر و وسایل منزل در دوران های مختلف زندگی با 90% مردم ایران هیچ تفاوتی نداشت با این که هم میراث پدری در اختیار داشت و هم فراوانی به ایشان می رسید ولی میراث و هدایا را به مستمندان می بخشیدند. 🌸(همان، ج 1، ص 116 و 132 و 143 و 144) 3️⃣ امام درباره ساده زیستی همراه با نظم و رعایت بهداشت در سال های آخر عمر مبارک شان می گوید: 🔹در منزل امام برای رعایت بهداشت هر فضایی مخصوص به آن بود. 🔹 به طور مثال دمپایی اتاق با دمپایی حیاط و با دمپایی دستشویی فرق می کرد و به این ترتیب همواره پنج تا شش دمپایی داشتند. 🔹 روزی به ایشان گفتم: شما می گویید ساده باشید در صورتی که شما شش - هفت جفت دمپایی دارید اما ما یک جفت داریم. 🔹گفتند: شما یک جفت دارید یک می پوشید من هفت جفت دارم سال می پوشم، اسراف نکرده ام اما دمپایی که توی آشپزخانه می پوشم با دمپایی توی اتاق فرق می کند، شما هم همین کار را بکنید. 🌸(همان، ج 1، ص 192) 4️⃣حضرت امام پس از انقلاب در منزل استیجاری زندگی می کردند و سعی داشتند منزل بسیار ساده و معمولی باشد. امام نقل می کنند: پس از ترخیص امام از بیمارستان شهید رجایی تهران (سال 58) در دربند منزل مسکونی چند ای با نمای بیرونی که خیلی بزرگ به نظر می آمد اقامت نمودند پس از چندی امام تأکید کردند که حتماً منزل تهیه شود وگرنه به قم می روم (پزشکان امام برای بهبودی حال ایشان تأکید داشتند که ایشان در تهران اقامت کنند و از طرفی هم امام تهدید کردند که اگر منزل معمولی پیدا نشود به قم می روند) پس از تلاش چند نفر از یاران و دوستان امام منزل در در نظر گرفته شد و امام به جماران تشریف آوردند وقتی امام داخل خانه شدند و به اطراف و اتاقی که در آن می نشستند نگاهی کردند فرمودند: من شدم چون من چهارماه همه اش در عذاب بودم. 🌸(همان، ج 2، ص 46 و 47) 5️⃣ امام نه تنها در زندگی شخصی خود ساده زیست بود بلکه آنچه که به زندگی و برنامه های ایشان نیز مربوط می شد کاملاً به ساده بودن آن مراقبت داشتند. 👈 اعضای دفتر امام می گویند: 🔹 حسینیه جماران با این که به شخص ایشان ارتباط نداشت و هرگونه تغییر و به نام امام حسین و حسینیه تمام می شد اما چون محل ملاقات های ایشان بود نگذاشتند که تجمل و زیبایی هایی به آن افزوده شود. وقتی که متصدیان و بانیان حسینیه می خواستند سقف و دیوارهای آن را و نازک کاری کنند امام فرمود اگر می خواهید من اینجا بمانم، نکنید یک وقت امام متوجه شدند که می خواهند کاشی کاری کنند، شدند و فرمودند من از اینجا می روم.(همان، ج 2، ص 105) https://eitaa.com/fatemi5/313
لب دریا قدم میزد هر کس هم بهش تیکه مینداخت با خنده و روی خوش بهش سلام می‌کرد واقعا دمت گرم 👌 ‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @fatemi222
🔹این آخوند است! 🔹عکس آقا شیخ فضل الله نوری که بر سر دار است را نگه دار و به خودت بگو: این آخوند است! 🔹اگر می‌خواهی بشوی مثل این بشو. اگر نمی‌خواهی مثل آشیخ فضل الله بشوی، نشو. 🇮🇷 @fatemi222
امام خمینی شاگرد ویژه استاد✨ 🌀بعد از دستور پهلوی اول مبنی بر ممنوعیت عمامه، تنها کسی که با عمامه در بازار تهران رفت و آمد می‌کرد، آیت الله شاه‌آبادی بود. 🔶ایشان مسیری را که باید با ماشین می‌رفت، پیاده طی می‌کرد و به آژان‌ها می‌گفت؛ «جرأت دارید، ببایید عمامه از سر من بردارید» رفتند به رضاشاه گفتند، گفت:«عمامه همه را بردارید به جز این شیخ» ↩️ و همان یک شیخ به تنهایی همه‌ی عمامه‌ها را برگرداندامام خمینی شاگرد درجه یکِ استاد درجه یک، آیت الله شاه‌آبادی بود. او کسی است که به امام سیر و سلوک، عرفان، معنویت، اخلاق و از جمله سیاست را همراه با تمام ابعاد تقوا یاد داد. 🔅مرحوم شاه‌آبادی مرد یک تقوا در تمامی ابعاد بود🔅 ✍مباحثی ازشخصیت امام خمینی https://eitaa.com/fatemi222/9014