✅شهید ابوترابی در دفاع از دینخدا
➖حاجآقای ابوترابی دفاع از چند آیه قرآن کرد و سید آزادگان شد. این خاطره را حاج آقای #قرائتی تعریف کردند و برادر شهید ابوترابی تایید کردند.
➖وقتی حاجآقا ابوترابی را گرفتند، به عنوان #طلبه، حسابی زدند و شکنجه اش کردند. هنگامی که نیروهای #صلیب سرخ جهانی به اردوگاه می آیند از ابوترابی به عنوان ریشسفید ریش #سفید اسارتگاه از ایشان می پرسند:
آیا در این اردوگاه #شکنجه هست یا نه؟ ایشان در جواب میگوید که #چه کار دارید هست یا نه؟ هرچه سؤال کردند ایشان جواب نداد، همه #تعجّب کردند. اگر جواب می داد خیلی از #مشکلات حل می شد ولی ایشان جواب نداد.
➖مأموربعثی که #میخ به سر حاجآقا ابوترابی فرو کرده بود، در این هنگام کنارش بود. افسر بعثی بعد از رفتن صلیب سرخی ها ایشان را داخل اتاق میبَرَد و می گوید:
من خودم تو را شکنجه کردم، چرا #نگفتی؟ ایشان جواب دادند: قرآن خواندی؟ آیه ای می فرماید: « لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً» (سوره نساء-آیه 141) ، خداوند هرگز برای کافران به زیان مؤمنان راهی نگشودهاست.
➖اینها مسیحی هستند و از دیدگاه ما مسلمان نیستند. تو هر#چقدر هم اذیت کرده باشی، در ظاهر مسلمان هستی، نمیخواستم راه سلطه آنها بر شما باز شود. من اگر اعتراف می کردم آنها بر شما مسلط می شدند، قرآن می فرماید این کار را نکنید.
➖افسر بعثی منقلب شد و گریه کرد؛ بعد از سید میپرسد: #چهکار باید بکنم؟ سید گفت: من را به اردوگاههای اسرا ببر و #بچرخان، من کَمی به بچه ها #دلداری بدهم، مقاومت آنها بیشتر شود و برای اینکه نفهمند تو #نفوذی من هستی کَمی مرا بزن تا لو نری.
➖وقتی شکنجه گر دیگری (که زیر دست سرهنگ ارشد، در خاطره فوق بود) حاجآقا ابوترابی را میزد، یکی از #تیغهایی که در جیب ایشان بود، در بدنش فرو می¬رود و خون فواره می¬زند. ارشد متوجّه میشود، میآید بیمارستان #ملاقات آقای ابوترابی، از شکنجه گر دوّمی که ایستاده بود سؤال کرد:
چه کار کردید؟ آقای ابوترابی یک دروغ (چون برای نجات جان انسان بود، دروغ گفت) می¬گوید: یک تیغ درون جیب من بود، وقتی زمین خوردم در سینه¬ام رفت و چاک زد.
شکنجهگر سؤال می¬کند: چرا دروغ گفتی؟ ایشان جواب میدهد: اگر راست می گفتم پدر تو را درمی آورد.
شکنجهگر دوّم هم #مریدش شهید ابوترابی می شود. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أحْسَن .» این که می¬گویند ایشان استاد #اخلاق بود، اینگونه استاد بود.
➖این آیه را چندبار گفتیم و همیشه از امام حسن #مجتبی می گفتیم، که شخصی آمد به امام حسن #جسارت کرد، امام به او لطف کردند، اما این نمونه ی زیبای دیگری است.
➖شکنجهگرهای اردوگاه نوبتی اسرا را شکنجه میکردند و میزدند، #خواهر یکی از شکنجهگرهای بعثی که نوبت او بوده اسرا را شکنجه کند، فوت میکند.
➖حاجآقای ابوترابی بچّه ها را جمع می کند و به همه #قرآن می دهد، یکی از بچهها که #قاری قرآن بوده مشغول قرائت قرآن میشود. وقتی افسر وارد اردوگاه میشود از آقای ابوترابی میپرسد چه خبر است؟
ایشان در جواب میفرمایند: ما خبردار شدیم که #خواهر شما به رحمت خدا رفته، لازم دانستیم که برای خواهرتان مجلس ترحیم بگیریم.
➖وقتی ایشان را شکنجه میکردند، شلاق از دست شکنجه گر می افتد، ایشان #خم میشود و شلاق را می گیرد و دو دستی تقدیم شکنجهگر می کند.