فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#میکسجلد2 پارتهای ۳۶ تا ۴۰ جلد دوم💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#میکسجلد2 پارتهای ۴۱ تا ۴۵ جلد دوم💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#میکسجلد2 پارت های ۴۶ تا ۵۰ جلد دوم💖
#مستر_جوئل😍
اینجا محمد به رسول گفت خوب میخوابی؟😅❤️
نبینم توصیه ی آقا محمد و گوش نمیدیدا😠 ۴ ساعت و نیم هر شب بخوابید😂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مستر_جوئل😂
اولین بخش فیلم : تحلیل من😀 حالا آقا محمد ضایش نمیکردی میزاشتی شما زنگ زده باشی و گفته باشی زود پاشه بیاد ، چی میشد مگه؟😄
دومین بخش فیلم : تحلیل من😀 استادمون راس میگه دیگه انقد فشار نیار به پات شاکی میشه دهقان😠😁
سومین بخش فیلم : تحلیل من😀 آقا سعید شما هیچی نگی بهتر نیست؟🙃😂
چهارمین بخش فیلم : تحلیل من😀 اسمش میز غصبیه😅
پنجمین بخش فیلم : تحلیل من😀 آقامحمد و فداکاری هاش😍
ششمین و هفتمین بخش فیلم : تحلیل من😀 خاطرات قسمت های اول گاندو۲😇
هشتمین بخش فیلم : تحلیل من😀 وقت دنیا رو دو نفری میگرن با این طنزشون نه؟😂
نهمین بخش فیلم : تحلیل من😀 تقریبا😂
دهمین بخش فیلم : تحلیل من😀 کادو دادن آقا محمد😍😌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مستر_جوئل😅
ماجراهای سعید کراوات😂 قسمت سوم😁
🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙
🦋💙🦋💙🦋💙
🦋💙🦋💙
🦋💙
『زیبایی از دست رفته』
#ᑭᗩᖇT_71
#ᒍᗴᒪᗪ_3
#پارت_71
#جلد_3
🌱محمد🌱
_نه محمد فکرشم نکن!
_آقا... رسول رو گروگان گرفتن انتظار نداشته باشید همینجوری رو تخت بیمارستان دراز بکشم و فقط دعا کنم زنده باشه...منم باید بیام!
_محمد! الان تازه حالت بهتر شده ! بغیر از تو خیلیا تو سایت هستن که میتونیم از اونها هم کمک بگیریم.
_اما آقا...من تا اونموقع...!
میان حرفم پرید:
_الان یکی از اون چشم الکی هات بگو تا دلم خوش باشه!
سرم رو پایین انداختم و گفتم:
_چشم.
با دست به سرشونه هام زد و از اتاق خارج شد.
خودم رو از حالت دراز کشیده به حالت نشسته تغیر دادم.
از روی حرص پاهام رو روی زمین کوبیدم ! نه از دست آقای عبدی...از دست خودم کفری شده بودم !
حالا چی به عطیه بگم؟
در اتاق به صدا در اومد.
صدای هراسون عطیه از پشت در اومد:
_میتونم بیام تو؟
_بیا تو...
انگار از چیزی نگران بود!
با تعجب پرسیدم:
_چیزی شده؟
نگاهش رو به گوشی توی دستش داد:
_مامان زنگ زد گفت رسول هنوز برنگشته!
مگه نگفتی دیشب از بیمارستان راهیش کردی خونه؟
پس چرا هنوز نرسیده!
سکوت کردم...نمیدونستم چی بگم
اما عطیه دختر باهوشیه آخر میفهمه
_محمد چیشده؟
فکر نکنم الان وقت پنهان کاری باشه!
_یه چیزی میگم هول نکن
ولی انگار با این حرفم نگران تر شد!
نمیتونستم توی چشمهاش نگاه کنم.
_راستش خبر رسیده که رسول رو توی راه گرفتن..
همینکه حرفم تموم شد صدای عطیه بلند شد:
_یا حسین
_عطیه هول نکن...اصلا من میخوام خودم برم پیداش کنم. ولی باید از این بیمارستان خلاص بشم! کمکم میکنی؟
عطیه که تا اون لحظه تو شک خبر بود با اخم گفت:
_نخیر باز توهم بری اونجا...اصلا مگه تازه خوب نشدی؟
کلافه از حرف های تکراری عطیه و آقای عبدی نفس عمیقی کشیدم.
#کپی_پیگرد_قانونی_دارد
□□□□□□□□□□□□□□□□
نویسنده:ارباب قلم🌱✍🏻 @roomanzibaee
🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙
🦋💙🦋💙🦋💙
🦋💙🦋💙
🦋💙
『زیبایی از دست رفته』
#ᑭᗩᖇT_72
#ᒍᗴᒪᗪ_3
#پارت_72
#جلد_3
❣عطیه❣
از بیمارستان که اومدم بیرون حالم بد شده بود...سرم گیج میرفت!
_نه عطیه،نه... قوی باش!
با کمک دیوار دوباره روی پای خودم ایستادم.
با اینکه کمی تار میدیدم اما بلاخره تونستم خودم رو به ماشین برسونم.
توی ماشین نشسته بودم که در باز شد و اسرا روی صندلی نشست.
فقط به چشمهای سبزی که از شدت گریه قرمز شده بود نگاه کردم.
پس ماجرا رو فهمیده!
دستم رو روی شونه اش گذاشتم.
_اسرا فقط توکل کن بتونیم پیداش کنیم !
جمله ام با بغض بود اما اسرا رو کمی امیدوار کرد.
با صدای گرفته ای که مسبب گریه بود گفت:
_من ایمان دارم پیداش میکنیم...نگرانم! از اینکه اتفاقی براش نیفته.
_نمی افته.
به طرفم برگشت و با التماس گفت:
_عطیه تروخدا از الان دنبالش باشیم !
ماشین رو روشن کردم...راه افتادیم اما دلم پیش محمد هم بود! من که میدونم آخر از بیمارستان بیرون میره اما چاره ای نیست که فعلا تسلیم خواسته های اون بشم.
به اداره که رسیدیم یه راست پیش آقای عبدی رفتیم.
بعد از سلام و احوالپرسی که هرسه بشدت حالمون گرفته بود،رو به آقای عبدی گفتم:
_الان ما دونفر از تیممون مخصوصا محمد که فرمانده تیم هست رو نمیتونیم داشته باشیم...روحیه ی همه ضعیف شده!
بعد از یه مکث کوتاه ادامه دادم:
_نمیدونم باید چیکار کنیم!؟
نگاهی به هر سه تامون انداخت.
بعد با صدایی که داخلش نه ناامیدی و نه ناراحتی بود گفت:
_به تمام بچه های تیم بگید یه جلسه ی خیلی مهم داریم!
حرف جلسه که میاد میدونم راه حل هایی در رابطه با تمام قضیه داره!
چه از نظر روحی چه از نظر تیمی...
این حرف برای من و اسرا کافی بود تا دوباره به انرژی و امید قبلی دست پیدا کنیم.
تنها کسی که میتونیم بهش تکیه کنیم فقط خداست...مخصوصا توی این شرایط سخت!
#کپی_پیگرد_قانونی_دارد
□□□□□□□□□□□□□□□□
نویسنده:ارباب قلم🧡✍🏻 @roomanzibaee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مستر_جوئل😁
پشت صحنه😍❤️
قیافه هاشونو تروخدا😂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مستر_جوئل😁
پشت صحنه❤️
مهندس سعید فوق تخصص شکار لحظه ها😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مستر_جوئل😁
آخه تو چقده گشنگی😍❤️😅