4.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از اون بالا داره میاد یه دسته حووریی😁😌
#وعده_صادق۳
#موشک
منابع دست اول تولیدات مردمی هنری در ایتا :
❇️ ایرانیوم
❇️ @iraniyom
❇️ آینه هنر انقلاب
❇️ @honarr_ir
❇️ برای ایران
❇️ @foriran1401
❇️ هنر بين الملل جبهه مقاومت
❇️ @forpalestine
❇️ پایگاه جامع محتوایی هیأت
❇️ @heyat_co
❇️ بانوان هنرمند هیأتی
❇️ @kheymeh_art
❇️ هور (پایگاه نشر توليدات دیجیتال انقلاب)
❇️ @Hoor_Art
❇️ نهضت مردمی پوستر انقلاب
❇️ @postermovement_ir
❇️ کاتورلند (پایگاه نشر کاریکاتورهای جهان)
❇️ @CatoorLand
❇️ نقطه (گلچین آثار هنری نقطهزن انقلاب)
❇️ @noghteh_group
این رو به دوستان خود بفرستید و در کانالهایتان بگذارید
🚨هشدار امنیتی درباره ۱۹ ویپیان
🔹️ ۱۹ ویپیان محبوبی که میتوانند تهدیدی برای امنیت کاربران باشند
برخی از این برنامهها دسترسیهای مشکوک دارند و ممکن است اطلاعات شخصی شما را جمعآوری کنند.
🔹️ در صورت استفاده، سریعاً آنها را حذف کنید.
ویپیانهای مشکوک:
Blitz VPN، ExpressVPN، Windscribe، CyberGhost، PureVPN، PrivadoVPN، Psiphon، Hotspot Shield، Turbo VPN، Surfshark، Unique VPN، TunnelBear، IPVanish، NordVPN، Mullvad، VPNify، Atlas VPN، Private Internet Access، ZenMate
🔴رصد فوری👇
@rasadfori
@rasadfori
فرصت زندگی
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋 🦋 #حصر_پنهان #پارت_82 ارمیا لبخندی زد و دستانش را روی سینه جمع کرد
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋🕸🦋
🦋🕸🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋
🦋🕸🦋
🕸🦋
🦋
#حصر_پنهان
#پارت_83
-یعنیچی؟ مگه الکیه؟! تو که اهل شوخیهای مزخرف نبودی بردیا!
ابروهای ارمیا کمی بههم گره خوردند:
-همین الانشم نیستم. الکی نیست؛ اما مجبور شدیم سر یهپرونده...
بردیا دوید وسط حرفش:
-پرونده چیه ارمیا؟! جواب ماماناینا رو میخوای چی بدی؟ دستیدستی زنداداشو کردی تو گور بعد میگی پرونده؟!
ارمیا ابروانش را بیشتر درهم برد و با لحنی تند اما صدایی آرام در جواب برادرش گفت:
-درست صحبت کن بردیا! ما چارهای نداشتیم...
-سلام!
بردیا منجمد شده صورتش را به سمت صدا برگرداند. باورش نمیشد، خودش بود! آرام از روی مبل بلند شد:
-س...س...سلا...لام!
-خوبین؟
بردیا در جواب، سری تکان داد. ریحانه "بفرمایید"ی خطاب به بردیا گفت و بردیاهم مبهوت نشست. ریحانه راه افتاد و رفت کنار شوهرش.
-ببخشید آقا بردیا، حق با شماست! خیلی اذیت شدید و به زحمت افتادید؛ واقعا حق دارید ناراحت باشید.
بردیا سعی کرد کمی خودش را از بهتی که دچارش شدهبود نجات داده و خودش را جمع کند:
-نه نه نه ریحانه خانم من...من خیلی خوشحالم که شما رو صحیحوسالم میبینم... یعنی واقعا فدای سرتون؛ ولی... ولی خب از نظر روحی خیلی اذیت شدیم، مخصوصا مامان و لعیا. سرتون سلامت؛ اما ببخشید قطعا خیلی دلخور میشن که چنین ضربهای بهشون وارد کردین!
-حق دارن! انشاءالله که بتونیم دلشونو به دست بیاریم. منم خیلی دلم برای مامان رحیمه و آبجی لعیا تنگ شده، باید یهدل
سیر ببینمشون!
-البته بعداز روشن شدن تکلیف این ماجراها!
بردیا با تعجب به ارمیا نگاه کرد و گفت:
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
✍م.خوانساری
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
بازگشت به پارت اول👇
https://eitaa.com/forsatezendegi/4821
🦋
🕸🦋
🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋
🦋🕸🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋🕸🦋
فرصت زندگی
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋 🦋 #حصر_پنهان #پارت_83 -یعنیچی؟ مگه الکیه؟! تو که اهل شوخیهای مزخ
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋🕸🦋
🦋🕸🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋
🦋🕸🦋
🕸🦋
🦋
#حصر_پنهان
#پارت_84
-یعنیچی؟ یعنی هنوز قرار نیست به کسی بگید؟
-نه! درسته پروندهای که بهخاطرش مرگ مصلحتی راه انداختیم بسته شده؛ اما میخوام بعدازظهر با تسنیم صحبت کنیم. اگه قرار باشه بمونه، میخوام خانممهم باشه.
-خب چه ربطی داره؟
-دقت کن داداش! اگه بخوایم به همه بگیم، مگه دیگه خانواده ولش میکنن بتونه راحت به اینپرونده برسه؟!
بردیا نفسش را با حرص بیرون داد و زیرلب گفت:
-عجب گیری افتادیم! خداییش کار درست و حسابی نبود برید دنبالش؟!
ارمیا و ریحانه نگاهی بههم کرده و لبخندی زدند. چقدر در این کار جان، و از خود مایه گذاشتند. از نظر آنها به جز پدرومادر بودن که مقدس بود و خدا برایشان نخواست، شغل حسابی دیگری برایشان نبود.
***
تمام خانه را تمیز کرد و درآخر جاروبرقی کشید. ماگ نسکافهاش را برداشت و خودش را تقریبا روی کاناپه پرت کرد. هر جرعهای که میخورد، فکرش به یکجا پرواز میکرد؛ از ماجرای باور نکردنی ریحانه تا چند دقیقه بعد و دیدار ناگهانی که قرار بود تسنیم با ارمیا و ریحانه داشتهباشد. دلش برای تسنیم خیلی میسوخت و از ذهنش میگذشت که:
-بیچاره تسنیم که فکر میکنه فقط پیش من رازاش برملا شده! خاک تو سر من که حتی نتونستم از خصوصیترین رازشم که شاید لازم نبود حتی ارمیاهم بفهمه، مراقبت کنم!
در فکر بود و همانطور نسکافهاش راهم تمام میکرد.
دینگدینگ... دینگدینگ!
با صدای زنگ خانه، ناگهان از دنیای افکارش درآمد و نگاهی به ساعت انداخت، پنج دقیقه به چهار!
-آفرین به همه خوشقولا! هرچندکه قرارمون چهار بود نه پنج دقیقه به چهار!
کسی در تصویر پیدا نبود. بدون آنکه بپرسد کیست، آیکون کلید را زد. چیزی نگذشت که زنگ واحدش به صدا درآمد. در را
باز کرد و تا خواست به فرد مقابلش سلام کند، درجا خشک شد.
-سلام بر آقابردیا! چیه چرا خشکت زده؟
بردیا به خودش آمد و ابرو درهم کشید:
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
✍م.خوانساری
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
بازگشت به پارت اول👇
https://eitaa.com/forsatezendegi/4821
🦋
🕸🦋
🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋
🦋🕸🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋🕸🦋
فرصت زندگی
🟢برای پیروزی جبهه، و شکست دشمنانمون و همینطور تعجیل در ظهور آقا صاحبالزمان(عج) دعا یادمون نره🤲 ۱.س
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا