😎 فرض کنین یه بادیگارد ک قدرتمند ترینه..تمام قدرت دنیا دست اونه.. (لا حول و لاقوه الا بالله)
👥 هممممه جا باهات هست( هو معکم اینما کنتم)
💪🏼 و ازت به بهترین نحو حمایت میکنه..( الله یدافع الذین امنوا)
🚗🏡و تماااام نیازهاتو خودش شخصا برطرف میکنه...( الله ولی الذین امنوا)
👷🏻♂ و تمام کارهاتو اون انجام میده.( وکیل ماست)
🥰 و عاشقته ..
❤️ و تو یه تیکه از خودشی...
😊 چقدر احساس دلگرمی و قدرت و شجاعت و عزت نفس به آدم میده😊👌
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
پس خدا همیشه با ماست( هو معکم اینما کنتم)
و به خودش واجب کرده ک نصر و یاری عظیمش رو در حقمون انجام بده☺️
پس نگران نباش هو معکم را همیشه با خودت زمزمه کن😍
لاالهالاالله ۱۲.mp3
16.39M
#مجموعه_صوتی
#لاالهالاالله ۱۲
#آیتالله_مجتهدی
#استاد_شجاعی
عشق، خود یک سلوک است،
یک حرکت رو به جلو،
در جادهای که انتهایش بسته نیست و تا بینهایت، امکانِ رسیدن دارید!
باید در این جاده، تا زندهاید،
با #سرعت و #سبقت حرکت کنید!
قرآن دو عامل برای سرعت و سبقت در این جاده، معرفی کرده است.
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بصیرت_افزایی
#با_ولایت_تا_شهادت
#تلنگر
#حجاب
💃 در خیابان چهره آرایش مکن ، از جوانان سلب آسایش مکن ❓🔥‼️
طیران مرغ دیدی تو زپای بند شهوت ؟
به در آی تا ببینی ... طیران آدمیت !
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#رمضان
#سی_جزء_سی_نکته
#جزء_دوازدهم
#نکته_اول
#سبک_زندگی
🔰چیزهایی که آثار گناه و معصیت را از دل میبرند:
✳️إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرى لِلذَّاكِرين (114- هود علیهالسلام)
💢عبادتها، حسناتی هستند که آثارشان در دلهای مؤمنین وارد شده و آثار معصیت و تیرگیهایی که دلهایشان از ناحیه سیئات کسب کرده از بین میبرد.
👆👆👆👆👆💢💢💢👆👆👆👆
🔰آیه فوق همانند قسمتی دیگر از آیات قرآن، تأثیر اعمال نیک در از میان بردن آثار سوء اعمال بد را بیان میکند.
🔰در سوره نساء آیه 31 میخوانیم
👈👈إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ؛
🌹 اگر از گناهان بزرگ دوری کنید گناهان کوچک شما را میپوشانیم و
🔰 در آیه 7 عنکبوت میخوانیم
👈👈 وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ؛ 💢کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دارند گناهان آنان را میپوشانیم و به این ترتیب اثر خنثی کننده گناه را در طاعات و اعمال نیک تثبیت میکند
@gadamgadamtabandegi
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#رمضان
#سی_جزء_سی_نکته
#جزء_دوازدهم
#نکته_دوم
🔰خدا اینگونه به بندگان مخلَصش عنایت میکند:
💢وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصين (24- یوسف علیهالسلام)
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
این آیه از لحظهای خبر میدهد که یوسف علیهالسلام در فشار نیروی شیطانی آن زن در آستانه ارتکاب به گناه قرار گرفت اما چون او از بندگان مخلَص خدا بود به عنایت الهی از دام گناه حتمی رهید و نجات پیدا کرد.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
قرآن گزارش میدهد که در آن اتاق دربسته و همه چیز مهیا که زن عزیز مصر به سمت یوسف علیهالسلام حرکت کرد، یوسف علیهالسلام عنایتی از حق، مشاهده کرد که اگر نمیدید او نیز متقابلاً به سمت آن زن حرکت میکرد.
💢🔰💢🔰💢🔰💢🔰💢🔰💢🔰
🌺قرآن کریم از آن عنایت ویژه به #«برهان رب» یاد کرده است و 🔰علامه طباطبایی(ره) در تفسیر آن مینویسد: آن برهانی که یوسف از پروردگار خود دید و به سمت گناه نرفت هر چند کلام خدای متعال، کاملاً روشنش نکرده که چه بوده ولی به هر حال یکی از وسائل یقین بوده که با آن، دیگر جهل و ضلالتی باقی نماند و آن یقیناً علم عادی به بدی گناه و معصیت نبوده چرا که بسیاری این علم را دارند و گناه میکنند؛ در نتیجه شکی نمیماند که آن برهانی که یوسف از پروردگار خود دید، همان برهانی است که خدا به بندگان مخلص خود نشان میدهد و آن نوعی از علم مکشوف و یقین مشهود و دیدنی است، که نفس آدمی با دیدن آن چنان مطیع و تسلیم میشود که دیگر به هیچ وجه میل به معصیت نمیکند
@gadamgadamtabandegi
💚
♻️إِنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ..
سعی میکنم از آنهایی باشم
که خوبها را دوست دارند...
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
#با_ولایت_تا_شهادت
#بصیرت_افزایی
#رمان
#تنها_میان_داعش
#قسمت_پنجم
#به_قلم_فاطمه_ولی نژاد
انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت میکشید و دستان مردانهاش به نرمی میلرزید.
موهای مشکی و کوتاهش هنوز از خیسی شربت میدرخشید و پیراهن خیس و سپیدش به شانهاش چسبیده بود که بیاختیار خندهام گرفت.
خندهام را هرچند زیرلب بود، اما شنید که سرش را بلند کرد و با مهربانی به رویم لبخند زد. دیگر از راز دلش خبر داشتم که تا نگاهم کرد از خجالت سر به زیر انداختم.
تا لحظاتی پیش او برایم همان برادر بزرگتر بود و حالا میدیدم در برابر خواهر کوچکترش دست و پایش را گم کرده و عاشق شده است. اصلاً نمیدانستم این تحول عاشقانه را چگونه تعبیر کنم که با لحن گرم و گیرایش صدایم زد :«دخترعمو!»
سرم را بالا آوردم و در برابر چشمان گرم و نگاه گیراترش، زبانم بند آمد و او بی هیچ مقدمهای آغاز کرد :«چند روز بود بابا سراغ اون نامرد رو میگرفت و من نمیخواستم چیزی بگم. میدونستم اگه حرفی بزنم تو خجالت میکشی.»
از اینکه احساسم را میفهمید، لبخندی بر لبم نشست و او به آرامی ادامه داد :«قبلاً از یکی از دوستام شنیده بودم عدنان خیلی به تکریت رفت و آمد داره. این چند روز بیشتر حساس شدم و آمارش رو گرفتم تا امروز فهمیدم چند ماهه با یه گروه بعثی تو تکریت ارتباط داره. بهانه خوبی شد تا پیش بابا عذرش رو بخوام.»
مستقیم نگاهش میکردم که بعثی بودن عدنان برایم باورکردنی نبود و او صادقانه گواهی داد :«من دروغ نمیگم دخترعمو! حتی اگه اونروز اون بیغیرتی رو ازش ندیده بودم، بازم همین بعثی بودنش برام حجت بود که دیگه باهاش کار نکنیم!»
پس آن پستفطرتی که چند روز پیش راهم را بست و بیشرمانه به حیایم تعرض کرد، از قماش قاتلان پدر و مادرم بود! غبار غم بر قلبم نشست و نگاهم غمگین به زیر افتاد که صدای آرامشبخش حیدر دوباره در گوشم نشست :«دخترعمو! من اونروز حرفت رو باور کردم، من به تو شک نکردم. فقط غیرتم قبول نمیکرد حتی یه لحظه جلو چشم اون نامرد باشی، واسه همین سرت داد زدم.»
کلمات آخرش بهقدری خوشآهنگ بود که دلم نیامد نگاهش را از دست بدهم؛ سرم را بالا آوردم و دیدم با عمق نگاهش از چشمانم عذر تقصیر میخواهد.
سپس نگاه مردانهاش پیش چشمانم شکست و با لحنی نرم و مهربان نجوا کرد :«منو ببخش دخترعمو! از اینکه دیر رسیده بودم و تو اونقدر ترسیده بودی، انقدر عصبانی شدم که نفهمیدم دارم چیکار میکنم! وقتی گریهات گرفت، تازه فهمیدم چه غلطی کردم! دیگه از اونروز روم نمیشد تو چشمات نگاه کنم، خیلی سخته دل کسی رو بشکنی که از همه دنیا برات عزیزتره!»
احساس کردم جمله آخر از دهان دلش پرید که بلافاصله ساکت شد و شاید از فوران ناگهانی احساسش خجالت کشید!
میان دریایی از احساس شفاف و شیرینش شناور شده و همچنان نگاهم به ساحل محبت برادرانهاش بود؛ به این سادگی نمیشد نگاه خواهرانهام را در همه این سالها تغییر دهم که خودش فهمید و دست دلم را گرفت :«ببین دخترعمو! ما از بچگی با هم بزرگ شدیم، همیشه مثل خواهر و برادر بودیم. من همیشه دلم میخواست از تو و عباس حمایت کنم، حتی بیشتر از خواهرای خودم، چون شما امانت عمو بودید! اما تازگیها هر وقت میدیدمت دلم میخواست با همه وجودم ازت حمایت کنم، میخواستم تا آخر عمرم مراقبت باشم! نمیفهمیدم چِم شده تا اونروز که دیدم اون نانجیب اونجوری گیرت انداخته، تازه فهمیدم چقدر برام عزیزی و نمیتونم تحمل کنم کس دیگهای...»
و حرارت احساسش بهقدری بالا رفته بود که دیگر نتوانست ادامه دهد و حرف را به جایی جز هوای عاشقی برد :«همون شب حرف دلم رو به بابا زدم، اونقدر استقبال کرد که میخواست بهت بگه. اما من میدونستم چیکار کردم و تو چقدر ازم ناراحتی که گفتم فعلاً حرفی نزنن تا یجوری از دلت در بیارم!»
سپس از یادآوری لحظه ریختن شربت روی سرش خندهاش گرفت و زیر لب ادامه داد :«اما امشب که شربت ریخت، بابا شروع کرد!» و چشمانش طوری درخشید که خودش فهمید و سرش را پایین انداخت.
دوباره دستی به موهایش کشید، سرانگشتش را که شربتی شده بود چشید و زیر لب زمزمه کرد :«چقدر این شربت امشب خوشمزه شده!»
سپس زیر چشمی نگاهم کرد و با خندهای که لبهایش را ربوده بود، پرسید :«دخترعمو! تو درست کردی که انقدر خوشمزهاس؟»
من هم خندهام گرفته بود و او منتظر جوابم نشد که خودش با شیطنت پاسخ داد :«فکر کنم چون از دست تو ریخته، این مزهای شده!»
با دست مقابل دهانم را گرفتم تا خندهام را پنهان کنم و او میخواست دلواپسیاش را پشت این شیطنتها پنهان کند و آخر نتوانست که دوباره نگاهش را به زمین انداخت و با صدایی که از طپشهای قلبش میلرزید، پرسید :«دخترعمو! قبولم میکنی؟»...
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
قدم قدم تا بندگی
#امتحانات_الهی #جلسه_سی_و_شش ✴️ آقا اینهمه امتحان هارو شما مثال میرنی از بلا و سختی مثال میزنی ، م
#امتحانات_الهی
#جلسه_ سی_و_هفت
🌀 امتحان با نعمت ها ، یا با نقمت ها در هر صورت ادامه داره. تو خوشی هم امتحانه ناخوشیه هم امتحانه
عاقلانه توجهمونو به امتحان زیادتر کنیم ،
فلسفه اول امتحان یادتونه چی بود ؟؟ بفرمایید👇
💟خودشناسی...
خودتو بشناس دنباله داشت!! 👇👇
خودشناسی عیب خودتو ضعف خودتو دیدی« عذرخواهی کن خیلی قشنگ»
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
✴️ یادتونه اول جلسه گفتم ادم بعضی وقتها خودشو نمیشناسه ، ان شاالله امیرالمومنین کمکمون میکنه خودمونو بشناسیم. این دعارو کنیم مرتب
امتحان ها همینجوریش برای چیه؟
✔️ برای اینکه خودمونو بشناسونیم ،
فایده دیگرش چیه آقا؟؟
اینه که از کسی امتحان بگیرن این
👈👈 تکبرشو کم میکنه
اصلا امتحان گرفتن خدا تکبر آدمو شروع میکنه کم کردن
یادته جلسه پیش چی گفتم ؟ گفتم میخوای امتحانات سخت نشه چیکارکن...؟؟ .
💟سجده طولانی بکن
هرکی بیشتر در خونه خدا خوشگل تر نماز خوند ، تواضع کرد این تکبر رو از دل خودش برداشت ....
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
❌ بعضیا زورشون به خدا نمیرسه در مقابل خدا میگن نوکرم چاکرم تواضع میکنن اما
🔺انقد نامردن تکبرشون رو نگه میدارن
👈👈 سر دوستاااان خدا پیاده میکنن
تا کسی میگه خدایا متواضعم خدا میگه شلوغش نکن بیا اگه متواضعی بگو و نشون بده ؛ علی من هم دوست داری
🔹 نظرت نسبت به علی من چیه ؟
آدم متکبر اینجا غر میزنه میگه " ای بابا "
خدا میگه چه فرقی میکنه علی با من؟ اگر منو دوست داری باید علی من هم بخوای
❇️ شما همه اهل ولا هستید این حرفو میفهمید ولی رفقا شما احتیاطا نسبت به همه آدمای خوب تواضع داشته باشید ،
یک وقت دیدی این آدمای خوبی که اطرافت هستن یکیشون ولی خداست
💟 بخدا به یک ولی خدا تکبر کنیم خدا یجوری به زمین داغ بزنه مون که دیگه بلند نشیم ..
یک کلام !
❤️دوستان خدارو دوست داشته باش
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
☝️در غیر اینصورت تکبر تو وجودته !!!
مرتب سوال میاد که چکنیم مثل سردار بشیم؟
یک شب صحبت کردیم که خصوصیت بارز ایشون و علت سردااار شدن ایشون « اخلاص» بود.
اخلاص چیست ؟؟ کسی که تکبر دارد ؟؟ 😊☝️☝️☝️
کاملا مشخصه .
خیلی نکته ریز و ظریفه. امیدوارم خیلی خوب درک بشه.
آنچنان درک که دیگه چنین پیامی برای بنده نیاد که من فقط و فقط خدا رو قبول دارم . عاشقشم و نوکرش !
پس صحبت دیگران رو نکن.!!!!
حالا این عده از عزیزان علنا میگن. وای از تکبر پنهان !!!!
#ادامه_دارد ..
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
هدایت شده از Man
دعای مجیر از حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) روایت شده و دعایی است که جبرئیل برای آن حضرت هنگامی که در مقام ابراهیم مشغول نماز بود آورد
هر کس این دعا را در «ایام البیض» [روزهای سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم] ماه رمضان بخواند گناهش آمرزیده می شود، هرچند به عدد دانه های باران و برگ های درختان و ریگ های بیابان باشد؛ و خواندن آن برای شفای بیمار و ادای دین و بی نیازی و توانگری و برطرف شدن غم و اندوه سودمند است
سُبْحانَکَ یَاخالِقُ، تَعالَیْتَ یَابارِئُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یَامُجِیرُ.........
الی آخر در مفاتیح
التماس دعا
🌸 سال جدید با یک تصمیم جدید
🌷 شاید امام زمان منتظر فرزند تو باشد...
#ازدواج
#فرزندآوری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
لاالهالاالله ۱۳.mp3
16.76M
#مجموعه_صوتی
#لاالهالاالله ۱۳
#استاد_پناهیان
#استاد_شجاعی
※ باید به "شرافت در ارتباط با خدا" برسیم!
یعنی بالاخره روزی برسد که اجازه ندهیم خداوند ما را در حالتی از؛
بی حیایی
نانجیبی
هرزگی
فحشا و ... در ارتباط با خودش ببیند!
※ تلاش برای این شرافت را از کجا شروع کنیم؟
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
#حال_خوب_مؤمنانه
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
حُسنُ الظَّنِّ راحَةُ القَلبِ و سَلامةُ الدِّينِ.
خوش بينى، مايه آسايش دل و سلامت دين است.
غررالحكم حدیث 4816
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
#حال_خوب
♻️اهل آرامش که شدی،
💢شاد کردن دیگران بیشتر از
شاد بودن خودت به دلت می چسبد،
🌺و از این کار حال خوشی پیدا می کنی!
از درون به خود می بالی!
✨ارزشمندتر از همیشه ات می شوی!
💢به این نقطه که برسی آرامش وجودت را فرا می گیرد،
💢آرامشگر می شوی!
👌نه به راحتی می رنجی
♻️و نه به آسانی می رنجانی!
💢آرامش سهم دل هایی ست که نگاه شان سمت خداست ...
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
#تلنگر
دم #افطار که بی تابتر
و تشنه ترم
می شوم غرق علمدار
عمو..آب..
حرم..
بعدیاد تو می افتم
که غریبی آقا
توکجادعوتی افطار؟
چرا بی خبرم!
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
#با_ولایت_تا_شهادت
#بصیرت_افزایی
#رمان
#تنها_میان_داعش
#قسمت_ششم
#به_قلم_فاطمه_ولی نژاد
حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم عشقم انقلابی به پا شده و میتوانستم به چشم همسر به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم.
از سکوت سر به زیرم، عمق رضایتم را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظهای که زندهام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!»
او همچنان عاشقانه عهد میبست و من در عالم عشق امیرالمؤمنین علیهالسلام خوش بودم که امداد حیدریاش را برایم به کمال رساند و نهتنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد.
به یُمن همین هدیه حیدری، 13رجب عقد کردیم و قرار شد نیمه شعبان جشن عروسیمان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود.
نمیدانستم شمارهام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه میخواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو میبینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!»
نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم.
از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچهام دارم میام!»
پیام هوسبازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریختهام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمیخواستم بترسونمت!»
همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانهام را گرفت و صورتم را بالا آورد.
نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانهام را روی انگشتانش حس میکرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیامگیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند.
ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم میرسید که صدای گریه زنعمو فرشته نجاتم شد.
حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زنعمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بیقراری گریه میکند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداریاش میداد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟»
هنوز بدنم سست بود و بهسختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بیصدا گریه میکنند.
دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانهای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :«موصل سقوط کرده! داعش امشب شهر رو گرفت!»
من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پلههای ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :«تلعفر چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم.
بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از ترکمنهای شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی میکرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمیدانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است.
عباس سری تکان داد و در جواب دلنگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ میزنیم جواب نمیدن.»
گریه زنعمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزادهها به تلعفر برسن یه شیعه رو زنده نمیذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت.
دیگر نفس کسی بالا نمیآمد که در تاریک و روشن هوا، آوای اذان مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد.
همه نگاهش میکردند و من از خون غیرتی که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریهام گرفت.
رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا میآمد، مردانگیاش را نشان داد :«من میرم میارمشون.»
زنعمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم میزنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»...
#ادامه دارد....
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
قدم قدم تا بندگی
#نفوذ_در_مجلس (۵۴) ⚠️⛔️⚠️⛔️⚠️⛔️⚠️⛔️⚠️⛔️⚠️ 💢 رفتار شناسی و عملکرد خط #نفوذ_در_مجلس ششم: 5⃣ طرح تشکیل
#نفوذ_در_مجلس (۵۵)
⚠️⛔️⚠️⛔️⚠️⛔️⚠️⛔️⚠️⛔️⚠️
💢 رفتار شناسی و عملکرد خط #نفوذ_در_مجلس ششم:
5⃣ طرح تشکیل #هیات_منصفه :
🔻 در طرح اولیه پیشنهادی مجلس مغایرتی هایی با قانون آن زمان مطبوعات وجود داشت؛ به عنوان مثال یکی از تفاوت های مهم طرح پیشنهادی با قانون قبلی این بود که در قانون قبلی تصمیم گیری نهایی در خصوص مجرمیت یا برائت متهم پس از اعلام نظر #هیات_منصفه بر عهده دادگاه بود به طوری که حتی اگر #هیات_منصفه رای به بزه کاری متهم می داد، دادگاه می توانست این رای را نپذیرفته و حکم به برائت بدهد.
🔻 همچنین رای صادره طبق مقررات قانونی قابل تجدیدنظر خواهی است، در حالی که در طرح پیشنهادی اگر #هیات_منصفه رای به برائت متهم بدهد دادگاه باید این نظر را پذیرفته و حکم برائت متهم را صادر نماید؛ همچنین تصمیم #هیات_منصفه قابل اعتراض و نقض در دیوان عالی کشور یا سایر مراجع تجدیدنظر نیست در حالی که رای دادگاه قابل اعتراض و نقض است.
🔻 البته مهمترین ایراد شورای نگهبان ایراد به اختیارات #هیات_منصفه بود، این شورا معتقد بود طرح اولیه مجلس بر خلاف استقلال قاضی و قوه قضائیه است که این امر مصرح در قانون اساسی می باشد؛ شورای نگهبان عقیده داشت نباید برای #هیات_منصفه شان قضایی قائل شد، بالاخره پس از کشمکش و رفت و آمدهای فراوان این طرح با اصلاحات زیادی به تصویب رسید.
🔻 احمد بورقانی عضو کمیسیون امنیت و سیاست خارجی مجلس درباره پذیرش ایرادات شورای نگهبان گفت: کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی برای کمک به قانومندی حوزه سیاست و مطبوعات (ایرادات را) قبول کرد؛ ولی به نظر می رسد علت اصلی پذیرش ایرادات، آشکار بودن مخالفت صریح مواد طرح مصوب مجلس با قانون اساسی و غیر قابل دفاع بودن آنها بوده است.
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669