eitaa logo
🇮🇷یادشهداباذکرصلوات🇮🇷
62 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1هزار ویدیو
4 فایل
 وَلاتَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاًبَلْ أَحْياءٌعِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ‌ ✨ارتباط با ادمین کانال: @shohada_zene_hastnd ✨کپی باذکرصلوات✨
مشاهده در ایتا
دانلود
ڪه پیڪرش در نسوخت🕊 🌷سروان شهید محسن دری🌷 تاریخ تولد: ۱ / ۱ / ۱۳۵۸ تاریخ شهادت: ۱۹ / ۵ / ۱۳۹۳ محل تولد: اصفهان،ر. کفران محل شهادت: سانحه تهران-طبس 🌹همرزم← محسن وقتی در دانشکده تحصیل می‌کرد سه شنبه هر هفته با اتوبوس به قم و مسجد جمکران می‌رفت🍃و آخر شب هم با اتوبوس به اصفهان بر می‌گشت،🌙در یکی از سخنرانی ها اشاره به سرد شدن آتش بر حضرت ابراهیم شده بود..🔥محسن موقع برگشت مدام به این فکر می‌کرد که چگونه آتش بر حضرت ابراهیم (ع) سرد شد🌙و با خود گفت ای کاش من هم به این یقین می‌رسیدم.‼️یک ساعت مانده به اذان صبح به دانشکده رسید رفت به طرف نماز خانه،📿 که متوجه شد موتور سرایدار آنجا دچار آتش سوزی شده🔥 سریع خودش را به موتور رساند و شروع به خاموش کردن آتش کرد🔥اما غافل از اینکه دستش آتش گرفته بود ولی خودش متوجه نمی‌شد.🥀یکی از دوستانش با فریاد، محسن را از وجود آتش در دستش با خبر می‌کند.🔥جالب اینجا بود که بعد از اینکه آتش دستش را خاموش کردند ، دست محسن سالم سالم بود و هیچ اثری از سوختگی در دستش نبود‼️و او به دست سالم خود خیره شده بود.💫گذشت و رسید لحظه آسمانی شدن محسن..🕊️او مسئول حفاظت پرواز بود در آخرین پروازش هواپیما دچار سانحه شد✈️ و سقوط کرد و آتش گرفت🔥 در حالی که همه‌ی مسافران دچار سوختگی شدید شده بودند🥀و جهت تشخیص هویت نیاز به آزمایش DNA داشتند،🍂اما پیکر پاک او هیچ اثر سوختگی نداشت و کاملا سالم مانده بود. 🕊️🕋   🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
🇮🇷یادشهداباذکرصلوات🇮🇷
#رفیقِ‌آسمونـےمَن #شهیدی که به واسطه قرآنش شناخته شد.🕊🥀🕋 🌷شهیدسیدحسین علم الهدی🌷 #سیدحسین، فر
💔🥀🕊 🕊🌷 در همان نوجوانی مبارزه با استبدادشاهی را آغاز کرد.در ۱۴ سالگی در هنگام نمایش سیرک مصری در اهواز که در آن رقاصه های مصری برای تخدیر افکار و به فساد کشیدن مردم ما شرکت داشتند،لانه فسادآنها رابطوری که به هیچ‍کس آسیبی نرسد زد.درعاشورای سال بعد، یکی از مؤثرترین عناصر تشکیل دهنده راهپیمایی این روز بود که پس از راهپیمایی دستگیر و روانه زندان می شود. که کوچکترین زندانی سیاسی است ماهها شکنجه می شود،اما هیچ سخنی نمی گوید پس ازآزادی از زندان باتشکیل انجمن اسلامی وجلسه سخنرانی جوانان سردرگم رابه اسلام ومکتب دعوت می کند. سپس دررشته تاریخ دانشگاه مشهد ثبت نام می کند وازهمان اول باحوزه علمیه مشهد تماس نزدیک برقرار می کند و با روحانیون مبارزی چون آیت الله خامنه ای، حجت الاسلام طبسی،حجت الاسلام هاشمی نژاد آشنا می شود. به گونه ای بود که استادان چپی وشاهنشاهی درهرکلاسی که حسین شرکت می کرد،نمی رفتند.وی با نصب اعلامیه ها ورهبری تظاهرات در دانشگاه مشهد نقش عظیمی را ایفا کرد و در کنار دانشجویان برنامه ها رابه روحانیون، بازاریان ودانش آموزان نیزاطلاع می داد. درزمانی که رژیم طاغوت مردم مسلمان ایران را به گلوله می بست، الهدی همراه باچندتن ازهمفکرانش دراهواز هسته مرکزی سازمان موحدین راتشکیل دادو دراین هنگام بود که که ازقبل به سلاح ایمان مجهز بود به اسلحه گرم نیزمجهز شد. برای مبارزه درشهر بخصوصی معنی نداشت و وی همیشه به اطاعت ازامام و مبارزه با طاغوت می اندیشید.او شهربانی کرمان رابه قصاص آتش زدن مسجد جامع کرمان باطرح بسیار جالب و ابتکار دقیق خود آتش می زندودرحالی که ازدرب ورودی محل وارد می شود وبه طور معمولی نیز خارج می شود ونمی تواننداورادستگیر کنند به اهواز بازمی گردد. بامشاهده جنایات رژیم سابق به فکر ترور شمس تبریزی فرماندار نظامی معدوم در اهواز می افتدوشبی به خانه وی حمله می کند که مزدوران محافظ خانه وی متوجه می شوند و پس ازساعتها تلاش وی را دستگیر می کنند و به شدت شکنجه می نمایند. در وی رامحکوم به اعدام می کنند وتنها از می خواهند که رفیق خودرا معرفی کند ولی وی ضمن انکارحمله بمب هیچ سخنی نمی گوید. طرح مبتکرانه جالبی برای فرار زندانیان سیاسی از اهواز کشید که براثر اوجگیری مبارزات، رژیم مجبور به آزادی آنان گردید. که ازنظر مأموران جلاد اهواز فردی شناخته شده بود، برای ادامه مبارزه و بمنظور استقبال امام به تهران آمد ودر کنار برادران دیگر سازمان موحدین فعالیت نمود و یکی ازمحافظان مسلح مخصوص امام شد. چندماهی به عنوان عضوشورای فرماندهی کمیته مرکزی فعالیت نمودونیزمدتی به عنوان سرپرست کمیته انقلاب اهوازخدمت کرد.دراین روزها نیز حسین باتلاشی بسیارگسترده فعالیت می کردبه طوری که بسیاری ازشبهافقط ۳ ساعت استراحت داشت. درکنار کارهای نظامی فعالیت های فرهنگی نیز انجام می داد وبه تشکیل کلاسهائی در زمینه تدریس تاریخ اسلام واز سخنرانی های مختلف اهتمام ورزید. درموقع مطرح ساختن پیش نویس قانون اساسی درمجلس خبرگان، با کمک یکی ازبرادران راتنظیم کرد وبه نماینده اهواز درمجلس خبرگان داد. با فرمان امام برای نهضت سوادآموزی مدیریت آن رابه عهده گرفت.سخنرانی وی از رادیوی اهواز پخش می شد. درآغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بعنوان ، روزانه صدها نفررا با نظم دقیق وکامل تقسیم واعزام می کرد. 🕊🥀 سرانجام دربرنامه حمله در 16دی ماه در به همراه ۶۰ تن ازبرادران پاسدار، بعنوان گروه پیشتاز وپیاده ارتش به جنگ بادشمن می پردازندکه درمحاصره ۴۰ تانک دشمن قرارمی گیرند.پس ازساعاتی مبارزه،براثراتمام مهمات وتشنگی وگرسنگی یکی یکی به شهادت می رسندکه آخرین آنها بود.اوبا آر.پی.جی خود ۳ تانک را منهدم کرده و سپس با «الله اکبر» درحالی که دردست داشت،درسن22سالگی به فیض شهادت نایل آمد. اجسادپاک این عزیزان همچنان برجای ماند،تا 16ماه پس ازآن،طی ،باتلاش گروه‌های تفحص،پیكرهای مطهرشهداشناسایی شد. رااز 📗 كه دركنارش بودشناختند. 📗 كه به وسیله امام خمینی(ره) وآیت الله خامنه ای امضاشده بود.پیكرهای این به خاك سپرده شدند. 📚 منابع ،دردسترس در پایگاه اطلاع رسانی فرهنگ ایثاروشهادت، بازیابی:۲۵آذر ماه۱۳۹۲ 💔🥀🕊 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
🇮🇷یادشهداباذکرصلوات🇮🇷
این مردانگی را می‌توان در ارتفاعات سر به فلک کشیده بازی دراز وگیلان غرب تا دشت‌های سوزان جنوب مشا
و پروانه ی تنها: عصر بود که حجم کم شد، با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم.آنچه می دیدم باور نکردنی بود. از محل فقط دود بلند می شد ومرتب می آمد. اما من هنوز امید داشتم.با خودم گفتم: شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده، نزدیک غروب شد. من دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم.احساس کردم از دورچیزی پیداست و در حال حرکت است.با دقت بیشتری نگاه کردم.کاملاً مشخص بود، در حال دویدن به سمت ما بودند ودرمسیر مرتب زمین می خوردند و بلند می شدند وزخمی وخسته به سمت ما می آمدند .معلوم بود از کانال می آیند.فریاد زدم و بچه ها را صدا کردم.به بقیه هم گفتم تیراندازی نکنید.بالاخره آن سه نفر به خاکریز ما رسیدند. پرسیدم:از کجا می آیید. حال حرف زدن نداشتند. از آنها آب خواست . سریع قمقمه رو به او دادم. هم از شدت ضعف وگرسنگی بدنش می لرزید. و سومی بدنش غرق به خون بود. وقتی سرحال آمدند گفتند:از بچه های کمیل هستند. با اضطراب پرسیدم: بقیه بچه ها چی شدن؟ در حالی که یکی از آنها سرش را به سختی بالا می آورد گفت:فکر نمی کنم کسی غیراز ما زنده باشد. هول شده بودم.دوباره وبا تعجب پرسیدم:این پنج روز چه جوری مقاومت کردید؟ باهمان بی رمقی اش جواب داد زیر جنازه ها مخفی شده بودیم اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود. عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی می زد و یک طرف تیربار شلیک می کرد. درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود: روز پنجم است که در هستیم، آب و غذا را جیره بندی کردیم، 🥀 _کانال کنارهم قرار دارند، دیگر تشنه نیستند. لب تشنه ات (س).🥀 از اون سه نفرپرید توی حرفش وگفت:همه رو ته کانال هم می چید. آذوقه وآب رو پخش می کرد،به مجروح ها می رسید.اصلاً این پسر خستگی نداشت. گفتم :مگر فرمانده ها ومعاون های دوتاگردان شهید نشدن ، پس از کی داری حرف می زنید؟ گفت: یه جوونی بود که نمی شناختیمش ، موهایش این جوری بود ... ، لباسش اون جوری و چفیه... . داشت روح از بدنم جدا می شد.سرم داغ شده بود.آب دهانم را قورت دادم.اینها همه مشخصه های 🥀 بود.با نگرانی نشستم ودستانش را گرفتم وگفتم:آقا ابراهیم الان کجاست؟ گفت: تا آخرین لحظه که عراق آتش می ریخت زنده بود وبه ما گفت :تا می تونید سریع بلند بشیدو تا کانال رو زیر ورو نکردند فرار کنید. یکی ازاون سه نفر هم گفت:من دیدم که زدنش.با همون انفجار اول افتاد روی زمین. این گفته ها بود که از داشتیم و تا به حال حتی جنازه ای هم ازش پیدا نشده ، همیشه دوست داشت شهید شود. چند سال بعداز عملیات ،🥀 از بچه های تفحص که خود نیز به درجه رفیع رسید نقل می کند: یک روز در حین جستجو، در کانال کمیل 🥀پیدا شد که دروسایل همراه او قرار داشت که بعد از گذشت سالها هنوز قابل خواندن بود، درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود: روز پنجم است که در هستیم، آب و غذا را جیره بندی کردیم، انتهای کانال کنارهم قرار قرار دارند، دیگر تشنه نیستند. لب تشنه ات (س).🥀 🇮🇷@gahramane_man🇮🇷