eitaa logo
قلمزن
478 دنبال‌کننده
713 عکس
122 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
مادرانگی یک خصلت است و می‌تواند در تو باشد حتی اگر مادر نباشی، دختربچه‌ها را دیده‌اید؟ مادرانگی را بلد هستند، به عروسک‌هایشان محبت می‌کنند، غذا می‌دهند، آنها را روی پایشان میخوابانند و برایشان لالایی می‌گویند و حتی برای پدرهایشان مادر می‌شوند، دخترها مادری را در وجودشان دارند حواس‌شان به همه چیز هست به ظرافت‌ها به دقائق به احوالات آدمها، دخترها مادران بالقوه‌ای هستند که وقتی مادر نیست، همان قدر مراقب همه چیز هستند و همانقدر توجه می‌کنند و مهر می‌پراکنند خداوند دخترها را طور دیگری آفریده و ظرف مادرشدن را در وجودشان گذاشته و پرستاری و تیمارکردن را به آنها آموخته، دخترها به واقع فرشته‌های روی زمینند که اگر نبودند حتما دنیا خیلی جاها حرفی برای گفتن نداشت! دخترها را قدر بدانیم و نگذاریم آب در دلشان تکان بخورد🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
پاییز که برگها زرد می‌شوند و می‌ریزند گل‌های "شمعدانی" با طراوت باز می‌شوند زمستان که درختان عریان می‌شوند و برگی نمی‌ماند برگهای شمعدانی سبزتر می‌شوند و گل‌های تازه‌اش بازتر، حکایت شمعدانی، حکایت عجیبی‌ست آنهایی که با شمعدانی همزیستی کرده‌اند رمز و رازهایش را حکما می‌دانند اینکه در دلش چه میگذرد و سلوکش به کدام مکتب تعلق دارد نمی‌دانم اما حال و احوال عجیبی دارد نگاهش نکنی زرد می‌شود نگاهش که کنی یعنی آب و نور و توجه را داشته باشد از سرما و گرما و برگریزان ککش نمی‌گزد سبزی می‌کند و گل می‌دهد و شاخ و برگش را وسعت می‌بخشد شمعدانی عاشق است و عاشق اسیر فصل‌ها نیست که اسیر وصل‌ها و عنایت‌هاست. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
💥 برای نخواندن‌هایتان برنامه‌ریزی کنید! 💠 استاد سیّد محمّدمهدی میرباقری: ◀️ ما گاهی فکر می‌کنیم که چه باید بخوانیم، ولی فکر نمی‌کنیم که چه نباید بخوانیم! روی این هم فکر کنید که چه نباید بخوانیم. گاهی به ذهن خودم می‌آمد که روی بعضی قفسه‌هایی که اشتغالات غیرضروری ایجاد می‌کند و از مطالعات اصلی باز می‌دارد، یک پرده بکشم؛ چون هوس بی‌خودی در آدم ایجاد می‌کند. ◀️ برای نخواندن‌هایتان هم باید برنامه‌ریزی کنید. آن‌قدر کتاب چاپ می‌شود که شما پشت جلدش را هم نمی‌توانید ببینید! اگر بخواهید ببینید روزتان تباه می‌شود! آن‌قدر مجله چاپ می‌شود که شما پشت جلدهایش را هم اگر بخواهید ببینید روزتان شب می‌شود. آن‌قدر روزنامه هست که شما سرتیترهایش را اگر بخواهید بخوانید صبحتان شب می‌شود. [آن‌قدر خبر و پیام تولید می‌شود که اگر همه را رصد و دنبال کنید، از زندگی‌تان و از کارهای اصلی‌تان باز می‌مانید.] پس باید برای نخواندن‌هایتان هم فکری کنید. ◀️ با یک تدبیر و برنامه‌ریزی‌ فکر کنید که چه لازم دارید که بخوانید. هر مطالعه‌ای برای ما هوس ایجاد نکند. برای مثال، اگر انسان به یک فروشگاه زنجیره‌ای یا یک فروشگاه بزرگ می‌رود، این‎طور نباشد که این فروشگاه هوس‌انگیزی بکند و مصرف شما را بالا ببرد. اصلاً این فروشگاه‌‌ها را که درست می‌کنند خودش عامل توسعه مصرف است. آدم داخلش که می‌رود تحریک به مصرف بالا می‌شود؛ یکی از بسترهایی که مبدأ بالا رفتن مصرف خانوار هست، همین فروشگاه‌های زنجیره‌ای است؛ انسان یک جنس می‌خواهد بخرد، می‌بیند یک سبد بزرگ جنس برداشته و به خانه آورده. یک جنس نیاز داشته، به آنجا رفته و اجناس متنوع را دیده و تحریک شده. علم هم همین‌طوری است. مواظب باشید که بی‌خودی تحریک نشوید. ◀️ موضوع را بررسی کنید و بعد مطالعه کنید. مشاوره بگیرید که باید چه بخوانیم و چه چیز را نباید بخوانیم. آنچه طبق بررسی و مشاوره، نباید بخوانید، نخوانید آنچه باید بخوانید بخوانید. این‎طور نباشد که امروز وقتی یک سؤال روان‌شناسی از ما کردند، برویم چهار تا کتاب روان‌شناسی بخوانیم! معنی ندارد! چون فردا هم یک کسی، از جامعه‌شناسی از ما می‌پرسد! پس‌فردا از فیزیک می‌پرسد! مواظب باشید که در این موضوع که چه باید بخوانیم و چه نباید بخوانیم، فکر کنید. هم فکر کنید و هم مشاوره بگیرید.» ☑️ @mirbaqeri_ir
ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم... وقتی در عرض چند دقیقه خبر از دست دادن دوعزیز را می‌دهند و هردو خبر به شدت مستهلک کننده و ناگهانی است دنیا اول روی سرت می‌چرخد بعد احساس میکنی کاملا خالی شدی درست مثل یک باطری که دیگر کارآیی ندارد بعد توانایی فکر کردن و حتی بغض کردن را از دست می‌دهی و ناتوانی‌ات ساعتها به طول می‌انجامد و این قدر و اندازه آدمیزاد در بلایا است! دیروز دوست عزیز و صبور و همیشه امیدوارم همسر جوانش را از دست داد و عرفان کوچکش طعم نداشتن پدر را در همین کودکی چشید... و دقایقی بعد آقاسید، کارگر زحمتکشی که چندماه قبل از روی داربست افتاد و قطع نخاع شد و در تمام این چندماه، دوستان جهادی تنهایش نگذاشتند و هرشب آنقدر برایش وقت گذاشتند که مدتی قبل دستهایش قادر به حرکت شدند، اما دیروز ناگهان زندگی دنیایی پر از رنج و بیماری‌اش را ترک کرد و همه کسانی که این چندماه به امید بهبودی‌اش عاشقانه خدمتگزارش شده بودند به بهت و حسرت و سوگ نشاند! این روزها که دارد تجربه داغ دیدن‌هایمان زیاد می‌شود نیاز داریم به وسعت روح و گشایش قلب و صبر و آرامش و رضایت و شکر... برای همه‌ی داغدیدگان دعا کنیم @ghalamzann
اگر به ما آدمهای فرصت‌طلب دنیای مدرن که همه چیزرا باحساب دودوتا چهارتا می‌سنجیم و انتخاب می‌کنیم، بگویند فرصت‌های نابی در عالم وجود دارد که روح و جان تشنه شمارا سیراب می‌کند و گمشده شما را می‌رساند و به سرگردانی‌های مداوم‌تان پایان می‌دهد، حریصانه می‌گردیم تا این فرصت‌ها را به چنگ بیاوریم و اینها بد نیست چون "کمال‌گرایی" خصلت آدمیزاد است و خدا خواسته که او این‌چنین باشد. بدانیم یا ندانیم امشب وارد یکی از ناب‌ترین دوره‌های زمانی یعنی ماه شدیم که اتفاقات عجیب و غریبی را رقم می‌زند، اگر تپش قلب نگرفته‌ایم و تب و تاب نداریم برای این است که آگاهی نداریم، اما این بی‌خبری، حجت را تمام نمی‌کند ما وظیفه داریم این فرصت را معرفی کنیم وظیفه داریم در خانواده تکریمش کنیم وظیفه داریم آن را در بوق و کرنا کنیم و مصرانه و با سماجت، به هم یادآوری کنیم که هرچه کم بگذاریم دود خسرانش به چشم خودمان خواهد رفت، مبادا مبادا مبادا غافل شویم و بچه‌ها هم به گوششان نخورد و بقول استاد مطهری، حتی نام ماه‌های قمری را ندانند، حواسمان به اهمیت مساله که باشد حتما همگی برای یکدیگر دعا هم خواهیم کرد و حتما خداوند هم درک و دریافتی خواهد بخشید. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
چندسال قبل‌تر بود وقتی تب و تاب شب آرزوها آنقدر همه را گرفته بود که تلویزیون به طور مداوم برنامه و میان‌برنامه و کپشن و گزارش پخش می‌کرد که شب آرزوهاست و آهای مردم برایش چه آرزویی دارید! یادم هست که تلویزیون این عنوان و این فضای رومانتیک را به فضای مجازی هم داد حتی به صفحات زرد و سرخی که اصلا نمی‌دانستند ماه رجب کی و کجاست و اولین شب جمعه آن دقیقا کی اتفاق می‌افتد، یک تعبیر فانتزی و امروزی از یکی از معنادارترین اوقات عالم اتفاق افتاد و آنقدر جای خودش را باز کرد که به دنیای اینفلوئنسرها هم کشیده شد. و یادم هست که برای اصلاحش لااقل در شبکه خودمان گزارش مفصلی نوشتیم و به هرجایی فرستادیم که آقا اصلا ماجرا این نیست و چیز دیگریست و مدیر وقت شبکه گزارش را جاهای دیگر هم فرستادند تا تجدیدنظری روی این اشتباه رفتن اتفاق بیفتد، علی‌ای‌حال آنقدر عنوان جالب توجه و مورد نیازی بود که باز هم آدمها دلشان خواست چنین شبی داشته باشند و برایش فکر کنند که چه آرزویی داشته باشند. اما اگر اهل به هم ریختن کلیشه‌ها هستید و توانایی و جسارتش را دارید، و ترجیح می‌دهید بجای یک تصور رومانیتک، حقیقت را تبیین کنید، دست به کار شوید و امشب بجای آرزوکردن، به تغییرهای تازه و به رغبت‌های جدید فکر کنید امشب شب پاداش زیاد بخشیدن به آن چیزهایی‌ست که به درگاه خدا می‌برید هرچه دلتنگی و معرفت و دعا و دل شکسته در بساط دارید ببرید و به او بسپارید و برای ما دست‌خالی‌ها دعا کنید. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
"ضد" اولین فیلمی‌ست که در جشنواره فجر امسال می‌بینم، یک فیلم سیاسی با یک درام قوی و تاثیرگذار که حال بد و تلخ بعد از فیلم را فارغ از ایدئولوژی و سلیقه سیاسی برای مخاطب ایجاد می‌کند. داستان عاشقانه‌ای که تم اصلی فیلم را تشکیل می‌دهد و می‌توان گفت این اتفاقات سیاسی است که در بستر یک رویداد عاشقانه پیش می‌رود و در جنگی نابرابر بین عشق و ایدئولوژی، یکی غالب می‌شود و پایان قصه پیرو آنچه غالب است، اتفاق می‌افتد. بازی‌ها و گریم‌های متفاوت بازیگران_ به طور ویژه نادرسلیمانی_ و شخصیت‌پردازی‌هایی که عموما خاکستری نیستند و غالبا در دوسوی ماجرا ایستاده‌اند و روایتگری روشن و بی‌رحمانه از سلوک مجاهد خلق بودن، از مولفه‌های شاخص "ضد" هستند، "ضد" با همه‌ی تلخ بودنش یک فیلم خوب است و حتما ارزش دیدن دارد، اگرچه فیلمساز نخواسته حتی لحظه‌ای برای مخاطب تعلیق و تردید و حدس و گمان نسبت به قصه و شخصیت‌ها ایجاد کند که شاید اگر می‌کرد، جذابیت افزونی به قصه می‌داد، اما این صراحت و بی‌پردگی و شتاب عامدانه او در لو دادن همه چیز خیلی هم بد نیست و تو بجای اینکه درگیر پیش‌بینی شوی خیلی زود در متن حادثه قرار میگیری و ریتم فیلم راضی‌ات می‌کند، فیلم "ضد" را ببینید، به دالان‌های ترسناک و پیچ‌درپیچ سازمان مجاهدین ورود کنید و این میان حتی برای لحظاتی، حلاوت عجیب شخصیتی به نام "بهشتی" را تنفس کنید. 🔹این فیلم برای کودکان مناسب نیست🔹 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
بدون اغراق دو نام مرا برای دیدن این فیلم به سینما کشاند، و دو نام که همیشه حرفی برای گفتن داشته‌اند و از سطح زندگی عادی و روزمرگی فراتر رفته‌اند. فیلم از نگاه من یک فیلم زنانه است نه بخاطر شخصیت اصلی آن که بخاطر شکل و شمایل مسیری که طی می‌شود و احساساتی که درگیر می‌کند و میل به خودشناسی و هویت‌یابی که در طول آن اتفاق می‌افتد، بخاطر پی‌رنگ عاشقانه‌ای که خط و مثلث و مربع ندارد و بین دوجنس نیست که خود عشق با تمام قدرت نفوذش، ذره ذره بین یک زن و زندگی جوانه می‌زند و قامت می‌کشد و مصداقش را پیدا می‌کند، "بدون قرار قبلی" سیر بی‌کلیشه انسان در جستجوی هویت و اصالت و ریشه را به تصویر می‌کشاند و آنقدر خوب از زن و کودک و ساز و کویر و حیاط و باغچه و قاب عکس و سفال بهره می‌گیرد که با همان ریتم کند و آرامی که دارد مخاطب را به خلسه‌ای دوست داشتنی می‌کشاند، استفاده شعیبی از لوکیشن یکی از زیباترین جلوه‌های بصری را لااقل برای من که شیفته این فضای مسحورکننده هستم، نمایان می‌کند، "بدون قرار قبلی" دمیدن روح مشرقی با همه‌ی معناها و عمق‌ها و وسعت‌هایش به جان یک نیمه‌جان غرب‌نشین سرگردان است. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
دخترک پر از انرژی و شور و انگیزه است از آن جوانه‌ها که اگر خوب آبیاری شوند ریشه‌های محکم می‌گیرند و تناور می‌شوند، آن اوایل گفته بودم خوب است مسئول روابط عمومی شوی و او با آن سن 10 ساله‌اش خیلی نمی‌دانست چه می‌گویم اما امروز که 12 ساله شده همچنان همان هست و همان مانده است، پیگیری و سماجت عجیبی در همه چیز دارد و وقتی "نه" بگویی لحظه‌ای راحتت نمی‌گذارد، از روزی که ترکشان کردم بیشتر از همه بچه‌ها پیگیر است و خودش هم می‌گوید که بیخیال نخواهد شد و به لطائف‌الحیلی تلاشش را می‌کند، برای ایام فجر برایشان برنامه گذاشته بودند مصرانه پیگیر بود که شما چیزی بنویسید تا بتوانم بچه‌ها را برای برنامه به خط کنم، طبیعی بود که نپذیرم و گفتم خودت اینکار را بکن، رنجید اما خودش نوشت و برایم فرستاد و انصافا چقدر هم خوب و ترغیب‌کننده بود، میگفت دارم یکی یکی به دوستانم زنگ میزنم تا بیایند مثل اسپند روی آتش شده بود که البته همیشه همین است! اما طفلکم دوروز مانده به برنامه‌هایشان، مریض شد و اجازه حضور پیدا نکرد، خدا می‌داند چقدر به هم ریخت و چقدر اذیت شد و چقدر برایم نوشت و چقدر گریه کرد. حالا پیام داده که خانم یادتان هست به من همیشه میگفتید شش‌ماهه به دنیا آمده‌ام؟! گفتم آره یادم هست، گفت ولی حالا بخاطر مریضی از همه برنامه‌هایی که برایشان نقشه کشیده بودم، دست کشیدم و تحمل کردم... قربان صدقه‌اش میروم و او با احساس پیروزی می‌نویسد از 21 نفری که شرکت کردند من به 19 نفرشان یکی یکی زنگ زده بودم و راضیشان کرده بودم که شرکت کنند، به توانایی و انگیزه‌اش غبطه میخورم به تلاش‌های مستمرش که از همان دوسال قبل نشان داده بود، از روزی که گفت میخواهم نویسنده شوم و با هم حرف زدیم و داستان بلندش را شروع کرد و هرروز چند صفحه میفرستاد، از همان روز که کتاب را با همین بچگی خواند و نوشت امشب شبیه "راضیه" نماز شب خواندم... دخترک و همه دختر‌کان دیگری که اطراف ما هستند، توجه می‌خواهند و محبت و درک و همراهی که اگر حاصل شود سرعت رشدشان باورنکردنی خواهد بود. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
می‌آییم و این آمدن ربطی به فساد اقتصادی عده‌ای ندارد ربطی به ناکارآمدی عده‌ای دیگر هم ندارد هیچ ربطی به سیاست‌بازی و جناح‌بندی هم ندارد، می‌آییم چون باور داریم که حیات این خاک و این عقیده همواره به همین بودن‌ها وابسته بوده است، می‌آییم چون وامدار مکتبی هستیم که سالهاست احیایمان کرده است، می‌آییم چون ساختن، بودن لازم دارد و تغییر و تحول نیازمند حضور است، می‌آییم برای چهل و سومین بار چون انقلاب ادامه دارد و نهضت متوقف نخواهد شد... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر خودروی شما جا دارد دیگران را هم برای راهپیمایی سوار کنید🌷
فکر میکردم "مادر" حال و حوصله راهپیمایی خودرویی را نداشته باشد اما ازآنجا که مهمان ما بود پیشنهاد کردیم که اگر دوست دارند همراه شوند و شدند، کاروان خودرویی در جشن‌ها هیجان و شور خودش را دارد و بخصوص بچه‌ها کیف‌شان کوک می‌شود، اول گمان میکردم باید رعایت حال مادر را داشته باشم و بقول برادر دست از شوماخر بودن بردارم، اما امروز مادر شده بود یکی از پایه‌های اصلی شیطنت و شلوغی، حتی بیشتر از دخترها که عقب نشسته بودند، تمایل ایشان کلا این بود که اولین ماشین پشت ماشین صوت باشیم و در کشاکش عقب و جلو رفتن ماشین‌ها در بزرگراه، اجازه ندهیم کسی جلو برود! مادر شده بود مشوق یک کل‌کل‌ حسابی و آنقدر آدرنالینش به اوج رسیده بود که پرچم می‌چرخاند و امر می‌کرد که همان جلو جایگاه ماشین را حفظ کنم و حتی یک ماشین عقب نمانم! و چقدر هم در پایان راضی بود و خوش گذشته بود برایش و ما راضی از رضایتش! به لطف خدا مادر امروز آنقدر حالش خوب بود که گویی برگشته بود به نوجوانی و جوانی و دخترک پرشور و اسب‌سوار و بانشاط درونش دوباره جان گرفته بود و خستگی نمی‌دانست، جانش سلامت و حالش تا همیشه خوب🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
پیام داد که اگر یکنفر جا دارید من هم بیایم راهپیمایی، عرض کردم روی چشم ما... اما وقت حرکت، گفت حاج آقا حال‌ندار است، لازم است پیشش بمانم و ماند وقت خداحافظی مدام میگفت خوش بحال شما... برای ما دعا کنید! مادر است نوجوان 15ساله‌اش شهید شده، توقعی نداشته و ندارد اما وقت محروم شدن از راهپیمایی، مانند کسی که چیزی را از دست داده و توفیقی نصیبش نشده، با حسرت التماس دعا می‌گوید، این نسل همچنان خودشان را وامدار می‌دانند و بیش از همه‌ی ما حضور را برای خودشان تکلیف دیده‌اند و بیش از همه‌ی ما قدردان آنچه به دست آمده هستند، خدا برای همه‌ی ما نگهشان دارد🌷 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر کوهستان، بانوی قدرتمند و بااستقامت واهل تلاش که هرگز افتادگی‌اش را ندیده بودیم، زمین‌گیر بیماری شده و این روزها اسیر بیمارستان است، جایی که هیچوقت دوستش نداشت جسمش نحیف شده و در مقابلِ روح بلند و وسیعش کم آورده است، مادربزرگ گنجینه است، یک گنجینه 92 ساله سرشار از خاطرات و تجربیات ناب زندگی‌، درست مانند همه‌ی مادربزرگ‌های این نسل، نسلی که تکرار نمی‌شوند... کاش برایمان بمانند! ف. حاجی وثوق @ghalamzann
صدا و عکس‌ها متعلق به مادربزرگ است یکی از آواهای محلی را می‌خوانند.
که می‌خواهم درباره‌اش بنویسم، پدرم نیست اما به قدر پدر برایم دوست‌داشتنی و باارزش است @ghalamzann
مغازه‌اش را چندسالی‌ست که بسته است، اما وقتی کاسبی می‌کرد از آن کاسب‌های دوست‌داشتنی بود که حساب سود و معاملاتش با حساب و کتاب ما جور نمی‌شد و همه از قیمت‌هایش تعجب میکردند، آنقدر در توضیحش برای مشتری دقت و وسواس داشت که مبادا غلو شود و از صدق خارج شود، یادم هست که یکبار در مغازه‌اش بودم و خانمی آمده بود لباسی بخرد بین دو مدل مانده بود گفتم من ازین گرفته‌ام و خوب بوده، مشتری که رفت با همان ادب و ملاحظه همیشگی‌اش تذکر داد که نباید برای جنس من تبلیغ کنی، معامله دچار اشکال می‌شود! امروز وقتی از یک خانم دکتر مذهبی تعریف کردم و عکسش را از گوگل پیدا کردم و خواستم عکس را که بسیار محجبه بود نشانش دهم تا ایشان را بشناسد، روی برگرداند و گفت لزومی ندارد ببیند! در سن 75 سالگی حاضر نشد عکس یک خانم دکتر احتمالا 60 ساله را با حجاب کامل نگاه کند و این سلوک امروزش نیست که از وقتی شناختمش همین تقوا و پرهیز را دارد، خوب بودنش فقط در تقوایش نیست، همه‌ی حواسش و تمرکزش روی این است که کسی را حتی به قدر خریدن یک نان به زحمت نیندازد، ملاحظات عجیب و غریبی دارد با یک عزت‌نفس کم‌نظیر که محبوبیتش را دوچندان کرده است. وقتی مهمان دارد و همه جمع می‌شوند حواسش به تک تک آدمها هست، با همین سن و سالش کنار هر کسی جداجدا می‌نشیند و چنددقیقه‌ای وقت می‌گذارد و حالی می‌پرسد و توجهی می‌کند، حواسش هست همه از همه چیز خورده باشند و به عدالت، توجهش و تعارفش را تقسیم می‌کند، احترام حتی کودکان را دارد، دلش نمی‌خواهد به آنها هم سخت بگذرد، با آنها هم حرف می‌زند و محبتش به جان همه می‌نشیند. تاریخ تولدها و ازدواج‌های اطرافیانش را قمری و شمسی، نگهداری می‌کند، هم قمری‌ها و هم شمسی‌ها را تبریک می‌گوید و این اقدام بی‌نظیرش عجیب حال اطرافیانش را خوب می‌کند! یکی از کارهای دوست‌داشتنی‌اش انتقال آن چیزهایی‌ست که یاد می‌گیرد، هر بار که می‌بینیمش، خلاصه و مفید آموزه‌های جدیدش را در همین سن و سال با ذکر منبع منتقل می‌کند، فلان شبکه فلان استاد در فلان روز هفته این مباحث را می‌گوید، هم معرفی می‌کند هم نکات مهمش را میگوید و هربار هم متواضعانه اعلام حسرت می‌کند که در حد سواد و درک خودم می‌فهمم و ما می‌دانیم که چقدر و چندبرابر بیش از ما که مدعی سواد و تحصیلات هستیم ، می‌فهمد! خواندن، شنیدن، حرفهای خوب زدن و هر دوست‌داشتنی دیگری، روزمره‌های منظمی هستند که ترک نمی‌شوند و زیارت... اتفاقی که تک تک اطرافیانش به آن مدیونند، چون در همه زیارت‌هایش تک به تک نام آدمها را می‌برد و برایشان زیارت و دعا می‌خواند، و مهربانانه هربار و هربار و هربار پدرم را یاد می‌کند و همه عزیزانم را... این مرد یک وجود کم‌نظیر است و در بیان این عبارت، نه اغراقی در کار است و نه تعارفی... چون او هرگز اینجا را نمی‌بیند و نمی‌خواند و کاری با دنیای مجاز ندارد. خدا برای ما و آنهایی که با دعای روزانه او سرپا ایستاده‌اند و نیفتاده‌اند،نگهش دارد. (ذکر خوبی‌ها، امید به خوب شدن را در دل آدمی زنده می‌کند، خدا کند این نوشته مطوّل، که توصیف مختصری از یک وجود دریایی‌ست، وقت شمارا تضییع نکرده باشد) ف. حاجی وثوق @ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شاید یکسال و نیم قبل بود که این نام را شنیدم و صفحه‌اش را خواندم و همانجا به دوستانم گفتم که چقدر ناچسب و زننده است این سلوک و این سبک و این جولان دادن‌های پرآوازه برای نوجوانی که هنوز برایش این لباس گشاد است! همه‌ی ما می‌دانیم چه اتفاقی افتاده و چه مسیری طی شده و مهرشاد، معلول چه سیستم ناقص و نامطلوبی‌ست، همه‌ی ما قصه مهرشاد را خوانده‌ایم و البته با کسانی که هنوز نمی‌دانند چرا مهرشاد یک مساله است و چرا باید برایش فکری کرد و حتی معتقدند که چه اشکالی دارد، یک نوجوان شهرستانی در این سن و سال، اینهمه اعتماد به نفس و توانمندی و مدیریت داشته که توانسته این همه پیشروی کند و نظر اکابر را به خود جلب کند و کارهای ویژه هم انجام بدهد، کاری ندارم! درباره مهرشاد حرف‌های زیادی گفته شده و نمی‌خواهم تکرار کنم، فقط خواستم بگویم حذف یک مهرشاد کمکی نمی‌کند وقتی سیستم به شکل مداوم در حال بازتولید مهرشاد است، وقتی مهرشادهایی را شناخته و می‌شناسیم که در اطرافمان در همین بستر نامناسب در حال رشدونمو هستند و ما در حال پروبال دادن به آنها، مهرشادها مذهبی و غیرمذهبی ندارند، کافیست بلد باشند از رانت‌های موجود استفاده کنند، کافیست "باگ‌" های سیستم را بدانند، حفره‌ها را بشناسند و راه و چاه کانال زدن و رایزنی و رابطه و بقول امروزی‌ها ‌"تعامل" را بلد باشند و به همه اینها اضافه کنید توانایی انعطاف‌پذیری و سازگاری و تملق و بچه‌خوب بودن و بله‌قربان گفتن را، یک مهرشاد توبیخ شد آن هم چون فضاسازی رسانه‌ای علیهش اتفاق افتاد، با بقیه مهرشادها چه کنیم که دارند از سروکول جامعه بالا می‌روند و پله‌های ترقی را با کیاست ویژه‌ای که دارند، تند و تند طی می‌کنند؟! همین اطراف هستند مهرشادهایی که دارند قوت و قدرت می‌گیرند، دارند با فریب و زرنگی پرآوازه می‌شوند و از همه جور رانت استفاده می‌کنند و همیشه با یک تلفن و یک رابطه و یک لابی‌گری حرفه‌ای کار خودشان و اطرافیانشان را راه می‌اندازند، بترسیم از جوجه مهرشادهایی که دارند بزرگ می‌شوند! ف. حاجی وثوق @ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
 اگر دل دلیل است، آورده‌ایم  اگر داغ شرط است، ما برده‌ایم  دلی سربلند و سری سر به زیر  از این دست عمری به سر برده ایم       این "فیلم" این احترام نظامی پسر به پدر، مظهر امید انگیزه غرور ملی خودباوری اقتدار احترام و ارزش‌های دیگر است، خدا کند شرمنده‌ی این خون‌ها نمانیم. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
(...انت القوی و انا الضعیف...) زمستان پارسال که شروع شد مثل همیشه گلدان‌های حیاط را آوردم داخل خانه تا سرما نخورند و یخ نزنند، اما نمیدانم چطور شد که یک گلدان کوچک کنار باغچه جا ماند و من ندیدمش! همه‌ی زمستان برف بارید و این گلدان زیر برف یخ زد و چیزی از آن نماند. یک روز که برف‌ها آب شده بودند کنار باغچه دیدمش که ساقه ها و برگ‌هایش خشکیده و ریخته بودند، فقط مانده بود یک ساقه‌ی کوچک زردرنگ که نمی‌شد به زنده بودنش امید بست، دلم برایش خیلی سوخت اما کار از کار گذشته بود و رهایش کردم همانجا بماند، بهار که شد یک روز کنار باغچه نشسته بودم که دیدم کنار آن ساقه ی زرد و خشکیده یک برگ کوچک سبز و تازه سر در آورده است! عجیب بود خیلی عجیب! از آن روز گلدان شمعدانی کوچک برایم شد مظهر مقاومت، آوردم و گذاشتمش روی طاقچه ایوان که پیش چشمم باشد، بهار تمام شد و گلدان کوچک شمعدانی برگ‌های بیشتر و بیشتری داد و شد برایم سوگلی گلدان‌ها، بیشتر از همه به او توجه می کردم و برایش وقت می‌گذاشتم، تابستان هم آمد و پاییز و گلدان‌های شمعدانی یکی‌یکی گل دادند اما گلدان کوچک من دیگر هیچ گلی نداد! انتظار هم بی‌فایده بود آن گلدان دیگر نتوانست گل بدهد... پ. ن: فشارها و سخت‌گیری‌ها لزوما آدم‌ها را نمی‌سازند،آدم‌ها اندازه و ظرفیت دارند، گاه یک فشار ممکن است برای همیشه امکان شکوفا شدن دوباره را از کسی بگیرد، مراقب ظرفیت‌های اطرافمان باشیم. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به همت چند دختر نوجوان و جوان مبلغی جمع آوری شده و نیت کرده‌اند که شیرخشک و پوشک برای نوزادان خانواده‌های نیازمند تهیه شود، ابتدا نوزادان شناسایی می‌شوند و اینکه هر کدامشان چه نوع شیر و چه سایز پوشک به کارشان می‌آید، حالا نوبت تهیه اقلام است، از آنجا که تجربه‌ای در این موارد ندارم خیال میکنم که خب، میروم یک داروخانه و مثل یک هایپرمارکت، لیست را جلویشان می‌گذارم و میگویم ازین‌ها این تعداد لطفا... اما ماجرا به این سادگی نیست، هیچ داروخانه‌ای همه نوع شیر را ندارد و محدودیت‌هایی هم در تعداد و نوع شیر وجود دارد، حساب و کتاب میکنم چندداروخانه را که بروم جور خواهد شد و باز هم به نتیجه نمی‌رسد، در نهایت به همت یک داروخانه‌ی اهل خیر و یک دوست عزیز و پای کار، بخش زیادی از اقلام سفارش داده می‌شود و بعد از چندروز به لطف خداوند جور می‌شود و می‌رسد، خدا خیر دهد به دوست اهل خیر و خانم دکتر داروخانه که تخفیف حسابی هم می‌دهد، اما تعدادی کم داریم و بخصوص یک شیرخشک ویژه برای نوزادی که نارس به دنیا آمده که کیمیا شده و پیدا نمی‌شود، شال و کلاه میکنم و چندداروخانه را میروم، نوزاد را ندیده‌ام اما عجیب دلم می‌خواهد این شیر برایش مهیا شود، اولین داروخانه... نداریم و نیست، دومین داروخانه فقط سرش را به چپ و راست حرکت می‌دهد، سومین داروخانه می‌گوید یک قوطی می‌دهیم، کد ملی خودم و نوزاد را می‌خواهد، می‌گویم ندارم، می‌گوید کد ملی فرزندتان را ندارید؟! ماجرا را می‌گویم، می‌گوید زنگ بزنید بپرسید، می‌گویم امکانش را الان ندارم، در نهایت با اصرار قبول می‌کند، چند شیر دیگر و چند پوشک دیگر هم برای چند نوزاد دیگر می‌دهد، دارم با دستان پر بیرون میایم که یک زوج جوان جلویم را می‌گیرند، "ببخشید اینا همه چقدر شدند" قیمت را می‌گویم، بهت‌شان می‌زند، مرد به همسرش می‌گوید گفتم گران است، می‌گویم بله متاسفانه گران است، زن می‌گوید "خدا برایتان ببخشد"! تازه می‌فهمم که اینها فکر کردند این چند قوطی و این چند بسته پوشک را یکجا خریده‌ام برای فرزندم، و لابد چه مرفه بی‌دردی به چشم‌شان آمده‌ام!... توضیح میدهم ماجرای این خرید چیست، چشمشان برقی می‌زند و می‌گویند خدا خیرتان دهد... می‌گویم پولش را مردم داده‌اند، خدا خیرشان دهد، انگار خیالشان راحت شده باشد از اندوهی که ازین خرید سنگین برایشان ایجاد شده، تشکر می‌کنند و می‌روند، بسته‌ها را در ماشین جاسازی میکنم همه چیز تکمیل است جز بسته نوزاد نارس که فقط یک شیر خشک دارد، امیدم ناامید نمی‌شود، مسیر بلوار را ادامه می‌دهم و هر داروخانه‌ای را در دو طرف می‌بینم می‌ایستم و سوال میکنم و همچنان نیست که نیست، قصد میکنم برگردم که چشمم به یک داروخانه کوچک می‌افتد که وسط فروشگاه‌های دیگر چندان به چشم نمی‌آید، وارد آنجا هم میشوم کوچک است و چندقفسه محدود دارد، سوال میکنم، می‌گوید اتفاقا 4 قوطی دارد و روی دستش مانده و کسی نمی‌برد! خدارا شکر میکنم که نوزاد نارسی نبوده که بخواهد اینهارا بخرد، حالا 5 قوطی شیرخشک رژیمی برای نوزاد نارس به لطف خدا جور شده است و خداوند یگانه روزی‌رسان عالم است. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
روضه خانگی - امام کاظم(ع) - 948.mp3
10.46M
دل و چشم شستشو می‌خواهند (برای محتاجان دعا کنیم) @ghalamzann