#معرفی_کتاب
📚عنوان: دستور مفصل امروز
✍نویسنده: خسرو فرشیدورد
ناشر: سخن
کتاب «دستور مفصل امروز» نوشته خسرو فرشیدورد شامل پژوهشهای تازهای درباره آواشناسی و صرف و نحو فارسی معاصر و مقایسه آن با قواعد دستوری است. این کتاب طبق اصول زبانشناسی جدید تالیف شده و دارای مطالب تازه و اصطلاحات مناسب است. تعریفهای آن نسبتا کوتاه و جامع و مانع و مبتنی بر روش علمی تحقیق است. دستور مفصل و به بیان بهتر دستور مادر است. رابطه دستور علمی و تعلیمی بیان شده، از شیوههای نادرست مانند سرهنویسی پرهیز شده است و از شیوههای پسندیدهی سنتی ،بهترین منابع فارسی و خارجی بهرهگیری شده است. به زبانی ساده و برای فوائد عملی نوشته شده و در خدمت املا، درستنویسی، نقد ادبی، ترجمه، زبان معیار، لغتسازی و… قرار گرفته است.
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
هر آن سِری که در سر داری با دوست در میان منه چه دانی که وقتی دشمن گردد و هر گزندی که توانی، به دشمن مرسان که باشد که وقتی دوست شود.
رازی که نهان خواهی، با کس در میان منه، و گر چه دوست مخلص باشد که مر آن دوست را نیز دوستان مخلص باشد، همچنین مسلسل.
خامشی به که ضمیر دل خویش
با کسی گفتن و گفتن که مگوی
ای سلیم آب ز سرچشمه ببند
که چو پر شد نتوان بستن جوی
سخنی در نهان نباید گفت
که بر انجمن نشاید گفت
#سعدی #شعر
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
فن آوری یا فناوری؟
بهاءالدین خرمشاهی:
درباره فناوری چند کلمه توضیح بدهم:
در اینکه این کلمه با تشدید یا تخفیف نون تلفظ شود، بحثی نیست و اکنون تلفظ با تشدید بیشتر شنیده میشود؛ ولی اگر یک روز تشدیدش حذف شد، سخت نگیریم.
دوم اینکه این کلمه را روی هم بنویسیم.
سوم: این کلمه از «فن» و پسوند «آوری» ساخته شده است؛ و پسوند «آوری» وقتی مرکبنویسی شود، مد یا کلاه آن میافتد.
چهارم و مهمتر از همه اینکه «آوری» را بن و مادۀ آوردن/ آوریدن نگیریم و ندانیم؛ بلکه این پسوند از ««وری» است: ناماوری = ناموری.
و خلاصه، آوری که در چسبیدهنویسی کلاه آ حذف میشود، همان است که در جنگاوری، دلاوری، ناماوری، گُنداوری و حتی به گمانم باراوری= باروری هم وجود دارد (شاید در مورد بارآوری چون بدون مد/ کلاه خواندنش دشوار میشود، آوردن آن بیاشکال باشد.)
از مجلۀ پژوهشگران، ۱۳۸۴، شمارۀ ۴ و ۵
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
❌ میشه منم صبتنام کنی برای بازیکری خیلی دوست دارم.
✅ می شه منو هم ثبت نام کنی برای بازیگری؟ خیلی دوست دارم.
#غلط_ننویسیم
#درست_بنویسیم
🖊@ghalatnanevisim
#حروف ابجدی در شماره گذاری
حروف "ابجد" شامل هشت سر واژه (ابجد، هوز، حطی، کلمن، سعفص، قرشت، ثخذ، ضظغ) است که الفبای عربی را شامل می شود. اعراب مثل یونانیان، برای هریک از حروف الفبا، مقدار عددی قرار داده بودند:
1⃣ یکان
(ا ۱)، (ب ۲)، (ج ۳)، (د ۴)، (ه ۵)
(و ۶)، (ز ۷)، (ح ۸)، (ط ۹)
2⃣ دهگان
(ی ۱۰)، (ک ۲۰)، (ل ۳۰)، (م ۴۰)،
(ن ۵۰)، (س ۶۰)، (ع ۷۰)،(ف ۸۰)
(ص ۹۰)
3⃣ صدگان
(ق ۱۰۰)، (ر ۲۰۰)، (ش ۳۰۰)، (ت ۴۰۰)
(ث ۵۰۰)، (خ ۶۰۰)، (ذ ۷۰۰)، (ض ۸۰۰)
(ظ ۹۰۰)
4⃣ هزارگان
(غ ۱/۰۰۰)
✅ راهنمای ویراستاری و درست نویسی سخن، دکتر حسن ذوالفقاری، تهران: نشر علم، چاپ سوم، ۱۳۹۲، ص ۱۰۲
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
حکایت به قلم "ســاده و روان"
📚 باب پنجم : در عشق و جوانی
🌺 حکایت ۲۰
💫 در مورد قاضی همدان حکايتی وجود دارد که با پسری (نعلبند) رابطه ای عاشقانه برقرار کرده بود به طوری که گفته اند در راه رسیدن به او تلاش زیادی داشته و غم زیادی را تحمل کرده و انتظار بسیار کشیده.
🔸در چشم من آمد آن سهی سرو بلند
🔹بربود دلم ز دست و در پای افکند
🔸اين ديده شوخ ميکشد دل بکمند
🔹خواهی که بکس دل ندهی ديده ببند
روزی بسیار عصبانی بود و پيش یکی از هم ردیفان خودش که او نیز قاضی بود آمد و از حرف هایی که پشت سرش زده بودند گلایه می کرد. فحش می داد و بی حرمتی می کرد و خود را سرزنش که ببین مردم چه حرف های زشتی پشت سرم می زنند. قاضی اشاره به یکی از عالمان هم ردیف و همراهش کرد و گفت:
🔸آن شاهدی و خشم گرفتن بينش
🔹و آن عقده بر ابروی ترش شيرينش
در بلاد عرب گويند ضَربُ الحَبیبِ زَبیبُ (۱)
🔸از دست تو مشت بر دهان خوردن
🔹خوشتر که بدست خويش نان خوردن
بی حیایی میکند و خود را عاری از گناه و جوانمردی می داند.
🔸انگور نو آورده ترش طعم بوَد
🔹روزی دو سه صبر کن که شيرين گردد
اين ها را گفت و به منصب (قضاوت) خودش بازگشت. تعدادی از بزرگان مجلس که از دوستانش بودند با احترام و ادب به او گفتند اگر اجازه بدهی موردی را می خواهیم بگوییم که امیدوار هستیم نشان بی ادبی مان نباشد و همانطور که بزرگان در این باب گفته اند:
🔸نه در هر سخن بحث کردن رواست
🔹خطا بر بزرگان گرفتن خطاست
در مرام ما دوستان که همیشه در کنار هم هستیم جایز نیست که خطایی را ببینیم و اعلام نکنیم که این خود نوعی خیانت محسوب می شود. درست ترین کار این است که دور این پسر را خط بکشی و هر چه که بین تان بوده را بیشتر ادامه ندهی و در این دوستی طمع نکنی چرا که منصب قضا و داوری پايگاهی پاک و به دور از هر گونه آلودگی می باشد. پس قبل از آنکه بیشتر آلوده و رسوا شوی بهتر است سخنان ما را جدی بگیری که عاقبت خوبی ندارد.
🔸يکی کرده بی آبروئی بسی
🔹چه غم دارد از آبروی کسی
🔸بسا نام نيکوی پنجاه سال
🔹که يک نام زشتش کند پايمال
قاضی نصیحت و همدردی دوستانش را تایید کرد و با آنها هم عقیده بود و گفت نظر شما دوستان عین واقعیت است و تردیدی در آن نیست اما:
🔸ملامت کن مرا چندانکه خواهی
🔹که نتوان شستن از زنگی سياهی
🔸از ياد تو غافل نتوان کرد بهيچم
🔹سر کوفته مارم نتوانم که نپيچم
اين ها را گفت و آنان را تحت تاثیر حرف هایش قرار داد و آنان را نعمت های زیادی بخشید همانطور که گفته اند هرکه را زر در ترازوست زور در بازوست. و آنکه بر دينار دسترس ندارد در همه دنيا کس ندارد (هر کس پول داشته باشد قدرت نیز دارد و کسی که پول ندارد و هیچ کسی را در دنیا ندارد قدرتی ندارد)
🔸هر که زر ديد سر فرود آورد
🔹ور ترازوی آهنين دوشست
خلاصه اینکه شبی، داستان دوباره اتفاق افتاد و با آن پسر خلوت کرد. خبر این اتفاق به گوش شحنه رسید (ماموری که جانشین پادشاه در شهر می باشد) قاضی تمام آن شب را با آن پسر و شراب خوردن و ناز و آواز گذراند.
🔸امشب مگر بوقت نميخواند اين خروس
🔹عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس
🔸پستان يار در خم گيسوی تابدار
🔹چون گوی عاج در خم چوگان آبنوس
🔸يک دم که چشم فتنه بخوابست زينهار
🔹بيدار باش تا نرود عمر بر فسوس
🔸تا نشنوی ز مسجد آدينه بانگ صبح
🔹يا از در سرای اتابک غريو کوس
🔸لب از لبی چو چشم خروس ابلهی بود
🔹برداشتن بگفته بيهوده خروس
یکی از یاران وفادار قاضی به سراغش آمد و گفت برخیز و این مجلس را تمام کن و تا می توانی از اینجا دور شو که دشمنانت تو را لو داده اند و از ماجرای امشب به گوش شحنه رسانده اند. پس تا هنوز آتش این فتنه زیاد نشده برخیز و برو تا شاید بتوانیم در فرصتی مناسب شرایط را درست کنیم. خدا نکند فردا گوش به گوش همه از این ماجرا باخبر شوند که روی خوشی ندارد و پس از مدتی کوتاه همه از داستان امشب با خبر می شوند. قاضی مست و خندان به او نگاه می کرد و گفت:
🔸پنجه در صيد برده ضيغم را
🔹چه تفاوت کند که سگ لايد
🔸روی در روی دوست کن بگذار
🔹تا عدو پشت دست ميخايد (۲)
۱__ قسمتی از یک ضرب المثل عربی است که تا حدودی به معنی هر چه از دوست میرسد ... ، می باشد.
۲_شیر درنده با شکارش دست و پنجه نرم می کند و برایش نالیدن و عوعو کردن سگ اهمیتی ندارد. روبروی یارت بشین و عشق بازی کن و بگذار دشنانت از حسادت دست خود را گاز بگیرند
صفحه (1) ... ادامه در صفحه ۲
#غلط_ننویسیم
#حکایات_سعدی
🖊@ghalatnanevisim
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
صفحه (2)
همان شب به پادشاه خبر دادند که در سرزمین تحت فروانروایی شما چنین بی شرمی اتفاق افتاده است دستور چه می فرمایید؟ پادشاه گفت من او را فردی با کمالات و بزرگ می دانم شاید با او دشمنی کرده اند و می خواهند او را تحقیر کنند. به نظر من چنین حرف هایی صحت ندارد مگر آنکه خلاف آن اثبات شود
🔸بتندی سبک دست بردن بتيغ
🔹بدندان برد پشت دست دريغ
شنيدم که پادشاه با چند نفر از سربازانش بالای سر قاضی آمدند. [شمع را ديد ايستاده و شاهد نشسته و می ريخته و قدح شکسته و قاضی در خواب مستی بی خبر از ملک هستی.] او را بیدار کردند و گفتند دیگر بیدار شو که آفتاب در آمده. قاضی مطلع شد که داستان از چه قرار است! گفت مگر آفتاب از کدام سمت طلوع کرده است؟ گفتند از مشرق! قاضی گفت خدا را شکر که هنوز در توبه باز است و می توانم توبه کنم البته بحکم حديثی که می گوید: لایُغلَقُ علی العبادِ حتی تَطلَعَ الشمسُ مِن مَغربِها، استَغْفِرُکَ اللّهُمَّ و اَتوبُ الیکَ (۳)
🔸اين دو چيزم بر گناه انگيختند
🔹بختِ نافرجام و عقل ناتمام
🔸گر گرفتارم کنی مستوجبم
🔹ور ببخشی عفو بهتر کانتقام
پادشاه گفت در این شرایط که گناهت دلیل حکم مرگت شده است هیچ توبه ای قابل قبول نیست و سودی برایت ندارد البته به حکم حدیثی که می گوید: فَلَم یَکُ یَنفَعُهُم ایمانُهُم لَمّا رَأَوا بَأسَنا. سوره غافر / آیه ۸۵ (۴)
🔸چه سود از دزدی آنگه توبه کردن
🔹که نتوانی کمند انداخت بر کاخ
🔸بلند از ميوه گو کوتاه کن دست
🔹که کوته خود ندارد دست بر شاخ
با وجود چنین کار زشتی که از تو سرزده است هیچ راه نجاتی برای خود باقی نگذاشتی و به سربازانش دستور داد او را دستگیر کنند. قاضی گفت اگر اجازه بدهید تنها یه سخن می خواهم بگویم. پادشاه گفت بگو می شنوم قاضی گفت:
🔸بآستين ملالی که بر من افشانی
🔹طمع مدار که از دامنت بدارم دست
🔸اگر خلاص محالست از اين گنه که مراست
🔹بدان کرم که تو داری اميدواری هست
پادشاه گفت این ها که می گویی نوعی سخنوری جدید و نکته ای است در نوع خود زیبا. با این حال نه با عقل جور در می آید و نه از نظر شرعی درست می باشد که از گناهت بگذرم حتی گمان نمی کنم این کمال و شیرینی کلامت باعث شود که امروز از گناهت بگذرم.
بهترین کار این است که تو را از بالای قلعه به پایین پرت کنم تا باعث عبرت دیگران شود. قاضی گفت: ای خداوند جهان دست پرورده این دولت هستم و خدمتگزار آن و شما بهتر از من می دانید، این خطایی است که دیگران نیز انجام می دهند اما امروز دامن مرا گرفته است. پس یک گناهکار دیگر را به پایین بینداز تا من درس عبرت بگیرم.
پادشاه از این حرف خنده اش گرفت و به لطف، او را بخشید و به کسانی که به دنبال پیدا کردن گناه و خطای دیگران هستند اشاره ای زد و گفت:
🔸هر که حمال عيب خويشتنيد (۵)
🔹طعنه بر عيب ديگران مزنيد
۳_معنی حدیث: در توبه بر بندگان بسته نمیشود مگر اینکه خورشید از مغرب طلوع کند. توبه کردم از گناهی که کردم.
۴_معنی آیه: اما ایمانشان پس از دیدن مرگ و مشاهده عذاب ما، بر آنها هیچ سودی نبخشید.
۵_ حمال: حمل کننده
#غلط_ننویسیم
#حکایات_سعدی
🖊@ghalatnanevisim
#توضیحات
-خیره: شگفتزده
-تو گفتی ز جنگش سِرشت آسمان: گویی آسمان سهراب را از جنگ سرشته.
-یک زمان: یک لحظه
-و گر باره زیراندرش زآهن است / شگفتیسرون است و رویینتن است: یا که اسبِ زیرِ پایش آهنین است و رویینتن با کفلی ستبر و نیرومند.
-میان سوده از بند و ز آهن بَرش: کمرش را کمربند ساییده و زخمی کرده و تنش را جوشن.
-آهنگ: حمله
-همه کارِ ما سخت ناساز بود / بدآوردن گشتن کی آغاز بود؟: ما به دستورِ خودِ شاه (سهراب) از آغاز اجازهی جنگیدن نداشتیم و بههمیندلیل کارمان سخت نابهسامان بود.
-تو گفتی ز مستی کنون خاستهست / و گر رزم با یک تن آراستهست: گویی او (سهراب) مستقیماً از مجلسِ شرابخواری به میدانِ جنگ آمده و از مستی خطرِ عظیم را نمیشناسد یا که گویی به جنگِ فقط یک نفر آمده، نه یک لشکر.
-میش از گرگ پدید آمدن: روشن شدنِ حسابِ کارها و ضعیف و قوی از هم
-پای اندرآوردن: دست زدن به کاری
-که او بود بر زین و نیزه به دست / چو گرگین فرود آمد، او برنشست: (سهراب به طوس حمله میکند) چون اوست که نگهبانی میدهد و بقیه خوابیدهاند. پیش از طوس هم گرگین نگهبان بوده، با رفتنِ او نوبتِ نگهبانی به طوس رسیده.
-ز نیرو بیفتاد ترگ از سرش: از قدرتِ ضربه کلاهخودش از سر افتاد.
-نتابید با او، بتابید روی: (طوس) تابِ جنگ با او (سهراب) را نداشت پس برگشت و گریخت.
-مایه: قدرت
-پایه: درجه
-هم آیینِ پیشین نگه داشتیم / سپاهی بر او ساده بگماشتیم // سواری نشد پیشِ او یکتنه / همیتاخت از قلب تا میمنه: (گیو میگوید: چون کسی تابِ مقاومت دربرابرِ سهراب را نداشت) مانندِ چنینمواقعی سپاهی از پیادگان دورِ او جمع کردیم و شهسواری یکتنه به جنگش نرفت و سهراب از قلبِ سپاه تا سمتِ راست آن برای خود جولان میداد (بی که کسی را بتواند تنها گیر بیندازد).
-برز: بلند
-نارسیده: نابالغ
-به بالا ستاره پسایدهمی: قامتش ستاره را لمس میکند؛ او چنان بلند است که به ستاره میرسد.
-تنش را زمین برگراید همی: وزنش برای زمین سنگینی میکند و قابلِتوجه است.
-هیون: شتر
-ستبری: کلفتی
-دوال: تسمه
-پیوند: بند و مفصلِ بدن
-گر از باد جمبان شود کوهِ خار، / بجمبید بر زینبر آن نامدار: اگر کوهِ خارا از باد تکانی بخورد، سهراب هم از جایش تکان خورد!
-به کُستی همیبایدم چاره کرد: باید از کُشتی برای کُشتنِ او کمک بگیرم.
-کوشیدن: جنگیدن، تلاش کردن
-دستگاه: توانایی
-بدسگال: بداندیش، دشمن
-رخ بر زمین مالیدن: نماز و ستایش کردن
-کام تازه کردن: برآوردنِ آرزو
-با فرِّ شاه برآید همه کامهی نیکخواه: بهمددِ شکوه و قدرتِ شاه دوستانش به کامِ دل میرسند.
#غلط_ننویسیم
#شاهنامه_خوانی
🖊@ghalatnanevisim