eitaa logo
غلط ننویسیم
16.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
187 ویدیو
3 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/v257.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 حکایت به قلم "ســاده و روان" 📚 باب پنجم : در عشق و جوانی 🌺 حکایت ۱۴ 💫 رفیقی داشتم كه در بسیاری از سفرها با هم بودیم و همسفره یکدیگر و در مورد هر چیزی ساعت ها گفتگو می کردیم. روزی براى اندكى سود، خاطر مرا آزرد و دوستى ما به پايان رسيد، با این حال از دو طرف نسبت به همديگر دلبستگى داشتيم. شنيدم روزی در مجلسى دو بيت از اشعار من خوانده شد و آن دو بيت اين بود. 🔸نگار من چو در آيد به خنده نمكين 🔹نمک زياده كند بر جراحت ريشان 🔸چه بودى ار سر زلفش به دستم افتادى 🔹چو آستين كريمان به دست درويشان (۱) گروهى از درویشان اشعار من را ستودند که البته می دانم بخاطر زيبايى اشعار من نیست بلكه به سبب بزرگواری و صفت نيک ایشان می باشد. آن دوست قديمی هم در ميان آنان بود که او هم بسيار آفرين گفته بود و به خاطر از دست رفتن دوستى ديرينه اش با من، بسيار افسوس خورده و به گمان خود اقرار كرده بود، دانستم كه از اطراف او نيز اشتياق و ميلى به من هست، اين اشعار را براى او فرستادم و آشتى كرديم. 🔸نه ما را در ميان عهد و وفا بود 🔹جفا كردى و بد عهدى نمودى 🔸به يک بار از جهان دل در تو بستم 🔹ندانستم كه برگردى به زودى 🔸هنوزن گر سر صلح است بازآى 🔹كز آن محبوبتر باشى كه بودى (۲) 🔹کر آن (مقبولتر) باشی که بودی ۱_ يعنى: آنگاه که یار من با خنده نمکینش ظاهر می شود بر زخم دلسوخته گان این نمک زیادت می کند. ای كاش حلقه گيسويش به دستم مى آمد همانند آستين سخاوتمندان که در دست سائلان افتد. ۲_ يعنى: مگر نه اين است كه بين من و تو پيمان دوستى و وفادارى استوار بود، ولى تو بى مهرى و سست عهدى نمودى. من از همه جهان يكسره دل به مهر تو بستم اما نمیدانستم که آیا دوباره بر می گردی. اما اگر هنوز خواهان پیوند دوباره هستی بازگرد که ارزشت در نزد من بیشتر از قبل خواهد بود. 🖊@ghalatnanevisim
شاهنامه خوانی 👇👇👇قسمت صد و هشتاد و نهم👇👇👇 🖊@ghalatnanevisim
4_5929482487074914781.mp3
1.14M
(بخش ۶۹) (بخش ۱۹) گفتار اندر پرسیدن سهراب نشان‌های خَیمه‌ها از هُجیر 🖊@ghalatnanevisim
-چن افگند خور سوی بالا کمند / زبانه برآمد به چرخِ بلند: تصویری زیبا از طلوعِ آفتاب، باز هم متناسب با بافتِ حماسیِ شاهنامه. خورشید چون پهلوانی کمند انداخته که خود را بالا بکشد و اولین شعاع‌های آن در آسمان پیدا شده. -خفتان: جامه‌ی جنگ -چرمه: اسبِ سفید، و در بسیاری جاها چون این‌جا، به معنیِ مطلقِ اسب -پرند: حریرِ ساده و بی‌نقش -پرندآور: پرند+آ میانوند+ورِ دارندگی؛ دارای صفتِ حریرِ ساده، یعنی درخشان -پرندآور افگنده اندر بَرَش: (شمشیرِ) درخشان را حمایل کرده بود. -مغفر: کلاهخود -خسرَوی: شاهانه -کمندی به فتراک‌بر شست خم / خم اندر بُرو، روی کرده دژم: (سهراب) بر ترک‌بندِ زین کمندی به‌طولِ شصت تای طناب بسته بود. و بر چهره‌اش چین انداخته بود و خشمگین می‌نمود. خمِ اول برای طناب به‌زیبایی به خمِ دوم برای چهره‌ی سهراب پیوند خورده و مطلب را به رشته‌ی پیوستگی کشیده. -تندبالا: تپه/جای بلند -بدو گفت: کژّی نیاید ز تیر // نشانه نیابد چو خم آورد / سرافشان شود، زخم کم آورد: (سهراب از هجیر می‌خواهد که در پاسخِ پرسش‌های او راستی پیشه کند و تمثیلِ «تیر» و کشیدگی‌اش رامی‌آورد که) تیر باید صاف باشد. اگر خمیده و ناراست باشد نمی‌تواند وقتِ از تن پراندنِ سرها (جنگ) ضربه‌ی خوبی بزند یا سرِ تیر جدا خواهد شد و نخواهد توانست ضربه‌ی خوبی بزند. -گزاییدن: آزار دادن -به کژّی مکُن رای، و چاره مجوی: فکرِ ناراستی نکن و دنبالِ نیرنگ مگرد. -روی‌ تابیدن: روی برگرداندن، برگشتن -هیچ: اصلاً -آراسته: آماده، یا پُرزینت‌ -خواسته: کامِ دل، ثروت، گنج -ورایدون: اگر -گردنکش: پهلوان -مرز: کشور، شهر -برشمردن: توضیح دادن، باز کردن -سراپرده‌ی دیبه از رنگ‌رنگ / بدوی‌اندرون خیمه‌های پلنگ...: پهلوانانِ بزرگ در جنگ‌ها علاوه بر پرچمِ اصلی پرچمی مخصوص‌به‌خود نیز داشته‌اند و این بخش جامع‌ترین توصیفِ این پرچم‌هاست؛ رنگ و مشخصاتِ آن‌ها و نقشی که بر آن‌ها بوده که اغلب هم توتمِ قبیله‌ی آن پهلوان بوده. بهانه‌ی این توصیفات در این بخش پرسش‌های سهراب از هجیر است که اسیرِ اوست، برای شناختنِ دشمن و نیز آگاه شدن از حضورِ پدرش، رستم و شناختنِ او. در این اولین مورد، سهراب از خیمه‌گاهی حریر و رنگارنگ می‌پرسد که چادرهایی رنگارنگ/منقش با پوستِ پلنگ در آن‌هاست. جلوی خیمه‌گاه صد فیلِ خشمگین است و کجاوه‌ای فیروزه‌ای و پرچمی بلند با نقشِ خورشید که بر سر آن نقشِ ماهِ زرین است و قابِ پرچم -یا پوششِ میله‌ی آن- بنفش، و این‌ها همه در قلبِ سپاه. هجیر پاسخ می‌دهد که این‌ها که گفتی ازآنِ کاوس است. -میمنه: سمتِ راستِ سپاه -بنه: سازوبرگ، تدارکات -رده: صف(کشیده) -پالای: اسب -زده پیشِ او پیل‌پیکردرفش / به دربر سوارانِ زرینه‌کفش: دومین خیمه‌گاه ازآنِ طوس است با رنگِ سیاه با پرچمی به‌نقشِ فیل و سوارانی با کفش‌هایی طلایی که درواقع نمونه‌ی خودِ طوسِ زرینه‌کفشند. -یکی شیرپیکردِرفشی بِزر / درفشان یکی در میانش گهر: سومین خیمه‌گاه سرخ‌رنگ است و ازآنِ گودرز با پرچمی به نقشِ شیرِ طلایی، و آراسته به سنگ‌های قیمتی. -جوشن‌ور: صاحبِ جوشن، کنایه از جنگجو -آزادگان: مردمِ نژاده، ایرانیان و در این‌جا شاید نامِ خانوادگی خانواده‌ی گودرز باشد، که یعنی: گودرزِ ایرانی یا گودرزِ نجیب‌زاده. -فر: فخر، مایه‌ی افتخار -گودرزِ گشوادگان: گودرز پسرِ گشواد. "ان" پسوندِ نسبت است. 🖊@ghalatnanevisim
✅املای شکستۀ «چه‌ام است» و بقیۀ شخص‌هایش ♦️ چه‌مه (چه + ام+ است) نمونه: «حالم خوب نیس. نمی‌دونم چه‌مه.» ♦️چه‌ته (چه + -َت + است) نمونه: «چه‌ته به همه داری فحش می‌دی؟» ♦️چه‌شه (چه + ـَش + است) نمونه: «این طرف چه‌شه؟ انگار از دماغ فیل افتاده!» ♦️چه‌مونه (چه + مان + است) نمونه: «خداروشکر همه‌چی داریم. دیگه چه‌مونه؟!» ♦️چه‌تونه (چه + تان + است) نمونه: «چه‌تونه تا پام‌و می‌ذارم از در کلاس بیرون به هم می‌پرین؟!» ♦️چه‌شونه (چه + شان + است) نمونه: «اینا چه‌شونه روزوشب مث سگ‌ودرویش‌ می‌پرن به هم؟!» مسعود هوشیار 🖊@ghalatnanevisim
هدایت شده از قاصدک
‌ 🧡✨نظم و برنامه ریزی و برکت زمانی برات مهمه⁉️ ⚪️✨جذابیت و آداب معاشرت عالی برات مهمه⁉️ 🧡✨خودسازی و آرامشت برات مهمه⁉️ 🧡✨اگه جوابت بله هست با لبخند وارد کانال خودسازی و نظم ما شو ⚪️✨یه جمع انرژی مثبت 600 هزار نفره 🧡✨پاییزت رو با ما گرم و دلنشین کن ⚪️✨روی لینک زیر بزن و وارد شو👇 https://eitaa.com/joinchat/1634271298C2b479acc30
📚عنوان: سیر فرهنگ و‌هنر در ادوار تاریخی ✍نویسنده: محمد مدد پور ناشر: انتشارات سوره مهر نوشتار حاضر با مباحثی در باب اسم‌شناسی تاریخی آغاز شده و به دنبال آن با استناد به آثار دینی، اساطیری و فلسفی از دوره‌های مختلف تاریخی سخن به میان آمده است .در بخش دوم نیز درباره تجلی فرهنگ در دوره‌های اساطیری ماقبل یونان، دوره یونانی، قرون وسطی، دوره اسلامی و دوره جدید توضیح داده شده است . 🖊@ghalatnanevisim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ز من مپرس کیَم، یا کجا دیارِ من است ز شهرِ عشقم و دیوانگی شعارِ من است منم ستارهٔ شام و تویی سپیدهٔ صبح همیشه سویِ رهت چشم انتظار من است 🖊@ghalatnanevisim
🔴 اندیشگان به معنای صاحبان اندیشه، اندیشه‌وران، اندیشه‌ورزان یا مجمع متفکران و دانشمندان نادرست است. 🔵 اندیشگان جمع اندیشه است. ✅ از واژه تا فرهنگ، بهاءالدین خُرّمشاهی، تهران، انتشارات ناهید، چاپ دوم، ۱۳۹۰، ص ۸۶. 🖊@ghalatnanevisim