باز شنبه یک بغل شور و امید آورده است
یک سبد عشق و محبت را نوید آورده است
باز کن چشمت به روی عالم زیبا ببین
هر طراوت را برای تو پدید آورده است
ک. قالینی نژاد_افروز
درود اولین پگاه هفته تون بخیر و شادی💐💐💐
"سکوت"
چقدر سکوت را فریاد بکشم
وچند شعر بسرایم بی واژه
بگذار بگویند
این شاعر دفتر نداشت
آه هایی مانده در سینه
آه هایی یخ زده
شعرهایی خیس!
کبری بهپور
"سکوت"
وقتی درد
دهانت را بست
روزگار
گوشه ی لبانت را چرت زد
وتو خندیدی
به تمام خطوط منحنی!
کبری بهپور
بجوش از سینه، ای خورشید تابستان هشیاری
مرا از خواب خود بیدار کن، ای خواب بیداری
مرا بیدار کن تا طعنه ها را پاسخی باشم
خداوندا مرا بردار از پسوند بی عاری
خلاصم کن از این صبح و شب پی در پی چون هم
از این تکرار در تکرار در تکرار تکراری
اگر نام مرا می خواهی از من بشنوی بشنو
مرا نام است و شهرت سال ها بیزار بیزاری
مرا بردار از این خواب سنگین، این پتوی ننگ
برایم قهوه دم کن، قهوه ی مرغوب قاجاری
سجاد حیدری قیری
غزلی برای
هبه ابو نداء
شاعره شهید فلسطینی
بنویس بنویس بنویس،تاریخ را جوهری کن
مردم به تو چشم دارند،با شعر پیغمبری کن
تو شهپر غزه بودی،بال و پر غزه بودی
در آسمان سرودن هان! التیام آوری کن
ای شعر ناب نمردن،ای خشم دندان فشردن
در سنگری از حماسه،این درد را بستری کن
چون شعر هایت سپیدی،چون حرف هایت امیدی
چون داستانت رشیدی این راه را رهبری کن
در غزه اخبار داغ است،زن،کودک،آوار،مرگ،آه
ای دختر آتش و اشک،با واژه جنگاوری کن
در غزه حمام خون است،غسل شهادت کن ای عشق
تقدیر را زندگی...نه،تقدیر را دلبری کن!
شیراز،پروانه نجاتی
#بصیرت؛ #شعر_پایداری
#مرگ_بر_اسرائیل؛ #مقاومت_اسلامی
دیدیم در آیینهی سرخ محرمها
پُر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
ما کمتریم و بارها خواندیم در قرآن
«بسیارها» خورده شکست سختی از «کمها»
راه نجات این است که یار علی باشی
حالا که دنیا پر شده از ابنملجمها
باید لباس شیر پوشید و به میدان زد
رفتند وقتی گرگها در جِلد آدمها
در سینهی ما هیچ ترسی از شهادت نیست
وقتی که روی دار شد معراج میثمها
باخون قاسمها و فخریزادهها عمریست
نقش است ذکر "یاعلی" بالای سَردَمها
یکروز اسرائیل را نابود خواهد کرد
فرماندهای از جنس طهرانیمقدمها
روز قیام شیعیان بسیار نزدیک است
بالاتر از بالاتر از بالاست پرچمها...
✍ #مجتبی_خرسندی
«سمبولیسم حماسی- اسطورهای نیما»
یکی از شاخههای سمبولیسم نیمایی که بر جریانهای پس از او تاثیری شگرف نهاده، سمبولیسم اسطوره ای- حماسی اوست. این دست از اشعار نیما عمدتا در نقطهی گرهخودگی شاعرانگی سمبولیسمِ در حال افول نیما و اندیشهی سیاسی چپ نزدیک به سالهای کودتا شکل گرفته و تا حدودی میتوان آن را مکمّل سمبولیسم اجتماعی نیما دانست. پادشاه فتح نیما، از نمونههای کامل این نوع است که تاثیر شیوهی آن را بر بسیاری از آثار شاخص اخوان ثالث و حتی شاملو میتوان دید. از مشخصههای اصلی این دست از اشعار نیما، باید به موارد زیر اشاره کرد:
-استفاده از زبانی حماسی و نمایشنامهای و نزدیکشدن به ساخت یک حماسهی دراماتیک.
-نزدیکی به زبان و نوع واژهگزینی سبک خراسانی و بهرهگیری از آرکائیسم واژگانی و دستوری.
- بلندی و کوتاهی سطرها بیش از اشعار سمبولیسم فردی؛ همچنین طول بیشتر اشعار.
- وضوح بیشتر معنا در مقایسه با اشعار فردی به دلیل کم شدن حذفها؛ همچنین تبدیل سمبولهای عبارتی مبهم به سمبولهای واژگانی تکرار شونده و قابل فهم.
- غلبهی نگاه جمعی، توجه به خلق و تودهی مردم و دعوت به مبارزه.
-استفادهی بیشتر از قافیه در مقایسه با اشعار سمبولیسم فردی.
-جابهجاییهای دستوری مکرر در ساخت سطرها؛ همچنین تعدد جملهها و عبارات موقوفالمعانی.
در ادامه، بخشهایی از «مرغ آمین» نیما را که از موفقترین شعرهای این جریان در ادبیات معاصر است، از نظر میگذرد:
"مرغ آمین"
مرغ آمین دردآلودی است کآواره بمانده.
رفته تا آنسوی این بیدادخانه
بازگشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه.
نوبت روز گشایش را
در پی چاره بمانده.
… او نشان از روز بیدار ظفرمندی است.
با نهان تنگنای زندگانی دست دارد.
از عروق زخمدار این غبار آلوده ره تصویر بگرفته.
از درون استغاثههای رنجوران.
در شبانگاهی چنین دلتنگ، میآید نمایان.
وندر آشوب نگاهش خیره بر این زندگانی
که ندارد لحظهای از آن رهایی
میدهد پوشیده، خود را بر فراز بام مردم آشنایی.
رنگ میبندد
شکل میگیرد
گرم میخندد
بالهای پهن خود را بر سر دیوارشان میگستراند..
#نیما_و_پیروانش
#محمد_مرادی
#شعر_معاصر
https://eitaa.com/mmparvizan
💚 فرزندم!
با کسی دوست شو که #کتاب بخواند. کسی که پولش را به جای دود و دم و مشروب، خرج کتاب کند.
دوستی که در سوگ " گُل ممدِ کلیدر " گریسته باشد و
در خیالش با " مارال "به خواب رفته باشد.
کسی که " همسایه های " " احمد محمود " را بخواهد که بخواند.
دوستی که " جای خالی سلوچ "
, "کافه پیانو " ، "عزاداران بَیَل" را بخواند.
کسی که سولمازِ آتش بدون دود را تا خانه بخت همراهی کرده
" بامدادِ خمار " و " شوهر آهو خانم "،ِ " بوف کور " صادق هدایت، "شازده احتجابِ " گلشیری را بخواند و "سمفونی مردگانِ " معروفی را با دل و جان گوش کند.
کسی که " تنگسیر "، صادق چوبک و " چشم هایش " بزرگ علوی و " در درازنای شبِ " میرصادقی و " سووشون " سیمین دانشور را نظاره کند.
مدیر مدرسه اش جلال آل احمد باشد و " داستان یک شهر " را از زبان احمد محمود شنیده و در " کافه نادری " رضا قیصریه به ملکوت بهرام صادقی برسد.
فرزندم!
با کسی دوست شو که کارتِ کتابخانه اش از کارت عابر بانکِ والدینش برایش ارزشمندتر باشد.
تشخيص اش سخت نيست، حتماً در کیفش بجای فندک و انبوه لوازم آرایش، کتابی برای خواندن و بجای صحبت از آخرین مدل پورشه و تیپ فلان خواننده و هنرپیشه، از آخرین کتاب هایی که وارد بازار نشر شده اند، حرف می زند.
کسی که وقتش بجای کافی شاپ ها و متر کردن خیابانها، در کتابخانه ها و کتابفروشی ها بگذرد.
کسی که یک غزل حافظ زنده اش کند و برای تماشایِ سرو سیمین سعدی سرش را بر باد بدهد و با دوبیتی های خیام دلش روشن شود.
کسی که سوار بر شبدیزِ خسرو همراه با لیلی و مجنون به جشن شیرین و فرهادِ نظامی برود.
با کسی دوست شو که بر داغ سهراب جوانمرگ گریسته و رستم شاهنامه را بر جومونگ تلویزیون ترجیح دهد و برای فرزند همسایه شان دعایِ فردوسی بزرگ را بخواند:
سیه نرگسانت پر از شرم باد
رخانت همیشه پر آزرم باد
کسی که در جستجوی خورشید شمس همراه با مولانا از بلخ تا قونیه سفر کرده و در خلوتِ کیمیا خاتون سماع کرده باشد.
فرزندم!
با جوانی دوست شو که فریاد " آی آدم های " نیما را شنیده و آیدا را در آیینه شاملو دیده باشد.
کسی که " آرش کمانگیرِ " سیاوش کسرایی را به رویِ خار و خاراسنگ خوانده و در یک شب مهتابی با " مشیری " باز از آن کوچه گذشته و اشکی در گذرگاه تاریخ ریخته باشد.
کسی که سوار بر اسب سپید وحشی منوچهر آتشی از کوچه باغ های نیشابور شفیعی کدکنی گذشته تا به سرای بی کسیِ ابتهاج برسد...
با کسی دوست شو که در سرمای زمستانِ اخوان با قاصدک، نرم و آهسته به سراغ سهراب سپهری رفته باشد تا با فروغ تولدی دیگر پیدا کند و تا شقایق هست زندگی کند...
کسی که با " یاد ایام "،یادی از نوایِ شجریان کند و " ماهور شجریان " با دلش بیداد کرده باشد.
کسی که "الهه نازِ " بنان و گلنار و زهره داریوش رفیعی را دوست داشته و آواز قمر، مرغ جانش را به پرواز در آورد.
کسی که تار شهناز و لطفی زخمه بر دلش بزند ، "بانگ نی" کسایی و موسوی آتش به جانش افکند و با سه تار ذوالفنون و ساز یاحقی شهنوازی کند.
با کسی دوست شو که شخص را مانند بت پرستش نکند پرستش از ان خداست آن هم اگاهانه نه کور کورانه...
با کسی دوست شو که در موبایلش بجای صد نوع گیم، صد کتاب صوتی باشد و اگر جایی به انتظار نشست، انتظارش را با " صد سال تنهایی " مارکز پُر کند و با "بیگانه " آلبر کامو، بیگانه نباشد...
کسی که در اوج جنگ با آناکارنینا در اندیشه صلح با تولستوی باشد.
کسی که داستایوسکی و برادران کارامازوف را بخاطر جنایت یک ابله، مکافات نکند و هستی و نیستی اش را تقدیم سارتر کند.
فرزند عزیزم!
با کسی باش که پرورش عضلات مغزش را مهم تر از عضلات بدنش با تزریق آمپول بداند.
کسی که برای بدست آوردن محبوبش مبارزه می کند ،
اما هیچ عشقی را گدایی نمی کند...!
فردی که شرم را در نگاه خود جستجو می کند.
با کسی که بداند راه موفقیت ، با شکست سنگفرش شده و با هر شکست، محکمتر از قبل کنارت می ماند.
کسی که آرزو نکند مشکلاتش آسان شوند، بلکه تلاش کند که توانش افزونی یابد.
کسی كه حتی در اوج اندوه ، تبسم را فراموش نکند و کلامش تسکینی باشد برای " دوزخیان روی زمین ".
فرزند عزیزم!
اگر با کسی دوست شدی که اهل خواندن بود، کنارش باش.
لازم نیست دوستِ تو
شاگرد اول کلاس باشد.
کافیست فقط کتابخوان باشد.
چون کسی که کتابخوان است یک روز
درس خوان هم می شود، اما خیلی از درس خوان ها هرگز کتابخوان نخواهند شد.
با کسی دوست شو که #بوی_کتاب بدهد.
کسی که عطر و ادکلنش بویِ خوش
کتاب باشد.
بوی
خوشِ
کتاب...
.................
#آینده خواندنی ست!!
هفته کتاب وکتابخوانی گرامی باد
#انجمن ادبی شعر قند پارسی