۲۸ اردیبهشت #روز_خیام است. حکیم عمر خیام نیشابوری، شاعر و ریاضیدان بزرگ ایرانی است که رباعیات و نگاه فلسفی او به زندگی در ایران و جهان طرفداران بسیار دارد.
در ایران به خاطر دستاوردهای #خيام در ریاضی، این روز را #روز_ریاضیات نیز مینامند
☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۲۸ اردیبهشت زادروز حکیم عمرخیام
(زاده ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ نیشابور -- درگذشته سالهای ۵۰۲ یا ۵۰۵ نیشابور) شاعر، ریاضیدان و ستارهشناس
او از ریاضیدانان، ستارهشناسان و شاعران ایران در دوره سلجوقی است و گرچه پایگاه علمی او از جایگاه ادبیاش برتر است، ولی آوازهاش بیشتر بهخاطر نگارش رباعیات اوست که شهرت جهانی یافته و سرودههایش به بسیاری زبانها، منتشر شده است. از جمله ادوارد فیتزجرالد رباعیات او را بهزبان انگلیسی ترجمه کرده که مایه شهرت بیشتر وی در مغرب زمین شده است. (جالب اینکه، "از خیام حدود ۲۰۰ رباعی به یادگار مانده است" ولی همین تعداد کم، آنچنان وزین و دلنشین است که موجب شهرت جهانگیر او شده است. و این پندی است برای شاعرانی که گمان میکنند پرگویی و پرشماری شعر و ازدیاد دیوان شعر، امتیاز است. در حالی که حافظ بزرگ نیز، تنها یک دیوان غزل دارد، اما زیبایی و شیوایی سرودههایش وصف ناپذیر است.)
از برجستهترین کارهای خیام نیز اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظامالملک، در دوره سلطنت ملکشاه سلجوقی بود. نقش وی در حل معادلات درجه سوم و مطالعاتش درباره اصل پنجم اقلیدس نام او را بهعنوان ریاضیدانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرد.
او در حدود ۴۳۶ تا ۴۴۹قمری، با حمایت و سرپرستی ابوطاهر، قاضیالقضات سمرقند، کتابی درباره معادلههای درجه سوم بهزبان عربی و با نام "رساله فیالبراهین علی مسائلالجبر و المقابله" نوشت. پس از این دوران به دعوت سلطان جلالالدين ملکشاه سلجوقی و وزیرش نظامالملک به اصفهان رفت تا سرپرستی رصدخانه اصفهان را بهعهده گیرد. وی ۱۸ سال در آنجا اقامت کرد و به مدیریت او زیج ملکشاهی تهیه شد و طرح اصلاح تقویم را تنظیم کرد. تقویم جلالی که تدوین اوست بهنام جلالالدين ملکشاه مشهور است،
تأثیرگذارترین اثر ریاضیاش نیز با نام "رساله فیشرح مااشکل من مصادرات اقلیدس" است که در آن خطوط موازی و نظریه نسبتها را شرح داده است.
#برگی_از_تقویم_تاریخ
#خیام
نگاهی به خیام
ازدی که گذشت هیچ از اویادمکن
فردا که نیامده ست فریاد مکن
بر نامده وگذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش وعمر بربادمکن
خیام را با رباعی هایش می شناسیم وبا آثارش درعلم ریاضی ونجوم ونوروز نامه
وتقویم جلالی.
دراروپا ترجمه ی فیتز جرالد از رباعیات
خیام هم مترجم را به شهرت رساند
هم خیام را .
پوتین رییس جمهورروسیه گفته بود" رباعیات خیام کتاب بالینی می است"
یان رپیکا مولف تاریخ ادبیات ایران
معتقداست که (اروپاییان درماندگی خودرا در رباعیات خیام می بینند)
دررباعیات خیام سایه ی مرگ برسراوهمچنان سنگینی می کند.
برای کم کردن این سنگینی یا فراموش کردن آن ما را به خوشباشی ودم غنیمتی
فرا می خواند.
کدام شاعر می تواند مرگ وزندگی را به این زیبایی به تصویر بکشد؟
جامی است که عقل آفرین می زندش
صدبوسه مهر بر جبین می زندش
وین کوزه گر دهرچنین جام لطیف
می سازدو باز برزمین می زندش
.
یا
این کوزه که دردست توست اندام دیگری بوده است واندام توکوزه ی دیگران خواهد شد.
در زمان خیام حنابله واشعریون علیه معتز له برخاسته بودند
وسلاجقه به قلمع وقمع سایر دگر اندیشان می پرداخته اند.
اعتراض خیام دانشمند علیه این جمودبوده است
اگر به اختصار من فردوسی را حماسی بنامیم ومن مولوی را عرفانی ومن حافظ را رند.
.من خیام من شکاک ودم غنیمت شماراست
که بر اختلاف فرقه ای می تازدوبا خوش باشی نرد عشق می باز د
همین مرگ اندیشی اوست که می گوید..
دردشت وصحراکه پامی گذاری با غرور وخواری پا نگذار.
شاید این سبزه از لاله رویی روییده است.
خیام می گوید.(ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست)دم را داشته باش چون بر نمی گردد
دنیا مانند کهنه زالی است
دعوای فرقه ای راهی به دهی نمی برد
یا (عمرم بگذشت وهیچ معلوم نشد)
یا (تاچند اسیر رنگ وبو خواهی شد)
یا همه زندگیت خوابی باشد که دیده باشی همه عمر
شرایط اجتماعی ان دوران را چه خوب خیام دراین رباعی نشان داده است.
چون حاصل آدمی دراین شورستان
جز خوردن غصه نیست یا کندن جان
خرم دل آن که زین جهان زود برفت
واسوده کسی که خودنیامد به جهان
به اختصار می توان اندیشه های خیام را اینگونه بیان کرد
در اندیشه های خیام سه نوع اندیشه وجود.دارد
خاطره ی ایران باستان که همه اندیشمندان ایرانی از ان الهام گرفته اند.
مرغی دیدم نشسته بر باره ی طوس
در پیش نهاده کله ی کیکاوس
با کله همی گفت که افسوس افسوس
کو بانگ جرسها وکجا ناله ی کوس
.....بی اعتباری دنیا وکوتاهی عمر که باید دم را غنیمت شماریم
برخیز ومخور غم جهان گذران
بنشین ودمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دیگران
......چون وچرا در کار افرینش
از امدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جلال وجاهش نفزود
وز هیچ کسی نیز دوگوشم نشنود
کاین آمدن ورفتنم از بهر چه بود
...خیام معتقد است یکی راه حل را از طریق دین می داند ویکی از راه علم می ترسم هیچکدام به عمق حقایق نرسند
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
مترسم از انکه بانگ اید روزی
کای بیخبران راه نه انست ونه این.
....خیام می گوید همه ی مسایل حل شدنی است مگر مرگ.
از جرم گل سیاه تا اوج زحل
کردم همه مشکلات کلی را حل
بگشادم بندهای مشکل به حیل
هربندگشاده شد به جز بند اجل
در این رباعی خیام به منجمی خود اشاره دارد.
منابع ،رباعیات خیام، نوشته های محمدعلی اسلامی ندوشن درباره ی خیام
لهراسپ ،بهرامیان
آرایه های ادبی
به مناسبت ۲۸ اردیبهشت، روز بزرگداشت خیام
«افسوس که نامهٔ جوانی طی شد»
دوران شباب و عیش، صرف وی شد
آمد ون ارشاد بناگه از دور
کل طرب از دماغ بنده قی شد
*
«این قافلهٔ عمر عجب میگذرد»
گه تند و گهی وجب وجب میگذرد
شادی چو شترمرغ سریع، اما غم
مانند الاغ مش رجب میگذرد
*
«در دهر هر آنکه نیمنانی دارد»
در بزم خودش عیش نهانی دارد
بیدین قدح شراب در دست، ولی
دیندار به دست خویش رانی دارد
*
«دهقان قضا بسی چو ما کشت و درود
غم خوردن بیهوده نمیدارد سود»
تا آن که رود غم از دلت داد بزن:
دودود دورودود دورود دورود دود دورودود!
*
«این کوزه چو من عاشق زاری بودهست»
اما دانی پی چه کاری بودهست؟
این دسته برای اخذ وام بانکی
مشغول مراحل اداری بوده ست
*
«بر چهرۀ گل نسیم نوروز خوش است»
غم گر برود به سرعت یوز خوش است
میگفت زنی به شوهرش: my honey
گر که بخری clothes یا shoes خوش است
*
«پیش از من و تو لیل و نهاری بودهست»
هر فرد پی کسبی و کاری بوده ست
مسئول فلان که هست بر بنز سوار
قبل از سِمتش سوار گاری بوده ست
*
در کارگه کوزهگری رفتم باز
دیدم دوهزار کوزه افتاده دراز
ناگاه یکی کوزه صدا زد چون غاز
کو کوزه«خر» و کوزه«بز» و کوزه«گراز»
#شیخ_غیرمفید
مهدی پرنیان
نقیضه طنز
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ذَخِیرَهَ الْمُتَعَبّـِدِینَ
فراخوان سی و نهمین
شبشعر عاشورا
آخرینمهلت ارسال آثار:
غروب عید غدیر/ 5 تیرماه 1403
برگزاری:
10 تا 12 مردادماه 1403
موضوع:
«حضرت امام زینالعابدین، سجاد علیهالسلام»
ارسال آثار:
نشاني پست الكترونيكي:
poemashoora@yahoo.com
- با توجه به فرصت محدود زماني مهلت ارسال آثار تمديد نخواهد شد.
- ذکر مشخصات کامل نام، شماره ملی ، تاریخ دقیق تولد، نشانی، شماره تماس، تحصیلات و شغل همراه اثر الزامی است.
- كليه آثار ارسالي بايستي بهصورت تایپشده در صفحه اصلی ایمیل ارسال شوند. از پذیرفتن آثار بهصورت پیوست، pdf، عکس و یا تایپ بهصورت جدولبندی شده جدا معذوريم.
- شاعران و نغمهسرایان عاشورایی بایستی برداشتهای معرفتی خویش را پیرامون شخصیت حضرت سیدالساجدین و زینالعابدین امام سجاد علیهالسلام در قالب شعر بیان کنند
- مطالعه کتابهای ارزشمند «وارث ارغوان ها» اثر استاد دکتر محمدرضا سنگری و «یک حرف بس است» اثر استاد مهندس سید مجتبی حسینی میتواند شاعران را در دریافتهای معنوی و ادبی یاری کند. نسخه pdf این کتابها از طریق وبلاگ و کانالهای رسمی ستاد در دسترس علاقهمندان قرار خواهد گرفت.
- شاعران عاشورایی محدودیتی ازلحاظ فرم و قالبهای ادبی نخواهند داشت. اما حداکثر مجاز به ارسال 3 اثر هستند و در صورت ارسال تعداد بیشتر اثر چهارم به بعد حذف میشوند.
- دبیرخانه در استفاده از آثار برای تهیه محصولات فرهنگی و هنری و... آزاد خواهد بود.
وبلاگ: poemashoora.blogfa.com
"از مشهد توس تا مشهد مقدس"
اگر متون ادبی پارسی را در جایگاه یکی از اسناد اجتماعی_ تاریخی در نظر بگیریم؛ در خلال آنها اشاراتی یافت میشود که میتواند مویّد جایگاه حرم امام رضا(ع) در خراسان کهن باشد.
چنانکه در متون عرفانی و برخی دیوانهای کهن دیده میشود؛ واژهی مشهد در معنای مکانی مشخص، از دیرباز در ادبیات سیاسی و دینی منعکس بوده است؛ با این تفاوت که در اغلب اشارات موجود، از این واژه در مفهوم "شهادتگاه بزرگان دینی و فرهنگی" استفاده شده است. حتی در دیوان عنصری هم به این واژه اشاره شده و شاعران و نویسندگان کهن، برای تبیین این واژه از کلماتی اضافی پس از آن استفاده کردهاند.
در شعر و متون نیمهی نخست سدهی پنجم به بعد، بارها کلمهی مشهد نمودیافته که برخی در ترکیبات مشهد توس و مشهد علیبن موسیالرضا آمده و معرِّفِ مرقد امام رضا(ع) است و در برخی نمونهها به مشهد امام علی(ع) و شهدای کربلا و دیگر بزرگان اشاره شده است:
سواد ساحت فرغانهی بهشتآیین
چو کربلا همه آثار مشهد شهداست
(دیوان عمعق بخاری)
برای مثال فلکی شروانی در سوگندنامهاش، به روضهی پیامبر و مشهد علی(ع) قسم خورده است:
به هشت قصر معمّر به هفت نور مقوّم
به نور روضهی سیّد به خاک مشهد حیدر
(دیوان فلکی)
خاقانی هم در شعری از زیارت مشهد امیرالنحل(امام علی) یاد کرده است:
پس به کوفه مشهد پاک امیر النحل را
همچو جیش نحلجوش انسی و جان دیدهاند
(دیوان خاقانی)
در متون تاریخی چون تاریخ بیهقی و متون عرفانی نظیر طبقاتالصوفیه؛ بارها به مشهد توس و مشهد علیبن موسیالرضا اشاره شده است. در برخی کتب دیگر چون: اسرارالتوحید و سفرنامهی ناصرخسرو به دیگر مشاهد (شهادتگاهها) تلمیح شده و بسیاری از شاعران نیز به کلمهی مشهد(بدون اضافه و توضیح) در مفهوم مطلق شهادتگاه اشاره کردهاند.
بر اساس متون ادبی در دست، تا میانهی سدهی پنجم نویسندگان و شاعران فارسیزبان، برای مشخصشدن مراد خود از کاربرد کلمهی مشهد، پس از آن توس یا نام امام رضا(ع) یا دیگر بزرگان مورد نظر را افزودهاند؛ ویژگیای که حتی در متون پس از این دوره نیز تا حدودی کاربرد داشته؛ اما از اواخر سدهی پنجم به دلیل شهرت روزافزون زیارتگاه امام هشتم(ع) بهویژه در خراسان، برخی شاعران کلمهی مشهد را بدون قید(چون مدینه در مدینهالنبی)، به معنای شهر کنونی مشهد به کاربردهاند؛ گویا کمکم این واژه به معنای شهر شهادت امام رضا(ع) در میان ایرانیان کاربرد یافته است.
نخستین اشارهی اینگونه در اشعار، مربوط به دیوان امیرالشعرا معزی(ف ۵۱۸_۵۲۱) است که در ستایش یکی از ممدوحانش، از شهرت شهر مشهد به دلیل زیارتگاه امام هشتم یاد کرده است:
ز بورضاست جهان را همیشه نور و نوا
چنانکه زینت و زیب از رضاست مشهد را
(دیوان معزی)
معزی در مدحی دیگر نیز به واژهی مشهد در جایگاه شهر مشهد مقدس اشاره کرده است. با توجه به اینکه ممدوح معزی ابورضا، در حدود سال ۴۷۶ منصب داشته، میتوان تایید کرد که در این زمان، مخاطبان ادبیات رسمی واژهی مشهد را در جایگاه شهر مقدس مشهد میشناختهاند؛ هرچند در ادبیات مجاوران حرم، این واژه محتملا از سدهی سوم با همین تلقی متداول بوده است.
از قصیدهی مشهور سنایی در جایگاه نخستین ستایش کامل و مستقل امام رضا(ع) در شعر فارسی نیز که حدود سال ۵۰۰ سروده شده، میتوان دریافت که شهر مشهد در این دوره حرمت و حریمی مذهبی یافته بوده است:
دل را حرمی است در خراسان
دشوار تورا به محشر آسان
...از رفعت او، حریم مشهد
از هیبت او، شریف بنیان...
(دیوان سنایی)
در اسرارالتوحید محمدبن منور هم در توصیف مشاهد زمان، بارها از صفت "مقدس" استفاده شده؛ نکتهای که یادآور زمینههای شکلگیری شهرت "مشهد مقدس" در روزگار ماست.
#شعر_دینی
#ادبیات_شیعی
#امام_رضا
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
کاخ بلند رباعی
رباعی قالب بسیار سختی است. شاعر باید تمام ذوق و سخندانی و خلاقیّت هنریاش را به خورد چهار مصراع بدهد. باید تمام حرفش، تمام آنچه روحش را به خلجان آورده بریزد به شکم چهار مصراع. تنها چهار مصراع!
اینجا همان بزنگاهیست که دست ناشاعر رو میشود. اینجا دیگر نمیشود با لفّاظیهای بیمزه، وزن را بیهوده پُرکرد. در این فضای ضیق نه جایی برای درازنفسی باقی میماند نه جایی برای آسمان به ریسمان بافتن. گوینده هم دستش زیر سنگِ وزنی از پیش تعیین شده مانده و هم تنگنای قافیه را دارد. در واقع قالبِ شعر گوینده را به سهکنج برده، تیغ بر رگش نهاده و میگوید:
بیار آنچه داری ز مردی و زور!
از این چهار مصرع که به مثابۀ چهار پایۀ ساختمانی شکوهمند است حتّی اگر یکی از آنها سست و ناتندرست باشد کاخ بلند رباعی فرو میریزد. به واقع چهار ستون این ساختمان باید همدست هم و کلمات اندک آن که خشتهای این ستونند باید دوست و دستدرگردن هم باشند.
اگر معمار خوشذوق و چیرهدست باشد، اگر همه چیز دست به دست هم بدهد و اگر کار همان طور پیش برود که باید و شاید، این کاخ کوچک میتواند آنقدر بلند باشد که کلاه از سر بیننده بیندازد.
آرایه های ادبی
هفتمین رویداد فرهنگی ادبی *آیینهها*
آشنایی با شاعران قرن نهم تا معاصر
بررسی آراء و آثار: "بابا فغانی شیرازی"
مجری: دکتر مهدی فاموری
سخنران: دکتر محمد حسین حبیب آگهی
🕓زمان: یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶
🏛مکان: شیراز – چهارراه حافظیه – سالن غزل تالار حافظ اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان فارس
اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس
مؤسسه فرهنگی هنری آفتاب مهر صبا قرارگاه شهید آوینی
#آیینه-ها #بابافغانی-شیرازی #شعر #اداره-کل-فرهنگ-و-ارشاد-اسلامی-فارس #شاعران-دیار-فارس
✅ هر کلمه یک ایده است.
به این کلمات نگاه کنید: خاک، هاله، تن، پناه، زیتون، درخشان، توزین، زلال، دردبار، دیگ، سیر، لنگر.
با دیدن هر کلمه چیزی در ذهن شما تداعی نشد؟
عینی یا ذهنی بودن کلمات فرقی نمیکند، مهم این است که هر کلمه تداعیکنندۀ تصاویر و مفاهیمی است که گاه گنگ و گاه واضحاند. و این تداعیها بهترین جرقه برای شروع نوشتناند.
کافی است یک واژه را در مرکز ذهنت نگه داری و شروع کنی به قلم زدن. بنویسی که به آن واژه چه حسی داری، آن واژه در زندگی تو چه نقشی دارد؟ آیا میتوانی مفهومپردازی آن واژه را در ذهن خودت گسترس بدهی؟ دربارۀ رنگ و بوی آن واژه چه فکر میکنی؟! و دهها سوال منطقی و فرامنطقی دیگر که تو برمیگزینی و در پاسخ آنها کاغذ سیاه میکنی.
به گمانم کسی در این تمرین موفقتر است که به زبان و کلمه به عنوان ارزشمندترین دستاورد بشری نگاه کند. اما اغلب آدمها چون از بدو تولد، زبان مادری مفت و مسلم به چنگشان آمده، با زبان برخوردی شلخته و سرسری دارند. مثل هر چیزی که سهل به دست میآید و فراوان است. اما برخورد نویسنده با کلمات از سر احترام و کمیابی است. نویسنده واژهها را بهتر خرج میکند. او میداند که «هر واژه یک ثروت است» و هزاران هزار سال تلاش انسان است که زبان را به شکل و صورت فعلی پیشکش ما کرده.
نوشتن، قدر دانستن کلمههاست.
#شاهین_کلانتری
آرایه های ادبی
از زنــدگی از این همه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
دلگیرم از ستـــــــــــاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام
دل خسته سوی خانه تن خسته می کشم
آوخ ... کزیــن حصـــــــــــــار دل آزار خسته ام
بیزارم از خموشی تقـــویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام
از او کــــــــه گفت یار تو هستم ولی نبود
از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام
تنـــــها و دل گــرفته و بیزار و بی امید
از حال من مپرس که بسیار خسته ام
#محمد_علی_بهمنی
"زیارت"
به سویت آمدهام جذبهای نهان بامن
چه کردهای مگر ای شور ناگهان! با من؟
تویی که عطر تو در کوچههای نیشابور
عجین شده است به تخمیر جاودان، با من
به سویت آمدهام از هوای شاه چراغ
نوای هوهوی خیل کبوتران با من
به سویت آمدهام از مسیر جادهی ابر
کویرها به هوایت نفسزنان، با من
از این طرف غم شاه شهید در جگرم
از آن طرف عطش ماه جمکران با من
از این طرف شعفی سبز در منازل دل
از آن طرف خبر شوق دوستان با من
به مشهد آمدهام، نبضنبض شاعرخیز
کمیت و دعبل و حسان، دواندوان با من
هزار رودکی از فارس تا به طوس ردیف
هزار زمزمه چون جوی مولیان با من
هزار حافظ و سعدی غزلسرای دلت
هزار فردوسی، شاهنامهخوان بامن
ولی به وصف تو باید امامنامه سرود
اگر که بار معانی کشد بیان با من
زبان قافیهها در ستایشت کوتاه
قدم قدم، غم ایطاء و شایگان با من
به یک قدم منم و شاعری که کهنهسرا است
به یک قدم عطش شاعری جوان با من
نشسته اینجا با شوق، پیش من اخوان
خمیده آنسو با ذوق، قهرمان با من
هزار نامهی عینالقضات در چشمم
هزار تذکره عطار، لبگزان با من
هزار سبحه مقامات بوسعید به لب
هزار ترجمه، حلاجِ رازدان با من
به پیشت آمدهام، رقصرقص گرم سماع
جنید و مولوی و شمس دفزنان با من
نه! شمس ذرهی نوری است پیش شمس شموس
غزلغزل شطح از بایزید جان با من:
بیا که در گذر صحن عشق باریده است
بیا قدم بزن ای عقلِ تر دهان! با من
ببین که سکر تماشای بارگاهش باز
چه سهوها که عیان کرده در نهان با من
بیا و ردشو از این معدنالشفا ای دل!
دوصفحه، بیقانون، بوعلی بخوان بامن
#
به پیشت آمدهام، با لبان مضمونساز
کلیم و صائب و بیدل نقارهخوان، بامن
شبیه شعر، تورا بیت بیت خواهم یافت
اگر که صبر کند، لفظ ناتوان بامن
#
مگر ستارهی مهرت طلوع کرده به دل
که در مدار تو افتاده کهکشان با من؟
نه من به پای زیارت دویدهام تنها_
که روبه توست: زمین بامن و زمان بامن؛
به سمت مبدا تو ذهن بادها جاری
به سوی مقصد تو رودها روان با من؛
درختها به تولای مشرقت پر گل
بهارها به تمنات، گلفشان با من
بهشت صحن تورا ژاله ژاله شرم پذیر_
شقیق و نرگس و شمشاد و ارغوان با من
چهار فصل به اذنت هواییان ورود
بهار و تابستان، شرمگین: خزان با من
به رنگ گنبد زردت به شرح طاق طلات
رخی است رونق انگور و زعفران با من
#
من از مکان تحیر رسیدهام اینجا
به جستجوی تو جانهای لامکان با من
من از زمین محبت به سویت آمده ام
اگرچه در سفر توست، آسمان با من
به دستگیر ملایک رسیدهام اینجا
صدای ممتد بال فرشتگان با من
من ایستادهام اینک میان حیرت خلق
جهانیان همه انگشت بر دهان با من
من ایستادهام اینجا کنار ثقل جهان
ملالنامهی تقدیر انس و جان بامن
من ایستادهام اینجا میان گوهرشاد
طنین لحظهی گلدسته و اذان با من
به خلسه دست رساندم به نقرهکوب ضریح
خروش و غلغل انبوه زایران با من
درود! ای نفست روحبخش سینهی ما
سلام! ضامن نام تو بیامان با من
#
تو شاهراه یقین منی اگر یک روز
به جنگ صدتنه رو آورد گمان با من
تو یار و حافظ دین و دل منی حتی
اگر که دشمن خونی شود جهان با من
اگر که زور غمت را نیفکنی به دلم
چه می کنند به تزویر این و آن بامن
ببین بدون تو و سفرهی ولایت تو
چه کرده است غم آبرو و نان با من؟
تو واژهواژه به جانم خطور کن، بگذار
فلان و غیر نباشند همزبان با من
اگر تو دوست بداری مرا چه باک اگر
به جرم عشق تو دشمن شود فلان با من؟
ولی چه جای شکایت؟ که اینک اینجایم
مقابل تو و خورشید خاوران با من
میان حیرت این زایران سردر خویش
کسی رسیده که سر میدهد تکان با من،
به شمسهخوانی او حظّ نقش فرشچیان
به شوق نقّاره، نغمهی بنان بامن
#
در ازدحام خیالات خویش تنهایم:
[خیال همسرم آن یار مهربان با من
ضحا نشسته به شادی و خیره سمت رواق
سنا به خنده و بازی قدمزنان بامن]
به خود میآیم و یک بغض...، آب مینوشم
هزار چشمه عطش میزند فغان با من
#
زمان به ساعت آخر رسیده، باید رفت
ببار اشک خوش آخرالزمان با من
بخوان صداقت پندار، جاودان در جان
بمان سعادت دیدار، همچنان با من
درودحس شفاعت، مرا ببر با خود
سلام حال زیارت، کمی بمان با من
#
سفر تمام شد و در کنار سفرهی صبح
نشستهام من و یک داغ بینشان با من
به یاد پرچم سبز تو چای مینوشم
جوانه میدهد از شوق استکان با من
#محمد_مرادی
#شعر_آیینی
#امام_رضا
https://eitaa.com/mmparvizan
صبح شد، برخیز و بنشین روبهروی آینه
تا ببینی بهتر از خورشید رویاروی توست💛
#حسین_منزوی
#مناسبت_روز
🗓 ۸ ذیالقعده، سالروز درگذشت #فخرالدین_عراقی شاعر قرن هفتم است.
🔹عراقی مشایخ سلسلۀ سهروردیه (شعبهی هند) بود و بعضی از تذکره نویسان او را مرید مستقیم شهاب الدین عمر #سهروردی شمردهاند.
🔸 در قونیه به خدمت شیخ صدرالدین قونوی و جلال الدین مولوی و جمعی دیگر از بزرگان صوفیه رسید و شیخ خانقاه توقات شد.
🔹یورش مغولان، زمینه درهمآمیختگی بیسابقه اندیشهها و آراء را فراهم آورد. دو مکتب بزرگ تصوف با هم تلاقی کردند: عرفان نظری ابن عربی، یعنی وحدت وجود و تصوف خراسانی، که از طریق شعر، مجاز و استعاره به زبان میآمد. فخرالدین عراقی، با ایجاد آشتی و همخوانی میان این دو جریان از کسانی است که ابن عربی را در قالب شعر به فرهنگ ایران انتقال داده است.
🔸«لَمعات» که مهمترین اثر منثور عَراقی است در زمان صحبت صدرالدین قونوی و تحت تأثیر آثار ابن عربی نوشته شدهاست. عراقی در دیباچه کتاب تصریح میکند که لمعات را بر سنن سوانح شیخ احمد غزالی نوشتهاست. وقتی لمعات به اتمام رسید و شیخ (عراقی) آن را به صدرالدین قونوی عرضه کرد، صدرالدین آن را بوسید و بر دیده نهاد و فرمود: «فخرالدین سِرّ سخن مردان آشکار کردی و لمعات به حقیقت لبّ فصوص است.»
🔹غزل عرفانی که با سنایی آغاز شده بود، با فخرالدین عراقی به اوج رسید. همچنین او نخستین کسی است که ساقینامهٔ مستقلی در قالب ترجیع بند سرود. #حافظ در غزلیاتش از عراقی بسیار تأثیر پذیرفته است، چنانکه خود میگوید:
حافظ خودتصریح می فرماید که :
«غزلیات عراقی است سرود حافظ
که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد»
🔻نمونهای از غزلهای عراقی:
خوشا دردی که درمانش تو باشی
خوشا راهی که پایانش تو باشی
خوشا چشمی که رخسار تو بیند
خوشا ملکی که سلطانش تو باشی
خوشا آن دل که دلدارش تو گردی
خوشا جانی که جانانش تو باشی
خوشی و خرمی و کامرانی
کسی دارد که خواهانش تو باشی
چه خوش باشد دل امیدواری
که امید دل و جانش تو باشی
همه شادی و عشرت باشد ای دوست
در آن خانه که مهمانش تو باشی
گل و گلزار خوش آید کسی را
که گلزار و گلستانش تو باشی
چه باک آید ز کس آن را که او را
نگهدار و نگهبانش تو باشی
مپرس از کفر و ایمان بیدلی را
که هم کفر و هم ایمانش تو باشی
مشو پنهان از آن عاشق که پیوست
همه پیدا و پنهانش تو باشی
برای آن به ترک جان بگوید
دل بیچاره تا جانش تو باشی
عراقی طالب درد است دایم
به بوی آنکه درمانش تو باشی
ای نفْس! لبِ بوسه به هر پا زدهای
رویی به کس و ناکس و هرجا زدهای
ای از همه ناراضی و از خود راضی!
یک شب درِ خانهی ″رضا″ را زدهای؟!
۱۸ فروردین ۱۴۰۳ - حرم
#محمد_محمدیرابع
چه می کنی
ای مرد، در میانهی میدان چه میکنی؟!
در لابلای جنگل و باران چه می کنی؟!
میز ریاست تو چه کم داشت از رفاه
در ورزقان و در مه و بوران چه میکنی؟!
دل کنده از اوامر و دستور و پایتخت
در نقطههای مرزی ایران چه میکنی؟!
ای هفتروز هفته، به فکر ضعیفها
همشانه ی فقیر و ضعیفان چه میکنی؟!
تهران اگر که شهر و مقرّ ریاست است
پس در میان ایل و دهستان چه میکنی؟!
#ابراهیم_قبله_آرباطان
بداهه