eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
271 دنبال‌کننده
2هزار عکس
258 ویدیو
90 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"از مشهد توس تا مشهد مقدس" اگر متون ادبی پارسی را در جایگاه یکی از اسناد اجتماعی_ تاریخی در نظر بگیریم؛ در خلال آن‌ها اشاراتی یافت می‌شود که می‌تواند مویّد جایگاه حرم امام رضا(ع) در خراسان کهن باشد. چنانکه در متون عرفانی و برخی دیوان‌های کهن دیده می‌شود؛ واژه‌ی مشهد در معنای مکانی مشخص، از دیرباز در ادبیات سیاسی و دینی منعکس بوده است؛ با این تفاوت که در اغلب اشارات موجود، از این واژه در مفهوم "شهادتگاه بزرگان دینی و فرهنگی" استفاده شده است. حتی در دیوان عنصری هم به این واژه اشاره شده و شاعران و نویسندگان کهن، برای تبیین این واژه از کلماتی اضافی پس از آن استفاده کرده‌اند. در شعر و متون نیمه‌ی نخست سده‌ی پنجم به بعد، بارها کلمه‌ی مشهد نمودیافته که برخی در ترکیبات مشهد توس و مشهد علی‌بن موسی‌الرضا آمده و معرِّفِ مرقد امام رضا(ع) است و در برخی نمونه‌ها به مشهد امام علی(ع) و شهدای کربلا و دیگر بزرگان اشاره شده است: سواد ساحت فرغانه‌ی بهشت‌آیین چو کربلا همه آثار مشهد شهداست (دیوان عمعق بخاری) برای مثال فلکی شروانی در سوگندنامه‌اش، به روضه‌ی پیامبر و مشهد علی(ع) قسم خورده است: به هشت قصر معمّر به هفت نور مقوّم به نور روضه‌ی سیّد به خاک مشهد حیدر (دیوان فلکی) خاقانی هم در شعری از زیارت مشهد امیرالنحل(امام علی) یاد کرده است: پس به کوفه مشهد پاک امیر النحل را همچو جیش نحل‌جوش انسی و جان دیده‌اند (دیوان خاقانی) در متون تاریخی چون تاریخ بیهقی و متون عرفانی نظیر طبقات‌الصوفیه؛ بارها به مشهد توس و مشهد علی‌بن موسی‌الرضا اشاره شده است. در برخی کتب دیگر چون: اسرارالتوحید و سفرنامه‌ی ناصرخسرو به دیگر مشاهد (شهادت‌گاه‌ها) تلمیح شده و بسیاری از شاعران نیز به کلمه‌ی مشهد(بدون اضافه و توضیح) در مفهوم مطلق شهادتگاه اشاره کرده‌اند. بر اساس متون ادبی در دست، تا میانه‌ی سده‌ی پنجم نویسندگان و شاعران فارسی‌زبان، برای مشخص‌شدن مراد خود از کاربرد کلمه‌ی مشهد، پس از آن توس یا نام امام رضا(ع) یا دیگر بزرگان مورد نظر را افزوده‌اند؛ ویژگی‌ای که حتی در متون پس از این دوره نیز تا حدودی کاربرد داشته؛ اما از اواخر سده‌ی پنجم به دلیل شهرت روزافزون زیارتگاه امام هشتم(ع) به‌ویژه در خراسان، برخی شاعران کلمه‌ی مشهد را بدون قید(چون مدینه در مدینه‌النبی)، به معنای شهر کنونی مشهد به کاربرده‌اند؛ گویا کم‌کم این واژه به معنای شهر شهادت امام رضا(ع) در میان ایرانیان کاربرد یافته است. نخستین اشاره‌ی این‌گونه در اشعار، مربوط به دیوان امیرالشعرا معزی(ف ۵۱۸_۵۲۱) است که در ستایش یکی از ممدوحانش، از شهرت شهر مشهد به دلیل زیارتگاه امام هشتم یاد کرده است: ز بورضاست جهان را همیشه نور و نوا چنانکه زینت و زیب از رضاست مشهد را (دیوان معزی) معزی در مدحی دیگر نیز به واژه‌ی مشهد در جایگاه شهر مشهد مقدس اشاره کرده است. با توجه به اینکه ممدوح معزی ابورضا، در حدود سال ۴۷۶ منصب داشته، می‌توان تایید کرد که در این زمان، مخاطبان ادبیات رسمی واژه‌ی  مشهد را در جایگاه شهر مقدس مشهد می‌شناخته‌اند؛ هرچند در ادبیات مجاوران حرم، این واژه محتملا از سده‌ی سوم با همین تلقی متداول بوده است. از قصیده‌ی مشهور سنایی در جایگاه نخستین ستایش کامل و مستقل امام رضا(ع) در شعر فارسی نیز که حدود سال ۵۰۰ سروده شده، می‌توان دریافت که شهر مشهد در این دوره حرمت و حریمی مذهبی یافته بوده است: دل را حرمی است در خراسان دشوار تورا به محشر آسان ...از رفعت او، حریم مشهد از هیبت او، شریف بنیان... (دیوان سنایی) در اسرارالتوحید محمدبن منور هم در توصیف مشاهد زمان، بارها از صفت "مقدس" استفاده شده؛ نکته‌ای که یادآور زمینه‌های شکل‌گیری شهرت "مشهد مقدس" در روزگار ماست. https://eitaa.com/mmparvizan
کاخ بلند رباعی رباعی قالب بسیار سختی است. شاعر باید تمام ذوق و سخندانی و خلاقیّت هنری‌اش را به خورد چهار مصراع بدهد. باید تمام حرفش، تمام آنچه روحش را به خلجان آورده بریزد به شکم چهار مصراع. تنها چهار مصراع! اینجا همان بزنگاهی‌ست که دست ناشاعر رو می‌شود. اینجا دیگر نمی‌شود با لفّاظی‌های بی‌مزه، وزن را بیهوده پُرکرد. در این فضای ضیق نه جایی برای درازنفسی باقی می‌ماند نه جایی برای آسمان به ریسمان بافتن. گوینده هم دستش زیر سنگِ وزنی از پیش تعیین شده مانده و هم تنگنای قافیه را دارد. در واقع قالبِ شعر گوینده را به سه‌کنج برده، تیغ بر رگش نهاده و می‌گوید: بیار آنچه داری ز مردی و زور! از این چهار مصرع که به مثابۀ چهار پایۀ ساختمانی شکوهمند است حتّی اگر یکی از آنها سست و ناتندرست باشد کاخ بلند رباعی فرو می‌ریزد. به واقع چهار ستون این ساختمان باید همدست هم و کلمات اندک آن که خشت‌های این ستونند باید دوست و دست‌درگردن هم باشند. اگر معمار خوش‌ذوق و چیره‌دست باشد، اگر همه چیز دست به دست هم بدهد و اگر کار همان طور پیش برود که باید و شاید، این کاخ کوچک می‌تواند آنقدر بلند باشد که کلاه از سر بیننده بیندازد. آرایه های ادبی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هفتمین رویداد فرهنگی ادبی *آیینه‌ها* آشنایی با شاعران قرن نهم تا معاصر بررسی آراء و آثار: "بابا فغانی شیرازی" مجری: دکتر مهدی فاموری سخنران: دکتر محمد حسین حبیب آگهی 🕓زمان: یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶ 🏛مکان: شیراز – چهارراه حافظیه – سالن غزل تالار حافظ اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان فارس اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس مؤسسه فرهنگی هنری آفتاب مهر صبا‌‌‌ قرارگاه شهید آوینی -ها -شیرازی -کل-فرهنگ-و-ارشاد-اسلامی-فارس -دیار-فارس
✅ هر کلمه یک ایده است. به این کلمات نگاه کنید: خاک، هاله، تن، پناه، زیتون، درخشان، توزین، زلال، دردبار، دیگ، سیر، لنگر. با دیدن هر کلمه چیزی در ذهن شما تداعی نشد؟ عینی یا ذهنی بودن کلمات فرقی نمی‌کند، مهم این است که هر کلمه تداعی‌کنندۀ تصاویر و مفاهیمی است که گاه گنگ و گاه واضح‌اند. و این تداعی‌ها بهترین جرقه برای شروع نوشتن‌اند. کافی است یک واژه را در مرکز ذهنت نگه داری و شروع کنی به قلم زدن. بنویسی که به آن واژه چه حسی داری، آن واژه در زندگی تو چه نقشی دارد؟ آیا می‌توانی مفهوم‌پردازی آن واژه را در ذهن خودت گسترس بدهی؟ دربارۀ رنگ و بوی آن واژه چه فکر می‌کنی؟! و ده‌ها سوال منطقی و فرامنطقی دیگر که تو برمی‌گزینی و در پاسخ آن‌ها کاغذ سیاه می‌کنی. به گمانم کسی در این تمرین موفق‌تر است که به زبان و کلمه به عنوان ارزشمندترین دستاورد بشری نگاه کند. اما اغلب آدم‌ها چون از بدو تولد، زبان مادری مفت و مسلم به چنگ‌شان آمده، با زبان برخوردی شلخته و سرسری دارند. مثل هر چیزی که سهل به دست می‌آید و فراوان است. اما برخورد نویسنده با کلمات از سر احترام و کمیابی است. نویسنده واژه‌ها را بهتر خرج می‌کند. او می‌داند که «هر واژه یک ثروت است» و هزاران هزار سال تلاش انسان است که زبان را به شکل و صورت فعلی پیشکش ما کرده. نوشتن، قدر دانستن کلمه‌هاست. آرایه های ادبی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از زنــدگی از این همه تکرار خسته ام از های و هوی کوچه و بازار خسته ام دلگیرم از ستـــــــــــاره و آزرده ام ز ماه امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام دل خسته سوی خانه تن خسته می کشم آوخ ... کزیــن حصـــــــــــــار دل آزار خسته ام بیزارم از خموشی تقـــویم روی میز وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام از او کــــــــه گفت یار تو هستم ولی نبود از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام تنـــــها و دل گــرفته و بیزار و بی امید از حال من مپرس که بسیار خسته ام
‍ "زیارت" به سویت آمده‌ام جذبه‌ای نهان بامن چه کرده‌ای مگر ای شور ناگهان! با من؟ تویی که عطر تو در کوچه‌های نیشابور عجین شده است به تخمیر جاودان، با من به سویت آمده‌ام از هوای شاه چراغ نوای هوهوی خیل کبوتران با من به سویت آمده‌ام از مسیر جاده‌ی ابر کویرها به هوایت نفس‌زنان، با من از این طرف غم شاه شهید در جگرم از آن طرف عطش ماه جمکران با من از این طرف شعفی سبز در منازل دل از آن طرف خبر شوق دوستان با من به مشهد آمده‌ام، نبض‌نبض شاعرخیز کمیت و دعبل و حسان، دوان‌دوان با من هزار رودکی از فارس تا به طوس ردیف هزار زمزمه چون جوی مولیان با من هزار حافظ و سعدی غزلسرای دلت هزار فردوسی، شاهنامه‌خوان بامن ولی به وصف تو باید امامنامه سرود اگر که بار معانی کشد بیان با من زبان قافیه‌ها در ستایشت کوتاه قدم قدم، غم ایطاء و شایگان با من به یک قدم منم و شاعری که کهنه‌سرا است به یک قدم عطش شاعری جوان با من نشسته اینجا با شوق، پیش من اخوان خمیده آنسو با ذوق، قهرمان با من هزار نامه‌ی عین‌القضات در چشمم هزار تذکره عطار، لب‌گزان با من هزار سبحه مقامات بوسعید به لب هزار ترجمه، حلاجِ رازدان با من به پیشت آمده‌ام، رقص‌رقص گرم سماع جنید و مولوی و شمس دف‌زنان با من نه! شمس ذره‌ی نوری است پیش شمس شموس غزل‌غزل شطح از بایزید جان با من: بیا که در گذر صحن عشق باریده است بیا قدم بزن ای عقلِ تر دهان! با من ببین که سکر تماشای بارگاهش باز چه سهوها که عیان کرده در نهان با من بیا و ردشو از این معدن‌الشفا ای دل! دوصفحه، بی‌قانون، بوعلی بخوان بامن # به پیشت آمده‌ام، با لبان مضمون‌ساز کلیم و صائب و بیدل نقاره‌خوان، بامن شبیه شعر، تورا بیت بیت خواهم یافت اگر که صبر کند، لفظ ناتوان بامن # مگر ستاره‌ی مهرت طلوع کرده به دل که در مدار تو افتاده کهکشان با من؟ نه من به پای زیارت دویده‌ام تنها_ که روبه توست: زمین بامن و زمان بامن؛ به سمت مبدا تو ذهن بادها جاری به سوی مقصد تو رودها روان با من؛ درخت‌ها به تولای مشرقت پر گل بهارها به تمنات، گل‌فشان با من بهشت صحن تورا ژاله ژاله شرم پذیر_ شقیق و نرگس و شمشاد و ارغوان با من چهار فصل به اذنت هواییان ورود بهار و تابستان، شرمگین: خزان با من به رنگ گنبد زردت به شرح طاق طلات رخی است رونق انگور و زعفران با من # من از مکان تحیر رسیده‌ام اینجا به جستجوی تو جان‌های لامکان با من من از زمین محبت به سویت آمده ‌ام اگرچه در سفر توست، آسمان با من به دستگیر ملایک رسیده‌ام اینجا صدای ممتد بال فرشتگان با من من ایستاده‌ام اینک میان حیرت خلق جهانیان همه انگشت بر دهان با من من ایستاده‌ام اینجا کنار ثقل جهان ملالنامه‌ی تقدیر انس و جان بامن من ایستاده‌ام اینجا میان گوهرشاد طنین لحظه‌ی گلدسته و اذان با من به خلسه دست رساندم به نقره‌کوب ضریح خروش و غلغل انبوه زایران با من درود! ای نفست روح‌بخش سینه‌ی ما سلام! ضامن نام تو بی‌امان با من # تو شاهراه یقین منی اگر یک روز به جنگ صدتنه رو آورد گمان با من تو یار و حافظ دین و دل منی حتی اگر که دشمن خونی شود جهان با من اگر که زور غمت را نیفکنی به دلم چه می کنند به تزویر این و آن بامن ببین بدون تو و سفره‌ی ولایت تو چه کرده است غم آبرو و نان با من؟ تو واژه‌واژه به جانم خطور کن، بگذار فلان و غیر نباشند همزبان با من اگر تو دوست بداری مرا چه باک اگر به جرم عشق تو دشمن شود فلان با من؟ ولی چه جای شکایت؟ که اینک اینجایم مقابل تو و خورشید خاوران با من میان حیرت این زایران سردر خویش کسی رسیده که سر می‌دهد تکان با من، به شمسه‌خوانی او حظّ نقش فرشچیان به شوق نقّاره، نغمه‌ی بنان بامن # در ازدحام خیالات خویش تنهایم: [خیال همسرم آن یار مهربان با من ضحا نشسته به شادی و خیره سمت رواق سنا به خنده و بازی قدم‌زنان بامن] به خود می‌آیم و یک بغض...، آب می‌نوشم هزار چشمه عطش می‌زند فغان با من # زمان به ساعت آخر رسیده، باید رفت ببار اشک خوش آخرالزمان با من بخوان صداقت پندار، جاودان در جان بمان سعادت دیدار، همچنان با من درودحس شفاعت، مرا ببر با خود سلام حال زیارت، کمی بمان با من # سفر تمام شد و در کنار سفره‌ی صبح نشسته‌ام من و یک داغ بی‌نشان با من به یاد پرچم سبز تو چای می‌نوشم جوانه می‌دهد از شوق استکان با من https://eitaa.com/mmparvizan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح شد، برخیز و بنشین روبه‌روی آینه تا ببینی بهتر از خورشید رویاروی توست💛
🗓 ۸ ذی‌القعده، سالروز درگذشت شاعر قرن هفتم است. 🔹عراقی مشایخ سلسلۀ سهروردیه (شعبهی هند) بود و بعضی از تذکره نویسان او را مرید مستقیم شهاب الدین عمر شمرده‌اند. 🔸 در قونیه به خدمت شیخ صدرالدین قونوی و جلال الدین مولوی و جمعی دیگر از بزرگان صوفیه رسید و شیخ خانقاه توقات شد. 🔹یورش مغولان، زمینه درهم‌­آمیختگی بی­‌سابقه اندیشه­‌ها و آراء را فراهم آورد. دو مکتب بزرگ تصوف با هم تلاقی کردند: عرفان نظری ابن عربی، یعنی وحدت وجود و تصوف خراسانی، که از طریق شعر، مجاز و استعاره به زبان می‌­آمد. فخرالدین عراقی، با ایجاد آشتی و هم­خوانی میان این دو جریان از کسانی است که ابن عربی را در قالب شعر به فرهنگ ایران انتقال داده است. 🔸«لَمعات» که مهم‌ترین اثر منثور عَراقی است در زمان صحبت صدرالدین قونوی و تحت تأثیر آثار ابن عربی نوشته شده‌است. عراقی در دیباچه کتاب تصریح می‌کند که لمعات را بر سنن سوانح شیخ احمد غزالی نوشته‌است. وقتی لمعات به اتمام رسید و شیخ (عراقی) آن را به صدرالدین قونوی عرضه کرد، صدرالدین آن را بوسید و بر دیده نهاد و فرمود: «فخرالدین سِرّ سخن مردان آشکار کردی و لمعات به حقیقت لبّ فصوص است.» 🔹غزل عرفانی که با سنایی آغاز شده بود، با فخرالدین عراقی به اوج رسید. همچنین او نخستین کسی است که ساقی‌نامهٔ مستقلی در قالب ترجیع بند سرود. در غزلیاتش از عراقی بسیار تأثیر پذیرفته است، چنانکه خود می‌گوید: حافظ خودتصریح می فرماید که : «غزلیات عراقی است سرود حافظ که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد» 🔻نمونه‌ای از غزل‌های عراقی: خوشا دردی که درمانش تو باشی خوشا راهی که پایانش تو باشی خوشا چشمی که رخسار تو بیند خوشا ملکی که سلطانش تو باشی خوشا آن دل که دلدارش تو گردی خوشا جانی که جانانش تو باشی خوشی و خرمی و کامرانی کسی دارد که خواهانش تو باشی چه خوش باشد دل امیدواری که امید دل و جانش تو باشی همه شادی و عشرت باشد ای دوست در آن خانه که مهمانش تو باشی گل و گلزار خوش آید کسی را که گلزار و گلستانش تو باشی چه باک آید ز کس آن را که او را نگهدار و نگهبانش تو باشی مپرس از کفر و ایمان بی‌دلی را که هم کفر و هم ایمانش تو باشی مشو پنهان از آن عاشق که پیوست همه پیدا و پنهانش تو باشی برای آن به ترک جان بگوید دل بیچاره تا جانش تو باشی عراقی طالب درد است دایم به بوی آنکه درمانش تو باشی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ای نفْس! لبِ بوسه به هر پا زده‌ای رویی به کس و ناکس و هرجا زده‌ای ای از همه ناراضی و از خود راضی! یک شب درِ خانه‌ی ″رضا″ را زده‌ای؟! ‌ ۱۸ فروردین ۱۴۰۳ - حرم ‌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه می کنی ای مرد، در میانه‌ی میدان چه می‌کنی؟! در لابلای جنگل و باران چه می کنی؟! میز ریاست تو چه کم داشت از رفاه در ورزقان و در مه و بوران چه می‌کنی؟! دل کنده از اوامر و دستور و پایتخت در نقطه‌های مرزی ایران چه می‌کنی؟! ای هفت‌روز هفته، به فکر ضعیف‌ها همشانه ی فقیر و ضعیفان چه می‌کنی؟! تهران اگر که شهر و مقرّ ریاست است پس در میان ایل و دهستان چه می‌کنی؟! بداهه
دریغ آی ابراهیم تبر به دست تو دادیم آی ابراهیم که زخمدارِ فسادیم آی ابراهیم دریغ این که نشد کار را تمام کنید به ماتم تو فُتادیم آی ابراهیم به خصمِ خسته نکردی تو اعتماد آری که ما حماسه نژادیم آی ابراهیم تو سر به صولت دشمن فرو نیاوردی که بر بلند چکادیم آی ابراهیم تو بازتاب شکوفاییِ وطن بودی چنان که آینه زادیم آی ابراهیم قبای همت ما تار و پود تاریخ است که از تبار قُبادیم آی ابراهیم کم از بهشت نخواهیم خاک ایران را که ما فرشته نهادیم آی ابراهیم برای دفع فسادی که آفت باغ است تبر به دست تو دادیم آی ابراهیم دریغ این که تبر وانهاده شد ناگاه به سینه داغ نهادیم آی ابراهیم دریغ مرگِ تو ای رادمردِ نیک آیین صبورِ داغ مُرادیم آی ابراهیم به آرمان تو سوگند، آرمان بر جاست که مرد جَهد و جهادیم آی ابراهیم به نوگشایی سدّ رفتی و چه پیش آمد؟ که سدّ گریه گشادیم آی ابراهیم غلامرضا کافی_شیراز
انا لله و انا الیه راجعون هشتمین رئیس جمهور ایران، همزمان با میلاد امام هشتم به شهادت رسید و در عمل ثابت کرد که اگر "صدق در عمل" وجود داشته باشد، میتوان در مقام مسئولیت نیز عاقبت به خیر و روسفید شد. اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْرا... ادبی شعر قند پارسی شهادت رییس جمهور مجاهد ومردمی ،خادالرضا (ع) ،سید محرومان ،آیت اله سید ابراهیم رییسی وهییت همراه ایشان را صمیمانه تسلیت می گوید.
📣 شعر علیرضا قزوه در سوگ شهید آیت‌الله رئیسی 🔸«در ما قیامت کن قیامت سید ابراهیم ای صاحب جود و کرامت سید ابراهیم ما را خبر از خویش بی خود کرده اما تو اما تو راحت باش راحت سید ابراهیم تو شاد از دیدار با ما مردم دلتنگ ما خسته از دنیای غربت سید ابراهیم از ابتدا هم تو شهید زنده ای بودی سهم تو شد آخر شهادت سید ابراهیم دیدار با تو بار دیگر آرزوی ماست دیدار ما روز قیامت سید ابراهیم
بداهه ای به داغ امروز... در قید و بند "میکروفون و دوربین" نبود! گر دیگران چنینند...او این چنین نبود! او دوره گرد بود و به دنبال دردها عمری دویده بود، که مسند نشین نبود! آن جا که پُست، لقمه ی چربِ خواص بود او اهل سهم خواهی و اهل کمین نبود پیشانی یی که بوسه ی "سردار" را گرفت جز ردّ درد و صبر، بر او هیچ چین نبود! در این مسیر اگر که غباری بر او نشست جز از ضریح آینه ی هشتمین نبود... خادم زیاد داشت امامِ رئوفِ عشق هر خادمی ولی که چنین دستچین نبود! سوگند خورده بود به وقف وجود خویش۱ گر "سوختن" نبود، قسم راستین نبود! باران و آتش و مه و جنگل گواه بود در آسمان شهید شد،اهل زمین نبود.. خواهد سرود "قلّه" به گوش رسیدگان:۲ "او مرد بود، مرد...ولی آخرین نبود".... سیده اعظم حسینی ۱-قسمتی از سوگندنامه ریاست جمهوری... ۲- اشاره به فرمایش رهبر عزیز که"به قله نزدیک شده ایم"...
"پرنده" ای‌کاش! اوج مارا در ابرها ببینند! آنان‌که در هبوطند اینان‌که بر زمینند چون ما نصیب آنان، یک‌باغ: داغ بادا شاید گلی ببویند، یا لاله‌ای بچینند اشکی به شوق رفتن، بر گونه‌ها بکارند آنان که از نرفتن، غمگین و شرمگینند ما: راهی طلوعیم، آغاز یک شروعیم همراه ما بیایند، آنان که این‌چنینند * آنان‌که طعنه‌شان بر، بال پرندگان بود اینک عروج مارا در آسمان ببینند https://eitaa.com/mmparvizan
گذر کردی از هزاره نا امیدی و چشم‌هایت بی دلهره ریختند بر روزهای خاکستری طوفان نشسته بود در دستهایت می دانستی که ماندن سخت است در باورت تمام شدند آنان که آسمان را نمی دانستند بگو ... کدام شب تو را بلعید که در جستجوی شقایق دشت‌ها مردند ناهید فتحی( راشا) تقدیم به روح آقای ابراهیم رئیسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مثل غزل لطیف بود و عاشقانه ، لبخند هایش مثنوی معنوی شوق بود، وقصیده های نگاهش قصد سفر داشت ! هنوز به خرداد نرسیده بود که روزهای آخر اردیبهشت ، مثل رجایی بهشتی شد!! کیوانی جمهور
"ابراهیم در آتش" ققنوسِ عشقیم و نمی‌ترسیم از آتش رودیم و مارا نیست دیگر بیم از آتش ما سربه‌سر نسل سیاووشیم و اسماعيل یک نیمه‌مان از زمزم و یک‌نیم از آتش ما وارثِ آتشفشان‌های اساطیریم صدها چکامه شعر خون خواندیم از آتش مارا مترسانید هان! ای خستگانِ تن از تیر... از شمشیر... از تحریم... از آتش هرچند از داغی گران چون شمع می‌سوزیم یک‌روز، خواهد رُست ابراهیم... از آتش
شهادت را «رجایی» داشت، پس آخر «بهشتی» شد ندیدم هیچ‌کس مثل «رییسی»، «باهنر» باشد
🔺️ *فراخوان گردآوری اشعار* 📜 جهت ارسال و انتشار آثار با شماره تماس زیر در ارتباط باشید: ۰۹۱۰۴۴۰۱۴۰۷ 💠 *هما | هنر معلمان انقلاب اسلامی* ☑️ Ble.ir/Homaart_ir 🌐 Homa-art.ir فراخوان هنر