شعر طنز..
بنام آنکه لبخند آفریده
لب ما را شکرخند آفریده
برای دست ودلبازی حافظ
بخارا وسمرقند آفریده
زدست لوس بازیهای شیرین
کمی بیماری قند آفریده
در این دنیای پر نیرنگ وتزویر
هزاران طرح وترفند آفریده
وگاهی هم برای تلخکامی
کنار خنده ،تلخند آفریده
به عشق نور چشمی های تهرون
شمیرانات ودربند آفریده
بداخلاقان پُر روی عُنُق را
همان جوری که هستند آفریده
زمین را بعدِ لجبازی آدم
همین که سیب چیدند آفریده
وعقل بندگان را هم پس از آن
همان قدری که دارند آفریده
زبین قله های آفرینش
یکی راهم دماوند آفریده
قلم را در دل میدان تبیین
ودر نقش پدافند آفریده
درون شعر طنازان عالم
هزاران نکته وپند آفریده
برای درد بی درمان آدم
بساط طنز ولبخند آفریده
#سروده :حسین کیوانی
شهر راز
#آرایه
#متناقضنما_در_غزليات_حافظ
روزگاري است که سوداي بتان دين من است
غم اين کار نشاط دل غمگين من است
(حافظ1377 الف-117 )
(غم سبب نشاط است)
*
به آب روشن مي عارفي طهارت کرد
علي الصباح که ميخانه را زيارت کرد
(همان159-)
(به مي طهارت کردن: مي نجس است بنابراين جمع آن با طهارت تناقض دارد)
*
گفتن صنم پرست مشو با صمد نشين
گفتا به کوي عشق هم اين و هم آن کنند
(همان-194 )
(صنم پرستي و با صمد نشستن)
*
مبين حقير گدايان عشق را کاين قوم
شهان بي کمر و خسروان بي کلهند
(همان196-)
(گدايي و در عين حال شاه بودن)
معشوق
چه عذر بخت خود گويم که آن عيار شهرآشوب
به تلخي کشت حافظ را و شکر در دهان دارد
*
(شکر در دهان داشتن: به تلخي کشتن)
با دلارامي مرا خاطر خوش است
کز دلم يک باره برد آرام را
(حافظ1377 الف93-)
(دلارامي که آرام دل را برده است)
*
شراب خورده و خوي کرده مي روي به چمن
که آب روي تو آتش در ارغوان انداخت
(همان98-)
(آب آتش فروز)
*
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد
که بستگان کمند تو رستگارانند
(همان-193 )
(بسته و رسته بودن)
مي و ميخانه
عيبم بپوش زنهار اي خرقه مي آلود
کآن پاک پاکدامن بهر زيارت آمد
(همان181-)
(عيب پوش شدن)
صوفي مجلس که دي جام و قدح مي شکست
باز به يک جرعه مي، عاقل و فرزانه شد
(همان180-)
(زايلکننده عقل، عقل و فرزانگي آورده است.)
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاين حال نيست زاهد عالي مقام را
(همان92-)
(خرابات جاي مستي و بي خبري است اما رندي که از آنجا مست بازگشته، صاحب اسرار شده است.)
ياد باد آن که در آن بزمگه خلق و ادب
آن که او خنده مستانه زدي صهبا بود
(حافظ1377 الف-197 )
(بزمگه خلق و ادب)
در بزمي که حريفان خنده مستانه و عربده سر مي کشند. بزمگه خلق و ادب ترکيبي پارادوکسي است.
متفرقه
غلام همت آن رند عافيت سوزم
که در گداصفتي کيمياگري داند
(همان183-)
(گدا بودن و کيمياگري دانستن)
خسروان قبله حاجات جهانند ولي
سببش بندگي حضرت درويشان است
(همان 116-)
(خسرواني که بنده درويشانند)
*
دل چو پرگار به هر سو دوراني مي کرد
و اندر آن آينه سرگشته پابرجا بود
(همان197-)
(سرگشته پا برجا)
ميان گريه مي خندم که چون شمع اندرين مجلس
زبان آتشينم هست ليکن در نمي گيرد
(همان169-)
1(- گريستن و در عين حال خنديدن2 - آتشين بودن و در نگرفتن)
گذر بر ظلمات است خضر راهي کو
مباد کآتش محرومي آب ما ببرد
(حافظ1377 الف-158 )
(آتشي که آب را مي برد)
*
بکن معامله اي وين دل شکسته بخر
که با شکستگي ارزد به صد هزار درست
(حافظ1377 ب-21 )
(شکستهاي که صد هزار درست ميارزد)
.
با بررسي شواهد متناقض نما از250 غزل آغازين ديوان حافظ مي توان گفت:
مضمون50 درصد از متناقض هاي شعر حافظ برخاسته از “عشق” وديگر مفاهيم و ترکيبات مرتبط با آن است (مانند: معشوق- مذهب عشاق و ...)30 درصد با مفهوم “مي و ميخانه” و20 درصد آن نيز با مفاهيم متفرقه است.
ساختمان متناقضنما در غزليات حافظ
واحد متناقض نما را از نظر دستور زبان مي توان به شکل زير تقسيم کرد:
1- متناقضنما گاه در يک کلمه مرکب به وجود مي آيد، مانند: خراب آباد.
2- گاه در ترکيب (ترکيب اضافي يا عطفي ) شکل مي گيرد: مجمع پريشاني، حاضر و غياب.
3- اغلب در جمله شکل مي گيرد:
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد
که بستگان کمند تو رستگارانند
(حافظ1377 الف-193 )
4- متناقضنما ممکن است در دو جمله يا بيشتر به وجود آيد، مانند بيت زير از حافظ:
بکن معاملهاي اين دل شکسته بخر
که با شکستگي ارزد به صد هزار درست
(حافظ1377 ب-21 )
واهد آن در بخش “بسترهاي متناقض نما در غزليات حافظ” همين مقاله ذکر شد- در مي يابيم90 % متناقض نماها در جمله به کار رفته و بقيه به شکل ترکيب آمده است. البته حدود20 % متناقض نماهايي که در جمله به کار رفته را نيز مي توان تاويل به ترکيب کرد که درمجموع مي توان گفت30 % متناقض نماهاي حافظ در قالب ترکيب و بقيه در قالب جمله است.
متناقضنمايي در جمله
از ننگ چه گويي که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسي که مرا ننگ ز نام است
(حافظ1377 الف-114 )
ز جيب خرقه حافظ چه طرف بتوان بست
که ما صمد طلبيديم و او صنم دارد
(همان152-)
هر آن کسي که درين حلقه نيست زنده به عشق
بر او نمرده به فتواي من نماز کنيد
(همان217-)
اگرچه مستي عشقم خراب کرد ولي
اساس هستي من زان خراب آباد است
(همان 108-)
هر شبنمي درين ره صد بحر آتشين
دردا که اين معما شرح و بيان ندارد
(همان156-)
جملههاي متناقضنما که قابل تاويل به ترکيب اند
مجوي عيش خوش از دور باژگون سپهر
که صاف اين سر خم جمله دردي آميز است
(همان112-)
(صاف دردي آميز)
پيش چشمم کمتر است از قطره اي
اين حکايت ها که از توفان کنند
(حافظ1377 الف-194 )
(توفان کمتر از قطره)
***
گداي کوي تو از هشت خلد مستغني است
اسير عشق تو از هر دو عالم آزاد است
✍دکتر فرشيد وزيله
آرایه های ادبی
عقل و دل
از فاضل نظری
جان پس از عمری دویدن، لحظهای آسوده بود
عقل، سر پیچیده بود از آن چه دل فرموده بود
عقل با دل روبرو شد، صبح دلتنگی به خیر
عقل، برمیگشت راهی را که دل پیموده بود
عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشت
دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود
عقل، منطق داشت، حرفش را به کرسی مینشاند
دل، سراسر دست و پا میزد؛ ولی بیهوده بود...
ضد، نظری، ص ۳۳.
#عقلودل
#فاضلنظری
#نهمتیرماه_زادروزدکترعلیرضافولادیi
#سه_گانی:
ای شما که در گذارتان
درد گم شدن کشیدهاید!
یک "علیرضا" ندیدهاید؟
#علیرضا_فولادی
💠💠💠
#سه_گانی
این علیرضا که گفتهاید،
دکترایِ مهربانی است؟
خالق سهگانی است؟
#صفيه_قومنجانی
🔸 *پند پیران (ماست و قیمه) *
روزی گذشت نامزدی از گذر گهی
فریاد وااااو! بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی: واممان چه شد؟
پاسخ رسید: صبر کن آغاز ماجراست
یک طفل ساده دل وسط جمع داد زد:
«آقا زمین بازی ما بچه ها به راست؟!»
پاسخ رسید بعله عزیزم! به طور حتم!
در خواست تو نیز چنان دیگران به جاست
آن دیگری سراغ پل و جاده را گرفت
فرمود: !No problem! l will Build! must
رندی رسید و گفت: نکن اینقدر چاخان
کی گفته ساختار پل و جاده با شماست؟؟
رندی دگر به زیر لبش کرد زمزمه
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
بعدش شبیه بولدوزر از راه سر رسید
چپ را ستون نمود و سپس خم نمود راست
سرگرم وعده بود رقیبش که ناگهان
بدجور ریخت داخل قیمه دوباره ماست
جوری فتیله پیچ شد آخر میان جمع
پرسید راه در روی این ماجرا کجاست؟!
نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت:
ننه! نمیمیری که! یه بارم تو عمرت شده بیا راست بگو این قدم جلو اجنبی دولّا و راست نشو...
✍ فرشته پناهی
💫💫💫
🔻وطنز اجتماعی
فرخ تمیمی (زاده ۱۱ بهمن ۱۳۱۲ خورشیدی در نیشابور - درگذشته ۲۳ اسفند ۱۳۸۱ تهران)، از شاعران معاصر ایران است. فرخ تمیمی فرزند میرزا محمد خان طالقانی از مردم طالقان و از خویشاوندان دکتر ابراهیم حشمت طالقانی، همرزم میرزا کوچک خان جنگلی بود. پدرش در جریان انقلاب مشروطه و در هنگام زمامداری محمدولی خان تنکابنی با سران نهضت جنگل تماس نزدیک داشت و یکی از آزادیخواهان و نویسندگان کمیته انقلاب مشروطیت رشت بهشمار میرفت و از سوی حکومت دو بار مأمور مذاکره با سران نهضت جنگل شد.
فرخ تمیمی در سن دو سالگی پدرش را از دست داد و زیر نظر مادرش «نصرتالسلطنه مقدم مراغهای» در تهران بزرگ شد. او دورههای ابتدایی و متوسطه را در دبستان تمدن و دبیرستان دارالفنون گذراند.
در سال ۱۳۴۶ رشته حسابداری و امور مالی را به پایان رساند. سپس به مدیریت حسابرسی و ریاست قسمت حسابداری کارخانجات و شرکتهای مختلفی رسید.
فرخ به زبان انگلیسی در حد بالایی تسلط داشت و گه گاه به ترجمه شعر، مقاله و کتاب نیز میپرداخت. از او شش جلد کتاب ترجمه یا تألیف برجای ماندهاست.
#معرفی_شاعر #فرخ_تمیمی
ای آنکه یک شب بی خبر رفتی
ای آنکه تاک آشنایی را
از خوشه ی انگور مستی ها ، تهی کردی.
رفتی، شنیدم هر کجا رفتی
در آسمان رنگ ریا دیدی.
با هر لبی چون آشنا گشتی
صد خنده ی ناآشنا دیدی.
بازآ، که می دانم پشیمانی.
بازآ، به یاد ماجراهایی که می دانی …
#فرخ_تمیمی #شعر
ـــــــــــــــــــــــ
مکتبِ حافظ
[با یاد فرزانهٔ بیادعای تبریزی و حافظشناس برجستهٔ ایران زندهیاد استاد دکتر منوچهر مرتضوی در سالگرد درگذشت ایشان]
▪️قریب چهل سال پیش از استاد بدیعالزمان فروزانفر پرسیدم چرا با بصیرت و تبحری کمنظیر که دربارهٔ مشرب و طرز سخن و نکات باریک شعرِ حافظ دارند عنانِ تحقیق و تألیف به سوى لسان الغيب معطوف نمیدارند تا پیادگانی امثال بنده که تهوّر و جسارتی از سر ناپختگی دارند و چیزی درباره حافظ مینویسند ناگزیر نباشند بدایع نظر بدیع الزمان را از خلال سخنان ایشان استنباط یا در مواردی مشخص به نقل افاضات شفاهی اکتفا نمایند. تأملی نمودند و فرمودند:
«عرصهٔ ظاهر و باطن شعر حافظ مزلّه است».
به همین پاسخ کوتاه و قليل و دلیل بسنده کردند و بنده نیز که مقصودشان را در حد فهم و اندیشه خود دریافته بودم تصديع بیشتر روا ندیدم.
اگرچه عرصهٔ غزلسرایی او مزلّه و لغزشگاه است ولی در عظمتش هرگز تردید نکنیم، که هرچه گفته و آنچه سروده طوطیصفت تلقین و درس استاد ازل بوده و بازتاب فغان و غوغای آن ناشناس لاهوتی از اندرون سویدای دلش. به عبارت دیگر میتوان گفت جولان هنر ساحرانهٔ شاعری در عوالم خودآگاهی و ناخودآگاهی و زبّر آگاهی حافظ سرچشمهٔ این همهٔ تنوع و تفنن ذوقی و حکمی و عرفانی و اخلاقی و اجتماعی به شمار میرود.
آن روزگار که تذکرهنویسان و ادیبان او را صرفاً غزلسرایی بزرگ یا شاعری عارف میدانستند سپری شده است. تنها در شاعری اجماع و اتّفاق نظر وجود دارد، ولی مسأله که ماهیّت و روح و مشرب و جهانبینی او در کدام عرصه از مشربهای هنر شاعریِ مطلق و نبوغ ذوق و بیان، عرفان و تصوّف، مشرب ملامتی یا قلندری، حکمت و دیدگاه فلسفی، مشرب ادریه یا لاادریه و بالاخره دیدگاه اجتماعی و اخلاقی به صورت جامع و مانع قابل تعریف است، بنده به نظرم امکانپذیر نمینماید.
به همین علت ناگزیر عنوان «مشرب رندی» را که لااقل خود حافظ بارها تصریح نموده رساترین و فعلاً دقیقترین عنوان برای تعریف مشرب او میدانیم. میتوان گفت عصارهٔ همه مباحثی که در متن کتاب و ضمائم و مقدمههای آن مشروح است تعریف تفصیلی این عنوان را به دست میدهد.
دکتر منوچهر مرتضوی
مکتب حافظ، مقدمه، صص نوزده و بیستوپنج
مَزَلَّه: لغزشگاه. در مقدمهٔ این کتاب ارجمند استاد مرتضوی پیرو آن سخن کوتاه استادشان بدیع الزمان فروزانفر تشریح میکنند که چرا عرصهٔ حافظشناسی لغزشگاه است. رحمة الله علیهم اجمعین!
چراغِ صاعقهٔ آن سحاب روشن باد
که زد به خرمنِ ما آتشِ محبتِ او
#حافظ
#منوچهر_مرتضوی
#بدیع_الزمان_فروزانفر
❣️مناظره
در این رکود و اینهمه تحریم و این فساد
بیچاره من که با تو نوشتم قرارداد!
باید چگونه نام تو را منتشر کند
این عاشق بدون طرفدار و بیستاد!
بسیار گفتم از تو؛ کسی باورم نکرد
مثل مناظرات جلیلی در اقتصاد!
گفتم که ابروان تو... گفتند اتفاق!
گفتم که گیسوان تو... گفتند اتحاد!
هرکس دوباره سنگ خودش را به سینه زد
من از تمام آینهها دارم انتقاد
جمهوری دو چشم سیاهت اگر نبود
هرگز به انقلاب نمیکردم اعتماد!...
::
دیروز رأی ملت ما یک شهید بود
امروز رأی ملت ما یک شهید باد
#مهدی_جهاندار
#عاشقانه
#انتخابات
به خانه ام سری بزن،بهار را بهانه کن
دوباره خلوت مرا بیا پر از ترانه کن
مرور کن مرا ببین چقدر با تو شاعرم
دل بهانه گیر را بمان و بی بهانه کن
تمام واژه های من به پای چشمهای تو
ببار و دفتر مرا تو ناب و عاشقانه کن
زلال بی دریغ من!شبیه ماجرای عشق!
تبسمی کن و مرا بهار جاودانه کن
شبیه بغض پنجره پراز هوای بارشم
بیا و صبح کاذب مرا تو صادقانه کن
در این هوای اطلسی،در این دقایق غزل
به خانه ام سری بزن ،بهار را بهانه کن
#رضا_قریشی_نژاد
🟠 جمعیت هلال احمر برگزار میکند؛
جشنوارههای فرهنگی و هنری "سرو سرخ"
🔸️جمعیت هلال احمرجمهوری اسلامی ایران به مناسبت برگزاری کنگره بینالمللی ٢٥٠٠ شهید امدادگر دفاع مقدس و مقاومت در سال جاری، سه جشنواره فرهنگی و هنری با عنوان "سرو سرخ" در بخش های «فیلم و نمایش رادیویی»، «شعر و داستان» و «عکاسی، نقاشی و هنرهای تجسمی» برگزار میکند.
🗓 آخرين مهلت ارسال آثار: ٣١ تير ماه ١٤٠٣
مشروح خبر:
https://rcs.ir/rP2eMEYi
🚩کانون دانشجویی هلال احمر پیام نور اصفهان
📍@Rcspnuesf
به کسی ندارم اُلفت ز جهانیان،
مگر تو
اگرم تو هم برانی سرِ بی کسی سلامت...
#سعدی
⚡️ «فارسی» عربی نیست...
از قدیم نوشتهاند واژهٔ «فارسی» عربیشدهٔ «پارسی» است؛ همین امروز هم این قولِ معروف اما بهواقع مشکوک تکرار میشود. این را نمیتوان چشمبسته پذیرفت و بهسادگی تکرار کرد.
در عربی به زبان موردبحثِ ما میگفتند «اللّغة الفارِسیّة». اینجا «لغة» بهمعنی «زبان» است. در عربیِ استانداردِ کلاسیک، «فارس» یا «فارسی» به شکلی که در #زبانهای_ایرانی تلفظ میشود قابل ادا کردن نیست.
اما آنچه به «ف» و «پ» مربوط میشود، منحصر به فارسی و عربی هم نیست. تحول آوایی «پ» به «ف» سابقهٔ دیرینه دارد، هم در زبانهای ایرانی و هم در بقیهٔ شاخههای زبانیِ #زبانهای_هندواروپایی.
«پ»، براساس قاعدهای آوایی و جهانشمول به نام «نرمشدگی» (lenition)، در مواردِ بسیار، به «ف» تبدیل شدهاست. در فارسی «سفارش» (از فعلِ سپاردن و سپردن) و «گوسفند/ گوسپند/ گوسبند» و «فیل/ پیل» (که غالباً تصور میشود معرّب است) و نمونههای بسیارِ دیگر از این دستاند.
اصطلاحِ «نرمشدگی» معمولاً در مقابل «سختشدگی» (fortition) تعریف میشود.
بر این اساس، میتوان با اطمينان گفت که «فارسی» فارسی است، نه عربی یا عربیشده.
علوم وفنون ادبی
☘☘ برگی از تقویم تاریخ ☘☘
۱۰ تیر، روز بزرگداشت محمدعلی "صائبتبریزی"
تاریخچه روز بزرگداشت:
شهرت جهانی صائب تبریزی آنچنان است که شاید کمتر کسی او را نشناسد. وی بهسبب ارادت و توجه خاص به اشعار حافظ و سعدی، زبانزد است.
در تیرماه ۱۳۹۲ بر اساس مصوبه شورای فرهنگ عمومی کشور، روز دهم تیر به عنوان «روز صائب تبریزی» نامگذاری شد. از آن پس هر ساله بزرگداشتی به منظور بررسی ابعاد شخصیتی و سبک شعری وی برگزار میشود.
زندگینامه:
«میرزا محمدعلی صائب تبریزی» در حدود سال ۱۰۰۰ قمری در تبریز زاده شد. پدر او تاجر بود و بهدستور شاهعباس اول از تبریز کوچ کرد و در محله عباسآباد اصفهان ساکن شد و صائب در این شهر به آموختن دانش پرداخت. در سال ۱۰۳۴ قمری به هندوستان رفت و در سال ۱۰۴۲ به ایران بازگشت و در اصفهان ماندگار شد و در این دوران شاهعباس دوم به او مقام «ملکالشعرایی» داد. آثارش به جز سه – چهار هزار بیت قصیده، یک مثنوی کوتاه و ناقص بهنام «قندهارنامه» و سه قطعه، همه غزل هستند. او ۱۷ غزل نیز بهترکی سرود و سبکی را بهکمال رساند که چند سده پس از آن، «سبک هندی» نامیده شد.
صائب را «چامهسرای» تکبیتها نیز گفتهاند.
او حدود ۸۰ سال زندگی کرد و حدود سال ۱۰۸۱ هجری قمری در اصفهان دیده از جهان فرو بست. بیش از ۳۴۰ سال پیش، در محله «لنبان» در اصفهان، در باغچهای بزرگ و در خیابانی که امروزه به نام «صائب» آشناست، به خاک سپرده شد؛ اما در حال حاضر این آرامگاه چندان وضعیت مناسبی ندارد و رو به ویرانی است. سنگ مزارش یک قطعه سنگ مرمر یکپارچه یزدی بوده که سنگ مزار قدیمی را در میانش جاسازی کردهاند. سنگ اصلی مزار که کتیبهای دارای یک مطلع و یک غزل بهخط یک خوشنویس دوره صفوی دارد، به دو نیم شدهاست. شاید سرنوشت صائب تبریزی نیز همین بیتی بوده که روی سنگ مزارش نوشته شدهاست:
محو کی از صفحه دلها شود آثار من
من همان ذوقم که مییابند از گفتار من
سبک و شیوه صائب:
صائب بزرگترین غزلسرای سده یازدهم هجری و نامدارترین شاعر زمان صفویه بود. او متخلص به صائب، در شعر پایهگذار سبک اصفهانی است. تأثیرگذاری وی در شعر فارسی چنان است که هنوز نیز در انجمنهای شعری، که در گوشه و کنار اصفهان تشکیل میشود، سبک وی همچنان صدرنشین محفل بسیاری از شاعران است که بهشیوه وی مضمونهاینو میآفرینند و آرایههایی همچون اسلوب معادله را زیور عروسِ شعر خویش میسازند.
او سبکی را به کمال رساند که چند سده پس از او سبک هندی نامیده شد. وی اسلوب معادله یا «مدعا مثل» را بیش از دیگر شاعران همعصرش بهکار بردهاست. نازکی خیال و لطافت اندیشه و مضمون سازیهای ظریف و معنیهای بیگانه و باریک در شعر وی دیده میشود. ابیات غزل وی استقلال معنایی داشته و در یک غزل از چندین موضوع سخن گفته است.
#برگی_از_تقویم_تاریخ
#صائب_تبریزی